پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
*[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] به [[بیان]] شرایط [[دوران جاهلیت]] پرداخته و ویژگیهای آن دوران را [[بیان]] کرده است؛ ویژگیهایی چون: بدترین [[دین]]، بدترین [[مردم]]، نبود پیوند [[خویشاوندی]] و [[قطع رحم]]، [[بتپرستی]]، [[گناه]]، دوری از [[تعالیم]] [[الهی]]، دوری از [[انبیای الهی]]، گرفتاری در [[فتنهها]]، [[فساد]] و [[تباهی]]، رواج [[نیرنگ]] و [[فریب]]، وجود نشانههای [[تباهی]] و از میان رفتن نشانههای [[هدایت]]...<ref>نهج البلاغه، خطبههای ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱.</ref> [[حضرت محمد]]{{صل}} در چنین شرایطی و در حالی که پدرش از [[دنیا]] رفته بود به [[دنیا]] آمد، [[عبدالمطلب]] [[سرپرستی]] او را بر عهده گرفت. در پنج سالگی [[مادر]] خویش را نیز از دست داد. [[عبدالمطلب]] او را بسیار گرامی میداشت و چون هنگام رحلتش رسید، [[ابوطالب]] را به سرپرستیاش گمارد که [[فرزند]] ارشدش بود<ref>بحارالانوار، ج ۱۵، ص۴۰۶.</ref>. [[ابوطالب]] و [[عبدالله]] از یک [[مادر]] بودند. او از شخصیتهای بانفوذ [[مکه]] بود و به بازرگانی اشتغال داشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. | *[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] به [[بیان]] شرایط [[دوران جاهلیت]] پرداخته و ویژگیهای آن دوران را [[بیان]] کرده است؛ ویژگیهایی چون: بدترین [[دین]]، بدترین [[مردم]]، نبود پیوند [[خویشاوندی]] و [[قطع رحم]]، [[بتپرستی]]، [[گناه]]، دوری از [[تعالیم]] [[الهی]]، دوری از [[انبیای الهی]]، گرفتاری در [[فتنهها]]، [[فساد]] و [[تباهی]]، رواج [[نیرنگ]] و [[فریب]]، وجود نشانههای [[تباهی]] و از میان رفتن نشانههای [[هدایت]]...<ref>نهج البلاغه، خطبههای ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱.</ref> [[حضرت محمد]]{{صل}} در چنین شرایطی و در حالی که پدرش از [[دنیا]] رفته بود به [[دنیا]] آمد، [[عبدالمطلب]] [[سرپرستی]] او را بر عهده گرفت. در پنج سالگی [[مادر]] خویش را نیز از دست داد. [[عبدالمطلب]] او را بسیار گرامی میداشت و چون هنگام رحلتش رسید، [[ابوطالب]] را به سرپرستیاش گمارد که [[فرزند]] ارشدش بود<ref>بحارالانوار، ج ۱۵، ص۴۰۶.</ref>. [[ابوطالب]] و [[عبدالله]] از یک [[مادر]] بودند. او از شخصیتهای بانفوذ [[مکه]] بود و به بازرگانی اشتغال داشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. | ||
*وقتی [[حضرت محمد]]{{صل}} به سن [[جوانی]] رسید، پیشۀ [[خانوادگی]] خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. چیزی نگذشت که در [[پاکدامنی]] و [[امانتداری]] و درستکاری شهرۀ [[قریش]] شد؛ چونان که [[مردم]] او را "[[محمد امین]]" میخواندند. در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد که زنی پاکدامن و ثروتمند بود. خدیجۀ همه [[دارایی]] خویش را در [[اختیار]] [[محمد]] {{صل}} گذاشت و از اینجا بود که آن [[حضرت]] توانست [[مستمندان]] [[مکه]] را [[یاری]] دهد و از [[رنج]] و [[فقر]] و [[تنگدستی]] آنان بکاهد<ref>[[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. | *وقتی [[حضرت محمد]]{{صل}} به سن [[جوانی]] رسید، پیشۀ [[خانوادگی]] خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. چیزی نگذشت که در [[پاکدامنی]] و [[امانتداری]] و درستکاری شهرۀ [[قریش]] شد؛ چونان که [[مردم]] او را "[[محمد امین]]" میخواندند. در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد که زنی پاکدامن و ثروتمند بود. خدیجۀ همه [[دارایی]] خویش را در [[اختیار]] [[محمد]] {{صل}} گذاشت و از اینجا بود که آن [[حضرت]] توانست [[مستمندان]] [[مکه]] را [[یاری]] دهد و از [[رنج]] و [[فقر]] و [[تنگدستی]] آنان بکاهد<ref>[[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. | ||
*[[پیش از بعثت]] هیچگاه بر بتی [[سجده]] نکرد و گرد [[گناه]] و [[زشتی]] نگشت. از آغاز [[زندگی]] در [[تأیید الهی]] بود و بنابر [[روایت]]، [[خداوند]] بزرگترین فرشتۀ خود را [[مأمور]] کرده بود او را به [[محاسن اخلاق]] بیاراید<ref>نهج البلاغه، خ ۲۳۴.</ref>. پس از آنکه با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در [[انزوا]] را آغاز کرد. به [[غار حراء]] میرفت و به [[عبادت]] و [[تفکر]] و [[تدبر]] میپرداخت. [[ماه رمضان]]، [[مکه]] را به کلی ترک میکرد و گوشۀ خلوت میگزید و به [[تفکر]] و [[عبادت]] و [[تهجد]] روی میآورد<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>. | *[[پیش از بعثت]] هیچگاه بر بتی [[سجده]] نکرد و گرد [[گناه]] و [[زشتی]] نگشت. از آغاز [[زندگی]] در [[تأیید الهی]] بود و بنابر [[روایت]]، [[خداوند]] بزرگترین فرشتۀ خود را [[مأمور]] کرده بود او را به [[محاسن اخلاق]] بیاراید<ref>نهج البلاغه، خ ۲۳۴.</ref>. پس از آنکه با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در [[انزوا]] را آغاز کرد. به [[غار حراء]] میرفت و به [[عبادت]] و [[تفکر]] و [[تدبر]] میپرداخت. [[ماه رمضان]]، [[مکه]] را به کلی ترک میکرد و گوشۀ خلوت میگزید و به [[تفکر]] و [[عبادت]] و [[تهجد]] روی میآورد<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>. | ||
====[[ازدواج]] تا [[بعثت]]==== | |||
*[[حضرت]] با [[سرمایه]] "[[خدیجه]]" دختر "[[خویلد]]" همراه مردانی از [[قریش]] برای [[تجارت]] به [[شام]] رفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.</ref>. در همین زمان بود که با راهبی دیگر به نام "[[مسطور]]" [[ملاقات]] کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. آشنایی [[خدیجه]] با [[پیامبر]]{{صل}} نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب [[ازدواج]] با ایشان شد. [[رسول خدا]]{{صل}} در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد که زنی بیوه بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.</ref>. | |||
*با بروز [[قحطی]] در [[مکه]] و [[فقر]] [[ابوطالب]]، [[رسولالله]]{{صل}} از عموی ثروتمندش "[[عباس]]" خواست تا با هم [[سرپرستی]] دو تن از [[فرزندان ابوطالب]] را بپذیرند؛ از این رو [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[جعفر]] نزد [[عباس]] رفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاهشمار (مقاله)| گاهشمار]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲.</ref>. | |||
*[[پیامبر اکرم]]{{صل}} ۳۵ ساله بود که [[قریش]] به [[تجدید]] بنای [[کعبه]] پرداخت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. در این زمان، دیوارهای [[کعبه]] بر اثر سیل شکسته شده بود. هنگام [[نصب حجرالاسود]]، نزدیک بود میان سران [[قبایل]]، [[جنگی]] خونین در گیرد؛ از این رو [[داوری]] را به نخستین وارد شونده به [[مسجدالحرام]] واگذار کردند. [[پیامبر]]{{صل}} با ورود به جمع آنان، پیشنهاد کرد جامهای پهن کنند و [[حجرالاسود]] را درون آن بگذارند و [[رئیس]] هر قبیلهای گوشهای را بلند کند. در آخر، [[پیامبر]]{{صل}} [[حجر الأسود]] را بر جای نخست نهاد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۱۹۷.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاهشمار (مقاله)| گاهشمار]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۳.</ref>. | |||
====[[بعثت]] و [[دعوت پنهانی]]==== | |||
*[[رسول اکرم]]{{صل}} معمولاً سالی یک [[ماه]] به [[غار حراء]] میرفت و مشغول [[عبادت]] میشد<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۲۱.</ref>. او در این مدت، مستمندانی را که نزد او میرفتند طعام میداد<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. پس از آن، هفت بار، [[کعبه]] را [[طواف]] میکرد و به منزل باز میگشت. آن [[حضرت]] در [[چهل سالگی]] به [[رسالت]] [[مبعوث]] شد<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴؛ [[محمد بن جریر طبری]]، [[تاریخ]] الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، [[تاریخ]] مدینة [[دمشق]]، ج۳، ص۷۳؛ [[احمد]] بن [[یحیی]] بلاذری، [[انساب الاشراف]]، ج۱، ص۱۱۵.</ref> و با دریافت نخستین آیههای [[سوره]] "علق" از [[غار]] به سوی منزل روان شد. علمای [[امامیه]]، "[[بعثت]]" آن بزرگوار را در ۲۷ [[رجب]] میدانند<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۹، ص۳۰۲؛ جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم{{صل}}، ج۲، ص۲۴۴؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۹.</ref>. [[اهل سنت]]، عموماً [[ماه رمضان]] را زمان آغاز [[بعثت]] میدانند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. سیرهنویسان، نخستین گروندگان به [[اسلام]] را [[حضرت خدیجه]]{{س}} از [[زنان]] و [[علی]]{{ع}} از مردان دانستهاند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. [[دعوت]] به [[اسلام]] تا سه سال، [[پنهانی]] و پس از آن، [[آشکار]] شد و [[رسول خدا]]{{صل}} با [[نزول]] [[آیه]] ۲۱۴ [[سوره شعراء]] [[مأمور]] شد تا نخست، خویشاوندانش را به [[اسلام]] فرا خواند<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} [[دعوت]] خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز [[علی]]{{ع}} کسی [[حمایت]] خویش را از آن [[حضرت]] اعلام نکرد. [[رسول اکرم]]{{صل}} به حاضران گفت: "بدانید که [[علی]]، [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من است. سخنش را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید”<ref> شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاهشمار (مقاله)| گاهشمار]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۳-۱۴.</ref>. | |||
*با علنی شدن [[دعوت]] به [[اسلام]] و گسترش آن در [[مکه]]، [[مشرکان]]، نزد [[عموی پیامبر]]، [[ابوطالب]] رفتند و ابتدا با تطمیع و سپس با تهدید کوشیدند [[مانع]] [[دعوت پیامبر]]{{صل}} شوند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. | |||
*[[ابوطالب]] که بر [[جان]] [[خاتم انبیا]]{{صل}} میترسید تهدید [[مشرکان]] را با [[حضرت]] در میان نهاد. [[پیامبر]]{{صل}} با [[قاطعیت]] چنین پاسخ داد: "عمو [[جان]]! اگر [[قریش]]، [[خورشید]] را در دست راستم و [[ماه]] را در دست چپم قرار دهند تا از [[دعوت]] خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. | |||
*[[ابوطالب]] که [[پیامبر]]{{صل}} را در [[دعوت]] خویش [[مصر]] دید، گفت: "هرگونه میخواهی عمل کن. به [[خدا]] [[سوگند]]! هیچگاه دست از یاریات برنخواهم داشت”<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[مشرکان]] بهتر دیدند با [[نرمش]] و [[گفتگو]]، [[ابوطالب]] را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "عماره بن [[ولید]] بن [[مغیره]]" را که [[جوان]]، زیبا و [[شجاع]] بود به فرزندی گیرد و در مقابل، [[رسول خدا]]{{صل}} را برای کشتن به آنها بسپارد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.</ref>؛ اما [[ابوطالب]] با رد پیشنهاد آنان همچنان از [[حضرت]] [[دفاع]] کرد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاهشمار (مقاله)| گاهشمار]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴.</ref>. | |||
