عصمت وحی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
# [[پرونده:1233456.jpg|22px]] [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|'''آموزش کلام اسلامی''']]
# [[پرونده:1233456.jpg|22px]] [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|'''آموزش کلام اسلامی''']]
# [[پرونده:000058.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|'''تحریف‌ناپذیری قرآن''']]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]
# [[پرونده:000058.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|'''تحریف‌ناپذیری قرآن''']]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]
# [[پرونده:1379348.jpg|22px]] [[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ (کتاب)|'''خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۳ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۸

عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسان‌ها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد. با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده، دریافت کننده، محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که هر یک در جای خود با ادله عقلی و نقلی به اثبات رسیده است. سه دلیل بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که عبارت‌اند از: عدم تطابق با حکمت الهی، نقض غرض، عدم سازگاری با علم نامحدود الهی و عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

وحی

معنای لغوی

لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع[۱۱]، سرعت[۱۲] و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران[۱۳] معنا کرده‌اند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را رسالت، الهام، کلام مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانسته‌اند[۱۴].

با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است[۱۵].

معنای اصطلاحی

در اصطلاح مفسران

مفسران بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند[۱۶].[۱۷]

در اصطلاح متکلمان

متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که انسان نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران الهی که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد[۱۸].[۱۹]

عصمت وحی

عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسان‌ها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد[۲۰].

ملزومات عصمت وحی

عصمت ارکان وحی

با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده دریافت کننده محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است:

عصمت ارسال کننده وحی

وحی کننده نخستین و اصلی‌ترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها خدای متعال است عصمت وحی کننده از کذب خطا و نسیان نه تنها مورد اتفاق متکلمان اسلامی است بلکه از جمله باورهای پیروان همه ادیان و مذاهب بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است[۲۱].

عصمت دریافت کننده وحی

منظور از دریافت کننده وحی فرستادگان الهی یا همان انبیا(ع) هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و عصمت آنان نیز از اموری همچون کذب، گناه، خطا و نسیان ضروری است و الا در غیر این صورت نمی‌توان از ادعای عصمت وحی دفاع کرده و به آن اطمینان نمود، هر چند به عصمت وحی کننده یقین داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۲۲].

عصمت پیک وحی (فرشتگان)

سومین رکن از ارکان عصمت وحی، عصمت آورنده یا پیک وحی است که در لسان روایات از آن با عنوان فرشته وحی یا امین وحی نیز نام برده شده است. در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی علمای اسلامی مطرح شده است و با قطع نظر از دیدگاه اشاعره که در خصوص عصمت جمیع فرشتگان توقف کرده و نظری نداده‌اند[۲۳]، سایر علمای اسلامی، معتقد به عصمت فرشته وحی هستند، چه به نحو انحصار عصمت در فرشتگان وحی[۲۴] و چه به نحو قول به عصمت جمیع فرشتگان الهی[۲۵].[۲۶]

عصمت محتوای وحی

پس از اثبات عصمت سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت حاملان وحی با ادله عقلی و نقلی، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی خدای متعال فرستاده می‌شود نیز با استناد به همان ادله، از زمان ارسال توسط خدای متعال تا زمان دریافت وحی توسط فرشته وحی و تلقی آن توسط انبیای الهی و ابلاغ آن به مردم قابل اثبات است. تنها چیزی که باقی می‌ماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب متون مقدس یا کتاب‌های آسمانی نازل شده‌اند. در این خصوص باید گفت با توجه به نسخ تمامی ادیان آسمانی قبل از اسلام، مصونیت کتاب‌های منتسب به آن ادیان نیز قابل دفاع نبوده و از دستخوش تحریف در امان نبوده‌اند. آنچه مسلم است تنها عصمت قرآن کریم که کتاب آسمانی مسلمانان و معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) است که می‌توان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا تغییر، به اثبات رساند[۲۷].

اثبات عصمت وحی

ادله عقلی

سه دلیل عقلی بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که از مجموع آنها می‌توان عصمت وحی را به اثبات رساند که عبارت‌اند از:

  1. عدم تطابق با حکمت الهی و نقض غرض؛
  2. عدم سازگاری با علم نامحدود الهی؛
  3. عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.

بعد از آنکه ضرورت وحی به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناخت‌های لازم و جبران نارسایی حس و عقل انسانی، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح می‌شود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این وسیله شناخت، بهره‌مند نمی‌شوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند، و ناچار پیام الهی به‌وسیله افراد خاصی «پیامبران» باید به ایشان ابلاغ شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟

جواب این است: همانگونه که عقل، با توجه به حکمت الهی درمی‌یابد باید راه دیگری برای شناختن حقایق و وظایف عملی، وجود داشته باشد، هر چند از حقیقت و کُنه آن راه، آگاه نباشد به همین ترتیب درک می‌کند مقتضای حکمت الهی این است، پیام‌های او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیام‌های الهی باید با یک یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه تکامل اختیاری انسان‌ها فراهم شود و هدف الهی از آفرینش بشر تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه الهی ثابت می‌شود این پیام‌ها مصون از تصرفات عمدی و سهوی خواهد بود؛ زیرا اگر خدای متعال نخواهد، پیام‌هایش به‌طور صحیح به بندگانش برسد خلاف حکمت خواهد بود و اراده حکیمانه الهی، آن را نفی می‌کند و اگر خدا نداند پیام خود را از چه راهی و به‌وسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهی او منافات خواهد داشت و اگر نتواند وسایط شایسته‌ای را برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین، حفظ کند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود[۲۸].

پس با توجه به اینکه خدای متعال، عالم به همه چیز است نمی‌توان احتمال داد واسطه‌ای را برگزیده که از خطاکاری‌های او آگاه نبوده است[۲۹] و با توجه به قدرت نامحدود الهی نمی‌توان احتمال داد که نتوانسته است وحی خود را از دستبرد شیاطین و تأثیر عوامل سهو نسیان، حفظ کند[۳۰]، چنانکه با توجه به حکمت الهی نمی‌توان پذیرفت که نخواسته است پیام خود را مصون از خطا بدارد[۳۱]. بنابراین، مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت وحی با برهان عقلی، ثابت می‌شود[۳۲].

ادله نقلی

اما اینکه پیامبر اکرم(ص) چگونه حامل وحی یعنی جبرئیل را می‌‌شناخت و یا چگونه متوجه شد این کلام، وحی الهی است، روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «همانا خداوند وقتی بنده‌ای را رسول خویش کند به او سکینه و وقار نازل می‌کند پس آنچه از ناحیه خدا برایش می‌آید برای او مثل امری می‌شود که به چشم خود آن را مشاهده می‌کند»[۳۳].

فرآیند تثبیت وحی

وحی در ادیان وحیانی مفهومی اساسی است، اما در همه آنها به معنای واحدی محوریت ندارد. مقصود ما از وحی «القای حقایق از جانب خداوند» است.

محوریت وحی در اسلام به گونه‌ای است که همه حقایق و معارف این دین وابسته به آن است و پیامبر خاتم(ص) آن را معرفت زلال، نور و هدایت‌گر معرفی فرموده و تمسک به آن را مایه رهایی از هلاکت قرار داده است. به همین دلیل از آغاز نزول وحی در صدد تثبیت آن بوده و نسبت به آن اهتمام خاصی داشته است.

نقش حفظ در تثبیت وحی

پیامبر اکرم(ص) پس از نزول وحی، آیات و سوره‌های قرآن کریم را برای اصحاب خود تلاوت می‌فرمود و آنان را به حفظ و نگارش آن تشویق و ترغیب می‌کرد و بر هر دو امر، اشراف و نظارت دقیق داشت. شواهد زیادی در دست است که رسول خدا(ص) فرآیند تثبیت وحی را به دو شیوه حفظ و نگارش به اتمام رسانید و بدین‌سان پشتوانه سترگی برای سلامت و صیانت قرآن فراهم ساخت.

حفظ و سپردن آیات قرآن به حافظه مؤمنان از مهم‌ترین شیوه‌های تثبیت وحی و مطمئن‌ترین عامل صیانت قرآن از تغییر و تحریف است. ابن جزری که از استادان نامدار قرائت بوده، می‌گوید: حفظ پشتوانه مهمی است که قرآن کتاب آسمانی اسلام از آن برخوردار است. حفظ، ضامن جاوید ماندن و تغییر نیافتن قرآن و والاترین ویژگی و امتیازی است که خداوند متعال به امت اسلامی ارزانی داشته است[۳۴]. اهمیت دیگر حافظان قرآن آن است که در جمع‌آوری و نگارش قرآن، پس از رحلت رسول خدا(ص) پشتوانه نوشته‌های باقیمانده از دوره پیغمبر(ص) بودند و اگر به بی‌نقطه و علامت بودن کتابت آن دوره توجه کنیم، بر اهمیت حفظ قرآن و قرائت صحیح آن بیشتر واقف خواهیم شد.[۳۵].

جمع قرآن و معانی آن

«جمع» در علوم قرآنی به دو معناست:

  1. حفظ و به ذهن سپردن قرآن کریم؛ لذا حافظان قرآن را «جماع القرآن» نیز می‌نامیدند از حفظ قرآن به «جمع اول» نیز تعبیر می‌شود.
  2. نگارش قرآن که به گونه‌های مختلف قابل تصویر است:
    1. نگارش تمام آیات به صورت آیات و سوره‌های پراکنده.
    2. نگارش تمام آیات قرآن با رعایت ترتیب آیات هر سوره و تدوین هر سوره در یک صحیفه جداگانه.
    3. نگارش تمام آیات قرآن با رعایت ترتیب کامل آیات و سوره‌های قرآن، مجموعاً در یک صحیفه که همه سوره‌ها مانند آیات، یکی پس از دیگری تنظیم شده باشد[۳۶].[۳۷].

ادله تثبیت وحی به شیوه حفظ

ادله و شواهد بسیاری در دست است که رسول خدا(ص) فرآیند تثبیت قرآن را به شیوه حفظ و به ذهن سپردن یارانش به اتمام رساند و شمار زیادی از اصحاب همه آیات و سوره‌های قرآن را به گونه صحیح حفظ کردند:

گفتار اول: دلیل عقلی: تثبیت وحی، یکی از وظایف و رسالت‌های رسول خداست و او هیچ وظیفه و رسالتی را فروگذار نکرده است؛ پس رسول خدا(ص) وحی را تثبیت فرمود. دلیل اثبات مقدمه نخست آن است که قوام رسالت و نبوت هر نبی‌ای به رساندن پیام و همان داده‌های وحیانی است که از عالم برین دریافت کرده است. بنابراین رساندن و نشر آیات قرآن جزو وظایف و رسالت اوست. از سوی دیگر، نشر و رساندن آیات وحیانی مستلزم آن است که دست‌کم گروهی از یاران و مبلغان آن حضرت، آیات را به ذهن بسپارند تا آن را به دیگران منتقل کنند. و به همین دلیل رسول خدا(ص) یارانش را در حفظ قرآن تشویق و ترغیب می‌فرمود و آنان را برای انجام این امر خطیر مهیا می‌ساخت. اثبات مقدمه دوم نیز روشن است؛ زیرا در بحث‌های کلامی به اثبات رسیده است که پیامبران در انجام همه وظایف و رسالتشان معصوم و در انجام آنها از غفلت و فراموشی و اهمال، پیراسته‌اند.

گفتار دوم: شواهد تاریخی: شواهد تاریخی بسیاری نشان دهد مید که رسول خدا(ص) در تثبیت وحی اهتمام و تأکید داشته و بر این امر توفیق یافته‌اند؛ به گونه‌ای که بسیاری از اصحاب او (بیش از صدها نفر) همه آیات و سوره‌های قرآن کریم را حفظ کرده بودند. برخی از نخبگان یاران او[۳۸] نیز بر اث نیز بر اثر آموزه‌های وحیانی آن جناب، افزون بر حفظ قرآن، بر تمام اسرار و معانی و رموز قرآن دست یافته بودند. یکی از این شواهد، تلاش وافر خود پیامبر(ص) بر فراگرفتن وحی و حفظ آن است که در سخت‌ترین حالات هم زبانش را بدان می‌گرداند؛ چنان که گاه از ترس اینکه مبادا کلمه‌ای از یادش برود یا حرفی تبدیل گردد، در به خاطر سپردن و به دل نگه داشتن آن عجله می‌ورزید و زبان خود را با شتاب به آیات الهی می‌گرداند[۳۹]. تا آنکه پروردگار او را اطمینان بخشید و بدو وعده کرد که قرآن را در سینه‌اش جمع کند و قرائت لفظ و فهم معنایش را بر او آسان سازد: ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۴۰].

گویا رسول خدا پیش از آنکه نزول آیه به اتمام رسد، از حرص عظیمی که بر ثبت و ضبطش داشت، آن را بر اصحاب می‌خواند[۴۱]. تا اینکه خداوند فرمود: ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ[۴۲]. از آن پس دیگر پیامبر(ص) آن شتاب را نداشت و چنان که حکم شده بود، قرآن را بدون شتاب و با درنگ و آرام بر مردم می‌خواند. با قرائت قرآن شب زنده‌داری می‌کرد و نماز را بدان زینت می‌بخشید[۴۳].

گفتار سوم: روایات: در روایات مختلفی از حفظ قرآن کریم و شمار حافظان آن در عهد رسول خدا(ص) سخن به میان آمده است. در پاره‌ای از اخبار، حافظان قرآن در چهار نفر منحصر شده‌اند. در برخی دیگر از پنج یا شش نفر از آنان نامبرده شده و در تعدادی دیگر، نام حافظان مهاجران و انصار آمده است. بخاری از قتاده نقل می‌کند که «از انس بن مالک پرسیدم که قرآن را چه کسی در عهد رسول خدا(ص) حفظ کرده است؟ او گفت: چهار نفر از انصار: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید. پرسیدم زید کیست؟ گفت یکی از عموهایم»[۴۴]. در این حدیث هر چند که نام چهار نفر آمده است! لیکن از آنجا که حافظان را منحصر در آن چهار نفر نکرده، مشکل به نظر نمی‌رسد. همو از طریق ثابت از انس نقل می‌کند که گفت: «پیامبر(ص) از دنیا رفت در حالی که قرآن را جز چهار نفر حفظ نکرده بودند: ابودرداء، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید»[۴۵] چنان که پیداست، این حدیث ظهور در حصر دارد و جز این چهار نفر، حافظان دیگر را نفی می‌کند.[۴۶].

جستارهای وابسته

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
  11. راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۵۸.
  12. فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۱.
  13. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.
  14. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹.
  15. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
  16. در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص۳۸۹.
  17. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  18. علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص۶۵ ـ ۵۰.
  19. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  20. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۳۵۹ ـ ۳۶۲.
  21. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۱، ص۲۷۹.
  22. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
  23. المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.
  24. عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل می‌کند.
  25. این نظریه رأی اکثریت علمای اسلامی است و اجماع علمای شیعه نیز بر آن است. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.
  26. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۳۴.
  27. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۳۳؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۱۳۹؛ نجارزادگان، فتح‌الله، تحریف‌ناپذیری قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵.
  28. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
  29. سورۀ انعام، آیه ۱۲۴.
  30. سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۸.
  31. سوره انفال، آیه ۴۲.
  32. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
  33. «إنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ»؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.
  34. محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۹۸.
  35. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ ص ۱۰۳.
  36. صبحی صالح، مباحثی در علوم قرآن، ترجمه محمد علی لسانی فشارکی، ص۹۵؛ سیدمحمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۲۱۸.
  37. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ ص ۱۰۴.
  38. از امیر مؤمنان روایت شده است که فرمود: «هیچ آیه‌ای بر رسول خدا(ص) نازل نشده جز اینکه او آن را بر من قرائت و املا می‌فرمود و من آن را با خط خودم می‌نگاشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من می‌آموخت و از خدا می‌خواست تا درک و حفظ آن را به من عطا فرماید و از آن پس هیچ آیه‌ای از کتاب خدا را فراموش نکردم.».. (سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۶).
  39. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۵۱ - ۵۲ و ج۱۰، ص۶۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۵؛ ا. ی. ونسک، المعجم الفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۱، ص۴۵۰.
  40. «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۷.
  41. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۶۰۰.
  42. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  43. ا.ی. ونسنک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۶، ص۱۵۸- ۱۵۹.
  44. قال: سألت أنس بن مالك: من جمع القرآن على عهد رسول الله؟ فقال: أربعة كلهم من الأنصار. أبي بن كعب و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت و أبوزيد. قيل من أبوزيد؟ قال أحد عمومتي؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).
  45. عن أنس قال: مات النبي(ص) و لم يجمع القرآن غير أربعة: أبوالدرداء و معاذ بن جبل و زيد بن ثابت و أبوزيد؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).
  46. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۱ ص ۱۰۴.