در [[سال ۷۰ هجری]]، هنگامی که [[عبدالملک بن مروان]] [[تصمیم]] گرفت برای [[جنگ]] با [[مصعب بن زبیر]] به سوی [[عراق]] حرکت کند، [[خالد بن عبدالله بن خالد بن اسید]]، پیشنهاد کرد تا او را به همراه عدهای سوار، هرچند تعدادشان کم باشد، به سوی [[بصره]] بفرستد. تا شاید بتواند بصره را [[تصرف]] کند. عبدالملک نیز قبول کرد و خالد را با عدهای از [[خواص]]، مخفیانه به بصره گسیل داشت. خالد بر [[عمرو بن اصمع]] ([[علی بن اصمع باهلی]]) در بصره وارد شد و مهمان او شد. در این [[زمان]] مصعب در بصره نبود و ابنمعمر را به [[جانشینی]] خود تعیین کرده بود. [[مصعب بن زبیر]] پس از کشتن مختار و [[یاران]] او، به محلی معروف به «باجمیرا» در مجاورت جزیره آمده بود تا با [[عبدالملک بن مروان]] [[نبرد]] کند و [[شام]] را فتح کند.
ابناصمع پیکی به سوی [[عباد بن حصین]]، [[رئیس شرطه]] ابنمعمر، فرستاد و پیغام داد که من به خالد [[پناه]] دادهام. خواستم تو از این موضوع [[آگاه]] شوی و [[پشتیبان]] من باشی. عباد به همراه گروهی از افراد خود به سمت [[خانه]] ابناصمع حرکت کرد تا خالد را دستگیر کند. هنگامیکه ابناصمع از این ماجرا آگاه شد، به خالد گفت: الآن عباد با سوارانش سر میرسد و من [[قادر]] به [[حمایت]] و [[دفاع]] از تو نخواهم بود؛ پس بهتر است تا به [[مالک بن مسمع]] پناه ببری. خالد نیز بر اسب سوار شد و برای رسیدن به مالک به سرعت و [[شتاب]] حرکت کرد. مالک او را پناه داد و به [[قبیله]] خود [[بکر بن وائل]] و [[قبیله ازد]] برای حمایت از خالد اطلاع داد. عباد نیز با سپاهیانش به تعقیب خالد پرداخت تا اینکه او را نزد مالک بن مسمع یافت. دو طرف در برابر هم [[صفآرایی]] کردند؛ ولی به یکدیگر [[حمله]] نکردند و نبردی بین دو طرف رخ نداد<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۵۸-۳۴۵۹.</ref>.
[[روز]] بعد دو گروه، به سمت جفره [[نافع بن حارث]] رفتند. از همراهان خالد، [[عبدالله بن ابیبکره]] (برادرزاده [[زیاد بن سمیه]]) و [[حمران بن ابان]] و [[مغیرة بن مهلب]] بودند. گروهی از [[بنیتمیم]]، از جمله، [[صعصعة بن معاویه]] و [[عبدالعزیز بن بشر]] و [[مرة بن محکان]] و همچنین [[مردم]] جفره که از هواخواهان [[عبدالملک بن مروان]] بودند نیز به او روی آوردند. در طرف مقابل، [[اتباع]] ابنمعمر از جمله، [[قیس بن هیثم سلمی]] هواخواه [[فرزندان]] [[زبیر]] بودند.
[[مصعب بن زبیر]]، [[زحر بن قیس جعفی]] را با هزار سوار به کمک ابنمعمر فرستاد و در آن طرف نیز عبدالملک، [[عبیدالله بن زیاد بن ظبیان]] را به [[یاری]] خالد فرستاد. [[جنگ]] مابین دو طرف در جفره واقع شد که مدت چهارده [[روز]] به طول انجامید. سرانجام دو طرف به [[برقراری صلح]] [[رضایت]] دادند. در [[صلحنامه]] مقرر شد تا خالد از [[حمایت]] مالک خارج شود و [[بصره]] را به قصد [[شام]] ترک کند<ref>کامل، ج۱۲، ص۱۹۷-۱۹۶.</ref>.
مصعب در باجمیرا بود که خبردار شد [[خالد بن عبدالله بن خالد بن اسید]]، [[بیعت]] [[عبدالله بن زبیر]] را شکسته است، از [[مکه]] سوی بصره آمده است، در یکی از نواحی [[شهر]] فرود آمده است و گروهی از [[قبایل]] [[ربیعه]] و مضرو از جمله [[عبدالله بن ولید]]، [[مالک بن مسمع بکری]]، [[صفوان بن اهم تمیمی]] و [[صعصعة بن معاویه]]، عموی [[احنف]]، بدو پیوستهاند. میان آنها در بصره جنگ رخ داده است که [[عاقبت]] عبدالله [[شکست]] خورده و گریخته است و به عبدالملک در شام پیوسته است<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.
مصعب به بصره بازگشت و در ابتدا [[امنیت]] و [[آرامش]] را به بصره بازگرداند. سپس ابنمعمر را [[توبیخ]] کرد و موافقین خالد را احضار کرد. او به [[عبدالله بن ابیبکره]] دشنامهای فراوان داد؛ سپس نسبت زیاد به [[ابوسفیان]] را [[انکار]] کرد و گفت: به [[خدا]] قسم اگر در این شهر بمانی من تو را خواهم کشت و به عبیدالله بن زیاد ملحق خواهم کرد.
بعد از [[ابن ابیبکره]]، [[حمران]] را خواند و به او گفت: تو [[بیگانه]] و [[عجم]] و نبطی هستی و مادرت [[یهودی]] بود که در [[قریه]] [[عینالتمر]] [[اسیر]] شدی. به [[حکم بن منذر بن جارود]] و [[عبدالله بن فضاله زهرانی]] و [[علی بن اصمع]] و [[عبدالعزیز بن بشر]] دشنامها داد، آنها را [[توبیخ]] و ملامت کرد، هر یک از آنها را صد تازیانه زد و ریش و [[موی سر]] آنها را تراشید و [[خانه]] آنها را ویران کرد. سپس دستور داد تا آنها را در خیابانهای [[بصره]] بگردانند تا [[رسوا]] شوند. [[مصعب بن زبیر]]، خانه [[مالک بن مسمع]] را ویران کرد و هرچه داشت، به یغما برداشت. یکی از غارتیها [[کنیز]] مالک بود که او را به خود اختصاص داد و [[عمر بن مصعب بن زبیر]] از او متولد شد<ref>کامل، ج۱۲، ص۱۹۶-۱۹۸.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۳۶.</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده: IM010553.jpg|22px]] [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|'''بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری''']]