انکار عصمت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| پرسش مرتبط = عصمت (پرسش) | | پرسش مرتبط = عصمت (پرسش) | ||
}} | }} | ||
[[انکار]] [[عصمت انبیا]] و به دنبال آن، انکار [[عصمت اهل بیت]] را باید در سه حوزه [[فکری]] و جغرافیایی جداگانه جستجو کرد که هریک در تولد این [[فکر]] میان نواندیشان [[دینی]] [[ایران]] معاصر سهمی دارند. این سه خاستگاه متفاوت در جغرافیا و [[متحد]] در فکر، به ترتیب زمانی عبارتاند از مکتب [[خلافت]] در [[جهان اسلام]]، مسیحیت تحریف شده به ویژه رفرمیسم دینی و پروتستانیسم مسیحیت و حوزه سوم: اعتقاد به تجربی بودن وحی و انکار عصمت. بدیهی است که یکی از لوازم و نتایج دیدگاه تجربه بودن وحی، نفی و انکار عصمت انبیا و از جمله پیامبر اکرم(ص) است. چرا که وقتی که وحی، چیزی غیر از تجربه دینی شمرده نمیشود و از سرشت زبانی عاری است، لازمه اجتناب ناپذیر چنین برداشتی از وحی، این است که پیامبر، معصوم نیست و آنچه به صورت وحی مکتوب (قرآن) در دست ما قرار دارد، نه وحی الهی و خطاناپذیر که فراورده پیامبر و خطاپذیر و در نتیجه، تحریف شده است. | |||
== معناشناسی == | == معناشناسی == |
نسخهٔ ۱۰ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۰
انکار عصمت انبیا و به دنبال آن، انکار عصمت اهل بیت را باید در سه حوزه فکری و جغرافیایی جداگانه جستجو کرد که هریک در تولد این فکر میان نواندیشان دینی ایران معاصر سهمی دارند. این سه خاستگاه متفاوت در جغرافیا و متحد در فکر، به ترتیب زمانی عبارتاند از مکتب خلافت در جهان اسلام، مسیحیت تحریف شده به ویژه رفرمیسم دینی و پروتستانیسم مسیحیت و حوزه سوم: اعتقاد به تجربی بودن وحی و انکار عصمت. بدیهی است که یکی از لوازم و نتایج دیدگاه تجربه بودن وحی، نفی و انکار عصمت انبیا و از جمله پیامبر اکرم(ص) است. چرا که وقتی که وحی، چیزی غیر از تجربه دینی شمرده نمیشود و از سرشت زبانی عاری است، لازمه اجتناب ناپذیر چنین برداشتی از وحی، این است که پیامبر، معصوم نیست و آنچه به صورت وحی مکتوب (قرآن) در دست ما قرار دارد، نه وحی الهی و خطاناپذیر که فراورده پیامبر و خطاپذیر و در نتیجه، تحریف شده است.
معناشناسی
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
انکار عصمت پیامبران و امامان
انکار عصمت انبیا و به دنبال آن، انکار عصمت اهل بیت را باید در سه حوزه فکری و جغرافیایی جداگانه جستجو کرد که هریک در تولد این فکر میان نواندیشان دینی ایران معاصر سهمی دارند. این سه خاستگاه متفاوت در جغرافیا و متحد در فکر، به ترتیب زمانی عبارتاند از:
حوزه اول: مکتب خلافت در جهان اسلام
پس از رحلت رسول خدا (ص) برخی زمامداران و محدثان و نویسندگان وابسته به دستگاه خلافت، خویش را با گرهها و تناقضهایی ناگشودنی مواجه دیدند. امت، تبیین کتاب و سنت از عصمت و طهارت پیامبر و خاندان وی را آگاهی داشتند و آثارش را به عیان دیده بودند؛ همچنین سابقه بتپرستی و معصیت پیشوایان خود خوانده و خلفای نوپدید جهان اسلام را نیز ناظر بودند. لغزش مدعیان جانشینی پیامبر محدود به پیش از اسلام نبود، بلکه بر مسند نیابت از رسول خدا نیز همانند دیگر انسانهای عادی استمرار داشت. سنجش سیره سابق و ساری خلفا با سیره معصومانه پیامبر و اهل بیت از سوی نکتهسنجان، تزلزل مبانی خلافت را به دنبال میآورد. نظریه پردازان خلافت برای رهایی از این تعارضهای ویرانگر، کوشیدند تا با جعل حدیث، برای رهبران خویش نیز شریک جُرم بسازند و مصادیقی از خطا و عصیان را به ساحت قُدسی رسول اطهر و وصی وی نسبت دهند. بیشترین نگاه جاعلان حدیث به نسلهای نوپدید جامعه اسلامی و پاسخگویی به آیندگان بود. با این پیشفرضها بود که انبوهی از احادیث روایتگر گناهان پیامبر اسلام و پیامبران پیشین خلق شد و سیلآسا سرازیر آثار مکتوب گشت.
این پروژه هدفمند و طراحی شده، بیشترین انتقام و اتهام را متوجه نجیبترین و پاکترین آفریده الهی، جناب خاتم الأنبیاء (ع) ساخت که برجستهترین قربانی معاصر آن فرآیند مهندسیشده و نجاتبخش مجرمان بود. آثار روایی مکتب خلافت هنوز نیز دربردارنده احادیث مجعول و دستساز بسیار است که گناهانی فاحش و شرمآور را به ویژه به رسول خاتم منتسب میکند. برخی از حُرمتشکنیها و توهینهای شرمآمیزی که معتبرترین صحاح حدیثی اهل سنت به پیامبر اسلام نسبت داده و نگاشتهاند تا عصمت پیامبر را بشکنند، عبارتاند از: ایستاده بول کردن پیامبر[۱۱]، قضا شدن نماز صبح[۱۲]، لخت شدن در برابر دیگران[۱۳]، آگاهی خادم پیامبر از همبستری او با همسرانش[۱۴]، اشتیاق مهارناشدنی به ساز و آواز[۱۵]، بافته شدن موهای آن حضرت با دست زنان نامحرم[۱۶]، ناراحتی از نبود ساز و آواز در جشن ازدواج[۱۷]، بر دوش نهادن همسر و تماشای رقص و رقاصهها[۱۸]، محبوبیت بیرقیب آوازهخوانان نزد ایشان نسبت به دیگر اقشار جامعه[۱۹]، همبستری با زنان در ایام قاعدگی[۲۰] که به تصریح قرآن حرام است، خوردن از گوشت قربانی شده برای بُتها[۲۱]، چندین مرتبه قصد خودکشی و ممانعت جبرئیل از آن[۲۲]، شک در نبوت خویش[۲۳]، و دهها توهین شرکآلود دیگر.
انهدام عصمت نبوت از سوی دستگاه خلافت و تئوریسینهای آن، دو کارکرد توأمان داشت:
- تنزّل معصوم و همسانسازی با رهبران عادی؛
- ترفیع حاکمان جهان اسلام و عادی نشان دادن گناهان پیش و پس از اسلام.
بنیان منحوس نفی عصمت پیامبر، نخستین بار در عصر خلفاء به ویژه بنیامیه نهاده شد و از سوی پیروان نظریه خارقت در طول تاریخ دفاع و نهادینه شد. امروز برجستهترین مدافعان عصمتشکنی، وهابیون به شمار میروند. نفی عصمت کمترین بنیه نظری یا انگیزه سیاسی در جهان تشیع ندارد؛ زیرا به ادلّه عقلی و نقلی، پیشوایان آنان معصوم و بینیاز از همسانسازی است؛ لیک برخی از نوگرایان دینی معاصر، در فاز قداستزدایی از دین ورود کرده، بانگ انکار عصمت سردادهاند.[۲۴].[۲۵].
