اصول دین: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '{{خرد}}' به '{{ویرایش غیرنهایی}}') |
|||
خط ۸: | خط ۸: | ||
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[اصول دین (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[اصول دین (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | ||
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | ||
==مقدمه== | |||
*در یک نگرش کلی و فراگیر، [[دین الهی]] و [[وحیانی]] از دو بخش [[اعتقادی]] و عملی تشکیل میشود و بخش عملی آن نیز خود شامل دو بخش [[اخلاقی]] و [[فروع فقهی]] میباشد<ref>گرچه برخی بزرگان دین را به سه بخش اعتقادی، اخلاقی و عملی تقسیم کردهاند (ر.ک: آموزش دین، ص۹ - ۱۱؛ دینشناسی، ص۲۷ - ۲۸) ولی به نظر میرسد ضرورتی برای این تقسیم سهگانه نباشد، زیرا تقسیم دین به دو بخش اعتقادی و عملی، منشأ قرآنی داشته و مورد تأیید آن است که در متن به آن اشاره شده است.</ref>. | |||
*یکی از [[اندیشمندان]] معاصر درباره بخشهای یاد شده [[دین]] و کارایی هر کدام، توضیحاتی به شرح زیر ارائه کرده است: [[دین]] مبتنی بر [[وحی]] از بخشهای گوناگون تشکیل میشود: بخشی شامل [[عقاید]] است؛ یعنی شامل [[باور]] و [[اعتقاد]] به حقایق و واقعیتهای [[جهان هستی]] بر اساس [[توحید]] است؛ مانند [[اعتقاد]] به وجود [[خدا]]، [[وحی]] و [[نبوّت]]، [[قیامت]] و [[معاد]]، [[بهشت و دوزخ]] و نظایر آنها. بخش دیگر [[دین]]، [[اخلاقیات]] است؛ یعنی تعالیمی است که [[فضایل]] و [[رذایل اخلاقی]] را به [[انسان]] شناسانده و راه [[تهذیب نفس]] او را از [[رذایل]] و [[تخلّق]] به آن را به [[فضایل]] ارائه کرده است. بخش دیگر [[دین]]، [[شریعت]] و [[مناسک]] و [[احکام]] و مقررات است که [[روابط]] فرد با خود و با خدای خود و با دیگران - یعنی [[روابط اجتماعی]]، [[حقوقی]]، [[مدنی]] و [[سلوک]] [[اجتماعی]] و کیفیت [[روابط]] [[اقتصادی]] و [[سیاسی]] و نظامی - در این بخش قرار میگیرد<ref>دینشناسی، ص۲۷ - ۲۸.</ref>. | |||
*تقسیم [[دین]] به دو بخش [[اعتقادی]] و عملی (یا اصلی و فرعی)، ریشه قرآنی دارد؛ زیرا اصل [[دیانت]] که معتقداتی چون [[توحید]]، [[وحی]]، [[رسالت]] و [[نبوّت]]، [[امامت]]، [[عدالت]]، [[برزخ]]، [[قیامت]] و مسائلی از این نوع است، همان خطوط کلی است که [[قرآن کریم]] از آن تحت عنوان واحدی به نام "[[دین]]" یاد میکند که برای همه [[پیامبران]] به ویژه [[اولواالعزم]] [[تشریع]] شده و فرو فرستاده شده است{{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ}}<ref> «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>؛ و در سه اصل کلی و مشترک همه [[ادیان]] و [[شرایع آسمانی]] یعنی [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]] متبلور است<ref>راز این که [[قرآن کریم]] پیوسته دین را به صورت مفرد میآورد و به جمع و به صورت «ادیان»، در همین نهفته است که حقیقتش از آدم تا خاتم ثابت است.</ref>. | |||
*اما [[قرآن]] آنگاه که از [[فروع]] عملی [[دین]] یعنی [[احکام]]، [[مناسک]] و [[شرایع]] [[ادیان]] یاد میکند، از تعدد، تفاوت و [[تغییر]] [[سخن]] میگوید{{متن قرآن|لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا}}<ref> «ما به هر یک از شما شریعت و راهی دادهایم» سوره مائده، آیه ۴۸.</ref>، که در هر [[دینی]] نسبت به [[دین]] دیگر یک سری تفاوتهایی دارد، برخلاف اصول کلی [[دین]] که در همه [[ادیان]] از [[آدم]] تا خاتم ماهیت یکسان و واحدی دارد<ref>این قسمت از این کتابها گرفته شده است: شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص۱۰۰-۱۰۱؛ معالم النبوّة فی القرآن، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۰.</ref>. | |||
با آنچه گفته شد، تا حدودی به معنای اصول و [[فروع دین]] و معیار و ملاک این تقسیمبندی و نامگذاری پی بردیم و آن اینکه، هر آنچه به اعتقادیات و [[باورها]] برمیگردد؛ یعنی باید به آنها براساس [[دلیل]] و [[استدلال]] [[معتقد]] شد و [[باور]] کرد - [[صرف]] نظر از [[درجه]] اعتبار و اهمیت آنها - جزو "[[اصول دین]]" به شمار میآیند و هر آنچه که به شیوههای عملی و [[رفتار]] ظاهری برمیگردد؛ یعنی [[احکام]] و [[تکالیف]] عملی یا بایدها و نبایدهایی - از قبیل [[اخلاقیات]]، [[عبادات]]، معاملات و... - که از سوی [[شرع]] بر عهده گروندگان به [[دین]] نهاده شده و انجام آن را از آنان خواسته است، "[[فروع دین]]" نامیده میشود؛ و در یک عبارت کوتاه، "[[اصول دین]]"، آنگونه [[معارف]] و مسایل [[دینی]] است که "[[ایمان]] و [[اعتقاد]]"[[انسان]] [[مؤمن]] با آن شکل میگیرد و "[[فروع دین]]"، آنگونه [[احکام]] و مسائلی از [[دین]] است که به حوزه عمل و [[رفتار]] [[دینی]] [[مؤمن]] برمیگردد. | |||
*اما برخی [[اندیشمندان]] و تکلمان [[دینی]] معاصر، معیارها و ملاکهای دیگری را نیز مطرح کردهاند که دانستن آنها هم معنا و مبنای اصولی بودن برخی آموزههای کلیدی و مهم [[دینی]] را برای ما آشکارتر میکند و هم [[جایگاه]] اصلی [[اعتقادی]] بودن [[امامت]] را. | |||
[[علامه طباطبایی]] بر این [[باور]] است که "[[اصول دین]] یعنی ریشهها و پایههای اصلی [[دینی]] و یا آموزههای پایهای [[اعتقادی]] و ریشههای اصلی [[اسلام]]"<ref>ر.ک: آموزش دین، ص۱۷ و قرآن در اسلام، ص۳-۱۱.</ref>. | |||
*[[آیتالله]] [[مصباح یزدی]] در این باره مینویسد: [[ادیان توحیدی]] که همان [[ادیان آسمانی]] و [[حقیقی]] هستند، دارای سه اصل کلی مشترک میباشند: [[اعتقاد]] به خدای یگانه، [[اعتقاد]] به [[زندگی]] [[ابدی]] برای هر فردی از [[انسان]] در [[عالم آخرت]] و دریافت [[پاداش]] و [[کیفر]] اعمالی که در این [[جهان]] انجام داده است و [[اعتقاد]] به [[بعثت پیامبران]] از طرف [[خدای متعال]] برای [[هدایت]] [[بشر]] به سوی [[کمال نهایی]] و [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]]. این اصول سهگانه، در واقع پاسخهایی است به اساسیترین پرسشهایی که برای هر [[انسان]] [[آگاهی]] مطرح میشود: | |||
#مبدأ هستی کیست؟ | |||
#پایان [[زندگی]] چیست؟ | |||
#[[بهترین]] برنامه [[زندگی]] کدام است؟<ref>آموزش عقاید، ص۳۱.</ref> | |||
*ایشان ادامه میدهد: هر یک از [[اصول اعتقادی]] یاد شده توابع و فروعاتی دارد که گرچه به [[درجه]] اهمیت این سه اصل نیستند ولی با این حال از درجهای از اعتبار و اهمیت برخوردارند که نمیتوان از آنها صرفنظر کرد و آنها را از سه اصل اساسی مزبور جدا دانست؛ بهطوری که برخی از اینگونه مسائل [[اصول دین]] از چنان اهمیتی برخوردارند که در برخی [[ادیان]] و [[مذاهب]] جزو [[اصول دین]] - هم ردیف سه اصل اساسی [[دین]] - اعلام گردیدهاند. | |||
این جاست که [[اصول دین]] دو معنا پیدا میکند: "[[اصول دین]] عام"، که مشترک میان همه [[ادیان]] و [[مذاهب]] است و "[[اصول دین]] خاص"، که مربوط به [[دین]] یا [[مذهب]] خاصی میشود. | |||
