←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
پس از آشکار شدن خواست عمومی مردم برای پاسخ مثبت به [[صلح]] پیشنهادی معاویه، امام حسن{{ع}} ناگزیر به [[خواست مردم]] پاسخ داد و به صلح متمایل شد. [[بلاذری]]، از اعزام [[نمایندگان]] دو طرف خبر داده و اینکه معاویه [[عبدالله بن عامر بن کریز]] و [[عبدالرحمان بن سمره]] را نزد امام فرستاد. امام حسن{{ع}} با پایان یافتن [[گفتگو]]، [[عمرو بن سلمه همدانی]] و [[محمد بن اشعث کندی]] را به همراه نمایندگان معاویه برای گفتگو، یا [[نوشتن]] شرطهای [[صلحنامه]] اعزام فرمود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۱.</ref>. | پس از آشکار شدن خواست عمومی مردم برای پاسخ مثبت به [[صلح]] پیشنهادی معاویه، امام حسن{{ع}} ناگزیر به [[خواست مردم]] پاسخ داد و به صلح متمایل شد. [[بلاذری]]، از اعزام [[نمایندگان]] دو طرف خبر داده و اینکه معاویه [[عبدالله بن عامر بن کریز]] و [[عبدالرحمان بن سمره]] را نزد امام فرستاد. امام حسن{{ع}} با پایان یافتن [[گفتگو]]، [[عمرو بن سلمه همدانی]] و [[محمد بن اشعث کندی]] را به همراه نمایندگان معاویه برای گفتگو، یا [[نوشتن]] شرطهای [[صلحنامه]] اعزام فرمود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۱.</ref>. | ||
===مفاد [[صلحنامه]]=== | |||
درباره تدوین صلحنامه و شرطهای مطرح در آن، معاویه کاغذ سفیدی را با [[مُهر]] برای [[امام حسن]]{{ع}} فرستاد تا آن حضرت هر چه خواست در آن بنویسد. [[امام]]{{ع}} شرطهایی را بدین شرح نگاشت: | |||
#عمل به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}}؛ | |||
# [[خلافت]] تا زمانی که معاویه زنده است، به او واگذار میشود و پس از آن به [[حسن بن علی]] واگذار خواهد شد؛ | |||
# معاویه [[حق]] ندارد کسی را برای [[جانشینی]] پس از خود [[انتخاب]] کند؛ | |||
#در [[حکومت معاویه]] نباید به [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[ناسزا]] گفته شود؛ | |||
# معاویه نباید علیه امام حسن{{ع}} و اصحابش پنهانی و آشکار [[توطئه]] کند؛ | |||
#همه [[مردم]] و [[اصحاب علی]]{{ع}} باید از نظر جانی و [[مالی]] در [[امنیت]] کامل باشند. | |||
#اختصاص امتیازات مالی به امام حسن{{ع}} و دیگران<ref>مفاد صلحنامه ر.ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸۴؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۰-۲۹۱؛ اربلی، کشف الغمة، ص۱۹۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴.</ref>. | |||
مورد آخر که در آن مناقشه جدی صورت گرفته است، اشاره به اختصاص [[خراج]] دارابجرد و فسا به امام حسن{{ع}} است<ref>الاخبار الطوال، ص۲۱۸ (به جای فسا و دارابجرد، خراج اهواز آمده است)؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۵۹؛ الفتوح، ج۴، ص۲۹۰؛ تجارب الامم، ج۱، ص۵۷۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۵.</ref>. [[ابن اعثم]]<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۰.</ref> و [[بلاذری]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱.</ref> و برخی دیگر از [[مورخان]] نقل کردهاند که مسائل مادی از سوی [[نماینده امام]] مطرح شده، ولی امام ضمن بیان اینکه معاویه حقی ندارد که در [[بیت المال]] تصرفی داشته باشد، آن را در متن صلحنامهای که خود نوشت قرار نداد. اما از آنجا که منابع مختلفی [[مسائل مالی]] و خراج دارابجرد را از شروط صلحنامه نقل کردهاند<ref>برای آگاهی بیشتر از گونههای مختلف مسائل مالی که از جمله مفاد صلحنامه ذکر شده ر.ک: میانجی، مکاتیب الائمه، ج۳، ص۴۳-۴۵.</ref>، میتوان گفت این موضوع مورد [[سوءاستفاده]] [[دشمنان]] قرار گرفته و به این گونه [[تحریف]] شده که [[صلح]] به خاطر [[امور دنیوی]] و شخصی و فروختن [[خلافت]] به معاویه در مقابل [[اموال]] هنگفت به [[بنی هاشم]] بوده است<ref>این تبلیغات نخستین بار در سخنرانی منصور دوانقی علیه نفس زکیه و قیام سادات حسنی ایراد شد. ر.ک: طبری، تاریخ الطبری، ج۶، ص۳۳۴؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۰.</ref>. | |||
این ادعا مورد مناقشه جدی گروههای مختلف اعم از [[شیعه]] و [[اهل تسنن]]<ref>صلابی، الحسن بن علی، ص۳۲۴.</ref> قرار گرفته است. برخی این شرط را از اساس [[باطل]] دانستهاند، اما همه آنان به یک گونه و [[استدلال]] آن را رد نکردهاند. جعفریان با توجه [[روایت]] پیشین [[ابن اعثم]] و [[بلاذری]]، این شرط را نیز از سوی «[[عبدالله بن نوفل]]» دانسته که [[امام]] آن را [[تکذیب]] کرده و فرموده است: معاویه پرداخت این اموال را از [[بیت المال]] به من [[تعهد]] کرده، در حالی که [[حق]] چنین تصرفی را در [[بیت المال مسلمین]] ندارد<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج۱، ص۹۹-۱۰۰.</ref>. ایشان احتمال داده که [[شایعه]] شرط [[مالی]] که به صورت خبر [[تاریخی]] در آمده، ناشی از پیامی باشد که معاویه برای قبولاندن [[صلح]] به امام داده است و بعدها [[مورخان]] مغرض آن را به عنوان یکی از مواد در آوردهاند<ref>حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج۱، ص۹۹-۱۰۰.</ref>. برخی دیگر از [[علمای شیعه]] این را قبول کردهاند، ولی بر این باورند که [[تحریف]] صورت گرفته است. آن حضرت در [[حقیقت]] مالک اصلی بر [[اموال مسلمین]] است که هر اندازه بتواند باید آنها را از دست [[غاصب]] و [[طاغوت]] به در آورد<ref>معروف حسنی، سیره الائمة الاثنی عشر، ج۲، ص۵۲۷.</ref> و امام این اموال را نه برای خود و بنی هاشم آنگونه که [[دشمنان اهل بیت]]{{عم}} [[تبلیغ]] کردهاند، بلکه برای رسیدگی به خانوادههای آسیب دیده در جنگهای دوره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دریافت کرده است<ref>ر.ک: صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۶؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۷۳-۱۷۴؛ طوسی، تلخیص الشافی، ج۴، ص۱۷۹؛ مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۱۰، ص۲۸۸-۲۸۹.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۳.</ref>. | |||
===زمینهها و علل [[صلح]] [[امام]]{{ع}}=== | |||
تبیین علل و عوامل شکلگیری صلح، بیانگر [[تدبیر]] و [[سیاست]] صحیح [[امام حسن]]{{ع}} در این رویداد مهم و سرنوشتساز [[تاریخی]] است که به اختصار عبارتاند از: | |||
====[[عافیتطلبی]] و نبودن افراد [[معتقد]] به [[جهاد]]==== | |||
[[خطبههای امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} درباره [[دنیاطلبی]]، و [[پرهیز]] از [[دل بستن به دنیا]] و عافیتطلبی بیانگر وضعیت [[فرهنگی]] [[جامعه]] آن [[روزگار]] است که ریشه در حوادث گذاشته داشت و حوادث بعدی، مانند جنگهای [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] نیز در تشدید آن مؤثر بود. [[امام مجتبی]]{{ع}} در خطابهای پیش از صلح به این موضوع چنین اشاره کرده است: | |||
هنگام [[حرکت]] به سوی صفین، [[دین]] خود را بر [[منافع دنیا]] مقدم میداشتید و امروز [[منافع]] خود را بر دین خود مقدم میدارید. ما همچون گذشته هستیم، ولی شما آنگونه که [[وفادار]] بودید، نیستید. عدهای از شما بستگان خود را در صفین و عدهای دیگر کسان خود را در نهروان از دست دادند. گروه اول بر کشتگان خود [[اشک]] میریزند، گروه دوم خونبهای کشتگان خود را میخواهند و بقیه نیز از [[پیروی]] ما [[سرپیچی]] میکنند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۶۸.</ref>. | |||
استقبال عمومی [[مردم]] از صلح شاید با این تصور بود که [[امنیت]] و [[آرامش]] به [[جامعه باز]] خواهد گشت، اما حوادث بعدی خلاف آن را نشان داد و امام حسن{{ع}} این [[واقعیت]] را چنین گوشزد فرمود: در پیشنهاد معاویه هیچگونه [[انصاف]] و عزتی نیست. اگر آماده کشته شدن در [[راه خدا]] هستید، بگویید تا با او [[مبارزه]] کنیم و با [[شمشیر]] پاسخش گوییم و اگر خواهان [[زندگی]] و [[عافیت]] هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و [[رضایت]] شما را تأمین کنیم. در این [[حال]] مردم به صراحت، عافیتطلبی را با [[شعار]]: {{متن حدیث|الْبَقِيَّةَ الْبَقِيَّةَ}} (خواهان زندگی هستیم) برگزیدند<ref>ابن اثیر، اسدالغابة، ج۱، ص۴۹۱.</ref>. | |||
بر پایه گزارش معتبر دیگری، امام به صراحت فرمود: [[خلافت]] را به این دلیل واگذاشتم، که یارانی نداشتم تا با معاویه [[نبرد]] کنم، و چنانچه یارانی میداشتم شب و [[روز]] با معاویه میجنگیدم تا [[خدا]] میان ما و او [[داوری]] کند<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۲.</ref>. [[امام حسن]]{{ع}} در برابر ابراز [[نارضایتی]] [[حُجر]] بن عدی از – [[صلحنامه]] نیز فرمود: «[[توده]] [[مردم]] چیزی را که تو [[دوست]] داری ([[جهاد]] با معاویه) دوست ندارند، و نظرشان مانند تو نیست»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۵.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۵.</ref>. | |||
====[[خیانت]] [[فرماندهان]]==== | |||
نویسندگانی که علل و عوامل [[صلح امام حسن]]{{ع}} را بررسی کردهاند، خیانت فرماندهان را از عوامل اصلی دانستهاند. خیانتی که در دو [[جبهه]] مَسکن و [[ساباط]] [[مدائن]] رخ داد، با این تفاوت که جایگاه [[خانوادگی]] و [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن عباس]] سبب شد تا خیانت او در [[مسکن]]، به شدت در [[تضعیف]] [[روحیه]] [[سپاه امام]]{{ع}} تأثیرگذار باشد. با پذیرش این گزارش که [[لشکر]] چهارهزار نفره [[امام]]{{ع}} به [[فرمانده]] یک کندی، به معاویه پیوست و نیز پیوستن لشکر بعدی امام به فرمانده مردی از [[بنی مراد]] به معاویه<ref>خصیبی، الهدایة الکبری، ص۱۹۰- ۱۹۱؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۴.</ref>، نشان دهنده اوج تضعیف جبهه امام حسن{{ع}} است.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۶.</ref>. | |||
====خیانت اشراف==== | |||
خیانت اشراف و [[رهبران]] برخی از [[قبایل]] را باید به این عوامل افزود و شاید خیانت فرماندهان سبب [[پناهندگی]] بسیاری از [[قبائل]] به معاویه شده باشد، به گونهای که [[سپاه]] قیس از نظر افراد، بسیار کم شد. در این [[زمان]] بود که قیس در نامهای اوضاع مَسکن و خیانت اشراف و قبائل را به امام حسن{{ع}} گزارش داد و آن حضرت نیز افراد باقیمانده را فراخواند و فرمود: «این [[نامه]] قیس است که به من رسیده و از [[فرار]] بزرگان و اشراف شما به سوی معاویه خبر داده است»<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۹.</ref>. | |||
این در حالی است که خیانت در جبهه ساباط، مانند جبهه مسکن واضح نیست. بر اساس تحلیلی مستند به قرائن [[تاریخی]]، خیانت ساباط از ناحیه [[منافقان]] و [[اشراف کوفه]] بود که [[تفکر عثمانی]] و ضد [[علوی]] داشتند و پس از [[صلح]] آن را آشکار کردند. این اشراف مانند [[شبث بن ربعی]]، [[عمرو بن حریث]]، [[حجار بن ابجر]]، بعدها نیز در [[سرکوب رهبران شیعه]] و تقویت [[حکومت امویان]] نقش داشتند<ref>برای آگاهی از پرونده سیاسی این افراد و عملکرد آنان در برابر جنبشهای شیعه و همکاری با امویان، ر.ک: هدایتپناه، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، ص۸۶-۱۱۵.</ref>. [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: | |||
اگر با معاویه میجنگیدم، اشراف مرا کتف بسته [[تسلیم]] معاویه میکردند. اگر من در [[حال]] [[عزت]] از در [[مسالمت]] با معاویه وارد شوم، بهتر است تا مرا تسلیم او سازند که یا بکشد، یا [[منت]] [[آزادی]] بر من [[نهد]] و تا آخر [[دنیا]] بدنامی آن برای [[بنی هاشم]] باقی بماند و پیوسته معاویه و فرزندانش بر زنده و مرده ما منت گذارند<ref>ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۹۰.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۷.</ref>. | |||
====[[حفظ کیان تشیع]]==== | |||
چنان که اشاره شد، معاویه با [[لشکر]] بزرگی به [[عراق]] آمد و در الانبار [[اردو]] زد. در چنین شرایطی اگر [[امام مجتبی]]{{ع}} دست به اقدام نظامی نمیزد و معاویه [[مردم عراق]] را در [[سرزمین]] خودشان محاصره میکرد و بر آنان مسلط میشد، هیچ چیز مانع او نبود تا به هر صورت که میخواهد با مردم عراق [[رفتار]] کند و همان کاری را انجام دهد که [[مصعب بن زبیر]] با [[یاران مختار]] کرد. [[شاهد]] این تحلیل فرمایش امام مجتبی{{ع}} است که اگر این [[صلح]] انجام نمیشد، معاویه یک نفر از [[شیعیان]] را بر روی [[زمین]] باقی نمیگذاشت<ref>صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱؛ همو، کمال الدین، ص۳۱۶.</ref>. | |||
بنابراین، [[امام]]{{ع}} با [[حرکت]] به ظاهر نظامی و اقدام به صلح، وضعیت را اندکی [[اقتدار]] بخشید و توانست با [[قرارداد صلح]]، تعهداتی از طرف مقابل بگیرد. [[حفظ]] [[خون]] شیعیان و [[یاران امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}، از تعهداتی بود که بر آن تأکید شد. گرفتن چنین تعهدی، در اثر [[آگاهی امام]]{{ع}} از [[کینهتوزی]] شدید معاویه به [[امام علی]]{{ع}}، [[اهل بیت]]{{عم}} و شیعیان بود. از این رو، افزون بر [[امنیت]] عموم [[مردم]]، از امام حسن{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} و [[شیعیان امیرالمؤمنین]]{{ع}} که در جنگهای پیشین بودهاند به صراحت یاد و تأکید شده است<ref>ر.ک: ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۰-۲۹۱.</ref>. حتی بنابر [[نقلی]]، اماننامهای جداگانه در این زمینه نوشته شد<ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۸.</ref>. | |||
====معترضان به [[صلح]] و پاسخهای [[امام]]==== | |||
چنان که دانسته شد علل و عوامل پذیرش صلح از سوی [[امام حسن]]{{ع}} مواردی نبود که مخفی باشد، با این [[حال]]، بنا بر برخی [[منابع تاریخی]] برخی از [[دوستان]] و [[اصحاب امام]] به دلیل شدت [[ناراحتی]]<ref>ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۳.</ref> به آن حضرت با {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ}} [[سلام]] و خطاب میکردند. اما [[امام حسن مجتبی]] با [[صبر]] و [[بردباری]] و [[مهربانی]] سعی بر توجیه آنان نمود. البته به [[یقین]] برخی از این شخصیتهایی که در منابع تاریخی به عنوان معترض مطرح شده کاملاً غلط و [[دروغ]] و [[تحریف]] [[تاریخی]] است که در جای خود به تفصیل این موضوع تبیین شده است<ref>ر.ک: هدایتپناه و روح الله توحیدینیا، «بازخوانی و نقد گزارشهای اعتراض به صلح امام حسن{{ع}} (بر اساس تحلیل رویکردها و ادبیات معترضان و منابع اعتراض)»، تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، سال پانزدهم، بهار و تابستان ۱۳۹۷، شماره ۱ (پیاپی ۴۴).</ref>. | |||
امام اهمیت این [[تعهد]] و امتیاز را به کار [[حضرت خضر]] در سوراخ کردن کشتی [[تشبیه]] کرد و فرمود: «شما چه میدانید که من چه کردهام؟! به [[خدا]] آنچه انجام دادم برای شیعیانم از هر آنچه در [[جهان]] است، بهتر است»<ref>خزاز رازی، کفایة الاثر، ص۲۲۵؛ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۳۱۶؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۰۱۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۳۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۸۲؛ جوینی، فرائد السمطین، ج۲، ص۱۲۴.</ref>. همچنین در پاسخ [[ابوسعید عقیصا]] که پرسید: چرا با معاویه صلح کردی در حالی که میدانید بر [[حق]] هستید و معاویه [[گمراه]] و [[باغی]] است؟ فرمود: «اگر این کار را انجام نمیدادم، یک نفر از [[شیعیان]] ما را بر روی [[زمین]] باقی نمیگذاشتند»<ref>صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۱؛ صدوق، کمال الدین، ص۳۱۶.</ref>. امام{{ع}}، شبیه همین مطالب را به [[بشیر همدانی]] (یا [[محمد بن بشر همدانی]]) فرمود: «من از [[مصالحه]] با معاویه هدفی جز زنده ماندن شما نداشتم»<ref>ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص۲۲۱.</ref> و به [[حجر بن عدی]] نیز فرمود: «از این [[صلح]] هدفی جز این نداشتم که شما را از کشته شدن [[نجات]] دهم»<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۵.</ref>. [[اخبار]] بالا نشان میدهد که حضرت [[روشنگری]] میکرده است تا [[دشمن]] عملکرد وی را [[تحریف]] نکند. | |||
در اینجا این [[پرسش]] مطرح است که آنچه در طول دوران [[حاکمیت معاویه]] بر [[شیعیان]] و به خصوص برای [[شیعیان عراق]] گذشت، چگونه با [[سخنان امام]] حسن{{ع}} درباره فواید صلح، از جمله [[حفظ]] شیعیان، قابل توجیه و [[دفاع]] است؟ با اینکه میدانیم معاویه همه شروط [[صلح نامه]] را زیر پا گذاشت و شیعیان به ویژه [[رهبران]] آنان را به بهانههای مختلف به [[شهادت]] رساند، یا [[شکنجه]]، [[زندانی]] و [[تبعید]] کرد. جنایات معاویه به گونهای بود که [[امام مجتبی]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به واکنش تند در برابر وی واداشت و آن دو [[بزرگوار]] از اوضاعی که وی برای شیعیان پدید آورده بود، لب به [[اعتراض]] گشودند. | |||
در پاسخ باید گفت: هر چند رخدادهای بعدی برای شیعیان خوشایند نبود، اما باید توجه داشت که با وجود این همه [[تعهدات]]، و با آن همه [[عهد]] و پیمانی که [[امام حسن]]{{ع}} از معاویه گرفت وی چنان بر شیعیان سخت گرفت، که باید دهه چهل و پنجاه را دهه [[نسل کشی]] [[شیعه]] نامید. [[حال]] تصور کنیم اگر [[جنگ]] برپا میشد و [[امام]] و یارانش [[شکست]] میخوردند و [[اسیر]] میشدند، چه استبعادی داشت که معاویه همان کاری را با شیعیان عراق نکند که [[مصعب بن زبیر]] با [[یاران]] اسیر مختار کرد و هزاران نفر را گردن زد؟!<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۵۲؛ ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۰۹؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲. بلاذری پنج هزار، ابوحنیفه دینوری شش هزار و ابن قتیبه هشت هزار نفر نوشتهاند.</ref>. | |||
در این صورت که [[پیمان]] نامهای نبود، معاویه با ظاهر فریبی و [[تبلیغات]] زیاد این بهانه را مطرح میکرد که من بارها خواهان [[صلح]] بودم و حسن و [[یاران]] [[جنگ]] [[طلب]] او نپذیرفتند. بدین ترتیب، معاویه هم [[اهل بیت]]{{عم}} و هم [[شیعیان]] را از سر راه خود میبرداشت، بدون اینکه به [[خیانت در عهد]] و پیمان متهم شود و ماهیت ضددینی [[امویان]] در کشتن [[خون]] [[سبط پیامبر]]{{صل}} و مردان بزرگی چون [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق خزاعی]] و دهها نفر از [[صالحان]] [[صحابه]] و [[تابعین]] آشکار شود.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۰۸.</ref>. | |||
===عملکرد معاویه پس از [[صلحنامه]]=== | |||
معاویه پس از صلح به [[کوفه]] آمد و وی در [[خطبه]] خود، [[سوگند]] یاد کرد که برای [[خواندن نماز]]، گرفتن [[روزه]]، به جا آوردن [[حج]] یا دادن [[زکات]] نجنگیدم؛ زیرا اینها را انجام میدهید، بلکه من برای [[حکمرانی]] بر شما جنگیدم و [[خدا]] این را به من ارزانی داشت، هرچند شما از آن [[کراهت]] دارید. آنگاه تمام [[تعهدات]] خود را به [[امام حسن]]{{ع}} ملغی اعلام کرد و گفت: به آنها [[وفا]] نخواهم کرد!»<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۴.</ref>. | |||
معاویهای که تمام [[همت]] خود را صرف [[ریاکاری]] کرده بود تا از خود چهرهای خوب ترسیم کند، در نخستین مواجهه با [[مردم کوفه]] و [[اجتماع]] [[شامیان]]، ماهیت خود را آشکار کرد و نشان داد که او نه تنها [[قدرت]] طلب است، بلکه به تعبیر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، برای تصاحب و دستیابی به [[حکومت]]، هیچ چیز را در برابر خود مانع نمیبیند و در این باره از هر [[فریب]] و نیرنگی استفاده میکند<ref>سیدرضی، نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰.</ref>. بدینسان، معاویه ماهیت دغلکار خود را آشکار کرد و خود را نه به عنوان «[[خلیفه]] [[مسلمانان]]»، بلکه به عنوان نخستین [[پادشاه]] (اول الملوک) در [[جامعه اسلامی]] معرفی کرد<ref>قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲، ص۱۵۷.</ref>. | |||
معاویه به جز ده نفر، به همه [[امان]] داد. [[قیس بن سعد]]، حجر بن عدی و [[عمرو بن حمق خزاعی]] از جمله این ده نفر بودند که از بزرگان [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}} به شمار میرفتند. بیان این مطلب از سوی معاویه، بلافاصله [[اعتراض]] آن حضرت را به دنبال داشت<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۲۹۲؛ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ج۲، ص۱۱۷.</ref>. برخلاف ادعای معاویه، نه تنها افراد یادشده، بلکه بسیاری دیگر از [[شیعیان]] نیز در [[امان]] نبودند. وی به صراحت به [[کارگزاران]] خود در سراسر مناطق دستور داد هر کس [[معتقد]] به امیرالمؤمنین علی{{ع}} است، در امان نخواهد بود، و باید هر چند به [[تهمت]] و [[گمان]]، او را دستگیر و [[زندانی]] کرد، و یا به طرق دیگر از میان برد<ref>برای آگاهی از ابعاد نسلکشی شیعه از سوی معاویه پس از صلح، ر.ک: هدایتپناه، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، ص۴۴-۷۷.</ref>. معاویه پس از نُخَیله، در حالی که پیشاپیش او [[خالد بن عرفطه]]، و [[پرچم]] او به دست [[حبیب بن حماز]] بود، وارد [[مسجد کوفه]] شد. او سه [[روز]] به همگان برای [[بیعت]] مهلت داد و اعلام کرد که پس از این [[زمان]]، [[خون]] [[امتناع]] کنندگان از بیعت هدر خواهد بود و از [[مردم کوفه]] بیعت گرفت<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۶-۴۷؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۱۶؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۱۰.</ref>. | |||
===[[هجرت]] از [[کوفه]] به [[مدینه]]=== | |||
امام حسن{{ع}} پس از [[صلح]]، چند روز بیشتر در کوفه نماند و پس از آن با [[اهل بیت]] خود عازم مدینه شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۹.</ref>. پس از خروج امام حسن{{ع}} از کوفه، [[خوارج]] به [[فرماندهی]] [[فروة بن نوفل اشجعی]]، دست به [[شورش]] زدند و معاویه از [[امام]] برای [[سرکوب]] این شورش [[درخواست کمک]] کرد. به نظر میرسد چرایی این درخواست با توجه به دو موضوع بوده که معاویه از آن اطلاع کامل داشت و خواست از آن در جهت [[منافع]] خود بهره ببرد. نخست [[مصیبت]] [[شهادت امام علی]]{{ع}} به دست خوارج بود که امام حسن{{ع}} و شیعیان از این ناحیه هنوز در آن بسر میبردند و دوم حوادث [[ساباط]] و یا مدانن که [[خوارج]] با [[تکفیر]] [[امام مجتبی]]{{ع}} بر او [[حمله]] و اوضاع و شرایط را بر آن حضرت سخت کردند و از [[سپاه]] او جدا شدند. با این [[حیله]]، معاویه دو دسته از مخالفان خود را به دست خودشان [[تضعیف]] و [[سرکوب]] میکرد. | |||
[[امام]] [[نامه معاویه]] را در [[قادسیه]]، یا نزدیک آن دریافت کرد، ولی بر خلاف تصور معاویه، پاسخ داد که «اگر میخواستم بجنگم از تو شروع میکردم؛ ولی [[ترک مخاصمه]] نکردم مگر برای [[حفظ]] [[خون]] [[مسلمانان]] و چنانچه میخواستم بجنگم، هیچ کس را سزاوارتر از [[جنگ]] با تو نمیدانستم»<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۶۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۹.</ref>. | |||
امام مجتبی{{ع}} با این پاسخ هوشمندانه از یک سو به معاویه فهماند که به فتنههای او واقف است و خود و [[شیعیان]] را از ورود به این [[فتنه]] نگاه داشت و از سوی دیگر، راه تضعیف [[حکومت اموی]] را [[سد]] نکرد، ولی متأسفانه گروهی از [[شیعیان عراق]] بدون توجه به این پاسخ هوشمندانه امام، وارد این معرکه شدند و از همین رو، مورد [[اعتراض]] خوارج قرار گرفتند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۶۶.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۱۱.</ref>. | |||
===امام{{ع}} و شیعیان پس از [[صلح]]=== | |||
امام مجتبی{{ع}} پس از حضور در [[مدینه]]، زیر نظر [[کارگزاران حکومت]] معاویه قرار داشت، ولی تا هنگام [[شهادت]] ارتباط خود را با شیعیان قطع نکرد، به گونهای که گاه برخی شیعیان تحت تعقیب، به آن حضرت [[پناه]] میآوردند. مانند [[پناهنده]] شدن [[سعید بن سرح]] به امام که [[زیاد بن ابیه]] او را تعقیب کرد و نامههایی در این باره میان امام و زیاد و معاویه رد و بدل شد<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۲-۵۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۴۲.</ref>. به هر [[حال]]، هرچند گزارشها در این زمینه زیاد نیستند؛ ولی از پارهای گزارشها، میتوان نشانی از آمد و شد شیعیان نزد امام{{ع}}، به ویژه شیعیان عراق به دست آورد. به نظر میرسد برخی از این [[دیدارها]] نیز در [[موسم حج]] اتفاق میافتاد. آمدن سلیمان بن صُرد خُزاعی به عنوان [[صحابی]] و بزرگ [[قبیله خزاعه]] در [[کوفه]]<ref>ابوحنیفه دینوری، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸۶؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۲۲۳.</ref>، و نیز [[ابن ابی لیلی]] و جماعتی دیگر که به منظور درخواست برای کنار گذاشتن [[صلح نامه]] نزد آن حضرت به [[مدینه]] آمده بودند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۵.</ref>، نمونههایی از این موارد هستند.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۱۲.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |