دلایل عقلی عصمت امامان چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های عصمت|کتاب‌شناسی' به 'رده:کتاب‌های عصمت|کتاب‌شناسی')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۱۶: خط ۲۱۶:
# «امام [[امین]] خداست بر [[دین]] و دنیای [[مردم]]. پس هرگاه خود در [[احکام الهی]] [[خیانت]] کند، کی قابل [[امامت]] خواهد بود؟ بلکه محل ملامت خواهد بود به قول [[خدا]] که فرموده است: "آیا مردم را به [[نیکی]] می‌خوانید و خود را فراموش می‌کنید با آن‌که [[کتاب خدا]] را می‌خوانید؟" و باز فرموده است: "ای گروه [[مؤمنان]]! چرا می‌گویید چیزی را که خود عمل نمی‌کنید؟" [[حق تعالی]] بسیار [[دشمن]] می‌دارد که بگویید چیزی را که نمی‌کنید و کسی که مستحق این ملامت‌ها باشد، قابل [[خلافت]] و امامت نیست»<ref>حق الیقین، ص۴۰.</ref>.
# «امام [[امین]] خداست بر [[دین]] و دنیای [[مردم]]. پس هرگاه خود در [[احکام الهی]] [[خیانت]] کند، کی قابل [[امامت]] خواهد بود؟ بلکه محل ملامت خواهد بود به قول [[خدا]] که فرموده است: "آیا مردم را به [[نیکی]] می‌خوانید و خود را فراموش می‌کنید با آن‌که [[کتاب خدا]] را می‌خوانید؟" و باز فرموده است: "ای گروه [[مؤمنان]]! چرا می‌گویید چیزی را که خود عمل نمی‌کنید؟" [[حق تعالی]] بسیار [[دشمن]] می‌دارد که بگویید چیزی را که نمی‌کنید و کسی که مستحق این ملامت‌ها باشد، قابل [[خلافت]] و امامت نیست»<ref>حق الیقین، ص۴۰.</ref>.
# رتبه و [[منزلت امام]] [[خطاکار]]، [[پایین‌تر]] خواهد بود از جایگاه عموم مردم، در حالی که امام و پیشوای هر [[قوم]] باید [[برتر]] وافضل از دیگران باشد تا زعامتش مقبول و معقول باشد<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.</ref>»<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>
# رتبه و [[منزلت امام]] [[خطاکار]]، [[پایین‌تر]] خواهد بود از جایگاه عموم مردم، در حالی که امام و پیشوای هر [[قوم]] باید [[برتر]] وافضل از دیگران باشد تا زعامتش مقبول و معقول باشد<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.</ref>»<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref>
}}
{{پاسخ پرسش
| عنوان پاسخ‌دهنده = 4. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛
| تصویر = 334567.jpg
| پاسخ‌دهنده = محمد حسین فاریاب
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید احمد فاریاب]]''' در کتاب ''«[[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
«[[هشام بن حکم]] دست‌کم سه [[برهان عقلی]] بر [[عصمت امام]] اقامه کرده است:
'''[[برهان امتناع تسلسل]]'''<ref>توجه به این نکته لازم است که نام‌گذاری این برهان‌ها به دست نگارنده و با توجه به محتوا و هدف مستدل به آن بوده، و چنین اصطلاحاتی در آن زمان رایج نبوده است.</ref>: این [[برهان]] یک پیش‌فرض دارد. از جمله [[وظایف امام]]، [[اجرای حد]] بر [[گنهکار]] است.
با توجه به این پیش‌فرض، هشام برهان خود را این‌گونه تقریر می‌کند: اگر [[امام]]، [[معصوم]] نباشد، ممکن است مانند دیگران [[مرتکب گناه]] شود. آن‌گاه نیازمند فرد دیگری است که حد را بر او جاری کند<ref>{{متن حدیث|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً لَمْ يُؤْمَنْ أَنْ يَدْخُلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الذُّنُوبِ فَيَحْتَاجَ إِلَى مَنْ يُقِيمُ عَلَيْهِ الْحَدَّ كَمَا يُقِيمُهُ عَلَى غَيْرِهِ}}؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ح۱). گفتنی است برخی محققان نیز در مقام تبیین دلیل لزوم عصمت امام، از نظر شیعه، همین دلیل را مطرح کرده‌اند (ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵).</ref>.