*[[اسلام]] و [[مذاهب اسلامی]] نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ زیرا هم از [[اصول دین]] عام و مشترک برخوردارند و هم از [[اصول دین]] خاص. بر این اساس، در [[مذاهب اسلامی]]، مضاف بر [[باور]] به سه اصل کلی و عام [[دین]]، همگی یا برخی از آنها، یک یا چند اصل [[دینی]] مخصوص مذهبشان را قبول دارند و در نتیجه از [[اصول دین]] خاص [[مذهب]] خویش نیز برخوردارند. | |||
*بر این اساس است که [[مذهب اهل بیت]]{{عم}} بنا به [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] که اقامه میکند، [[معتقد]] است که علاوه بر سه اصل [[دینی]] کلی و مشترک، دو اصل دیگری نیز وجود دارد که همه [[مسلمانان]] باید به آنها [[معتقد]] شوند و آنها را مکمّل دو اصل [[اعتقادی]] مشترک قرار دهند، تا بتوانند از [[ایمان دینی]] کامل و [[نجاتبخش]] برخوردار شوند، در غیر این صورت از [[ایمان]] و [[اعتقاد]] کامل [[دینی]] [[نجاتبخش]] و سعادتآفرین برخوردار نیستند، گرچه از اصل [[اسلام]] و [[مسلمانی]] به دور نیستند. آن دو اصل مکمّل، یکی [[عدل]] است که مکمّل اصل [[توحید]] است و دیگری، [[امامت]] است که مکمّل اصل [[نبوّت]] است<ref>آموزش عقاید، ص۳۲ - ۳۳، با تغییر و تصرّف در برخی عبارات؛ نیز آموزش دین، علامه طباطبائی، ص۱۷ - ۱۸.</ref>. | |||
*استاد [[شهید مطهری]] نیز در این زمینه میگوید: [[علمای شیعه]] - نه [[ائمه شیعه]] - از قدیم الایام پنج اصل را به عنوان اصول خمسه [[تشیّع]] معرفی کردهاند<ref>توجه دارید که مراد استاد شهید این نیست که علمای شیعه بدون اینکه ائمه یا پیامبر{{صل}} و یا قرآن کریم بفرمایند و بدون استناد به دلایل عقلی و نقلی این پنج اصل را اصول دین تعیین و اعلام کردهاند، بلکه مرادش این است که گرچه ریشه و خاستگاه این اصول پنجگانه سخنان معصومین{{عم}} و قرآن است ولی گزینش و چینش اینگونه کار علمای شیعه است.</ref> و آنها عبارت است از: [[توحید]]، [[عدل]]، [[نبوّت]]، [[امامت]] و [[معاد]]... این پنج اصل از اصول دیناند و باقی هم از [[فروع دین]]. قهراً اینجا این [[پرسش]] پیش میآید که اگر مقصود از [[اصول دین]]، اصولی است که [[ایمان]] و [[اعتقاد]] به آنها شرط [[مسلمان]] بودن است، پس دو اصل بیشتر نیست؛ یعنی [[توحید]] و [[نبوّت]]، مفاد [[شهادتین]] ، که [[شرط مسلمانی]] است، همین دو تاست و بس؛ تازه، [[شهادت]] دوم مربوط است به [[نبوّت]] خاصّه؛ یعنی [[نبوّت]] [[حضرت]] [[پیامبر خاتم|خاتم النبیّین]]{{صل}}. [[نبوّت]] [[عامه]] یعنی [[نبوّت]] سایر [[انبیا]] که از محتوای [[شهادتین]] خارج است؛ و حال آنکه آنچه جزو [[اصول دین]] است و [[ایمان]] به آن لازم است، [[نبوّت]] همه [[انبیاء]] است. اگر مقصود از [[اصول دین]]، اصولی است که از نظر [[اسلام]] جزء امور [[ایمانی]] و [[اعتقادی]] است، نه امور عملی، برخی امور دیگر نیز در خور امور [[ایمانی]] است؛ مانند [[ملائکه]] که در [[قرآن]] تصریح شده که به وجود [[ملائکه]] باید [[ایمان]] داشت{{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ}}<ref> «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref>؛ و نیز صفت [[عدل]] چه خصوصیتی دارد که تنها این صفتِ [[حق]] در زمره امور [[ایمانی]] قرار گرفته است و سایر [[صفات حق]] از قبیل [[علم]]، [[قدرت]]، سمعیّت و بصریّت، خارج از حوزه [[ایمان]] قرار گرفته است؟ اگر [[ایمان]] به [[صفات خدا]] لازم است، به همه [[صفات خدا]] باید [[ایمان]] آورد و اگر لازم نیست به هیچ صفت نباید [[ایمان]] داشت. | |||
*[[حقیقت]] این است که اصول پنجگانه فوق از آن جهت به این صورت [[انتخاب]] شده که از طرفی مُعین اصولی باشد که از نظر [[اسلام]] باید به آنها [[ایمان]] و [[اعتقاد]] داشت و از طرف دیگر معرّف و مشخِّص [[مکتب]] باشد. اصل [[توحید]] و اصل [[نبوّت]] و اصل [[معاد]] سه اصلی است که از نظر [[اسلام]] لازم است که فرد به آنها [[ایمان]] داشته باشد؛ یعنی [[ایمان]] به آنها جزء اهداف [[اسلام]] است و اصل [[عدل]] معرّف [[مکتب]] خاص [[تشیّع]] است. | |||
*اصل [[عدل]] اگرچه جزء هدفهای [[ایمانی]] [[اسلام]] نیست، یعنی با اصل [[علم]] و [[حیات]] و [[قدرت]] [[حق]] تفاوتی ندارد، ولی جزء اصولی است که دیده خاص [[تشیّع]] را نسبت به [[اسلام]] نشان میدهد<ref>درباره چرایی این اعتقاد شیعه نسبت به اصل عدل به کتاب عدل الهی استاد شهید به ویژه ص۱۴ - ۴۲ رجوع کنید.</ref>. اما اصل [[امامت]] از نظر [[شیعه]] دارای هر دو جنبه است یعنی مانند سه اصل کلی و مشترک هم داخل ایمانیات است و هم معرّف و مشخِّص [[مکتب]] است<ref>آشنایی با علوم اسلامی، شهید مطهری، بخش کلام، درس هشتم، ص۱۷۸ - ۱۷۹.</ref><ref>[[عبدالله ابراهیمزاده آملی|ابراهیمزاده آملی، عبدالله]]، [[ امامت و رهبری - ابراهیمزاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۷۲-۷۷.</ref> | |||
==ماهیت اصول دین== | ==ماهیت اصول دین== | ||
*مراد از اصول دین، [[پایههای اعتقادی دین]] است که نخست باید بدانها [[ایمان]] آورد و دیگر [[عقائد]] به عنوان [[فروع]] و زیرشاخههای آنها به حساب میآیند. اصول دین مربوط به [[اعتقاد]] [[باطنی]] و تدین ظاهری است و [[فروع دین]]، مربوط به عمل و [[تعبد]] است. [[اعتقاد]] به اصول دین باید اجتهادی و از روی [[فکر]] و تحقیق باشد، نه [[تقلید]]. در مقابل اصول دین، [[تسلیم]] لازم است و کسی که به اصول دین [[ایمان]] ندارد، از [[دین]] بیرون است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۰.</ref>. | *مراد از اصول دین، [[پایههای اعتقادی دین]] است که نخست باید بدانها [[ایمان]] آورد و دیگر [[عقائد]] به عنوان [[فروع]] و زیرشاخههای آنها به حساب میآیند. اصول دین مربوط به [[اعتقاد]] [[باطنی]] و تدین ظاهری است و [[فروع دین]]، مربوط به عمل و [[تعبد]] است. [[اعتقاد]] به اصول دین باید اجتهادی و از روی [[فکر]] و تحقیق باشد، نه [[تقلید]]. در مقابل اصول دین، [[تسلیم]] لازم است و کسی که به اصول دین [[ایمان]] ندارد، از [[دین]] بیرون است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۰.</ref>. | ||
*[[فکر]] کردن در اصول دین نه تنها از نظر [[اسلام]] جایز و آزاد است، بلکه عقلاً [[واجب]] است و اظهار نظر در این اصول بدون [[تفکر]] و [[اندیشه]]، مورد پذیرش نخواهد بود. بر خلاف [[مسیحیت]] که اصول دین خود را منطقۀ ممنوعه برای [[عقل]] و [[فکر]] اعلام میکند و قلمرو [[ایمان]] را فقط قلمرو [[تسلیم]] میداند<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۱.</ref>. | *[[فکر]] کردن در اصول دین نه تنها از نظر [[اسلام]] جایز و آزاد است، بلکه عقلاً [[واجب]] است و اظهار نظر در این اصول بدون [[تفکر]] و [[اندیشه]]، مورد پذیرش نخواهد بود. بر خلاف [[مسیحیت]] که اصول دین خود را منطقۀ ممنوعه برای [[عقل]] و [[فکر]] اعلام میکند و قلمرو [[ایمان]] را فقط قلمرو [[تسلیم]] میداند<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۱.</ref>. | ||
==اصول دین در اصطلاح [[کلامی]]== | ==اصول دین در اصطلاح [[کلامی]]== | ||
*"اصول دین" اصطلاحی [[کلامی]] است که دو کاربرد دارد: در کاربرد اول همۀ [[اعتقادات]] [[اسلامی]] را شامل میشود و در مقابل [[فروع دین]] به کار میرود. کاربرد دیگر آن به سه اصل [[اعتقادی]] اختصاص دارد که عبارتند از [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]؛ دو اصل [[امامت]] و [[عدل]] از مسلمات [[مذهب]] شیعهاند که از آنها به عنوان "[[اصول مذهب]]" یاد میکنند و هر کس بدانها [[ایمان]] ندارد، از [[مذهب شیعه]] بیرون است اگر چه از [[اسلام]] بیرون نیست<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «اصول دین».</ref>. | *"اصول دین" اصطلاحی [[کلامی]] است که دو کاربرد دارد: در کاربرد اول همۀ [[اعتقادات]] [[اسلامی]] را شامل میشود و در مقابل [[فروع دین]] به کار میرود. کاربرد دیگر آن به سه اصل [[اعتقادی]] اختصاص دارد که عبارتند از [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]؛ دو اصل [[امامت]] و [[عدل]] از مسلمات [[مذهب]] شیعهاند که از آنها به عنوان "[[اصول مذهب]]" یاد میکنند و هر کس بدانها [[ایمان]] ندارد، از [[مذهب شیعه]] بیرون است اگر چه از [[اسلام]] بیرون نیست<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «اصول دین».</ref>. |
نسخهٔ ۳۰ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۲۵
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصول دین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- در یک نگرش کلی و فراگیر، دین الهی و وحیانی از دو بخش اعتقادی و عملی تشکیل میشود و بخش عملی آن نیز خود شامل دو بخش اخلاقی و فروع فقهی میباشد[۱].
- یکی از اندیشمندان معاصر درباره بخشهای یاد شده دین و کارایی هر کدام، توضیحاتی به شرح زیر ارائه کرده است: دین مبتنی بر وحی از بخشهای گوناگون تشکیل میشود: بخشی شامل عقاید است؛ یعنی شامل باور و اعتقاد به حقایق و واقعیتهای جهان هستی بر اساس توحید است؛ مانند اعتقاد به وجود خدا، وحی و نبوّت، قیامت و معاد، بهشت و دوزخ و نظایر آنها. بخش دیگر دین، اخلاقیات است؛ یعنی تعالیمی است که فضایل و رذایل اخلاقی را به انسان شناسانده و راه تهذیب نفس او را از رذایل و تخلّق به آن را به فضایل ارائه کرده است. بخش دیگر دین، شریعت و مناسک و احکام و مقررات است که روابط فرد با خود و با خدای خود و با دیگران - یعنی روابط اجتماعی، حقوقی، مدنی و سلوک اجتماعی و کیفیت روابط اقتصادی و سیاسی و نظامی - در این بخش قرار میگیرد[۲].
- تقسیم دین به دو بخش اعتقادی و عملی (یا اصلی و فرعی)، ریشه قرآنی دارد؛ زیرا اصل دیانت که معتقداتی چون توحید، وحی، رسالت و نبوّت، امامت، عدالت، برزخ، قیامت و مسائلی از این نوع است، همان خطوط کلی است که قرآن کریم از آن تحت عنوان واحدی به نام "دین" یاد میکند که برای همه پیامبران به ویژه اولواالعزم تشریع شده و فرو فرستاده شده است﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾[۳]؛ و در سه اصل کلی و مشترک همه ادیان و شرایع آسمانی یعنی توحید، نبوت و معاد متبلور است[۴].
- اما قرآن آنگاه که از فروع عملی دین یعنی احکام، مناسک و شرایع ادیان یاد میکند، از تعدد، تفاوت و تغییر سخن میگوید﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا﴾[۵]، که در هر دینی نسبت به دین دیگر یک سری تفاوتهایی دارد، برخلاف اصول کلی دین که در همه ادیان از آدم تا خاتم ماهیت یکسان و واحدی دارد[۶].
با آنچه گفته شد، تا حدودی به معنای اصول و فروع دین و معیار و ملاک این تقسیمبندی و نامگذاری پی بردیم و آن اینکه، هر آنچه به اعتقادیات و باورها برمیگردد؛ یعنی باید به آنها براساس دلیل و استدلال معتقد شد و باور کرد - صرف نظر از درجه اعتبار و اهمیت آنها - جزو "اصول دین" به شمار میآیند و هر آنچه که به شیوههای عملی و رفتار ظاهری برمیگردد؛ یعنی احکام و تکالیف عملی یا بایدها و نبایدهایی - از قبیل اخلاقیات، عبادات، معاملات و... - که از سوی شرع بر عهده گروندگان به دین نهاده شده و انجام آن را از آنان خواسته است، "فروع دین" نامیده میشود؛ و در یک عبارت کوتاه، "اصول دین"، آنگونه معارف و مسایل دینی است که "ایمان و اعتقاد"انسان مؤمن با آن شکل میگیرد و "فروع دین"، آنگونه احکام و مسائلی از دین است که به حوزه عمل و رفتار دینی مؤمن برمیگردد.
- اما برخی اندیشمندان و تکلمان دینی معاصر، معیارها و ملاکهای دیگری را نیز مطرح کردهاند که دانستن آنها هم معنا و مبنای اصولی بودن برخی آموزههای کلیدی و مهم دینی را برای ما آشکارتر میکند و هم جایگاه اصلی اعتقادی بودن امامت را.
علامه طباطبایی بر این باور است که "اصول دین یعنی ریشهها و پایههای اصلی دینی و یا آموزههای پایهای اعتقادی و ریشههای اصلی اسلام"[۷].
- آیتالله مصباح یزدی در این باره مینویسد: ادیان توحیدی که همان ادیان آسمانی و حقیقی هستند، دارای سه اصل کلی مشترک میباشند: اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام داده است و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت. این اصول سهگانه، در واقع پاسخهایی است به اساسیترین پرسشهایی که برای هر انسان آگاهی مطرح میشود:
- ایشان ادامه میدهد: هر یک از اصول اعتقادی یاد شده توابع و فروعاتی دارد که گرچه به درجه اهمیت این سه اصل نیستند ولی با این حال از درجهای از اعتبار و اهمیت برخوردارند که نمیتوان از آنها صرفنظر کرد و آنها را از سه اصل اساسی مزبور جدا دانست؛ بهطوری که برخی از اینگونه مسائل اصول دین از چنان اهمیتی برخوردارند که در برخی ادیان و مذاهب جزو اصول دین - هم ردیف سه اصل اساسی دین - اعلام گردیدهاند.
این جاست که اصول دین دو معنا پیدا میکند: "اصول دین عام"، که مشترک میان همه ادیان و مذاهب است و "اصول دین خاص"، که مربوط به دین یا مذهب خاصی میشود.
- اسلام و مذاهب اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ زیرا هم از اصول دین عام و مشترک برخوردارند و هم از اصول دین خاص. بر این اساس، در مذاهب اسلامی، مضاف بر باور به سه اصل کلی و عام دین، همگی یا برخی از آنها، یک یا چند اصل دینی مخصوص مذهبشان را قبول دارند و در نتیجه از اصول دین خاص مذهب خویش نیز برخوردارند.
- بر این اساس است که مذهب اهل بیت(ع) بنا به دلایل عقلی و نقلی که اقامه میکند، معتقد است که علاوه بر سه اصل دینی کلی و مشترک، دو اصل دیگری نیز وجود دارد که همه مسلمانان باید به آنها معتقد شوند و آنها را مکمّل دو اصل اعتقادی مشترک قرار دهند، تا بتوانند از ایمان دینی کامل و نجاتبخش برخوردار شوند، در غیر این صورت از ایمان و اعتقاد کامل دینی نجاتبخش و سعادتآفرین برخوردار نیستند، گرچه از اصل اسلام و مسلمانی به دور نیستند. آن دو اصل مکمّل، یکی عدل است که مکمّل اصل توحید است و دیگری، امامت است که مکمّل اصل نبوّت است[۹].
