قنواء: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '''']].' به '''']]') |
جز (جایگزینی متن - '{{جستارهای وابسته}} ' به '') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == | ||
*[[آیا زنان هم جزء یاران امام مهدی میباشند؟ (پرسش)]] | *[[آیا زنان هم جزء یاران امام مهدی میباشند؟ (پرسش)]] | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [[پرونده:29873800.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|مجتبی تونهای]]، [[موعودنامه (کتاب)|'''موعودنامه''']] | * [[پرونده:29873800.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|مجتبی تونهای]]، [[موعودنامه (کتاب)|'''موعودنامه''']] |
نسخهٔ ۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۲۳
- این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون امام مهدی(ع) است. "امام مهدی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امام مهدی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- طبق روایت مفضل بن عمر از امام صادق (ع)، وی از زنانی است که جزو یاران حضرت مهدی (ع) خواهد بود. قنواء دختر رشید هجری است و در خصوص شخصیت او در کتب شیعه و سنی، سخنی به میان نیامده است.
- ابو حیان بجلی میگوید: از قنوا دختر رشید هجری پرسیدم: از پدرت چه حدیث و روایتی شنیدهای؟ گفت: پدرم از امیر المؤمنین (ع) نقل کرد که آن حضرت فرمود: "ای رشید! صبر تو چگونه است، هنگامی که پسرخوانده بنی امیه -ابن زیاد- تو را نزد خود بخواند و دو دست و دو پا و زبانت را قطع کند؟" عرض کردم: آیا پایان کارم بهشت است؟ فرمود: "ای رشید! در دنیا و آخرت به همراه من هستی". قنواء میگوید: به خدا سوگند، پس از مدتی ابن زیاد پدرم را احضار کرد و از او خواست تا از علی(ع) بیزاری بجوید، ولی او هرگز این کار را نکرد. ابن زیاد گفت: علی(ع) کیفیت قتل تو را چگونه توصیف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من علی(ع) مرا چنین آگاه ساخت که تو مرا به بیزاری از امام علی (ع) میخوانی، ولی من اجابت نمیکنم؛ سپس دو دست و دو پا و زبانم را قطع میکنی. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، خلاف پیشگویی علی را در حق تو اجرا میکنم. آنگاه دستور داد دو دست و دو پایش را قطع کنند و زبانش را سالم باقی گذارند. قنواء میگوید: من پدرم را به دوش کشیدم و در راه به او گفتم: ای پدر! آیا احساس درد میکنی؟ فرمود: خیر، فقط به مقدار فشاری که جمعیت بر من وارد کند، احساس ناراحتی میکنم. چون پدرم را برداشتم و از کاخ ابن زیاد بیرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد و گفت: قلم و دوات و کاغذ بیاورید تا برای شما حوادثی را بازگو کنم؛ ولی چون این خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد زبانش را نیز قطع کنند و پدرم در همان شب به شهادت رسید[۱][۲].
پرسشهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۲۲؛ اعیان الشیعه، ج ۳۲، ص ۶؛ چشماندازی به حکومت مهدی (ع)، ص ۷۵.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۵۶۹.