توصیف: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'روزی' به 'روزی') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
{{پانویس2}} | {{پانویس2}} | ||
[[رده:توصیف]] | [[رده:توصیف]] | ||
[[رده:مدخل نهج البلاغه]] | [[رده:مدخل نهج البلاغه]] |
نسخهٔ ۱۶ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۲۲:۰۷
- مدخلهای وابسته به این بحث:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل توصیف (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- شایعترین معنای توصیف، وصف کردن است. آنچه در معنای توصیف در نهج البلاغه به کار رفته بیشتر متوجه وصف در معنای نعمت و ستایش و شرح است. شیوه امام (ع) در نهج البلاغه بیشتر از ابعاد روشن در نزد مخاطب است برای نشان دادن و توصیف ابعاد پنهان و مجهول. از این توصیفهاست[۱]:
توصیف قلب
- دل، لوح دیده است[۲]. در این عبارت، کلام حضرت (ع) با معیارهای توصیف سازگار است. از رگهای آدمی پارهگوشتی آویزان است که شگفتانگیزترین عضو کالبد او بهشمار میآید. این قطعه گوشت، قلب است[۳]. بدیهی است که در این کلام امام (ع)، حدّ و رسم[۴] را به معنای منطقی نمیتوان جستوجو کرد. امّا یکی از شیوههای امام (ع) در توصیف و تعریف، بیان گزارههای معلوم برای روشنگری و رفع مجهولات است[۵]
توصیف دین و معرفت خداوند
- از نمونههای جذاب جذاب توصیف در نهج البلاغه، عبارات امام (ع) در خطبه اول در بیان توحید الهی است. در این دسته از عبارات، کلمه اول معَرَّف (تعریفشده) و کلمه دوم معرِّف (تعریفکننده) است: آغاز و اساس دین، شناخت خداست. و کمال شناخت او، تصدیق و گواهی به وجود اوست. و کمال تصدیق ذات الهی، رسیدن به مرحله توحید است. و کمال توحید او، اخلاص به مقام کبریایی اوست. و کمال اخلاص به او، نفی صفات از ذات اوست[۶]
توصیف دنیا
- چگونه توصیف کنم این دنیا را که آغازش سختی و پایانش فناست؟ در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؟[۷]. شیوه این توصیف نیز استفاده از معلومات برای توصیف و تبیین امری است که مردم بدان توجه ندارند[۸]
توصیف زهد
- امام (ع) در عبارت زیر از روشی منطقی برای توصیف زهد استفاده کرده است: زهد، کوتاه کردن آرزوهاست[۹]. زهد، شکرگزاری به هنگام دستیابی به نعمت است[۱۰]. زهد، خویشتنداری از محرمات است[۱۱][۱۲]
- از شیوههای دیگر امام (ع) برای توصیف، استفاده از نتایج یا معلولهاست. از نمونههای این شیوه است:
- امام (ع) به جای آنکه ماهیّت انسان منفور را بیان کند، حالات و رفتارهای او را که نتیجه پلیدیهایی است که در وجود آدمی جای گرفته و او را منفور کردهاند بازگو میکند: از منفورترین مردم نزد خداوند، کسی است که خدا او را به خود واگذاشته است. این شخص از راه راست منحرف شده است و راه را بدون راهنما میرود. اگر برای کاشتن محصولی دنیوی خوانده شود اجابت میکند و اگر برای کاشتن محصولی اخروی از او دعوت کنند، افسرده میشود. گویی عملی که برای دنیا انجام میدهد و عملی که در آن احساس سستی و افسردگی میکند، از او ساقط است[۱۳]
- از نمونههای دیگر، توصیف تقوای الهی است: تقوای الهی داروی درد قلبهای شما و موجب بینایی کوری دلهاتان و درمان بیماری کالبدهاتان و زداینده فساد سینههایتان است. پلیدیهای جانهای شما را پاککننده و تاریکی دیدههایتان را روشنیبخشنده است. دلهایتان را از بیم و نگرانی ایمن میکند و در تاریکی (نادانی) شما را روشنی است[۱۴]. در این توصیف، تکیه امام (ع) بر معلولها یا نتایج و فواید تقوای الهی است[۱۵]
- از نمونههای دیگر این شیوه از توصیف، عباراتی است که حضرت (ع) در تطبیق رفتار با حق فرموده است: ای مردم اگر شما از یاری و دفاع از حق سرپیچی نکنید و سستی نورزید و در محو ساختن و اهانت به باطل مسامحه نکنید، کسانی که از نظر انسانیت از شما پایینترند نمیتوانند در موجودیت شما شک کنند و با قدرتطلبی و سلطهگری بر شما برتری جویند، ولی شما مانند قوم بنیاسرائیل به گمراهی در بیابانها افتادید. قسم به زندگانیام، این گمراهی پس از من برای شما چند برابر خواهد شد، زیرا حق را پشت سر خود انداختید و از آن که به شما نزدیک بود، خود را گسیخته و به آنکه از شما دور بود پیوستید[۱۶]. در این عبارات، امام (ع) به بیان معلول و نتیجه اعراض از حق میپردازد تا حق را آنگونهکه میخواهد توصیف کند[۱۷]
- از شیوههای دیگر امام (ع) به هنگام توصیف، استفاده از توجیه و تنبیه است. امتیاز این توصیف در آن است که مخاطبی را که تا حدودی با واقعیت آشناست، به درک عظمت هویّت آن واقعیت که منظور است تحریک میکند. در نتیجه، خود مخاطب با به جریان انداختن عقل و وجدان خود، واقعیت و مختصات آن را درمییابد. برای نمونه به موارد زیر توجه کنید[۱۸]:
توصیف حق
- حق، هنگام توصیف، وسیعترین اشیا و هنگام عمل عینی، تنگترین اشیاست. حق هرگز به سوی کسی به جریان نمیافتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند[۱۹]. در این توصیف هویّت خود حق مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را میبینم که برای آگاه ساختن مردم و توجیه آنان به سوی شناخت حقیقت تذکر داده شده است[۲۰]
توصیف قاضی و دادرسی
- هنگامی که امام (ع) میخواهد قاضی مورد نظر خود را توصیف کند، از شیوه توجیهی استفاده میکند. برای مثال در نامه ۵۳ خطاب به مالک اشتر میفرماید: برای داوری میان مردم بهترین رعیت را از نظر خود برگزین؛ کسی که کارها بر او تنگ و دشوار نیاید، ستیز ستیزهگران او را به لحاجت درنیندازند، در لغزش نپاید و از بازگشت به حق –هرگاه او را شناخت- در نماند، نفسش به طمع مایل نشود، به اندک فهمی –بیآنکه به حقیقت آن برسد- در نماند، درباره شبههها بیش از همه درنگ کند، دلایل را بیش از همه به کار برد، کمتر از همه از مراجعه دادخواه به ستوه آید، در آشکار کردن امور شکیباترین آنها باشد، به هنگام روشن شدن حکم قاطعترین آنها باشد، ستایش بسیار او را به خودبینی نکشاند و خوشامدگویی او را برانگیخته نسازد. از روشها و شیوههای دیگر امام (ع) در توصیف، شیوه ارزشی است به این معنا که بیان امتیازات و ارزشهای هر چیز میتواند در معرفی و توصیف آن مؤثر باشد. بدیهی است که استفاده از این روش نیز میتواند برای عموم مخاطبان بیش از توصیفات و تعریفات منطقی مفید باشد، زیرا مردم عموماً با مفاهیم ارزشی آشناتر و مأنوسترند تا مفاهیم صرفاً منطقی و انتزاعی. از نمونههای این نوع توصیف است[۲۱].
توصیف قرآن کریم
- بدانید، این قرآن، خیرخواه و نصیحتکنندهای است که هرگز پردهپوشی نمیکند، هدایتکنندهای است که هرگز گمراه نمیسازد، داستانگویی است که هرگز دروغ نمیگوید. هیچکس با این کتاب همنشینی نکرد، مگر اینکه موقع برخاستن یا چیزی بر او افزوده یا چیزی از او کاسته شد: افزایش در هدایت و کاهش در نابینایی، برای هیچکس پس از آشنایی با قرآن احتجاج و بینوایی وجود ندارد و برای هیچکس بیش از قرآن، بینیازی تصور نمیشود[۲۲][۲۳]
توصیف نماز
- از ارزشهای نماز است آرامش خاص در عضلات، خشوع و فروتنی در چشمان، پست کردن و مهار نفس طغیانگر، آرامش و فرونشاندن هیجانات منطقی دلها، منتفیکردن کبر و نخوت، تواضع و فروتنی با ساییدن صورت بر خاک و نهادن اعضا و جوارح شریف بر زمین برای احساس کوچکی در برابر خدای بزرگ[۲۴]. نمونههای دیگر از توصیفهای امام (ع) در نهج البلاغه را میتوان در مواضع زیر دریافت: توصیف اسلام[۲۵]، بردباری[۲۶]، تقوا[۲۷]، خوش خلقی[۲۸]، سکوت[۲۹]، علم و حکمت[۳۰]، قرآن[۳۱]، قناعت[۳۲]، نیکوکاری[۳۳]، اخلاق[۳۴]، ذکر خدا[۳۵]، یقین[۳۶]، بهشت[۳۷]، پیامبر اسلام[۳۸]، پیامبران[۳۹]، خدا[۴۰]، قیامت[۴۱]، ملائکه[۴۲]، اهل باطل[۴۳]، عالمان ربانی[۴۴]، فرومایگان[۴۵]، گمراهان[۴۶]، کارگزاران[۴۷]، لشکریان[۴۸]، منشیان و نویسندگان[۴۹]، مؤمنان[۵۰]، وزیران و مشاوران[۵۱]، امامان[۵۲]، اهلبیت[۵۳]»[۵۴].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 226.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۰۹: «"الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ"»
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۰۸: «"لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ وَ [هُوَ] ذَلِكَ الْقَلْبُ"»
- ↑ "حدّ" و "رسم" دوگونه از تعریفاند که در علم منطق از آنها و ویژگیهایشا سخن گفته میشود.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 226.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 226-227.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۲: «"مَا أَصِفُ مِنْ دَار أَوَّلُهَا عَنَاءٌ، وَآخِرُهَا فَنَاءٌ! فِی حَلاَلِهَا حِسَابٌ، وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۰: «"أَیُّهَاالنَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاْمَلِ"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۰: «"وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۰: «"وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْـمَحَارِمِ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸: «"فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُمْ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶: «"أَيُّهَا النَّاسُ، لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ، لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ، وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ، سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ الِاعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227-228.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 228.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 228.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 228-229.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶: «"وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ، زِيَادَةٍ فِي هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى"»
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 229.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲: «"الْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِيلًا لِنُفُوسِهِمْ وَ تَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُيَلَاءِ عَنْهُمْ، وَ لِمَا فِي ذَلِكَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً وَ الْتِصَاقِ كَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۰۷
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۸۲
- ↑ نهج البلاغه، حکمتهای ۷۹ و ۸۰
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰
- ↑ نهج البلاغه، حکمتهای ۲۲۹ و ۴۷۵
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۴۲
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۶، نامه ۳۱ و حکمتهای ۲۱، ۴۷، ۱۱۲، ۲۱۱، ۲۲۴، ۳۴۹، ۳۷۱ و ۴۳۵
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۹۷
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۸۵ و ۱۶۵
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۷۲، ۹۴، ۱۰۰، ۱۰۵، ۱۰۸، ۱۱۶، ۱۳۳، ۱۸۵ و ۲۳۱
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۹۱ و ۹۴
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۹۱ و ۱۰۹
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۹۹
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۱۴۴ و ۱۵۳
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۹ و حکمتهای ۱۰۴، ۳۳۳ و ۳۹۰
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۱۴۴ و ۱۴۷
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای ۱۴۴ و ۱۴۷
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 229.