- استاد شهید مطهری نیز در این زمینه میگوید: علمای شیعه - نه ائمه شیعه - از قدیم الایام پنج اصل را به عنوان اصول خمسه تشیّع معرفی کردهاند[۱۰] و آنها عبارت است از: توحید، عدل، نبوّت، امامت و معاد... این پنج اصل از اصول دیناند و باقی هم از فروع دین. قهراً اینجا این پرسش پیش میآید که اگر مقصود از اصول دین، اصولی است که ایمان و اعتقاد به آنها شرط مسلمان بودن است، پس دو اصل بیشتر نیست؛ یعنی توحید و نبوّت، مفاد شهادتین ، که شرط مسلمانی است، همین دو تاست و بس؛ تازه، شهادت دوم مربوط است به نبوّت خاصّه؛ یعنی نبوّت حضرت خاتم النبیّین(ص). نبوّت عامه یعنی نبوّت سایر انبیا که از محتوای شهادتین خارج است؛ و حال آنکه آنچه جزو اصول دین است و ایمان به آن لازم است، نبوّت همه انبیاء است. اگر مقصود از اصول دین، اصولی است که از نظر اسلام جزء امور ایمانی و اعتقادی است، نه امور عملی، برخی امور دیگر نیز در خور امور ایمانی است؛ مانند ملائکه که در قرآن تصریح شده که به وجود ملائکه باید ایمان داشت﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾[۱۱]؛ و نیز صفت عدل چه خصوصیتی دارد که تنها این صفتِ حق در زمره امور ایمانی قرار گرفته است و سایر صفات حق از قبیل علم، قدرت، سمعیّت و بصریّت، خارج از حوزه ایمان قرار گرفته است؟ اگر ایمان به صفات خدا لازم است، به همه صفات خدا باید ایمان آورد و اگر لازم نیست به هیچ صفت نباید ایمان داشت.
- حقیقت این است که اصول پنجگانه فوق از آن جهت به این صورت انتخاب شده که از طرفی مُعین اصولی باشد که از نظر اسلام باید به آنها ایمان و اعتقاد داشت و از طرف دیگر معرّف و مشخِّص مکتب باشد. اصل توحید و اصل نبوّت و اصل معاد سه اصلی است که از نظر اسلام لازم است که فرد به آنها ایمان داشته باشد؛ یعنی ایمان به آنها جزء اهداف اسلام است و اصل عدل معرّف مکتب خاص تشیّع است.
- اصل عدل اگرچه جزء هدفهای ایمانی اسلام نیست، یعنی با اصل علم و حیات و قدرت حق تفاوتی ندارد، ولی جزء اصولی است که دیده خاص تشیّع را نسبت به اسلام نشان میدهد[۱۲]. اما اصل امامت از نظر شیعه دارای هر دو جنبه است یعنی مانند سه اصل کلی و مشترک هم داخل ایمانیات است و هم معرّف و مشخِّص مکتب است[۱۳][۱۴]
ماهیت اصول دین
- مراد از اصول دین، پایههای اعتقادی دین است که نخست باید بدانها ایمان آورد و دیگر عقائد به عنوان فروع و زیرشاخههای آنها به حساب میآیند. اصول دین مربوط به اعتقاد باطنی و تدین ظاهری است و فروع دین، مربوط به عمل و تعبد است. اعتقاد به اصول دین باید اجتهادی و از روی فکر و تحقیق باشد، نه تقلید. در مقابل اصول دین، تسلیم لازم است و کسی که به اصول دین ایمان ندارد، از دین بیرون است[۱۵].
- فکر کردن در اصول دین نه تنها از نظر اسلام جایز و آزاد است، بلکه عقلاً واجب است و اظهار نظر در این اصول بدون تفکر و اندیشه، مورد پذیرش نخواهد بود. بر خلاف مسیحیت که اصول دین خود را منطقۀ ممنوعه برای عقل و فکر اعلام میکند و قلمرو ایمان را فقط قلمرو تسلیم میداند[۱۶].
اصول دین در اصطلاح کلامی
- "اصول دین" اصطلاحی کلامی است که دو کاربرد دارد: در کاربرد اول همۀ اعتقادات اسلامی را شامل میشود و در مقابل فروع دین به کار میرود. کاربرد دیگر آن به سه اصل اعتقادی اختصاص دارد که عبارتند از توحید، نبوت و معاد؛ دو اصل امامت و عدل از مسلمات مذهب شیعهاند که از آنها به عنوان "اصول مذهب" یاد میکنند و هر کس بدانها ایمان ندارد، از مذهب شیعه بیرون است اگر چه از اسلام بیرون نیست[۱۷].
- "توحید" نخستین اصل است به معنای یگانگی خداوند متعال. "نبوت" به معنای پیامبری حضرت محمد (ص) و دیگر پیامبران الهی (ع). "معاد" به معنای آن است که روزی همۀ مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم میآیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش میرسد. "عدل" به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمیکند و هر چیز را در جای خویش نگاه میدارد. "امامت" بدین معناست که پس از پیامبر اسلام (ص)، دوازده امام معصوم (ع) منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعالاند[۱۸].
ملاک اصول دین
- اصول پنجگانه از آن جهت انتخاب شدهاند که توحید، نبوت و معاد، سه اصلی هستند که ایمان به آنها جزء اهداف اسلام است و عدل و امامت، معرف مکتب خاص تشیعاند. عدل به خاطر اختلافنظرهایی که شیعه، معتزله و اشاعره در این باره دارند، قرار گرفتنش در اصول مذهب ضروری و اجتنابناپذیر است. اصل امامت نیز داخل در حوزۀ ایمان است چون امام، "حجت خدا" و "خلیفة الله" است و رابطۀ معنوی میان هر فرد مسلمان و انسان کامل در هر زمان ضروری است[۱۹].
- پیامبر اکرم (ص) مردم را به ایمان به این اصول دعوت کردهاند و رسالت پیامبر مقدمهای برای این ایمانهاست؛ اما ایمان به ملائکه و اعتقاد به همۀ ضروریات دین از قبیل نماز و روزه جزء هدف رسالت نیست، بلکه از لوازم ایمان به نبوت است، لذا جزء اصول دین نیستند[۲۰].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ گرچه برخی بزرگان دین را به سه بخش اعتقادی، اخلاقی و عملی تقسیم کردهاند (ر.ک: آموزش دین، ص۹ - ۱۱؛ دینشناسی، ص۲۷ - ۲۸) ولی به نظر میرسد ضرورتی برای این تقسیم سهگانه نباشد، زیرا تقسیم دین به دو بخش اعتقادی و عملی، منشأ قرآنی داشته و مورد تأیید آن است که در متن به آن اشاره شده است.
- ↑ دینشناسی، ص۲۷ - ۲۸.
- ↑ «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.
- ↑ راز این که قرآن کریم پیوسته دین را به صورت مفرد میآورد و به جمع و به صورت «ادیان»، در همین نهفته است که حقیقتش از آدم تا خاتم ثابت است.
- ↑ «ما به هر یک از شما شریعت و راهی دادهایم» سوره مائده، آیه ۴۸.
- ↑ این قسمت از این کتابها گرفته شده است: شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص۱۰۰-۱۰۱؛ معالم النبوّة فی القرآن، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۰.
- ↑ ر.ک: آموزش دین، ص۱۷ و قرآن در اسلام، ص۳-۱۱.
- ↑ آموزش عقاید، ص۳۱.
- ↑ آموزش عقاید، ص۳۲ - ۳۳، با تغییر و تصرّف در برخی عبارات؛ نیز آموزش دین، علامه طباطبائی، ص۱۷ - ۱۸.
- ↑ توجه دارید که مراد استاد شهید این نیست که علمای شیعه بدون اینکه ائمه یا پیامبر(ص) و یا قرآن کریم بفرمایند و بدون استناد به دلایل عقلی و نقلی این پنج اصل را اصول دین تعیین و اعلام کردهاند، بلکه مرادش این است که گرچه ریشه و خاستگاه این اصول پنجگانه سخنان معصومین(ع) و قرآن است ولی گزینش و چینش اینگونه کار علمای شیعه است.
- ↑ «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ درباره چرایی این اعتقاد شیعه نسبت به اصل عدل به کتاب عدل الهی استاد شهید به ویژه ص۱۴ - ۴۲ رجوع کنید.
- ↑ آشنایی با علوم اسلامی، شهید مطهری، بخش کلام، درس هشتم، ص۱۷۸ - ۱۷۹.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۷۲-۷۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱.
- ↑ ر.ک: جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «اصول دین».
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۸۳-۸۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۲.