سبب نزول در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


==اهمیت [[اسباب نزول]]==
==اهمیت [[اسباب نزول]]==
اینکه [[آگاهی]] از اسباب نزول تا چه اندازه می‌تواند در [[فهم]] و [[تفسیر قرآن]] یا فهم بهتر و کامل‌تر [[آیات]] نقش داشته باشد، همواره یکی از نخستین پرسش‌های پیش روی مؤلفان کتب اسباب نزول بوده است. شاید هیچ یک از [[مفسران]] پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نکرده باشند. واحدی بر آن است که [[شناخت]] تفسیر قرآن بدون آگاهی از قصه‌های آن و [[سبب نزول]] آیاتِ آن ممکن نیست.<ref>اسباب النزول، واحدی، ص‌۸‌.</ref>. [[شاطبی]] گفته است: شناخت اسباب [[تنزیل]] برای همه طالبان [[دانش]] [[قرآن]] لازم است. وی در این باره به دو دلیل استناد می‌کند: نخست آن‌که محور [[اعجاز]] در [[نظم]] قرآن شناخت مقتضای [[حال]] است و چه بسا که از [[کلام]] واحد برحسب احوال، یا مخاطب‌های متفاوت برداشت‌های گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر دارای معانی مختلفی است که از قراین خارجی فهمیده می‌شود و اسباب نزول بیان‌کننده قرائن خارجی کلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضای حال است که در [[تفسیر آیات]] به آن نیاز جدی است. دوم آن‌که عدم آشنایی به اسباب نزول سبب [[اجمال]] در [[آیات قرآن]] شده، در نتیجه موجب برداشت‌های مختلف از [[نصوص]] آیات می‌شود و چه بسا نزاع‌هایی را نیز در پی داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول برای [[پیش‌گیری]] از اجمال آیات و پیامدهای آن لازم است.<ref>الموافقات، ج ۳، ص‌۲۰۱ ـ ۲۰۲.</ref>. [[ابن‌تیمیه]] نیز بر این نقش اسباب نزول تأکید کرده، بر آن است که شناخت اسباب نزول به فهم [[آیه]] کمک می‌کند؛ زیرا [[علم]] به‌سبب موجب علم به مسبب می‌شود.<ref>علم اسباب النزول، ص‌۷۵؛ الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۲‌.</ref>. توجّه مفسران به [[روایات]] اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان می‌دهد که آنان برای این روایات جای‌گاهی بس مهم در نظر گرفته‌اند، تا آنجا که حجم فراوانی از [[تفسیر صحابه]] و [[تابعان]] را بیان اسباب نزول آیات تشکیل می‌داده است. حتی در [[زمان]] [[صحابه]] [[علم]] به [[تنزیل قرآن]] و اینکه [[آیات]] آن در چه [[زمان]] و مکانی و درباره چه کسانی یا چیزهایی نازل شده است [[ارزش]] و [[افتخار]] به‌شمار می‌آمد و معیار فضل و تقدم [[صحابه]] بر دیگران یا برخی از صحابه بر دیگر [[صحابیان]] بوده است. در روایتی از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمده است که در خطبه‌ای فرمود: هرچه می‌خواهید از من بپرسید که به [[خدا]] [[سوگند]] از هر‌چه بپرسید به شما گزارش می‌دهم، و درباره [[کتاب خدا]] هرچه می‌خواهید از من بپرسید. به خدا سوگند که هیچ آیه‌ای نیست مگر آنکه می‌دانم در شب نازل شده یا در [[روز]]، در دشت نازل شده یا در [[کوه]]، و به خدا سوگند می‌دانم هر آیه‌ای از [[قرآن]] کجا و درباره چه کسی نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من [[قلبی]] بسیار [[خردمند]] و سنجش‌گر و زبانی بسیار پرسش‌گر بخشیده است.<ref>تاریخ دمشق، ج‌۲۷، ص‌۱۰۰؛ کنزالعمال، ج‌۲، ص‌۵۶۵؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۵۷.</ref>. [[ابن‌مسعود]] نیز گفته است: به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست سوگند که هیچ آیه‌ای از کتاب خدا نازل نشده است مگر آنکه می‌دانم کجا و درباره چه کسی نازل شده است.<ref>التفسیر والمفسرون، ج‌۱، ص‌۹۰.</ref>. [[ابن عباس]] نیز از دانایان به [[اسباب نزول]] بوده و موارد فراوانی از [[تفسیر]] نقل شده از وی در بیان [[سبب نزول]] آیات‌است.
اینکه [[آگاهی]] از اسباب نزول تا چه اندازه می‌تواند در [[فهم]] و [[تفسیر قرآن]] یا فهم بهتر و کامل‌تر [[آیات]] نقش داشته باشد، همواره یکی از نخستین پرسش‌های پیش روی مؤلفان کتب اسباب نزول بوده است. شاید هیچ یک از [[مفسران]] پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نکرده باشند. واحدی بر آن است که [[شناخت]] تفسیر قرآن بدون آگاهی از قصه‌های آن و [[سبب نزول]] آیاتِ آن ممکن نیست.<ref>اسباب النزول، واحدی، ص‌۸‌.</ref>. [[شاطبی]] گفته است: شناخت اسباب [[تنزیل]] برای همه طالبان [[دانش]] [[قرآن]] لازم است. وی در این باره به دو دلیل استناد می‌کند: نخست آن‌که محور [[اعجاز]] در [[نظم]] قرآن شناخت مقتضای [[حال]] است و چه بسا که از [[کلام]] واحد برحسب احوال، یا مخاطب‌های متفاوت برداشت‌های گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر دارای معانی مختلفی است که از قراین خارجی فهمیده می‌شود و اسباب نزول بیان‌کننده قرائن خارجی کلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضای حال است که در [[تفسیر آیات]] به آن نیاز جدی است. دوم آن‌که عدم آشنایی به اسباب نزول سبب [[اجمال]] در [[آیات قرآن]] شده، در نتیجه موجب برداشت‌های مختلف از [[نصوص]] آیات می‌شود و چه بسا نزاع‌هایی را نیز در پی داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول برای [[پیش‌گیری]] از اجمال آیات و پیامدهای آن لازم است.<ref>الموافقات، ج ۳، ص‌۲۰۱ ـ ۲۰۲.</ref>. [[ابن‌تیمیه]] نیز بر این نقش اسباب نزول تأکید کرده، بر آن است که شناخت اسباب نزول به فهم [[آیه]] کمک می‌کند؛ زیرا [[علم]] به‌سبب موجب علم به مسبب می‌شود.<ref>علم اسباب النزول، ص‌۷۵؛ الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۲‌.</ref>. توجّه مفسران به [[روایات]] اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان می‌دهد که آنان برای این روایات جایگاهی بس مهم در نظر گرفته‌اند، تا آنجا که حجم فراوانی از [[تفسیر صحابه]] و [[تابعان]] را بیان اسباب نزول آیات تشکیل می‌داده است. حتی در [[زمان]] [[صحابه]] [[علم]] به [[تنزیل قرآن]] و اینکه [[آیات]] آن در چه [[زمان]] و مکانی و درباره چه کسانی یا چیزهایی نازل شده است [[ارزش]] و [[افتخار]] به‌شمار می‌آمد و معیار فضل و تقدم [[صحابه]] بر دیگران یا برخی از صحابه بر دیگر [[صحابیان]] بوده است. در روایتی از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آمده است که در خطبه‌ای فرمود: هرچه می‌خواهید از من بپرسید که به [[خدا]] [[سوگند]] از هر‌چه بپرسید به شما گزارش می‌دهم، و درباره [[کتاب خدا]] هرچه می‌خواهید از من بپرسید. به خدا سوگند که هیچ آیه‌ای نیست مگر آنکه می‌دانم در شب نازل شده یا در [[روز]]، در دشت نازل شده یا در [[کوه]]، و به خدا سوگند می‌دانم هر آیه‌ای از [[قرآن]] کجا و درباره چه کسی نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من [[قلبی]] بسیار [[خردمند]] و سنجش‌گر و زبانی بسیار پرسش‌گر بخشیده است.<ref>تاریخ دمشق، ج‌۲۷، ص‌۱۰۰؛ کنزالعمال، ج‌۲، ص‌۵۶۵؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۵۷.</ref>. [[ابن‌مسعود]] نیز گفته است: به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست سوگند که هیچ آیه‌ای از کتاب خدا نازل نشده است مگر آنکه می‌دانم کجا و درباره چه کسی نازل شده است.<ref>التفسیر والمفسرون، ج‌۱، ص‌۹۰.</ref>. [[ابن عباس]] نیز از دانایان به [[اسباب نزول]] بوده و موارد فراوانی از [[تفسیر]] نقل شده از وی در بیان [[سبب نزول]] آیات‌است.


توجه به اسباب نزول در میان [[تابعان]] نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیاری از روایاتی که از آنها به ما رسیده مورد تردید یا [[انکار]] [[حدیث‌شناسان]] و [[مفسران]] تحلیل‌گر بعدی قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثی دانستند که [[آیات قرآن]] بر آن تطبیق داده شده است.
توجه به اسباب نزول در میان [[تابعان]] نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیاری از روایاتی که از آنها به ما رسیده مورد تردید یا [[انکار]] [[حدیث‌شناسان]] و [[مفسران]] تحلیل‌گر بعدی قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثی دانستند که [[آیات قرآن]] بر آن تطبیق داده شده است.
خط ۱۴: خط ۱۴:


==اعتبار روایات [[اسباب نزول]]==
==اعتبار روایات [[اسباب نزول]]==
[[دانش]] اسباب نزول از دانش‌های [[نقلی]] است که تنها راه دست‌یابی به آن نقل است و نمی‌توان برای رسیدن به آن [[اجتهاد]] کرد و اسباب نزول موجود روایاتی منقول از [[امامان معصوم]]{{ع}} [[صحابه]]، [[تابعان]] و [[پیروان]] آنها است، که از ارزشی یکسان برخوردار نیست؛ افزون بر اینکه در میان آنها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده می‌شود. همین مسأله واحدی را بر آن داشت تا به [[گزینش]] روایات اسباب نزول روی آورد و آن‌چه را صحیح می‌پنداشت در مجموعه‌ای گرد آورد.<ref>اسباب النزول، واحدی، ص‌۷ ـ ۹.</ref>. وی با استناد به [[حدیثی]] از [[رسول خدا]]{{صل}} که می‌فرماید: هرکس بدون دانش، بر [[قرآن]] [[دروغ]] ببندد، باید جای‌گاه خود را در [[آتش]] مهیا ببیند، [[نقل روایات]] غیر صحیح درباره اسباب نزول را با [[دروغ بستن]] بر قرآن برابر می‌دانست و بر این [[باور]] بود که جایز نیست درباره اسباب نزول [[آیات کریمه قرآن]] سخنی گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از کسانی‌که [[شاهد]] [[نزول وحی]] بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهی داشتند و درباره این دانش بحث و [[پژوهش]] کردند؛<ref>اسباب‌النزول، واحدی، ص۸‌؛ الاتقان، ج۱، ص‌۶۶‌.</ref>. [[مفسران اهل سنت]] سخن [[صحابیان]] [[شاهد]] [[نزول وحی]] را در حد [[سخنان پیامبر]] بالا بردند و در [[حکم]] [[حدیث]] [[مسند]] و مرفوع قرار دادند.<ref>معرفة علوم الحدیث، ص‌۳۷؛ مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷؛ تدریب‌الراوی، ج۱، ص‌۱۹۲‌ـ‌۱۹۳.</ref>. البته این حکم، [[روایات]] سایر صحابیان را شامل نمی‌شود؛ مانند [[ابن‌عباس]] که از صحابیان خردسال بوده یا [[ابوهریره]] که در سه سال پایان [[حیات پیامبر]]، [[اسلام]] آورده است و روایات آنها حدیث موقوف به‌شمار می‌آید؛<ref>مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۷.</ref>. هم‌چنین [[سیوطی]] روایات منقول از [[تابعان]] را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است که در‌صورت برخورداری از دو شرط قابل پذیرش است: نخست اینکه سند آن تا فرد [[تابعی]] صحیح باشد و دوم آنکه آن تابعی از [[پیشوایان]] در [[تفسیر]] باشد که تفسیر * خود را از صحابیان گرفته‌اند؛ مانند [[مجاهد]]، [[عکرمه]] و [[سعید بن جبیر]]، یا آنکه آن [[روایت]] با [[روایت مرسل]] دیگری تقویت شود.<ref>الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۷‌.</ref>. در مقابل این نظر، برخی نیز نگاه خوش بینانه‌ای به روایات [[اسباب نزول]] نداشته، اعتبار آنهارا رد کرده‌اند؛ علاّمه طباطبایی با اینکه [[معتقد]] است دانستن اسباب نزول تا اندازه‌ای [[انسان]] را از مورد [[نزول]] و مضمون [[آیات]] [[آگاه]] و روشن می‌کند؛<ref>قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸.</ref>. اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار کافی می‌داند. وی می‌گوید: تتبع این روایات و [[تأمل]] کافی در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین می‌کند؛ زیرا اولاً از [[سیاق]] بسیاری از آنها پیدا است که [[راوی]] ارتباط [[نزول آیه]] با حادثه را به‌صورت مشافهه و دریافت و [[حفظ]] به‌دست نیاورده، بلکه قصه را حکایت می‌کند؛ سپس آیاتی را که از جهت معنا با قصه مناسب است به [[قصه]] ارتباط می‌دهد؛ بنابراین، [[سبب نزول]] موجود در روایات، نظری و [[اجتهادی]] است، نه سبب نزول که از راه [[مشاهده]] و ضبط به‌دست آمده باشد. شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یک [[آیه]] است که نمی‌توان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً [[منع کتابت حدیث]] از‌طرف [[مقام خلافت]] در [[صدر اسلام]] که تا پایان [[قرن اول هجری]] ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد [[ضرورت]] برای [[راویان]] باز‌کرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه [[نقل روایت]] پیش می‌آمد کم کم روی هم تراکم نموده گاهی اصل حادثه را کاملاً دگرگون می‌کرد؛ بنابراین، با تحقق چنین احتمالاتی [[روایات]] [[اسباب نزول]] اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به‌طوری که حتی صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودی نمی‌بخشد.<ref>قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸‌ـ‌۱۱۹.</ref>. ایشان هم‌چنین بر آن است که روایات سبب نزولی که [[متواتر]] یا [[قطعی]] نباشد تنها در‌صورتی اعتبار خواهد داشت که به [[تأیید]] [[آیه]] برسد؛ یعنی آنکه بر آیه * عرضه شود و در‌صورتی که مضمون آیه و قراین موجود در آن با [[روایت]] سازگار بود به آن [[اعتماد]] شود و در هر صورت مقاصد عالیه [[قرآن مجید]] در استفاده خود از [[آیات کریمه قرآن]] نیازی قابل توجه یا هیچ نیازی به روایات اسباب نزول ندارد.<ref>قرآن در اسلام، ص‌۱۱۹‌ـ‌۱۲۰.</ref>. برخی دیگر از [[محققان]] روشی میانه اتخاذ کرده، با تأکید بر نقش روایات اسباب نزول در [[فهم]] و [[تفسیر]] صحیح‌تر [[آیات]] معتقدند که راه [[اثبات]] [[درستی]] و اعتبار روایات اسباب نزول تنها [[موثق]] بودن [[رجال]] سند آنها نیست؛ بلکه افزون بر آن، از راه‌هایی دیگر مانند [[تواتر]] [[تاریخی]] یا [[همراهی]] با قراین معتبر مانند تناسب و [[هماهنگی]] با مفاد [[آیات کریمه]] نیز می‌توان به درستی آنها پی برد. از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جای می‌گیرد: یک دسته روایاتی که درستی و اعتبار آنها قطعی است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتی که نادرستی و عدم اعتبار آنها قطعی و مسلم است و دسته سوم روایاتی است که بر نادرستی یا درستی آنها دلیلی وجود ندارد. در [[تفسیر آیات]] کریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار می‌گیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از [[روایات]]، [[مفسر]] می‌تواند هم با در نظر گرفتن روایات [[سبب نزول]] مفاد [[آیات]] را تبیین کند و هم با قطع نظر از آن؛ ولی از [[اسناد]] هر یک از این دو به [[خدای متعال]] باید خودداری کند و مفهوم مشترک میان آن دو را به عنوان مفاد [[قطعی]] [[آیه]] مطرح سازد.<ref>روش‌شناسی تفسیر، ص‌۱۶۲‌ـ‌۱۶۳.</ref>. این نظر با نظر اول ـ که از [[سیوطی]] نقل شد ـ تفاوت روشنی ندارد؛ اما در [[مقام]] برخورد با روایات [[اسباب نزول]] کاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، [[صحت سند]] را ملاک [[حقیقی]] و اصلی قرار‌نمی‌دهد و به نقد متن روایات و سازگاری با متن آیات نیز توجه جدی دارد.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۴۴.</ref>.
[[دانش]] اسباب نزول از دانش‌های [[نقلی]] است که تنها راه دست‌یابی به آن نقل است و نمی‌توان برای رسیدن به آن [[اجتهاد]] کرد و اسباب نزول موجود روایاتی منقول از [[امامان معصوم]]{{ع}} [[صحابه]]، [[تابعان]] و [[پیروان]] آنها است، که از ارزشی یکسان برخوردار نیست؛ افزون بر اینکه در میان آنها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده می‌شود. همین مسأله واحدی را بر آن داشت تا به [[گزینش]] روایات اسباب نزول روی آورد و آن‌چه را صحیح می‌پنداشت در مجموعه‌ای گرد آورد.<ref>اسباب النزول، واحدی، ص‌۷ ـ ۹.</ref>. وی با استناد به [[حدیثی]] از [[رسول خدا]]{{صل}} که می‌فرماید: هرکس بدون دانش، بر [[قرآن]] [[دروغ]] ببندد، باید جایگاه خود را در [[آتش]] مهیا ببیند، [[نقل روایات]] غیر صحیح درباره اسباب نزول را با [[دروغ بستن]] بر قرآن برابر می‌دانست و بر این [[باور]] بود که جایز نیست درباره اسباب نزول [[آیات کریمه قرآن]] سخنی گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از کسانی‌که [[شاهد]] [[نزول وحی]] بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهی داشتند و درباره این دانش بحث و [[پژوهش]] کردند؛<ref>اسباب‌النزول، واحدی، ص۸‌؛ الاتقان، ج۱، ص‌۶۶‌.</ref>. [[مفسران اهل سنت]] سخن [[صحابیان]] [[شاهد]] [[نزول وحی]] را در حد [[سخنان پیامبر]] بالا بردند و در [[حکم]] [[حدیث]] [[مسند]] و مرفوع قرار دادند.<ref>معرفة علوم الحدیث، ص‌۳۷؛ مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷؛ تدریب‌الراوی، ج۱، ص‌۱۹۲‌ـ‌۱۹۳.</ref>. البته این حکم، [[روایات]] سایر صحابیان را شامل نمی‌شود؛ مانند [[ابن‌عباس]] که از صحابیان خردسال بوده یا [[ابوهریره]] که در سه سال پایان [[حیات پیامبر]]، [[اسلام]] آورده است و روایات آنها حدیث موقوف به‌شمار می‌آید؛<ref>مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۷.</ref>. هم‌چنین [[سیوطی]] روایات منقول از [[تابعان]] را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است که در‌صورت برخورداری از دو شرط قابل پذیرش است: نخست اینکه سند آن تا فرد [[تابعی]] صحیح باشد و دوم آنکه آن تابعی از [[پیشوایان]] در [[تفسیر]] باشد که تفسیر * خود را از صحابیان گرفته‌اند؛ مانند [[مجاهد]]، [[عکرمه]] و [[سعید بن جبیر]]، یا آنکه آن [[روایت]] با [[روایت مرسل]] دیگری تقویت شود.<ref>الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۷‌.</ref>. در مقابل این نظر، برخی نیز نگاه خوش بینانه‌ای به روایات [[اسباب نزول]] نداشته، اعتبار آنهارا رد کرده‌اند؛ علاّمه طباطبایی با اینکه [[معتقد]] است دانستن اسباب نزول تا اندازه‌ای [[انسان]] را از مورد [[نزول]] و مضمون [[آیات]] [[آگاه]] و روشن می‌کند؛<ref>قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸.</ref>. اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار کافی می‌داند. وی می‌گوید: تتبع این روایات و [[تأمل]] کافی در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین می‌کند؛ زیرا اولاً از [[سیاق]] بسیاری از آنها پیدا است که [[راوی]] ارتباط [[نزول آیه]] با حادثه را به‌صورت مشافهه و دریافت و [[حفظ]] به‌دست نیاورده، بلکه قصه را حکایت می‌کند؛ سپس آیاتی را که از جهت معنا با قصه مناسب است به [[قصه]] ارتباط می‌دهد؛ بنابراین، [[سبب نزول]] موجود در روایات، نظری و [[اجتهادی]] است، نه سبب نزول که از راه [[مشاهده]] و ضبط به‌دست آمده باشد. شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یک [[آیه]] است که نمی‌توان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً [[منع کتابت حدیث]] از‌طرف [[مقام خلافت]] در [[صدر اسلام]] که تا پایان [[قرن اول هجری]] ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد [[ضرورت]] برای [[راویان]] باز‌کرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه [[نقل روایت]] پیش می‌آمد کم کم روی هم تراکم نموده گاهی اصل حادثه را کاملاً دگرگون می‌کرد؛ بنابراین، با تحقق چنین احتمالاتی [[روایات]] [[اسباب نزول]] اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به‌طوری که حتی صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودی نمی‌بخشد.<ref>قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸‌ـ‌۱۱۹.</ref>. ایشان هم‌چنین بر آن است که روایات سبب نزولی که [[متواتر]] یا [[قطعی]] نباشد تنها در‌صورتی اعتبار خواهد داشت که به [[تأیید]] [[آیه]] برسد؛ یعنی آنکه بر آیه * عرضه شود و در‌صورتی که مضمون آیه و قراین موجود در آن با [[روایت]] سازگار بود به آن [[اعتماد]] شود و در هر صورت مقاصد عالیه [[قرآن مجید]] در استفاده خود از [[آیات کریمه قرآن]] نیازی قابل توجه یا هیچ نیازی به روایات اسباب نزول ندارد.<ref>قرآن در اسلام، ص‌۱۱۹‌ـ‌۱۲۰.</ref>. برخی دیگر از [[محققان]] روشی میانه اتخاذ کرده، با تأکید بر نقش روایات اسباب نزول در [[فهم]] و [[تفسیر]] صحیح‌تر [[آیات]] معتقدند که راه [[اثبات]] [[درستی]] و اعتبار روایات اسباب نزول تنها [[موثق]] بودن [[رجال]] سند آنها نیست؛ بلکه افزون بر آن، از راه‌هایی دیگر مانند [[تواتر]] [[تاریخی]] یا [[همراهی]] با قراین معتبر مانند تناسب و [[هماهنگی]] با مفاد [[آیات کریمه]] نیز می‌توان به درستی آنها پی برد. از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جای می‌گیرد: یک دسته روایاتی که درستی و اعتبار آنها قطعی است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتی که نادرستی و عدم اعتبار آنها قطعی و مسلم است و دسته سوم روایاتی است که بر نادرستی یا درستی آنها دلیلی وجود ندارد. در [[تفسیر آیات]] کریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار می‌گیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از [[روایات]]، [[مفسر]] می‌تواند هم با در نظر گرفتن روایات [[سبب نزول]] مفاد [[آیات]] را تبیین کند و هم با قطع نظر از آن؛ ولی از [[اسناد]] هر یک از این دو به [[خدای متعال]] باید خودداری کند و مفهوم مشترک میان آن دو را به عنوان مفاد [[قطعی]] [[آیه]] مطرح سازد.<ref>روش‌شناسی تفسیر، ص‌۱۶۲‌ـ‌۱۶۳.</ref>. این نظر با نظر اول ـ که از [[سیوطی]] نقل شد ـ تفاوت روشنی ندارد؛ اما در [[مقام]] برخورد با روایات [[اسباب نزول]] کاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، [[صحت سند]] را ملاک [[حقیقی]] و اصلی قرار‌نمی‌دهد و به نقد متن روایات و سازگاری با متن آیات نیز توجه جدی دارد.<ref>[[سید محمود دشتی|دشتی، سید محمود]]، [[اسباب نزول - طیب حسینی ۱ (مقاله)|مقاله «اسباب نزول»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۶۴۴.</ref>.


==شمار روایات اسباب نزول==
==شمار روایات اسباب نزول==

نسخهٔ ‏۹ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۰

اهمیت اسباب نزول

اینکه آگاهی از اسباب نزول تا چه اندازه می‌تواند در فهم و تفسیر قرآن یا فهم بهتر و کامل‌تر آیات نقش داشته باشد، همواره یکی از نخستین پرسش‌های پیش روی مؤلفان کتب اسباب نزول بوده است. شاید هیچ یک از مفسران پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نکرده باشند. واحدی بر آن است که شناخت تفسیر قرآن بدون آگاهی از قصه‌های آن و سبب نزول آیاتِ آن ممکن نیست.[۱]. شاطبی گفته است: شناخت اسباب تنزیل برای همه طالبان دانش قرآن لازم است. وی در این باره به دو دلیل استناد می‌کند: نخست آن‌که محور اعجاز در نظم قرآن شناخت مقتضای حال است و چه بسا که از کلام واحد برحسب احوال، یا مخاطب‌های متفاوت برداشت‌های گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر دارای معانی مختلفی است که از قراین خارجی فهمیده می‌شود و اسباب نزول بیان‌کننده قرائن خارجی کلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضای حال است که در تفسیر آیات به آن نیاز جدی است. دوم آن‌که عدم آشنایی به اسباب نزول سبب اجمال در آیات قرآن شده، در نتیجه موجب برداشت‌های مختلف از نصوص آیات می‌شود و چه بسا نزاع‌هایی را نیز در پی داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول برای پیش‌گیری از اجمال آیات و پیامدهای آن لازم است.[۲]. ابن‌تیمیه نیز بر این نقش اسباب نزول تأکید کرده، بر آن است که شناخت اسباب نزول به فهم آیه کمک می‌کند؛ زیرا علم به‌سبب موجب علم به مسبب می‌شود.[۳]. توجّه مفسران به روایات اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان می‌دهد که آنان برای این روایات جایگاهی بس مهم در نظر گرفته‌اند، تا آنجا که حجم فراوانی از تفسیر صحابه و تابعان را بیان اسباب نزول آیات تشکیل می‌داده است. حتی در زمان صحابه علم به تنزیل قرآن و اینکه آیات آن در چه زمان و مکانی و درباره چه کسانی یا چیزهایی نازل شده است ارزش و افتخار به‌شمار می‌آمد و معیار فضل و تقدم صحابه بر دیگران یا برخی از صحابه بر دیگر صحابیان بوده است. در روایتی از امیرمؤمنان(ع) آمده است که در خطبه‌ای فرمود: هرچه می‌خواهید از من بپرسید که به خدا سوگند از هر‌چه بپرسید به شما گزارش می‌دهم، و درباره کتاب خدا هرچه می‌خواهید از من بپرسید. به خدا سوگند که هیچ آیه‌ای نیست مگر آنکه می‌دانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه، و به خدا سوگند می‌دانم هر آیه‌ای از قرآن کجا و درباره چه کسی نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلبی بسیار خردمند و سنجش‌گر و زبانی بسیار پرسش‌گر بخشیده است.[۴]. ابن‌مسعود نیز گفته است: به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست سوگند که هیچ آیه‌ای از کتاب خدا نازل نشده است مگر آنکه می‌دانم کجا و درباره چه کسی نازل شده است.[۵]. ابن عباس نیز از دانایان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانی از تفسیر نقل شده از وی در بیان سبب نزول آیات‌است.

توجه به اسباب نزول در میان تابعان نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیاری از روایاتی که از آنها به ما رسیده مورد تردید یا انکار حدیث‌شناسان و مفسران تحلیل‌گر بعدی قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثی دانستند که آیات قرآن بر آن تطبیق داده شده است.