*برخلاف تهدید، تطمیع، [[استهزاء]]{{متن قرآن|إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref> «ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>، [[تهمت]] [[جنون]]{{متن قرآن|وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ}}<ref> «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را میشنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و میگویند بیگمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.</ref>، اساطیرالاولین [[خواندن قرآن]]{{متن قرآن|وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ}}<ref> «و چون آیات ما بر آنان خوانده میشد میگفتند: شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن میگفتیم؛ این (آیات) جز افسانههای پیشینیان نیست» سوره انفال، آیه ۳۱.</ref>؛ {{متن قرآن|إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ}}<ref>«چون آیات ما را بر او بخوانند میگوید: افسانههای پیشینیان است» سوره قلم، آیه ۱۵.</ref> و [[اتهام]] جادوگری{{متن قرآن|وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ}}<ref> «و با خداوند، خدایی دیگر منهید که من از سوی او برای شما بیمدهندهای آشکارم بدینگونه برای کسانی که پیش از آنان بودند، هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه گفتند: او جادوگر یا دیوانه است» سوره ذاریات، آیه ۵۱-۵۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۳.</ref> [[نقل]] داستانهای اسطورهای برای مقابله با [[قرآن]]<ref>عبدالرحمن سهیلی، روض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۳، ص۲۸۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۳۵۸.</ref>، از سوی [[مشرکان]]، روز به روز بر نفوذ و گستردگی [[دین اسلام]] افزوده میشد؛ از این رو [[مشرکان]] برای مقابله با آن به [[شکنجه]] و [[آزار]] نومسلمانانی روی آوردند که از [[حمایت]] قبیلهای برخوردار نبودند<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاهشمار (مقاله)| گاهشمار]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵.</ref>. | |||
===[[بعثت]] تا [[هجرت]]=== | ===[[بعثت]] تا [[هجرت]]=== | ||
*سرانجام در ۲۷ [[رجب]] (۱۳ سال پیش از [[هجرت]]/ ۶۱۰ م.) [[جبرئیل]]{{ع}} بر او ظاهر شد و نخستین [[آیات قرآن]] را به ایشان [[ابلاغ]] کرد و بدینسان، [[رسالت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} آغاز گشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ - ۲۲۰</ref>. [[نبوّت]] پیامبر خاتم اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همۀ [[پیامبران الهی]] است ولی در [[حقیقت]] پیش از همه آنها بوده است و نسبت به [[پیامبران پیشین]] [[برتری]] دارد<ref>ر.ک. بیابانی اسکویی، محمد،؟؟</ref>. | *سرانجام در ۲۷ [[رجب]] (۱۳ سال پیش از [[هجرت]]/ ۶۱۰ م.) [[جبرئیل]]{{ع}} بر او ظاهر شد و نخستین [[آیات قرآن]] را به ایشان [[ابلاغ]] کرد و بدینسان، [[رسالت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} آغاز گشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ - ۲۲۰</ref>. [[نبوّت]] پیامبر خاتم اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همۀ [[پیامبران الهی]] است ولی در [[حقیقت]] پیش از همه آنها بوده است و نسبت به [[پیامبران پیشین]] [[برتری]] دارد<ref>ر.ک. بیابانی اسکویی، محمد،؟؟</ref>. |
نسخهٔ ۴ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۳۵
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ولادت پیامبر خاتم
- نام مبارک پیامبر خاتم محمد(ص) و فرزند عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه بنت وهب است. سال ۵۲ پیش از هجرت (۱۷ ربیع الاول سالِ عام الفیل) در مکه به دنیا آمد[۱]. پدر و مادر ارجمندش، هر دو از شریفترین خاندانهای قریش و از نسل عبد منافاند[۲]. آخرین فرستادۀ خداوند برای هدایت بشر، که آیین اسلام را آورد و معجزۀ پایدار او "قرآن" بود[۳].
- نبی مکرم اسلام، حضرت محمد(ص) بنابر قول شیعیان در هفدهم ربیع الاول[۴] و بنا به روایت اهل سنت در دوازدهم ربیع الاول عام الفیل[۵] در مکه چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله قبل از تولد ایشان در مدینه و در بازگشت از سفری تجاری درگذشت[۶]. مادرش آمنه، او را برای شیرخوارگی به زنی بادیهنشین به نام حلیمه سعدیه سپرد[۷]. مدت اقامت پیامبر در بادیه، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است[۸][۹].
- آمنه، شش سال بعد از تولد فرزندش محمد(ص) در منطقهای به نام "ابواء”[۱۰] از دنیا رفت. محمد(ص) که در این زمان از بادیه بازگشته بود، تحت سرپرستی پدربزرگش "عبدالمطلب" قرار گرفت. دو سال بعد، عبدالمطلب هم از دنیا رفت[۱۱] و عمویش ابوطالب که به شدت او را دوست میداشت، سرپرستیاش را به سفارش جدش به عهده گرفت[۱۲][۱۳].
- پیامبر(ص) با شبانی برای ابوطالب و خویشاوندان و سپس گلههای مکیان[۱۴] به یاری ابوطالب شتافت. نخستین سفر حضرت به شام، همراه ابوطالب و ملاقات او با "بحیرای راهب" بنا بر قول مشهور در دوازده سالگی ایشان بوده است[۱۵]. آن حضرت در حالی که ۱۱ یا ۱۲ ساله بود در جنگهای فجار شرکت داشت[۱۶].پیمان "حلف الفضول" در منزل "عبدالله بن جدعان" میان پیامبر(ص) و برخی از جوانان قریش برای دفاع از ستمدیدگان بیپناه در مکه، در این دوران، منعقد شد[۱۷][۱۸].
دوران زندگی پیامبر خاتم
- به طور کلی، زندگانی آن حضرت به سه بخش تقسیم میشود: از تولد تا بعثت (جاهلیت)، از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات[۱۹].
تولد تا بعثت (جاهلیت)
- امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه به بیان شرایط دوران جاهلیت پرداخته و ویژگیهای آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگیهایی چون: بدترین دین، بدترین مردم، نبود پیوند خویشاوندی و قطع رحم، بتپرستی، گناه، دوری از تعالیم الهی، دوری از انبیای الهی، گرفتاری در فتنهها، فساد و تباهی، رواج نیرنگ و فریب، وجود نشانههای تباهی و از میان رفتن نشانههای هدایت...[۲۰].[۲۱] حضرت محمد(ص) در چنین شرایطی و در حالی که پدرش از دنیا رفته بود به دنیا آمد، عبدالمطلب سرپرستی او را بر عهده گرفت. در پنج سالگی مادر خویش را نیز از دست داد. عبدالمطلب او را بسیار گرامی میداشت و چون هنگام رحلتش رسید، ابوطالب را به سرپرستیاش گمارد که فرزند ارشدش بود[۲۲]. ابوطالب و عبدالله از یک مادر بودند. او از شخصیتهای بانفوذ مکه بود و به بازرگانی اشتغال داشت[۲۳].
- وقتی حضرت محمد(ص) به سن جوانی رسید، پیشۀ خانوادگی خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. چیزی نگذشت که در پاکدامنی و امانتداری و درستکاری شهرۀ قریش شد؛ چونان که مردم او را "محمد امین" میخواندند. در بیست و پنج سالگی با خدیجه ازدواج کرد که زنی پاکدامن و ثروتمند بود. خدیجۀ همه دارایی خویش را در اختیار محمد (ص) گذاشت و از اینجا بود که آن حضرت توانست مستمندان مکه را یاری دهد و از رنج و فقر و تنگدستی آنان بکاهد[۲۴].
- پیش از بعثت هیچگاه بر بتی سجده نکرد و گرد گناه و زشتی نگشت. از آغاز زندگی در تأیید الهی بود و بنابر روایت، خداوند بزرگترین فرشتۀ خود را مأمور کرده بود او را به محاسن اخلاق بیاراید[۲۵]. پس از آنکه با خدیجه ازدواج کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در انزوا را آغاز کرد. به غار حراء میرفت و به عبادت و تفکر و تدبر میپرداخت. ماه رمضان، مکه را به کلی ترک میکرد و گوشۀ خلوت میگزید و به تفکر و عبادت و تهجد روی میآورد[۲۶].