برهان هشام چیزی غیر از آنچه نقل کردیم، نیست؛ اما به نظر می‌رسد [[اندیشه]] او این بوده است که اگر امام خود مرتکب گناه شود، باید فرد دیگری باشد تا حد را بر او جاری کند، و اگر او نیز معصوم نباشد، باز نیاز به فرد دیگری است که این کار را انجام دهد و در این صورت [[تسلسل]] لازم می‌آید. از این رو، امام که باید حد را بر گنهکار جاری کند لازم است، خود معصوم باشد.
ظاهر [[استدلال]]، گویای این مطلب است که هشام با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از [[گناه]] است.
بازگشتی دوباره به [[روایات]] صادر شده از [[امام صادق]] {{ع}} روشن می‌سازد که ریشه‌های استدلال هشام، پیش‌تر به وسیله امام صادق {{ع}} ارائه شده بود: «کسی که حدی بر گردن اوست، خود نمی‌تواند اقامه حد کند. از این رو، امام نیست، مگر کسی که معصوم باشد»<ref>{{متن حدیث|وَ كَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً}}؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰). اگرچه در مقام نقد و بررسی برهان‌های هشام نیستیم، نباید از این نکته غافل ماند که این برهان - در صورت پذیرش- حداکثر، امام را از گناهانی که نیاز به اجرای حد دارند، معصوم می‌کند؛ ولی اگر گناهی نیاز به حد نداشت یا اصلاً در خفا انجام شد، این برهان در اثبات عصمت امام از این گناه توانا نیست، پس دلیل، اخص از مدعاست، و نمی‌توان به وسیله این برهان امام را از همه گناهان معصوم دانست. با وجود این، می‌توان این نقصان را چنین توجیه کرد که امام {{ع}} و به تبع ایشان هشام بن حکم، این برهان را برای فردی خاص و با توجه به درک و فهم او ارائه کرده است.</ref>؛
'''[[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]]''': این [[برهان]] نیز مانند برهان گذشته، یک پیش فرض دارد: [[امام]] کسی است که [[خداوند]] بتواند با او برای [[مردم]] احتجاج کند.
هشام در پاسخ [[ضرار]] بن [[عمرو]] که از دلیل [[لزوم عصمت امام]] از [[گناهان]] پرسیده بود، برهان خود را با توجه به این مقدمه، این گونه تقریر می‌کند: اگر امام از [[گناه]] معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از [[دین]] را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمی‌تواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: {{متن حدیث|إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.</ref>.
کیفیت [[استدلال]] هشام، گویای این مطلب است که وی با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از همه گناهان - پس از [[تصدی]] [[منصب امامت]] - است؛
'''[[فلسفه وجودی امام]]''': [[هشام بن حکم]] در [[مناظره]] خود با [[ضرار]] که منکر [[ضرورت وجود امام در جامعه]] بود، برای [[ضرورت وجود امام]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} دلیلی می‌آورد که ضمن آن، [[ضرورت عصمت امام]] نیز ثابت می‌شود.
دلیل ضرورت وجود امام، پس از رسول خدا {{صل}}، از نظر [[هشام بن حکم]] بدین تقریر است: وضعیت [[مردم]] پس از رسول خدا {{صل}} از سه حال خارج نیست: یا اینکه [[خداوند]]، آنها را بدون [[تکلیف]] رها کرده است؛ یا اینکه مردم پس از رسول خدا {{صل}} تبدیل به [[علما]] و دانشمندانی در حد و اندازه رسول خدا {{صل}} - در [[شناخت]] [[احکام دین]] - شده باشند؛ به گونه‌ای که همگی در راه [[حق]] باشند و اختلافی پیش نیاید؛ یا اینکه رسول خدا {{صل}} فردی را که عاری از هرگونه [[اشتباه]] و [[گناه]] است، با عنوان راهنمایشان معرفی کرده باشد؛ کسی که مردم به او نیاز دارند؛ ولی او به مردم نیازی ندارد.
از آنجا که فرض‌های اول و دوم اشتباه است، تنها فرض سوم باقی می‌ماند که همان مطلوب است: {{متن حدیث|فبقي الوجه الثالث‌: و هو أنّه لابدّ لهم من علم يقيمه الرسول لهم و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطایا يحتاج إليه و لا يحتاج إلى أحد}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref>.
در واقع، این [[برهان]]، ضرورت وجود امام [[معصوم]] را ثابت می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر [[امام]] معصوم نباشد، بود و نبود او تفاوتی نخواهد داشت.
ظاهر این برهان، گویای آن است که هشام با این برهان در پی [[اثبات عصمت امام]] از گناه و اشتباه در [[تبیین دین]] است<ref>پیش‌تر درباره دلیل تقیید کلام هشام به عصمت از اشتباه در دین - نه مطلق اشتباه - سخن به میان آوردیم.</ref>.
چنان که پیش‌تر نیز اشاره شد، هشام واژه [[عصمت]] را تنها برای عصمت از گناه به کار برده است؛ اما مبرا بودن امام از اشتباه و نیز عطف واژه «مبرأ» به واژه معصوم، قرینه این مطلب است که در [[اندیشه]] [[هشام بن حکم]]، این دو به یک معنا به کار رفته‌اند. به دیگر بیان، حقیقتی به نام «مصونیت از [[گناه]] یا [[اشتباه]]» که امروزه آن را با عنوان «[[عصمت]]» مطرح می‌کنیم، دو مصداق دارد، که هشام بن حکم برای «مصونیت از گناه»، از واژه عصمت و برای «[[مصونیت از اشتباه]]» یا [[عیوب]]، از واژة «مبرأ» استفاده کرده است.
'''برهان‌های [[نقلی]]''': هشام بن حکم افزون بر [[اثبات عصمت امام]] از راه برهان‌های [[عقلی]]، دست‌کم در یک مورد با استفاده از یک [[دلیل نقلی]] نیز [[عصمت امام]] را ثابت کرده است که همان [[آیه]] ابتلاست: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
هشام بن حکم در [[مناظره]] خود با [[ضرار]] [[اباضی]] مسلک، پس از آنکه [[شرط امامت]] را عصمت از گناه دانست، چند [[برهان عقلی]] و یک [[برهان نقلی]] برای ادعای خود اقامه کرد، که برهان نقلی او، همان [[آیه امامت حضرت ابراهیم]] {{ع}} است. هشام بن حکم توضیح چندانی درباره این [[استدلال]] ارائه نمی‌کند و تنها پس از بیان برهان‌های عقلی می‌گوید: {{متن حدیث|تصديق ذلك قول الله تعالى: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.
استدلال هشام به این آیه را می‌توان این گونه تبیین کرد:
# مقصود از [[امامت]]، همان [[امام]] مصطلح و مورد نظر بحث است؛
# مقصود از [[عهد]]، [[امامت]] است؛
# [[گناهکار]] [[ظالم]] است؛
# بر اساس این [[آیه]]، [[خداوند]]، [[عهد امامت]] را به [[ظالمان]] که همان گناهکاران‌اند، عطا نمی‌کند. بنابراین [[امام]]، کسی است که [[گناه]] نمی‌کند. پس باید [[معصوم]] باشد»<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۷-۲۰۱.</ref>.
}}
{{پاسخ پرسش
| عنوان پاسخ‌دهنده = 4. مصطفی سلیمانیان؛
| تصویر = IM010459.jpg
| پاسخ‌دهنده = مصطفی سلیمانیان
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[مصطفی سلیمانیان]]''' در کتاب ''«[[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
«چند لستدلال و برهان عقلی از [[هشام]] در اثبات [[عصمت]] امامان مطرح شده است که از این قرار است:
# [[حسین اشقر]] می‌گوید: به [[هشام بن حکم]] گفتم: اینکه می‌گویید [[امام]] باید [[معصوم]] باشد به چه معناست؟ هشام گفت: همین مطلب را من از [[امام صادق]] {{ع}} پرسیدم و ایشان فرمودند: معصوم کسی است که از جانب [[خداوند]] از همه [[محارم]] [[الهی]] منع می‌شود و خداوند فرموده است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.</ref><ref>.معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴: {{متن حدیث|الْمَعْصُومُ‏ هُوَ الْمُمْتَنِعُ‏ بِاللَّهِ‏ مِنْ‏ جَمِيعِ‏ مَحَارِمِ‏ اللَّهِ‏}}.</ref>. کلمه جمیع که در این عبارت به کار رفته نشانه عصمت مطلق و عمومی می‌باشد، و نشان می‌دهد عصمت [[ابتکار]] هشام نیست بلکه آن را از امام شنیده بوده که از معنای آن سؤال می‌کند.
# هشام [[معتقد]] بود: «امام معصوم از [[گناهان]] [[صغیره]] و [[کبیره]] است و [[مردم]] به عالمی معین شده از سوی [[پیامبر]] نیاز دارند که [[سهو]] و [[اشتباه]] و [[ظلم]] نکند و معصوم از [[گناه]] و منزه از [[خطا]] باشد. مردم به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد»<ref>بحارالأنوار، ج۶۹، ص۱۴۹.</ref>. همچنین وی در [[مناظره]] با یک [[مسیحی]] درباره [[صفات امام]] می‌گوید: «امام معصوم است و پیرامون گناه و [[نافرمانی]] نمی‌گردد، [[بخشنده]] است و [[بخل]] در او [[راه]] ندارد، [[شجاع]] است [[سست]] است و نمی‌ترسد، آنچه از [[علم]] به او داده شده بدان [[جهل]] نمی‌ورزد»<ref>توحید صدوق، ص۲۷۳.</ref>.
# هشام و [[برهان]] [[اقامه حدود]]: اگر امام به گناه [[آلوده]] شود [[نیازمند]] به کسی است که بر او حد جاری کند، چنان‌که او بر دیگران حد جاری می‌سازد و اگر احتمال گناه در آن شخص نیز برود مستلزم [[تسلسل]] است<ref>علل الشرایع، ص۲۰۴.</ref>.
# هشام و برهان تنافی گناه با [[شئون امامت]]: اگر امام معصوم نباشد از آلوده‌شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به دیگران [[ستم]] کند یا حقی را به نفع نزدیکانش [[کتمان]] نماید و این با [[شأن]] أمام سازگار نیست<ref>کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
# [[هشام]] و [[برهان]] [[اضطرار]]: بعد از [[پیامبر]] سه حالت احتمال دارد: الف) با رفتن پیامبر [[تکلیف]] برداشته شده و [[انسان‌ها]] مانند بهائم باشند، که این احتمال [[باطل]] است. ب) همه [[مردم]] در حد مساوی و به اندازه پیامبر عالم شوند که هیچ‌کس به دیگری احتیاج نداشته باشد، این احتمال هم وقوع خارجی ندارد. ج) این که مردم به شخصی [[نیازمند]] باشند که [[سهو]] و غلط و [[انحراف]] نداشته باشد و [[معصوم]] از [[گناهان]] و بری از خطاها باشد و همه به او نیازمند باشند و او به کسی نیازمند نباشد<ref>بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۰۰، باب ۸</ref>. این احتمال صحیح است.
# [[شیخ صدوق]] با [[سند صحیح]] از [[محمد بن علی ماجیلویه]] از [[علی بن ابراهیم]] از پدرش نقل می‌کند که ابن ابی‌عمیر گفت: در طول [[همنشینی]] ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف [[عصمت امام]] نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا [[امام]] معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: [[عصمت]] چیست و چگونه فهمیده می‌شود؟ هشام گفت: همه ما گناهان از چهار صفت ناشی می‌شود: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام [[دنیا]] در تحت [[قدرت امام]] است و او خزانه‌دار [[مسلمین]] است پس چرا [[حریص]] باشد. امام [[حسود]] نیست زیرا [[مقام امام]] از [[مقام]] همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به [[پایین‌تر]] از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در [[راه خدا]] زیرا [[خداوند]] به او [[اختیار]] [[اجرای حدود]] را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند [[آخرت]] را در نظر امام [[محبوب]] کرده است و چنین کسی [[نعمت]] دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمی‌کند<ref>خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.</ref>. [[تذکر]] این نکته لازم است این که ابن أبی‌عمیر گفت: «[[بهترین]] چیزی که از [[هشام]] استفاده کردم مسئله [[عصمت]] بود» به خاطر نحوه [[استدلال]] بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع [[تفکرات]] ابن ابی‌عمیر معلوم می‌شود وی دیدگاه بالاتری را درباره [[امام]] نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابی‌عمیر را درباره اینکه «[[دنیا]] سراسر از آن امام است و امام از [[مردم]] بر آن‌چه در دستشان قرار دارد اولاتر است» [[تأیید]] نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام {{ع}} گرفته است.
# روزی هشام در یک [[مباحثه]] [[علمی]] در [[قصر]] [[هارون‌الرشید]] گفت: در هر [[زمان]] باید یک امام [[معصوم]] وجود داشته باشد که [[ترسو]] هم نباشد، از او پرسیدند: در این زمان آن شخص کیست؟ گفت: [[امیرالمؤمنین]] صاحب این قصر. اطرافیان [[هارون]] گفتند: مراد وی [[موسی بن جعفر]] {{ع}} است چون [[شیعیان]] او را [[مالک]] [[حکومت]] می‌دانند. هارون با [[ناراحتی]] گفت: امثال هشام زنده‌اند و حکومت ما باقی است! وجود یکی مثل او از صدهزار [[شمشیر]] کاری‌تر است. در این هنگام که هشام متوجه خطر جانی شد به بهانه تجدید [[وضو]] بیرون رفت و به [[کوفه]] گریخت و در اثر [[بیماری]] در آنجا درگذشت. روحش شاد<ref>بحارالأنوار، ج۹، ص۱۵۹.</ref>»<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref>
}}
{{پاسخ پرسش
| عنوان پاسخ‌دهنده = 5. آیت‌الله خاتمی؛
| تصویر = 260.jpg
| پاسخ‌دهنده = سید احمد خاتمی
| پاسخ = آیت الله '''[[سید احمد خاتمی]]''' در کتاب ''«[[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
«[[محمد بن ابی عمیر]] می‌گوید: "عالی‌ترین سخنی که در طول دوره همنشینی‌ام با [[هشام بن حکم]] از وی شنیدم این بود که روزی از او پرسیدم: آیا [[امام]]، [[معصوم]] است؟ هشام جواب داد: آری. گفتم: [[عصمت]] چیست و چگونه [[امامان]] معصوم‌اند؟ گفت: برای اینکه سرچشمه [[گناهان]] چند چیز است:[[حرص]]، [[حسد]]، [[شهوت]] و [[غضب]] و هیچ‌یک از این عوامل در [[وجود امام]] راه ندارد؛ چرا حریص باشد؟ با اینکه بر همه چیز [[قدرت]] دارد حتّی [[بیت المال]] [[مسلمین]] در [[اختیار]] اوست، چگونه ممکن است [[حسود]] باشد، در حالی که [[حسد]] از آن کسی است که بالاتر از خود را ببیند، از [[مقام]] [[امام]] چه مقامی بالاتر، ممکن نیست [[امام]] در [[امور دنیا]] [[خشم]] کند؛ زیرا [[خداوند]] کاری به دست او سپرده که با چنان غضبی، هرگز سازگار نیست و آن [[اجرای حدود الهی]] است و اگر [[غضب]] مربوط به امور [[آخرت]] و جزا باشد که [[عیب]] نیست و بسیار خوب است، چطور ممکن است [[امام]] در چنگال [[شهوت]] و [[هوس‌ها]] [[اسیر]] گردد با اینکه او به خوبی می‌داند لذّات این [[جهان]] زودگذر است، در برابر آنچه [[خداوند]] در سرای دیگر برای کسانی که از [[شهوات]] و [[هوس‌ها]] [[چشم]] بپوشند، معیّن فرموده، قابل مقایسه نیست"<ref>الأمالی، ص۵۰۵.</ref>»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص ۱۴۷.</ref>.
}}
}}


۱۱٬۲۰۱

ویرایش