دهلوی درباره نقش و ارزش روایات اسباب نزول با نگاهی واقع‌بینانه‌تر نظر داده است. وی این روایات را به دو بخش تقسیم کرده است: یک‌بخشِ آن، حوادثی است که واقع شده است و در آن ایمان مؤمنان و نفاق منافقان آشکار می‌شود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهی و مذمت گروه دیگر، آیاتی را نازل کرده است، تا جدا کننده آن دو گروه از یک‌دیگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد، تا سیاق آیات برای قاری روشن شود. اما بخش دوم از روایات، به آیاتی ناظر است که معنای آنها روشن است و به آگاهی از حادثه سبب نزول نیازی نیست و حکم، به عموم آیه تعلق دارد نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها برای آگاهی از آثار متناسب با آیه و به قصد بیان مصداق آیه ذکر کرده‌اند؛ بدون آن‌که بیان آن حادثه نقشی در فهم آیه داشته باشد. وی ذکر این قسم از حوادث و اسباب نزول‌ها را برای فهم آیه اصلاً ضروری نمی‌داند.[۶].[۷].

اعتبار روایات اسباب نزول

دانش اسباب نزول از دانش‌های نقلی است که تنها راه دست‌یابی به آن نقل است و نمی‌توان برای رسیدن به آن اجتهاد کرد و اسباب نزول موجود روایاتی منقول از امامان معصوم(ع) صحابه، تابعان و پیروان آنها است، که از ارزشی یکسان برخوردار نیست؛ افزون بر اینکه در میان آنها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده می‌شود. همین مسأله واحدی را بر آن داشت تا به گزینش روایات اسباب نزول روی آورد و آن‌چه را صحیح می‌پنداشت در مجموعه‌ای گرد آورد.[۸]. وی با استناد به حدیثی از رسول خدا(ص) که می‌فرماید: هرکس بدون دانش، بر قرآن دروغ ببندد، باید جایگاه خود را در آتش مهیا ببیند، نقل روایات غیر صحیح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر می‌دانست و بر این باور بود که جایز نیست درباره اسباب نزول آیات کریمه قرآن سخنی گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از کسانی‌که شاهد نزول وحی بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهی داشتند و درباره این دانش بحث و پژوهش کردند؛[۹]. مفسران اهل سنت سخن صحابیان شاهد نزول وحی را در حد سخنان پیامبر بالا بردند و در حکم حدیث مسند و مرفوع قرار دادند.[۱۰]. البته این حکم، روایات سایر صحابیان را شامل نمی‌شود؛ مانند ابن‌عباس که از صحابیان خردسال بوده یا ابوهریره که در سه سال پایان حیات پیامبر، اسلام آورده است و روایات آنها حدیث موقوف به‌شمار می‌آید؛[۱۱]. هم‌چنین سیوطی روایات منقول از تابعان را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است که در‌صورت برخورداری از دو شرط قابل پذیرش است: نخست اینکه سند آن تا فرد تابعی صحیح باشد و دوم آنکه آن تابعی از پیشوایان در تفسیر باشد که تفسیر * خود را از صحابیان گرفته‌اند؛ مانند مجاهد، عکرمه و سعید بن جبیر، یا آنکه آن روایت با روایت مرسل دیگری تقویت شود.[۱۲]. در مقابل این نظر، برخی نیز نگاه خوش بینانه‌ای به روایات اسباب نزول نداشته، اعتبار آنهارا رد کرده‌اند؛ علاّمه طباطبایی با اینکه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازه‌ای انسان را از مورد نزول و مضمون آیات آگاه و روشن می‌کند؛[۱۳]. اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار کافی می‌داند. وی می‌گوید: تتبع این روایات و تأمل کافی در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین می‌کند؛ زیرا اولاً از سیاق بسیاری از آنها پیدا است که راوی ارتباط نزول آیه با حادثه را به‌صورت مشافهه و دریافت و حفظ به‌دست نیاورده، بلکه قصه را حکایت می‌کند؛ سپس آیاتی را که از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط می‌دهد؛ بنابراین، سبب نزول موجود در روایات، نظری و اجتهادی است، نه سبب نزول که از راه مشاهده و ضبط به‌دست آمده باشد. شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یک آیه است که نمی‌توان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً منع کتابت حدیث از‌طرف مقام خلافت در صدر اسلام که تا پایان قرن اول هجری ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت برای راویان باز‌کرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه نقل روایت پیش می‌آمد کم کم روی هم تراکم نموده گاهی اصل حادثه را کاملاً دگرگون می‌کرد؛ بنابراین، با تحقق چنین احتمالاتی روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به‌طوری که حتی صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودی نمی‌بخشد.[۱۴]. ایشان هم‌چنین بر آن است که روایات سبب نزولی که متواتر یا قطعی نباشد تنها در‌صورتی اعتبار خواهد داشت که به تأیید آیه برسد؛ یعنی آنکه بر آیه * عرضه شود و در‌صورتی که مضمون آیه و قراین موجود در آن با روایت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عالیه قرآن مجید در استفاده خود از آیات کریمه قرآن نیازی قابل توجه یا هیچ نیازی به روایات اسباب نزول ندارد.[۱۵]. برخی دیگر از محققان روشی میانه اتخاذ کرده، با تأکید بر نقش روایات اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح‌تر آیات معتقدند که راه اثبات درستی و اعتبار روایات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آنها نیست؛ بلکه افزون بر آن، از راه‌هایی دیگر مانند تواتر تاریخی یا همراهی با قراین معتبر مانند تناسب و هماهنگی با مفاد آیات کریمه نیز می‌توان به درستی آنها پی برد. از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جای می‌گیرد: یک دسته روایاتی که درستی و اعتبار آنها قطعی است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتی که نادرستی و عدم اعتبار آنها قطعی و مسلم است و دسته سوم روایاتی است که بر نادرستی یا درستی آنها دلیلی وجود ندارد. در تفسیر آیات کریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار می‌گیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روایات، مفسر می‌تواند هم با در نظر گرفتن روایات سبب نزول مفاد آیات را تبیین کند و هم با قطع نظر از آن؛ ولی از اسناد هر یک از این دو به خدای متعال باید خودداری کند و مفهوم مشترک میان آن دو را به عنوان مفاد قطعی آیه مطرح سازد.[۱۶]. این نظر با نظر اول ـ که از سیوطی نقل شد ـ تفاوت روشنی ندارد؛ اما در مقام برخورد با روایات اسباب نزول کاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، صحت سند را ملاک حقیقی و اصلی قرار‌نمی‌دهد و به نقد متن روایات و سازگاری با متن آیات نیز توجه جدی دارد.[۱۷].

شمار روایات اسباب نزول

جعبری در یک تقسیم‌بندی آیات قرآن را دو دسته دانسته است: یک دسته که بیشتر آیات قرآن را تشکیل می‌دهد، بی‌آنکه سبب خاصی داشته باشد، نازل شده است، و دسته دیگر سبب خاص دارد؛ یعنی به دنبال رویداد یا در پاسخ پرسشی نازل شده است.[۱۸]. این نظریه را برخی پژوهش‌گران پذیرفته و از دسته اول به «آیات دارای سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آیات دارای سبب نزول خاص» تعبیر کرده‌اند. به اعتقاد این پژوهش گران همه آیات قرآن دارای سبب نزول اصلی و حقیقی است و آن هدایت انسان به‌سوی کمال، تعالی و ایمان به خداوند است، که از آن به «سبب نزول عام» تعبیر می‌شود؛[۱۹] اما نظریه جعبری می‌تواند ناظر به روایات موجود اسباب نزول باشد و ما نمی‌توانیم به عنوان یک واقعیت مربوط به دوران ۲۰ ساله نزول قرآن بپذیریم؛ زیرا این احتمال جدی و قوی است که همه واحدهای نزول ـ ونه هریک از آیات ـ افزون بر سبب نزول عام، دارای سبب نزول خاص نیز بوده است؛ گرچه همه آنها به‌ویژه سبب نزول آیات و سور مکی برای ما نقل نشده است. سخن امام علی(ع): هیچ آیه‌ای نازل نشد مگر آنکه می‌دانم درباره چه کسی نازل شده است،[۲۰] هم‌چنین مضمون آیات قرآن که ناظر به حوادث خارجی و چالش‌های موجود میان رسول‌خدا(ص) و مسلمانان از یک سو و مشرکان از سوی دیگر است این احتمال را تأیید می‌کند.

مجموع روایات اسباب نزول به حدود ۹۰۰ روایت می‌رسد که در ذیل حدود ۶۰۰ آیه نقل شده است و بیش از نصف آن از صحابه است که از میان آنها بیش از ۳۰۰ روایت از ابن‌عباس نقل‌شده و پس از وی بیشترین روایات به جابر بن عبدالله، انس بن مالک، عایشه، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوهریره تعلق دارد.[۲۱]. مفسرانی چون سیوطی از یک سو ساحت صحابه را از اجتهاد در بیان سبب نزول منزه دانستند و هر آن‌چه را که از صحابیان نقل شده صحیح پنداشتند، و از دیگر سو از کنار روایات صحابیان و تابعان بدون نقد دلالی و توجه به سازگاری یا ناسازگاری متن این روایات با آیات، و حتی بدون نقد جدی سندی، گذشته و غالب این روایات را پذیرفتند. این امر گاه سبب اظهار نظرهای نادرست در این موضوع شده است. تا آنجا که مثلاً آیه‌ ۸۵ اسراء ﴿وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًۭا[۲۲] را که در سوره‌ای مکی است، به‌دلیل وجود روایتی از ابن‌مسعود، مدنی دانستند، و روایت صحیحی را که ترمذی به نقل از ابن‌عباس آورده مبنی بر اینکه این آیه در مکه و در پاسخ به مشرکان آنجا نازل شده است را نادیده گرفتند؛ به‌این دلیل که ابن‌مسعود شاهد نزول وحی بوده‌است[۲۳]. در‌حالی‌که این دو روایت صحیح به‌گونه‌ای دیگر قابل جمع بود.[۲۴].

فواید اسباب نزول

تردید یا انکار نقش اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح آیات از سوی برخی سبب شده تا مفسران فوایدی را برای اسباب نزول برشمارند. آن‌چه پیش‌تر از شاطبی درباره اهمیت اسباب نزول نقل شد مشتمل بر اصلی‌ترین و مهم‌ترین فواید اسباب نزول است که در کلام دیگر دانش مندان نیز بر آن تأکید و نمونه‌های فراوانی برای آن ذکر شده است. هم زمان با شاطبی (م ۷۹۰‌ق) زرکشی[۲۵]. فواید اسباب نزول را با تفصیل بیشتر مورد توجه قرار داد و ۶‌فایده برای آن به این شرح بر شمرد:

  1. شناخت حکمت و فلسفه تشریع احکام؛
  2. دفع توهم حصر؛
  3. تخصیص حکم به مورد سبب نزول نزد کسانی‌که احکام موجود در آیات را به همان مورد سبب تخصیص می‌دهند؛
  4. جایز نبودن تخصیص مورد سبب نزول؛
  5. کمک به فهم صحیح آیه؛
  6. رفع اشکال و جلوگیری از برداشت‌های ناصواب از آیه.

از این ۶ فایده جز دو فایده اخیر بقیه چندان قابل دفاع نبوده و مخدوش شده است. برای فایده یکم تنها یک نمونه ذیل آیه‌ ۴۳ نساء بیان شده که آن هم خود آیه مشتمل بر بیان حکمت و فلسفه تشریع حکم است. ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَقْرَبُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمْ سُكَـٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا۟ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِى سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغْتَسِلُوا۟ وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰٓ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَآءَ أَحَدٌۭ مِّنكُم مِّنَ ٱلْغَآئِطِ أَوْ لَـٰمَسْتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُوا۟ مَآءًۭ فَتَيَمَّمُوا۟ صَعِيدًۭا طَيِّبًۭا فَٱمْسَحُوا۟ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا[۲۶].[۲۷]. برای فایده دوم نیز تنها یک نمونه ذیل آیه‌ ۱۴۵ انعام بیان شده است که افزون بر عدم استناد به هیچ روایت شأن نزولی مصداقی از دو فایده اخیر به‌شمار می‌آید که سبب نزول به فهم صحیح آیه کمک می‌کند[۲۸]. فایده سوم نیز ـ با این ملاحظه که دیدگاه مورد اشاره را مفسران و فقها نپذیرفته‌اند ـ ثمره عملی ندارد. در مورد فایده چهارم نیز باید گفت که ارائه تصویری روشن از این فایده دشوار است و مشخص نیست که غرض از ذکر تنها نمونه‌ای که برای آن بیان شده چیست[۲۹]. اما مفسران برای دو فایده اخیر نمونه‌های متعددی را نشان داده‌اند که بدون توجه به‌سبب نزول فهم درست آیه یا اصلا فهم آیه ممکن نبوده است؛ مثلاً عروة بن زبیر در فهم آیه‌۱۵۸ بقره «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما» دچار خطا شد و گمان کرد که در اعمال حج، سعی میان صفا و مروه نه‌تنها واجب نیست، بلکه مباح است؛ زیرا این آیه می‌گوید: عیبی ندارد که حج‌گزار میان آن دو طواف کند؛ اما عایشه با استناد به‌سبب نزول آیه، فهم درست آیه را به او ارائه داد[۳۰]. براساس روایات، این آیه هنگامی نازل شد که گروهی از مسلمانان در عمرة‌القضاء پنداشتند سعی میان صفا و مروه جایز نیست و نمودی از شرک است؛ زیرا مشرکان بر کوه صفا بتی به نام «اساف» و بر کوه مروه بتی به نام «نائله» نهاده بودند و میان آن دو بت سعی می‌کردند؛ از این‌رو برخی مسلمانان از سعی میان آن دو خودداری کردند؛ اما این آیه نازل شد و هر گونه اشکال و گناهی را در سعی میان صفا و مروه نفی کرد[۳۱]؛ هم‌چنین شاطبی در کتاب خود، الموافقات روایت می‌کند که چون عمر خواست قدامة‌بن‌مظعون کارگزار خود در بحرین را به جرم نوشیدن شراب تازیانه زند، وی با استناد به آیه‌ ۹۳ مائده ﴿لَيْسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ جُنَاحٌۭ فِيمَا طَعِمُوٓا۟ إِذَا مَا ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّءَامَنُوا۟ ثُمَّ ٱتَّقَوا۟ وَّأَحْسَنُوا۟ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلْمُحْسِنِينَ[۳۲] گفت: اگر من خمر نوشیده باشم نمی‌توانی بر من حد جاری کنی؛ زیرا من در جنگ بدر شرکت کردم و خداوند در مورد مؤمنانی که عمل صالح انجام دهند گناهی نمی‌بیند که خمر بنوشند؛ اما ابن‌عباس در آن مجلس با توجه به‌سبب نزول، معنای درست آیه را به وی نمایاند[۳۳]. گروهی از اهل شام نیز همین خطا را مرتکب شده، با استناد به آیه گذشته نوشیدن خمر را حلال شمردند؛ اما عمر با اشاره و مشورت صحابه آنان را در فهم نادرست آیه تکذیب کرد. درباره سبب نزول این آیه روایت شده که چون شراب و قمار حرام شد، صحابه به رسول خدا(ص) گفتند: حالِ برادران ما که در گذشته خمر نوشیدند و از مال به‌دست آمده از راه قمار خوردند و اکنون از دنیا رفته‌اند چگونه خواهد بود؟ این آیه در پاسخ آنها نازل شد و بیان داشت: کسانی‌که پیش از تحریم خمر و قمار از آن خورده‌اند در‌صورتی که مؤمن بوده و عمل صالح انجام داده باشند باکی نیست[۳۴]. آیه‌ ۱۰۴ بقره نیز از آیاتی است که بدون آگاهی از سبب نزول، فهم آن ممکن نیست: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَقُولُوا۟ رَٰعِنَا وَقُولُوا۟ ٱنظُرْنَا وَٱسْمَعُوا۟ وَلِلْكَـٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌۭ[۳۵] در این آیه از مؤمنان خواسته شده که به‌جای واژه «راعنا»، «انظرنا» بگویند؛ در‌حالی‌که این دو واژه معنایی نزدیک به هم دارد و مشخص نیست چرا نباید راعنا بگویند؛ اما سبب نزول، این ابهام را از آیه می‌زداید[۳۶]. سیوطی از فایده دیگری با عنوان تفسیر نام‌های مبهم و شناخت کسانی‌که آیه یا آیاتی از قرآن درباره آنها نازل شده یاد‌کرده است[۳۷]. آشنایی با صحابیانی که آیاتی از قرآن درباره آنان نازل شده و می‌تواند ملاک داوری‌های بعدی درباره آنها و نیز ملاک گرایش به آنها، تبعیت از آنها و رد یا قبول سخن آنها قرار گیرد، تنها از ره‌گذر روایات اسباب نزول میسر است؛ مثلاً وقتی روایتی بیان کند که آیه‌ ۶ حجرات ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌۢ بِنَبَإٍۢ فَتَبَيَّنُوٓا۟ أَن تُصِيبُوا۟ قَوْمًۢا بِجَهَـٰلَةٍۢ فَتُصْبِحُوا۟ عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَـٰدِمِينَ[۳۸]. درباره ولید بن عقبة بن ابی‌معیط نازل شده است[۳۹]، افزون بر اینکه قاعده عدالت همه صحابیان مخدوش می‌شود، ولید نیز فردی فاسق معرفی می‌شود که درباره پذیرش دیگر روایات احتمالی او نیز باید احتیاط کرد و هرگز در شمار صحابیانی قرار نمی‌گیرد که به پیروی از آنها تشویق و سفارش شده است[۴۰]؛ هم‌چنین این روایات اسباب نزول است که اهل‌بیت پیامبر در آیه‌ ۳۳ احزاب را به ما می‌شناساند که خداوند اراده کرده است هر نوع پلیدی را از آنان بزداید: ﴿وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَـٰهِلِيَّةِ ٱلْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعْنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجْسَ أَهْلَ ٱلْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًۭا[۴۱]. در این آیه اهل بیت پیامبر ـ که روایات فراوانی آنان را امام علی(ع)، فاطمه و دو فرزندشان امام حسن و امام حسین(ع) می‌داند[۴۲] ـ برخوردار از مرتبه‌ای غیرقابل مقایسه با دیگر صحابیان معرفی شده‌اند.

زرقانی یکی دیگر از فواید آشنایی با اسباب نزول را آسان شدن حفظ و هموار شدن فهم آیات و در نتیجه تثبیت آیات قرآنی در ذهن خواننده و فرا گیرنده آیات قرآن می‌داند؛ زیرا آشنایی با آنها سبب می‌شود که احکام و معارف قرآن با حوادث، اشخاص، زمان‌ها و مکان‌ها گره خورد و برای نقش بستن آیات در ذهن انگیزه ایجاد کند؛ سپس براساس قاعده تداعی معانی این داستان‌های نزول سبب یادآوری سریع و آسان آیات می‌شود[۴۳]؛ هم‌چنان‌که معلمان قرآن نیز با بهره‌گیری از روایات اسباب نزول بهتر و راحت‌تر می‌توانند معارف آیات را به متعلمان منتقل کنند.[۴۴]. این فایده می‌تواند توجیهی باشد برای مفسرانی که بدون هرگونه سخت‌گیری و با تسامح به نقل گسترده روایات اسباب نزول در تفاسیر خود پرداخته‌اند.

برخی معاصران برای اسباب نزول تا ۱۹ فایده برشمرده‌اند که به جز موارد یاد‌شده، این فواید را ذکر کرده‌اند: کمک به اتصالِ بخشی از کلام خدا به بخش دیگر، تناسب آیه با سیاق، ادراک ویژگی‌های بلاغی آیات، شناخت وجود یا عدم نسخ، آسانی تفسیر مأثور با علم به‌سبب نزول، محافظت از ذکر حوادث تاریخی و زندگی پیامبر گرامی اسلام(ص)، معرفی الگوهایی که بتوان آن را اسوه قرار داد، شناخت بیشتر آیه قرآن یا حدیث پیامبر، هم‌زیستی با آیات، نشان دادن نزول تدریجی آیات، کمک به برانگیختن توجه دانش‌پژوهان، و نیز تأکیدی بر دروغ بودن کذب ادعای کسانی‌که قرآن را افسانه پیشینیان می‌پندارند.[۴۵].[۴۶].

عام بودن لفظ و خاص بودن سبب

در بیشتر موارد اسباب نزول واقعه‌ای خاص رخ داده و با فرد یا افرادی محدود پیوند دارد؛ اما الفاظ آیاتی که درباره آن نازل شده عام و کلی است. در این‌گونه موارد دانشمندان اصول فقه این پرسش را مطرح کرده‌اند که آیا سبب خاص، دلالت عام الفاظ را به مورد خود محدود می‌کند، یا آنکه فقیه در استنباط حکم بدون توجه به‌سبب نزول باید به عموم لفظ توجه، و حکم کلی از آیه استنباط کند و حکم آیه را، هم در مورد سبب نزول و هم در مورد هر واقعه مشابه دیگری که در آینده رخ خواهد داد سرایت‌دهد؟ شاید هیچ یک از مفسران، فقیهان و دیگر دانشمندان اسلامی تردید نکرده باشند که احکام قرآن کریم به مورد سبب نزول خود محدود نمی‌شود و در همه موارد مشابه‌سبب نزول که صیغه عام آیه آنها را در بر می‌گیرد نیز جاری می‌شود؛ ازاین‌رو امامان معصوم(ع)، صحابه و دیگر مفسران و فقیهان در موضوعات گوناگون برای بیان حکم آنها به عموم آیات استدلال کرده‌اند؛ با اینکه آن آیات درباره قضایا و اسباب خاصی نازل شده است.

سیوطی از اختلاف عالمان اصول یاد‌کرده است و اینکه برخی از دانشمندان اصول فقه حکم آیات را به مورد سبب نزول آنها منحصر می‌دانند[۴۷]؛ بنابراین، از نظر این دانشمندان حکم آیات «ظهار» به اوس‌بن‌صامت اختصاص دارد که آیات درباره وی نازل شده است و حکم آیه «لعان» نیز ویژه هلال بن امیه[۴۸] یا عویمر[۴۹] است و‌...‌؛ اما همین عده نیز به کمک قیاس یا حدیث پیامبر: «حُكْمِي علَى الواحِدِ حُكْمي علَى الجَماعةِ» احکام مزبور به همه موارد مشابه سرایت می‌دهند[۵۰]؛ بنابراین، از نظر نتیجه تفاوتی میان آن دو نظر نیست و گویا به همین جهت بوده که زرکشی بدون توجه به این اختلاف و نقل آن، معتبر بودن عموم لفظ را در احکام قرآنی مسلم گرفته و تنها به ذکر حکمت عام بودن الفاظ آیات ـ با وجود خاص بودن سبب آنها ـ اکتفا کرده است. او در فصلی مستقل گفته است: گاهی سبب، خاص اما صیغه، عام است تا دلالت کند که ملاک در حکم، عموم لفظ است، نه خصوص سبب[۵۱]. زمخشری نیز در تفسیر سوره همزه با تأکید بر وجود این حکمت در آیات مشتمل بر وعید، حکمت دیگری برای عام بودن الفاظ آیات بیان داشته است. به نظر او آیات وحی با استخدام صیغه‌های عام شکل تعریض به خود گرفته و بدین صورت خداوند بدون تصریح به نام افراد مخاطب او را تحت تأثیر بیشتر و شدیدتری قرار داده، او را از کار ناروا باز‌می‌دارد.[۵۲].[۵۳].

منابع

پانویس

  1. اسباب النزول، واحدی، ص‌۸‌.
  2. الموافقات، ج ۳، ص‌۲۰۱ ـ ۲۰۲.
  3. علم اسباب النزول، ص‌۷۵؛ الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۲‌.
  4. تاریخ دمشق، ج‌۲۷، ص‌۱۰۰؛ کنزالعمال، ج‌۲، ص‌۵۶۵؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۵۷.
  5. التفسیر والمفسرون، ج‌۱، ص‌۹۰.
  6. الفوز الکبیر، ص‌۹۵‌ـ‌۹۶؛ تفسیر قاسمی، ج‌۱، ص‌۳۰.
  7. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۲.
  8. اسباب النزول، واحدی، ص‌۷ ـ ۹.
  9. اسباب‌النزول، واحدی، ص۸‌؛ الاتقان، ج۱، ص‌۶۶‌.
  10. معرفة علوم الحدیث، ص‌۳۷؛ مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷؛ تدریب‌الراوی، ج۱، ص‌۱۹۲‌ـ‌۱۹۳.
  11. مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۷.
  12. الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۷‌.
  13. قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸.
  14. قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸‌ـ‌۱۱۹.
  15. قرآن در اسلام، ص‌۱۱۹‌ـ‌۱۲۰.
  16. روش‌شناسی تفسیر، ص‌۱۶۲‌ـ‌۱۶۳.
  17. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۴.
  18. الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۱‌؛ مناهل‌العرفان، ج‌۱، ص۸۳‌.
  19. اسباب النزول، حجتی، ص‌۱۹‌ـ‌۲۰.
  20. الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۵۷.
  21. درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن، ص‌۱۴۸.
  22. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  23. الاتقان، ج‌۱، ص‌۷۰.
  24. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۶.
  25. البرهان فی علوم القرآن، ج‌۱، ص‌۱۱۷.
  26. «ای مؤمنان! در حال مستی به نماز رو نیاورید تا هنگامی که دریابید چه می‌گویید و نیز در حال جنابت (به نماز و محل نماز رو نیاورید) مگر رهگذر باشید تا آنکه غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا یکی از شما از جای قضای حاجت باز آمد یا با زنان آمیزش کردید و آب نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید و بخشی از رخساره‌ها و دست‌هایتان را با آن مسح کنید که خداوند، در گذرنده‌ای آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۴۳.
  27. البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۱۱۷؛ مناهل‌العرفان، ج‌۱، ص‌۸۳‌.
  28. روش‌شناسی تفسیر، ص‌۱۴۸.
  29. پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص‌۲۰؛ روش‌شناسی تفسیر، ص‌۱۴۷‌ـ‌۱۴۸.
  30. مناهل‌العرفان، ج‌۱، ص‌۸۳‌ـ‌۸۴‌.
  31. صحیح‌البخاری، ج‌۶‌، ص‌۶۰‌؛ جامع‌البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص۶۳‌.
  32. «آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۹۳.
  33. الموافقات، ج‌۳، ص‌۲۰۳.
  34. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۳۷۲.
  35. «ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.
  36. پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص‌۴۷‌ـ‌۴۸.
  37. الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۳‌.
  38. «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.
  39. اسباب النزول، واحدی، ص‌۲۱۹.
  40. ﴿وَٱلسَّـٰبِقُونَ ٱلْأَوَّلُونَ مِنَ ٱلْمُهَـٰجِرِينَ وَٱلْأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحْسَـٰنٍۢ رَّضِىَ ٱللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا۟ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّـٰتٍۢ تَجْرِى تَحْتَهَا ٱلْأَنْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًۭا ذَٰلِكَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.
  41. «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  42. جامع‌البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۹؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۹۲؛ الدرالمنثور، ج‌۶‌، ص‌۶۰۳‌.
  43. مناهل العرفان، ج‌۱، ص‌۸۶‌.
  44. دراسات فی علوم القرآن، ص‌۱۶۴‌ـ‌۱۶۵.
  45. علم اسباب‌النزول، ص‌۷۱‌ـ‌۹۹.
  46. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۸.
  47. الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۳‌.
  48. صحیح البخاری، ج‌۶‌، ص‌۵.
  49. صحیح البخاری، ج‌۶‌، ص‌۳‌ـ‌۴.
  50. مناهل العرفان، ج‌۱، ص‌۹۳.
  51. البرهان فی علوم القرآن، ج‌۱، ص‌۱۲۶.
  52. الکشاف، ج‌۴، ص‌۷۹۵؛ البرهان فی علوم القرآن، ج‌۱، ص‌۱۲۶.
  53. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۵۰.