حوزه دوم، مسیحیت تحریف شده به ویژه رفرمیسم دینی و پروتستانیسم مسیحیت
هرچند در طرح و بررسی، مبدأ انکار عصمت در جهان اسلام را مقدم داشتیم؛ ولی بیگمان گرتهبرداری از متون مغرب زمین و تقلید از منتقدان مسیحیت، مهمترین منبع الهامبخشی است که دگراندیشان دینی را در پروسه عصمتزدایی دست میگیرد و سمتوسو میدهد. به دلیل اهمیت و اصالتی که روشنفکری دینی در جهان اسلام و ایران برای رفُرمیسم دینی اروپا و پروتستانیسم مسیحیت باور دارد، الهام و اقتباس از اندیشه غرب در همه عرصهها و از جمله در انکار عصمت انبیا، جایگاهی راهبردی و تأثیری حیاتی دارد. در پی رنسانس و شکسته شدن حصارها و کنترلهای سنگین کلیسایی که به زایش جریانهای انتقادی دینی و اجتماعی و سیاسی انجامید، متفکران با انبوهی از تناقض و تعارضی آموزههای دینی در کتاب مقدس مواجه شدند که سر ستیز با علوم تجربی و فلسفی داشتند. نه پتانسیلهای درونی کتاب مقدس یارای گشودن گرهها را داشت و نه مفسران رسمی، یعنی متولیان کلیسا و مسیحیت. عمدتاً حق با اصلاح طلبان مسیحی و نواندیشان نوظهور اروپا بود؛ زیرا داوری تاریخ در شرق و غرب، و دادههای دینی اسلام بر تحریف و دستساز بودن مسیحیت موجود صحه میگذارد. خود مسیحیان نیز معترفند که کتاب مقدس متنی وحیانی و آورده مستقیم عیسی نیست؛ بلکه نوشتاری زمینی و دستنویس پولس و دیگران است که دههها یا سدهها پس از عیسی تولد یافتند و دست به کار تألیف اناجیل چندگانه شدند؛ حتی مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی کتابی نیاورده و آنچه کتاب مقدس خوانده میشود، تألیفهایی متأخر از مسیح است و زندگی و سخنان او برای هدایت انسانها کافی است[۲۶]. تأسف اینجاست که شیفتگان مدرنیسم، سر تسلیم و تعظیم در برابر یافتههای ناقدان مسیحیت فرود میآورند و انتقادهای آنان بر دین دستساز و زمینی مسیحیت موجود را بیکم وکاست بومیسازی میکنند و برای تطبیق و تحمیل آن بر اسلامِ وحیانی و کتاب آسمانیاش میکوشند»[۲۷].
حوزه سوم: اعتقاد به تجربی بودن وحی
برخی نواندیشان معاصر، در نظریهای نو قائل به تجربی بودن وحی شده و وحی را صرفا تجربه پیامبر خواندند. بدیهی است که یکی از لوازم و نتایج دیدگاه تجربه بودن وحی، نفی و انکار عصمت انبیا و از جمله پیامبر اکرم(ص) است. وقتی که وحی، چیزی غیر از تجربه دینی شمرده نمیشود و از سرشت زبانی عاری است، لازمه اجتنابناپذیر چنین برداشتی از وحی، این است که پیامبر، معصوم نیست و آنچه به صورت وحی مکتوب (قرآن) در دست ما قرار دارد، نه وحی الهی و خطاناپذیر که فراورده پیامبر و خطاپذیر و در نتیجه، تحریف شده است.
بهطور کلّی میتوان گفت: سه نوع عصمت برای پیامبر مطرح شده است: ۱. عصمت در تلقّی و دریافت وحی؛ ۲. عصمت در تبلیغ وحی؛ ۳. عصمت از معصیت[۲۸].
در مرحله نخست (مرحله عصمت از خطا در تلقّی وحی) که به قوای ادراکی پیامبر مربوط میشود، پیامبر باید وحی را بدون کوچکترین اشتباهی أخذ و دریافت کند و در مرحله دوم (عصمت در ابلاغ وحی) که به زبان پیامبر مربوط میشود، وحی را که از خدا دریافت کرده، باید آن را بدون کوچکترین دخل و تصرّفی به دیگران انتقال دهد. این دو مرحله از عصمت به خود وحی مربوط میشوند؛ یعنی درباره وحی و درون پیکره آن مطرح میشوند. مرحله سوم عصمت (عصمت از معصیت)، عصمتی است که در پیکره وحی نیست. پیامبر باید از گناه در فعل و گفتار و خطا در انجام وظایف و تکالیف شخصی معصوم باشد؛ چراکه در غیر این صورت، مردم سخن او را نخواهند پذیرفت. بر اساس دیدگاه تجربه دینی در باب وحی، وحی به معنای مواجهه پیامبر با خدا، و تفسیر و تعبیر پیامبر از این مواجهه پیام وحی است. در این دیدگاه، وحی سرشت زبانی ندارد؛ بلکه از مقوله احساسات درونی و حالات روحی است. اگر این دیدگاه پذیرفته شود، عصمت در پیکره وحی به این معنا است که:
- اوّلاً: پیامبر به واقع مواجههای با خدا داشته است.
