جز
جایگزینی متن - ' آنها ' به ' آنها '
جز (جایگزینی متن - '{{جستارهای وابسته}}' به '') |
جز (جایگزینی متن - ' آنها ' به ' آنها ') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*امروزه در اثر تحولاتی که در آخرین دهه قرن بیستم رخ داده است، خصوصا فروپاشی شوروی و پایان رسمی جنگ سرد، اندیشه "حکومت جهانی" به محور پیشبینی نویسندگان معاصر (عمدتا آمریکاییان) درباره آینده جهان تبدیل شده است. دیدگاه مشترک نویسندگان غربی، توسعه خطی تحولات و رسیدن حتمی به حکومت جهانی دموکراسی لیبرال است. لذا "مسؤولیت" رهبران غرب برای رسیدن به آن موقعیت و "بیفایده بودن مقاومت" مردم و رهبران غیرغربی در برابر این سیر محتوم وقایع جهان را متذکر میشوند. اما هریک از | *امروزه در اثر تحولاتی که در آخرین دهه قرن بیستم رخ داده است، خصوصا فروپاشی شوروی و پایان رسمی جنگ سرد، اندیشه "حکومت جهانی" به محور پیشبینی نویسندگان معاصر (عمدتا آمریکاییان) درباره آینده جهان تبدیل شده است. دیدگاه مشترک نویسندگان غربی، توسعه خطی تحولات و رسیدن حتمی به حکومت جهانی دموکراسی لیبرال است. لذا "مسؤولیت" رهبران غرب برای رسیدن به آن موقعیت و "بیفایده بودن مقاومت" مردم و رهبران غیرغربی در برابر این سیر محتوم وقایع جهان را متذکر میشوند. اما هریک از آنها برای مقصود خویش راهی جداگانه را برگزیدهاند. به تعدادی از این نظریات یا پیشبینیها، بدون نقد آن، اشاره میکنیم. | ||
*'''فرانسیس فوکویاما''' (معاون ژاپنی الاصل بخش برنامهریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا-تابستان ۱۹۸۹) با پردازشی نو از اندیشه هگل درباره [[آخرالزمان]]، چنین میاندیشد که "جریان حقیقی تاریخ" در سال ۱۸۰۶ کمال معنوی پیدا کرده است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشیسم و مارکسیسم، سرانجام به سیطره دموکراسی لیبرال میانجامد و به کمال مادی هم دست مییابد. او تنها آلترناتیو (جایگزین) واقعی و معتبر لیبرالیسم را فاشیسم و کمونیسم میداند که فروپاشیدهاند، ولی معتقد نیست که دیگر هیچ اندیشهای وجود ندارد. بلکه به نظر او در "پایان تاریخ" برخی جوامع به صورت جوامع لیبرال موفق درآمده و بقیه هم از ادعای خود مبنی بر ارائه اشکال و الگوهای متفاوت و برتر درباره ساماندهی انسانی چشم میپوشند. در واقع لیبرالیسم از آنرو بر جهان مسلط میشود که در برابرش، ایدئولوژی بسیجکنندهای برای رویارویی با آن وجود ندارد. این به منزله نقطه پایان تحول ایدئولوژی بشریت و جهانی شدن دموکراسی غربی بهعنوان شکل نهایی حکومت با لوازم آن یعنی شیوه زندگی سرمایهداری و میل دستیابی به جامعه مصرفی که به لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی منجر میشود است. او این رکود برخورد و تکاپوی اندیشهها را پایان تاریخ مینامد؛ دورانی که در آن شور و شوقها از بین رفته و سدههای ملالتباری در پیش خواهد بود. او درباره جهان سوم معتقد است که هنوز در تاریخ فرو رفته است، و آن را تحقیر میکند و میگوید که جهان سوم در تحول ایدئولوژیکی جهان نقشی ندارد. از نظر او تعارض شمال و جنوب (به جای شرق و غرب)، بیداری جهان اسلام، رشد ملیگرایی، شکست سیاستهای توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولی بینالمللی، بیثباتی بازارهای جهانی، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگی فرعی بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه "میراث مشترک ایدئولوژیکی بشریت" اهمیت دارد. این میراث مشترک، همان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی است. | *'''فرانسیس فوکویاما''' (معاون ژاپنی الاصل بخش برنامهریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا-تابستان ۱۹۸۹) با پردازشی نو از اندیشه هگل درباره [[آخرالزمان]]، چنین میاندیشد که "جریان حقیقی تاریخ" در سال ۱۸۰۶ کمال معنوی پیدا کرده است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشیسم و مارکسیسم، سرانجام به سیطره دموکراسی لیبرال میانجامد و به کمال مادی هم دست مییابد. او تنها آلترناتیو (جایگزین) واقعی و معتبر لیبرالیسم را فاشیسم و کمونیسم میداند که فروپاشیدهاند، ولی معتقد نیست که دیگر هیچ اندیشهای وجود ندارد. بلکه به نظر او در "پایان تاریخ" برخی جوامع به صورت جوامع لیبرال موفق درآمده و بقیه هم از ادعای خود مبنی بر ارائه اشکال و الگوهای متفاوت و برتر درباره ساماندهی انسانی چشم میپوشند. در واقع لیبرالیسم از آنرو بر جهان مسلط میشود که در برابرش، ایدئولوژی بسیجکنندهای برای رویارویی با آن وجود ندارد. این به منزله نقطه پایان تحول ایدئولوژی بشریت و جهانی شدن دموکراسی غربی بهعنوان شکل نهایی حکومت با لوازم آن یعنی شیوه زندگی سرمایهداری و میل دستیابی به جامعه مصرفی که به لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی منجر میشود است. او این رکود برخورد و تکاپوی اندیشهها را پایان تاریخ مینامد؛ دورانی که در آن شور و شوقها از بین رفته و سدههای ملالتباری در پیش خواهد بود. او درباره جهان سوم معتقد است که هنوز در تاریخ فرو رفته است، و آن را تحقیر میکند و میگوید که جهان سوم در تحول ایدئولوژیکی جهان نقشی ندارد. از نظر او تعارض شمال و جنوب (به جای شرق و غرب)، بیداری جهان اسلام، رشد ملیگرایی، شکست سیاستهای توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولی بینالمللی، بیثباتی بازارهای جهانی، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگی فرعی بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه "میراث مشترک ایدئولوژیکی بشریت" اهمیت دارد. این میراث مشترک، همان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی است. | ||
*'''مارشال مک لوهان''' نیز همین نظر را با دیدگاه دیگری بیان میکند. دیدگاه او مبتنی بر انقلاب در عملیات با اطلاعات است که جهان کنونی را به یک دهکده تبدیل کرده است و حتی ارتباطات در جهان فعلی از ارتباط افراد یک دهکده سریعتر و راحتتر شده است. در همه دنیا یک دریای واحد اطلاعاتی هست که سرچشمه و منبع آن غرب است. این تحول در اطلاعات سبب تماس نزدیک فرهنگهای بومی غیرغربی با فرهنگ غربی دموکراسی لیبرال شده است و در این تماس طبعا فرهنگ قوی و غالب، فرهنگهای دیگر را جذب و هضم میکند و تفکر لیبرالیسم در سراسر جهان رواج مییابد. فرهنگها یککاسه میشوند و عناصر کلیدی ساختار اجتماعی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره) همه به سوی "یکسان شدن" پیشرفته و نهایتا مقتضی ایجاد یک حکومت جهانی که فرهنگ و ساختار اجتماعی "دهکده جهانی" هویت آن را تعیین میکند، خواهد بود. با این مقدمات ضرورتا حکومت واحد جهانی با فرهنگ دموکراسی لیبرال تشکیل میشود. | *'''مارشال مک لوهان''' نیز همین نظر را با دیدگاه دیگری بیان میکند. دیدگاه او مبتنی بر انقلاب در عملیات با اطلاعات است که جهان کنونی را به یک دهکده تبدیل کرده است و حتی ارتباطات در جهان فعلی از ارتباط افراد یک دهکده سریعتر و راحتتر شده است. در همه دنیا یک دریای واحد اطلاعاتی هست که سرچشمه و منبع آن غرب است. این تحول در اطلاعات سبب تماس نزدیک فرهنگهای بومی غیرغربی با فرهنگ غربی دموکراسی لیبرال شده است و در این تماس طبعا فرهنگ قوی و غالب، فرهنگهای دیگر را جذب و هضم میکند و تفکر لیبرالیسم در سراسر جهان رواج مییابد. فرهنگها یککاسه میشوند و عناصر کلیدی ساختار اجتماعی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره) همه به سوی "یکسان شدن" پیشرفته و نهایتا مقتضی ایجاد یک حکومت جهانی که فرهنگ و ساختار اجتماعی "دهکده جهانی" هویت آن را تعیین میکند، خواهد بود. با این مقدمات ضرورتا حکومت واحد جهانی با فرهنگ دموکراسی لیبرال تشکیل میشود. | ||
*'''آلوین تافلر''' دیدگاهی دارد که نه مبنای فلسفی دارد و نه روش جامعهشناختی؛ استدلال و برهان نهایی ارائه نمیدهد؛ بلکه همواره از یک نقطه شروع کرده و با ارائه مثال و نمونه به نقطه دیگری عزیمت میکند. او مشکل آینده جهان را براساس نوع "قدرت" و "تقسیم آن" ترسیم میکند و قدرت را مهمترین (یا تنها) عامل مؤثر سیاسی جهان و ساختار اجتماعی بشر میداند. او معتقد است که سهگونه تمدن در جهان وجود دارد که هریک نظام خاصی برای تولید ثروت دارد: تمدن کشاورزی (موج اول)، تمدن صنعتی (موج دوم)، تمدن علمی و اطلاعاتی (موج سوم) که راه آینده جهان در نتیجه برخورد | *'''آلوین تافلر''' دیدگاهی دارد که نه مبنای فلسفی دارد و نه روش جامعهشناختی؛ استدلال و برهان نهایی ارائه نمیدهد؛ بلکه همواره از یک نقطه شروع کرده و با ارائه مثال و نمونه به نقطه دیگری عزیمت میکند. او مشکل آینده جهان را براساس نوع "قدرت" و "تقسیم آن" ترسیم میکند و قدرت را مهمترین (یا تنها) عامل مؤثر سیاسی جهان و ساختار اجتماعی بشر میداند. او معتقد است که سهگونه تمدن در جهان وجود دارد که هریک نظام خاصی برای تولید ثروت دارد: تمدن کشاورزی (موج اول)، تمدن صنعتی (موج دوم)، تمدن علمی و اطلاعاتی (موج سوم) که راه آینده جهان در نتیجه برخورد آنها باهم ایجاد و مشخص خواهد شد. در این تمدنها اگرچه عناصری از مذهب، فرهنگ و قومیت وجود دارند، ولی این پیوندها توسط نیروهای صنعتی ضعیف شدهاند، لذا در تمدن موج سوم تأثیر این عناصر بسیار اندک و در تمدن کشاورزی در بالاترین حد است. او هریک از این تمدنها را -چون جوامعی با مذاهب، فرهنگها و قومیتهای متفاوتی را دربر میگیرد- یک "ابر تمدن" مینامد که با مفهوم رایج "تمدن" چندان سازگار نیست. به نظر تافلر جنگ به شیوه موج سوم، جنگی با ابزار و تسلیحات هوشمندانه (الکترو-لیزری) است، که دقت بسیار و آسیبپذیری کم دارد و جنگی بهداشتی و پاکیزه است<ref>نشریه موعود، شماره ۱۰، ص ۷۶. </ref>. | ||
*'''پالکندی''' از استادان مشهور انگلیسی دانشگاههای آمریکا، نظراتی واقعبینانهتر دارد. البته نظریات وی جنبه پیشبینی ندارد، بلکه بررسی مشکلات واقعی است که به ترتیب ایالات متحده آمریکا، غرب و بالاخره تمام انسانها با آن مواجه هستند و خواهند بود. بنابراین میتوانیم نظریات او را در دو قسمت بیان کنیم: | *'''پالکندی''' از استادان مشهور انگلیسی دانشگاههای آمریکا، نظراتی واقعبینانهتر دارد. البته نظریات وی جنبه پیشبینی ندارد، بلکه بررسی مشکلات واقعی است که به ترتیب ایالات متحده آمریکا، غرب و بالاخره تمام انسانها با آن مواجه هستند و خواهند بود. بنابراین میتوانیم نظریات او را در دو قسمت بیان کنیم: | ||
#افول نسبی ایالات متحده آمریکا: که به تعبیر وی به عارضه "گستردگی بیش از اندازه امپراتوری" دچار شده است. (یعنی مجموع منافع و تکالیف جهانی آن، امروزه بسیار بزرگتر از قدرت آن برای دفاع همزمان از همه آنهاست. ) و همچنین با امکان نابودی هستهای که ماهیت سیاست قدرتمندانه بینالمللی را کاملا دگرگون کرده است روبرو است. به نظر وی به دلیل امکان نابودی کامل طرفین در یک جنگ تمامعیار هستهای، | #افول نسبی ایالات متحده آمریکا: که به تعبیر وی به عارضه "گستردگی بیش از اندازه امپراتوری" دچار شده است. (یعنی مجموع منافع و تکالیف جهانی آن، امروزه بسیار بزرگتر از قدرت آن برای دفاع همزمان از همه آنهاست. ) و همچنین با امکان نابودی هستهای که ماهیت سیاست قدرتمندانه بینالمللی را کاملا دگرگون کرده است روبرو است. به نظر وی به دلیل امکان نابودی کامل طرفین در یک جنگ تمامعیار هستهای، آنها به گسترش نیروهای سنتی خود که هزینه بسیار بیشتری دارد، رو آوردهاند. مجموع این خصوصیات سبب شده است که اگر روزی کشورهای مهم درگیر جنگ غیرهستهای شوند، وضعیت استراتژیکی ایالات متحده آمریکا سبب شود مثل اسپانیای امپراتوری یا بریتانیای دوران ادوارد هفتم، مخاطراتی عظیم متوجه منافع این کشور در خارج از آن شود و این کشور هم به تنهایی قادر به دفاع همزمان از آنها نخواهد بود و ترک هریک از آنها هم خطرات بزرگ دیگری دارد. | ||
#مشکلات آینده جهان خصوصا جهان غرب: پاول کندی برخی از مسایل را که مشکلاتی مشترک (البته از وجوه مختلف) در انتهای قرن بیستم برای بشر میآفریند، بررسی میکند: انفجار جمعیت، انقلاب بیولوژی و در نتیجه بیکاری، فقر و نگرانی میلیونها کشاورز، پیشرفت ارتباطات و... او نتایج این مشکلات و راههای مبارزه با آن یا تقویت آن را نیز بررسی میکند. رویهمرفته کار پاول کندی عمدتا بررسی واقعیات است نه پیشبینی وسیع آینده. البته نویسندگان دیگری هم در این مورد نظراتی دارند. مثلا دکتر احمد سیف معتقد است که دموکراسیهای غربی از جهان سوم دشمنانی دیوهیبت و اهریمنی نشان میدهند (از نظر رقابت ایدئولوژیک، از نظر احتمال مهاجرت گسترده جنوب به شمال، و از نظر تهدید نظامی و غیره) تا خود موفق شوند به حالت بربریت برگردند. | #مشکلات آینده جهان خصوصا جهان غرب: پاول کندی برخی از مسایل را که مشکلاتی مشترک (البته از وجوه مختلف) در انتهای قرن بیستم برای بشر میآفریند، بررسی میکند: انفجار جمعیت، انقلاب بیولوژی و در نتیجه بیکاری، فقر و نگرانی میلیونها کشاورز، پیشرفت ارتباطات و... او نتایج این مشکلات و راههای مبارزه با آن یا تقویت آن را نیز بررسی میکند. رویهمرفته کار پاول کندی عمدتا بررسی واقعیات است نه پیشبینی وسیع آینده. البته نویسندگان دیگری هم در این مورد نظراتی دارند. مثلا دکتر احمد سیف معتقد است که دموکراسیهای غربی از جهان سوم دشمنانی دیوهیبت و اهریمنی نشان میدهند (از نظر رقابت ایدئولوژیک، از نظر احتمال مهاجرت گسترده جنوب به شمال، و از نظر تهدید نظامی و غیره) تا خود موفق شوند به حالت بربریت برگردند. | ||
*'''ساموئل هانتینگتون'''، استاد دانشگاه هاروارد آمریکا که نظریه معروف "برخورد (رویارویی) تمدنها" را پرداخته است، خلاصه اندیشه وی از این قرار است: | *'''ساموئل هانتینگتون'''، استاد دانشگاه هاروارد آمریکا که نظریه معروف "برخورد (رویارویی) تمدنها" را پرداخته است، خلاصه اندیشه وی از این قرار است: |