ازدواج تا بعثت
- حضرت با سرمایه "خدیجه" دختر "خویلد" همراه مردانی از قریش برای تجارت به شام رفت[۲۷]. در همین زمان بود که با راهبی دیگر به نام "مسطور" ملاقات کرد[۲۸]. آشنایی خدیجه با پیامبر(ص) نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب ازدواج با ایشان شد. رسول خدا(ص) در بیست و پنج سالگی با خدیجه ازدواج کرد که زنی بیوه بود[۲۹].
- با بروز قحطی در مکه و فقر ابوطالب، رسولالله(ص) از عموی ثروتمندش "عباس" خواست تا با هم سرپرستی دو تن از فرزندان ابوطالب را بپذیرند؛ از این رو علی(ع) به خانه رسول خدا(ص) و جعفر نزد عباس رفت[۳۰][۳۱].
- پیامبر اکرم(ص) ۳۵ ساله بود که قریش به تجدید بنای کعبه پرداخت[۳۲]. در این زمان، دیوارهای کعبه بر اثر سیل شکسته شده بود. هنگام نصب حجرالاسود، نزدیک بود میان سران قبایل، جنگی خونین در گیرد؛ از این رو داوری را به نخستین وارد شونده به مسجدالحرام واگذار کردند. پیامبر(ص) با ورود به جمع آنان، پیشنهاد کرد جامهای پهن کنند و حجرالاسود را درون آن بگذارند و رئیس هر قبیلهای گوشهای را بلند کند. در آخر، پیامبر(ص) حجر الأسود را بر جای نخست نهاد[۳۳][۳۴].
بعثت و دعوت پنهانی
- رسول اکرم(ص) معمولاً سالی یک ماه به غار حراء میرفت و مشغول عبادت میشد[۳۵]. او در این مدت، مستمندانی را که نزد او میرفتند طعام میداد[۳۶]. پس از آن، هفت بار، کعبه را طواف میکرد و به منزل باز میگشت. آن حضرت در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد[۳۷] و با دریافت نخستین آیههای سوره "علق" از غار به سوی منزل روان شد. علمای امامیه، "بعثت" آن بزرگوار را در ۲۷ رجب میدانند[۳۸]. اهل سنت، عموماً ماه رمضان را زمان آغاز بعثت میدانند[۳۹]. سیرهنویسان، نخستین گروندگان به اسلام را حضرت خدیجه(س) از زنان و علی(ع) از مردان دانستهاند[۴۰]. دعوت به اسلام تا سه سال، پنهانی و پس از آن، آشکار شد و رسول خدا(ص) با نزول آیه ۲۱۴ سوره شعراء مأمور شد تا نخست، خویشاوندانش را به اسلام فرا خواند[۴۱]. پیامبر(ص) دعوت خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز علی(ع) کسی حمایت خویش را از آن حضرت اعلام نکرد. رسول اکرم(ص) به حاضران گفت: "بدانید که علی، برادر، وصی و جانشین من است. سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید”[۴۲][۴۳].
- با علنی شدن دعوت به اسلام و گسترش آن در مکه، مشرکان، نزد عموی پیامبر، ابوطالب رفتند و ابتدا با تطمیع و سپس با تهدید کوشیدند مانع دعوت پیامبر(ص) شوند[۴۴].
- ابوطالب که بر جان خاتم انبیا(ص) میترسید تهدید مشرکان را با حضرت در میان نهاد. پیامبر(ص) با قاطعیت چنین پاسخ داد: "عمو جان! اگر قریش، خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از دعوت خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"[۴۵].
- ابوطالب که پیامبر(ص) را در دعوت خویش مصر دید، گفت: "هرگونه میخواهی عمل کن. به خدا سوگند! هیچگاه دست از یاریات برنخواهم داشت”[۴۶]. مشرکان بهتر دیدند با نرمش و گفتگو، ابوطالب را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "عماره بن ولید بن مغیره" را که جوان، زیبا و شجاع بود به فرزندی گیرد و در مقابل، رسول خدا(ص) را برای کشتن به آنها بسپارد[۴۷]؛ اما ابوطالب با رد پیشنهاد آنان همچنان از حضرت دفاع کرد[۴۸][۴۹].
- برخلاف تهدید، تطمیع، استهزاء﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾[۵۰]، تهمت جنون﴿وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ﴾[۵۱]، اساطیرالاولین خواندن قرآن﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۵۲]؛ ﴿إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۵۳] و اتهام جادوگری﴿وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ﴾[۵۴] نقل داستانهای اسطورهای برای مقابله با قرآن[۵۵]، از سوی مشرکان، روز به روز بر نفوذ و گستردگی دین اسلام افزوده میشد؛ از این رو مشرکان برای مقابله با آن به شکنجه و آزار نومسلمانانی روی آوردند که از حمایت قبیلهای برخوردار نبودند[۵۶][۵۷].
بعثت تا هجرت
- سرانجام در ۲۷ رجب (۱۳ سال پیش از هجرت/ ۶۱۰ م.) جبرئیل(ع) بر او ظاهر شد و نخستین آیات قرآن را به ایشان ابلاغ کرد و بدینسان، رسالت حضرت محمد(ص) آغاز گشت[۵۸]. نبوّت پیامبر خاتم اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همۀ پیامبران الهی است ولی در حقیقت پیش از همه آنها بوده است و نسبت به پیامبران پیشین برتری دارد[۵۹].
- پیامبری پیامبران، از سه راه قابل اثبات است: یکی از راه آشنایی با منش ایشان و استفاده از قرائن اطمینان بخش. دوم از راه پیشگویی پیامبران پیشین. و سوم راه ارائۀ معجزه؛ در مورد پیامبر اسلام ((ص)) هر سه راه، وجود داشت[۶۰].
- دعوت رسول اکرم(ص) دعوتی فراگیر و جهانشمول است که تمام آفاق و ادوار را در برمیگیرد[۶۱]. امام علی(ع) در این زمینه میفرماید: «خداوند، پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) را هشدار دهندۀ جهانیان مبعوث فرمود تا آیین تمام پیامبران را دربرگیرد»[۶۲].[۶۳] از سوی دیگر، بنابر نص قرآن کریم، پیامبر اسلام آخرین رسول الهی است[۶۴]. خود رسول اکرم (ص) نیز بر خاتمیت خویش تأکید داشتهاند.
هجرت تا رحلت
- پیامبر(ص) سه سال به صورت نهانی دین اسلام را تبلیغ کرد و آنگاه مأموریت یافت تا دعوت خویش را آشکار کند.[۶۵] مدت ۱۳ سال در مکه مردم را به توحید و اسلام دعوت کرد. در پی فشارها و آزارهای مشرکان قریش، خود و یاران مسلمانش به مدینه هجرت کردند[۶۶]. پس از آنکه پیامبر(ص) و پیروانش به یثرب هجرت کردند، این شهر نام "مدینة النبی" به خود گرفت[۶۷]. وی ده سال بقیۀ عمر خود را در مدینه به عنوان پیشوای مردم و پیامبر قدرتمند و محبوب گذراند. در همین دوران بود که با مشرکان و منافقان جنگهای متعددی کرد. جنگهای آن حضرت، اغلب دفاعی و برای دفع تجاوز و حمله مشرکان بود. از جمله مشهورترین این نبردها عبارت است از: جنگ بدر، جنگ اُحد، جنگ احزاب، جنگ خیبر، جنگ موته، فتح مکه، جنگ حنین[۶۸].
- سرانجام پیامبر اسلام، پس از تعیین علی(ع) به عنوان جانشین خود، در غدیر خم، در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری در مدینه از دنیا رفت[۶۹]. امام علی(ع) آنگاه که آمادۀ تغسیل پیکر پاک پیامبر میشد، در وداعی سوزناک با آن حضرت فرمود: «پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشتهای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد. با مرگ تو رشتۀ پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبتدیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمیکردی و از بیتابی نهی نمیفرمودی، آنقدر اشک میریختم تا اشکهایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه در من میماند و اندوهم جاودانه میشد که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمیتوان بازگرداند و مرگ را نمیشود مانع شد. پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار!»[۷۰].[۷۱] مرقد مطهر پیامبر خاتم در مدینه ـ مسجد النبی ـ جای دارد و هر ساله زیارتگاه میلیونها مسلمان است[۷۲]. او آخرین پیامبر و دین او کاملترین دین بود. امروز بیش از ۵/۱ میلیارد نفر در سراسر جهان مسلمان و پیرو آیین اویند[۷۳].
رفتار و خُلق و خوی پیامبر(ص)
- حضرت محمد(ص) آخرین و گرامیترین فرستادۀ خداوند است و دارای سجایا و ویژگیهای منحصر به فردی است که او را از همۀ آفریدگان و پیامبران الهی ممتاز و برتر میگرداند. خداوند سبحان در قرآن کریم او را بهترین اسوه و الگو برای مسلمانان خوانده است[۷۴]. حضرت امیر(ع) ضمن احادیثی، برتری پیامبر خاتم را بر هر یک از پیامبران پیشین توضیح میدهد و پیامبر را با ویژگیهایی بدینسان معرفی میکند: آشکارکننده و برپادارنده حق، امین وحی، دارای برترین مقام و خاستگاه و جایگاه، کرامت و جایگاه رفیع پیامبر در تمام مراحل زندگیاش، گواه روز جزا، پیشوای پرهیزکاران، دارای برترین تبار و خاندان، دارای مقام کرامت، دارای بیانی روشنگر و سکوتی پر از حکمت[۷۵].[۷۶]
- به طور کلی، آنچه پیامبر اسلام(ص) را در رسالتش توفیق داد، خُلق و خوی نیک و مهربانی و بردباری و مردمداریاش بود[۷۷]. اخلاقی والا، رفتاری انسانی و بزرگوارانه داشت. صفاتی همچون: خوش اخلاقی، تواضع، عفو، ایثار، مردم دوستی، حلم، عدالت، کمک به محرومان، یتیمنوازی، شجاعت و... از خصلتهای برجستۀ او بود. در میان یاران خویش، محبوبیتی فراوان داشت و درگذشت او، عظیمترین ضایعه بشری برای مسلمانان بود[۷۸].
منابع
پانویس
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۴۸؛ مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۶، ص ۱۹۲.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص۱۷۵.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۱.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۱-۱۲.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۴، ص۳۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایة، ج۶ ص۲۸۶.
- ↑ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۲؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۸۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۵، ص۴۰۶.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
- ↑ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۲۳۴.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۸۴.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۳.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۲۱.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۷۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۹، ص۳۰۲؛ جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، ج۲، ص۲۴۴؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۳-۱۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴.
- ↑ «ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را میشنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و میگویند بیگمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.
- ↑ «و چون آیات ما بر آنان خوانده میشد میگفتند: شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن میگفتیم؛ این (آیات) جز افسانههای پیشینیان نیست» سوره انفال، آیه ۳۱.
- ↑ «چون آیات ما را بر او بخوانند میگوید: افسانههای پیشینیان است» سوره قلم، آیه ۱۵.
- ↑ «و با خداوند، خدایی دیگر منهید که من از سوی او برای شما بیمدهندهای آشکارم بدینگونه برای کسانی که پیش از آنان بودند، هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه گفتند: او جادوگر یا دیوانه است» سوره ذاریات، آیه ۵۱-۵۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ عبدالرحمن سهیلی، روض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۳، ص۲۸۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ ابراهیمی، زینب، گاهشمار، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ - ۲۲۰
- ↑ ر.ک. بیابانی اسکویی، محمد،؟؟
- ↑ ر.ک. مصباح یزدی، محمد تقی؟؟
- ↑ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾«و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیمدهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
- ↑ «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِين»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳.
- ↑ ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳-۶۷۴.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.
- ↑ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾«بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۷۱، ۹۳، ۹۵، ۱۰۴ و ۱۰۷.
- ↑ ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۱-۶۷۲.
- ↑ ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۷.
- ↑ ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۱.