- ثانیاً: اگر به همین مقدار بسنده شود که در اصل اوّل (مواجهه پیامبر با خدا) گفته شد، در این صورت، تفسیر پیامبر از این مواجهه و ترجمهاش از آن درست است و در تفسیر و ترجمه او خطا راه ندارد؛ امّا چه کنیم که آن اصل معرفت شناختی معروف (تجربه بدون تفسیر محال است) و تأثیرپذیری وحی از فرهنگ و عقاید زمانه که برخی از طرفداران این دیدگاه آن را پذیرفتهاند، در اینجا به میان میآید. بر این اساس نمیتوان گفت که تفسیر و تعبیر پیامبر از مواجههاش صحیح است و در تفسیر او خطا راه ندارد؛ چراکه عقاید و فرهنگ حاکم بر عصر نزول، در وحی تأثیر گذار بوده است و مانع از آن میشود که پیامبر به تجربه ناب و خالص دست یابد.
- ثالثاً، پیامبر فهم و تفسیر خود از تجربهاش را به دیگران انتقال میدهد[۲۹]؛ امّا آیا پیامبر میتواند ادّعا کند تفسیری که از تجربهاش به دیگران ارائه میدهد و واژههایی که در تفسیر و گزارش خود از وحی به کار میبرد، همان واژههایی هستند که خدا به کار برده است؟ به تعبیر دیگر، آیا عصمت زبانی دارد؟ پاسخ منفی است؛ زیرا وحی در این دیدگاه، اساساً سرشت زبانی ندارد. خداوند جملات و گزارههایی را القا نکرده است تا پیامبر ادّعا کند واژههای همان جملات را دقیقا و بدون کم و کاست به کار میبرد. به اصطلاح منطق دانان، «عصمت» به این معنا سالبه به انتفاء موضوع است. وحی زبانی در کار نیست تا پیامبر ادّعا کند واژههای وحی را دقیقا انتقال میدهد؛ از این رو، این دیدگاه با وحی اسلامی که ویژگی زبانی دارد، ناهمخوان است.
چنین به نظر میآید، وحی تجربی که عصمت پیامبر و خطا ناپذیری وحی را نفی میکند، سرانجام به تحریف قرآن میانجامد؛ چراکه در این دیدگاه، وحی از سرشت زبانی عاری است؛ بدین سبب این خود پیامبر است که وحی میکند و قرآن نیز تفسیر تجربه (وحی) او است، نه اینکه خداوند وحی کرده باشد، و از آنجا که تجربه بدون تفسیر محال است و فرهنگ و پیشفرضهای پیامبر در وحی (تجربه) او دخالت و حضور دارند، تجربه بدون تفسیر شده و مکتوب پیامبر یعنی قرآن نه کتابی معصوم و تحریف نشده که غیرمعصوم و تحریف شده است؛ زیرا این کتاب، بشری و غیر الهی به شمار میرود!»[۳۰].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۶۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۸۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۹۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۷۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۶۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۴۰.
- ↑ السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۱۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۴۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۷۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۳۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۶۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۳.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۳۴-۳۸.
- ↑ ر.ک: [[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمد هادی]، بررسی تحلیلی زمینهها و علل جعل اخبار سخیف در شأن رسول خدا با تأکید بر میراث روایی مکتوب اهل سنت، دوفصلنامه پژوهشنامه تاریخ.
- ↑ کلام مسیحی، ص۳۸؛ تاریخ کلیسای قدیم، ص۶۶، به نقل از: درسنامه ادیان ابراهیمی، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۳۴-۳۸.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: علیرضا قائمینیا، وحیوافعال گفتاری، انجمن معارف، ص۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ عباسی، ولیالله، لوازم و پیامدهای نظریه تجربهگرایی وحی، فصلنامه قبسات.