|
|
خط ۲۳: |
خط ۲۳: |
| به خدایی که جانم در دست اوست! هلاکت [[نجرانیان]] نزدیک شده بود و اگر مباهله انجام داده بودند به صورت بوزینه و خوک درمیآمدند و سرزمینشان بر آنها آتشی برمیافروخت که [[مردم]] نجران و حتی پرندگان را بر درختان، طعمه خویش میساخت و هنوز سال به پایان نرسیده بود همه [[نصارا]] به [[هلاکت]] میرسیدند و بدینسان، بیآنکه [[نجرانیان]] [[اسلام]] آوردند به دیار خود بازگشتند<ref>تفسیر کبیر، ج۸، ص۵۸.</ref>. | | به خدایی که جانم در دست اوست! هلاکت [[نجرانیان]] نزدیک شده بود و اگر مباهله انجام داده بودند به صورت بوزینه و خوک درمیآمدند و سرزمینشان بر آنها آتشی برمیافروخت که [[مردم]] نجران و حتی پرندگان را بر درختان، طعمه خویش میساخت و هنوز سال به پایان نرسیده بود همه [[نصارا]] به [[هلاکت]] میرسیدند و بدینسان، بیآنکه [[نجرانیان]] [[اسلام]] آوردند به دیار خود بازگشتند<ref>تفسیر کبیر، ج۸، ص۵۸.</ref>. |
| نقل شده دو تن از سران [[مسیحیان]] به نامهای عاتب و سیّد پس از حرکت، دیری نپایید نزد [[رسول خدا]] {{صل}} بازگشتند و در حضور وی اسلام آورند<ref>طبقات کبری، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۳۱.</ref> | | نقل شده دو تن از سران [[مسیحیان]] به نامهای عاتب و سیّد پس از حرکت، دیری نپایید نزد [[رسول خدا]] {{صل}} بازگشتند و در حضور وی اسلام آورند<ref>طبقات کبری، ج۱، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۳۱.</ref> |
|
| |
| ==[[مباهله]]==
| |
| [[رسول خدا]]{{صل}} نامهای به [[مسیحیان نجران]] نوشته بود و از آنان خواسته بود یا [[اسلام]] آورند و یا [[جزیه]] بپردازند و بدانان هشدار داده بود که اگر هیچ یک را نپذیرند، [[مسلمانان]] به [[جنگ]] آنان خواهند آمد. [[اسقف نجران]] پس از [[مشورت]] با بزرگان آن [[دیار]] به این نتیجه رسید که هیئتی به [[مدینه]] بفرستند تا درباره [[دعوت]] آن حضرت تحقیق کنند و [[اخبار]] مربوط به آن را به [[نجران]] آورند. اعضای هیئت به مدینه رفتند و به [[مسجد]] [[پیغمبر]] درآمدند و از رسول خدا{{صل}} درباره اسلام پرسیدند، ولی با وجود پاسخهای محکم و مستدل پیغمبر باز در [[حقانیت]] آن حضرت [[شک]] کردند. در این هنگام، [[آیه مباهله]] ([[سوره آل عمران]] [[آیه]] ۶۱) نازل شد و به موجب آن، رسول خدا{{صل}} آنان را به مباهله دعوت کرد که با استقبال [[مسیحیان]] روبهرو شد. آیه مباهله چنین است:
| |
| {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>.
| |
|
| |
| وقتی مسیحیان به [[اقامتگاه]] خود بازگشتند، به مشورت نشستند و گفتند: «اگر او با [[امت]] خود آمد، مباهله میکنیم؛ زیرا میفهمیم که پیغمبر نیست و اگر با [[خویشان]] و نزدیکانش آمد، مباهله نمیکنیم؛ زیرا هیچ کس به [[زیان]] [[خانواده]] خویش کار نمیکند، مگر آنکه [[ایمان]] داشته باشد که خطری در میان نیست». [[روز]] بعد و در موعد مباهله، [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} در حالی که دست [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را در دست داشت و حسن و حسین{{عم}} پیشاپیش و [[فاطمه زهرا]]{{س}} در پشت سر میآمدند، برای [[مباهله]] حاضر شد. همین که [[سرپرست]] هیئت [[مسیحیان]]، [[رسول خدا]]{{صل}} و همراهانش را دید، از همراهان آن حضرت پرسید. به او گفتند: «آن مرد، پسر عموی او و داماد و پدر [[فرزندان]] و محبوبترین [[مردم]] نزد او است. آن دو [[کودک]]، فرزندان دخترش هستند که آنان نیز محبوبترین کسان نزد اویند و آن [[زن]]، [[فاطمه]] دختر او است که گرامیترین کس نزد آن حضرت است و از همه به او نزدیکتر است». سرپرست هیئت [[نجران]] رو به دیگر مسیحیان کرد و گفت: «ای گروه [[نصارا]]، همانا من چهرههایی را میبینم که اگر از [[خدا]] درخواست کنند که کوهی را از جا برکند، میکند. زنهار! مباهله نکنید که هلاک میشوید و تا [[روز قیامت]] یک [[مسیحی]] بر [[زمین]] نمیماند». اعضای هیئت سخن وی را [[تصدیق]] و [[تأیید]] کردند. آنگاه سرپرست آنان به [[پیغمبر]] گفت: «ما با شما مباهله نمیکنیم» رسول خدا{{صل}} فرمود: «پس [[اسلام]] بیاورید تا آنچه به [[سود]] [[مسلمانان]] است به شما برسد و هر چه به [[زیان]] شما است، بدانان نیز برسد». مسیحیان نپذیرفتند. پیغمبر فرمود: «من به ناچار با شما [[جنگ]] خواهم کرد». گفتند: «ما [[طاقت]] جنگ نداریم، ولی هر سال دو هزار حُله ([[جامه]] نو) و سی [[زره]] آهنی میپردازیم». رسول خدا{{صل}} پذیرفت و [[قرارداد]] صلحی بر این مبنا تنظیم کردند که علی{{ع}} کاتب آن بود<ref>ر.ک: احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۵، علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۶۰ به بعد.</ref>.
| |
| [[شیخ مفید]]، در کتاب [[ارشاد]]، پس از نقل [[داستان مباهله]] که آن را دلیل بر [[اقرار]] مسیحیان به [[نبوت]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} میداند، در تبیین مصداق {{متن قرآن|أَنْفُسَنَا}} در [[آیه مباهله]] مینویسد:
| |
| [[خدای تعالی]] در آیه مباهله [[حکم]] کرده است که علی{{ع}} [[جان رسول خدا]]{{صل}} است و از این حکم، روشن میگردد که علی{{ع}} به آخرین درجه [[فضیلت]] رسیده است و با پیغمبر در کمال و [[عصمت از گناهان]]، مساوی و برابر است.
| |
|
| |
| وی سپس به استناد این [[آیه]] به تبیین [[مقام حضرت زهرا]]{{س}} و [[حسنین]]{{ع}} میپردازد و آنگاه مینویسد:
| |
| این فضیلتی [برای [[اهل بیت]]] است که هیچ کس از [[امت]] در این [[فضیلت]] [[شریک]] آنان نگشت و کسی هماورد و همانند آنان نشد و این نیز به دیگر فضیلتهای [[امیرمؤمنان]] میپیوندد<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[امام علی در عهد پیامبر (مقاله)| مقاله «امام علی در عهد پیامبر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]] ص ۲۱۲.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |