بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
«'''[[دریافت دین]]''' دومین شأنی که باید بدان پرداخت، [[شأن]] دریافت دین است. [[پرسش]] ما بهطور روشن چنین است: اینک که [[امام]]{{ع}} خودْ [[شارع]] [[دین]] نیست، آیا همچون [[پیامبر]]، [[دین]] ([[اصل دین]]، نه [[تفسیر]] و تبیین آن) را از جانب [[خدا]] گرفته و به [[مردم]] [[ابلاغ]] میکند یا آنکه او دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت میکند؟ بر این باوریم که امام{{ع}} دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت میکند تا به مردم برساند. دراینباره روایاتی پرشمار در [[اختیار]] است که در مبحث [[شأن ولایت تشریعی]] به برخی از آنها اشاره شد.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۰. همچنین، ر.ک: همان، ص۲۹۹ و ۳۰۱.</ref> برای نمونه، آنگاه که از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیده شد که [[علم]] خود به [[حلال و حرام]] را چگونه به دست آورده است، فرمودند: {{متن حدیث|وِرَاثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}}}}.<ref>همان، ص۳۲۸-۳۲۷. برای دیدن دیگر روایات، ر.ک: همان؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref> ضمن آنکه کاملاً معقول است که یک امام، پیش از [[امامت]]، از امام [[ناطق]]، معارفی را بیاموزد. اما موضع [[نزاع]] در این است که آیا او غیر از آنکه از پیامبر یا امام پیشین، علم مربوط به اصل دین را دریافت میکند، از جانب [[خداوند]] نیز دریافت میکند؟ به دیگر سخن، آیا آنچه او از [[احکام دین]] میگوید، سخنی است که خداوند مستقیماً بدو فرموده تا او به مردم برساند، یا آنکه او تنها ناقل [[سخنان پیامبر]] است. البته اگر گفته شود که او دین را تنها از پیامبر و امام پیشین دریافت کرده و برای مردم تبیین میکند، بدین معنا نیست که [[امامان]]{{عم}} شأنی جز نقل [[سخن پیامبر]] ندارند؛ چراکه برای امام، [[شئون]] مهم دیگری همچون تفسیر، تبیین، [[تأویل]] و... [[ثابت]] است که در [[آینده]] به آنها خواهیم پرداخت. تفکیک میان این شأن (دریافت دین بهطور مستقیم از خداوند) با شأن ولایت تشریعی در دیدگاهها چندان صورت نگرفته است. ازاینرو، دستیابی به دیدگاه [[عالمان دین]] چندان آسان نیست؛ اما میتوان به سخن [[مرحوم مظفر]] اشاره کرد که به صراحت بر این [[باور]] پای میفشرد که [[ائمه]]{{عم}} مانند دیگر راویانی که صرفاً ناقل سخنان پیامبرند، نیستند؛ بلکه ایشان از جانب [[خداوند]] [[منصوب]] بوده، [[احکام واقعی]] را از طریق [[الهام]] یا دریافت از [[معصوم]] پیشین، [[تبلیغ]] میکنند؛ مانند [[پیامبر]] که از [[طریق وحی]] چنین میکرد. به باور وی، [[سخن]] [[امامان]]{{عم}} تنها روایتگری از پیامبر نیست؛ بلکه ایشان خودْ مصدری برای تشریعاند؛ پس سخن آنها عین [[سنت]] است.<ref>محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج۲، ص۵۷ و ۵۸.</ref> پیش از پاسخ به این مسئله، لازم است به برخی [[ادله]] موافق یا مخالف دراینباره اشاره کرده، آنگاه به [[داوری]] بنشینیم. | «'''[[دریافت دین]]''' دومین شأنی که باید بدان پرداخت، [[شأن]] دریافت دین است. [[پرسش]] ما بهطور روشن چنین است: اینک که [[امام]]{{ع}} خودْ [[شارع]] [[دین]] نیست، آیا همچون [[پیامبر]]، [[دین]] ([[اصل دین]]، نه [[تفسیر]] و تبیین آن) را از جانب [[خدا]] گرفته و به [[مردم]] [[ابلاغ]] میکند یا آنکه او دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت میکند؟ بر این باوریم که امام{{ع}} دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت میکند تا به مردم برساند. دراینباره روایاتی پرشمار در [[اختیار]] است که در مبحث [[شأن ولایت تشریعی]] به برخی از آنها اشاره شد.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۰. همچنین، ر.ک: همان، ص۲۹۹ و ۳۰۱.</ref> برای نمونه، آنگاه که از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیده شد که [[علم]] خود به [[حلال و حرام]] را چگونه به دست آورده است، فرمودند: {{متن حدیث|وِرَاثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}}}}.<ref>همان، ص۳۲۸-۳۲۷. برای دیدن دیگر روایات، ر.ک: همان؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref> ضمن آنکه کاملاً معقول است که یک امام، پیش از [[امامت]]، از امام [[ناطق]]، معارفی را بیاموزد. اما موضع [[نزاع]] در این است که آیا او غیر از آنکه از پیامبر یا امام پیشین، علم مربوط به اصل دین را دریافت میکند، از جانب [[خداوند]] نیز دریافت میکند؟ به دیگر سخن، آیا آنچه او از [[احکام دین]] میگوید، سخنی است که خداوند مستقیماً بدو فرموده تا او به مردم برساند، یا آنکه او تنها ناقل [[سخنان پیامبر]] است. البته اگر گفته شود که او دین را تنها از پیامبر و امام پیشین دریافت کرده و برای مردم تبیین میکند، بدین معنا نیست که [[امامان]]{{عم}} شأنی جز نقل [[سخن پیامبر]] ندارند؛ چراکه برای امام، [[شئون]] مهم دیگری همچون تفسیر، تبیین، [[تأویل]] و... [[ثابت]] است که در [[آینده]] به آنها خواهیم پرداخت. تفکیک میان این شأن (دریافت دین بهطور مستقیم از خداوند) با شأن ولایت تشریعی در دیدگاهها چندان صورت نگرفته است. ازاینرو، دستیابی به دیدگاه [[عالمان دین]] چندان آسان نیست؛ اما میتوان به سخن [[مرحوم مظفر]] اشاره کرد که به صراحت بر این [[باور]] پای میفشرد که [[ائمه]]{{عم}} مانند دیگر راویانی که صرفاً ناقل سخنان پیامبرند، نیستند؛ بلکه ایشان از جانب [[خداوند]] [[منصوب]] بوده، [[احکام واقعی]] را از طریق [[الهام]] یا دریافت از [[معصوم]] پیشین، [[تبلیغ]] میکنند؛ مانند [[پیامبر]] که از [[طریق وحی]] چنین میکرد. به باور وی، [[سخن]] [[امامان]]{{عم}} تنها روایتگری از پیامبر نیست؛ بلکه ایشان خودْ مصدری برای تشریعاند؛ پس سخن آنها عین [[سنت]] است.<ref>محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج۲، ص۵۷ و ۵۸.</ref> پیش از پاسخ به این مسئله، لازم است به برخی [[ادله]] موافق یا مخالف دراینباره اشاره کرده، آنگاه به [[داوری]] بنشینیم. | ||
'''ادله [[اثبات شأن دریافت دین | '''ادله [[اثبات شأن دریافت دین]]:''' برخی روایاتی که در نگاه نخست، بیانگر [[اثبات]] [[شأن]] دریافت و [[ابلاغ دین]] برای امامان هستند، عبارتاند از: | ||
# '''[[روایات]] حاکی از [[سخن گفتن خدا با امام]]:''' در برخی روایات آمده است که [[امام]]{{ع}} هرگز از روی نظر خود سخن نمیگوید؛ بلکه همواره با بینهای که خداوند آن را برای او آشکار ساخته، سخن میگوید؛ همان بینهای که خداوند آن را برای رسولش آشکار ساخته است. برای نمونه، [[امام باقر]]{{ع}} در روایتی صحیح به [[فضیل بن یسار]] فرمودند: «همانا ما براساس بینهای از جانب خداوند که آن را برای پیامبرش و سپس برای ما آشکار کرد [سخن میگوییم]. پس اگر غیر از این بود، ما هم مانند [[مردم]] بودیم».<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۱.</ref> دستکم سه [[روایت]] دیگر نیز دراینباره وجود دارد که همگی همین مضمون را [[تأیید]] میکنند.<ref>همان، ص۲۹۹ و ۳۰۰.</ref> در روایت دیگری - که البته به لحاظ سندی معتبر نیست<ref>در سلسله راویان این روایت، محمد بن عثمان وجود دارد که وثاقتش ثابت نشده است.</ref> - در کنار مضمون یادشده، مضمونی دیگر نیز آمده است. [[محمد بن شریح]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند که فرمودند: "...ما براساس [[رأی]] خود سخن نمیگوییم و چیزی نمیگویم مگر آنکه [[خداوند]] گفته باشد و اصولی نزد ماست که از آن [[نگهبانی]] میکنیم؛ چنانکه [[مردم]] از طلا و [[نقره]] خود نگهبانی میکنند".<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۱.</ref> در بررسی این [[روایات]] باید گفت: مضمون این روایات بیانگر آن است که [[علم امامان]]{{عم}} [[مطابق با واقع]] و براساس بینهای از جانب خداوند است؛ اما این آموزه [[اثبات]] نمیکند که [[خداوند سبحان]] احکامی را که به [[پیامبر]] نگفته، به [[امامان]] فرموده تا [[ابلاغ]] کنند. بیش از این نیست که [[امام]]{{ع}} براساس دلیلی که خداوند برای او نشان داده است، [[سخن]] میگوید. این مضمون اصلاً حاکی از گفتوگوی [[خدا]] با ایشان نیست؛ بلکه در پی القای این مطلب است که [[سخن امام]] از خودش نیست؛ بلکه از خداوند است. | # '''[[روایات]] حاکی از [[سخن گفتن خدا با امام]]:''' در برخی روایات آمده است که [[امام]]{{ع}} هرگز از روی نظر خود سخن نمیگوید؛ بلکه همواره با بینهای که خداوند آن را برای او آشکار ساخته، سخن میگوید؛ همان بینهای که خداوند آن را برای رسولش آشکار ساخته است. برای نمونه، [[امام باقر]]{{ع}} در روایتی صحیح به [[فضیل بن یسار]] فرمودند: «همانا ما براساس بینهای از جانب خداوند که آن را برای پیامبرش و سپس برای ما آشکار کرد [سخن میگوییم]. پس اگر غیر از این بود، ما هم مانند [[مردم]] بودیم».<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۱.</ref> دستکم سه [[روایت]] دیگر نیز دراینباره وجود دارد که همگی همین مضمون را [[تأیید]] میکنند.<ref>همان، ص۲۹۹ و ۳۰۰.</ref> در روایت دیگری - که البته به لحاظ سندی معتبر نیست<ref>در سلسله راویان این روایت، محمد بن عثمان وجود دارد که وثاقتش ثابت نشده است.</ref> - در کنار مضمون یادشده، مضمونی دیگر نیز آمده است. [[محمد بن شریح]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند که فرمودند: "...ما براساس [[رأی]] خود سخن نمیگوییم و چیزی نمیگویم مگر آنکه [[خداوند]] گفته باشد و اصولی نزد ماست که از آن [[نگهبانی]] میکنیم؛ چنانکه [[مردم]] از طلا و [[نقره]] خود نگهبانی میکنند".<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۱.</ref> در بررسی این [[روایات]] باید گفت: مضمون این روایات بیانگر آن است که [[علم امامان]]{{عم}} [[مطابق با واقع]] و براساس بینهای از جانب خداوند است؛ اما این آموزه [[اثبات]] نمیکند که [[خداوند سبحان]] احکامی را که به [[پیامبر]] نگفته، به [[امامان]] فرموده تا [[ابلاغ]] کنند. بیش از این نیست که [[امام]]{{ع}} براساس دلیلی که خداوند برای او نشان داده است، [[سخن]] میگوید. این مضمون اصلاً حاکی از گفتوگوی [[خدا]] با ایشان نیست؛ بلکه در پی القای این مطلب است که [[سخن امام]] از خودش نیست؛ بلکه از خداوند است. | ||
# '''روایات حاکی از [[نبودن همه چیز در قرآن]] و [[سنت]]:''' از برخی روایات استفاده میشود که [[حکم]] برخی مسائل در [[قرآن]] و سنت وجود ندارد. این مسئله در روایاتی به نام معضلات بازتاب یافته است. براساس آن روایات، امام{{ع}} با رأی و نظر خود چیزی میفرمود که به واقع اصابت میکرد. [[امام باقر]]{{ع}} دراینباره فرمودهاند: "وقتی مسئلهای بر [[امام علی]]{{ع}} وارد میشد که در [[کتاب و سنت]] چیزی درباره آن نازل نشده بود، قرعه میزد؛ پس به واقع اصابت میکرد. آنها معضلات بودند".<ref>همان، ص۳۸۹.</ref> در برخی دیگر از روایات، این مسئله درباره قضاوتهای آن حضرت مطرح شده است.<ref>{{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} يَقْضِي بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ. فَإِذَا جَاءَهُ مَا لَيْسَ فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ رَجَمَ فَأَصَابَ وَ هِيَ الْمُعْضِلَاتُ}} (همان).</ref> مرحوم صفار، هفت [[روایت]] دراینباره ذکر میکند که البته شش روایت آن را تنها یک نفر، به نام [[عبدالرحیم]] القصیر (که به لحاظ رجالی مورد [[وثوق]] نیست) از امام باقر{{ع}} نقل میکند، و بقیه از او نقل کردهاند. روایت دیگر نیز از [[موسی]] [[حلبی]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که البته سند آن مقطوع بوده و تنها دو [[راوی]] از [[راویان]] این [[حدیث]] در سند ذکر شدهاند. بنابراین، در مجموع دو حدیث دراینباره وجود دارد که هیچیک به لحاظ سندی معتبر نیستند؛ ازاینرو صدور آنها از [[معصوم]] [[قطعی]] نیست. افزون بر آن، این [[روایات]] در تعارض جدی با روایات معتبری است که تصریح میکنند هیچ حکمی نیست؛ مگر آنکه در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده است.<ref>پیشتر، این روایات نقل شدند (برای نمونه، ر.ک: همان، ص۳۸۸).</ref> به علاوه، مضمون [[روایت]] آن است که [[امام]]{{ع}} از راه قرعه، نتیجه را معلوم میکردند که به واقع اصابت میکرد.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً{{ع}} إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ لَمْ يَجِئْ بِهِ كِتَابٌ وَ لَا سُنَّةٌ رَجَمَ بِهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ. ثُمَّ قَالَ: يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ وَ تِلْكَ الْمُعْضِلَاتُ}} (همان، ص۳۸۹).</ref> روشن است که قرعه یکی از راههای تعیین [[حکم شرعی]] نیست؛ بلکه آنگاه به کار میرود که حکمْ روشن است و منشأ [[شبهه]]، [[سرگردانی]] در تطبیق [[حکم]] بر موضوع و مصداق خارجی است؛<ref>محمد علی کاظمی خراسانی، فوائد الأصول (تقریرات درس محمد حسین غروی نائینی)، ج۴، ص۶۷۹.</ref> چنانکه در [[قرآن کریم]] نیز دراینباره آیهای آمده است.<ref>خداوند متعال درباره ماجرای تعیین عهدهدار امر حضرت مریم{{س}} میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ}} (آل عمران، ۴۴).</ref> چنین فرایندی عموماً در جایی به کار میرود که [[قاضی]] در [[محکمه]] در باب موضوعات و مصادیق خارجی به قطع نمیرسد و آنگاه از قرعه استفاده میکند. ممکن است محتوای روایات نیز ناظر به بحث [[قضاوت]] باشند؛ به ویژه آنکه در یکی از روایات ذکر شده، به این امر تصریح شده است که [[امام علی]]{{ع}} این کار را در هنگام قضاوت انجام داده<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۸۹.</ref> و براساس مبانی [[قضایی]] [[شیعه]] نیز در مواردی که قاضی در موضوعات و مصادیق خارجی دچار مشکل شود، یکی از راههای [[شرعی]] برای صدور حکم، قرعه است.<ref>آیتالله فاضل لنکرانی دراینباره مینویسد: وأمّا قولهم فی مطاوی كتبهم الفقهية: القرعة لكل أمر مجهول أو مشتبه... فان مراده من الأمر المجهول هو الأمر الذی يرجع الى الحاكم، ومن الحكم المشتبه هو الحكم الذی هو وظيفة القاضی لا الحكم الشرعی الكلى (ر.ک: محمد فاضل موحدی لنکرانی، القواعد الفقهية، ص۴۳۱ و ۴۳۲). گفتنی است علامه مجلسی در توجیه این روایات، دو احتمال بیان میکند: یکی آنکه قرعه در امور جزئی باشد، نه حکم کلی؛ و دوم آنکه قرعه در همان حکم کلی باشد، و از اختصاصات امام{{ع}} آن باشد که از راه قرعه، به حکم کلی دست یابد؛ با این توضیح که قرعه امام همواره به واقع اصابت میکند. ایشان تصریح میکند که احتمال اول موافق اصول بوده؛ هرچند احتمال دوم اظهر است (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۱۷۷). گفتنی است علامه مجلسی شاهدی برای احتمال دوم ذکر نمیکند و به نظر میرسد در روایات نیز شاهدی ندارد.</ref> | # '''روایات حاکی از [[نبودن همه چیز در قرآن]] و [[سنت]]:''' از برخی روایات استفاده میشود که [[حکم]] برخی مسائل در [[قرآن]] و سنت وجود ندارد. این مسئله در روایاتی به نام معضلات بازتاب یافته است. براساس آن روایات، امام{{ع}} با رأی و نظر خود چیزی میفرمود که به واقع اصابت میکرد. [[امام باقر]]{{ع}} دراینباره فرمودهاند: "وقتی مسئلهای بر [[امام علی]]{{ع}} وارد میشد که در [[کتاب و سنت]] چیزی درباره آن نازل نشده بود، قرعه میزد؛ پس به واقع اصابت میکرد. آنها معضلات بودند".<ref>همان، ص۳۸۹.</ref> در برخی دیگر از روایات، این مسئله درباره قضاوتهای آن حضرت مطرح شده است.<ref>{{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} يَقْضِي بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ. فَإِذَا جَاءَهُ مَا لَيْسَ فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ رَجَمَ فَأَصَابَ وَ هِيَ الْمُعْضِلَاتُ}} (همان).</ref> مرحوم صفار، هفت [[روایت]] دراینباره ذکر میکند که البته شش روایت آن را تنها یک نفر، به نام [[عبدالرحیم]] القصیر (که به لحاظ رجالی مورد [[وثوق]] نیست) از امام باقر{{ع}} نقل میکند، و بقیه از او نقل کردهاند. روایت دیگر نیز از [[موسی]] [[حلبی]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که البته سند آن مقطوع بوده و تنها دو [[راوی]] از [[راویان]] این [[حدیث]] در سند ذکر شدهاند. بنابراین، در مجموع دو حدیث دراینباره وجود دارد که هیچیک به لحاظ سندی معتبر نیستند؛ ازاینرو صدور آنها از [[معصوم]] [[قطعی]] نیست. افزون بر آن، این [[روایات]] در تعارض جدی با روایات معتبری است که تصریح میکنند هیچ حکمی نیست؛ مگر آنکه در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده است.<ref>پیشتر، این روایات نقل شدند (برای نمونه، ر.ک: همان، ص۳۸۸).</ref> به علاوه، مضمون [[روایت]] آن است که [[امام]]{{ع}} از راه قرعه، نتیجه را معلوم میکردند که به واقع اصابت میکرد.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً{{ع}} إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ لَمْ يَجِئْ بِهِ كِتَابٌ وَ لَا سُنَّةٌ رَجَمَ بِهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ. ثُمَّ قَالَ: يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ وَ تِلْكَ الْمُعْضِلَاتُ}} (همان، ص۳۸۹).</ref> روشن است که قرعه یکی از راههای تعیین [[حکم شرعی]] نیست؛ بلکه آنگاه به کار میرود که حکمْ روشن است و منشأ [[شبهه]]، [[سرگردانی]] در تطبیق [[حکم]] بر موضوع و مصداق خارجی است؛<ref>محمد علی کاظمی خراسانی، فوائد الأصول (تقریرات درس محمد حسین غروی نائینی)، ج۴، ص۶۷۹.</ref> چنانکه در [[قرآن کریم]] نیز دراینباره آیهای آمده است.<ref>خداوند متعال درباره ماجرای تعیین عهدهدار امر حضرت مریم{{س}} میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ}} (آل عمران، ۴۴).</ref> چنین فرایندی عموماً در جایی به کار میرود که [[قاضی]] در [[محکمه]] در باب موضوعات و مصادیق خارجی به قطع نمیرسد و آنگاه از قرعه استفاده میکند. ممکن است محتوای روایات نیز ناظر به بحث [[قضاوت]] باشند؛ به ویژه آنکه در یکی از روایات ذکر شده، به این امر تصریح شده است که [[امام علی]]{{ع}} این کار را در هنگام قضاوت انجام داده<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۸۹.</ref> و براساس مبانی [[قضایی]] [[شیعه]] نیز در مواردی که قاضی در موضوعات و مصادیق خارجی دچار مشکل شود، یکی از راههای [[شرعی]] برای صدور حکم، قرعه است.<ref>آیتالله فاضل لنکرانی دراینباره مینویسد: وأمّا قولهم فی مطاوی كتبهم الفقهية: القرعة لكل أمر مجهول أو مشتبه... فان مراده من الأمر المجهول هو الأمر الذی يرجع الى الحاكم، ومن الحكم المشتبه هو الحكم الذی هو وظيفة القاضی لا الحكم الشرعی الكلى (ر.ک: محمد فاضل موحدی لنکرانی، القواعد الفقهية، ص۴۳۱ و ۴۳۲). گفتنی است علامه مجلسی در توجیه این روایات، دو احتمال بیان میکند: یکی آنکه قرعه در امور جزئی باشد، نه حکم کلی؛ و دوم آنکه قرعه در همان حکم کلی باشد، و از اختصاصات امام{{ع}} آن باشد که از راه قرعه، به حکم کلی دست یابد؛ با این توضیح که قرعه امام همواره به واقع اصابت میکند. ایشان تصریح میکند که احتمال اول موافق اصول بوده؛ هرچند احتمال دوم اظهر است (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۱۷۷). گفتنی است علامه مجلسی شاهدی برای احتمال دوم ذکر نمیکند و به نظر میرسد در روایات نیز شاهدی ندارد.</ref> | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
[[رده:پرسش]] | [[رده:پرسش]] | ||
[[رده:مقام معصوم]] | [[رده:پرسمان مقام معصوم]] | ||
[[رده:بررسی انطباق شئون امامت]] | [[رده:بررسی انطباق شئون امامت]] |