۳۳٬۷۴۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '﴿' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - '﴾' به ' ') |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
* در [[تبیین]] و تحلیل [[جایگاه]] [[امامان]] بعد از رحت خاتم الأنبیا و توضیح [[ولایت تشریعی]] غیر [[خداوند]] نکات ذیل قابل توجّه است: | * در [[تبیین]] و تحلیل [[جایگاه]] [[امامان]] بعد از رحت خاتم الأنبیا و توضیح [[ولایت تشریعی]] غیر [[خداوند]] نکات ذیل قابل توجّه است: | ||
# '''توضیح اصل [[تشریع]] و تخطئه:''' نکتهٔ اوّل توجّه به معنا و مفهوم اصل [[تشریع]] است، اینکه وضع قانون و [[شریعت]] به [[خداوند]] اختصاص دارد، به چه معناست؟ قلمرو وضع قانون و [[شریعت الهی]] چیست؟ آیا شامل [[احکام]] عقیدتی "جهانبینی"، عبادی و دنیوی از قبیل اقتصاد، [[سیاست]] و اجتماع میشود؟ مطابق اصول و مبانی ثابت شده در [[فقه اسلامی]] خصوصاً [[فقه امامیه]] [[احکام]] [[شریعت]] اعمّ از وجوب، استحباب، حرمت و کراهت تابع مصالح و مفاسد است، به این معنی که [[حکمت]] وضع حکم وجوب، وجود یک مصلحت لازم و ملزمه در آن فعل و همینطور دلیل تحریم یک فعل وجود یک مفسده برای [[انسان]] است. به همین شکل در مسئله حکم استحبابی یا کراهت، نهایت اینکه مصلحت و مفسده آن به مرتبهای نرسیده است که موجب [[وجوب]] یا تحریم گردد. نکته قابل توجّه در مصلحت و مفسدت آنکه آن دو اعم از مصلحت و مفسدت دنیوی و اخروی میتواند باشد. براین اساس هر فعلی در حقیقت امر و نفس-الأمری و به تعبیر کلامی [[علم ازلی]] و [[لوح محفوظ]] الهی یک حکم خاص دارد که [[خداوند]] [[احکام]] افعال را به صورت کلی یا جزئی از طریق [[وحی]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به [[مردم]] ابلاغ نموده است. [[روایات]] [[کاملیت]] و [[جامعیت اسلام]] و اینکه هر شیءای که [[مردم]] بدان نیازمند هستند در [[قرآن]] یا سنت وجود دارد، به این معنا اشاره یا دلالت دارد. امّا اینکه هرفعلی در واقع و نفسالأمر دارای [[حکم الهی]] است، این اصل در [[فقه امامیه]] اصل مسلّم است که از آن به "تصویب" و "تخطئه" یا "مخطئه" تعبیر میکنند؛ چراکه در صورت [[خطا]] و اشتباه [[فقیه]] در استنباط حکمی، حکم او به [[خطا]] رفته است<ref>[[علامه حلی]] میگوید: « الحق ان المصیب واحد و ان الله تعالی فی کل واقعة حکما معینا و ان علیه دلیلاً ظاهراً لاقطعیا»، ( مبادی الوصول الی [[علم]] الاصول، ص ۲۴۴ ونیز معالم الدین، ص۲۳۶، بحث الاجتهاد و التقلید؛ کفایة الأصول،ج۲، ص۴۳۰).</ref> امّا در فقه [[اهل سنت]] اختلافی است، دیدگاهی موافق دیدگاه [[امامیه]] است، لکن دیدگاه دیگر وجود حکم واقعی الهی هر فعلی را منکرند و حکم فعل را همان حکم مجتهد و [[فقیه]] میدانند. نتیجه آن عدم [[خطا]] در حکم و اصابت به واقع به صورت همیشه ولو در دو حکم متعارض خواهد بود که در فقه از آن به "مصوّبه" نام برده میشود<ref>نکته قابل توجه اینکه مطابق گزارش [[امام]] غزالی در مورد [[احکام]] ظنی است که در [[اهل سنت]] دو موضع وجود دارد. غزالی موضع [[بشر]] المریسی را در فروغ مانند عقاید ذکر میکند که در واقع یک حکم مشخص دارد، (ر.ک: المستصفی من [[علم]] الأصول،ج۲، صص ۳۵۹و ۳۶۱) . شافعی نیز بنابر گزارش بیضاوی به اصل تخطئه قائل است، (ناصر الدین البیضاوی، منهاج الوصول فی معرفة الأصول، ص ۷۳) . اما اکثر [[اهل سنت]] به اصل تصویب اعتقاد میورزند - چنانکه غزالی در این-باره میگوید:«کل مجتهد مصیب هذا هو مذهب الجماهیر»، ( همان، صص ۳۵۸ - ۹) و نیز ر.ک: آمدی، الأحکام فی اصول الاحکام،ج ۴، صص ۹،۴۱۳؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص ۱۸۴؛ محمد خضری بک، اصول الفقه، ص۳۷۶؛ حمد عبید الکبیسی، اصول الأحکام، ص ۳۷۸.</ref>. | # '''توضیح اصل [[تشریع]] و تخطئه:''' نکتهٔ اوّل توجّه به معنا و مفهوم اصل [[تشریع]] است، اینکه وضع قانون و [[شریعت]] به [[خداوند]] اختصاص دارد، به چه معناست؟ قلمرو وضع قانون و [[شریعت الهی]] چیست؟ آیا شامل [[احکام]] عقیدتی "جهانبینی"، عبادی و دنیوی از قبیل اقتصاد، [[سیاست]] و اجتماع میشود؟ مطابق اصول و مبانی ثابت شده در [[فقه اسلامی]] خصوصاً [[فقه امامیه]] [[احکام]] [[شریعت]] اعمّ از وجوب، استحباب، حرمت و کراهت تابع مصالح و مفاسد است، به این معنی که [[حکمت]] وضع حکم وجوب، وجود یک مصلحت لازم و ملزمه در آن فعل و همینطور دلیل تحریم یک فعل وجود یک مفسده برای [[انسان]] است. به همین شکل در مسئله حکم استحبابی یا کراهت، نهایت اینکه مصلحت و مفسده آن به مرتبهای نرسیده است که موجب [[وجوب]] یا تحریم گردد. نکته قابل توجّه در مصلحت و مفسدت آنکه آن دو اعم از مصلحت و مفسدت دنیوی و اخروی میتواند باشد. براین اساس هر فعلی در حقیقت امر و نفس-الأمری و به تعبیر کلامی [[علم ازلی]] و [[لوح محفوظ]] الهی یک حکم خاص دارد که [[خداوند]] [[احکام]] افعال را به صورت کلی یا جزئی از طریق [[وحی]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به [[مردم]] ابلاغ نموده است. [[روایات]] [[کاملیت]] و [[جامعیت اسلام]] و اینکه هر شیءای که [[مردم]] بدان نیازمند هستند در [[قرآن]] یا سنت وجود دارد، به این معنا اشاره یا دلالت دارد. امّا اینکه هرفعلی در واقع و نفسالأمر دارای [[حکم الهی]] است، این اصل در [[فقه امامیه]] اصل مسلّم است که از آن به "تصویب" و "تخطئه" یا "مخطئه" تعبیر میکنند؛ چراکه در صورت [[خطا]] و اشتباه [[فقیه]] در استنباط حکمی، حکم او به [[خطا]] رفته است<ref>[[علامه حلی]] میگوید: « الحق ان المصیب واحد و ان الله تعالی فی کل واقعة حکما معینا و ان علیه دلیلاً ظاهراً لاقطعیا»، ( مبادی الوصول الی [[علم]] الاصول، ص ۲۴۴ ونیز معالم الدین، ص۲۳۶، بحث الاجتهاد و التقلید؛ کفایة الأصول،ج۲، ص۴۳۰).</ref> امّا در فقه [[اهل سنت]] اختلافی است، دیدگاهی موافق دیدگاه [[امامیه]] است، لکن دیدگاه دیگر وجود حکم واقعی الهی هر فعلی را منکرند و حکم فعل را همان حکم مجتهد و [[فقیه]] میدانند. نتیجه آن عدم [[خطا]] در حکم و اصابت به واقع به صورت همیشه ولو در دو حکم متعارض خواهد بود که در فقه از آن به "مصوّبه" نام برده میشود<ref>نکته قابل توجه اینکه مطابق گزارش [[امام]] غزالی در مورد [[احکام]] ظنی است که در [[اهل سنت]] دو موضع وجود دارد. غزالی موضع [[بشر]] المریسی را در فروغ مانند عقاید ذکر میکند که در واقع یک حکم مشخص دارد، (ر.ک: المستصفی من [[علم]] الأصول،ج۲، صص ۳۵۹و ۳۶۱) . شافعی نیز بنابر گزارش بیضاوی به اصل تخطئه قائل است، (ناصر الدین البیضاوی، منهاج الوصول فی معرفة الأصول، ص ۷۳) . اما اکثر [[اهل سنت]] به اصل تصویب اعتقاد میورزند - چنانکه غزالی در این-باره میگوید:«کل مجتهد مصیب هذا هو مذهب الجماهیر»، ( همان، صص ۳۵۸ - ۹) و نیز ر.ک: آمدی، الأحکام فی اصول الاحکام،ج ۴، صص ۹،۴۱۳؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص ۱۸۴؛ محمد خضری بک، اصول الفقه، ص۳۷۶؛ حمد عبید الکبیسی، اصول الأحکام، ص ۳۷۸.</ref>. | ||
# '''تشریح [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} کاشف واقع:''' بر اساس [[فقه امامیه]] همه [[احکام دین]] که در [[قرآن]] و سنت آمده است، همگی از حکم نفس-الامری حکایت میکنند و در واقع یگانه شارع، همان [[خداوند متعال]] است، و احکامی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بر حسب [[روایات]] خود وضع نموده است، مانند اضافه نمودن دو رکعت بر نماز، استحباب سه روز روزه در هر ماه، تحریم همه مسکرات علاوه بر خمر، دیه نفس و بینی <ref>«ثم ان الله عزوجل فرض الصوة رکعتین، رکعتین عشر رکعات فأضاف [[رسول الله]] صلی الله علیه وآله و سلم الی الرکعتین رکعتین و الی المغرب رکعة فصاوت عدیل الفریضة... و فرض الله فی السنة صوم شهر رمضان و سنّ [[رسول الله]] صلی الله علی وآله وسلم صوم شهر شعبان و ثلالة ایام فی کل شهر مثلی الفریضة فاجاز الله عزّوجلّ له ذلک و حرّم الله عزوجل الخمر بعینها و حرّم [[رسول الله]] صلی الله علیه و آله وسلم المسکر من کل شراب فأجاز الله ذلک کله... » (الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۶۶، کتاب الحجة، باب التفویض؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۳۳۲.</ref> جملگی کاشف از [[حکم الهی]] هستند؛ چراکه در نفسالأمر همه آنها دارای احکامی است، و خلأ حکمی نیست تا گفته شود که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} واضع و [[شارع]] آن حکم بوده است. نهایت [[خداوند]] یکبار [[احکام]] را خودش در [[قرآن]] [[تبیین]] میکند و مرتبه دیگر [[تبیین]] [[احکام]] را به پیامبرش [[تفویض]] میکند که در [[قرآن]] نیز برآن تأکید شده است: {{عربی| {{متن قرآن|بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}} | # '''تشریح [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} کاشف واقع:''' بر اساس [[فقه امامیه]] همه [[احکام دین]] که در [[قرآن]] و سنت آمده است، همگی از حکم نفس-الامری حکایت میکنند و در واقع یگانه شارع، همان [[خداوند متعال]] است، و احکامی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بر حسب [[روایات]] خود وضع نموده است، مانند اضافه نمودن دو رکعت بر نماز، استحباب سه روز روزه در هر ماه، تحریم همه مسکرات علاوه بر خمر، دیه نفس و بینی <ref>«ثم ان الله عزوجل فرض الصوة رکعتین، رکعتین عشر رکعات فأضاف [[رسول الله]] صلی الله علیه وآله و سلم الی الرکعتین رکعتین و الی المغرب رکعة فصاوت عدیل الفریضة... و فرض الله فی السنة صوم شهر رمضان و سنّ [[رسول الله]] صلی الله علی وآله وسلم صوم شهر شعبان و ثلالة ایام فی کل شهر مثلی الفریضة فاجاز الله عزّوجلّ له ذلک و حرّم الله عزوجل الخمر بعینها و حرّم [[رسول الله]] صلی الله علیه و آله وسلم المسکر من کل شراب فأجاز الله ذلک کله... » (الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۶۶، کتاب الحجة، باب التفویض؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۳۳۲.</ref> جملگی کاشف از [[حکم الهی]] هستند؛ چراکه در نفسالأمر همه آنها دارای احکامی است، و خلأ حکمی نیست تا گفته شود که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} واضع و [[شارع]] آن حکم بوده است. نهایت [[خداوند]] یکبار [[احکام]] را خودش در [[قرآن]] [[تبیین]] میکند و مرتبه دیگر [[تبیین]] [[احکام]] را به پیامبرش [[تفویض]] میکند که در [[قرآن]] نیز برآن تأکید شده است: {{عربی| {{متن قرآن|بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}} }}<ref> آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند؛ سوره نحل، آیه:۴۴.</ref>. آیه فوق [[تبیین]] کامل [[قرآن]] را به [[پیامبر]] واگذار کرده است. روشن است تبین با [[قرائت]] و [[تلاوت]] تفاوت دارد، که [[تبیین]] شامل بیان جزئیات، رفع ابهام و [[تفسیر]] می-شود، به این تفاوت در آیه دیگر نیز اشاره رفته است: {{عربی| {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ}} }}<ref> بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره آل عمران، آیه:۱۶۴.</ref>. در این آیه [[تلاوت]] [[آیات]] و [[تعلیم]] کتاب و [[حکمت]] به صورت جداگانه از [[شئون پیامبر]]{{صل}} ذکر شده است. به دیگر سخن، وضع [[احکام]] توسط [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نه وضع استقلالی که در طول وضع الهی و مطابق خود روایاتی که بر وضع [[احکام]] توسط [[پیامبر]] دلالت میکند، با اجازه الهی صورت گرفته است. با این دیدگاه به [[نبوت]] و [[جعل احکام]] [[نبوی]] هیچ تعارضی بین نسبت شارعیت به [[خدا]] یا [[پیامبر]] به وجود نمیآید، لذا شارعیت [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در بعض [[احکام]] (فی الجمله) میان برخی فقهای [[امامیه]] پذیرفته شده است<ref>ر.ک: محقق اصفهانی، حاشیة المکاسب، ج ۲، ص ۳۷۸؛ صافی گلپایگانی، [[امامت]] و مهدویت، ج ۱، ص ۱۱۰؛ مکارم شیرازی، انوار الفقاهة، کتاب البیع، ج ۱، ص ۵۷۱؛ محمد صفار، بصائر الدرجات، ۳۹۸؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۱۷، ص۷و ج ۲۵، صص ۳۳۴،۴۸،۳؛ سید محمدباقر صدر، بحوث فی [[علم]] الأصول، ج۷، ص۳۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۲۵؛ [[امام خمینی]]، کتاب البیع، ج۳، ص۴۱۲ و نیز : [[جایگاه]] مبانی کلامی در اجتهاد، ص ۴۹۴.</ref>. | ||
# '''[[تشریع]] [[امامان]] در طول [[تشریع]] [[نبوی]] و مکمل آن:''' با این نگرش به [[احکام دین]] و چگونگی [[تشریع]]، میتوان به [[تبیین]] [[تشریع]] [[امامان]] [[معصوم]] نیز پرداخت. روایاتی - که پیشتر گزارش شد - بر واگذاری امر [[دین]] و امکان [[جعل احکام]] [[دین]] یا وقوع آن دلالت میکند، مانند [[تشریع|تشریعیات]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نه استقلالی که در واقع کاشف و مبیّن [[احکام الهی]] است که به دلایلی از جمله عدم رسیدن وقت، مصلحت، عدم ابتلا، [[تبیین]] آن [[احکام]] از سوی [[خداوند]] یا [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} مسکوت مانده بود، و مطابق [[آیات]] و [[روایات]] این حق از سوی خود [[شارع]] به [[امامان]] واگذار شده است. خود [[ائمه اطهار]] که به [[بیان احکام]] [[دین]] می-پرداختند، تأکید میفرمودند که بیان آنان اگر استقلالی و از موضع خودشان باشد، [[ضلالت]] است، امّا [[احادیث]] آنان به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و [[خداوند]] مستند است، چنانکه [[امام صادق]]{{ع}} فرمود:{{عربی|" لَوْ أَنَّا حَدَّثْنَا بِرَأْيِنَا ضَلَلْنَا كَمَا ضَلَ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا وَ لَكِنَّا حَدَّثْنَا بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّنَا بَيَّنَهَا لِنَبِيِّهِ فَبَيَّنَهَا لَنَا"}} <ref>«اگر به رأى خويش با شما سخن بگوييم گمراه شدهايم چنان كه قبل از ما گمراه شدند ليكن ما به هدايت و راهنمايى [[خداوند]] كه براى [[پيامبر]]{{صل}} تبيين كرد و سپس او ما را راهنمايى نمود، سخن مىگوييم» جامع أحاديث الشيعة، ج۱، باب۴، ابواب المقدمات، حدیث ۹.</ref> در [[حدیث]] دیگر آمده است:{{عربی|" مَهْمَا أَجَبْتُكَ فِيهِ بِشَيْءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} لَسْنَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا مِنْ شَيْءٍ"}} <ref>«من هرچه به تو جواب گفتم، تحقيقاً از [[رسول]] خداست، ما به نظر و رأى خود به هيچ وجه سخن نمىگوييم» بصائر الدرجات، ص۳۲۰؛ بحار، ج۲، ص ۱۷۳؛ جامع أحاديث الشيعة، ج ۱، ص ۱۲۹.</ref>. بنابراین دلیل [[مخالفان]] مبنی بر انحصار [[تشریع]] و قانون گذاری بر [[خداوند]] یا [[رسول|رسولش]] به این معنا از [[تفویض]] منافات ندارد که از قدما صاحت البصائر و کلینی و برخی از عرفا و معاصران که اشاره خواهد شد. | # '''[[تشریع]] [[امامان]] در طول [[تشریع]] [[نبوی]] و مکمل آن:''' با این نگرش به [[احکام دین]] و چگونگی [[تشریع]]، میتوان به [[تبیین]] [[تشریع]] [[امامان]] [[معصوم]] نیز پرداخت. روایاتی - که پیشتر گزارش شد - بر واگذاری امر [[دین]] و امکان [[جعل احکام]] [[دین]] یا وقوع آن دلالت میکند، مانند [[تشریع|تشریعیات]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نه استقلالی که در واقع کاشف و مبیّن [[احکام الهی]] است که به دلایلی از جمله عدم رسیدن وقت، مصلحت، عدم ابتلا، [[تبیین]] آن [[احکام]] از سوی [[خداوند]] یا [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} مسکوت مانده بود، و مطابق [[آیات]] و [[روایات]] این حق از سوی خود [[شارع]] به [[امامان]] واگذار شده است. خود [[ائمه اطهار]] که به [[بیان احکام]] [[دین]] می-پرداختند، تأکید میفرمودند که بیان آنان اگر استقلالی و از موضع خودشان باشد، [[ضلالت]] است، امّا [[احادیث]] آنان به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و [[خداوند]] مستند است، چنانکه [[امام صادق]]{{ع}} فرمود:{{عربی|" لَوْ أَنَّا حَدَّثْنَا بِرَأْيِنَا ضَلَلْنَا كَمَا ضَلَ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا وَ لَكِنَّا حَدَّثْنَا بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّنَا بَيَّنَهَا لِنَبِيِّهِ فَبَيَّنَهَا لَنَا"}} <ref>«اگر به رأى خويش با شما سخن بگوييم گمراه شدهايم چنان كه قبل از ما گمراه شدند ليكن ما به هدايت و راهنمايى [[خداوند]] كه براى [[پيامبر]]{{صل}} تبيين كرد و سپس او ما را راهنمايى نمود، سخن مىگوييم» جامع أحاديث الشيعة، ج۱، باب۴، ابواب المقدمات، حدیث ۹.</ref> در [[حدیث]] دیگر آمده است:{{عربی|" مَهْمَا أَجَبْتُكَ فِيهِ بِشَيْءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} لَسْنَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا مِنْ شَيْءٍ"}} <ref>«من هرچه به تو جواب گفتم، تحقيقاً از [[رسول]] خداست، ما به نظر و رأى خود به هيچ وجه سخن نمىگوييم» بصائر الدرجات، ص۳۲۰؛ بحار، ج۲، ص ۱۷۳؛ جامع أحاديث الشيعة، ج ۱، ص ۱۲۹.</ref>. بنابراین دلیل [[مخالفان]] مبنی بر انحصار [[تشریع]] و قانون گذاری بر [[خداوند]] یا [[رسول|رسولش]] به این معنا از [[تفویض]] منافات ندارد که از قدما صاحت البصائر و کلینی و برخی از عرفا و معاصران که اشاره خواهد شد. | ||
# '''[[تشریع]] [[امامان]] در طول [[تشریع الهی]]:''' معنای ظاهری نظریه پیشین این است که [[روایات]] [[ائمه]] [[معصومین]] به دلیل انتهای آنها به [[سنت نبوی]] [[حجت]] است، که برآن معنا ظاهر بعض [[روایات]] خود [[ائمه اطهار]]{{عم}} دلالت میکرد که نقل شد، در این صورت [[حجیت]] [[روایات]] [[ائمه]] از باب ثقه و [[کشف]] [[سنت نبوی]] خواهد بود. امّا با توجّه به [[جایگاه]] [[امامان]]{{عم}} و ارتباط آنها با [[عوالم غیبی]] و احکام واقعی که در اصطلاح روایی<ref>ر.ک: الکافی، ج۱، کتاب الحجة، باب ان الأئمه محدثون، ص ۲۷۰.</ref> و کلامی نه [[وحی]] بلکه [[الهام]] و همچنین "محدّث" تعبیر میشود، میتوان چنین گفت که [[بیان احکام]] آنها گاهی از طریق [[علم نبوی]] است که ظاهر بعض [[روایات]] است، و گاهی دیگر [[بیان احکام]] آنها - که شامل [[احکام]] جدید، تخصیص و تقیید میشود - مستند به [[علم لدنی]] و الهامی و مواجهه خودشان با [[علم غیبی]] است، در این صورت [[حجیت]] [[احکام]] آنان نه از باب [[روایت]] و [[کشف]] [[سنت نبوی]]، بلکه به دلیل مواجهه مستقیم آنان با [[عوالم غیبی]] است که از آن میتوان به مصدر [[شریعت]] تعبیر کرد. مبنای این نظریه روایاتی است که بر [[علم الهامی]] و [[علم لدنی|لدنی]]، [[محدَّث]] بودن، و [[تأیید]] [[روح امامان]] توسط [[روح]] دلالت میکنند. در [[روایات]] از [[علم ائمه]] به حوادث به قذف تعبیر شده است که [[علم الهامی]] است:{{عربی|" وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا"}} <ref>«و اما آنچه پديد گردد گاهى در دل افتد و گاهى در گوش اثر كند، و اين بهترين [[دانش]] ما است و در عين حال بعد از پيغمبر ما پيغمبرى نيست» اصول الفقه، ص۴۱۸، مباحث الحجة، باب السنة.</ref> در بعضی دیگر به "محدث" تعبیر شده است:{{عربی|" الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ"}} <ref>«ائمه دانشمندان راستگوى الهامگيرنده حديث دريابنده (از غيباند) » کافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref>. در برخی دیگر از [[روایات]] با [[تأیید]] [[روح ائمه]] مانند [[پیامبران]] توسط "[[روح]]" یا "[[روح مسدد]]" یاد شده است:{{عربی|" هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ"}}<ref> «او با [[ائمه]] است، آنها را حفظ مىكند و رهنمائى مىنمايد» کافی، ج۱، ص۲۷۳. </ref>. روایات در باب [[علم ائمه]] و اتصال آنان به [[عوالم غیب]] متعدد و حداقل [[تواتر]] معنوی دارند که قلمرو آنها در بعض [[روایات]] امور دنیوی را نیز در برمیگیرد. امّا قدر متیقن، [[علم]] و اطلاع آنان از [[احکام]] واقعی توسط [[علم غیب]] است که رهاورد آن، [[بیان احکام]] شرعی مسائل جدید است که در [[کتاب]] و [[سنت]] [[پیامبر خاتم|رسول]]{{صل}} نیامده است. اینکه اسم آن [[تشریع]] و [[ولایت تشریعی]] باشد یا [[بیان شریعت]] و [[تفسیر]] آن، تفاوتی در حقیقت مسئله ایجاد نمیکند و برهر دو فرض [[روایات]] [[ائمه]] مستقلاً [[حجت]] و [[لازم الاتباع]] هستند. صاحت حدائق در پاسخ بعض اشکالات بر [[روایات]] مثبت [[احکام]] خاص مانند [[خمس]] و [[زکات]] مینویسد:{{عربی|" بل یکن الجواب من الأخبار من انهم علیهم السلام قد فوّض الیهم کما فوّض الی [[رسول]]{{صل}}"}} <ref>الحدائق الناصرق،ج ۱۲،ص ۳۵۷.</ref>؛ [[محقق اصفهانی]] در این زمینه میگوید:{{عربی|" و النبی و لائمة لهم الولایة المعنویة و التشریعة السلطنة الباطنیة علی جمیع الأمور التکوینیة و التشریعة فکما انهم مجاری الفیوضات التکوینیة کذالک مجاری الفیوضات التشریعة فهم وسایط التکوین و التشریع"}} <ref>حاشیه المکاسب، ج۲، ص۳۷۸. </ref>؛ [[امام خمینی]]: تفویض امر عبادیه به روحانیت کاملهای که مشیتش فانی در مشیت حق و ارادهاش ضل اراده حق است و اراده نکند مگر آنچه را حق اراده کند و حرکتی نکند مگر آنچه که مطابق نظام [[اصلح]] است، چه در خلق و ایجاد و چه در [[تشریع]] و تربیت، مانع ندارد، بلکه حق است <ref>چهل حدیث، ص ۵۵۰.</ref>؛ علامه [[محمد رضا مظفر]] در باب [[حجیت]] استقلالی [[روایات]] [[ائمه اطهار]] مینویسد: {{عربی|اندازه=120%|" ان الأئمة من آل بیت لیسوا هم من قبیل الرواة عن النبی والمحدثین لیکون قولهم حجة من جهة انهم ثقاة فی الروایة بل لانهم هم المنصوبون من الله تعای تذل علی لسان النبی{{صل}} لتبلیغ الأحکام الواقعیة فلایحکون لا عن الاحکام الواقیة عند الله کما هی. و ذلک من طرق الالهام کالنبی من طریق الوحی او من طریق التلقی من المعصوم قبله. و علیه فلیس بیانهم الأحکام من نوع روایة السنة و حکایتها ولا من نوع الأجتهاد فی الرای و الأستنباط من مصادر التشریع بل هم انفسهم للتشریع فقولهم سنة لاحکایة السنة"}} <ref>اصول فقه، مباحث الحجة، باب السنة، ج۲، ص ۴۱۸.</ref> ایشان برای توجیه روایاتی که دلیل [[حجیت]] [[روایات]] [[معصومین]] را نقل آنان از [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دلالت میکند، معتقد است که آنها، یا شامل آن روایاتی میشود که [[ائمه]] آن-ها را از [[پیامبر]] نقل کردند، یا این تعبیرات [[ائمه]] برای اقناع مخاطب و اقامه [[حجت]] برای دیگران بود که آن زمان مسئله [[امامت]] و [[جایگاه]] [[ائمه]] پیش [[مردم]] جا نیفتاده بود و [[ائمه]] مجبور بودند [[روایات]] خود را اینگونه توجیه نمایند<ref>«واما ما یجبیء علی لسانهم احیانا من روایات واحادیث عنی نفس النبی{{صل}} فهی اما لاجل نقل النص عنه کما یتفق فی ثقلهم لجوامع کلمه و امالأجل اقامة الحجة علی الغیر و اما لغیر ذلک من الدواعی»، (اصول فقه، مباحث الحجة، باب السنة، ج۲، ص ۴۱۸ و نیز علی ربانی گلپایگانی، «مبانی [[حجیت]] روایات [[اهل البیت]] »، مجله کلام اسلامی، بهار ۱۳۸۲، ص ۵۶) . </ref>؛ [[علامه شعرانی]] نیز بر تکمیل [[شریعت]] توسط [[امامان]] از طرق ارتباط با [[خدا]] مبادی عالیه، معتقد است که اشاره خواهد شد؛ شهید [[مرتضی مطهری]]: وی به [[ولایت تشریعی]] [[پیامبر]] و [[امام]] فی-الجمله قائل است و درتبیین سازگاری آن با [[کمال]] و اصل [[خاتمیت]] این نکته را میافزاید: خدا به [[پیامبر]] گفته، امّا به دلیل فرا نرسیدن موضوع، پیغمبر آن را به [[امام]] [[تعلیم]] فرموده... آنچه در [[قرآن]] نبود از پیغمبر سوال میکردند. مسئله این است که آیا هرچه [[اسلام]] میخواسته از [[احکام]] و دستورات و معارف بیان کند، همان است که در [[قرآن]] آمده و خود پیغمبر هم به عموم [[مردم]] گفته است؟ یا نه آنچه پیغمبر برای عموم [[مردم]] گفته قهراً زمان اجازه نمیداد که تمام دستورات [[اسلام]] باشد.... <ref>امامت و رهبری، ص ۵۱.</ref>. اسلام را فقط [[پیامبر خاتم|پیغمبر]]{{صل}} به [[بشر]] رساند و [[خداوند]] هم آنچه از [[اسلام]] را که باید گفته بشود به پیغمبر گفت. اینطور نیست که قسمتی از دستورات [[اسلام]] نگفته به پیغمبر مانده باشد؛ ولی آیا از دستورات [[اسلام]] نگفته به عموم [[مردم]] باقی مانده یا نه؟ ... [[شیعه]] می-گوید نه [[خدا]] دستورات [[اسلام]] را ناقص به پیغمبر [[وحی]] کرد و نه پیغمبر کامل بیان کرد، همه آنهایی نبود که به عموم [[مردم]] گفت، بسیار از دستورات بود کاصلاً موضوع آنها در زمان پیغمبر پیدا نشد، بعدها سوالش را میکردند، بلکه همه دستوراتی که مِن جانب الله بود به شاگرد خاص خودش گفت و به او امر فرموده تو برای [[مردم]] بیان کن<ref>امامت و رهبری، ص ۵۴.</ref>. نکته قابل تأمل در نسبت [[تشریع]] [[امامان]] به [[عالم غیب]] و [[خداوند]] بدون واسطه [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} اینکه مقصود [[علم]] و حذف واسطه بودن [[پیامبر]] در دنیاست، امّا از منظر عرفانی از آنجا که [[حضرت محمد]] {{صل}} صادر اول و اروح [[امامان]] نیز پرتو وجود آن حضرت هستند، در واقع [[علوم غیبی]] و به تبع آن [[تشریع]] جزئی آن نیز پرتو و ضل [[علم نبوی]] و حقیقت محمدیه خواهد بود. | # '''[[تشریع]] [[امامان]] در طول [[تشریع الهی]]:''' معنای ظاهری نظریه پیشین این است که [[روایات]] [[ائمه]] [[معصومین]] به دلیل انتهای آنها به [[سنت نبوی]] [[حجت]] است، که برآن معنا ظاهر بعض [[روایات]] خود [[ائمه اطهار]]{{عم}} دلالت میکرد که نقل شد، در این صورت [[حجیت]] [[روایات]] [[ائمه]] از باب ثقه و [[کشف]] [[سنت نبوی]] خواهد بود. امّا با توجّه به [[جایگاه]] [[امامان]]{{عم}} و ارتباط آنها با [[عوالم غیبی]] و احکام واقعی که در اصطلاح روایی<ref>ر.ک: الکافی، ج۱، کتاب الحجة، باب ان الأئمه محدثون، ص ۲۷۰.</ref> و کلامی نه [[وحی]] بلکه [[الهام]] و همچنین "محدّث" تعبیر میشود، میتوان چنین گفت که [[بیان احکام]] آنها گاهی از طریق [[علم نبوی]] است که ظاهر بعض [[روایات]] است، و گاهی دیگر [[بیان احکام]] آنها - که شامل [[احکام]] جدید، تخصیص و تقیید میشود - مستند به [[علم لدنی]] و الهامی و مواجهه خودشان با [[علم غیبی]] است، در این صورت [[حجیت]] [[احکام]] آنان نه از باب [[روایت]] و [[کشف]] [[سنت نبوی]]، بلکه به دلیل مواجهه مستقیم آنان با [[عوالم غیبی]] است که از آن میتوان به مصدر [[شریعت]] تعبیر کرد. مبنای این نظریه روایاتی است که بر [[علم الهامی]] و [[علم لدنی|لدنی]]، [[محدَّث]] بودن، و [[تأیید]] [[روح امامان]] توسط [[روح]] دلالت میکنند. در [[روایات]] از [[علم ائمه]] به حوادث به قذف تعبیر شده است که [[علم الهامی]] است:{{عربی|" وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا"}} <ref>«و اما آنچه پديد گردد گاهى در دل افتد و گاهى در گوش اثر كند، و اين بهترين [[دانش]] ما است و در عين حال بعد از پيغمبر ما پيغمبرى نيست» اصول الفقه، ص۴۱۸، مباحث الحجة، باب السنة.</ref> در بعضی دیگر به "محدث" تعبیر شده است:{{عربی|" الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ"}} <ref>«ائمه دانشمندان راستگوى الهامگيرنده حديث دريابنده (از غيباند) » کافی، ج۱، ص۲۶۴.</ref>. در برخی دیگر از [[روایات]] با [[تأیید]] [[روح ائمه]] مانند [[پیامبران]] توسط "[[روح]]" یا "[[روح مسدد]]" یاد شده است:{{عربی|" هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ"}}<ref> «او با [[ائمه]] است، آنها را حفظ مىكند و رهنمائى مىنمايد» کافی، ج۱، ص۲۷۳. </ref>. روایات در باب [[علم ائمه]] و اتصال آنان به [[عوالم غیب]] متعدد و حداقل [[تواتر]] معنوی دارند که قلمرو آنها در بعض [[روایات]] امور دنیوی را نیز در برمیگیرد. امّا قدر متیقن، [[علم]] و اطلاع آنان از [[احکام]] واقعی توسط [[علم غیب]] است که رهاورد آن، [[بیان احکام]] شرعی مسائل جدید است که در [[کتاب]] و [[سنت]] [[پیامبر خاتم|رسول]]{{صل}} نیامده است. اینکه اسم آن [[تشریع]] و [[ولایت تشریعی]] باشد یا [[بیان شریعت]] و [[تفسیر]] آن، تفاوتی در حقیقت مسئله ایجاد نمیکند و برهر دو فرض [[روایات]] [[ائمه]] مستقلاً [[حجت]] و [[لازم الاتباع]] هستند. صاحت حدائق در پاسخ بعض اشکالات بر [[روایات]] مثبت [[احکام]] خاص مانند [[خمس]] و [[زکات]] مینویسد:{{عربی|" بل یکن الجواب من الأخبار من انهم علیهم السلام قد فوّض الیهم کما فوّض الی [[رسول]]{{صل}}"}} <ref>الحدائق الناصرق،ج ۱۲،ص ۳۵۷.</ref>؛ [[محقق اصفهانی]] در این زمینه میگوید:{{عربی|" و النبی و لائمة لهم الولایة المعنویة و التشریعة السلطنة الباطنیة علی جمیع الأمور التکوینیة و التشریعة فکما انهم مجاری الفیوضات التکوینیة کذالک مجاری الفیوضات التشریعة فهم وسایط التکوین و التشریع"}} <ref>حاشیه المکاسب، ج۲، ص۳۷۸. </ref>؛ [[امام خمینی]]: تفویض امر عبادیه به روحانیت کاملهای که مشیتش فانی در مشیت حق و ارادهاش ضل اراده حق است و اراده نکند مگر آنچه را حق اراده کند و حرکتی نکند مگر آنچه که مطابق نظام [[اصلح]] است، چه در خلق و ایجاد و چه در [[تشریع]] و تربیت، مانع ندارد، بلکه حق است <ref>چهل حدیث، ص ۵۵۰.</ref>؛ علامه [[محمد رضا مظفر]] در باب [[حجیت]] استقلالی [[روایات]] [[ائمه اطهار]] مینویسد: {{عربی|اندازه=120%|" ان الأئمة من آل بیت لیسوا هم من قبیل الرواة عن النبی والمحدثین لیکون قولهم حجة من جهة انهم ثقاة فی الروایة بل لانهم هم المنصوبون من الله تعای تذل علی لسان النبی{{صل}} لتبلیغ الأحکام الواقعیة فلایحکون لا عن الاحکام الواقیة عند الله کما هی. و ذلک من طرق الالهام کالنبی من طریق الوحی او من طریق التلقی من المعصوم قبله. و علیه فلیس بیانهم الأحکام من نوع روایة السنة و حکایتها ولا من نوع الأجتهاد فی الرای و الأستنباط من مصادر التشریع بل هم انفسهم للتشریع فقولهم سنة لاحکایة السنة"}} <ref>اصول فقه، مباحث الحجة، باب السنة، ج۲، ص ۴۱۸.</ref> ایشان برای توجیه روایاتی که دلیل [[حجیت]] [[روایات]] [[معصومین]] را نقل آنان از [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دلالت میکند، معتقد است که آنها، یا شامل آن روایاتی میشود که [[ائمه]] آن-ها را از [[پیامبر]] نقل کردند، یا این تعبیرات [[ائمه]] برای اقناع مخاطب و اقامه [[حجت]] برای دیگران بود که آن زمان مسئله [[امامت]] و [[جایگاه]] [[ائمه]] پیش [[مردم]] جا نیفتاده بود و [[ائمه]] مجبور بودند [[روایات]] خود را اینگونه توجیه نمایند<ref>«واما ما یجبیء علی لسانهم احیانا من روایات واحادیث عنی نفس النبی{{صل}} فهی اما لاجل نقل النص عنه کما یتفق فی ثقلهم لجوامع کلمه و امالأجل اقامة الحجة علی الغیر و اما لغیر ذلک من الدواعی»، (اصول فقه، مباحث الحجة، باب السنة، ج۲، ص ۴۱۸ و نیز علی ربانی گلپایگانی، «مبانی [[حجیت]] روایات [[اهل البیت]] »، مجله کلام اسلامی، بهار ۱۳۸۲، ص ۵۶) . </ref>؛ [[علامه شعرانی]] نیز بر تکمیل [[شریعت]] توسط [[امامان]] از طرق ارتباط با [[خدا]] مبادی عالیه، معتقد است که اشاره خواهد شد؛ شهید [[مرتضی مطهری]]: وی به [[ولایت تشریعی]] [[پیامبر]] و [[امام]] فی-الجمله قائل است و درتبیین سازگاری آن با [[کمال]] و اصل [[خاتمیت]] این نکته را میافزاید: خدا به [[پیامبر]] گفته، امّا به دلیل فرا نرسیدن موضوع، پیغمبر آن را به [[امام]] [[تعلیم]] فرموده... آنچه در [[قرآن]] نبود از پیغمبر سوال میکردند. مسئله این است که آیا هرچه [[اسلام]] میخواسته از [[احکام]] و دستورات و معارف بیان کند، همان است که در [[قرآن]] آمده و خود پیغمبر هم به عموم [[مردم]] گفته است؟ یا نه آنچه پیغمبر برای عموم [[مردم]] گفته قهراً زمان اجازه نمیداد که تمام دستورات [[اسلام]] باشد.... <ref>امامت و رهبری، ص ۵۱.</ref>. اسلام را فقط [[پیامبر خاتم|پیغمبر]]{{صل}} به [[بشر]] رساند و [[خداوند]] هم آنچه از [[اسلام]] را که باید گفته بشود به پیغمبر گفت. اینطور نیست که قسمتی از دستورات [[اسلام]] نگفته به پیغمبر مانده باشد؛ ولی آیا از دستورات [[اسلام]] نگفته به عموم [[مردم]] باقی مانده یا نه؟ ... [[شیعه]] می-گوید نه [[خدا]] دستورات [[اسلام]] را ناقص به پیغمبر [[وحی]] کرد و نه پیغمبر کامل بیان کرد، همه آنهایی نبود که به عموم [[مردم]] گفت، بسیار از دستورات بود کاصلاً موضوع آنها در زمان پیغمبر پیدا نشد، بعدها سوالش را میکردند، بلکه همه دستوراتی که مِن جانب الله بود به شاگرد خاص خودش گفت و به او امر فرموده تو برای [[مردم]] بیان کن<ref>امامت و رهبری، ص ۵۴.</ref>. نکته قابل تأمل در نسبت [[تشریع]] [[امامان]] به [[عالم غیب]] و [[خداوند]] بدون واسطه [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} اینکه مقصود [[علم]] و حذف واسطه بودن [[پیامبر]] در دنیاست، امّا از منظر عرفانی از آنجا که [[حضرت محمد]] {{صل}} صادر اول و اروح [[امامان]] نیز پرتو وجود آن حضرت هستند، در واقع [[علوم غیبی]] و به تبع آن [[تشریع]] جزئی آن نیز پرتو و ضل [[علم نبوی]] و حقیقت محمدیه خواهد بود. |