بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
امام ابومحمد [[حسن بن علی بن ابیطالب]] بن [[عبدالمطلب]]، پیشوای دوم [[شیعیان]] و [[مسلمانان]] [[جهان]]، نخستین نوزادی است که در [[خاندان رسالت]] دیده به جهان گشود و تولد او [[رسول خدا]]{{صل}} را شاد ساخت. او اولین ثمره پیوند<ref>این پیوند مبارک در ماه ذی الحجه سال دوم هجرت صورت گرفت.</ref> [[فرخنده]] [[امام علی بن ابیطالب]]{{ع}} و [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} و مولود مبارکی است که [[آفتاب]] پرفروغ چهرهاش در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] سال سوم هجرت در مدینه به جهان، [[روشنایی]] بخشید<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۵؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۵۳۷؛ الذریة الطاهره، دولابی، ص۱۰۱-۲۰۲؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ج۲، ص۲۸۸؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ص۳۱؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۴۰۲- ۴۰۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۸؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ص۸۰۲. اربلی از کفایة الطالب گنجی شافعی نیز نقل کرده است؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۴۸.</ref>. | امام ابومحمد [[حسن بن علی بن ابیطالب]] بن [[عبدالمطلب]]، پیشوای دوم [[شیعیان]] و [[مسلمانان]] [[جهان]]، نخستین نوزادی است که در [[خاندان رسالت]] دیده به جهان گشود و تولد او [[رسول خدا]]{{صل}} را شاد ساخت. او اولین ثمره پیوند<ref>این پیوند مبارک در ماه ذی الحجه سال دوم هجرت صورت گرفت.</ref> [[فرخنده]] [[امام علی بن ابیطالب]]{{ع}} و [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} و مولود مبارکی است که [[آفتاب]] پرفروغ چهرهاش در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] سال سوم هجرت در مدینه به جهان، [[روشنایی]] بخشید<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۵؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۵۳۷؛ الذریة الطاهره، دولابی، ص۱۰۱-۲۰۲؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ج۲، ص۲۸۸؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ص۳۱؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۴۰۲- ۴۰۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۸؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ص۸۰۲. اربلی از کفایة الطالب گنجی شافعی نیز نقل کرده است؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۴۸.</ref>. | ||
[[شیخ مفید]] مینویسد: [[فاطمه]]{{س}} در [[روز]] هفتم ولادت [[امام حسن]]{{ع}} او را در پارچهای از حریر | [[شیخ مفید]] مینویسد: [[فاطمه]]{{س}} در [[روز]] هفتم ولادت [[امام حسن]]{{ع}} او را در پارچهای از حریر بهشتی که [[جبرئیل]] برای [[پیامبر]]{{صل}} از [[بهشت]] آورده بود، پیچید و نزد پیامبر آورد و آن حضرت او را "حسن" نامید و گوسفندی برای او [[قربانی]] کرد. این ماجرا را گروهی از مؤرخان و محدثان نقل کردهاند؛ همچنین، احمد بن احمد بن صالح تمیمی نیز این ماجرا به سند خود از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۳-۵.</ref>. | ||
به دستور [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[روز]] هفتم تولد، به مقدار وزن موهای [[امام حسن]]{{ع}} به [[فقرا]] و بینوایان، [[نقره]] [[صدقه]] دادند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۲۰۶؛ کشف الغمه، ابن أبی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۱. این مطلب در: الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳-۲ و مشکل الآثار، طحاوی، ج۱، ص۴۵۶ نیز نقل شده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۲۷-۲۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۰۹-۳۱۰.</ref> | به دستور [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[روز]] هفتم تولد، به مقدار وزن موهای [[امام حسن]]{{ع}} به [[فقرا]] و بینوایان، [[نقره]] [[صدقه]] دادند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۲۰۶؛ کشف الغمه، ابن أبی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۱. این مطلب در: الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳-۲ و مشکل الآثار، طحاوی، ج۱، ص۴۵۶ نیز نقل شده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۲۷-۲۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۰۹-۳۱۰.</ref> | ||
== [[برترین]] | == [[برترین]] نسب == | ||
پدرش [[امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب]]{{ع}} و مادر گرامیاش | پدرش [[امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب]]{{ع}} و مادر گرامیاش سرور زنان عالم [[فاطمه زهرا]]{{س}} دختر [[رسول]] خداست. بنابراین، حضرت از طرف پدر و مادر [[هاشمی]] نسب و نخستین نوه [[پیامبر]] خداست<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۷۴.</ref>. | ||
[[امام حسن مجتبی]] و برادرش، [[امام حسین]]{{عم}}، فضیلتهایی دارند که دیگران از آنها بیبهرهاند؛ زیرا ایشان دو | [[امام حسن مجتبی]] و برادرش، [[امام حسین]]{{عم}}، فضیلتهایی دارند که دیگران از آنها بیبهرهاند؛ زیرا ایشان دو سبط و دو [[ریحانه]] رسول خدا{{صل}} و بهترین [[جوانان]] [[اهل]] بهشتاند. جد ایشان، رسول خدا{{صل}} و پدر بزرگوارشان، [[علی بن ابیطالب]] بن [[عبدالمطلب بن هاشم]] و مادر اطهر ایشان، [[فاطمه]] بتول، دختر [[حضرت محمد]]{{صل}}، سرور زنان در [[دنیا]] و [[آخرت]] است<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۴.</ref>. | ||
نقل شده است، روزی [[معاویه بن ابیسفیان]] به امام حسن مجتبی{{ع}} گفت: "بالای [[منبر]] برو و ما را [[موعظه]] کن!" امام حسن{{ع}} برخاست و پس از اینکه بر فراز منبر رفت و [[حمد]] و ثنای خدای را به جای آورد، فرمود: "ای [[مردم]]! هر کس مرا میشناسد که میشناسد و هر کس که مرا نمیشناسد من، [[حسن بن علی بن ابیطالب]] هستم؛ من، پسر [[برترین]] [[زنان]] عالم، | نقل شده است، روزی [[معاویه بن ابیسفیان]] به امام حسن مجتبی{{ع}} گفت: "بالای [[منبر]] برو و ما را [[موعظه]] کن!" امام حسن{{ع}} برخاست و پس از اینکه بر فراز منبر رفت و [[حمد]] و ثنای خدای را به جای آورد، فرمود: "ای [[مردم]]! هر کس مرا میشناسد که میشناسد و هر کس که مرا نمیشناسد من، [[حسن بن علی بن ابیطالب]] هستم؛ من، پسر [[برترین]] [[زنان]] عالم، فاطمه دختر پیامبر [[اسلام]] هستم؛ من، پسر بهترین [[خلق]] [[خدا]] هستم؛ من، [[پسر رسول خدا]] هستم؛ من، فرزند صاحب [[فضائل]] و [[مناقب]] میباشم؛ من، پسر صاحب [[معجزات]] و دلائل میباشم؛ من، [[فرزند امیرالمؤمنین]] [[علی بن ابیطالب]] هستم؛ من، آن کسی هستم که حقم از دست رفته است؛ من و برادرم حسین، دو [[سرور]] بزرگ جوانان اهل بهشت هستیم؛ من، پسر [[رکن و مقام]]، فرزند [[مکه]] و [[منی]]، پسر مشعر و [[عرفات]] هستم". | ||
معاویه چون اوضاع را مناسب حال خود ندید، برای اخلال در | معاویه چون اوضاع را مناسب حال خود ندید، برای اخلال در سخنرانی حضرت سؤال [[انحرافی]] مطرح کرد و [[امام حسن]]{{ع}} نیز پس از پاسخ به سؤال او به سخن خویش ادامه داده، فرمود: "من، پسر پیشوای خلق خدایم؛ من، پسر محمد مصطفایم". معاویه از [[بیم]] آنکه سخنان آن حضرت موجب [[شورش]] مردم علیه او و [[آشوب]] در [[حکومت]] وی شود، گفت: "یا ابامحمد! فرود آی! همین مقدار کافی است"<ref>الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ص۱۷۹، مجلس سی و سوم.</ref>. | ||
همچنین در [[جنگ جمل]]، [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[محمد بن حنفیه]] را خواست و نیزه خود را به او داد و فرمود: "با این نیزه به [[جنگ]] برو و شتر [[عایشه]] را پی کن!" وقتی محمد بن حنفیه به میدان جنگ رفت، گروهی از [[لشکریان]] عایشه که از [[قبیله]] بنوضبه بودند، | همچنین در [[جنگ جمل]]، [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[محمد بن حنفیه]] را خواست و نیزه خود را به او داد و فرمود: "با این نیزه به [[جنگ]] برو و شتر [[عایشه]] را پی کن!" وقتی محمد بن حنفیه به میدان جنگ رفت، گروهی از [[لشکریان]] عایشه که از [[قبیله]] بنوضبه بودند، حمله محمد بن حنفیه را دفع کرده؛ مانع کار وی شدند. وقتی محمد با [[ناامیدی]] به سوی پدرش باز میگشت، امام حسن{{ع}} نیزه را از او گرفت و به میدان [[نبرد]] رفته، ضربهای به شتر عایشه زد و بازگشت. هنگامی که امام حسن نزد [[امیرالمؤمنین]] بازگشت، [[ابن حنفیه]] اثر [[خون]] را در نوک نیزه امام حسن{{ع}} دید و از اینکه نتوانسته بود مأموریت پدر را انجام دهد، خجلت زده شد. پس [[امام علی]]{{ع}} به [[محمد بن حنفیه]] فرمود: "نگران نباش! زیرا حسن پسر [[پیامبر اسلام]] است و تو پسر علی هستی (و مسلماً مقام پسر [[پیامبر]] از هر نظر از پسر [علی بالاتر است)"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۱.</ref>. | ||
نقل شده است، روزی [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} هنگام [[طواف]] [[کعبه]] شنید که مردی میگوید: این آقا پسر [[فاطمه]] زهراست؛ [[امام مجتبی]]{{ع}} به وی فرمود: "بگو پسر [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} است؛ زیرا پدرم از مادرم بهتر است"<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۴۵ (به نقل از مناقب ابنشهرآشوب).</ref>. | نقل شده است، روزی [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} هنگام [[طواف]] [[کعبه]] شنید که مردی میگوید: این آقا پسر [[فاطمه]] زهراست؛ [[امام مجتبی]]{{ع}} به وی فرمود: "بگو پسر [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} است؛ زیرا پدرم از مادرم بهتر است"<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۴۵ (به نقل از مناقب ابنشهرآشوب).</ref>. | ||
اندیشمندان فرهیخته توجه دارند که موضعگیری امام حسن مجتبی{{ع}} درباره سخنان این شخص و انتساب خود به امیرالمؤمنین علی{{ع}} به این دلیل بوده که اینگونه سخنان را کسانی میگفتند که میخواستند از این راه مقام امام امیرالمؤمنین علی{{ع}} را پایین آورند و البته چنین تبلیغات سوء را [[حزب]] [[بنیامیه]] به سرکردگی [[دشمن]] دیرینش، [[معاویه بن ابیسفیان]] که [[بردگان]] آزاد شده دیروز<ref>در روز [[فتح مکه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} خطاب به [[ابوسفیان]] و [[خاندان]] او و قریشیانی که تا آن زمان [[اسلام]] نیاورده و از [[پیروی]] [[مسلمانان]] در [[هراس]] بودند، فرمود: {{متن حدیث|أَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ}}. [[تقی الدین مقریزی]] در امتاع الاسماع، ج ۱، ص۳۹۱. نقل کرده است: اسلام [[قریش]] و البیعة و جاءته قریش فأسلموا طوعا و کرها و قالوا: یا [[رسول الله]] اصنع بنا صنع أخ [[کریم]]، فقال «انتم الطلقاء!» و قال: «مثلی و مثلکم کما قال یوسف لإخوته: {{متن قرآن|لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}«امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه. ثم اجتمعوا لمبایعته، فجلس علی الصفا، و جلس [[عمر بن الخطاب]] أسفل مجلسه یأخذ علی [[الناس]]، فبایعوا علی السمع و الطاعة لله و لرسوله{{صل}} فیما استطاعو، فقال «لا هجرة بعد الفتح». و نیز [[ملا علی قاری]] در شرح الشفا، ج۱، ص۲۵۳ نقل میکند: و لکم اموالکم قال: فخرجوا کأنما نشروا من القبور فدخلوا فی الاسلام (و قال [[أنس]]) کما رواه مسلم و أبوداوود و الترمذی و النسائی.</ref> و [[پادشاهان]] آن [[روز]] بودند، انجام میدادند، تا جایگاه والای علی{{ع}} در [[جامعه]] تضعیف شود؛ لذا [[امام حسن]]{{ع}} به مقابله با آن [[تبلیغات]] [[مسموم]] و سخنان نابخردانه برخاسته، سخنانی را که نشانه عظمت و جایگاه والا و یگانه [[امام علی]]{{ع}} بود، بیان میفرمود و البته به افتخار [[فرزندی]] یگانه بانوی [[اسلام]]، [[حضرت فاطمه زهرا]]{{ع}} نیز بارها اشاره میفرمود و به آن میبالید. | |||
نقل شده است، روزی نزد [[هارون الرشید]] از | نقل شده است، روزی نزد [[هارون الرشید]] از صفات [[امیر المؤمنین علی]] بن [[ابیطالب]]{{ع}} [[سخن]] گفته شد و هارون از پدرانش روایاتی را نقل کرد؛ مانند [[روایت]] [[عبدالله بن عباس]] که میگوید: ما نزد [[رسول خدا]] بودیم که [[فاطمه زهرا]]{{ع}} گریان به نزد ما وارد شد. آن حضرت از سبب [[گریه]] ایشان پرسید؛ [[فاطمه]]{{س}} در پاسخ گفت: "یا [[رسولالله]]، حسن و حسین، مدتی است از [[خانه]] بیرون رفته و هنوز باز نگشتهاند"؛ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "گریه مکن که [[حق]] ـ جل و علا ـ ایشان را [[آفریده]] و به ایشان رحیمتر است". سپس برای [[سلامتی]] ایشان [[دعا]] کرد و از [[خداوند متعال]] محافظت ایشان را خواستار شد. در این هنگام، [[جبرئیل]] نازل شد و عرض کرد: "ای محمد! [[غم]] مخور و [[اندوه]] مبر که ایشان فاضلان در [[دنیا]] و آخرتاند و پدرشان از ایشان بهتر ست و ایشان در حظیره بنی النجار در خواباند و [[حق سبحانه و تعالی]] فرشتهای برای [[حفظ]] ایشان به آنجا فرستاده است". | ||
[[ابن عباس]] میگوید: رسول خدا{{صل}} برخاست و ما نیز با وی برخاستیم و به حظیره | [[ابن عباس]] میگوید: رسول خدا{{صل}} برخاست و ما نیز با وی برخاستیم و به حظیره بنی نجار آمدیم و دیدیم که حسن و حسین{{عم}} [[دست]] در گردن یکدیگر کرده و خوابیدهاند و [[فرشته]] به یک بال خود ایشان را پوشانیده است. پیامبر{{صل}} امام حسن{{ع}} را برداشت و آن فرشته [[امام حسین]]{{ع}} را و [[مردم]] چنین میدیدند که آن حضرت هر دو را برداشته است. پس [[ابوبکر]] و [[ابوایوب انصاری]] گفتند: "یا [[رسولالله]]! [[اجازه]] دهید یکی از این دو کودک را ما برداریم"؛ فرمود: "با ایشان کاری نداشته باشید؛ ایشان فاضلان در [[دنیا]] و آخرتاند و پدرشان از ایشان بهتر است"<ref>قابل تأمل و توجه است که رسول خدا{{صل}} در پاسخ ابوبکر و ابوایوب که خواسته بودند یکی از آن دو سرور را به دوش بگیرند، میفرماید: "ایشان فاضلان در دنیا و آخرتاند" و نیز در ادامه میفرماید: "پدرشان از ایشان بهتر است». حکیمانه نیست که پاسخ به سؤالی، در ظاهر با آن سنخیت نداشته باشد، در حالی که پاسخ دهنده، شخص پیامبر اکرم{{صل}} است؛ در نتیجه، پاسخ آن حضرت بسیار هوشمندانه بوده است و انگیزههای درخواست ایشان و نیز سنخیت نداشتن امام حسن و امام حسین{{عم}} و پدر گرانقدرشان، را با آن دو نفر نشان میدهد.</ref>. بعد از آن فرمود: "[[سوگند]] به [[خدا]]! امروز [[شرف]] و [[بزرگواری]] و جایگاه ایشان را به خاطر اینکه [[خداوند]] فرموده است، برای شما بیان میکنم". پس از آن، خطبهای خواند و فرمود: "ای [[مردم]]! آیا شما را به بهترین مردم از نظر جد و جده خبر کنم؟" | ||
گفتند: "بلی یا رسولالله!" فرمود: "حسن و حسیناند که پدر ایشان، [[علی بن ابیطالب]] و مادرشان، [[فاطمه]] بنت محمد است؛ آیا شما را به بهترین مردم از نظر عمو و عمه خبر کنم؟" گفتند: "بلی یا رسولالله!" فرمود: "حسن و حسیناند که عموی ایشان، [[جعفر بن ابیطالب]] و عمه ایشان، | گفتند: "بلی یا رسولالله!" فرمود: "حسن و حسیناند که پدر ایشان، [[علی بن ابیطالب]] و مادرشان، [[فاطمه]] بنت محمد است؛ آیا شما را به بهترین مردم از نظر عمو و عمه خبر کنم؟" گفتند: "بلی یا رسولالله!" فرمود: "حسن و حسیناند که عموی ایشان، [[جعفر بن ابیطالب]] و عمه ایشان، ام هانی بنت ابوطالب است. ای مردم! آیا شما را به بهترین مردم از نظر دایی و خاله خبر کنم؟" گفتند: بلی "یا رسولالله{{صل}}! فرمود: "حسن و حسین، که دایی ایشان، قاسم، پسر [[رسول]] خداست و خاله ایشان، [[زینب]]، دختر رسول خداست؛ بدانید و [[آگاه]] باشید که پدر و مادر و جد و جده و دایی و خاله و عمو و عمه و خود ایشان در بهشتاند و کسی که ایشان را و [[دوستدار]] ایشان را [[دوست]] بدارد، در [[بهشت]] است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۲-۹۴. (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۲۸-۳۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۰-۳۱۳.</ref> | ||
== | == نامگذاری امام حسن{{ع}} == | ||
انتخاب نام خوب یکی از وظایف پدر و مادر است. این نکته را [[رسول خدا]]{{صل}} به علی{{ع}} یادآوری کرد که انتخاب نام [[نیک]] حقی است که فرزند بر عهده پدر دارد و باید در [[تربیت]] فرزندش بکوشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۲: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ أَنْ يُحْسِنَ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَضَعَهُ مَوْضِعاً صَالِحاً}}.</ref>. اما علی{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} این مهم را به [[پیامبر]] واگذار کردند. [[حضرت رسول]]{{صل}} نام پسران [[زهرا]] را [[انتخاب]] کرد. [[سکونی]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند که پیامبر{{صل}} فرمود: فرزند [[صالح]] گل [[خوشبویی]] از جانب [[خداوند]] است که در بین بندگانش تقسیم مینماید و به [[درستی]] که دو گل خوشبوی من از [[دنیا]]، حسن و حسین{{عم}} هستند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۲۱: {{متن حدیث|وَ رَيْحَانَتَيَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ}}.</ref>. آن دو را به نام دو [[سبط]] (نوۀ دختری) از [[بنی اسرائیل]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۶-۳۵۷. ابن سعد سه روایت نقل کرده که: شبر و شبیر فرزندان هارون بودند. روایتی نقل کرده که این نام در جاهلیت سابقه نداشته و از نامهای ساکنان بهشت است.</ref> شبّر و [[شبیر]] نامیدم<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲: “الْوَلَدُ الصَّالِحُ رَیحَانَةٌ مِنَ اللَّهِ قَسَمَهَا بَینَ عِبَادِهِ وَ إِنَّ رَیحَانَتَی مِنَ الدُّنْیا الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَمَّیتُهُمَا بِاسْمِ سِبْطَینِ مِنْ بنی إِسْرَائِیلَ شَبَّراً وَ شَبِیراً”.</ref>. این نامگذاری در [[روز]] هفتم تولد آنان بود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲.</ref>. [[امام رضا]]{{ع}} بیان میکند در [[روز]] هفتم [[جبرئیل]] برای [[تهنیت]] تولد [[حسن بن علی]]{{ع}} نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و به او دستور داد نام وی را [[انتخاب]] کند و برای او [[کنیه]] برگزیند و [[عقیقه]] نماید. در [[زمان]] [[تولد امام حسین]]{{ع}} نیز جبرئیل برای عرض تبریک در روز هفتم آمد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۵.</ref> | |||
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} میفرمایند: "چون ولادت حسن بن علی{{ع}} نزدیک شد، [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اسماء بنت عمیس]] و [[ام سلمه]] فرمود آنجا حاضر شوند و چون فرزند، متولد شد، [[اذان]] در گوش راست و اقامه در گوش چپ بگویند که نسبت به هر کس این کار را انجام دهند، از [[شر]] [[شیطان]] محفوظ خواهد ماند و چون او را نزد رسول خدا{{صل}} آوردند، به جای اولین شیر، آب دهان [[مبارک]] در دهان وی انداخت و فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أُعِيذُهُ بِكَ وَ وُلْدَهُ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ}}<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۴-۹۵.</ref>. | [[امیر المؤمنین]]{{ع}} میفرمایند: "چون ولادت حسن بن علی{{ع}} نزدیک شد، [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اسماء بنت عمیس]] و [[ام سلمه]] فرمود آنجا حاضر شوند و چون فرزند، متولد شد، [[اذان]] در گوش راست و اقامه در گوش چپ بگویند که نسبت به هر کس این کار را انجام دهند، از [[شر]] [[شیطان]] محفوظ خواهد ماند و چون او را نزد رسول خدا{{صل}} آوردند، به جای اولین شیر، آب دهان [[مبارک]] در دهان وی انداخت و فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أُعِيذُهُ بِكَ وَ وُلْدَهُ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ}}<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۴-۹۵.</ref>. | ||
[[جابر بن عبدالله انصاری]] میگوید: پس از | [[جابر بن عبدالله انصاری]] میگوید: پس از تولد امام حسن{{ع}}، مادرش، [[حضرت زهرا]]{{ع}} به علی{{ع}} فرمود: "برای مولود جدید نامی انتخاب کن". [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}فرمود: "من در این کار از رسول خدا پیشی نمیگیرم؛ پس به رسول خدا{{صل}} گفتند که برای آن نوزاد نامی انتخاب کند؛ [[پیامبراکرم]]{{صل}} در پاسخ ایشان فرمود: "من منتظرم تا [[خداوند متعال]] دستور نامگذاری او را بدهد"؛ پس خداوند متعال به جبرئیل [[وحی]] فرمود: "برای محمد{{صل}} [[فرزندی]] متولد شده است؛ اکنون در نزد او حاضر شو و تولد فرزندش را به وی تبریک بگو و به محمد{{صل}} اطلاع بده که [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} نسبت به تو مانند [[هارون]] به [[موسی]]{{عم}} است؛ اکنون مولود جدید خود را به نام فرزند هارون بنام؛" پس از این [[فرمان]]، [[جبرئیل]] از سوی [[خداوند]] برای پیامبر{{صل}} [[پیام]] آورد و گفت: "نام [[فرزند علی]] را نام فرزند هارون قرار بده!". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "نام فرزند [[هارون]] چه بود؟"[[جبرئیل]] گفت: "وی [[شبر]] نام داشته است"؛ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "زبان من [[عربی]] است"؛ جبرئیل گفت: "فرزندت را "حسن" نام بگذار"<ref>عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۵-۲۶.</ref>. | ||
[[ابوداوود]] [[عمر بن سعد]] حفری به سند خود گفته است: چون [[فاطمه]]{{س}}، [[حسن بن علی]]{{ع}} را به [[دنیا]] آورد، [[رسول خدا]]{{صل}} در گوش حسن{{ع}} [[اذان]] گفت. [[قبیصه]] و [[ابوالمنذر]] گفتهاند که پیامبر{{صل}} در گوش حسن{{ع}} [[نماز]] خواند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲-۳.</ref>. | [[ابوداوود]] [[عمر بن سعد]] حفری به سند خود گفته است: چون [[فاطمه]]{{س}}، [[حسن بن علی]]{{ع}} را به [[دنیا]] آورد، [[رسول خدا]]{{صل}} در گوش حسن{{ع}} [[اذان]] گفت. [[قبیصه]] و [[ابوالمنذر]] گفتهاند که پیامبر{{صل}} در گوش حسن{{ع}} [[نماز]] خواند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲-۳.</ref>. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
[[اربلی]] از کتاب [[فردوس]] نقل کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: "من مأمورم نام این پسر را حسن بگذارم"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵.</ref>. و همو از [[سلمان فارسی]] [[روایت]] میکند که پیامبر{{صل}} فرمود: "هارون [[نبی]] دو پسر خود را شبر و [[شبیر]] نام نهاد و من دو پسر خود را حسن و حسین نامیدم که همان نام عربی [[فرزندان]] هارون است"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵؛ {{متن حدیث|رُوِيَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحَسَنَ{{ع}} قَالَتْ لِعَلِيٍّ: سَمِّهِ! فَقَالَ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}}. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ. فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ{{ع}} أَنَّهُ قَدْ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ ابْنٌ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ وَ هَنِّئْهُ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ عَلِيّاً مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَسَمِّهِ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ. فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ فَهَنَّأَهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى جَلَّ جَلَالُهُ؛ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَأْمُرُكَ أَنْ تُسَمِّيَهُ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ؛ قَالَ: وَ مَا كَانَ اسْمُهُ؟ قَالَ: شَبَّرَ؛ قَالَ: لسان [لِسَانِي] عَرَبِيٌّ؛ فَقَالَ: سَمِّهِ الْحَسَنَ. فَسَمَّاهُ الْحَسَنَ}}؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۱۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۳-۳۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۳ - ۳۱۵.</ref> | [[اربلی]] از کتاب [[فردوس]] نقل کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: "من مأمورم نام این پسر را حسن بگذارم"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵.</ref>. و همو از [[سلمان فارسی]] [[روایت]] میکند که پیامبر{{صل}} فرمود: "هارون [[نبی]] دو پسر خود را شبر و [[شبیر]] نام نهاد و من دو پسر خود را حسن و حسین نامیدم که همان نام عربی [[فرزندان]] هارون است"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵؛ {{متن حدیث|رُوِيَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحَسَنَ{{ع}} قَالَتْ لِعَلِيٍّ: سَمِّهِ! فَقَالَ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}}. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ. فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ{{ع}} أَنَّهُ قَدْ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ ابْنٌ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ وَ هَنِّئْهُ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ عَلِيّاً مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَسَمِّهِ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ. فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ فَهَنَّأَهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى جَلَّ جَلَالُهُ؛ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَأْمُرُكَ أَنْ تُسَمِّيَهُ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ؛ قَالَ: وَ مَا كَانَ اسْمُهُ؟ قَالَ: شَبَّرَ؛ قَالَ: لسان [لِسَانِي] عَرَبِيٌّ؛ فَقَالَ: سَمِّهِ الْحَسَنَ. فَسَمَّاهُ الْحَسَنَ}}؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۱۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۳-۳۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۳ - ۳۱۵.</ref> | ||
== | == عقیقه حسن و حسین{{عم}} == | ||
[[پیامبر]]{{صل}} در [[روز]] هفتم تولد حسن{{ع}}، قوچی برای او و بعد قوچی برای حسین{{ع}} عقیقه کرد و چیزی به قابله داد. به [[نقلی]] یک ران گوسفند را به قابله داد. دیگران هم خوردند و به همسایهها [[هدیه]] دادند. پیامبر خودشان سر گوسفند عقیقه حسن را بریدند و فرمودند: [[بسم الله]]، عقیقهای برای حسن است و دعای عقیقه را اینگونه خواندند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ وَ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ شَعْرُهَا بِشَعْرِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا وِقَاءً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲.</ref>. | [[پیامبر]]{{صل}} در [[روز]] هفتم تولد حسن{{ع}}، قوچی برای او و بعد قوچی برای حسین{{ع}} عقیقه کرد و چیزی به قابله داد. به [[نقلی]] یک ران گوسفند را به قابله داد. دیگران هم خوردند و به همسایهها [[هدیه]] دادند. پیامبر خودشان سر گوسفند عقیقه حسن را بریدند و فرمودند: [[بسم الله]]، عقیقهای برای حسن است و دعای عقیقه را اینگونه خواندند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ وَ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ شَعْرُهَا بِشَعْرِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا وِقَاءً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲.</ref>. | ||
برابر دو [[روایت]] معتبر از [[امام صادق]]{{ع}} در [[جاهلیت]] رسم بر این بود که [[خون]] عقیقه را به سر بچه میمالیدند؛ ولی حضرت از آن [[نهی]] کردند و فرمودند: پدرم آن را [[شرک]] میدانستند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲: {{متن حدیث|قَالَ كَانَ نَاسٌ يُلَطِّخُونَ رَأْسَ الصَّبِيِّ فِي دَمِ الْعَقِيقَةِ وَ كَانَ أَبِي يَقُولُ ذَلِكَ شِرْكٌ}}.</ref>. زهرا{{س}} به مقدار وزن | برابر دو [[روایت]] معتبر از [[امام صادق]]{{ع}} در [[جاهلیت]] رسم بر این بود که [[خون]] عقیقه را به سر بچه میمالیدند؛ ولی حضرت از آن [[نهی]] کردند و فرمودند: پدرم آن را [[شرک]] میدانستند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲: {{متن حدیث|قَالَ كَانَ نَاسٌ يُلَطِّخُونَ رَأْسَ الصَّبِيِّ فِي دَمِ الْعَقِيقَةِ وَ كَانَ أَبِي يَقُولُ ذَلِكَ شِرْكٌ}}.</ref>. زهرا{{س}} به مقدار وزن موی سر حسن و حسین{{عم}} [[نقره]] [[صدقه]] داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۵. ابن سعد از امام باقر{{ع}} نقل کرده است.</ref>. [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} انگشتر خود را در دست چپ قرار میدادند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۹-۴۷۰.</ref> و نقش آن {{متن حدیث|حَسْبِيَ اللَّهُ}}: “خدا مرا کافی است” بود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۷۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۶.</ref> | ||
== | == کنیه و القاب امام حسن{{ع}} == | ||
کنیه آن حضرت ابومحمد است، اما برای حضرتش [[القاب]] فراوانی نقل کردهاند، مانند: تقی، [[طیب]]، | کنیه آن حضرت ابومحمد است، اما برای حضرتش [[القاب]] فراوانی نقل کردهاند، مانند: تقی، [[طیب]]، زکی، [[سید]]، سبط و ولی. البته [[برترین]] آنها از نظر رتبه، "سید" است؛ چراکه [[رسول خدا]]{{صل}} این [[لقب]] را به او عنایت کرده و او را به آن وصف کرده است. در [[حدیثی]] آمده است، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ}}؛ همچنین گفتهاند، [[القاب]] آن حضرت؛ [[وزیر]]، تقی، [[قایم]]، [[طیب]]، [[حجت]]، [[سید]]، [[سبط]] و ولی است<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۶؛ [[حمیدالله رفیعی زابلی|رفیعی زابلی، حمیدالله]]، [[امامت امام حسن مجتبی (مقاله)|امامت امام حسن مجتبی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)| دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۲۸.</ref> | ||
== | == سیمای ظاهری امام حسن{{ع}} == | ||
[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} از نظر | [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} از نظر سیمای ظاهری و چهره شبیهترین [[مردم]] به جد مکرمش، رسول خدا{{صل}} بود و در این باره مؤرخان و محدثان و به خصوص [[محمد بن اسماعیل بخاری]] در صحیح خود و [[دولابی]] در الذریة الطاهرة و دیگران روایاتی را نقل کردهاند. [[ابن سعد]] نیز در الطبقات الکبری نقل میکند که از [[ابوجحیفه]]<ref>وهب بن عبدالله سوائی، معروف به ابوجحیفه، از اصحاب پیامبر و امیرالمؤمنین علی{{ع}} بود که در سال ۷۴ هجری درگذشت. (تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۲۹۲).</ref> پرسیده شد: آیا [[پیامبر]]{{صل}} را دیدهای؟ گفت: آری؛ همانندترین مردم به او [[حسن بن علی]]{{ع}} بود<ref>الذریة الطاهره، دولابی، ص۲۰؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۱۰.</ref>. | ||
[[ابوداوود]]، [[عمر بن سعد]] حفری از [[عقبة]] بن حارث نقل میکند: روزی همراه [[ابوبکر]] بودم که از کنار حسن بن علی{{عم}} گذشت. پس او را برداشت و بر دوش خود نهاد و گفت: "پدرم فدای این پسر باد. که | [[ابوداوود]]، [[عمر بن سعد]] حفری از [[عقبة]] بن حارث نقل میکند: روزی همراه [[ابوبکر]] بودم که از کنار حسن بن علی{{عم}} گذشت. پس او را برداشت و بر دوش خود نهاد و گفت: "پدرم فدای این پسر باد. که شبیه پیامبر است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۷.</ref>. | ||
همچنین از [[امام علی]]{{ع}} نقل شده است: حسن{{ع}} از سر تا سینه و حسین{{ع}} از سینه به پایین، به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شباهت دارند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۷؛ الذریة الطاهره، دولابی، ص۲۰.</ref>. | همچنین از [[امام علی]]{{ع}} نقل شده است: حسن{{ع}} از سر تا سینه و حسین{{ع}} از سینه به پایین، به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شباهت دارند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۷؛ الذریة الطاهره، دولابی، ص۲۰.</ref>. | ||
[[ابوهریره]] نقل میکند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هر کس مرا در [[خواب]] ببیند، چهره | [[ابوهریره]] نقل میکند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هر کس مرا در [[خواب]] ببیند، چهره راستین خودم را دیده است که [[شیطان]] به چهره من درنمیآید". راوی عاصم بن کلیب گوید: پدرم میگفت این موضوع را برای [[ابن عباس]] نقل کردم و گفتم که من پیامبر{{صل}} را در خواب دیدم؛ ابن عباس پرسید: "به [[راستی]] او را به خواب دیدی؟ گفتم: آری، به [[خدا]] [[سوگند]] که آن حضرت را به خواب دیدم؛ ابن عباس پرسید: "آیا [[حسن بن علی]] را به یاد آوردی؟" گفتم: آری به خدا، به ویژه حالت [[راه رفتن]] به جلو [او را [(که خمیدگی داشت)؛ ابن عباس گفت: "آری، [[حسن بن علی]] شبیه پیامبر{{صل}} بود"<ref>الطبقات الکبری، (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۸؛ تاریخ الکبیر، بخاری، ج۲، ص۳۸۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۴۲.</ref>. | ||
نقل شده است، روزی میان عدهای درباره اینکه چه کسی از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} به آن حضرت شبیهتر بوده است، | نقل شده است، روزی میان عدهای درباره اینکه چه کسی از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} به آن حضرت شبیهتر بوده است، گفتگو شد و [[عبدالله بن زبیر]] از آنجا عبور میکرد و با دیدن ایشان و شنیدن سخنانشان پیش آمد و گفت: "من برای شما میگویم که از میان اهل بیت پیامبر حسن بن علی{{ع}} شبیهترین افراد به آن حضرت و در نظر او محبوبتر بود"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۸؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص۱۸۹؛ تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، ص۱۹۵.</ref>. | ||
[[احادیث]] بسیار با الفاظ متفاوت درباره اینکه حسن بن علی{{ع}} شبیهترین [[اهل بیت]] به [[رسول خدا]]{{صل}} بوده است، در | [[احادیث]] بسیار با الفاظ متفاوت درباره اینکه حسن بن علی{{ع}} شبیهترین [[اهل بیت]] به [[رسول خدا]]{{صل}} بوده است، در جوامع حدیثی و [[تاریخی]] نقل شده است<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۱.</ref>. | ||
از [[احمد بن محمد]] بن ایوب مغیری [[روایت]] شده است: صورت حسن بن علی{{ع}} سفید و سرخی بر آن غالب و چشمهای مبارکش سیاه و گشاده و هر دو گونهاش لطیف و هموار و خط باریک و مستقیمی از موی از سینه مبارکش تا ناف کشیده شده بود و موی | از [[احمد بن محمد]] بن ایوب مغیری [[روایت]] شده است: صورت حسن بن علی{{ع}} سفید و سرخی بر آن غالب و چشمهای مبارکش سیاه و گشاده و هر دو گونهاش لطیف و هموار و خط باریک و مستقیمی از موی از سینه مبارکش تا ناف کشیده شده بود و موی محاسن مبارکش، زیاد و گردنش در [[صفا]] مثل ابریق [[نقره]] و اندام و استخوانهای مفاصلش بزرگ و [[قوی]] و میان هر دو شانهاش عریض و بلندی قد او میانه بود؛ نه بلند و نه کوتاه. او بهترین و نیکوترین [[مردم]] از لحاظ چهره و محاسن مبارکش سیاه رنگ و مجعد و خود [[نیکو]] بدن بود<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۵-۳۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۶-۳۱۸.</ref> | ||
== [[همسران]] == | == [[همسران]] == | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
== [[فرزندان]] == | == [[فرزندان]] == | ||
مؤرخان درباره فرزندان این امام همام و تعداد ایشان [[اختلاف]] دارند<ref>الامام الحسن بن علی{{ع}}، باقر شریف قرشی، ج۲، ص۴۶۵-۴۶۹.</ref>؛ ولی با توجه به منابع گوناگون [[تاریخی]] و [[حدیثی]]، بیشتر مؤرخان و سیرهنگاران تعداد فرزندان آن حضرت را که درباره آن همنظر هستند، پانزده و گروهی شانزده و برخی ۲۵ نفر دانستهاند؛ البته یعقوبی نیز نام هشت فرزند پسر ایشان را یاد کرده است<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۶؛ امام حسن هشت فرزند پسر به نامهای: حسن (مادرش، خوله فزاری دختر منظور بود)، زید (مادرش ام بشیر، دختر ابومسعود انصاری خزرجی بود)، عمر، قاسم، ابوبکر و عبدالرحمان (که مادرشان کنیز بود)، طلحه و عبیدالله داشت. (همان، ج۲، ص۱۵۹).</ref>. | |||
به نوشته [[طبرسی]]، [[امام حسن]]{{ع}} شانزده فرزند پسر و دختر به نامهای زیر داشتهاند: [[زید بن حسن]] و دو خواهرش [[ام الحسن]] و [[ام الحسین]] که مادر اینها ام [[بشر]]، دختر [[ابومسعود]] [[خزرجی]] بوده است؛ [[حسن بن حسن]]، که مادرش، [[خوله دختر منظور]] [[فزاری]] بوده است؛ [[عمر بن حسن]] و دو برادرش، عبدالله و قاسم که در [[کربلا]] [[شهید]] شدند و مادرشان، [[امولد]] بود؛ عبدالرحمن بن حسن، که مادر او هم امولد بود؛ [[حسین بن حسن]]، ملقب به اثرم و برادرش [[طلحه]] و خواهرش [[فاطمه]] که مادر اینها دختر [[طلحة بن عبیدالله تیمی]] بوده است؛ و [[ابوبکر]] که با [[حضرت سیدالشهداء]]{{ع}} به [[شهادت]] رسید و [[ام عبدالله]]، فاطمه، [[امسلمه]] و رقیه که هر کدام مادرهای جداگانه داشتند. زید بن حسن که بزرگترین | به نوشته [[طبرسی]]، [[امام حسن]]{{ع}} شانزده فرزند پسر و دختر به نامهای زیر داشتهاند: [[زید بن حسن]] و دو خواهرش [[ام الحسن]] و [[ام الحسین]] که مادر اینها ام [[بشر]]، دختر [[ابومسعود]] [[خزرجی]] بوده است؛ [[حسن بن حسن]]، که مادرش، [[خوله دختر منظور]] [[فزاری]] بوده است؛ [[عمر بن حسن]] و دو برادرش، عبدالله و قاسم که در [[کربلا]] [[شهید]] شدند و مادرشان، [[امولد]] بود؛ عبدالرحمن بن حسن، که مادر او هم امولد بود؛ [[حسین بن حسن]]، ملقب به اثرم و برادرش [[طلحه]] و خواهرش [[فاطمه]] که مادر اینها دختر [[طلحة بن عبیدالله تیمی]] بوده است؛ و [[ابوبکر]] که با [[حضرت سیدالشهداء]]{{ع}} به [[شهادت]] رسید و [[ام عبدالله]]، فاطمه، [[امسلمه]] و رقیه که هر کدام مادرهای جداگانه داشتند. زید بن حسن که بزرگترین فرزند امام حسن مجتبی{{ع}} بود، تولیت [[صدقات]] [[حضرت رسول]]{{صل}} را به عهده داشت. ایشان بسیار [[جلیلالقدر]] و کثیرالاحسان بود. وی در حدود نود سال عمر کرد بدون اینکه ادعای امامت بکند و کسی هم برای وی مدعی [[مقام امامت]] نشده است. حسن بن حسن{{ع}} نیز بسیار [[بزرگوار]] و [[فاضل]] بود و تولیت صدقات [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[اختیار]] او بود<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۷. بیشتر سادات حسنی که در دوران عباسیان علیه بیدادگری آنها و انحراف دولت حاکم قیام میکردند، از نوادگان حسن مثنی بودند.</ref>. | ||
بعضی درباره | بعضی درباره فرزندان امام حسن{{ع}} مینویسند: [[فرزندان امیرالمؤمنین]]، [[حسن بن علی]]{{عم}} عبارتاند از: حسن که مادرش، [[خوله]] دختر منصور بن[[زبان]] بن سیار و [[فاطمه دختر امام حسین]]{{ع}}، [[همسر]] وی بوده است و در هشتاد و پنج سالگی از [[دنیا]] رفت؛ [[زید]]، [[امالحسن]] و [[امالخیر]] که مادرشان، [[امالبشر]]، دختر ابی [[مسعود]] بن [[عقبة]] بن [[عمرو بن ثعلبه]] و زید، متولی [[صدقات]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بود و سلیمان بن [[عبدالملک]] او را برکنار کرد، ولی [[عمر بن عبدالعزیز]] دیگر بار او را [[والی]] آن گردانید؛ عمر، قاسم و ابیبکر که هر سه در [[کربلا]] [[شهید]] شدند؛ عبدالرحمن که [[فرزندی]] نداشت و در "[[ابواء]]" [[وفات]] کرد، در حالی که [[احرام حج]] بسته بود و همراه عموی خود، [[حسین بن علی]]{{عم}} و [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر]] بود؛ [[حسین اثرم]] که مادرش، اماسحق، دختر [[طلحة بن عبدالله]] بود؛ [[امالحسن]]، امعبدالله، [[فاطمه]]، [[امسلمه]] و رقیه که مادر ایشان امالولد بود؛ مادر عبدالله که در کربلا شهید شد، دختر [[سلیل]] بن عبدالله، [[برادر]] [[جریر بن عبدالله بجلی]] بوده است. از فرزندان امام حسن{{ع}} حسن و زید و عمر فرزند داشتهاند و دیگران فرزندی نداشتهاند<ref>تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، ص۱۹۵؛ جمهرة انساب العرب، ابن حزم، ص۳۹.</ref>. | ||
[[ابن سعد]] فرزندان امام حسن بن علی{{عم}} را چنین نام میبرد: [[محمد اصغر]]، جعفر، [[حمزه]] و فاطمه که همگی در [[کودکی]] درگذشتند و مادرشان، [[ام کلثوم]]، دختر [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب]] بن هاشم بوده است؛ [[محمد اکبر]] که کثیه آن حضرت برگرفته از نام اوست؛ حسن و دو دختر که مادرشان [[خوله]] بود<ref>او دختر منظور بن زبّان بن سیار بن عمرو بن جابر بن عقیل بن هلال بن سمی بن مازن بن فزارة بن ذبیان بن بغیض بن مرة بن غطفان است.</ref>. این هر دو دختر در کودکی در گذشتند و به [[بلوغ]] نرسیدند؛ [[زید]]، امالحسن و [[امالخیر]] که مادرشان، امبشیر دختر [[ابومسعود]] بوده است<ref>ابومسعود همان عقبة بن عمرو بن ثعلبة بن أسیرة بن عسیرة بن عطیة بن جدارة بن عوف بن حارث بن خزرج است که از انصار بود.</ref>. اسماعیل و [[یعقوب]] و دو دختر که این دو دختر در کوکی در گذشتند و مادرشان، [[جعده]]، دختر [[اشعث بن قیس]] بن معدیکرب کندی بوده است. قاسم، [[ابوبکر]] و عبدالله<ref>بلاذری به جای عبدالله، از عبدالرحمان نام برده است. (انساب الاشراف، ص۷۳).</ref> که مادرشان کنیزی به نام [[بقیله]] بوده است؛ اینان همراه [[حسین بن علی بن ابیطالب]]{{ع}} [[شهید]] شدند و نسلی از آنان باقی نماند؛ [[حسین اثرم]]<ref>اثرم، یعنی کسی که دندانهای پیشین او افتاده باشد.</ref>، عبدالرحمان و [[ام سلمه]] که مادرشان کنیزی به نام [[ظمیا]] بوده است؛ عمرو که مادرش [[کنیز]] بود و از او نسلی باقی نماند؛ مادر [[ام عبدالله]] که نام اصلی او [[فاطمه]] است، کنیزی به نام [[صافیه]] بوده است. این بانو مادر [[امام]] ابوجعفر [[محمد بن علی بن حسین]] - [[باقر العلوم]] - نیز میباشد؛ [[طلحه]] که مادرش، [[ام اسحاق]]، دختر [[طلحة بن عبیدالله]] بن عثمان تیمی بوده و از او نسلی باقی نمانده است؛ [[عبدالله اصغر]] که مادرش، [[زینب]]، دختر سبیع بن عبدالله و برادرزاده [[جریر بن عبدالله بجلی]] بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۵۰-۱۵۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۴۰۷-۴۱۰؛ [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۲۴.</ref> | [[ابن سعد]] فرزندان امام حسن بن علی{{عم}} را چنین نام میبرد: [[محمد اصغر]]، جعفر، [[حمزه]] و فاطمه که همگی در [[کودکی]] درگذشتند و مادرشان، [[ام کلثوم]]، دختر [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب]] بن هاشم بوده است؛ [[محمد اکبر]] که کثیه آن حضرت برگرفته از نام اوست؛ حسن و دو دختر که مادرشان [[خوله]] بود<ref>او دختر منظور بن زبّان بن سیار بن عمرو بن جابر بن عقیل بن هلال بن سمی بن مازن بن فزارة بن ذبیان بن بغیض بن مرة بن غطفان است.</ref>. این هر دو دختر در کودکی در گذشتند و به [[بلوغ]] نرسیدند؛ [[زید]]، امالحسن و [[امالخیر]] که مادرشان، امبشیر دختر [[ابومسعود]] بوده است<ref>ابومسعود همان عقبة بن عمرو بن ثعلبة بن أسیرة بن عسیرة بن عطیة بن جدارة بن عوف بن حارث بن خزرج است که از انصار بود.</ref>. اسماعیل و [[یعقوب]] و دو دختر که این دو دختر در کوکی در گذشتند و مادرشان، [[جعده]]، دختر [[اشعث بن قیس]] بن معدیکرب کندی بوده است. قاسم، [[ابوبکر]] و عبدالله<ref>بلاذری به جای عبدالله، از عبدالرحمان نام برده است. (انساب الاشراف، ص۷۳).</ref> که مادرشان کنیزی به نام [[بقیله]] بوده است؛ اینان همراه [[حسین بن علی بن ابیطالب]]{{ع}} [[شهید]] شدند و نسلی از آنان باقی نماند؛ [[حسین اثرم]]<ref>اثرم، یعنی کسی که دندانهای پیشین او افتاده باشد.</ref>، عبدالرحمان و [[ام سلمه]] که مادرشان کنیزی به نام [[ظمیا]] بوده است؛ عمرو که مادرش [[کنیز]] بود و از او نسلی باقی نماند؛ مادر [[ام عبدالله]] که نام اصلی او [[فاطمه]] است، کنیزی به نام [[صافیه]] بوده است. این بانو مادر [[امام]] ابوجعفر [[محمد بن علی بن حسین]] - [[باقر العلوم]] - نیز میباشد؛ [[طلحه]] که مادرش، [[ام اسحاق]]، دختر [[طلحة بن عبیدالله]] بن عثمان تیمی بوده و از او نسلی باقی نمانده است؛ [[عبدالله اصغر]] که مادرش، [[زینب]]، دختر سبیع بن عبدالله و برادرزاده [[جریر بن عبدالله بجلی]] بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۵۰-۱۵۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۴۰۷-۴۱۰؛ [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۲۴.</ref> | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
== [[فضایل]] و [[مناقب]] == | == [[فضایل]] و [[مناقب]] == | ||
{{همچنین ببینید|فضائل امام حسن مجتبی}} | {{همچنین ببینید|فضائل امام حسن مجتبی}} | ||
از فضیلتهای والای او، [[عشق]] و [[محبت]] ژرف و شگفت [[پیامبر]] به ایشان است و درباره ایشان فرمود: «حسن از من است و من از اویم. [[خداوند]] [[دوست]] دارد کسی را که او را دوست بدارد»<ref>{{متن حدیث|حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّه}}؛ بحار الانوار، ج ۴۳، ص۳۰۶.</ref>. پیامبر{{صل}} آشکارا رفتارهای بسیار محبتآمیزی با نواده خود داشت؛ مانند بوسیدن، حمل کردن بر دوش، آهسته برخاستن از [[سجده]] به جهت مراعات حال او<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۲۵۰ به بعد؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۴.</ref>، باز کردن پا در [[رکوع]] برای عبور وی<ref>نسب قریش، ج۱، ص۲۳.</ref>، ناتمام گذاشتن [[خطبه]] و پایین آمدن با سرعت از [[منبر]] به محض [[زمین]] خوردن وی<ref>کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۶۰.</ref>، همراه بردن وی با خود بر روی منبر<ref>البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۵.</ref>، بیتاب شدن از [[گریه]] | از فضیلتهای والای او، [[عشق]] و [[محبت]] ژرف و شگفت [[پیامبر]] به ایشان است و درباره ایشان فرمود: «حسن از من است و من از اویم. [[خداوند]] [[دوست]] دارد کسی را که او را دوست بدارد»<ref>{{متن حدیث|حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّه}}؛ بحار الانوار، ج ۴۳، ص۳۰۶.</ref>. پیامبر{{صل}} آشکارا رفتارهای بسیار محبتآمیزی با نواده خود داشت؛ مانند بوسیدن، حمل کردن بر دوش، آهسته برخاستن از [[سجده]] به جهت مراعات حال او<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۲۵۰ به بعد؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۴.</ref>، باز کردن پا در [[رکوع]] برای عبور وی<ref>نسب قریش، ج۱، ص۲۳.</ref>، ناتمام گذاشتن [[خطبه]] و پایین آمدن با سرعت از [[منبر]] به محض [[زمین]] خوردن وی<ref>کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۶۰.</ref>، همراه بردن وی با خود بر روی منبر<ref>البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۵.</ref>، بیتاب شدن از [[گریه]] حسنین{{عم}}<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۳.</ref> و [[اذیت]] او را در [[حکم]] [[آزردن]] خود دانستن<ref>مجمع الزوائد، ج۱، ص۲۸۴.</ref>. افزون بر اینها، [[رسول خدا]]{{صل}} سخنان بلندی که معمولاً از آنها به [[مناقب]] مشترک حسنین{{عم}} یاد میشوند، درباره وی فرموده است؛ مانند سفارش به [[دوست داشتن]] آن دو، معرفی آنان به سروری جوانان اهل بهشت، [[پیشوا]] دانستن آن دو و بیان شباهت بدنی و [[رفتاری]] [[امام حسن]]{{ع}} به آن حضرت<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۵؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۷؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۹۳-۲۹۴.</ref>. | ||
رسول خدا{{صل}} از حسنین{{عم}} با تعبیر فرزند یاد و بر این مطلب تأکید میکرد<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۱۲-۵۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۴.</ref>، چنان که پس از [[رسول اکرم]]{{صل}} خود آنان بر این نسبت تأکید داشتند<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۱۰۳؛ مناقب، ج۴، ص۱۲.</ref>؛ ولی در [[آینده]] | رسول خدا{{صل}} از حسنین{{عم}} با تعبیر فرزند یاد و بر این مطلب تأکید میکرد<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۱۲-۵۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۴.</ref>، چنان که پس از [[رسول اکرم]]{{صل}} خود آنان بر این نسبت تأکید داشتند<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۱۰۳؛ مناقب، ج۴، ص۱۲.</ref>؛ ولی در [[آینده]] مخالفان حضرت علی{{ع}} [[تمایل]] داشتند حسنین را [[فرزندان علی]]{{ع}} نه [[پیامبر]]{{صل}} به شمار آورند<ref>کشف الغمه، ج۱، ص۵۵۰؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۵۸.</ref>. خطبههای [[فصیح]]<ref>نک: صبح الاعشی، ج۱، ص۲۵۹؛ جمهرة خطب العرب، ج۱، ص۲۹۳-۲۹۴.</ref> و مناظرات [[زیبایی]] از حضرت به یادگار مانده است<ref>المحاسن و الاضداد، ص۱۳۳ به بعد.</ref> و همنشینان وی [[دوست]] داشتند سخنان او ادامه یابد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۷.</ref>. رسول خدا{{صل}} پیگیر [[سلامت]] دو نواده خود بود و برای [[حفظ]] آنان از [[شر]] [[شیطان]] و زخم چشم، تعویذاتی میخواند<ref>مسند احمد، ج۱، ص۲۷۰؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۷۸.</ref>. | ||
امام حسن{{ع}} بسیار به پیامبر{{صل}} شباهت داشت<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۲۴۵.</ref> و موی سرشان بلند و انبوه بود. (له جُمَّه) با برگ گیاهی به نام وسمه (نام برگ گیاهی است که با برگ آن [[خضاب]] میکنند) خضاب میکرد<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۱، ۲۳؛ معرفة الصحابه، ج۲، ص۳.</ref>. وی خاطراتی از [[دوران کودکی]] خود با [[رسول خدا]]{{صل}} بازگو میکرد که بیرون کشیدن خرمای [[صدقه]] از دهان [[امام حسن]]{{ع}}، [[یادگیری]] نمازهای پنجگانه و [[آموختن]] دعایی برای قرائت در [[قنوت]] [[نماز شب]] از آن حضرت، برخی از این مواردند <ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۴ به بعد.</ref> ناقل یکی از ویژگیهای بلند در باره قیافه ظاهری رسول خدا{{صل}}، امام حسن{{ع}} است<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۲۳.</ref> | امام حسن{{ع}} بسیار به پیامبر{{صل}} شباهت داشت<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۲۴۵.</ref> و موی سرشان بلند و انبوه بود. (له جُمَّه) با برگ گیاهی به نام وسمه (نام برگ گیاهی است که با برگ آن [[خضاب]] میکنند) خضاب میکرد<ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۱، ۲۳؛ معرفة الصحابه، ج۲، ص۳.</ref>. وی خاطراتی از [[دوران کودکی]] خود با [[رسول خدا]]{{صل}} بازگو میکرد که بیرون کشیدن خرمای [[صدقه]] از دهان [[امام حسن]]{{ع}}، [[یادگیری]] نمازهای پنجگانه و [[آموختن]] دعایی برای قرائت در [[قنوت]] [[نماز شب]] از آن حضرت، برخی از این مواردند <ref>المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۴ به بعد.</ref> ناقل یکی از ویژگیهای بلند در باره قیافه ظاهری رسول خدا{{صل}}، امام حسن{{ع}} است<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۲۳.</ref> | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
امام حسن{{ع}} [[بردبار]] و [[متین]] بود. به [[گواهی]] مخالفان وی همچون [[مروان]] و معاویه<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۰۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۷.</ref> نرم سخن میگفت و از درشتگویی [[پرهیز]] و [[آداب]] [[معاشرت]] را رعایت میکرد<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۰-۲۸۱.</ref>. در [[گشایش]] [[مشکلات]] دیگران پیشگام بود<ref>نک: الکافی، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹؛ الفصول المهمه، ج۲، ص۷۰۷.</ref>. با بیادبان به خود، بسیار مناسب [[رفتار]] میکرد، به گونهای که مایه [[شرمندگی]] آنان میشد<ref>مناقب، ج۴، ص۲۳؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۴۴.</ref>. حال دیگران حتی حیوانات را مراعات میکرد و هنگام [[غذا خوردن]]، اگر حیوانی به او نگاه میکرد، از غذای خود به وی میداد<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.</ref>. [[بخشنده]] بود<ref>نک: مناقب، ج۴، ص۱۸.</ref> و تقاضا کننده را رد نمیکرد<ref>زهر الآداب، ج۱، ص۶۷.</ref> و با [[خرسندی]] مبالغ درخوری [[هدیه]] میداد؛ حتی به کسانی که از او درخواست نکرده بودند<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۴۵، ۲۴۸.</ref>، چنان که برای [[حفظ آبرو]]، دریغی از بخشیدن [[پول]] به [[شاعران]] نداشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۶.</ref> و در همان حال بسیار [[زاهد]] بود<ref>نک: رجال نجاشی، ص۳۹۱.</ref>. سه بار برای [[خدا]] نیمی از [[دارایی]] خود را به [[فقیران]] بخشید<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. پیاده بسیار به [[حج]] میرفت و پس از [[نماز صبح]] تا هنگام برآمدن [[آفتاب]] بر جای خود در [[مسجدالنبی]] مینشست<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۴.</ref>. بسیار با [[حیا]] بود و چگونگی [[پوشش]] بدن، حتی هنگام رفتن به [[آب فرات]] گویای این مطلب است<ref>المحاسن، ج۲، ص۵۷۹؛ مناقب، ج۴، ص۱۹.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۲۸۷- ۲۸۸.</ref> | امام حسن{{ع}} [[بردبار]] و [[متین]] بود. به [[گواهی]] مخالفان وی همچون [[مروان]] و معاویه<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۰۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۷.</ref> نرم سخن میگفت و از درشتگویی [[پرهیز]] و [[آداب]] [[معاشرت]] را رعایت میکرد<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۰-۲۸۱.</ref>. در [[گشایش]] [[مشکلات]] دیگران پیشگام بود<ref>نک: الکافی، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹؛ الفصول المهمه، ج۲، ص۷۰۷.</ref>. با بیادبان به خود، بسیار مناسب [[رفتار]] میکرد، به گونهای که مایه [[شرمندگی]] آنان میشد<ref>مناقب، ج۴، ص۲۳؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۴۴.</ref>. حال دیگران حتی حیوانات را مراعات میکرد و هنگام [[غذا خوردن]]، اگر حیوانی به او نگاه میکرد، از غذای خود به وی میداد<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۵۲.</ref>. [[بخشنده]] بود<ref>نک: مناقب، ج۴، ص۱۸.</ref> و تقاضا کننده را رد نمیکرد<ref>زهر الآداب، ج۱، ص۶۷.</ref> و با [[خرسندی]] مبالغ درخوری [[هدیه]] میداد؛ حتی به کسانی که از او درخواست نکرده بودند<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۴۵، ۲۴۸.</ref>، چنان که برای [[حفظ آبرو]]، دریغی از بخشیدن [[پول]] به [[شاعران]] نداشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۶.</ref> و در همان حال بسیار [[زاهد]] بود<ref>نک: رجال نجاشی، ص۳۹۱.</ref>. سه بار برای [[خدا]] نیمی از [[دارایی]] خود را به [[فقیران]] بخشید<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. پیاده بسیار به [[حج]] میرفت و پس از [[نماز صبح]] تا هنگام برآمدن [[آفتاب]] بر جای خود در [[مسجدالنبی]] مینشست<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۴.</ref>. بسیار با [[حیا]] بود و چگونگی [[پوشش]] بدن، حتی هنگام رفتن به [[آب فرات]] گویای این مطلب است<ref>المحاسن، ج۲، ص۵۷۹؛ مناقب، ج۴، ص۱۹.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۲۸۷- ۲۸۸.</ref> | ||
== | == عبادت امام حسن{{ع}} == | ||
[[امام حسن]]{{ع}} دو بار (و بنا به بعضی [[روایات]]، سه بار) تمام [[دارایی]] خود را میان [[فقرا]] تقسیم کرد. آن حضرت میفرمود: "من [[شرم]] میکنم از [[پروردگار]] خود که به [[ملاقات]] او بروم و به [[خانه]] او پیاده نرفته باشم". آن حضرت بیست نوبت پیاده از [[مدینه]] به [[مکه]] رفت و به [[نقلی]]، [[حسن بن علی]]{{عم}} پانزده مرتبه پیاده به [[حج]] رفت و چه زهدی بالاتر از این است. | [[امام حسن]]{{ع}} دو بار (و بنا به بعضی [[روایات]]، سه بار) تمام [[دارایی]] خود را میان [[فقرا]] تقسیم کرد. آن حضرت میفرمود: "من [[شرم]] میکنم از [[پروردگار]] خود که به [[ملاقات]] او بروم و به [[خانه]] او پیاده نرفته باشم". آن حضرت بیست نوبت پیاده از [[مدینه]] به [[مکه]] رفت و به [[نقلی]]، [[حسن بن علی]]{{عم}} پانزده مرتبه پیاده به [[حج]] رفت و چه زهدی بالاتر از این است. | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: "چون [[وفات امام حسن]]{{ع}} نزدیک شد، [[گریه]] کرد؛ به او گفته شد: "پسر [[پیامبر]]! گریه میکنی در صورتی که نزد [[رسول خدا]]{{صل}} چنان مقامی داری! و پیامبر علی{{صل}} درباره تو چنین و چنان فرموده، و بیست بار پیاده به [[حج]] رفتهای و سه بار، تمام دارائیات را نصف کردهای و حتی کفشت را (در [[راه خدا]] به [[فقرا]] داده ای)!؟" فرمود: "من، تنها برای دو مطلب میگریم: [[بیم]] موقف (حساب [[روز قیامت]] یا از بیم خدا) و از جدائی [[دوستان]]"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۲، ص۳۶۱؛ الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ص۲۲۲ (مجلس سی و نهم).</ref> نقل شده است، وقتی [[امام حسن]]{{ع}} از [[نماز صبح]] فارغ میشد، تا [[طلوع]] [[آفتاب]] با کسی سخن نمیگفت، حتی اگر کسی میخواست آن [[بزرگوار]] را از سر [[سجاده]] دور کند<ref>الفائق، زمخشری، ص۵۰ (حرف الزای مع الخاء)؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۴.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳-۵۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۴-۳۳۵.</ref> | [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: "چون [[وفات امام حسن]]{{ع}} نزدیک شد، [[گریه]] کرد؛ به او گفته شد: "پسر [[پیامبر]]! گریه میکنی در صورتی که نزد [[رسول خدا]]{{صل}} چنان مقامی داری! و پیامبر علی{{صل}} درباره تو چنین و چنان فرموده، و بیست بار پیاده به [[حج]] رفتهای و سه بار، تمام دارائیات را نصف کردهای و حتی کفشت را (در [[راه خدا]] به [[فقرا]] داده ای)!؟" فرمود: "من، تنها برای دو مطلب میگریم: [[بیم]] موقف (حساب [[روز قیامت]] یا از بیم خدا) و از جدائی [[دوستان]]"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۲، ص۳۶۱؛ الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ص۲۲۲ (مجلس سی و نهم).</ref> نقل شده است، وقتی [[امام حسن]]{{ع}} از [[نماز صبح]] فارغ میشد، تا [[طلوع]] [[آفتاب]] با کسی سخن نمیگفت، حتی اگر کسی میخواست آن [[بزرگوار]] را از سر [[سجاده]] دور کند<ref>الفائق، زمخشری، ص۵۰ (حرف الزای مع الخاء)؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۴.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳-۵۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۴-۳۳۵.</ref> | ||
== | == بخشش امام حسن{{ع}} == | ||
نسبت به [[بخشندگی]] | نسبت به [[بخشندگی]] کریم [[اهل بیت]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} در منابع و مصادر مطالب فراوانی نقل شده است؛ ابن [[طلحه]] درباره [[بخشش]] امام حسن مجتبی{{ع}} گفته است: بخشش و [[کرم]]، درختی است که کشتگاه آن در [[حب]] اوست و او این ویژگی را از کسی به [[ارث]] برده است که در حال [[رکوع]]، به [[سائل]] [[انفاق]] کرد. روزی [[امام حسن]]{{ع}} شنید، مردی از [[خدای تعالی]] میخواهد که به او ده هزار درهم روزی کند؛ پس به [[منزل]] رفته، آن مبلغ را برای او فرستاد<ref>فضائل الخمسه، فیروزآبادی (ترجمه: ساعدی)، ج۳، ص۲۵۲؛ کشف الغمه، اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۳۳-۱۳۴.</ref>. | ||
نقل شده است، "روزی امام حسن و [[امام حسین]]{{عم}} و [[عبدالله بن جعفر]] به قصد [[حج]] [[حرکت]] کردند و شتری که [[زاد]] و راحله آنها را حمل میکرد، گم شد و ایشان گرسنه و [[تشنه]] و بیتوشه ماندند. پس آمدند تا اینکه به [[خیمه]] پیره زنی رسیدند؛ از او پرسیدند: "آیا چیزی داری که رفع [[تشنگی]] کنیم؟" گفت: "بلی"؛ پس وارد خیمه شدند و جلو خیمه پیرزن گوسفندی بود، گفت: "از این، بدوشید و از شیر او بیاشامید"؛ چنین کردند؛ باز، گفتند: هیچ طعامی داری؟" گفت: "غیر از این گوسفند چیز دیگری ندارم؛ اگر میخواهید این گوسفند را بکشید تا برای شما غذایی آماده کنم"؛ یکی از ایشان آن گوسفند را کشت و پوست کند و پیرزن از گوشت آن گوسفند برای ایشان غذایی فراهم ساخت و ایشان خوردند و استراحتی کردند تا هوا خنک شد. آنها به هنگام خروج از منزل آن [[زن]]، گفتند: "ما از [[قریش]] هستیم که برای به جا آوردن حج میرویم؛ چون به [[سلامت]] بازگردیم انشاءالله، در [[مدینه]] پیش ما بیا تا جبران این [[پذیرایی]] کرده و از تو [[قدردانی]] کنیم". و ایشان رفتند چون شوهر این [[زن]] به [[خانه]] آمد، پیرزن همه ماجرا را برای شوهرش نقل کرد؛ شوهر از این کار او عصبانی شده و گفت: وای بر تو! این چه کاری بود کردی؟ تنها گوسفند مرا برای افرادی که نمیشناسی، کشتی و حالا میگوئی که ایشان میگفتند که ما از قریشیم!" بعد از مدتی ایشان برای رفع نیاز خود به مدینه رفتند؛ روزی این مرد و زن از کوچههای مدینه میگذشتند؛ [[امام حسن]]{{ع}} که بر در خانه خود نشسته بود، آن زن را [[شناخت]]، پس غلامی را فرستاد و او را [[طلب]] کرد و فرمود: "یا [[أمة الله]] مرا میشناسی؟" | نقل شده است، "روزی امام حسن و [[امام حسین]]{{عم}} و [[عبدالله بن جعفر]] به قصد [[حج]] [[حرکت]] کردند و شتری که [[زاد]] و راحله آنها را حمل میکرد، گم شد و ایشان گرسنه و [[تشنه]] و بیتوشه ماندند. پس آمدند تا اینکه به [[خیمه]] پیره زنی رسیدند؛ از او پرسیدند: "آیا چیزی داری که رفع [[تشنگی]] کنیم؟" گفت: "بلی"؛ پس وارد خیمه شدند و جلو خیمه پیرزن گوسفندی بود، گفت: "از این، بدوشید و از شیر او بیاشامید"؛ چنین کردند؛ باز، گفتند: هیچ طعامی داری؟" گفت: "غیر از این گوسفند چیز دیگری ندارم؛ اگر میخواهید این گوسفند را بکشید تا برای شما غذایی آماده کنم"؛ یکی از ایشان آن گوسفند را کشت و پوست کند و پیرزن از گوشت آن گوسفند برای ایشان غذایی فراهم ساخت و ایشان خوردند و استراحتی کردند تا هوا خنک شد. آنها به هنگام خروج از منزل آن [[زن]]، گفتند: "ما از [[قریش]] هستیم که برای به جا آوردن حج میرویم؛ چون به [[سلامت]] بازگردیم انشاءالله، در [[مدینه]] پیش ما بیا تا جبران این [[پذیرایی]] کرده و از تو [[قدردانی]] کنیم". و ایشان رفتند چون شوهر این [[زن]] به [[خانه]] آمد، پیرزن همه ماجرا را برای شوهرش نقل کرد؛ شوهر از این کار او عصبانی شده و گفت: وای بر تو! این چه کاری بود کردی؟ تنها گوسفند مرا برای افرادی که نمیشناسی، کشتی و حالا میگوئی که ایشان میگفتند که ما از قریشیم!" بعد از مدتی ایشان برای رفع نیاز خود به مدینه رفتند؛ روزی این مرد و زن از کوچههای مدینه میگذشتند؛ [[امام حسن]]{{ع}} که بر در خانه خود نشسته بود، آن زن را [[شناخت]]، پس غلامی را فرستاد و او را [[طلب]] کرد و فرمود: "یا [[أمة الله]] مرا میشناسی؟" | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "مردی نزد عثمان که بر در [[مسجد]] نشسته بود، آمد و از وی درخواست [[پول]] کرد و او پنج درهم به او داد؛ آن مرد گفت: "مرا [[راهنمایی]] کن!" عثمان به او گفت: "نزد آن جوانهایی که میبینی برو"، و با دستش به سمتی از مسجد که حسن{{ع}} و حسین{{ع}} و [[عبدالله بن جعفر]] نشسته بودند، اشاره کرد. آن مرد نزد آنان آمد و به آنها [[سلام]] داد و از آنها درخواست پول کرد؛ حسن{{ع}} و حسین{{ع}} به او گفتند: ای شخص! سؤال کردن جز در سه جا روا نیست: برای خونبهائی که دردناک است، یا بدهی که دلشکستگی دارد، یا فقری که [[انسان]] را زمینگیر میکند؛ تو برای کدام یک سؤال میکنی؟ گفت: "برای یکی از این سه مورد"؛ پس [[امام حسن]]{{ع}} دستور داد به او پنجاه دینار دادند و [[امام حسین]]{{ع}} نیز دستور داد به او چهل و نه دنیار دادند و [[عبدالله بن جعفر]] نیز دستور داد به او چهل و هشت دینار دادند و آن مرد نزد عثمان برگشت؛ عثمان به او گفت: "چه کردی؟" گفت: "نزد تو آمدم و از تو سؤال کردم و دادی آنچه دادی و از من نپرسیدی که برای چه [[طلب]] [[مال]] میکنم، ولی چون از صاحب موهای بلند سؤال کردم، به من گفت: "ای شخص برای چه سؤال میکنی؟ چون درخواست کردن مال غیر از سه مورد شایسته نیست و من وقتی علت درخواستم را بیان کردم، به من پنجاه دینار داد و دومی چهل و نه دینار و سومی چهل و هشت دینار دادند"؛ عثمان گفت: "برای تو چه کسی مانند این [[جوانها]] میشود؟ آنان [[علم]] را یک جا به دست آوردهاند و خیر و [[حکمت]] را اندوختهاند""<ref>الخصال، شیخ صدوق (ترجمه: جعفری)، ج۱، ص۲۰۹.</ref>. | [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "مردی نزد عثمان که بر در [[مسجد]] نشسته بود، آمد و از وی درخواست [[پول]] کرد و او پنج درهم به او داد؛ آن مرد گفت: "مرا [[راهنمایی]] کن!" عثمان به او گفت: "نزد آن جوانهایی که میبینی برو"، و با دستش به سمتی از مسجد که حسن{{ع}} و حسین{{ع}} و [[عبدالله بن جعفر]] نشسته بودند، اشاره کرد. آن مرد نزد آنان آمد و به آنها [[سلام]] داد و از آنها درخواست پول کرد؛ حسن{{ع}} و حسین{{ع}} به او گفتند: ای شخص! سؤال کردن جز در سه جا روا نیست: برای خونبهائی که دردناک است، یا بدهی که دلشکستگی دارد، یا فقری که [[انسان]] را زمینگیر میکند؛ تو برای کدام یک سؤال میکنی؟ گفت: "برای یکی از این سه مورد"؛ پس [[امام حسن]]{{ع}} دستور داد به او پنجاه دینار دادند و [[امام حسین]]{{ع}} نیز دستور داد به او چهل و نه دنیار دادند و [[عبدالله بن جعفر]] نیز دستور داد به او چهل و هشت دینار دادند و آن مرد نزد عثمان برگشت؛ عثمان به او گفت: "چه کردی؟" گفت: "نزد تو آمدم و از تو سؤال کردم و دادی آنچه دادی و از من نپرسیدی که برای چه [[طلب]] [[مال]] میکنم، ولی چون از صاحب موهای بلند سؤال کردم، به من گفت: "ای شخص برای چه سؤال میکنی؟ چون درخواست کردن مال غیر از سه مورد شایسته نیست و من وقتی علت درخواستم را بیان کردم، به من پنجاه دینار داد و دومی چهل و نه دینار و سومی چهل و هشت دینار دادند"؛ عثمان گفت: "برای تو چه کسی مانند این [[جوانها]] میشود؟ آنان [[علم]] را یک جا به دست آوردهاند و خیر و [[حکمت]] را اندوختهاند""<ref>الخصال، شیخ صدوق (ترجمه: جعفری)، ج۱، ص۲۰۹.</ref>. | ||
روزی مردی به | روزی مردی به حضور امام حسن{{ع}} آمد و گفت: "من از [[پیامبر خدا]] [[نافرمانی]] کردهام؛ [[امام]]{{ع}} فرمود: "کار خوبی نکردی، بگو بدانم که چه معصیتی کردهای؟" او گفت: "[[خدا]] فرمود: گروهی که [[زن]]، مالک و اختیاردار آنان باشد، [[رستگار]] نخواهند شد؛ [[زن]] من به من دستور داد تا غلامی بخرم و اکنون آن [[غلام]] [[فرار]] کرده است"؛ امام حسن{{ع}} به وی فرمود: "یکی از سه [[حاجت]] خود را [[انتخاب]] کن؛ اگر بخواهی من [[پول]] آن غلام فراری را میدهم"؛ او گفت: "همین یک حاجت کافی است؛ بیش از این نمیخواهم". پس امام{{ع}} پول آن غلام را به وی عطا کرد<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۷.</ref>. | ||
نقل شده است، روزی امام حسن{{ع}} در [[شام]] نزد معاویه رفت و فهرست طولانی [[اموال]] و داراییهایی را که نوشته شده بود، در مقابل ایشان نهادند. وقتی امام حسن{{ع}} خواست از نزد معاویه خارج شود، | نقل شده است، روزی امام حسن{{ع}} در [[شام]] نزد معاویه رفت و فهرست طولانی [[اموال]] و داراییهایی را که نوشته شده بود، در مقابل ایشان نهادند. وقتی امام حسن{{ع}} خواست از نزد معاویه خارج شود، خادمی کفش آن حضرا را دوخت؛ پس [[امام]]{{ع}} آنچه را که در آن بارنامه نوشته بود، به وی عطا کرد. | ||
همچنین نقل شده است، روزی معاویه به [[مدینه]] رفت. در اولین روزی که [[مردم]] به دیدنش میرفتند، هر کس از پنجاه هزار تا صد هزار درهم جایزه میگرفت. [[امام حسن]] بعد از همه مردم نزد معاویه رفت، معاویه به ایشان گفت: "یا ابامحمد! چرا دیر آمدی، شاید منظور تو این بوده که مرا نزد [[قریش]] [[بخیل]] معرفی کنی؟ به قدری [[صبر]] کردی که هر چه نزد ما بود تمام شد"؛ آنگاه به [[غلام]] خود گفت: "به قدر همه آنچه که به همه مردم دادیم، به امام حسن بده! یا [[ابا محمد]]! بدان که من پسر هند هستم"؛ امام حسن{{ع}} آنها را برگرداند و فرمود: "من به عطای تو احتیاجی ندارم. من هم پسر [[فاطمه دختر پیامبر خدا]] هستم"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۸.</ref>. | همچنین نقل شده است، روزی معاویه به [[مدینه]] رفت. در اولین روزی که [[مردم]] به دیدنش میرفتند، هر کس از پنجاه هزار تا صد هزار درهم جایزه میگرفت. [[امام حسن]] بعد از همه مردم نزد معاویه رفت، معاویه به ایشان گفت: "یا ابامحمد! چرا دیر آمدی، شاید منظور تو این بوده که مرا نزد [[قریش]] [[بخیل]] معرفی کنی؟ به قدری [[صبر]] کردی که هر چه نزد ما بود تمام شد"؛ آنگاه به [[غلام]] خود گفت: "به قدر همه آنچه که به همه مردم دادیم، به امام حسن بده! یا [[ابا محمد]]! بدان که من پسر هند هستم"؛ امام حسن{{ع}} آنها را برگرداند و فرمود: "من به عطای تو احتیاجی ندارم. من هم پسر [[فاطمه دختر پیامبر خدا]] هستم"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۸.</ref>. | ||
روزی [[مروان بن حکم]] گفت: "من خواهان مرکب [[حسن بن علی]]{{ع}} هستم؛ ابن ابی [[عتیق]] به او گفت: "اگر من آن استر را به تو برسانم، سی [[حاجت]] مرا روا میکنی؟" [[مروان]] گفت: "آری"؛ ابن ابی عتیق گفت: "هنگامی که گروه قریش گرد هم آمدند، من کرامتهای قریش را شرح داده، از نقل کرامتهای حسن خودداری میکنم؛ آنگاه تو مرا [[سرزنش]] کن!" هنگامی که آن گروه جمع شدند، وی به نقل کرامتهای قریش پرداخت، ولی از امام حسن{{ع}} چیزی نگفت. مروان به وی [[اعتراض]] کرد و گفت: "پس چرا از کرامتهای حسن بن علی چیزی نگفتی، در صورتی که هیچ کس کرامتهای وی را ندارد!؟" او گفت: "من فعلا کرامتهای بزرگان را شرح دادم. اگر میخواستم [[کرامت]] [[انبیاء]] را شرح دهم، امام حسن را بر همه مقدم میداشتم". وقتی امام حسن{{ع}} از آن جلسه خارج شد که سوار مرکب خود شود، ابن ابی عتیق به دنبال آن حضرت آمد؛ امام حسن{{ع}} در حالی که لبخند میزد، به وی فرمود: "حاجتی داری؟" او گفت: "آری، دوست دارم سوار این استر شوم". پس [[امام]]{{ع}} فوراً از مرکب پیاده شد و استر را به او بخشید و فرمود: "همانا که هرگاه با شخص | روزی [[مروان بن حکم]] گفت: "من خواهان مرکب [[حسن بن علی]]{{ع}} هستم؛ ابن ابی [[عتیق]] به او گفت: "اگر من آن استر را به تو برسانم، سی [[حاجت]] مرا روا میکنی؟" [[مروان]] گفت: "آری"؛ ابن ابی عتیق گفت: "هنگامی که گروه قریش گرد هم آمدند، من کرامتهای قریش را شرح داده، از نقل کرامتهای حسن خودداری میکنم؛ آنگاه تو مرا [[سرزنش]] کن!" هنگامی که آن گروه جمع شدند، وی به نقل کرامتهای قریش پرداخت، ولی از امام حسن{{ع}} چیزی نگفت. مروان به وی [[اعتراض]] کرد و گفت: "پس چرا از کرامتهای حسن بن علی چیزی نگفتی، در صورتی که هیچ کس کرامتهای وی را ندارد!؟" او گفت: "من فعلا کرامتهای بزرگان را شرح دادم. اگر میخواستم [[کرامت]] [[انبیاء]] را شرح دهم، امام حسن را بر همه مقدم میداشتم". وقتی امام حسن{{ع}} از آن جلسه خارج شد که سوار مرکب خود شود، ابن ابی عتیق به دنبال آن حضرت آمد؛ امام حسن{{ع}} در حالی که لبخند میزد، به وی فرمود: "حاجتی داری؟" او گفت: "آری، دوست دارم سوار این استر شوم". پس [[امام]]{{ع}} فوراً از مرکب پیاده شد و استر را به او بخشید و فرمود: "همانا که هرگاه با شخص کریم [[خدعه]] کنی، او خواهد پذیرفت"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۸-۱۹.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۵-۶۰ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۶-۳۴۰.</ref> | ||
== اوصاف و | == اوصاف و کرامات امام حسن مجتبی{{ع}} == | ||
{{اصلی|کرامات امام حسن مجتبی}} | {{اصلی|کرامات امام حسن مجتبی}} | ||
گروهی از امام [[ابوعبدالله]] [[جعفر بن محمد الصادق]]{{ع}} [[روایت]] کردهاند که: [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} از نظر صورت و [[سیرت]] حسن و بزرگی، شبیهترین [[مردم]] به [[رسول]] [[رسول خدا]]{{صل}} بوده است. روزی [[فاطمه]]{{س}} [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} را نزد رسول خدا{{صل}} که [[بیمار]] بود، آورد گفت: "ای رسول خدا! اینها [[فرزندان]] تواند؛ آیا از تو چیزی به [[ارث]] خواهند برد؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "سیرت و [[سیادت]] من از آن حسن است و [[بخشندگی]] و [[شجاعت]] من از آن حسین". و به نقل دیگر، آن حضرت فرمود: "هیبت و سیادت من از آن حسن و [[جرأت]] و [[جود]] من از آن حسین است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۴.</ref>. | گروهی از امام [[ابوعبدالله]] [[جعفر بن محمد الصادق]]{{ع}} [[روایت]] کردهاند که: [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} از نظر صورت و [[سیرت]] حسن و بزرگی، شبیهترین [[مردم]] به [[رسول]] [[رسول خدا]]{{صل}} بوده است. روزی [[فاطمه]]{{س}} [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} را نزد رسول خدا{{صل}} که [[بیمار]] بود، آورد گفت: "ای رسول خدا! اینها [[فرزندان]] تواند؛ آیا از تو چیزی به [[ارث]] خواهند برد؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "سیرت و [[سیادت]] من از آن حسن است و [[بخشندگی]] و [[شجاعت]] من از آن حسین". و به نقل دیگر، آن حضرت فرمود: "هیبت و سیادت من از آن حسن و [[جرأت]] و [[جود]] من از آن حسین است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۴.</ref>. | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۴۷: | ||
و اصل بن عطا میگوید: امام حسن{{ع}} سیمای [[پیامبران]] و هیبت [[پادشاهان]] را داشت<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۹.</ref>. | و اصل بن عطا میگوید: امام حسن{{ع}} سیمای [[پیامبران]] و هیبت [[پادشاهان]] را داشت<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۹.</ref>. | ||
در [[جنگ صفین]]؛ [[عبیدالله بن عمر]] امام حسن{{ع}} را صدا زد و گفت: "میخواهم تو را [[نصیحت]] کنم". وقتی امام حسن{{ع}} به او توجه کرد، او گفت: "[[مردم]] [[بغض]] پدرت را داشتند و او را [[لعنت]] میکردند؛ زیرا در ریختن | در [[جنگ صفین]]؛ [[عبیدالله بن عمر]] امام حسن{{ع}} را صدا زد و گفت: "میخواهم تو را [[نصیحت]] کنم". وقتی امام حسن{{ع}} به او توجه کرد، او گفت: "[[مردم]] [[بغض]] پدرت را داشتند و او را [[لعنت]] میکردند؛ زیرا در ریختن خون عثمان دخیل بود. آیا میتوانی پدرت را برکنار کنی تا ما با تو [[بیعت]] کنیم؟" امام حسن{{ع}} در جوابش سخنی فرمود که ناراحت شد؛ معاویه گفت: "حسن، پسر پدرش است"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۹۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۹-۴۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۲۰-۳۲۳.</ref> | ||
== | == جایگاه امام حسن{{ع}} نزد [[رسول خدا]]{{صل}} == | ||
[[زید بن ارقم]] گوید: "من در [[مسجد]] نزد رسول خدا{{صل}} نشسته بودم که [[فاطمه زهرا]]{{س}} در حالی که حسن و حسین{{عم}} با وی بودند، از [[خانه]] خود به | [[زید بن ارقم]] گوید: "من در [[مسجد]] نزد رسول خدا{{صل}} نشسته بودم که [[فاطمه زهرا]]{{س}} در حالی که حسن و حسین{{عم}} با وی بودند، از [[خانه]] خود به خانه رسول خدا{{صل}} رفتند؛ بعد از آن، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمد؛ آنگاه رسول خدا{{صل}} سر مبارکش را به سوی من بلند کرد و فرمود: "هر که این جماعت را [[دوست]] بدارد، پس مرا دوست داشته و هر که این جماعت را [[دشمن]] بدارد، مرا دشمن داشته است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۶.</ref>. | ||
از [[ابن عباس]] نقل شده است که رسول خدا{{صل}} فرمود: "در [[شب معراج]] دیدم که بر در [[بهشت]] نوشته بود: {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ حَبِيبُ اللَّهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ فَاطِمَةُ أَمَةُ اللَّهِ عَلَى بَاغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ}}"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۶.</ref>. | از [[ابن عباس]] نقل شده است که رسول خدا{{صل}} فرمود: "در [[شب معراج]] دیدم که بر در [[بهشت]] نوشته بود: {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ حَبِيبُ اللَّهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ فَاطِمَةُ أَمَةُ اللَّهِ عَلَى بَاغِضِهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ}}"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۶.</ref>. | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۴: | ||
پس از [[شهادت]] [[امام امیرالمؤمنین]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} برای [[سخنرانی]] بر فراز [[منبر]] رفت و با [[مردم]] [[سخن]] گفت. پس مردی از میان [[جمعیت]] برخاست و گفت: "خود، [[پیامبر]] را دیدم که حسن را بر دامن خود نشانده بود و میفرمود: "هر کس مرا [[دوست]] میدارد باید که او ـ حسن ـ را دوست بدارد و حاضران این موضوع را به غایبان برسانند" و اگر [[فرمان پیامبر]]{{صل}} در این باره نبود، به هیچ کس چیزی نمیگفتم" سپس بر جای خود نشست<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۲؛ تاریخ الکبیر، بخاری، ج۳، ص۴۲۸؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۷۳؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۷۰.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بارها میفرمودند: "هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست میدارد و هر که آن دو را [[دشمن]] بدارد، مرا دشمن داشته است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۲؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، ج۱، ص۵۱.</ref>. | پس از [[شهادت]] [[امام امیرالمؤمنین]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} برای [[سخنرانی]] بر فراز [[منبر]] رفت و با [[مردم]] [[سخن]] گفت. پس مردی از میان [[جمعیت]] برخاست و گفت: "خود، [[پیامبر]] را دیدم که حسن را بر دامن خود نشانده بود و میفرمود: "هر کس مرا [[دوست]] میدارد باید که او ـ حسن ـ را دوست بدارد و حاضران این موضوع را به غایبان برسانند" و اگر [[فرمان پیامبر]]{{صل}} در این باره نبود، به هیچ کس چیزی نمیگفتم" سپس بر جای خود نشست<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۲؛ تاریخ الکبیر، بخاری، ج۳، ص۴۲۸؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۷۳؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۷۰.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بارها میفرمودند: "هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست میدارد و هر که آن دو را [[دشمن]] بدارد، مرا دشمن داشته است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۲؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، ج۱، ص۵۱.</ref>. | ||
[[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل میکند، پیامبر{{صل}} فرمود: "هر کسی که نگریستن به | [[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل میکند، پیامبر{{صل}} فرمود: "هر کسی که نگریستن به سرور جوانان بهشت او را شاد میسازد باید که به [[حسن بن علی]] بنگرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۳.</ref>. | ||
[[ابوسعید خدری]] از پیامبر{{صل}} نقل میکند که آن حضرت فرمود: "حسن و حسین دو [[سرور]] [[جوانان]] بهشتاند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۳؛ این حدیث را ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، ترمذی، طبرانی و ابونعیم اصفهانی (در تاریخ اصفهان) و نسایی (در خصائص) از محدثان بزرگ اهل سنت، به اسناد مختلف نقل کردهاند؛ حاکم نیشابوری در المستدرک (ج۳، ص۱۶۶) این حدیث را نقل کرده و افزوده است، جای شگفتی است که چرا بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند؟! همچنین شیخ صدوق از محدثان شیعه نیز این حدیث را در امالی، مجلس ۲۶ و مجلس ۷۲ نقل کرده است.</ref>. | [[ابوسعید خدری]] از پیامبر{{صل}} نقل میکند که آن حضرت فرمود: "حسن و حسین دو [[سرور]] [[جوانان]] بهشتاند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۳؛ این حدیث را ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، ترمذی، طبرانی و ابونعیم اصفهانی (در تاریخ اصفهان) و نسایی (در خصائص) از محدثان بزرگ اهل سنت، به اسناد مختلف نقل کردهاند؛ حاکم نیشابوری در المستدرک (ج۳، ص۱۶۶) این حدیث را نقل کرده و افزوده است، جای شگفتی است که چرا بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند؟! همچنین شیخ صدوق از محدثان شیعه نیز این حدیث را در امالی، مجلس ۲۶ و مجلس ۷۲ نقل کرده است.</ref>. | ||
در نقل دیگری آمده است که | در نقل دیگری آمده است که روزی حسن و حسین نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند، پس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "این دو، [[سرور]] [[جوانان]] بهشتاند و پدرشان از آن دو [[برتر]] است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۳؛ برخی از بزرگان اصحاب مانند امیرالمؤمنین علی{{ع}}، ابوسعید خدری، بریده، حذیفه، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، قرة بن ایاس و مالک بن حویرث و برخی از محدثان مانند ابن ماجه، خطیب بغدادی، ابن عساکر، ذهبی، هیثمی، سیوطی و دیگران این حدیث را نقل کردهاند.</ref>. | ||
همچنین [[حذیفة]] نقل کرده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: "[[جبرئیل]] به من مژده داد که حسن و حسین{{عم}} دو [[سرور]] جوانان بهشتاند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۳؛ این حدیث را احمد بن حنبل در مسند (ج۵، ص۳۹۲) با دو سند و طبرانی در معجم الکبیر (ج۳، ص۲۷) با سلسله سند دیگری و سیوطی در جمع الجوامع (ج۱، ص۱۰) نقل کردهاند.</ref>. | همچنین [[حذیفة]] نقل کرده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: "[[جبرئیل]] به من مژده داد که حسن و حسین{{عم}} دو [[سرور]] جوانان بهشتاند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۳؛ این حدیث را احمد بن حنبل در مسند (ج۵، ص۳۹۲) با دو سند و طبرانی در معجم الکبیر (ج۳، ص۲۷) با سلسله سند دیگری و سیوطی در جمع الجوامع (ج۱، ص۱۰) نقل کردهاند.</ref>. | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
{{متن حدیث| و بحرا لاتقسمه الدوالی *** تراثا کان أورثه الرسول}}</ref> | {{متن حدیث| و بحرا لاتقسمه الدوالی *** تراثا کان أورثه الرسول}}</ref> | ||
"گرچه تو زبان درازی و از حد خویشتن [[تجاوز]] کردی، ولی در عین حال با خواست خدای | "گرچه تو زبان درازی و از حد خویشتن [[تجاوز]] کردی، ولی در عین حال با خواست خدای علیم، با ایمان کامل بازخواهی گشت"؛ آن مرد پس از اینکه لبخندی زد، گفت: "چه میگویی؟!" [[امام حسن]]{{ع}} به او فرمود: "آری، تو با [[قوم]] خود گرد آمده و به گفتگو پرداختید و [[گمان]] کردید محمد{{صل}} بدون فرزند است، و بیشتر [[عرب]] [[کینه]] وی را در [[دل]] دارد و کسی نیست که خونخواه [[محمد]]{{صل}} باشد؛ تو گمان کردی که کشنده محمد{{صل}} خواهی بود و [[پول]] [[خون]] آن حضرت را قبیلهات خواهند داد. نفس تو، تو را به این عمل وادار کرد، تو عصای خود را به دست گرفتهای که با آن [[پیامبر اسلام]] را بکشی، ولی این کار برای تو دشوار شد و چشمت این بینائی را نداشت و تو اکنون بدین منظور نزد ما آمدهای که مبادا این راز فاش شود. اما به طرف خیر آمدهای. من اکنون تو را از سفری که آمدهای [[آگاه]] میکنم؛ تو در هوای روشنی از [[خانه]] خارج شدی که ناگاه باد بسیار شدیدی وزید و [[تاریکی]] [[آسمان]] را فرا گرفت و ابرها در فشار قرار گرفتند. آنگاه تو مانند اسب شدی که اگر جلو برود، گردنش زده میشود و اگر برگردد پی خواهد شد. صدای پای هیچ کس و صدای هیچ زنگی را نمیشنیدی؛ ابرها بر تو احاطه کرده و [[ستارگان]] از نظرت [[غائب]] شده بودند و راه را به کمک ستارهای که طلوع کرده باشد یا دانشی که [[راهنما]] باشد، پیدا نمیکردی؛ هرگاه بخشی از راه را طی میکردی، میدیدی در یک بیابان بیپایانی هستی و هرچه [[سختی]] میکشیدی و بر فراز تپه و بلندی میرفتی، میدیدی که راه خود را دور کردهای و بادهای شدید میخواستند تو را از پای درآورند. در راه باد [[صرصر]] و برق جهندهای را دیدی و تپههای آن بیابان تو را به [[وحشت]] انداخته و سنگریزهها تو را خسته کرده بودند. وقتی به خود آمدی که دیدی نزد ما آمدهای و چشمت به [[جمال]] ما روشن و قلبت، باز و [[آه]] و نالهات بر طرف شده است"؛ | ||
[[اعرابی]] گفت: "ای پسر! این مطلب را از کجا میگوئی؟ تو زنگ [[قلب]] مرا زدودی! گویا تو با من بودهای! هیچ موضوعی از من نزد تو مخفی نیست! گویا [[علم غیب]] داری؟" سپس آن اعرابی گفت: "[[اسلام]] چیست؟" [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ سپس آن اعرابی اسلام آورد و [[مسلمانی]] وی بسیار [[نیکو]] بود. آنگاه [[رسول خدا]]{{صل}} قسمتی از [[قرآن]] را به وی آموخت؛ او گفت: "یا [[رسول الله]] [[اجازه]] میدهی من نزد قبیلهام بازگردم و ایشان را از این حادثه [[آگاه]] کنم؟" [[پیامبر خدا]]{{صل}} به او اجازه داد. او رفت و با گروهی از [[قبیله]] خویش [[گفتگو]] کرد و بیشتر آنها اسلام آوردند. پس از این حادثه، هرگاه نظر [[مردم]] به امام حسن{{ع}} میافتاد، میگفتند: "به حسن مقامی داده شده که به هیچ کس داده نشده است"<ref>العدد القویه، ص۴۶-۴۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۳۳-۳۳۶.</ref>. | [[اعرابی]] گفت: "ای پسر! این مطلب را از کجا میگوئی؟ تو زنگ [[قلب]] مرا زدودی! گویا تو با من بودهای! هیچ موضوعی از من نزد تو مخفی نیست! گویا [[علم غیب]] داری؟" سپس آن اعرابی گفت: "[[اسلام]] چیست؟" [[امام حسن]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ سپس آن اعرابی اسلام آورد و [[مسلمانی]] وی بسیار [[نیکو]] بود. آنگاه [[رسول خدا]]{{صل}} قسمتی از [[قرآن]] را به وی آموخت؛ او گفت: "یا [[رسول الله]] [[اجازه]] میدهی من نزد قبیلهام بازگردم و ایشان را از این حادثه [[آگاه]] کنم؟" [[پیامبر خدا]]{{صل}} به او اجازه داد. او رفت و با گروهی از [[قبیله]] خویش [[گفتگو]] کرد و بیشتر آنها اسلام آوردند. پس از این حادثه، هرگاه نظر [[مردم]] به امام حسن{{ع}} میافتاد، میگفتند: "به حسن مقامی داده شده که به هیچ کس داده نشده است"<ref>العدد القویه، ص۴۶-۴۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۳۳-۳۳۶.</ref>. | ||
از [[عباس بن عبدالمطلب]] نقل شده است روزی نزد پیامبر خدا{{صل}} بودم که [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} بیامد و چون [[پیامبر]] او را بدید، به رویش لبخند زد؛ گفتم: ای پیامبر خدا، به روی این پسر لبخند میزنی؟ گفت: "ای | از [[عباس بن عبدالمطلب]] نقل شده است روزی نزد پیامبر خدا{{صل}} بودم که [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} بیامد و چون [[پیامبر]] او را بدید، به رویش لبخند زد؛ گفتم: ای پیامبر خدا، به روی این پسر لبخند میزنی؟ گفت: "ای عموی رسول خدا! به [[خدا]] که [[خداوند]] بیشتر از من او را [[دوست]] دارد؛ [[نسل]] همه [[پیمبران]] از پشت خودشان بود، اما نسل من از پشت این مرد خواهد بود. وقتی [[روز قیامت]] شود، مردم را به نام خودشان و نام مادرشان بخوانند زیرا [[خدا]] نمیخواهد [[رسوا]] شوند، مگر این مرد و [[شیعه]] او که به نام خود و نام پدرشان خوانده میشوند؛ زیرا نسبشان صحیح است"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۴۲-۵۱ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۲۳-۳۳۱.</ref> | ||
=== دعایی که [[پیامبر]]{{صل}} به [[امام حسن]]{{ع}} آموخت === | === دعایی که [[پیامبر]]{{صل}} به [[امام حسن]]{{ع}} آموخت === | ||
از [[امام حسن بن علی]]{{ع}} نقل شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} این کلمات را به من آموخت که در | از [[امام حسن بن علی]]{{ع}} نقل شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} این کلمات را به من آموخت که در قنوت نماز وتر بخوانم: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيمَنْ هَدَيْتَ وَ عَافِنِي فِيمَنْ عَافَيْتَ وَ تَوَلَّنِي فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ وَ بَارِكْ لِي فِيمَا أَعْطَيْتَ وَ قِنِي شَرَّ مَا قَضَيْتَ فَإِنَّكَ تَقْضِي وَ لَا يُقْضَى عَلَيْكَ سُبْحَانَكَ رَبِّ الْبَيْتِ}}<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۱۱۳.</ref>؛ خدایا مرا در زمره کسانی که [[هدایت]] کردهای هدایت فرما و در زمره کسانی که عافیتشان دادهای، [[عافیت]] ده و در میان کسانی که کارشان را به عهده گرفتهای؛ [[سرپرستی]] کن و در آنچه به من بخشیدهای، [[برکت]] ده و مرا از [[شر]] آنچه مقدر فرمودهای، نگاه دار که [[فرمان]]، تنها از آن توست و کسی بر تو [[حکومت]] نمیکند؛ تو منزهی ای [[پروردگار]] [[کعبه]]. | ||
ابی الحوراء میگوید: از [[حسن بن علی]]{{ع}} پرسیدم: به [[روزگار]] پیامبر{{صل}} در چه [[سنی]] و مانند چه کسی بودی؟ فرمود: "به خاطر دارم که پیامبر{{صل}} به مردی میفرمود: آنچه که تو را بدنام میسازد، رها کن و به چیزی که بدنامت نسازد، توجه کن که [[بدی]] و [[دروغ]]، مایه بدنامی و [[نیکی]] و [[راستی]]، مایه [[آرامش]] است و همچنین چگونگی نمازهای پنجگانه را به یاد دارم و پیامبر این [[دعا]] را به من آموخت که به هنگام [[نماز]] بخوانم: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيمَنْ هَدَيْتَ وَ عَافِنِي فِيمَنْ عَافَيْتَ وَ تَوَلَّنِي فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ وَ بَارِكْ لِي فِيمَا أَعْطَيْتَ وَ قِنَا شَرَّ مَا قَضَيْتَ فَإِنَّكَ تَقْضِي وَ لَا يُقْضَى عَلَيْكَ إِنَّهُ لَا يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ تَبَارَكْتَ رَبَّنَا وَ تَعَالَيْتَ}}". ابو الحوراء میگوید: هنگامی که همراه [[محمد بن حنفیه]] در محله [[ابوطالب]] به دره [[پناه]] برده بودیم<ref>وقتی که محمد بن حنفیه و یارانش به دلیل خودداری از بیعت با عبدالله بن زبیر به شعب ابیطالب در مکه پناه برده بودند.</ref>، این [[دعا]] را برای او خواندم؛ او گفت: "آری این کلمات به ما [[آموزش]] داده شده است و دستور دادهاند که آنها را[در [[نماز وتر]] بخوانیم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۶.</ref>. | ابی الحوراء میگوید: از [[حسن بن علی]]{{ع}} پرسیدم: به [[روزگار]] پیامبر{{صل}} در چه [[سنی]] و مانند چه کسی بودی؟ فرمود: "به خاطر دارم که پیامبر{{صل}} به مردی میفرمود: آنچه که تو را بدنام میسازد، رها کن و به چیزی که بدنامت نسازد، توجه کن که [[بدی]] و [[دروغ]]، مایه بدنامی و [[نیکی]] و [[راستی]]، مایه [[آرامش]] است و همچنین چگونگی نمازهای پنجگانه را به یاد دارم و پیامبر این [[دعا]] را به من آموخت که به هنگام [[نماز]] بخوانم: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيمَنْ هَدَيْتَ وَ عَافِنِي فِيمَنْ عَافَيْتَ وَ تَوَلَّنِي فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ وَ بَارِكْ لِي فِيمَا أَعْطَيْتَ وَ قِنَا شَرَّ مَا قَضَيْتَ فَإِنَّكَ تَقْضِي وَ لَا يُقْضَى عَلَيْكَ إِنَّهُ لَا يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ تَبَارَكْتَ رَبَّنَا وَ تَعَالَيْتَ}}". ابو الحوراء میگوید: هنگامی که همراه [[محمد بن حنفیه]] در محله [[ابوطالب]] به دره [[پناه]] برده بودیم<ref>وقتی که محمد بن حنفیه و یارانش به دلیل خودداری از بیعت با عبدالله بن زبیر به شعب ابیطالب در مکه پناه برده بودند.</ref>، این [[دعا]] را برای او خواندم؛ او گفت: "آری این کلمات به ما [[آموزش]] داده شده است و دستور دادهاند که آنها را[در [[نماز وتر]] بخوانیم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۶.</ref>. | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
# ۲۵ سال در [[زمان]] [[خلفا]]؛ | # ۲۵ سال در [[زمان]] [[خلفا]]؛ | ||
# حدود پنج سال دوران [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}}؛ | # حدود پنج سال دوران [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}}؛ | ||
# هفت ماه دوران [[خلافت]] حضرت از [[رمضان]] [[سال]] ۴۰ تا [[جمادی]] الأولای | # هفت ماه دوران [[خلافت]] حضرت از [[رمضان]] [[سال]] ۴۰ تا [[جمادی]] الأولای سال ۴۱ هجری<ref>ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷. خلافت در این تاریخ رسماً به معاویه منتقل شد.</ref>؛ | ||
# ده سال آخر عمر حضرت در زمان [[خلافت معاویه]]. | # ده سال آخر عمر حضرت در زمان [[خلافت معاویه]]. | ||
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۴: | ||
آنچه شیخ طوسی نقل کرده، متن مقنعه [[شیخ مفید]] است<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص۴۶۴.</ref>. [[کلینی]] مشابه با نقل شیخ، درباره آن حضرت[[سخن]] گفته؛ جز اینکه به [[مسمومیت]] حضرت اشاره نکرده است. وی افزوده: [[روایت]] شده که حضرت در [[سال سوم هجری]] متولد شده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۲. تولد حضرت را نیمه رمضان سال سوم دانسته است.</ref>. از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند: [[حسن بن علی]]{{ع}} در ۴۷ سالگی در سال ۵۰ درگذشت. وی پس از [[پیامبر]] ۴۰ سال [[زندگی]] کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. به نظر میرسد این نقل با گزارشهای [[تاریخی]] [[هماهنگی]] بیشتری داشته باشد؛ زیرا [[ازدواج فاطمه]]{{س}} و علی{{ع}} را بعد از [[جنگ بدر]] در [[ذیحجه]] سال دوم هجری دانستهاند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۸؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۹۸؛ ابن حجر، الإصابه، ج۸، ص۲۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۹، ص۱۹۲.</ref>؛ در نتیجه [[تولد امام حسن]]{{ع}} در سال سوم خواهد بود؛ آنگونه که شیخ مفید نقل کرده که در [[نیمه رمضان]] سال سوم هجری به [[دنیا]] آمده است<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۵.</ref>. [[ابوعلی]] [[همام]] تولد امام حسن{{ع}} را سه سال و چند ماه بعد از [[هجرت]] در مدینه میداند<ref>ابو علی محمد بن همام اسکافی، منتخب الأنوار، ص۵۱.</ref>؛ بنابراین اگر سن حضرت را هنگام شهادت ۴۷ سال بدانیم، شهادت ایشان در سال ۵۰ درست است. وقتی [[امام حسن]]{{ع}} متولد شد، در همان [[روز]] [[پیامبر]] در گوشش [[اذان]] [[نماز]] خواند<ref>شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۳؛ ابن سعد، طبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۳: {{متن حدیث|إِنَّ النَّبِيَّ{{صل}} أَذَّنَ فِي أُذُنِ الْحَسَنِ{{ع}} بِالصَّلَاةِ يَوْمَ وُلِدَ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۴.</ref> | آنچه شیخ طوسی نقل کرده، متن مقنعه [[شیخ مفید]] است<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص۴۶۴.</ref>. [[کلینی]] مشابه با نقل شیخ، درباره آن حضرت[[سخن]] گفته؛ جز اینکه به [[مسمومیت]] حضرت اشاره نکرده است. وی افزوده: [[روایت]] شده که حضرت در [[سال سوم هجری]] متولد شده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۲. تولد حضرت را نیمه رمضان سال سوم دانسته است.</ref>. از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند: [[حسن بن علی]]{{ع}} در ۴۷ سالگی در سال ۵۰ درگذشت. وی پس از [[پیامبر]] ۴۰ سال [[زندگی]] کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. به نظر میرسد این نقل با گزارشهای [[تاریخی]] [[هماهنگی]] بیشتری داشته باشد؛ زیرا [[ازدواج فاطمه]]{{س}} و علی{{ع}} را بعد از [[جنگ بدر]] در [[ذیحجه]] سال دوم هجری دانستهاند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۸؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۹۸؛ ابن حجر، الإصابه، ج۸، ص۲۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۹، ص۱۹۲.</ref>؛ در نتیجه [[تولد امام حسن]]{{ع}} در سال سوم خواهد بود؛ آنگونه که شیخ مفید نقل کرده که در [[نیمه رمضان]] سال سوم هجری به [[دنیا]] آمده است<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۵.</ref>. [[ابوعلی]] [[همام]] تولد امام حسن{{ع}} را سه سال و چند ماه بعد از [[هجرت]] در مدینه میداند<ref>ابو علی محمد بن همام اسکافی، منتخب الأنوار، ص۵۱.</ref>؛ بنابراین اگر سن حضرت را هنگام شهادت ۴۷ سال بدانیم، شهادت ایشان در سال ۵۰ درست است. وقتی [[امام حسن]]{{ع}} متولد شد، در همان [[روز]] [[پیامبر]] در گوشش [[اذان]] [[نماز]] خواند<ref>شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۴۳؛ ابن سعد، طبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۳: {{متن حدیث|إِنَّ النَّبِيَّ{{صل}} أَذَّنَ فِي أُذُنِ الْحَسَنِ{{ع}} بِالصَّلَاةِ يَوْمَ وُلِدَ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۴.</ref> | ||
=== | === دوران رسول خدا{{صل}} === | ||
[[امام حسن]]{{ع}} کمتر از هشت سال با [[رسول خدا]] بود، ولی در رویدادهای مهم آن | [[امام حسن]]{{ع}} کمتر از هشت سال با [[رسول خدا]] بود، ولی در رویدادهای مهم آن عصر حضور داشت. [[رویداد مباهله]] که در [[سال ششم هجرت]] روی داد، یکی از حوادث مشهور عصر رسالت است. در این ماجرا رسول خدا{{صل}} با نمایندگان [[مسیحیان نجران]] گفتگوهای بسیاری داشت؛ ولی آنان از پذیرش اسلام سرباز زدند. با نزول [[آیه ۶۱ سوره آل عمران]]، رسول خدا{{صل}} نمایندگان [[مسیحی]] [[نجران]] را به [[مباهله]] فراخواند. هنگام مباهله، بزرگ مسیحیان نجران، همکیشان خود را به دلیل اینکه رسول خدا{{صل}} به همراه حسنین{{عم}}، [[فاطمه]]{{س}} و علی{{ع}} آمده بودند، از مباهله [[نهی]] کرد. از این رو، حاضر به دادن [[جزیه]] شدند<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳.</ref>. | ||
از حوادث مهم دیگری که در دوران رسول خدا{{صل}} اتفاق افتاد، «[[بیعت رضوان]]» بود. حسنین{{عم}} تنها خردسالانی بودند که در آن حادثه با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کردند<ref>{{متن حدیث|لَمْ يُبَايِعْ صَبِيّاً غَيْرَهُمَا}}؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۸۷؛ و ر.ک: قاضی نعمان، المناقب و المثالب، ص۲۸۳-۲۸۴.</ref>. حضور آنان در کنار بزرگان [[صحابه]]، جایگاه خاص ایشان را نشان میدهد؛ زیرا همیشه این [[بیعت]] مورد توجه بوده و از معدود مفاخری است که همیشه صحابه بدان توجه داشتهاند<ref>ر.ک: صدوق، الامالی، ص۲۵؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۸۸؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲، ص۳۹۴.</ref>. در مقابل، حضور نداشتن در بیعت رضوان سبب | از حوادث مهم دیگری که در دوران رسول خدا{{صل}} اتفاق افتاد، «[[بیعت رضوان]]» بود. حسنین{{عم}} تنها خردسالانی بودند که در آن حادثه با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کردند<ref>{{متن حدیث|لَمْ يُبَايِعْ صَبِيّاً غَيْرَهُمَا}}؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۸۷؛ و ر.ک: قاضی نعمان، المناقب و المثالب، ص۲۸۳-۲۸۴.</ref>. حضور آنان در کنار بزرگان [[صحابه]]، جایگاه خاص ایشان را نشان میدهد؛ زیرا همیشه این [[بیعت]] مورد توجه بوده و از معدود مفاخری است که همیشه صحابه بدان توجه داشتهاند<ref>ر.ک: صدوق، الامالی، ص۲۵؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۸۸؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲، ص۳۹۴.</ref>. در مقابل، حضور نداشتن در بیعت رضوان سبب نکوهش بوده است؛ برای نمونه، در جریان [[شورای خلافت]]، [[مقداد]] به اعضای آن [[شورا]] گفت: با کسی که در بیعت رضوان نبوده بیعت نشود<ref>مفید، الجمل، ص۱۲۲.</ref>. [[عایشه]] نیز ضمن [[اعتراض]] به عثمان این موضوع را مطرح کرده است<ref>احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۱، ص۵۵۷.</ref>. | ||
از دیگر اتفاقات زندگانی [[امام حسن]]{{ع}} در | از دیگر اتفاقات زندگانی [[امام حسن]]{{ع}} در عصر نبوی، [[گواه]] بودن ایشان بر [[پیمان]] نامه ثقیف است که در ماجرای آمدن نمایندگان [[ثقیف]] برای پذیرش اسلام نوشته شد. [[خالد بن سعید]] نویسنده این نامه بود و [[پیامبر]]{{صل}}، امیرالمؤمنین علی{{ع}} و امام حسن{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را بر آن گواه گرفت<ref>ابوعبید، الاموال، ص۲۵۰ – ۲۵۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۱۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۸۹.</ref> | ||
=== دوران [[خلفای سهگانه]] === | === دوران [[خلفای سهگانه]] === | ||
==== | ==== دوران ابوبکر ==== | ||
[[امام مجتبی]]{{ع}} در دوران ابوبکر، گرچه خردسال بود اما نسبت به [[غصب خلافت]] و کنار زدن [[جانشین]] | [[امام مجتبی]]{{ع}} در دوران ابوبکر، گرچه خردسال بود اما نسبت به [[غصب خلافت]] و کنار زدن [[جانشین]] راستین [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[اعتراض]] میکرد. نقل شده است، روزی [[ابوبکر]] بر [[منبر پیامبر]]{{صل}} نشسته، در حال [[سخنرانی]] بود؛ در این حال، امام مجتبی{{ع}} که خردسال بود، به [[مسجد]] وارد شد و در مقابل حاضران خطاب به ابوبکر فرمود: "از [[منبر]] پدرم پایین بیا (جای تو آنجا نیست) و بر منبر پدرت بنشین!" حال حاضران دگرگون شد و ابوبکر نیز گفت: "راست گفتی، این، منبر پدر توست"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۴۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۳۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۶۸؛ و ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۲۶؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۵.</ref>. | ||
در | در منابع تاریخی و [[حدیثی]] نیز نقل شده که پس از غصب خلافت و نادیده گرفته شدن [[وصیت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} آن حضرت به همراه پدر و مادر بزرگوارش نزد [[اصحاب]] میرفتند و با آنها [[گفتگو]] کرده، از آنها کمک میخواستند<ref>الاحتجاج، طبرسی، ص۱۰۹-۷۰ (ذکر طرف مما جری بعد وفات رسول الله...)؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۳.</ref>. نقل شده است، وقتی [[عمر بن خطاب]] گفت: "اگر ([[علی بن ابی طالب]]{{ع}}) [[بیعت]] نکند، گردنش را میزنیم!" در این حال، دو پسر امیرالمؤمنین علی{{ع}} حضور داشتند و این سخنان جلو چشم ایشان گفته میشد و [[اشک]] از چشمان [[مبارک]] ایشان جاری شد. پس [[امام علی]]{{ع}} به آنها فرمود: "ناراحت نباشید! اینها نمیتوانند چنین کاری را انجام دهند"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۱۶ و ۱۲۰.</ref>. وقتی افراد [[خلیفه]] علی{{ع}} را دستگیر کرده، برای [[بیعت]] به [[مسجد]] بردند، حسن و حسین{{عم}} نیز همراه مادر برای [[نجات]] پدر به مسجد رفتند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۱۶.</ref>؛ پس حسن{{ع}} نیز همراه مادر برای [[برپایی حق]] تلاش میکرد <ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۲۴.</ref>. | ||
همچنین هنگامی که [[خلیفه اول]] درباره [[فدک]] از [[فاطمه]]{{س}} [[شاهد]] خواست، [[امام حسن]]{{ع}} نیز در نزد [[ابوبکر]] حاضر شد<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۳.</ref>. او به هنگام [[احتضار]] مادر نیز بر بالین آن حضرت حاضر بود<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۵۲.</ref> و در | همچنین هنگامی که [[خلیفه اول]] درباره [[فدک]] از [[فاطمه]]{{س}} [[شاهد]] خواست، [[امام حسن]]{{ع}} نیز در نزد [[ابوبکر]] حاضر شد<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۳.</ref>. او به هنگام [[احتضار]] مادر نیز بر بالین آن حضرت حاضر بود<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۵۲.</ref> و در مراسم [[غسل]] و [[دفن]] مادر و وداع با پیکر او حضور داشت<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۲-۵۳ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref> | ||
==== | ==== دوران عثمان ==== | ||
در دوران [[حکومت]] [[خلیفه سوم]] [[ابوذر]] به [[ربذه]] [[تبعید]] شد. هنگام خروج ابوذر از [[مدینه]] و با وجود [[نهی]] عثمان از بدرقه او، [[امام مجتبی]]{{ع}} همراه پدر و [[برادر]] خود برای بدرقه ابوذر حضـور یافت و با سخنانی به | در دوران [[حکومت]] [[خلیفه سوم]] [[ابوذر]] به [[ربذه]] [[تبعید]] شد. هنگام خروج ابوذر از [[مدینه]] و با وجود [[نهی]] عثمان از بدرقه او، [[امام مجتبی]]{{ع}} همراه پدر و [[برادر]] خود برای بدرقه ابوذر حضـور یافت و با سخنانی به دلداری او پرداخت<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۴.</ref>. بنا بر برخی روایات اهل سنت، [[امام]] حسـن{{ع}} در فتوحات آفریقا، [[خراسان]] و [[طبرستان]] شرکت داشت<ref>برای نمونه، بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۲۶؛ طبری، تاریخ، ج۴، ص۲۶۹؛ سهمی، تاریخ جرجان، ص۴۷-۴۸؛ ابن حیان، طبقات المحدثین باصبهان، ج۱، ۱۹۱؛ ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبـار اصبهان، ج۱، ص۶۸؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۵۷۳-۵۷۴.</ref>. دو دیدگاه درباره حضور امام در فتوح وجود دارد: دیدگاهی حضور و حتی موافقت [[امام]] را با فتوح نپذیرفته و [[اخبار]] مربوطه را [[ضعیف]] و مردود دانسته است<ref>مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیه لامام الحسن{{ع}}، ص۱۱۵.</ref>، به ویژه که در صورت [[درستی]] اخبار حضور، بایستی به نمود آن در مسائل [[فقهی]] مرتبط با فتوح اشاره میشد<ref>برای آگاهی بیشتر ر.ک: هدایت پناه، «فتوحات از منظر فقهای شیعه»، تاریخ در آینه پژوهش، ش۹، ۱۳۸۵، ص۱۵۵-۱۸۰.</ref>. | ||
دیدگاهی دیگر، حضور حضرت را در راه [[مصالح]] عالی [[اسلام]] و [[مسلمانان]] توجیه کردهاند<ref>قرشی، حیاة الامام الحسن بن علی{{ع}}، ج۱، ص۲۰۲؛ معروف حسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، ج۲، ۴۸۳. برای آگاهی بیشتر ر.ک: رنجبر، «مواضع امام علی{{ع}} در برابر فتوحات خلفا»، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، ش۲، ص۵۳-۸۶.</ref>، به ویژه که جمع درخور توجهی از | دیدگاهی دیگر، حضور حضرت را در راه [[مصالح]] عالی [[اسلام]] و [[مسلمانان]] توجیه کردهاند<ref>قرشی، حیاة الامام الحسن بن علی{{ع}}، ج۱، ص۲۰۲؛ معروف حسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، ج۲، ۴۸۳. برای آگاهی بیشتر ر.ک: رنجبر، «مواضع امام علی{{ع}} در برابر فتوحات خلفا»، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، ش۲، ص۵۳-۸۶.</ref>، به ویژه که جمع درخور توجهی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین{{ع}} در آن فتوح شرکت داشتند و این نوع شرکت، استثنا بودن یا [[تقیه]] را [[نفی]] میکند. برای نمونه، حضور [[عمار]] در [[فتح شوشتر]]<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۹۰.</ref>، [[حذیفة بن یمان]] در [[فتح نهاوند]]<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۹۰.</ref>، [[سلمان فارسی]] در [[فتح مدائن]]<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۱۱-۱۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۶۶.</ref>، [[ابوذر غفاری]] در فتح [[شامات]]<ref>آل خلیفه، أمراء الکوفة و حکامها، ص۱۰۳؛ جابر، الحلقة الضائعة من تاریخ جبل عامل، ص۵۳-۵۴ از: واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۵۷-۵۸.</ref>، [[جابر بن عبدالله انصاری]] در [[فتح یرموک]]<ref>جابر، الحلقة الضائعة من تاریخ جبل عامل، ص۵۶، به نقل از: واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۰۴ و ۱۲۵.</ref>، [[حجر بن عدی]] در فتح [[جلولا]]<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۲۷.</ref> و [[قادسیه]]، [[مالک اشتر]] در [[فتح قادسیه]]، [[مصر]] و شامات که در [[یرموک]] نیز یک چشم خود را از دست داد<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۶۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۸۰؛ ابن عدیم، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۵۹۰؛ آل خلیفه، أمراء الکوفة و حکامها، ص۱۰۳؛ جابر، الحلقة الضائعة من تاریخ جبل عامل، ص۵۶، به نقل از: واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۳۹، ۵۲، ۷۳، ۱۷۷.</ref>، [[زید بن صوحان]] در فتح جَلولا، [[مقداد]] در فتح دیاربکر، [[حمص]] و [[مصر]]<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۶۰۰-۶۰۱؛ جابر، الحلقة الضائعة من تاریخ جبل عامل، ص۵۴، به نقل از: واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۹۶؛ ج۲، ص۵۹.</ref>، [[عبدالله بن جعفر]] و جمعی از [[بنی هاشم]] در [[جنگ]] ابوالقدس<ref>جابر، الحلقة الضائعة من تاریخ جبل عامل، ص۵۳-۵۴، به نقل از: واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۵۷-۵۸. ابوالقدس میان عرقا و طرابلس بوده است.</ref> و [[هاشم مرقال]] در [[قادسیه]]<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۹۷.</ref>، [[دمشق]]، [[بیت المقدس]]<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۴۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۶۹.</ref> و [[جلولا]] شرکت داشت<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۶۹.</ref>. | ||
بنا بر این دیدگاه، شرکت [[اصحاب خاص]] شاهدی بر [[همراهی]] و موافقت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[فتوح]] است، ولی منظور از موافقت را [[تأیید]] تمام [[اعمال]] و رفتارهای میدانی فاتحان نمیدانند. اما مخالفان این دیدگاه، به [[دلیل عصمت اهل بیت]]{{عم}}، حضور [[یاران خاص]] امیرالمؤمنین{{ع}} و مشورتهای آن حضرت به [[خلفا]] را دلیل بر موافقت [[امام علی]]{{ع}} با [[فتوحات]] نمیدانند. افزون بر اینکه فارغ از موافقت و یا عدم موافقت امیرالمؤمنین{{ع}}، موضوع اصلی مورد بحث، [[حضور امام]] حسن{{ع}} در فتوحات است که باید ثابت میشد در حالی که گروه موافقان نتوانستند چنین موضوعی را ثابت کنند. | بنا بر این دیدگاه، شرکت [[اصحاب خاص]] شاهدی بر [[همراهی]] و موافقت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[فتوح]] است، ولی منظور از موافقت را [[تأیید]] تمام [[اعمال]] و رفتارهای میدانی فاتحان نمیدانند. اما مخالفان این دیدگاه، به [[دلیل عصمت اهل بیت]]{{عم}}، حضور [[یاران خاص]] امیرالمؤمنین{{ع}} و مشورتهای آن حضرت به [[خلفا]] را دلیل بر موافقت [[امام علی]]{{ع}} با [[فتوحات]] نمیدانند. افزون بر اینکه فارغ از موافقت و یا عدم موافقت امیرالمؤمنین{{ع}}، موضوع اصلی مورد بحث، [[حضور امام]] حسن{{ع}} در فتوحات است که باید ثابت میشد در حالی که گروه موافقان نتوانستند چنین موضوعی را ثابت کنند. | ||
قتل عثمان رویداد دیگری است که در [[سال ۳۵ق]] رخ داد. کارهای خلاف عثمان، سبب [[اجتماع]] [[مسلمانان]] از [[کوفه]]، [[بصره]] و مصر در [[مدینه]] شد. انگیزه این [[اجتماع سیاسی]]، [[اصلاح]] انحرافهای [[خلیفه]] بود. بسیاری از [[اصحاب]] [[نیکوکار]] و [[جلیل القدر]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز در میان معترضان بودند، ولی افرادی از این [[حرکت]] [[سوء استفاده]] کردند و با داشتن اهداف [[سیاسی]]، کم کم [[رهبری]] این حرکت را به دست گرفتند. در نهایت خلیفه محاصره شد و از [[روز]] هجدهم، آب و آذوقه را بر او بستند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۶۷.</ref>. منع آب از خلیفه، چهل روز طول کشید<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۷۱؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۱۵؛ مفید، الجمل، ص۷۲.</ref> و سرانجام با [[کشته شدن عثمان]]، ماجرا پایان یافت. | |||
در این میان، امیرالمؤمنین علی{{ع}} تنها کسی بود، که تلاش کرد عثمان کشته نشود<ref>ر.ک: هدایتپناه، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، ضمیمه کتاب؛ «منع آب از عثمان و موضع امیرالمؤمنین علی{{ع}}»، ص۲۲۷-۲۳۲.</ref>. آن حضرت افزون بر میانجیگریهای متعدد، بارها تلاش کرد تا به عثمان آب و آذوقه برسد و [[امام حسن]]{{ع}} را برای رساندن آب به عثمان [[مأمور]] کرد<ref>ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۴، ص۱۲۰۲.</ref>. [[ابن شبه]] نمیری [[روایت]] کرده که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[حسنین]]{{عم}} و [[محمد بن حنفیه]] را برای [[دفاع]] از عثمان به [[خانه]] او فرستاد که [[امام مجتبی]]{{ع}} مجروح شد. آنگاه خود ابن شبه سند این خبر را [[ضعیف]] شمرده است<ref>ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۴، ص۱۲۰۲.</ref>. | در این میان، امیرالمؤمنین علی{{ع}} تنها کسی بود، که تلاش کرد عثمان کشته نشود<ref>ر.ک: هدایتپناه، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، ضمیمه کتاب؛ «منع آب از عثمان و موضع امیرالمؤمنین علی{{ع}}»، ص۲۲۷-۲۳۲.</ref>. آن حضرت افزون بر میانجیگریهای متعدد، بارها تلاش کرد تا به عثمان آب و آذوقه برسد و [[امام حسن]]{{ع}} را برای رساندن آب به عثمان [[مأمور]] کرد<ref>ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۴، ص۱۲۰۲.</ref>. [[ابن شبه]] نمیری [[روایت]] کرده که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[حسنین]]{{عم}} و [[محمد بن حنفیه]] را برای [[دفاع]] از عثمان به [[خانه]] او فرستاد که [[امام مجتبی]]{{ع}} مجروح شد. آنگاه خود ابن شبه سند این خبر را [[ضعیف]] شمرده است<ref>ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۴، ص۱۲۰۲.</ref>. | ||
برخی | برخی علمای شیعه و [[اهل سنت]] نیز ضمن تضعیف سند این گزارش، زخمی شدن امام حسن{{ع}} برای دفاع از عثمان را مردود دانستهاند<ref>ابن عجمی، التبیین لأسماء المدلسین، ج۱، ص۱۹۳.</ref>. [[هیثمی]] اشکال دیگری مطرح ساخته به این مضمون که علی{{ع}} در آن [[زمان]] اساساً در [[مدینه]] نبود<ref>هیثمی، مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۳۰.</ref>. [[سید مرتضی]]، ضمن رد [[حفاظت]] حسنین{{عم}} از عثمان، بیان داشته است که بر فرض قبول، علی{{ع}} این اقدام را تنها برای جلوگیری از کشته شدن عثمان و دفاع از [[حریم]] [[زن]] و [[فرزندان]] او که از آب و غذا [[محروم]] شده بودند، انجام داد؛ نه اینکه آنان را برای جلوگیری از [[خلع]] او اعزام کرده باشد<ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۸.</ref>. [[علامه امینی]]<ref>سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۴، ص۲۴۲؛ امینی، الغدیر، ج۹، ص۳۳۱- ۳۳۶.</ref> و نیز [[سید جعفر مرتضی عاملی]]<ref>عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الحسن{{ع}}، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>، هاشم معروف [[حسنی]]<ref>حسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۲، ص۴۸۵-۴۸۶.</ref> و [[باقر شریف قرشی]]<ref>قرشی، حیاة الإمام الحسن بن علی{{ع}}، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref> نیز با تبیینهای مختلف این موضوع را رد کرده و دارای اشکال دانستهاند<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۹۰.</ref>. | ||
=== دوران [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} === | === دوران [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} === | ||
در | در دوران امیرالمؤمنین علی{{ع}}، [[شاهد]] حضور پررنگ و تأثیرگذار [[امام حسن]]{{ع}} هستیم. هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} برای سرکوبی [[اصحاب جمل]] از [[مدینه]] راهی [[عراق]] شد، امام حسن{{ع}} را همراه [[عمار]] به [[کوفه]] فرستاد تا [[کوفیان]] را برای [[جهاد]] با [[ناکثین]] فرا بخواند. [[ابوموسی اشعری]] که گرایش عثمانی و ضد [[علوی]] داشت، [[مردم]] را از پیوستن به لشکر امیرالمؤمنین{{ع}} برحذر داشت. [[امام مجتبی]]{{ع}} برای [[تشویق]] مردم، در [[مسجد کوفه]] با سخنان خود سبب شد ۸۰، ۹۰ یا ۱۲۰ هزار نفر از کوفیان به امام علی{{ع}} بپیوندند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمة الامام الحسن{{ع}}، ص۵۷؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۵۰۰ و ۵۱۳؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۶۴.</ref>. | ||
بر اساس گزارشی، امام حسن{{ع}} در [[جنگ جمل]] | بر اساس گزارشی، امام حسن{{ع}} در [[جنگ جمل]] فرمانده جناح چپ و یا راست [[سپاه]] بود<ref>خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۱۱.</ref>. شجاعتهایی که امام حسن{{ع}} در جنگ جمل از خود نشان داد، علی{{ع}} را بر آن داشت تا دستور دهد ایشان را به عقب باز گردانند تا نسل رسول خدا{{صل}} باقی بماند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۵؛ و ر.ک: منقری، وقعة صفین، ص۵۳۰.</ref>. همچنین امام مجتبی{{ع}} در [[بصره]] و پس از پایان جنگ جمل خطبهای خواند که به سبب آن [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پیشانی او را بوسید<ref>طوسی، الامالی، ص۱۰۴.</ref> و پیوسته از امام حسن{{ع}} [[تمجید]] میکرد و خطاب به او میفرمود: «تو پاره تن من هستی، بلکه تو تمام [وجود] من هستی»<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۷۳.</ref>. | ||
در [[جنگ صفین]] نیز امام حسن{{ع}} در کنار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} حضور داشت، مردم را به حضور فعال در [[جنگ]] تشویق میکرد برای آنان [[خطبه]] میخواند و خود وارد میدان [[نبرد]] میشد<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۱۳.</ref>. همچنین حضرت در [[نبرد نهروان]] نیز پدر را [[همراهی]] میکرد. [[جنگ نهروان]] از دو نبرد پیشین بسی دشوارتر بود؛ زیرا [[خوارج]] اولاً، [[بصریان]] و [[شامیان]] نبودند، بلکه کوفیانی بودند که از نظر [[خویشاوندی]] | در [[جنگ صفین]] نیز امام حسن{{ع}} در کنار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} حضور داشت، مردم را به حضور فعال در [[جنگ]] تشویق میکرد برای آنان [[خطبه]] میخواند و خود وارد میدان [[نبرد]] میشد<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۱۳.</ref>. همچنین حضرت در [[نبرد نهروان]] نیز پدر را [[همراهی]] میکرد. [[جنگ نهروان]] از دو نبرد پیشین بسی دشوارتر بود؛ زیرا [[خوارج]] اولاً، [[بصریان]] و [[شامیان]] نبودند، بلکه کوفیانی بودند که از نظر [[خویشاوندی]] ارتباطات بسیاری با سپاه امام علی{{ع}} داشتند؛ ثانیاً، از عُباد و زُهاد و قُراء [[کوفه]] با ظاهری مذهبی و [[فریبنده]] بودند که [[جنگ]] با آنان نیاز به [[بصیرت]] فراوان داشت. از این رو، [[نقش امام]] حسن{{ع}} با توجه به جایگاهش، نقش روشنگری بود. | ||
با پایان یافتن ماجرای خیانتبار [[حکمیت]] ([[داوری]]) و [[مخالفت]] [[خوارج]] با آن، شبهاتی در | با پایان یافتن ماجرای خیانتبار [[حکمیت]] ([[داوری]]) و [[مخالفت]] [[خوارج]] با آن، شبهاتی در صحت گفتار خوارج پیش آمد و فضای [[سیاسی]] کوفه را چنان فرا گرفت که در میان رؤسای [[قبائل]] و [[مردم]] گفتگوهای بسیاری درباره حکمیت شایع شد به گونهای که مردم [[انتظار]] داشتند تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} یا یکی از [[اهل]] بیتش در این موضوع روشنگری کند. از این رو، [[امام علی]]{{ع}} به فرزندش [[امام حسن]]{{ع}} دستور داد تا درباره حکمیت [[ابوموسی]] و [[عمرو بن عاص]] [[سخن]] بگوید و امام حسن{{ع}} چنین فرمود: «ای مردم! درباره این دو [[مرد]] ([[ابوموسی اشعری]] و عمرو بن عاص) که [[داور]] [[انتخاب]] شدند سخن بسیار گفتید، آنها انتخاب شدند تا بر اساس [[کتاب خدا]] داوری کنند، ولی [[هوای نفس]] خود را بر [[قرآن]] ترجیح دادند و چنین کسانی نمیتوانند [[حکم]] (داور) باشند، بلکه محکوم هستند. ابوموسی در اینکه [[عبدالله بن عمر]] را [[خلیفه]] خواند، سه [[اشتباه]] کرد: اول اینکه پدرش عمر از پسرش [[راضی]] نبود، دوم اینکه عمر او را به کاری نگمارد و سوم اینکه [[مهاجران]] و [[انصاری]] که پیشتر در [[انتخاب خلیفه]] نقش داشتند، بر او [[اجماع]] نکردند. [[حکمیت]] و داوری [[تفضل الهی]] است و [[رسول خدا]]{{صل}} نیز [[سعد بن معاذ]] را درباره [[بنی قریظه]] داور قرار داد و او به [[حکم خداوند]] درباره آنان داوری کرد و رسول خدا{{صل}} آن را پذیرفت، اما اگر خلاف حکم خداوند داوری کرده بود، [[پیامبر]]{{صل}} آن را [[اجرا]] نمیکرد<ref>ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۹۸؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲، ص۶-۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۹۴.</ref> | ||
== [[امامت امام حسن]]{{ع}} == | == [[امامت امام حسن]]{{ع}} == | ||
{{اصلی|امامت امام حسن مجتبی}} | {{اصلی|امامت امام حسن مجتبی}} | ||
[[دلایل]] متعددی برای [[امامت امام حسن مجتبی]]{{ع}} بیان شده است، مانند روایاتی که از [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و خود [[امام حسن]]{{ع}} نقل شده است؛ علاوه بر آن ادلهای مانند: [[آیه تطهیر]]، [[آیه اولی الامر]]، [[حدیث ثقلین]] و... بر [[افضلیت]] آن حضرت اقامه شده است و همچنین برخی از [[معجزات]] و [[کرامات]] نقل شده از ایشان میتواند به عنوان | [[دلایل]] متعددی برای [[امامت امام حسن مجتبی]]{{ع}} بیان شده است، مانند روایاتی که از [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و خود [[امام حسن]]{{ع}} نقل شده است؛ علاوه بر آن ادلهای مانند: [[آیه تطهیر]]، [[آیه اولی الامر]]، [[حدیث ثقلین]] و... بر [[افضلیت]] آن حضرت اقامه شده است و همچنین برخی از [[معجزات]] و [[کرامات]] نقل شده از ایشان میتواند به عنوان دلیل بر امامت آن حضرت باشد<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، جلد ۲ ص۱۹-۲۴.</ref>. | ||
=== [[صلح امام حسن]] === | === [[صلح امام حسن]] === | ||
{{اصلی|صلح امام حسن مجتبی}} | {{اصلی|صلح امام حسن مجتبی}} | ||
یکی از حوادث مهم دوران [[امامت]] و [[خلافت امام حسن]]{{ع}}، | یکی از حوادث مهم دوران [[امامت]] و [[خلافت امام حسن]]{{ع}}، صلح با معاویه بود که در نیمه [[جمادی الاول]] سال ۴۱ هجری<ref>ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷.</ref> به سبب کوتاهی یارانش رخ داد<ref>قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۳، ص۱۲۲.</ref>. در کافی روایتی در اهمیت این [[صلح]] برای [[حفظ]] [[اهل بیت]] و [[شیعیان]] وجود دارد. [[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَلَّذِي صَنَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ{{ع}} كَانَ خَيْراً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰.</ref>: “به [[خدا]] [[سوگند]] آنچه [[حسن بن علی]] انجام داد، برای این [[امت]] بهتر بود از آن چیزی که [[خورشید]] بر آن تابیده است”. منظور از کاری که امام حسن{{ع}} انجام داده، صلح با معاویه است که خیر و صلاح امت در آن بوده؛ گرچه جمعی از [[یاران]] حضرت با آن مخالف بودند<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۵۵: {{متن حدیث|"و الله الذي صنعه الحسن بن علي" أي من الصلح مع معاوية و كان خيرا و صلاحاً للأمة و إن لم يرض به أكثر أصحابه}}.</ref>. این صلح باعث بقای [[دین حق]] و نسل [[هاشمیان]] و [[علویان]] و نسل شیعیان<ref>محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۲، ص۴۴۰: {{متن حدیث|اذ به كانت نجاتهم من القتل و الاستيصال و بقاء دين الحق و نسل الهاشميين و العلويين و الشيعة فى الاعقاب}}.</ref> و تولد جمعی از [[موحدان]] از صلب آنان گردیده است<ref>محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۳، ص۹۰۵.</ref>. | ||
امام باقر{{ع}} در ادامه با اشاره به آیاتی از [[قرآن]] به [[سرزنش]] [[امت]] در آن [[زمان]] میپردازد که [[مطیع]] [[امام]] خود نبودند و وقتی [[امام حسن]]{{ع}} دستور داد دست از [[جنگ]] بردارند، با حضرت [[مخالفت]] کردند و ایشان را متهم نمودند؛ اما زمانی که [[امام حسین]]{{ع}} [[فرمان]] [[نبرد]] داد، کوتاهی کردند و از | امام باقر{{ع}} در ادامه با اشاره به آیاتی از [[قرآن]] به [[سرزنش]] [[امت]] در آن [[زمان]] میپردازد که [[مطیع]] [[امام]] خود نبودند و وقتی [[امام حسن]]{{ع}} دستور داد دست از [[جنگ]] بردارند، با حضرت [[مخالفت]] کردند و ایشان را متهم نمودند؛ اما زمانی که [[امام حسین]]{{ع}} [[فرمان]] [[نبرد]] داد، کوتاهی کردند و از حمایت ایشان دست برداشتند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰: {{متن حدیث|{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ}} إِنَّمَا هِيَ طَاعَةُ الْإِمَامِ وَ طَلَبُوا الْقِتَالَ {{متن قرآن|فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ}} مَعَ الْحُسَيْنِ{{ع}} {{متن قرآن|قَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ...}} {{متن قرآن|نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ}} أَرَادُوا تَأْخِيرَ ذَلِكَ إِلَى الْقَائِمِ{{ع}}}}.</ref>. در خبری گزارشی از جلسه امام حسن{{ع}} با معاویه نقل شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۲۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۸.</ref> | ||
== [[شهادت امام حسن مجتبی]]{{ع}} و سبب آن == | == [[شهادت امام حسن مجتبی]]{{ع}} و سبب آن == | ||
{{اصلی|شهادت امام حسن مجتبی}} | {{اصلی|شهادت امام حسن مجتبی}} | ||
پس از ماجراهای مربوط به [[صلح]]، امام حسن{{ع}} به طرف [[مدینه]] [[حرکت]] کردند و ده سال با تمام [[ناملایمات]]، ساخته، به [[هدایت]] [[جامعه]] و [[حفظ]] [[حریم]] [[دین]] و [[مسلمین]] پرداختند، در حالی که [[زندگی]] [[دشواری]] داشتند. معاویة بن [[ابی سفیان]] که [[کینه]] دیرینه نسبت به این [[خاندان]] داشت و نمیتوانست، | پس از ماجراهای مربوط به [[صلح]]، امام حسن{{ع}} به طرف [[مدینه]] [[حرکت]] کردند و ده سال با تمام [[ناملایمات]]، ساخته، به [[هدایت]] [[جامعه]] و [[حفظ]] [[حریم]] [[دین]] و [[مسلمین]] پرداختند، در حالی که [[زندگی]] [[دشواری]] داشتند. معاویة بن [[ابی سفیان]] که [[کینه]] دیرینه نسبت به این [[خاندان]] داشت و نمیتوانست، محبوبیت امام حسن{{ع}} را میان [[مردم]] تحمل کند، مقداری زهر برای [[جعده]] فرستاد و به او [[وعده]] داد که در صورت [[مسموم]] کردن امام حسن{{ع}} او را به همسری یزید برخواهد گزید و صد هزار درهم نیز برای او فرستاد. جعده هم برای رسیدن به این [[آرزو]] امام حسن{{ع}} را مسموم کرد و امام{{ع}} به سبب این زهر، چهل [[روز]] مریض و بستری شدند و پس از آن از [[دنیا]] رفتند. سپس امام حسین{{ع}} برادرش را [[غسل]] داده، [[کفن]] کرد و در نزد جدهاش، [[فاطمه بنت اسد]] به خاک سپردند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>. | ||
به نقل دیگر، چون کار [[صلح]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و معاویه به پایان رسید، آن حضرت به [[مدینه]] رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. اما وقتی، ده سال از [[خلافت معاویه]] گذشت، او تصمیم گرفت برای پسرش یزید از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ پس در پنهانی کسی را به نزد [[جعده دختر اشعث بن قیس]] که | به نقل دیگر، چون کار [[صلح]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و معاویه به پایان رسید، آن حضرت به [[مدینه]] رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. اما وقتی، ده سال از [[خلافت معاویه]] گذشت، او تصمیم گرفت برای پسرش یزید از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ پس در پنهانی کسی را به نزد [[جعده دختر اشعث بن قیس]] که همسر امام حسن{{ع}} بود، فرستاد تا او را به زهر دادن به [[امام]]{{ع}} وادار کند و خود، به عهده گرفت (که چون این کار را بکند) او را به همسری پسرش، یزید درآورد و صد هزار درهم [[پول]] هم برای او فرستاد که این [[جنایت]] را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. و آن [[زن]] این کار را کرد و به امام حسن{{ع}} زهر داد و معاویه نیز پول را به او داد، ولی او را به همسری یزید درنیاورد. پس، مردی از [[خاندان]] [[طلحه]] او را به زنی گرفت و فرزندانی برای او آورد و هرگاه میان آن [[فرزندان]] و سایر [[قبائل]] گفتوگوئی پیش میآمد، [[قریش]] آنان را [[سرزنش]] کرده، به آنان میگفتند: "ای پسران آن زنی که به شوهران زهر میخوراند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹؛ المصنف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۳.</ref>. | ||
"چون امام حسن{{ع}} علائم [[رحلت]] را [[مشاهده]] کرد، حسین{{ع}} را فراخواند و فرمود: "ای [[برادر]]! هنگام جدائی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد؛ و مرا زهر خورانیدهاند و من خود میشناسم آن کس که مرا [[مسموم]] ساخته و میدانم از کجا این [[خیانت]] سرچشمه گرفته، و خود در پیشگاه [[خدای عزوجل]] با او به [[مخاصمه]] و [[داوری]] خواهم رفت؛ تو را بدان حقی که من بر تو دارم، [[سوگند]] میدهم، مبادا سخنی در این باره به زبان آری، و [[چشم به راه]] آنچه [[خدا]] درباره من پیش آورده باشی و چون من از [[دنیا]] رفتم، [[چشم]] مرا بپوشان و مرا [[غسل]] ده و [[کفن]] نما، و بر [[تابوت]] قرارم بده و به سوی [[قبر]] جدم، [[رسول خدا]]{{صل}} ببر تا دیداری با او تازه کنم؛ سپس به سوی قبر جدهام، [[فاطمه بنت اسد]] ([[رضی]] [[الله]] عنه) ببر و در آنجا دفنم کن. و زود است بدانی ای [[برادر]] که [[مردم]] [[گمان]] کنند شما میخواهید مرا کنار رسول خدا{{صل}} به خاک بسپارید؛ پس در این مورد جمع شوند و جلوی شما را بگیرند؛ تو را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] ریخته شود". سپس درباره [[خاندان]] و [[فرزندان]] و آنچه از او به جای ماند، و به آنچه پدرش، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگام جانشینیاش [[وصیت]] کرده بود، همه را به آن حضرت{{ع}} وصیت کرده، و [[شایستگی]] او را به [[جانشینی]] خود به مردم رساند، و [[شیعیان]] خود را به جانشینی آن حضرت [[راهنمائی]] فرمود و او را نشانه برای آنان پس از خود قرار داد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. | "چون امام حسن{{ع}} علائم [[رحلت]] را [[مشاهده]] کرد، حسین{{ع}} را فراخواند و فرمود: "ای [[برادر]]! هنگام جدائی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد؛ و مرا زهر خورانیدهاند و من خود میشناسم آن کس که مرا [[مسموم]] ساخته و میدانم از کجا این [[خیانت]] سرچشمه گرفته، و خود در پیشگاه [[خدای عزوجل]] با او به [[مخاصمه]] و [[داوری]] خواهم رفت؛ تو را بدان حقی که من بر تو دارم، [[سوگند]] میدهم، مبادا سخنی در این باره به زبان آری، و [[چشم به راه]] آنچه [[خدا]] درباره من پیش آورده باشی و چون من از [[دنیا]] رفتم، [[چشم]] مرا بپوشان و مرا [[غسل]] ده و [[کفن]] نما، و بر [[تابوت]] قرارم بده و به سوی [[قبر]] جدم، [[رسول خدا]]{{صل}} ببر تا دیداری با او تازه کنم؛ سپس به سوی قبر جدهام، [[فاطمه بنت اسد]] ([[رضی]] [[الله]] عنه) ببر و در آنجا دفنم کن. و زود است بدانی ای [[برادر]] که [[مردم]] [[گمان]] کنند شما میخواهید مرا کنار رسول خدا{{صل}} به خاک بسپارید؛ پس در این مورد جمع شوند و جلوی شما را بگیرند؛ تو را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] ریخته شود". سپس درباره [[خاندان]] و [[فرزندان]] و آنچه از او به جای ماند، و به آنچه پدرش، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگام جانشینیاش [[وصیت]] کرده بود، همه را به آن حضرت{{ع}} وصیت کرده، و [[شایستگی]] او را به [[جانشینی]] خود به مردم رساند، و [[شیعیان]] خود را به جانشینی آن حضرت [[راهنمائی]] فرمود و او را نشانه برای آنان پس از خود قرار داد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. | ||
خط ۲۸۵: | خط ۲۸۵: | ||
نقل شده است، روزی [[مقداد]] بن معدیکرب و عمرو بن الأسود نزد معاویه رفتند؛ وی به ایشان گفت: "آیا میدانید [[حسن بن علی]] از دنیا رفته است؟" مقداد [[آیه استرجاع]] را بر زبان آورد؛ معاویه به او گفت: "آیا این را [[مصیبت]] میدانی؟" مقداد پاسخ گفت: "چرا مصیبت ندانم و حال آنکه [[پیامبر خدا]] او را در دامن و آغوشش قرار میداد و میفرمود: "این فرزند از من است"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۲۲؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۴۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۷، ص۱۰۵؛ فیض القدیر، مناوی، ج۳، ص۴۱۵.</ref>. | نقل شده است، روزی [[مقداد]] بن معدیکرب و عمرو بن الأسود نزد معاویه رفتند؛ وی به ایشان گفت: "آیا میدانید [[حسن بن علی]] از دنیا رفته است؟" مقداد [[آیه استرجاع]] را بر زبان آورد؛ معاویه به او گفت: "آیا این را [[مصیبت]] میدانی؟" مقداد پاسخ گفت: "چرا مصیبت ندانم و حال آنکه [[پیامبر خدا]] او را در دامن و آغوشش قرار میداد و میفرمود: "این فرزند از من است"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۲۲؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۴۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۷، ص۱۰۵؛ فیض القدیر، مناوی، ج۳، ص۴۱۵.</ref>. | ||
چون خواستند که [[امام حسن]] را پیش [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند، [[عایشه]] [[اجازه]] نداد؛ پس او را در گورستان [[بقیع]] پیش جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) دفن کردند. سپس | چون خواستند که [[امام حسن]] را پیش [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند، [[عایشه]] [[اجازه]] نداد؛ پس او را در گورستان [[بقیع]] پیش جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) دفن کردند. سپس همسر امام حسن{{ع}} به [[امید]] وعدههای معاویه پیش او رفت؛ معاویه از او [[انتقام]] گرفت و گفت: "تو به چنان شوهری (که [[فرزند علی]] [[مرتضی]] و فاطمه [[زهرا]] و دخترزاده [[محمد مصطفی]] بود) [[وفا]] نکردی، چگونه به من [[وفادار]] خواهی بود؟"<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۰۰ (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۴-۱۱۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۷۳-۳۷۸؛ [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۹.</ref> | ||
== ماجرای دفن | == ماجرای دفن پیکر مطهر [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} == | ||
چون امام حسن{{ع}} از دنیا رفت، [[امام حسین]]{{ع}} او را [[غسل]] داده و | چون امام حسن{{ع}} از دنیا رفت، [[امام حسین]]{{ع}} او را [[غسل]] داده و کفن کرد، و او را بر تابوتی نهاده برای دفن] برداشت. [[مروان]] با دستیارانش از [[بنیامیه]] به [[یقین]] پنداشتند که [[بنیهاشم]] میخواهند او را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفن]] کنند؛ پس جمع شدند و [[لباس]] [[جنگ]] به تن کردند. وقتی حسین{{ع}} جنازه او را به سوی [[قبر]] جدش، رسول خدا{{صل}} برد که دیداری با آن حضرت{{صل}} تازه کند، آنان با گروه خود رو به روی بنیهاشم آمدند و [[عایشه]] نیز که بر استری سوار بود، به ایشان پیوست و گفت: "مرا با شما چه کار! میخواهید کسی را که من [[دوست]] ندارم، به [[خانه]] من وارد کنید؟" و مروان فریاد زد: "چه بسا [[جنگی]] که بهتر از [[آسایش]] و غوطهور شدن در [[خوشی]] است! آیا عثمان در دورترین جای [[مدینه]] دفن شود و حسن با [[پیامبر]] به خاک سپرده شود؟ تا من [[شمشیر]] به دست دارم هرگز این کار نخواهد شد!" (و با این جریان) نزدیک بود [[فتنه]] جنگ میان بنیهاشم و بنیامیه به پا شود. | ||
پس [[ابن عباس]] جلوی مروان آمده، گفت: "ای مروان، از آنجا که آمدهای بازگرد؛ زیرا ما نمیخواهیم بزرگ خود را کنار رسول خدا{{صل}} به خاک بسپاریم، بلکه میخواهیم به وسیله [[زیارت]] او دیداری تازه کند و سپس او را به نزد جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) ببریم و خود او [[وصیت]] کرده او را در آنجا به خاک بسپاریم و اگر خود او وصیت کرده بود با پیامبر{{صل}} دفنش کنیم، هر آینه میدانستی که تو ناتوانتر از آنی که جلوی ما را بگیری؛ لکن خود آن حضرت{{ع}} داناتر به [[خدا]] و پیامبر و نگهداری [[حرمت]] قبر جدش بوده، از اینکه خرابی در آن پدید آید؛ چنانچه این کار را دیگری غیر او کرد و بدون [[اذن]] آن حضرت{{صل}} به خانه او وارد شد". سپس رو به عایشه کرده، گفت: "این، چه | پس [[ابن عباس]] جلوی مروان آمده، گفت: "ای مروان، از آنجا که آمدهای بازگرد؛ زیرا ما نمیخواهیم بزرگ خود را کنار رسول خدا{{صل}} به خاک بسپاریم، بلکه میخواهیم به وسیله [[زیارت]] او دیداری تازه کند و سپس او را به نزد جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) ببریم و خود او [[وصیت]] کرده او را در آنجا به خاک بسپاریم و اگر خود او وصیت کرده بود با پیامبر{{صل}} دفنش کنیم، هر آینه میدانستی که تو ناتوانتر از آنی که جلوی ما را بگیری؛ لکن خود آن حضرت{{ع}} داناتر به [[خدا]] و پیامبر و نگهداری [[حرمت]] قبر جدش بوده، از اینکه خرابی در آن پدید آید؛ چنانچه این کار را دیگری غیر او کرد و بدون [[اذن]] آن حضرت{{صل}} به خانه او وارد شد". سپس رو به عایشه کرده، گفت: "این، چه رسوائی است ای عایشه؟! روزی بر استر، و روزی بر شتر! میخواهی نور خدا را خاموش کنی و با [[دوستان]] خدا بجنگی؟ برگرد که به آنچه دوست داری، رسیدهای و [[خداوند]] [[انتقام]] این [[خاندان]] را میگیرد؛ گرچه پس از گذشت زمانی طولانی باشد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۵.</ref>. | ||
"[[امام حسین]]{{ع}} نیز فرمود: "به [[خدا]] اگر سفارش برادرم نبود که [[خونها]] ریخته نشود، و به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] به خاطر او نریزد، هرآینه میدانستید چگونه شمشیرهای خدا جای خود را از شما میگرفت؛ با اینکه شما پیمانهای میان ما و خود را شکستید و آنچه ما برای خود با شما شرط کردیم، تباه ساختید". سپس [[امام حسن]]{{ع}} را آورده و در [[بقیع]] نزد [[قبر]] جدهاش، [[فاطمه]] دختر [[اسد بن هاشم بن عبد مناف]] به خاک سپردند<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۶.</ref>. | "[[امام حسین]]{{ع}} نیز فرمود: "به [[خدا]] اگر سفارش برادرم نبود که [[خونها]] ریخته نشود، و به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] به خاطر او نریزد، هرآینه میدانستید چگونه شمشیرهای خدا جای خود را از شما میگرفت؛ با اینکه شما پیمانهای میان ما و خود را شکستید و آنچه ما برای خود با شما شرط کردیم، تباه ساختید". سپس [[امام حسن]]{{ع}} را آورده و در [[بقیع]] نزد [[قبر]] جدهاش، [[فاطمه]] دختر [[اسد بن هاشم بن عبد مناف]] به خاک سپردند<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۶.</ref>. | ||
به نقل دیگر، "پس از | به نقل دیگر، "پس از شهادت امام حسن{{ع}} پیکر مطهر آن حضرت را به قصد خاکسپاری در کنار قبر [[پیامبر خدا]]{{صل}} بیرون آوردند؛ پس [[مروان بن حکم]] و [[سعید بن عاص]] سوار بر مرکب شدند و از این کار جلوگیری کردند و نزدیک بود که فتنهای پیش آید. [[عایشه]] نیز بر استری سفید و سیاه سوار شد و گفت: "هیچ کس را به خانهام راه نمیدهم". قاسم بن [[محمد بن ابوبکر]] نزد وی آمد و گفت: "آیا میخواهی گفته شود امروز [[روز]] بغله شهباء (استر سفید و سیاه [است])؟" پس عایشه بازگشت و گروهی از [[مردم]] با [[حسین بن علی]]{{عم}} همراه شدند و گفتند: "ما را با [[آل مروان]] وا گذار ([[اجازه]] [[نبرد]] را صادر کن)". حضرت فرمود: {{متن حدیث|إنَّ أخي أوصاني ألّا اُريقَ فيهِ مِحجَمَةَ دَمٍ}}؛ همانا برادرم مرا [[وصیت]] کرده است که در [[دفن]] او به اندازه حجامتی خون نریزم؛ پس امام حسن{{ع}} در بقیع دفن شد"<ref>تاریخ یعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. | ||
در نقل دیگری آمده است که عایشه گفت: "فرزند خودتان را از خانهام دور کنید؛ زیرا نباید | در نقل دیگری آمده است که عایشه گفت: "فرزند خودتان را از خانهام دور کنید؛ زیرا نباید حریم [[پیامبر]] از بین برود"؛ [[محمد بن حنفیه]] گفت: "ای عایشه، روزی بر شتر سوار میشوی و روزی بر استر مینشینی؛ هنوز [[کینه]] [[بنیهاشم]] را از دلت بیرون نمیکنی؟" [[عایشه]] گفت: "ای محمد! اینان [[فرزندان فاطمه]] هستند و جواب مرا میدهند؛ تو چرا سخن میگوئی؟" [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: "چرا محمد را از فواطم نمیشماری؟ به [[خداوند]] قسم! وی از سه [[فاطمه]] متولد شده است: فاطمه دختر [[عمران]] بن [[عائذ]]، فاطمه دختر [[ربیعه]]، [[فاطمه دختر اسد]]"؛ عایشه گفت: "فرزند خودتان را دور کنید؛ شما [[مردمان]] با کینهای هستید"؛ حسین{{ع}} برادرش را به طرف [[بقیع]] برد و در آنجا [[دفن]] کرد"<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۵-۳۰۶.</ref>. | ||
فرزند [[محمد بن حنفیه]] میگوید: "از پدرم شنیدم که میگفت: در آن [[روز]] میخواستم گردن [[مروان]] را بزنم و چنان بود که او را سزاوار کشتن میدانستم. آنچه میان من و انجام این کار مانع شد، این بود که خود از برادرم شنیدم که میگفت: "اگر [[بیم]] داشتید که درباره من به اندازه [[خون]] گرفتنی خون ریخته شود، مرا در بقیع به خاک بسپارید". بدین سبب به برادرم (حسین) که از همه با او مهربانتر بودم، گفتم: یا [[اباعبدالله]]! چنان نیست که [[جنگ]] با این گروه را از بیم رها کنیم، بلکه میخواهیم از سفارش ابی محمد (حسن{{ع}}) [[پیروی]] کنیم؛ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر بدون قید و شرط فرموده بود مرا کنار [[پیامبر]]{{صل}} به خاک بسپارید یا او را همانجا به خاک میسپردیم یا همه تا پای [[جان]] و [[مرگ]] میایستادیم. ولی او از آنچه میبینی، بیم داشت و فرمود اگر [[ترس]] آن داشتید که درباره من به اندازه خون گرفتنی خون ریخته شود، مرا کنار مادرم به خاک بسپارید". اینک جز این به [[مصلحت]] نیست که از سفارش او [[پیروی]] کنیم و [[فرمان]] او را به کار بندیم. با آنکه [[گمان]] میکردم حسین{{ع}} نخواهد پذیرفت؛ قبول کرد و پیکر حسن{{ع}} را برداشتیم و در بقیع بر [[زمین]] نهادیم. [[سعید بن عاص]] برای [[نماز]] گزاردن بر جنازه آمد. اما بنیهاشم گفتند: هرگز کسی جز حسین{{ع}} نباید بر او [[نماز]] گزارد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۲.</ref>. | فرزند [[محمد بن حنفیه]] میگوید: "از پدرم شنیدم که میگفت: در آن [[روز]] میخواستم گردن [[مروان]] را بزنم و چنان بود که او را سزاوار کشتن میدانستم. آنچه میان من و انجام این کار مانع شد، این بود که خود از برادرم شنیدم که میگفت: "اگر [[بیم]] داشتید که درباره من به اندازه [[خون]] گرفتنی خون ریخته شود، مرا در بقیع به خاک بسپارید". بدین سبب به برادرم (حسین) که از همه با او مهربانتر بودم، گفتم: یا [[اباعبدالله]]! چنان نیست که [[جنگ]] با این گروه را از بیم رها کنیم، بلکه میخواهیم از سفارش ابی محمد (حسن{{ع}}) [[پیروی]] کنیم؛ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر بدون قید و شرط فرموده بود مرا کنار [[پیامبر]]{{صل}} به خاک بسپارید یا او را همانجا به خاک میسپردیم یا همه تا پای [[جان]] و [[مرگ]] میایستادیم. ولی او از آنچه میبینی، بیم داشت و فرمود اگر [[ترس]] آن داشتید که درباره من به اندازه خون گرفتنی خون ریخته شود، مرا کنار مادرم به خاک بسپارید". اینک جز این به [[مصلحت]] نیست که از سفارش او [[پیروی]] کنیم و [[فرمان]] او را به کار بندیم. با آنکه [[گمان]] میکردم حسین{{ع}} نخواهد پذیرفت؛ قبول کرد و پیکر حسن{{ع}} را برداشتیم و در بقیع بر [[زمین]] نهادیم. [[سعید بن عاص]] برای [[نماز]] گزاردن بر جنازه آمد. اما بنیهاشم گفتند: هرگز کسی جز حسین{{ع}} نباید بر او [[نماز]] گزارد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۲.</ref>. | ||
خط ۳۰۴: | خط ۳۰۴: | ||
[[جابر بن عبدالله]] میگوید: "روز درگذشت [[حسن بن علی]]{{ع}} در مدینه حضور داشتیم. نزدیک بود میان [[حسین بن علی]]{{عم}} و [[مروان بن حکم]] [[فتنه]] درگیرد. حسن{{ع}} به [[برادر]] خود سفارش کرده بود کنار [[مرقد پیامبر]]{{صل}} به خاک سپرده شود و اگر [[بیم]] آن داشته باشد که [[جنگ]] و [[ستیز]] درگیرد، او را در [[بقیع]] به خاک بسپارند. مروان با آنکه در آن هنگام [[معزول]] بود، برای اینکه معاویه را [[خشنود]] کند، [[اجازه]] نداد که آن کار انجام شود. مروان تا هنگام [[مرگ]] خود همواره [[دشمن]] [[بنیهاشم]] بود"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۳؛ و نیز ر. ک: تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ اثبات الوصیة، ابن عقیل، ص۱۶۰؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۴۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۱۴۲.</ref>. | [[جابر بن عبدالله]] میگوید: "روز درگذشت [[حسن بن علی]]{{ع}} در مدینه حضور داشتیم. نزدیک بود میان [[حسین بن علی]]{{عم}} و [[مروان بن حکم]] [[فتنه]] درگیرد. حسن{{ع}} به [[برادر]] خود سفارش کرده بود کنار [[مرقد پیامبر]]{{صل}} به خاک سپرده شود و اگر [[بیم]] آن داشته باشد که [[جنگ]] و [[ستیز]] درگیرد، او را در [[بقیع]] به خاک بسپارند. مروان با آنکه در آن هنگام [[معزول]] بود، برای اینکه معاویه را [[خشنود]] کند، [[اجازه]] نداد که آن کار انجام شود. مروان تا هنگام [[مرگ]] خود همواره [[دشمن]] [[بنیهاشم]] بود"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۳؛ و نیز ر. ک: تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ اثبات الوصیة، ابن عقیل، ص۱۶۰؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۴۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۱۴۲.</ref>. | ||
عباد بن عبدالله بن زبیر نیز گفته است: "در آن روز، خود از [[عایشه]] شنیدم که میگفت: "[[دفن]] حسن کنار آرامگاه پیامبر هرگز صورت نخواهد گرفت؛ باید در بقیع به خاک سپرده شود و شخص چهارمی با آنان دفن نخواهد شد؛ به [[خدا]] [[سوگند]]! اینجا [[خانه]] من است که پیامبر{{صل}} در [[زندگی]] خود به من عطا فرموده است؛ عمر که [[خلیفه]] بود، بدون اجازه من دفن نشد؛ علی و بازماندگانش در نظر ما پسندیده نیستند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۶. عباد، نوه خواهر عایشه و به او محرم بود. مسئله مالک حجره بودن نیز موضوع شگفتی است که عایشه در زمان خلافت پدرش، ابوبکر و عمر جرأت بیان آن را نداشت؛ زیرا دروغی مسلم بود. ادعایی که دلیلی برای آن اقامه نشد، بلکه برخلاف آن دلیل اقامه شده است که اهل تحقیق و دقت و اشارت نکات مهمی را از این ادعا به دست خواهند آورد.</ref>. | |||
[[واقدی]] از محرز بن جعفر و از پدرش نقل کرده است که [[روز]] | [[واقدی]] از محرز بن جعفر و از پدرش نقل کرده است که [[روز]] خاکسپاری [[حسن بن علی]]{{ع}} شنیدم که [[ابوهریره]] میگفت: "[[خدا]] [[مروان]] را بکشد که به خدا [[سوگند]] میخورد و میگفت، نخواهم گذاشت پسر [[ابوتراب]] کنار مرقد [[رسول خدا]]{{صل}} به خاک سپرده شود و حال آنکه عثمان در [[بقیع]] به خاک سپرده شد"؛ من گفتم: ای مروان! از خدا بترس و درباره علی جز سخن پسندیده مگو؛ [[گواهی]] میدهم که خود شنیدم، [[پیامبر]]{{صل}} به روز [[جنگ خیبر]] میفرمود: "همانا [[پرچم]] را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش او را [[دوست]] میدارند؛ مردی که گریزنده از مردی خواهم داد [[جنگ]] نیست". و گواهی میدهم که خود شنیدم، پیامبر{{صل}} درباره حسن{{ع}} میفرمود: "پروردگارا! من حسن را دوست میدارم و تو هم دوستش بدار و هر که او را دوست میدارد، دوست بدار!"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۱۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۱۵۷.</ref>. | ||
بلعمی نیز مینویسد: "هنگامی که خواستند او را نزدیک [[مرقد پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند و [[عایشه]] این خبر را شنید، بر استری نشست و گفت: "نمیگذارم که او را اینجا دفن کنند". پس همراهان عایشه آمدند و چون [[مردم]] خواستند [[امام حسن]]{{ع}} را دفن کنند، ایشان مانع شده، و [[پیکر امام]] حسن{{ع}} را تیرباران کردند. پس او را در [[بقیع الغرقد]] به خاک سپردند. و [[اهل بیت]] امام حسن{{ع}} و [[خویشان]] او برخاستند و به طرف [[مکه]] [[حرکت]] کردند. و [[همسر]] [[امام مجتبی]]{{ع}} که [[قاتل]] آن حضرت بود، برخاست و به سوی معاویه رفت و آنچه به او [[وعده]] داده بود، [[طلب]] کرد؛ معاویه به او گفت: "تو که با همسری چون حسن، نوه [[پیامبر]]، سازگاری نداشتی و به وی [[وفا]] نکردی، به فرزند من چگونه وفا کنی؟"<ref>تاریخنامه طبری بلعمی، ج۴، ص۶۸۳-۶۸۴.</ref>. | بلعمی نیز مینویسد: "هنگامی که خواستند او را نزدیک [[مرقد پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند و [[عایشه]] این خبر را شنید، بر استری نشست و گفت: "نمیگذارم که او را اینجا دفن کنند". پس همراهان عایشه آمدند و چون [[مردم]] خواستند [[امام حسن]]{{ع}} را دفن کنند، ایشان مانع شده، و [[پیکر امام]] حسن{{ع}} را تیرباران کردند. پس او را در [[بقیع الغرقد]] به خاک سپردند. و [[اهل بیت]] امام حسن{{ع}} و [[خویشان]] او برخاستند و به طرف [[مکه]] [[حرکت]] کردند. و [[همسر]] [[امام مجتبی]]{{ع}} که [[قاتل]] آن حضرت بود، برخاست و به سوی معاویه رفت و آنچه به او [[وعده]] داده بود، [[طلب]] کرد؛ معاویه به او گفت: "تو که با همسری چون حسن، نوه [[پیامبر]]، سازگاری نداشتی و به وی [[وفا]] نکردی، به فرزند من چگونه وفا کنی؟"<ref>تاریخنامه طبری بلعمی، ج۴، ص۶۸۳-۶۸۴.</ref>. | ||
خط ۳۱۲: | خط ۳۱۲: | ||
نقل شده است، پس از به [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] در [[بقیع]]، [[مروان]] پیک دیگری پیش معاویه فرستاد و به او خبر داد که چگونه همراه [[بنیامیه]] و وابستگان آنان [[قیام]] کرده است. مروان برای او نوشت که: "من پرچمی برافراشتم و همه [[جامه]] [[جنگ]] پوشیدیم و دو هزار مرد جمع کردم که پیرو من بودند. و به فضل و [[منت]] [[خدا]] هرگز چنان نخواهد بود که همراه [[ابوبکر]] و عمر شخص سومی آنجا به خاک سپرده شود، همانگونه که [[امیرالمؤمنین]] عثمان [[مظلوم]]! آنجا [[دفن]] نشد و اینان بودند که نسبت به عثمان آنچه شد، انجام دادند". | نقل شده است، پس از به [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] در [[بقیع]]، [[مروان]] پیک دیگری پیش معاویه فرستاد و به او خبر داد که چگونه همراه [[بنیامیه]] و وابستگان آنان [[قیام]] کرده است. مروان برای او نوشت که: "من پرچمی برافراشتم و همه [[جامه]] [[جنگ]] پوشیدیم و دو هزار مرد جمع کردم که پیرو من بودند. و به فضل و [[منت]] [[خدا]] هرگز چنان نخواهد بود که همراه [[ابوبکر]] و عمر شخص سومی آنجا به خاک سپرده شود، همانگونه که [[امیرالمؤمنین]] عثمان [[مظلوم]]! آنجا [[دفن]] نشد و اینان بودند که نسبت به عثمان آنچه شد، انجام دادند". | ||
معاویه به مروان | معاویه به مروان نامه نوشت و از آنچه او کرده بود، [[سپاسگزاری]] کرد و او را به [[حکومت مدینه]] [[منصوب]] کرد و [[سعید بن عاص]] را برکنار کرد. پس از آن، معاویه نامهای به مروان نوشت که چون این نامهام رسید، هیچ [[مال]] و خواستهای از]آن[سعید بن عاص را، چه کم باشد و چه بسیار، رها مکن و همه را بگیر. چون نامه به مروان رسید، آن را همراه پسرش، عبدالملک پیش سعید بن عاص فرستاد که او را از نامه معاویه [[آگاه]] سازد. سعید بن عاص همین که آن نامه را خواند، با صدای بلند، یکی از کنیزکان خود را فراخواند و گفت: "آن دو نامه امیرالمؤمنین! را بیاور". کنیزک هر دو نامه را آورد؛ سعید به عبدالملک گفت: "هر دو را بخوان". در آن نامهها معاویه پس از برکنار ساختن مروان از حکومت مدینه به سعید نوشته بود، همه [[اموال]] و [[املاک]] مروان را که در مناطق [[ذوالمروه]] و [[سویداء]] و ذوخشب دارد، بگیرد و یک خرمابن هم برای او باقی نگذارد. پس سعید به عبدالملک] گفت: "پدرت را از این نامهها آگاه کن". عبدالملک هم برای سعید [[پاداش]] پسندیده [[آرزو]] کرد. سعید گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تو این نامه را پیش من نمیآوردی، من یک کلمه از آنچه دیدی، بر زبان نمیآوردم". چون عبدالملک پدر خود را از این موضوع [[آگاه]] کرد، او گفت: "آری، او نسبت به ما پیوند را بیشتر رعایت کرده است تا ما نسبت به او"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۹-۱۲۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۷۸-۳۸۴.</ref> | ||
== سن [[امام حسن]]{{ع}} | == سن [[امام حسن]]{{ع}} هنگام [[شهادت]] و [[محل دفن]] == | ||
مؤرخان درباره سن دقیق آن حضرت و نیز سال شهادتش اندکی [[اختلاف]] دارند و ما مشهورترین نظرها را نقل میکنیم؛ [[کلینی]] مینویسد: آن حضرت در آخر ماه صفر و در سال ۴۹ هجری در ۴۷ سالگی به شهادت رسید و در ادامه روایتی را از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: "[[حسن بن علی]]{{عم}} ۴۷ ساله بود که [[وفات]] کرد و این حادثه در سال پنجاه هجری اتفاق افتاد و آن حضرت مدت چهل سال بعد از [[پیامبر]] [[زندگی]] کرد و نزد جدهاش، [[فاطمه بنت اسد]] بن هاشم در [[بقیع]] [[دفن]] شد"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱-۴۶۲.</ref>. برخی معتقدند، امام حسن{{ع}} در ۴۶ سالگی به شهادت رسید<ref>تاریخنامه طبری، بلعمی، ج۴، ص۶۸۴. وی مینویسد: شهادت امام حسن{{ع}} در ماه شعبان سال ۴۱ هجری اتفاق افتاده است.</ref>. | |||
یعقوبی مینویسد: [[امام حسن بن علی]]{{عم}} در ماه ربیع الاول سال ۴۹ هجری وفات کرد<ref>تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۳۳۵.</ref>. [[شیخ مفید]] مینویسد: امام حسن{{ع}} در ماه صفر سال پنجاه هجری از [[دنیا]] رفت، و در آن [[زمان]] ۴۸ سال از عمر شریفش گذشته بود، و مدت خلافتش، ده سال طول کشید<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. | |||
[[کمال الدین]] بن [[طلحه]] آورده که مدت عمر او ۴۷ سال بوده است؛ هفت سال با جد خود، [[رسول خدا]]{{صل}} و بعد از [[وفات]] جد بزرگوارش، سی سال با پدر خود، امیرالمؤمنین علی{{ع}}، و بعد از آن، آن حضرت ده سال دیگر در [[حیات]] بود و در پنجم [[ربیع الاول]] در سال ۴۹ [[هجرت]] [[رحلت]] کرد و به [[نقلی]] در سال پنجاهم هجرت، و در [[بقیع]] [[دفن]] شد و در آن وقت، [[جعده بنت اشعث]] [[همسر]] ایشان بود و گویند او به آن حضرت زهر داد<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۶۳.</ref>. | [[کمال الدین]] بن [[طلحه]] آورده که مدت عمر او ۴۷ سال بوده است؛ هفت سال با جد خود، [[رسول خدا]]{{صل}} و بعد از [[وفات]] جد بزرگوارش، سی سال با پدر خود، امیرالمؤمنین علی{{ع}}، و بعد از آن، آن حضرت ده سال دیگر در [[حیات]] بود و در پنجم [[ربیع الاول]] در سال ۴۹ [[هجرت]] [[رحلت]] کرد و به [[نقلی]] در سال پنجاهم هجرت، و در [[بقیع]] [[دفن]] شد و در آن وقت، [[جعده بنت اشعث]] [[همسر]] ایشان بود و گویند او به آن حضرت زهر داد<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۶۳.</ref>. | ||
استاد [[یوسفی غروی]] مینویسد: [[طبرسی]] در [[اعلام الوری]] [[زمان]] [[شهادت]] حضرت را ۲۸ ماه صفر نوشته و | استاد [[یوسفی غروی]] مینویسد: [[طبرسی]] در [[اعلام الوری]] [[زمان]] [[شهادت]] حضرت را ۲۸ ماه صفر نوشته و عمر شریف آن حضرت را هنگام شهادت، همانند [[کلینی]]، ۴۷ سال و سال شهادت را همانند [[شیخ مفید]]، در سال پنجاه هجری دانسته است و [[ابن شهر آشوب]] از وی [[پیروی]] کرده و در کشورهای فارس و [[عجم]] ([[ایران]] و غیر [[عربها]]) این نظر پذیرفته شده است. و [[کفعمی]] [[روز]] شهادت آن حضرت را هفتم ماه صفر دانسته است و [[شیعیان]] کشورهای [[عرب]] این نظر را پذیرفتهاند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۵۸۶-۵۸۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۲۸-۱۲۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref> | ||
== [[وصیت]] [[امام حسن مجتبی]] == | == [[وصیت]] [[امام حسن مجتبی]] == | ||
[[امام حسن]]{{ع}} در حال [[احتضار]] به [[امام حسین]]{{ع}} چنین وصیت کرد: مرا نزد رسول خدا{{صل}} دفن کن که کسی از من به او سزاوارتر نیست، مگر اینکه مانع تو شوند و اگر چنین شد، نمیخـواهـم خونی بریزی»<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. بنا بر روایتی، این وصیت مکتوب بوده است<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۹.</ref>. [[وصیت]] دیگر | [[امام حسن]]{{ع}} در حال [[احتضار]] به [[امام حسین]]{{ع}} چنین وصیت کرد: مرا نزد رسول خدا{{صل}} دفن کن که کسی از من به او سزاوارتر نیست، مگر اینکه مانع تو شوند و اگر چنین شد، نمیخـواهـم خونی بریزی»<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. بنا بر روایتی، این وصیت مکتوب بوده است<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۹.</ref>. [[وصیت]] دیگر حضرت بـه امام حسین{{ع}} این بود که او را [[غسل]] و کفن کند<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۰۸.</ref> و بر او [[نماز]] گذارد<ref>بیهقی، لباب الانساب، ج۱، ص۳۳۹.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[کلینی]]، وصیت به [[دفن]] در کنار [[مرقد پیامبر]]{{صل}} نشده، بلکه [[امام]] حسـن{{ع}} سفارش کرده کـه بـدن آن حضرت را به سبب موضوعی که خود [[عهد]] کرده است، کنار قبر رسول خدا{{صل}} ببرد و سپس در [[بقیع]] دفن کند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۳.</ref>. سند این روایت [[ضعیف]] شمرده شده است<ref>ر.ک: الدرایه، برنامه نرمافزار نور.</ref>. | ||
به نظر میرسد با توجه به اشاره برخی از [[روایات]]، برخی از [[شیعیان]] نیز هنگام | به نظر میرسد با توجه به اشاره برخی از [[روایات]]، برخی از [[شیعیان]] نیز هنگام احتضار امام مجتبی{{ع}} به دیدار او نایل شده و شفارشاتی به آنان شده است. به روایتی، [[جنادة بن ابی امیه]] در آخرین لحظات عمر شریف [[امام مجتبی]] به دیدار آن حضرت مشرف شد و خواست سفارشی به او بفرماید. آن حضرت سفارشات ارزشمند و مهمی بیان کرد، در پایان حال امام دگرگون شـد و در حالی که سر بر بالین [[امام حسین]]{{ع}} داشت، به [[شهادت]] رسید<ref>خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۲۲۶-۲۲۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص۱۲۱.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |