شروط امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'عصمت امام' به 'عصمت امام')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:




==شروط [[امامت]] از دیدگاه متکلمین==
==شروط [[امامت]] از دیدگاه [[متکلمین]]==
*[[صفات امام]] یا [[شرایط امامت]] یکی از مهم‌ترین مباحث امامت است. متکلمان اسلامی فهرست‌های متفاوتی از [[صفات امامت]] ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه [[اهل سنت]] در این باره است توسط [[سعدالدین تفتازانی]] ارائه گردیده است، وی مکلف بودن "[[بلوغ]]، [[عدالت]]، [[حریت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[صاحب رأی بودن|صاحب رأی]] و [[صاحب کفایت بودن|کفایت بودن]] و [[قریشی بودن]] را به عنوان [[صفات امام]] یادآور شده است. آن‌گاه افزوده است: چهار شرط نخست مورد اتفاق است ولی صفات: [[اجتهاد]]، [[شجاعت]] و [[با کفایت بودن]] را اکثر متکلمان لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب تکلیف مالایطاق یا لغویت خواهد بود. وصف [[قریشی بودن]] نیز مورد قبول اکثریت مذاهب اسلامی است، فقط [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]] با آن مخالفت کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[صفات امام]] یا [[شرایط امامت]] یکی از مهم‌ترین مباحث [[امامت]] است. [[متکلمان اسلامی]] فهرست‌های متفاوتی از [[صفات امامت]] ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه [[اهل سنت]] در این باره است توسط [[سعدالدین تفتازانی]] ارائه گردیده است، وی [[مکلف]] بودن "[[بلوغ]]، [[عدالت]]، [[حریت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[صاحب رأی بودن|صاحب رأی]] و [[صاحب کفایت بودن|کفایت بودن]] و [[قریشی بودن]] را به عنوان [[صفات امام]] یادآور شده است. آن‌گاه افزوده است: چهار شرط نخست [[مورد اتفاق]] است ولی صفات: [[اجتهاد]]، [[شجاعت]] و [[با کفایت بودن]] را اکثر [[متکلمان]] لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب [[تکلیف مالایطاق]] یا لغویت خواهد بود. [[وصف]] [[قریشی بودن]] نیز مورد قبول [[اکثریت]] [[مذاهب اسلامی]] است، فقط [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]] با آن [[مخالفت]] کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*در میان متکلمان [[شیعه]]، جامع‌ترین فهرست [[صفات امام|صفات]] و [[شرایط امام]] توسط [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در [[رساله امامت]] تنظیم و ارائه شده است. وی [[صفات]] هشت گانه‌ای را به عنوان [[صفات]] لازم امام یادآور شده است که عبارتند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و [[علم به روش سیاست و مدیریت|روش سیاست و مدیریت]]، [[شجاعت]]، [[افضلیت]] در صفات کمال، [[پیراسته بودن از عیوب نفرت آور]] جسمی، روحی و نَسَبی، [[مقرب ترین افراد بودن]] در پیشگاه خداوند و در استحقاق پاداش‌های اخروی، [[توانایی برآوردن معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع لزوم و [[یگانه بودن در منصب امامت]]<ref>تلخیص المحصَّل، ص۴۲۹ـ ۴۳۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*در میان [[متکلمان]] [[شیعه]]، [[جامع‌ترین]] فهرست [[صفات امام|صفات]] و [[شرایط امام]] توسط [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در [[رساله امامت]] تنظیم و ارائه شده است. وی صفات هشت گانه‌ای را به عنوان صفات لازم [[امام]] یادآور شده است که عبارتند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و [[علم به روش سیاست و مدیریت|روش سیاست و مدیریت]]، [[شجاعت]]، [[افضلیت]] در [[صفات کمال]]، [[پیراسته بودن از عیوب نفرت آور]] جسمی، [[روحی]] و نَسَبی، [[مقرب ترین افراد بودن]] در پیشگاه [[خداوند]] و در [[استحقاق]] پاداش‌های [[اخروی]]، [[توانایی برآوردن معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع [[لزوم]] و [[یگانه بودن در منصب امامت]]<ref>تلخیص المحصَّل، ص۴۲۹ـ ۴۳۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*در اینکه امام باید [[مسلمان]]، [[عاقل]]، [[آزاد]] و [[مرد]] بوده و از [[بلوغ]] و [[رشد فکری]] برخوردار باشد تردید و اختلافی وجود ندارد و به طرح بحث کلامی درباره آنها نیازی نیست، ولی صفاتی که یا به دلیل اختلافی بودن یا به جهت اهمیت ویژه‌ای که دارند، بیشتر مورد اهتمام و توجه متکلمان قرار گرفته‌اند، عبارتند از: [[عصمت]]، [[افضلیت]]، [[علم]]، [[قریشی بودن]]، [[عدالت]] و [[پارسایی]]، [[کاردانی]] و [[کفایت در تدبیر امور]]<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*در اینکه [[امام]] باید [[مسلمان]]، [[عاقل]]، [[آزاد]] و [[مرد]] بوده و از [[بلوغ]] و [[رشد فکری]] برخوردار باشد تردید و اختلافی وجود ندارد و به طرح بحث [[کلامی]] درباره آنها نیازی نیست، ولی صفاتی که یا به [[دلیل]] اختلافی بودن یا به جهت اهمیت ویژه‌ای که دارند، بیشتر مورد اهتمام و توجه [[متکلمان]] قرار گرفته‌اند، عبارتند از: [[عصمت]]، [[افضلیت]]، [[علم]]، [[قریشی بودن]]، [[عدالت]] و [[پارسایی]]، [[کاردانی]] و [[کفایت در تدبیر امور]]<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.


===قریشی بودن [[امام]]{{ع}}===
===[[قریشی بودن]] [[امام]]{{ع}}===
{{همچنین ببینید|قریشی بودن امام}}
{{همچنین ببینید|قریشی بودن امام}}
*مقصود از قریشی بودن [[امام]]{{ع}} این است که نسب او به نضر بن کنانه بازگردد. اکثر معتزله، اشعریه و ماتریدیه قریشی بودن را از شرایط امام دانسته‌اند. آنان در این باره به حدیث: الأئمّة من قریش استدلال کرده‌اند <ref>الإرشاد جوینی، ص۱۷۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ اصول الدین، ص۲۷۳؛ المغنی، ج۱، ص۱۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*مقصود از [[قریشی بودن]] [[امام]]{{ع}} این است که [[نسب]] او به نضر بن [[کنانه]] بازگردد. اکثر [[معتزله]]، [[اشعریه]] و [[ماتریدیه]] [[قریشی بودن]] را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند. آنان در این باره به [[حدیث]]: الأئمّة من [[قریش]] [[استدلال]] کرده‌اند <ref>الإرشاد جوینی، ص۱۷۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ اصول الدین، ص۲۷۳؛ المغنی، ج۱، ص۱۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*از نظر شیعه امامت به قریش اختصاص دارد، ولی شامل همه طوایف و قبایل قریش نمی‌شود، بلکه ویژه بنی‌هاشم است. دلیل آنان حدیث الأئمّة من قریش نیست، بلکه حدیث ثقلین و مانند آن است که امامت را مخصوص [[امام علی|امیرمؤمنان]] و خاندان او از ذریه [[فاطمه زهرا|حضرت زهرا]]{{س}} می‌داند. به این جهت است که آنان به جای صفت قریشی بودن، صفت هاشمی بودن را ذکر کرده‌اند <ref>الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳ـ ۱۹۶.</ref> [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} در این باره فرموده است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>:
*از نظر [[شیعه]] [[امامت]] به [[قریش]] اختصاص دارد، ولی شامل همه طوایف و [[قبایل]] [[قریش]] نمی‌شود، بلکه ویژه [[بنی‌هاشم]] است. [[دلیل]] آنان [[حدیث]] الأئمّة من [[قریش]] نیست، بلکه [[حدیث ثقلین]] و مانند آن است که [[امامت]] را مخصوص [[امام علی|امیرمؤمنان]] و [[خاندان]] او از [[ذریه]] [[فاطمه زهرا|حضرت زهرا]]{{س}} می‌داند. به این جهت است که آنان به جای صفت [[قریشی بودن]]، صفت [[هاشمی بودن]] را ذکر کرده‌اند <ref>الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳ـ ۱۹۶.</ref> [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} در این باره فرموده است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>:
*[[امامان]] از قریش هستند و ریشه در بنی‌هاشم دارند و غیر بنی‌هاشم صلاحیت امامت را ندارند<ref>نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[امامان]] از [[قریش]] هستند و ریشه در [[بنی‌هاشم]] دارند و غیر [[بنی‌هاشم]] [[صلاحیت امامت]] را ندارند<ref>نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*خوارج و برخی از معتزله لزوم قریشی یا هاشمی بودن [[امام]]{{ع}}را رد کرده‌اند. آنان بر نظریه خود دو دلیل آورده‌اند: یکی حدیثی از [[پیامبر]]{{صل}} که فرموده است:{{عربی|«أطیعوا ولو أمّر علیکم عبد حبشی أجدع‏»}}<ref>از فرمانروای خویش اطاعت کنید، هر چند برده‌ای حبشی باشد که اعضایش قطع شده است؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، حدیث۳۱۱.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[خوارج]] و برخی از [[معتزله]] [[لزوم]] [[قریشی]] یا [[هاشمی بودن]] [[امام]]{{ع}}را رد کرده‌اند. آنان بر نظریه خود دو [[دلیل]] آورده‌اند: یکی [[حدیثی]] از [[پیامبر]]{{صل}} که فرموده است:{{عربی|«أطیعوا ولو أمّر علیکم عبد حبشی أجدع‏»}}<ref>از فرمانروای خویش اطاعت کنید، هر چند برده‌ای حبشی باشد که اعضایش قطع شده است؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، حدیث۳۱۱.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*دلیل دیگر این که از نظر عقل آنچه در امامت لازم است علم و بصیرت و دیگر کمالات عقلی و روحی است، ولی نسب و نژاد در آن نقشی ندارد <ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref> در نقد دلیل اول گفته شده است: حدیث مزبور مربوط به امامت اصلی نیست، بلکه مربوط به حکام و فرماندهانی است که توسط [[امام]]{{ع}} اصلی برگزیده می‌شوند. در نقد دلیل دوم نیز گفته شده است: نَسَب در امامت بی‌تأثیر نیست، زیرا مردم از کسانی که از نَسب عالی و شریف برخوردارند، اطاعت و انقیاد بهتری دارند و در نتیجه دستورهای آنان کامل تر رعایت خواهد شد<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[دلیل]] دیگر این که از نظر [[عقل]] آنچه در [[امامت]] لازم است [[علم]] و [[بصیرت]] و دیگر [[کمالات]] [[عقلی]] و [[روحی]] است، ولی [[نسب]] و نژاد در آن نقشی ندارد <ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref> در نقد [[دلیل]] اول گفته شده است: [[حدیث]] مزبور مربوط به [[امامت]] اصلی نیست، بلکه مربوط به [[حکام]] و فرماندهانی است که توسط [[امام]]{{ع}} اصلی [[برگزیده]] می‌شوند. در نقد [[دلیل]] دوم نیز گفته شده است: نَسَب در [[امامت]] بی‌تأثیر نیست، زیرا [[مردم]] از کسانی که از نَسب عالی و [[شریف]] برخوردارند، [[اطاعت]] و [[انقیاد]] بهتری دارند و در نتیجه دستورهای آنان کامل‌تر رعایت خواهد شد<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.


===عدالت و پارسایی===
===[[عدالت]] و [[پارسایی]]===
{{همچنین ببینید|عدالت امام}}
{{همچنین ببینید|عدالت امام}}
{{همچنین ببینید|پارسایی امام}}
{{همچنین ببینید|پارسایی امام}}
*مذاهب کلامی‌درباره این صفت اتفاق نظر ندارند. از نظر شیعه امامیه عدالت و پارسایی از شرایط لازم امامت است؛ زیرا اگر [[امام]]{{ع}} عادل نباشد یا تسلیم ظلم می‌شود که از رذایل اخلاقی و مخالف با [[عصمت]] است یا به دیگران ستم خواهد کرد که از گناهان کبیره و با [[عصمت]] مخالفت دارد <ref>قواعد المرام؛ ص۱۷۹ـ ۱۸۰.</ref>. شیعه اسماعیلیه و زیدیه نیز عدالت و پارسایی را از صفات لازم [[امام]]{{ع}} دانسته‌اند <ref>شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۱؛ الزیدیه؛ ص۳۳۸ـ ۳۳۹.</ref> معتزله نیز عدالت و پاکدامنی را از صفات [[امام]]{{ع}} شناخته‌اند <ref>المغنی؛ ج۱؛ ص۲۰۱ـ ۲۰۲.</ref> از نظر اباضیه نیز عدالت از شرایط لازم امامت است<ref>الأباضیه مذهب اسلامی‌ معتدل؛ ص۲۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[مذاهب]] کلامی‌درباره این صفت [[اتفاق نظر]] ندارند. از نظر [[شیعه امامیه]] [[عدالت]] و [[پارسایی]] از [[شرایط لازم امامت]] است؛ زیرا اگر [[امام]]{{ع}} [[عادل]] نباشد یا [[تسلیم]] [[ظلم]] می‌شود که از [[رذایل اخلاقی]] و مخالف با [[عصمت]] است یا به دیگران [[ستم]] خواهد کرد که از [[گناهان کبیره]] و با [[عصمت]] [[مخالفت]] دارد <ref>قواعد المرام؛ ص۱۷۹ـ ۱۸۰.</ref>. [[شیعه]] [[اسماعیلیه]] و [[زیدیه]] نیز [[عدالت]] و [[پارسایی]] را از [[صفات لازم]] [[امام]]{{ع}} دانسته‌اند <ref>شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۱؛ الزیدیه؛ ص۳۳۸ـ ۳۳۹.</ref> [[معتزله]] نیز [[عدالت]] و [[پاکدامنی]] را از [[صفات]] [[امام]]{{ع}} شناخته‌اند <ref>المغنی؛ ج۱؛ ص۲۰۱ـ ۲۰۲.</ref> از نظر [[اباضیه]] نیز [[عدالت]] از [[شرایط لازم امامت]] است<ref>الأباضیه مذهب اسلامی  معتدل؛ ص۲۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*دیدگاه مشهور اشاعره نیز لزوم عدالت و پارسایی در باب امامت است <ref>شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴؛ شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد؛ ص۲۵۶.</ref> حشویه و ظاهرگرایان اهل حدیث عدالت را در امامت شرط ندانسته‌اند. به اعتقاد آنان اگر فردی از طریق قهر و غلبه زمام امر حکومت را در دست گیرد هر چند جائر و ستمکار باشد امامتش اثبات خواهد گردید <ref>المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۹.</ref> آنچه این سخن را تأیید می‌کند سخن [[احمد بن حنبل]] است که گفته است اطاعت از امام اگر چه تبهکار باشد؛ واجب است <ref>اصول السنه؛ ص۸۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*دیدگاه مشهور [[اشاعره]] نیز [[لزوم]] [[عدالت]] و [[پارسایی]] در باب [[امامت]] است <ref>شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴؛ شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد؛ ص۲۵۶.</ref> [[حشویه]] و ظاهرگرایان [[اهل حدیث]] [[عدالت]] را در [[امامت]] شرط ندانسته‌اند. به [[اعتقاد]] آنان اگر فردی از طریق [[قهر]] و [[غلبه]] زمام امر [[حکومت]] را در دست گیرد هر چند [[جائر]] و [[ستمکار]] باشد امامتش [[اثبات]] خواهد گردید <ref>المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۹.</ref> آنچه این سخن را [[تأیید]] می‌کند سخن [[احمد بن حنبل]] است که گفته است [[اطاعت از امام]] اگر چه [[تبهکار]] باشد؛ [[واجب]] است <ref>اصول السنه؛ ص۸۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*از نظر اکثر اهل حدیث؛ [[امام]]{{ع}} با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود خلع نمی‌شود و قیام علیه او روا نیست؛ فقط باید او را موعظه کرد و از اطاعت وی در معاصی خداوند سرباز زد <ref>تمهید الأوائل؛ ص۴۷۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*از نظر اکثر [[اهل حدیث]]؛ [[امام]]{{ع}} با [[ارتکاب ظلم]] و [[فسق]] از [[مقام]] خود [[خلع]] نمی‌شود و [[قیام]] علیه او روا نیست؛ فقط باید او را [[موعظه]] کرد و از [[اطاعت]] وی در [[معاصی]] [[خداوند]] سرباز زد <ref>تمهید الأوائل؛ ص۴۷۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*با این که ماتریدیه در کلام؛ روشی عقلی دارند؛ ابوحفص ماتریدی در این مسئله با اهل حدیث و ظاهرگرایان همراه شده و گفته است: امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود عزل نمی‌شود<ref>شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*با این که [[ماتریدیه]] در [[کلام]]؛ روشی [[عقلی]] دارند؛ [[ابوحفص]] [[ماتریدی]] در این مسئله با [[اهل حدیث]] و ظاهرگرایان همراه شده و گفته است: [[امام]] با [[ارتکاب ظلم]] و [[فسق]] از [[مقام]] خود [[عزل]] نمی‌شود<ref>شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*[[ابو جعفر طحاوی]] نیز همین دیدگاه را برگزیده است <ref>شرح العقیده الطحاویه؛ ص۳۷۹.</ref>. طرفداران این عقیده به دو وجه استناد کرده‌اند: یکی عمل صحابه و تابعین که در زمان حکومت‌های اموی زندگی می‌کردند و در برابر ستمگری و تبهکاری آنان روش مدارا و سکوت را برگزیده بودند و حتی برخی از آنان؛ مانند [[عبداللّه بن عمر]] از قیام علیه بنی امیه منع می‌کردند <ref>شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.</ref> و دیگری احادیثی که بر اطاعت از فرمانروا دستور داده و از سرپیچی از فرمان او نهی کرده است <ref>شرح الفقه الأکبر؛ ص۱۸۱.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* ### [[313]]### نیز همین دیدگاه را [[برگزیده]] است <ref>شرح العقیده الطحاویه؛ ص۳۷۹.</ref>. طرفداران این [[عقیده]] به دو وجه استناد کرده‌اند: یکی [[عمل صحابه]] و [[تابعین]] که در زمان حکومت‌های [[اموی]] [[زندگی]] می‌کردند و در برابر [[ستمگری]] و [[تبهکاری]] آنان روش [[مدارا]] و [[سکوت]] را [[برگزیده]] بودند و حتی برخی از آنان؛ مانند [[عبداللّه بن عمر]] از [[قیام]] علیه [[بنی امیه]] منع می‌کردند <ref>شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.</ref> و دیگری احادیثی که بر [[اطاعت]] از [[فرمانروا]] [[دستور]] داده و از [[سرپیچی]] از [[فرمان]] او [[نهی]] کرده است <ref>شرح الفقه الأکبر؛ ص۱۸۱.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*دو استدلال مزبور ناتمام است؛ زیرا در برابر احادیث یاد شده؛ احادیث دیگری روایت شده که از هرگونه همکاری با فرمانروای ستمگر نهی کرده است. [[ابن اثیر جزری]] به نقل از ترمذی و نسایی از [[پیامبر]]{{صل}} روایت کرده که فرمود: پس از من امیرانی رهبری شما را برعهده می‌گیرند؛ هر کس دروغگویی آنها را تصدیق کرده و ستمکاری آنان را تأیید کند؛ از من نخواهد بود <ref>جامع الاصول؛ ج۴؛ ص۷۵.</ref> در حدیث دیگری از [[پیامبر]]{{صل}} آمده است که در قیامت کسانی که ستمکاران را یاری کرده‌اند با آنها محشور خواهند شد <ref>وسائل الشیعه؛ ج۱۲؛ باب۴۲؛ حدیث۱۰.</ref> [[امام حسین]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} روایت کرده که فرمود: هر کس فرمانروای ستمکاری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده؛ عهد الهی را می‌شکند و بر خلاف سنت [[پیامبر]]{{صل}} عمل می‌کند و در میان مردم دست به تبهکاری و ستمگری می‌زند، با گفتار و کردار خود علیه او اقدام نکند؛ بر خداوند است که او را با آن فرمانروای ستمکار همنشین کند <ref>تاریخ طبری؛ ج۶؛ ص۲۲۹.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*دو [[استدلال]] مزبور ناتمام است؛ زیرا در برابر [[احادیث]] یاد شده؛ [[احادیث]] دیگری [[روایت]] شده که از هرگونه [[همکاری]] با فرمانروای [[ستمگر]] [[نهی]] کرده است. [[ابن اثیر جزری]] به [[نقل]] از [[ترمذی]] و [[نسایی]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: پس از من امیرانی [[رهبری]] شما را برعهده می‌گیرند؛ هر کس [[دروغگویی]] آنها را [[تصدیق]] کرده و [[ستمکاری]] آنان را [[تأیید]] کند؛ از من نخواهد بود <ref>جامع الاصول؛ ج۴؛ ص۷۵.</ref> در [[حدیث]] دیگری از [[پیامبر]]{{صل}} آمده است که در [[قیامت]] کسانی که [[ستمکاران]] را [[یاری]] کرده‌اند با آنها [[محشور]] خواهند شد <ref>وسائل الشیعه؛ ج۱۲؛ باب۴۲؛ حدیث۱۰.</ref> [[امام حسین]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: هر کس فرمانروای [[ستمکاری]] را ببیند که [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] کرده؛ [[عهد الهی]] را می‌شکند و بر خلاف [[سنت]] [[پیامبر]]{{صل}} عمل می‌کند و در میان [[مردم]] دست به [[تبهکاری]] و [[ستمگری]] می‌زند، با گفتار و [[کردار]] خود علیه او [[اقدام]] نکند؛ بر [[خداوند]] است که او را با آن فرمانروای [[ستمکار]] همنشین کند <ref>تاریخ طبری؛ ج۶؛ ص۲۲۹.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*از سوی دیگر؛ همه صحابه و تابعین در برابر ستمکاری و تبهکاری بنی‌امیه سکوت نکردند. روشن‌ترین گواه این مطلب قیام [[امام حسین]]{{ع}} علیه یزید ستمکار و تبهکار است. عده‌ای از صحابه یا تابعین نیز که علیه یزید قیام نکردند بدان جهت نبود که مخالفت با حاکم ستمکار را روا نمی‌دانستند؛ بلکه یا به خاطر ترس بر جان و مال خود بود؛ و یا به این دلیل بود که گمان می‌کردند قیام علیه او نتیجه‌ای نخواهد داشت <ref>مقدمه ابن خلدون؛ ص۲۱۶ـ ۲۱۷.</ref> ولی [[امام حسین]]{{ع}} بر آن بود که سکوت در برابر رفتار جائرانه و تبهکارانه یزید سبب نابودی اسلام خواهد شد؛ بدین جهت حاضر شد جان و مال و فرزندان و یاران فداکار خود را در راه دفاع از اسلام فدا نماید. [[امام حسین]]{{ع}} با قیام خود چند مطلب مهم را اثبات کرد: نامشروع بودن حکومت یزید؛ مشروع بودن قیام علیه حاکم ستمکار و تبهکار؛ احیای سنت امر به معروف و نهی از منکر؛ پایداری سیره و سنت [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}}<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*از سوی دیگر؛ همه [[صحابه]] و [[تابعین]] در برابر [[ستمکاری]] و [[تبهکاری]] [[بنی‌امیه]] [[سکوت]] نکردند. روشن‌ترین [[گواه]] این مطلب [[قیام]] [[امام حسین]]{{ع}} علیه [[یزید]] [[ستمکار]] و [[تبهکار]] است. عده‌ای از [[صحابه]] یا [[تابعین]] نیز که علیه [[یزید]] [[قیام]] نکردند بدان جهت نبود که [[مخالفت]] با [[حاکم ستمکار]] را روا نمی‌دانستند؛ بلکه یا به خاطر [[ترس]] بر [[جان]] و [[مال]] خود بود؛ و یا به این [[دلیل]] بود که [[گمان]] می‌کردند [[قیام]] علیه او نتیجه‌ای نخواهد داشت <ref>مقدمه ابن خلدون؛ ص۲۱۶ـ ۲۱۷.</ref> ولی [[امام حسین]]{{ع}} بر آن بود که [[سکوت]] در برابر [[رفتار]] جائرانه و تبهکارانه [[یزید]] سبب نابودی [[اسلام]] خواهد شد؛ بدین جهت حاضر شد [[جان]] و [[مال]] و [[فرزندان]] و [[یاران]] [[فداکار]] خود را در راه [[دفاع]] از [[اسلام]] [[فدا]] نماید. [[امام حسین]]{{ع}} با [[قیام]] خود چند مطلب مهم را [[اثبات]] کرد: [[نامشروع]] بودن [[حکومت]] [[یزید]]؛ [[مشروع]] بودن [[قیام]] علیه [[حاکم ستمکار]] و [[تبهکار]]؛ [[احیای سنت]] [[امر به معروف و نهی از منکر]]؛ [[پایداری]] [[سیره]] و [[سنت]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}}<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.


===دانایی و کفایت===
===[[دانایی]] و [[کفایت]]===
{{همچنین ببینید|دانایی امام}}
{{همچنین ببینید|دانایی امام}}
{{همچنین ببینید|کفایت امام}}
{{همچنین ببینید|کفایت امام}}
*پیشوای جامعه اسلامی‌ باید از دو گونه معرفت برخوردار باشد: یکی شناخت معارف و احکام اسلامی‌و دیگری معرفت به مصالح و مفاسد امور و شئون مربوط به مدیریت جامعه؛ که از آن به عنوان کفایت در رهبری یاد می‌شود<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*پیشوای [[جامعه اسلامی]]  باید از دو گونه [[معرفت]] برخوردار باشد: یکی [[شناخت]] [[معارف]] و [[احکام اسلامی]] و دیگری [[معرفت]] به [[مصالح]] و [[مفاسد]] امور و [[شئون]] مربوط به [[مدیریت جامعه]]؛ که از آن به عنوان [[کفایت در رهبری]] یاد می‌شود<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*متکلمان اسلامی‌ در لزوم معرفت و کفایت در امامت اختلافی ندارند؛ ولی در گستره و چگونگی آن؛ دیدگاه‌های متفاوتی اظهار کرده‌اند. شیعه امامیه علم و کفایت در امامت را در عالی‌ترین سطح لازم دانسته است <ref>تلخیص المحصّل؛ ص۴۳۰؛ قواعد المرام؛ ص۱۷۹؛ المنقذ من التقلید؛ ج۲؛ ص۲۹۰ـ ۲۹۵؛ الذخیره فی علم الکلام؛ ص۴۳۳ـ ۴۳۴؛ الشافی فی الامامه؛ ج۱؛ ص۱۶۳ـ ۱۶۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[متکلمان اسلامی]]  در [[لزوم معرفت]] و [[کفایت]] در [[امامت]] اختلافی ندارند؛ ولی در گستره و چگونگی آن؛ دیدگاه‌های متفاوتی اظهار کرده‌اند. [[شیعه امامیه]] [[علم]] و [[کفایت]] در [[امامت]] را در عالی‌ترین سطح لازم دانسته است <ref>تلخیص المحصّل؛ ص۴۳۰؛ قواعد المرام؛ ص۱۷۹؛ المنقذ من التقلید؛ ج۲؛ ص۲۹۰ـ ۲۹۵؛ الذخیره فی علم الکلام؛ ص۴۳۳ـ ۴۳۴؛ الشافی فی الامامه؛ ج۱؛ ص۱۶۳ـ ۱۶۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*معتزله علم به احکام شریعت را از صفات لازم [[امام]] دانسته‌اند. البته؛ آنان علم بالفعل به همه احکام را شرط ندانسته و گفته‌اند تحصیل علم از طریق اجتهاد نیز کافی است؛ و اگر از این طریق نیز نتواند احکام شریعت را به دست آورد می‌تواند به مجتهدان رجوع کند و مطابق رأی آنان حکم نماید <ref>المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۸ و ۲۰۹.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[معتزله]] [[علم به احکام شریعت]] را از [[صفات لازم]] [[امام]] دانسته‌اند. البته؛ آنان [[علم بالفعل]] به همه [[احکام]] را شرط ندانسته و گفته‌اند [[تحصیل علم]] از طریق [[اجتهاد]] نیز کافی است؛ و اگر از این طریق نیز نتواند [[احکام شریعت]] را به دست آورد می‌تواند به [[مجتهدان]] [[رجوع]] کند و مطابق [[رأی]] آنان [[حکم]] نماید <ref>المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۸ و ۲۰۹.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*متکلمان اشعری؛ علم به احکام شریعت و داشتن بصیرت و کفایت لازم در مدیریت را از شرایط [[امام]] دانسته‌اند. مقصود آنان از علم به شریعت؛ علم حاصل از طریق اجتهاد است <ref>تمهید الأوائل؛ ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی؛ ص۱۶۹ـ ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴.</ref> از سخن مؤلف و شارح مواقف به دست می‌آید که شرط علم اجتهادی برای امام؛ رأی اکثریت اشاعره است؛ ولی برخی از آنان آن را شرط ندانسته اند <ref>شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۴۹.</ref> چنان که از گفتار مولوی محمد عبدالعزیز فرهاری به دست می‌آید که متکلمان ماتریدیه نیز در این باره همین دیدگاه را داشته‌اند. اکثر آنان معتقدند [[امام]] باید در اصول و فروع دین مجتهد باشد؛ ولی برخی از آنان اجتهاد را شرط ندانسته‌اند؛ با این همه قول دوم را ترجیح داده است<ref> النبراس؛ ص۵۳۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[متکلمان اشعری]]؛ [[علم به احکام شریعت]] و داشتن [[بصیرت]] و [[کفایت]] لازم در [[مدیریت]] را از شرایط [[امام]] دانسته‌اند. مقصود آنان از [[علم به شریعت]]؛ [[علم]] حاصل از طریق [[اجتهاد]] است <ref>تمهید الأوائل؛ ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی؛ ص۱۶۹ـ ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴.</ref> از سخن مؤلف و [[شارح مواقف]] به دست می‌آید که شرط [[علم اجتهادی]] برای [[امام]]؛ [[رأی]] [[اکثریت]] [[اشاعره]] است؛ ولی برخی از آنان آن را شرط ندانسته‌اند <ref>شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۴۹.</ref> چنان که از گفتار [[مولوی]] [[محمد]] [[عبدالعزیز فرهاری]] به دست می‌آید که [[متکلمان ماتریدیه]] نیز در این باره همین دیدگاه را داشته‌اند. اکثر آنان معتقدند [[امام]] باید در اصول و [[فروع دین]] [[مجتهد]] باشد؛ ولی برخی از آنان [[اجتهاد]] را شرط ندانسته‌اند؛ با این همه قول دوم را ترجیح داده است<ref> النبراس؛ ص۵۳۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
*عالمان زیدیه نیز علم به شریعت را یکی از شرایط لازم برای امام دانسته‌اند؛ برخی از آنان؛ علاوه بر شرط عالم بودن به احکام شریعت؛ اعلم بودن [[امام]] را نیز شرط کرده اند <ref>الزیدیه؛ ص۳۳۸؛ قواعد العقائد؛ ص۱۲۶.</ref> با توجه به این که اسماعیلیه [[عصمت]] را از شرایط امام دانسته‌اند و از طرفی مهم‌ترین فلسفه امامت را تعلیم معارف الهی توسط [[امام]] به دیگر مکلفان شناخته‌اند؛ دیدگاه آنان درباره لزوم شرط علم برای [[امام]] روشن خواهد بود؛ اما روشن‌ترین و کامل‌ترین دیدگاه در این باره چنان که اشاره شد دیدگاه شیعه امامیه است که [[امام]] باید به همه معارف و احکام اسلامی‌ علم بالفعل و خطا ناپذیر داشته باشد؛ زیرا بدون داشتن چنین علمی؛ غرض از امامت که حفظ و تبیین احکام شریعت است به صورت کامل به دست نخواهد آمد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
* [[عالمان زیدیه]] نیز [[علم به شریعت]] را یکی از شرایط لازم برای [[امام]] دانسته‌اند؛ برخی از آنان؛ علاوه بر شرط عالم بودن به [[احکام شریعت]]؛ [[اعلم بودن]] [[امام]] را نیز شرط کرده‌اند <ref>الزیدیه؛ ص۳۳۸؛ قواعد العقائد؛ ص۱۲۶.</ref> با توجه به این که [[اسماعیلیه]] [[عصمت]] را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند و از طرفی مهم‌ترین [[فلسفه امامت]] را [[تعلیم]] [[معارف الهی]] توسط [[امام]] به دیگر [[مکلفان]] شناخته‌اند؛ دیدگاه آنان درباره [[لزوم]] شرط [[علم]] برای [[امام]] روشن خواهد بود؛ اما روشن‌ترین و [[کامل‌ترین]] دیدگاه در این باره چنان که اشاره شد دیدگاه [[شیعه امامیه]] است که [[امام]] باید به همه [[معارف]] و [[احکام اسلامی]]  [[علم بالفعل]] و [[خطا]] ناپذیر داشته باشد؛ زیرا بدون داشتن چنین [[علمی]]؛ [[غرض از امامت]] که [[حفظ]] و [[تبیین احکام]] [[شریعت]] است به صورت کامل به دست نخواهد آمد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۶۹.</ref>.
===شرایط امام===
===[[شرایط امام]]===
{{همچنین ببینید|شرایط امام}}
{{همچنین ببینید|شرایط امام}}
{{همچنین ببینید|عصمت امام}}
{{همچنین ببینید|عصمت امام}}
خط ۴۸: خط ۴۸:
{{همچنین ببینید|حجیت امام}}
{{همچنین ببینید|حجیت امام}}
{{همچنین ببینید|ولایت امام}}
{{همچنین ببینید|ولایت امام}}
#'''[[عصمت]]:''' بر اساس آموزه‌های قرآن، [[امام]]{{ع}} دارای ویژگی‌هایی است که مهم‌ترین آنها [[عصمت]] است<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. خدای متعال در پاسخ [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} که از خدا خواست تا امامت را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد: {{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ }} <ref> پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> مفسران با استناد به این آیه [[عصمت]] را برای [[امام]]{{ع}} لازم می‌دانند و لزوم [[عصمت]] را این‌گونه تبیین می‌کنند که [[امام]]{{ع}} مقتدا و رهبری است که اقتدای به او واجب است و اگر [[امام]]{{ع}} معصیت کند بر آدمیان نیز از باب لزوم اطاعت از [[امام]]{{ع}}، معصیت واجب خواهد بود و این امر محال است، زیرا معصیت ممنوع است و جمع فعل و ترک غیر ممکن است، ازاین‌رو [[عصمت]] در [[امامان]]{{عم}} لازم است تا این محذور پیش نیاید<ref>التفسيرالكبير، ج۴، ص ۳۶ ـ ۳۷، ج ۱۰، ص ۱۴۴.</ref> ناگفته نماند که آیه بر [[عصمت امام]]{{ع}} در طول حیات و تمام عمر دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از عمر خود گرفتار فسق یا شرک باشد شایستگی مقام امامت را نخواهد داشت <ref>الميزان، ج ۱، ص ۲۷۴.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. نیز خداوند در {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ }} <ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> از مؤمنان می‌خواهد، تقوای الهی را پیشه ساخته و به طور مطلق <ref>المیزان، ج ۹، ص ۴۰۲.</ref> با صادقان باشند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ}} <ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> بی‌تردید لازمه همراهی مطلق با آنان، عصمت آنهاست<ref> التفسيرالكبير، ج ۱۶، ص ۲۲۱؛ پيام قرآن، ج ۹، ص ۵۰؛ حق‌اليقين، ص ۵۴ ـ ۵۵ .</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. همچنین در {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ }} <ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref>، اطاعت از اولواالامر در ردیف اطاعت [[پیامبر]]{{صل}} و اطاعت [[پیامبر]]{{صل}} در ردیف اطاعت خدای متعال قرار گرفته است و چون اطاعت خدا به صورت مطلق واجب است بنابراین، اطاعت [[پیامبر]]{{صل}} و اولواالامر نیز به طور مطلق واجب است و لازمه وجوب اطاعتِ مطلق، [[عصمت]] است <ref>الميزان، ج ۴، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۱؛ حق اليقين، ص ۴۰.</ref> دلالت آیه بر [[عصمت]] چنان واضح و روشن است که برخی از [[اهل سنت]] نیز نتوانسته‌اند آن را انکار کنند، گرچه مصداق اولواالامر در نظر آنان، اهل حلّ و عقد از امت‌اند که مجموع آنان ـ به شرط اجتماع ـ خطا نمی‌کنند<ref>التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۱۴۴؛ التفسير المنار، ج ۵ ، ص ۲۰۳.</ref>؛ ولی چون اهل حل و عقد کسانی‌اند که ممکن است مرتکب خطا بشوند از [[عصمت]] بهره‌ای ندارند و نمی‌تواند مراد آیه اهل حل و عقد باشد<ref>الميزان، ج ۴، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>.
#'''[[عصمت]]:''' بر اساس آموزه‌های [[قرآن]]، [[امام]]{{ع}} دارای ویژگی‌هایی است که مهم‌ترین آنها [[عصمت]] است<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. [[خدای متعال]] در پاسخ [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} که از [[خدا]] خواست تا [[امامت]] را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: [[عهد]] من به [[ظالمان]] نمی‌رسد: {{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ }} <ref> پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> [[مفسران]] با استناد به این [[آیه]] [[عصمت]] را برای [[امام]]{{ع}} لازم می‌دانند و [[لزوم]] [[عصمت]] را این‌گونه [[تبیین]] می‌کنند که [[امام]]{{ع}} [[مقتدا]] و [[رهبری]] است که اقتدای به او [[واجب]] است و اگر [[امام]]{{ع}} [[معصیت]] کند بر [[آدمیان]] نیز از باب [[لزوم اطاعت]] از [[امام]]{{ع}}، [[معصیت]] [[واجب]] خواهد بود و این امر محال است، زیرا [[معصیت]] [[ممنوع]] است و جمع فعل و ترک غیر ممکن است، ازاین‌رو [[عصمت]] در [[امامان]]{{عم}} لازم است تا این محذور پیش نیاید<ref>التفسيرالكبير، ج۴، ص ۳۶ ـ ۳۷، ج ۱۰، ص ۱۴۴.</ref> ناگفته نماند که [[آیه]] بر [[عصمت امام]]{{ع}} در طول [[حیات]] و تمام [[عمر]] دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از [[عمر]] خود گرفتار [[فسق]] یا [[شرک]] باشد [[شایستگی]] [[مقام امامت]] را نخواهد داشت <ref>الميزان، ج ۱، ص ۲۷۴.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. نیز [[خداوند]] در {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ }} <ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> از [[مؤمنان]] می‌خواهد، [[تقوای الهی]] را پیشه ساخته و به طور مطلق <ref>المیزان، ج ۹، ص ۴۰۲.</ref> با [[صادقان]] باشند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ}} <ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> بی‌تردید لازمه [[همراهی]] مطلق با آنان، [[عصمت]] آنهاست<ref> التفسيرالكبير، ج ۱۶، ص ۲۲۱؛ پيام قرآن، ج ۹، ص ۵۰؛ حق‌اليقين، ص ۵۴ ـ ۵۵.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. همچنین در {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ }} <ref> ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.</ref>، [[اطاعت]] از [[اولواالامر]] در ردیف [[اطاعت]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[اطاعت]] [[پیامبر]]{{صل}} در ردیف [[اطاعت]] [[خدای متعال]] قرار گرفته است و چون [[اطاعت خدا]] به صورت مطلق [[واجب]] است بنابراین، [[اطاعت]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[اولواالامر]] نیز به طور مطلق [[واجب]] است و لازمه [[وجوب]] اطاعتِ مطلق، [[عصمت]] است <ref>الميزان، ج ۴، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۱؛ حق اليقين، ص ۴۰.</ref> دلالت [[آیه]] بر [[عصمت]] چنان واضح و روشن است که برخی از [[اهل سنت]] نیز نتوانسته‌اند آن را [[انکار]] کنند، گرچه مصداق [[اولواالامر]] در نظر آنان، [[اهل حلّ و عقد]] از امت‌اند که مجموع آنان ـ به شرط [[اجتماع]] ـ [[خطا]] نمی‌کنند<ref>التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۱۴۴؛ التفسير المنار، ج ۵، ص ۲۰۳.</ref>؛ ولی چون [[اهل حل و عقد]] کسانی‌اند که ممکن است مرتکب [[خطا]] بشوند از [[عصمت]] بهره‌ای ندارند و نمی‌تواند مراد [[آیه]] [[اهل حل و عقد]] باشد<ref>الميزان، ج ۴، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>.
#'''[[علم خدادای]]:''' [[امامان]]{{عم}} حق که مسئولیت خطیر هدایت مردم به سعادت و کمال و مدیریت جوامع انسانی را بر عهده دارند، باید از دانش گسترده برخوردار باشند، تا بتوانند این مسئولیت را به انجام رسانند، افزون بر این لازم است علم آنان از خطا و شک مصون باشد، تا مردم بتوانند به آنان اعتماد کنند و هدایت ایشان را پذیرفته و تحت حاکمیت آنان به اهداف مادی و معنوی خود برسند، ازاین‌رو خداوند طالوت را با برتری در دانش و نیروی جسمانی برای حاکمیت بر بنی‌اسرائیل برگزید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ}} <ref> خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است؛ سوره بقره، آیه:  ۲۴۷.</ref> و نیز اولواالامر را مرجع علمی مسلمانان در تشخیص حق و باطل و صدق و کذب معرفی کرد و به آنان فرمان داد تا در هنگام دریافت گزارشها به اولواالامر به عنوان صاحبان آگاهی و قدرت تشخیص مراجعه کنند تا با استنباط حق و صدق، آنان را آگاه سازند: {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ}} <ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.</ref> مقصود از اولواالامر در این آیه همان کسانی هستند که در آیه ۵۹ سوره نساء به آنان اشاره شده و حکم ایشان در [[عصمت]] و وجوبِ اطاعت مانند [[پیامبر|رسول خداست]]{{صل}} <ref>الميزان، ج ۵ ، ص ۲۲؛ ج ۴، ص ۳۸۷ ـ ۳۹۱.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. و مصادیق آن براساس روایات، [[امامان]]اند{{عم}}<ref>روض‌الجنان،ج۶، ص۳۵؛ همان، ج۴، ص۳۸۷ـ ۳۹۱؛ ج ۵ ، ص ۲۳ ـ ۲۴.</ref> با توجه به اینکه آیه، اولواالامر را آگاه به ریشه مسائل معرفی کرده به‌گونه‌ای که اگر دیگران به آنان مراجعه کنند راهنماییشان می‌کنند، استفاده می‌شود که علم آنان آمیخته به جهل و شک و خطا نیست و این در مورد غیر معصومان صدق نمی‌کند، افزون بر این از ذیل آیه فهمیده می‌شود که وجود اولواالامر نوعی فضل و رحمت الهی است که اطاعتشان مردم را از پیروی شیطان باز می‌دارد: {{متن قرآن|وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}} <ref> و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.</ref> و تنها پیروی از معصومان می‌تواند انسان را از گمراهی و پیروی شیطان به طور قطع باز دارد، زیرا غیر معصوم ممکن است خود گرفتار لغزش و خطا شود<ref>الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹ ، ۲۸۵.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.]</ref>. از دیگر آیاتی که [[علم امام]]{{ع}} از آن استفاده می‌شود آیه {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}} <ref> و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید؛ سوره نحل، آیه: ۴۳.</ref> و {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}} <ref> و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم، اگر نمی‌دانید از اهل کتاب  بپرسید؛ سوره انبیاء، آیه: ۷.</ref> است که براساس آن باید انسانها اموری را که نمی‌دانند از [[اهل ذکر]] بپرسند. گرچه مضمون آیه عام و ارشاد به اصلی عقلایی یعنی وجوب رجوع جاهل به اهل خبره است <ref>الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹ ، ۲۸۵.</ref>؛ ولی کامل‌ترین مصداق "[[اهل ذکر]]" [[امامان]]{{عم}} هستند  <ref>الميزان، ج۱۲، ص۲۸۵؛ پيام قرآن، ج۹، ص ۱۱۴.</ref>، چنان‌که در روایات فراوانی نیز آمده است که مقصود از [[اهل ذکر]] [[ائمه‌]]اند{{عم}} <ref>روض‌الجنان، ج ۱۳، ص ۲۰۹.</ref> در آیات دیگری نیز با تعبیراتی نظیر راسخان در علم: {{متن قرآن|وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ}} <ref> و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.</ref><ref>الكافى،ج۱، ص۲۱۳؛ نورالثقلين، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۱۸.</ref>، کسی که علم کتاب نزد اوست: {{متن قرآن|وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ}} <ref> و کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه: ۴۳.</ref><ref>مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۴۶۲؛ نورالثقلين، ج ۲، ص۵۲۱ ـ ۵۲۴؛ الميزان، ج۱۱، ص۳۸۷ ـ ۳۸۹.</ref> و کسانی که به آنان علم داده شده: {{متن قرآن|بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ}} <ref> اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند؛ سوره عنکبوت، آیه: ۴۹.</ref><ref>الكافى، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۴؛ مجمع‌البيان، ۸ ، ص ۴۵۱؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۴۲.</ref> به عالمانی اشاره شده که مصادیق کامل آنها [[امامان]]{{عم}} هستند. شایان ذکر است که بر پایه روایات فراوانی از [[امامان]]{{عم}} آنان به [[غیب]] و همه علومی که در اختیار فرشتگان، پیامبران و رسولان قرار گرفته عالم‌اند <ref>الكافى، ج ۱، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۱۹۲.</ref> و علم آنان دارای منابع فراوانی است؛ مانند تحدیث و [[الهام]]، وراثت از [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} پیش از خود، [[جفر]] و جامعه، [[مصحف فاطمه]]{{س}} و صحیفه امیرمؤمنان، [[امام علی]]{{ع}} <ref> الكافى، ج ۱، ص ۱۷۶، ۲۷۰، ۲۲۳، ۲۳۱، ۲۳۸ـ ۲۴۲.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.]</ref>.
#'''[[علم خدادای]]:''' [[امامان]]{{عم}} [[حق]] که [[مسئولیت]] خطیر [[هدایت مردم]] به [[سعادت]] و کمال و [[مدیریت]] [[جوامع انسانی]] را بر عهده دارند، باید از [[دانش]] گسترده برخوردار باشند، تا بتوانند این [[مسئولیت]] را به انجام رسانند، افزون بر این لازم است [[علم]] آنان از [[خطا]] و [[شک]] مصون باشد، تا [[مردم]] بتوانند به آنان [[اعتماد]] کنند و [[هدایت]] ایشان را پذیرفته و تحت [[حاکمیت]] آنان به اهداف مادی و [[معنوی]] خود برسند، ازاین‌رو [[خداوند]] [[طالوت]] را با [[برتری]] در [[دانش]] و نیروی جسمانی برای [[حاکمیت]] بر [[بنی‌اسرائیل]] برگزید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ}} <ref> خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است؛ سوره بقره، آیه:  ۲۴۷.</ref> و نیز [[اولواالامر]] را [[مرجع]] [[علمی]] [[مسلمانان]] در تشخیص [[حق و باطل]] و [[صدق]] و [[کذب]] معرفی کرد و به آنان [[فرمان]] داد تا در هنگام دریافت گزارشها به [[اولواالامر]] به عنوان صاحبان [[آگاهی]] و [[قدرت]] تشخیص مراجعه کنند تا با [[استنباط]] [[حق]] و [[صدق]]، آنان را [[آگاه]] سازند: {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ}} <ref> و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.</ref> مقصود از [[اولواالامر]] در این [[آیه]] همان کسانی هستند که در [[آیه]] ۵۹ [[سوره نساء]] به آنان اشاره شده و [[حکم]] ایشان در [[عصمت]] و وجوبِ [[اطاعت]] مانند [[پیامبر|رسول خداست]]{{صل}} <ref>الميزان، ج ۵، ص ۲۲؛ ج ۴، ص ۳۸۷ ـ ۳۹۱.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.]</ref>. و مصادیق آن براساس [[روایات]]، [[امامان]]اند{{عم}}<ref>روض‌الجنان،ج۶، ص۳۵؛ همان، ج۴، ص۳۸۷ـ ۳۹۱؛ ج ۵، ص ۲۳ ـ ۲۴.</ref> با توجه به اینکه [[آیه]]، [[اولواالامر]] را [[آگاه]] به ریشه مسائل معرفی کرده به‌گونه‌ای که اگر دیگران به آنان مراجعه کنند راهنماییشان می‌کنند، استفاده می‌شود که [[علم]] آنان آمیخته به [[جهل]] و [[شک]] و [[خطا]] نیست و این در مورد غیر [[معصومان]] [[صدق]] نمی‌کند، افزون بر این از ذیل [[آیه]] فهمیده می‌شود که وجود [[اولواالامر]] نوعی [[فضل]] و [[رحمت الهی]] است که اطاعتشان [[مردم]] را از [[پیروی]] [[شیطان]] باز می‌دارد: {{متن قرآن|وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً}} <ref> و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.</ref> و تنها [[پیروی]] از [[معصومان]] می‌تواند [[انسان]] را از [[گمراهی]] و [[پیروی]] [[شیطان]] به طور [[قطع]] باز دارد، زیرا غیر [[معصوم]] ممکن است خود گرفتار [[لغزش]] و [[خطا]] شود<ref>الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹، ۲۸۵.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.]</ref>. از دیگر آیاتی که [[علم امام]]{{ع}} از آن استفاده می‌شود [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}} <ref> و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید؛ سوره نحل، آیه: ۴۳.</ref> و {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}} <ref> و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم، اگر نمی‌دانید از اهل کتاب  بپرسید؛ سوره انبیاء، آیه: ۷.</ref> است که براساس آن باید [[انسان‌ها]] اموری را که نمی‌دانند از [[اهل ذکر]] بپرسند. گرچه مضمون [[آیه]] عام و [[ارشاد]] به اصلی عقلایی یعنی [[وجوب]] [[رجوع]] [[جاهل]] به [[اهل خبره]] است <ref>الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹، ۲۸۵.</ref>؛ ولی [[کامل‌ترین]] مصداق "[[اهل ذکر]]" [[امامان]]{{عم}} هستند  <ref>الميزان، ج۱۲، ص۲۸۵؛ پيام قرآن، ج۹، ص ۱۱۴.</ref>، چنان‌که در [[روایات]] فراوانی نیز آمده است که مقصود از [[اهل ذکر]] [[ائمه‌]]اند{{عم}} <ref>روض‌الجنان، ج ۱۳، ص ۲۰۹.</ref> در [[آیات]] دیگری نیز با تعبیراتی نظیر [[راسخان در علم]]: {{متن قرآن|وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ}} <ref> و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.</ref><ref>الكافى،ج۱، ص۲۱۳؛ نورالثقلين، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۱۸.</ref>، کسی که [[علم کتاب]] نزد اوست: {{متن قرآن|وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ}} <ref> و کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه: ۴۳.</ref><ref>مجمع‌البيان، ج ۶، ص ۴۶۲؛ نورالثقلين، ج ۲، ص۵۲۱ ـ ۵۲۴؛ الميزان، ج۱۱، ص۳۸۷ ـ ۳۸۹.</ref> و کسانی که به آنان [[علم]] داده شده: {{متن قرآن|بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ}} <ref> اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند؛ سوره عنکبوت، آیه: ۴۹.</ref><ref>الكافى، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۴؛ مجمع‌البيان، ۸، ص ۴۵۱؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۴۲.</ref> به عالمانی اشاره شده که مصادیق کامل آنها [[امامان]]{{عم}} هستند. شایان ذکر است که بر پایه [[روایات]] فراوانی از [[امامان]]{{عم}} آنان به [[غیب]] و همه علومی که در [[اختیار]] [[فرشتگان]]، [[پیامبران]] و [[رسولان]] قرار گرفته عالم‌اند <ref>الكافى، ج ۱، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۱۹۲.</ref> و [[علم]] آنان دارای منابع فراوانی است؛ مانند [[تحدیث]] و [[الهام]]، [[وراثت]] از [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} پیش از خود، [[جفر]] و [[جامعه]]، [[مصحف فاطمه]]{{س}} و [[صحیفه]] [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]]{{ع}} <ref> الكافى، ج ۱، ص ۱۷۶، ۲۷۰، ۲۲۳، ۲۳۱، ۲۳۸ـ ۲۴۲.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.]</ref>.
#'''[[حجیت کلام و لزوم اطاعت از وی]]:'''  
#'''[[حجیت کلام و لزوم اطاعت از وی]]:'''  
#'''[[ولایت]]:'''
#'''[[ولایت]]:'''


==شروط [[امامت]] از دیدگاه [[اهل سنت]]==
==شروط [[امامت]] از دیدگاه [[اهل سنت]]==
*دانشمندان [[اهل سنت]] سخن واحدی ندارند، باقلانی به سه شرط اشاره کرده و ماوردی و تفتازانی دیگران شرایط دیگری هم قائل شده‌اند. این اختلافات ناشی از آن است که به گمان آنان، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} این امر را، مسکوت گذارده لذا دانشمندان [[اهل سنت]] بر پایۀ رأی و اندیشه خود، اظهار نظر می‌کنند. عموم حکام اسلامی پس از [[امام علی|علی]]{{ع}} که [[امام]] جامعه اسلامی به شمار می‌روند، فاقد بسیاری از شرایط یاد شده بوده‌اند<ref>ر.ک. [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]؛ [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، ج۲، ص۱۴۲ - ۱۴۳.</ref>.
* [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] [[سخن]] واحدی ندارند، [[باقلانی]] به سه شرط اشاره کرده و ماوردی و [[تفتازانی]] دیگران شرایط دیگری هم قائل شده‌اند. این [[اختلافات]] ناشی از آن است که به [[گمان]] آنان، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} این امر را، مسکوت گذارده لذا [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] بر پایۀ [[رأی]] و [[اندیشه]] خود، اظهار نظر می‌کنند. عموم [[حکام]] [[اسلامی]] پس از [[امام علی|علی]]{{ع}} که [[امام]] [[جامعه اسلامی]] به شمار می‌روند، فاقد بسیاری از شرایط یاد شده بوده‌اند<ref>ر.ک. [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]؛ [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، ج۲، ص۱۴۲ - ۱۴۳.</ref>.
*بر اساس برخی از روایات [[اهل سنت]]، فسق و فجور و ظلم و بیدادگری، مانع [[امامت]] نیست و همچنین [[امام]]، هرگز با غصب اموال، کشتار مردم و نفوس محترم و عدم اجرای حدود، از مقام و منصب خود بر کنار نمی‌شود.
*بر اساس برخی از [[روایات]] [[اهل سنت]]، [[فسق]] و [[فجور]] و [[ظلم]] و [[بیدادگری]]، [[مانع]] [[امامت]] نیست و همچنین [[امام]]، هرگز با [[غصب]] [[اموال]]، [[کشتار]] [[مردم]] و [[نفوس]] محترم و عدم [[اجرای حدود]]، از [[مقام]] و [[منصب]] خود بر کنار نمی‌شود.
*اما [[ابوالقاسم زمخشری]] در تفسیر کشاف معتقد است که [[امامت]] ظالم و فاسق، به حکم قرآن و نص آیات قرآنی، جایز نیست. طبق آیۀ{{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ }}<ref> پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> سهل گیری دانشمندان [[اهل سنت]] در خصوص شرایط احراز و حفظ منصب [[امامت]] و خلافت را با توجه به دو نکته، می‌توان تحلیل کرد: اولاً، تصور تحویلی نگراند آنها اقتضا نمی‌کند که در اوصاف و ویژگی‌های [[امام]]، بیش از این، سخن گویند. ثانیاً، گرایش شایسته سالاری در رهبریت و مدیریت که امروزه نزد دانشمندان مدیریت، امری بدیهی و غیرقابل انکار است توسط دانشمندان اهل سنت تقریباً نادیده گرفته می‌شود. در این جاست که اهمیت تأکید دانشمندان شیعه بر مسئله عصمت [[امام]]، مشخص می‌شود<ref>[[اسحاق عارفی| عارفی، اسحاق]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۶۸ - ۷۱.</ref>.
*اما [[ابوالقاسم زمخشری]] در [[تفسیر کشاف]] [[معتقد]] است که [[امامت]] [[ظالم]] و [[فاسق]]، به [[حکم]] [[قرآن]] و [[نص]] [[آیات قرآنی]]، جایز نیست. طبق آیۀ{{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ }}<ref> پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> سهل‌گیری [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] در خصوص شرایط احراز و [[حفظ]] [[منصب]] [[امامت]] و [[خلافت]] را با توجه به دو نکته، می‌توان تحلیل کرد: اولاً، [[تصور]] تحویلی نگراند آنها اقتضا نمی‌کند که در اوصاف و ویژگی‌های [[امام]]، بیش از این، [[سخن]] گویند. ثانیاً، [[گرایش]] [[شایسته]] سالاری در رهبریت و [[مدیریت]] که امروزه نزد [[دانشمندان]] [[مدیریت]]، امری [[بدیهی]] و غیرقابل [[انکار]] است توسط [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] تقریباً نادیده گرفته می‌شود. در این جاست که اهمیت تأکید [[دانشمندان شیعه]] بر مسئله [[عصمت]] [[امام]]، مشخص می‌شود<ref>[[اسحاق عارفی| عارفی، اسحاق]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۶۸ - ۷۱.</ref>.
*[[قاضی ابوبکر باقلانی]] صفات ذیل را برای [[امام]] برشمرده:
* [[قاضی ابوبکر باقلانی]] صفات ذیل را برای [[امام]] برشمرده:
*#قریشی بودن "برگرفته از حدیث [[رسول الله]]:{{عربی|" الْأَئِمَّةُ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}"
*# [[قریشی بودن]] "برگرفته از [[حدیث]] [[رسول الله]]:{{عربی|" الْأَئِمَّةُ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}"
*#از نظر علم در حد یک قاضی باشد اولاً: اجماع امت بر این است که [[امام]] خود عهده‌دار قضاوت گردد، ثانیاً، [[امام]] می‌خواهد قضاوت را نصب کند، پس باید بتواند علمیت قضات را تشخیص دهد.
*#از نظر [[علم]] در حد یک [[قاضی]] باشد اولاً: [[اجماع امت]] بر این است که [[امام]] خود عهده‌دار [[قضاوت]] گردد، ثانیاً، [[امام]] می‌خواهد [[قضاوت]] را [[نصب]] کند، پس باید بتواند علمیت [[قضات]] را تشخیص دهد.
*#شایستگی تدبیر امور مسلمانان را داشته باشد تا غرض و هدف از امامت حاصل شود.
*# [[شایستگی]] [[تدبیر امور]] [[مسلمانان]] را داشته باشد تا غرض و [[هدف]] از [[امامت]] حاصل شود.
*#از نظر روحی، تحت تأثیر احساسات قرار نگیرد که ترک حدود کند.
*#از نظر [[روحی]]، تحت تأثیر [[احساسات]] قرار نگیرد که ترک حدود کند.
*#در علم و صفات دیگر، افضل باشد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند:{{عربی|"من تقدّم على المسلمين و هو يرى أنّ فيهم من هو افضل منه، فقد خان اللَّه و رسوله و المسلمين‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}} و صحابه بر تحقق شرط افضلیت اجماع داشته‌اند مگر اینکه امامت افضل، مستلزم مفاسدی باشد.
*#در [[علم]] و صفات دیگر، [[افضل]] باشد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند:{{عربی|"من تقدّم على المسلمين و هو يرى أنّ فيهم من هو افضل منه، فقد خان اللَّه و رسوله و المسلمين‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}} و [[صحابه]] بر تحقق شرط [[افضلیت]] [[اجماع]] داشته‌اند مگر اینکه [[امامت افضل]]، مستلزم مفاسدی باشد.
*[[عبدالقادر بغدادی]]، چهار صفت را برای [[امام]] لازم دانسته که یک مورد متمایزش، عدالت و پرهیزگاری است در حدی که شهادت او پذیرفته شود.
* [[عبدالقادر بغدادی]]، چهار صفت را برای [[امام]] لازم دانسته که یک مورد متمایزش، [[عدالت]] و [[پرهیزگاری]] است در حدی که [[شهادت]] او پذیرفته شود.
*[[عبدالکریم شهرستانی]]، اصالت را نیز شرط کرده است.
* [[عبدالکریم شهرستانی]]، اصالت را نیز شرط کرده است.
*[[سیف الدین آمری]]، صفات مرد بودن، آزاد بودن، مسلمان بودن و عادل و ثقه در گفتار بودن را نیز افزوده است.
* [[سیف الدین آمری]]، [[صفات]] [[مرد بودن]]، [[آزاد]] بودن، [[مسلمان]] بودن و [[عادل]] و [[ثقه]] در گفتار بودن را نیز افزوده است.
*[[قاضی عضد الدین ایجی]]: "[[امام]] باید شجاع و قوی القلب باشد ..."
* [[قاضی عضد الدین ایجی]]: "[[امام]] باید [[شجاع]] و [[قوی]] القلب باشد..."
*برخی همه این صفات را لازم ندانسته‌اند زیرا یافتن آنها، یک جا در یک نفر، تکلیف به ما لا یطاق است.
*برخی همه این صفات را لازم ندانسته‌اند زیرا یافتن آنها، یک جا در یک نفر، [[تکلیف]] به ما لا یطاق است.
*برخی گفته‌اند [[امام]] باید عاقل و بالغ هم باشد<ref>ر.ک. [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۱۹.</ref>.
*برخی گفته‌اند [[امام]] باید [[عاقل]] و بالغ هم باشد<ref>ر.ک. [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۱۹.</ref>.
*[[ماوردی]] و [[تفتازانی]] شرایط ذیل را ذکر کرده‌اند:
* [[ماوردی]] و [[تفتازانی]] شرایط ذیل را ذکر کرده‌اند:
*مکلف بودن، عدالت، حرّیت، مرد بودن، سلامت حواس، سلامت اعضای بدن، تدبیر، شجاعت، قریشی بودن، اجتهاد، سخنوری<ref>ر.ک. [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]؛ [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی]]، ج۲، ص۱۴۲.</ref>.
* [[مکلف]] بودن، [[عدالت]]، حرّیت، [[مرد بودن]]، [[سلامت]] حواس، [[سلامت]] اعضای [[بدن]]، [[تدبیر]]، [[شجاعت]]، [[قریشی بودن]]، [[اجتهاد]]، [[سخنوری]]<ref>ر.ک. [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]؛ [[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی]]، ج۲، ص۱۴۲.</ref>.
*متکلمان معتزلی و اشعری در باب [[امام]]، در خصوص هشت وصف، تا حدودی اتفاق نظر دارند: مجتهد، صاحب رأی، شجاع، عادل، عاقل، بالغ، مرد، حرّ.
* [[متکلمان معتزلی]] و [[اشعری]] در باب [[امام]]، در خصوص هشت [[وصف]]، تا حدودی [[اتفاق نظر]] دارند: [[مجتهد]]، [[صاحب رأی]]، [[شجاع]]، [[عادل]]، [[عاقل]]، بالغ، مرد، حرّ.
*در سایر شرایط، نزد متکلمان معتزلی و اشعری، اختلاف وجود دارد. این دو گروه، عصمت را شرط [[امام]] نمی‌دانند و [[امامت]] را منصب دنیوی صرف دیده‌اند، لذا در میان اوصاف و شرایط امامت، روی آورد فقهی اخذ کرده‌اند نه کلامی و جنبه ارتباط الهی و اوصافی چون عصمت را معتبر ندانسته‌اند<ref>ر.ک. [[علی قربانی|قربانی، علی]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۵۳.</ref>.
*در سایر شرایط، نزد [[متکلمان معتزلی]] و [[اشعری]]، [[اختلاف]] وجود دارد. این دو گروه، [[عصمت]] را شرط [[امام]] نمی‌دانند و [[امامت]] را [[منصب]] [[دنیوی]] [[صرف]] دیده‌اند، لذا در میان اوصاف و [[شرایط امامت]]، روی آورد [[فقهی]] اخذ کرده‌اند نه [[کلامی]] و جنبه [[ارتباط]] [[الهی]] و اوصافی چون [[عصمت]] را معتبر ندانسته‌اند<ref>ر.ک. [[علی قربانی|قربانی، علی]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۵۳.</ref>.


==شروط [[امامت]] از دیدگاه شیعه==
==شروط [[امامت]] از دیدگاه [[شیعه]]==
*[[سید مرتضی]] درباره صفات [[امام]] گفته:
* [[سید مرتضی]] درباره [[صفات]] [[امام]] گفته:
*#معصوم از هر قبیح و معصیت باشد.
*# [[معصوم]] از هر [[قبیح]] و [[معصیت]] باشد.
*#با نص و امر خدا و معجزه معلوم می‌گردد.
*#با [[نص]] و امر [[خدا]] و [[معجزه]] معلوم می‌گردد.
*#افضل امت باشد.
*# [[افضل امت]] باشد.
*#أشجع امت باشد.
*#أشجع [[امت]] باشد.
*#عالم‌ترین باشد به احکام شرع و سیاست.
*#عالم‌ترین باشد به [[احکام شرع]] و [[سیاست]].
*#در هر زمانی فقط یکی است.
*#در هر زمانی فقط یکی است.
*برخی از این صفات از مستقلات عقلیه‌اند و برخی دیگر، از ملازمات عقلیه‌اند و یا مقتضای اجماع و یا ادله نقلی‌اند.
*برخی از این صفات از مستقلات عقلیه‌اند و برخی دیگر، از ملازمات عقلیه‌اند و یا مقتضای [[اجماع]] و یا [[ادله]] نقلی‌اند.
*[[خواجه نصیر الدین طوسی]]، صفات دیگری را نیز یاد آور شده، مانند: پاکی از عیوبی که نفرت آور است، خواه جسمانی باشد، خواه نفسانی و خواه نسبی، زیرا این اوصاف در هدایت مردم نقش مؤثری دارند. همچنین باید نزدیک‌ترین افراد به خداوند باشد<ref>ر.ک. [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۲۴.</ref>.
* [[خواجه نصیر الدین طوسی]]، صفات دیگری را نیز یاد آور شده، مانند: [[پاکی]] از عیوبی که [[نفرت آور]] است، خواه جسمانی باشد، خواه [[نفسانی]] و خواه نسبی، زیرا این اوصاف در [[هدایت مردم]] نقش مؤثری دارند. همچنین باید نزدیک‌ترین افراد به [[خداوند]] باشد<ref>ر.ک. [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۲۴.</ref>.
*دفاع از کیان اسلام و حفظ حدود و ثغور آن، فداکاری و از خودگذشتگی می‌خواهد. جهاد و فداکاری، در سایه شجاعت حاصل می‌گردد بنابراین، شجاع بودن والی، امری بدیهی است، اما اشجع بودن از آن جهت مطلوب است که اگر کسانی باشند که از امام جامعه شجاعتر باشند، مسلماً در پیروی مردم از [[امام]] جامعه و هدف از [[امامت]] که پیشوایی جامعه اسلامی است، محقق نخوهد شد. علاوه بر این، قبح تقدیم مفضول، ایجاب می‌کند که [[امام]] اشجع باشد.
* [[دفاع]] از [[کیان اسلام]] و [[حفظ]] حدود و ثغور آن، [[فداکاری]] و [[از خودگذشتگی]] می‌خواهد. [[جهاد]] و [[فداکاری]]، در سایه [[شجاعت]] حاصل می‌گردد بنابراین، [[شجاع]] بودن [[والی]]، امری [[بدیهی]] است، اما [[اشجع]] بودن از آن جهت مطلوب است که اگر کسانی باشند که از [[امام]] [[جامعه]] شجاعتر باشند، مسلماً در [[پیروی]] [[مردم]] از [[امام]] [[جامعه]] و [[هدف]] از [[امامت]] که [[پیشوایی]] [[جامعه اسلامی]] است، محقق نخوهد شد. علاوه بر این، [[قبح]] [[تقدیم مفضول]]، ایجاب می‌کند که [[امام]] [[اشجع]] باشد.
*ایمان هم مراتب مختلفی دارد، در این میان، [[امام]] باید از حیث مراتب ایمان، واجد بالاترین مرتبه باشد تا بدین وسیله، مومنان، از ارشاد و هدایت او سرپیچی ننمایند.
* [[ایمان]] هم مراتب مختلفی دارد، در این میان، [[امام]] باید از حیث [[مراتب ایمان]]، واجد بالاترین مرتبه باشد تا بدین [[وسیله]]، [[مؤمنان]]، از [[ارشاد]] و [[هدایت]] او [[سرپیچی]] ننمایند.
*عبادت نیز بنفسه، مطلوب شارع است و شخصی که عبادت او بیشتر است نزد خداوند، محبوبتر است. منظور از عبادت، انجام هر عملی با در نظر گرفتن رضایت الهی است.
* [[عبادت]] نیز بنفسه، مطلوب [[شارع]] است و شخصی که [[عبادت]] او بیشتر است نزد [[خداوند]]، محبوبتر است. منظور از [[عبادت]]، انجام هر عملی با در نظر گرفتن [[رضایت الهی]] است.
*حال اگر کسی که عبادتش از سایر انسان‌ها بیشتر است، [[امام]] نگردد، یا باید شخصی که با او مساوی است، [[امام]] گردد که ترجیح بلا مرجح است و یا کسی که در مرتبه پایین‌تر است [[امام]] شود و این ترجیح مرجوع است که اقبح می‌باشد.
*حال اگر کسی که عبادتش از سایر [[انسان‌ها]] بیشتر است، [[امام]] نگردد، یا باید شخصی که با او مساوی است، [[امام]] گردد که [[ترجیح بلا مرجح]] است و یا کسی که در مرتبه پایین‌تر است [[امام]] شود و این ترجیح مرجوع است که اقبح می‌باشد.
*دلبسته بودن به نیاز دنیا از جانب [[امام]] جامعه مسلمانان، باعث بروز مفاسد زیادی خواهد شد؛ از جمله دلبستگی مردم به دنیا و سر انجام سقوط جامعه اسلامی. لذا [[امام]] جامعه باید نه تنها زاهد، بلکه ازهد باشد تا اهداف مقدس اسلام، در جامعه اسلامی پیاده شود.  
*دلبسته بودن به نیاز [[دنیا]] از جانب [[امام]] [[جامعه]] [[مسلمانان]]، باعث بروز [[مفاسد]] زیادی خواهد شد؛ از جمله [[دلبستگی]] [[مردم]] به [[دنیا]] و سر انجام سقوط [[جامعه اسلامی]]. لذا [[امام]] [[جامعه]] باید نه تنها [[زاهد]]، بلکه ازهد باشد تا اهداف [[مقدس]] [[اسلام]]، در [[جامعه اسلامی]] پیاده شود.  
*شخص ازهد، افضل از زاهد است فلذا باید مقدم گردد تا تقدیم مفضول بر فاضل لازم نیاید<ref>ر.ک. [[علی قربانی|قربانی، علی]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۶۹ - ۱۷۱.</ref>.
*شخص ازهد، [[افضل]] از [[زاهد]] است فلذا باید مقدم گردد تا [[تقدیم مفضول بر فاضل]] لازم نیاید<ref>ر.ک. [[علی قربانی|قربانی، علی]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۶۹ - ۱۷۱.</ref>.


==آیا امامت از دوران کودکی امکان‌پذیر است؟==
==آیا [[امامت]] از [[دوران کودکی]] امکان‌پذیر است؟==
*[[شیعه]] معتقد است که [[امامت]] بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} به [[دوازده امام]] از نسل [[حضرت علی]]{{ع}} منتقل شده است، [[امامت]] چه به معنای [[حکومت]] [[خلافت]] و چه به معنای [[مرجعیت علمی]] و [[مرجعیت دینی|دینی]] و [[حجت الهی]] به [[اوصاف]] و شرایطی وابسته است که از جمله آن‌ها مسئله توانایی استطاعت بدنی و شرایط [[سنی]] است، فردی که در سن کودکی است نمی‌تواند [[امام]] و [[خلیفه]] [[مسلمین]] باشد. در حالی که بعض [[امامان]] مانند [[امام جواد]]{{ع}} در هفت سالگی و [[امام هادی]]{{ع}} در هشت سالگی به [[امامت]] رسیدند و این با [[شأن]] و منزلتی که [[شیعه]] برای [[امامت]] و [[امام]] قائل است تناسبت ندارد<ref>الصواعق المحرقة، ص ۱۶۶؛ احمد کاتب، تطور الکر السیاسی الشیعی، صص ۱۰۲ و ۱۱۲؛ احمد امی‌ن، ظهر الأسلام، ص ۶۷۲. </ref>
* [[شیعه]] [[معتقد]] است که [[امامت]] بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} به [[دوازده امام]] از [[نسل]] [[حضرت علی]]{{ع}} منتقل شده است، [[امامت]] چه به معنای [[حکومت]] [[خلافت]] و چه به معنای [[مرجعیت علمی]] و [[مرجعیت دینی|دینی]] و [[حجت الهی]] به اوصاف و شرایطی وابسته است که از جمله آنها مسئله [[توانایی]] [[استطاعت]] بدنی و شرایط [[سنی]] است، فردی که در سن [[کودکی]] است نمی‌تواند [[امام]] و [[خلیفه]] [[مسلمین]] باشد. در حالی که بعض [[امامان]] مانند [[امام جواد]]{{ع}} در هفت سالگی و [[امام هادی]]{{ع}} در هشت سالگی به [[امامت]] رسیدند و این با [[شأن]] و منزلتی که [[شیعه]] برای [[امامت]] و [[امام]] قائل است تناسبت ندارد<ref>الصواعق المحرقة، ص ۱۶۶؛ احمد کاتب، تطور الکر السیاسی الشیعی، صص ۱۰۲ و ۱۱۲؛ احمد امی‌ن، ظهر الأسلام، ص ۶۷۲. </ref>


'''تحلیل و بررسی :''' در تحلیل این [[شبهه]] نکات ذیل قابل توجّه است:
'''تحلیل و بررسی:''' در تحلیل این [[شبهه]] نکات ذیل قابل توجّه است:


'''۱. اعطای [[نبوت]] و حکم در دوره نوزادی به [[حضرت عیسی]]{{ع}} و [[حضرت یحیی]]{{ع}}:''' اولین نکته اینکه نباید به [[امامت]] رسیدن دو [[امام]] بزرگوار مزبور در سن کودکی مایه تعجب و چه بسا انکار قرار گیرد؛ چراکه [[خداوند متعال]] در [[قرآن]] از اعطای حکم به [[حضرت یحیی]] و [[نبوت]] به [[حضرت عیسی]] در [[صغر سن|صغر سنی]] خبر داده است.  
'''۱. اعطای [[نبوت]] و [[حکم]] در دوره نوزادی به [[حضرت عیسی]]{{ع}} و [[حضرت یحیی]]{{ع}}:''' اولین نکته اینکه نباید به [[امامت]] رسیدن دو [[امام]] بزرگوار مزبور در سن [[کودکی]] مایه تعجب و چه بسا [[انکار]] قرار گیرد؛ چراکه [[خداوند متعال]] در [[قرآن]] از [[اعطای حکم]] به [[حضرت یحیی]] و [[نبوت]] به [[حضرت عیسی]] در [[صغر سن|صغر سنی]] خبر داده است.  
{{متن قرآن|يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}}<ref> ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛ سوره مریم، آیه:۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا}}<ref> مریم) به او اشارت کرد؛ گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!  (نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است؛ سوره مریم، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>.
{{متن قرآن|يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}}<ref> ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛ سوره مریم، آیه:۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا}}<ref> مریم) به او اشارت کرد؛ گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!  (نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است؛ سوره مریم، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>.


در اینکه مقصود از حکم اعطای خداوند برای [[حضرت یحیی]] چیست؟ آیا شامل [[نبوت]]نیز می‌شود یا نه؟ میان مفسران اعم از [[شیعی]] و [[سنی]] اختلاف نظر وجود دارد<ref>شوکانی در ذکر معانی: حکمت، فهم احکام، علم و نبوت و تعقل می‌گوید: «لا مانع من ان یکون الحکم صالحا لحمله علی جمیع ما ذکره»؛ تفسیر فتح القدیر، ج۳ ، ص۱۰، ابو منطور ماتریدی آیه فوق را دلیل بر نبوت در کودکی و مخالف و نافی نظر معتزله ذکر می کند؛ تأویلات اهل السنه، ج۳، ص۲۶۰ و نیز: شیخ اسماعیل حقی البروسوی، تفسیر روح البیان، ج۵، ص ۳۱۹، علامه طباطبایی آن را علم به معرفت الهیه و انکشاف پرده‌های غیب تفسیر می‌کند المیزان، ج۱۴، ص ۱۹۲.</ref> اینجا به ذکر مفسر و متلکم نامی [[اهل سنت]] یعنی [[فخر رازی]] بسنده می‌شود که در تفسیر اعطای حکم به [[حضرت یحیی]] می‌نویسد: {{عربی|" الحکم هو النبوة فان الله تعالی احکم عقله فی صباه و أوحی الیه و ذلک لان الله تعالی قد بعث یحیی و عیسی وهما صبیان"}} <ref>تفسیر کبیر، ج۱۱، ص ۱۹۲.</ref>.
در اینکه مقصود از [[حکم]] اعطای [[خداوند]] برای [[حضرت یحیی]] چیست؟ آیا شامل [[نبوت]]نیز می‌شود یا نه؟ میان [[مفسران]] اعم از [[شیعی]] و [[سنی]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد<ref>شوکانی در ذکر معانی: حکمت، فهم احکام، علم و نبوت و تعقل می‌گوید: «لا مانع من ان یکون الحکم صالحا لحمله علی جمیع ما ذکره»؛ تفسیر فتح القدیر، ج۳، ص۱۰، ابو منطور ماتریدی آیه فوق را دلیل بر نبوت در کودکی و مخالف و نافی نظر معتزله ذکر می‌‌کند؛ تأویلات اهل السنه، ج۳، ص۲۶۰ و نیز: شیخ اسماعیل حقی البروسوی، تفسیر روح البیان، ج۵، ص ۳۱۹، علامه طباطبایی آن را علم به معرفت الهیه و انکشاف پرده‌های غیب تفسیر می‌کند المیزان، ج۱۴، ص ۱۹۲.</ref> اینجا به ذکر [[مفسر]] و متلکم نامی [[اهل سنت]] یعنی [[فخر رازی]] بسنده می‌شود که در [[تفسیر]] [[اعطای حکم]] به [[حضرت یحیی]] می‌نویسد: {{عربی|" الحکم هو النبوة فان الله تعالی احکم عقله فی صباه و أوحی الیه و ذلک لان الله تعالی قد بعث یحیی و عیسی وهما صبیان"}} <ref>تفسیر کبیر، ج۱۱، ص ۱۹۲.</ref>.
قدر مشترک و متیقن از "حکم" قوه فهم و دراکه دقیق و [[الهام]] غیبی و اعجاب‌انگیزی است که خداوند از آن به عنوان یک عنایت خاص و ویژگی انحصاری [[حضرت یحیی]] نام می‌برد.
[[قدر]] مشترک و متیقن از "[[حکم]]" [[قوه]] [[فهم]] و دراکه دقیق و [[الهام]] [[غیبی]] و اعجاب‌انگیزی است که [[خداوند]] از آن به عنوان یک [[عنایت خاص]] و ویژگی انحصاری [[حضرت یحیی]] نام می‌برد.
از این آیه شریفه روشن می‌شود که علم و قوه تعقل ویژه و ارتباط غیبی در صغر سنی و کودکی امر ممکن بل واقع شده است و در آن هیچ بعدی وجود ندارد.
از این [[آیه شریفه]] روشن می‌شود که [[علم]] و [[قوه]] [[تعقل]] ویژه و [[ارتباط]] [[غیبی]] در صغر [[سنی]] و [[کودکی]] [[امر]] ممکن بل واقع شده است و در آن هیچ بعدی وجود ندارد.
اما درباره [[نبوت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} که آیه آن صریح است، اکثریت اندیشوران شیعی آن را بر [[نبوت]] حال کودکی حمل و تفسیر کرده‌اند<ref>ر.ک. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، اوائل المقالات، ج۴، ص۱۲۵؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص ۴۶.</ref>؛ اما مفسران [[اهل سنت]] دیدگاه‌های مختلفی ذکر کرده‌اند، برخی منکر<ref>ر.ک: تفسیر المراغی، ج ۶، ص ۴۸. </ref> و بعض دیگر به ذکر دو قول "[[نبوت]] و غیر [[نبوت]]" بدون رد یکی بسنده کرده‌اند<ref>ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج ۳، ص ۴۸ و [[زمخشری]]، الکشاف، ج ۳، ص ۱۵. </ref>، اما بعض دیگر آن را بر [[نبوت]] [[تفسیر]] و حمل نموده‌اند، [[بروسوی]] در [[روح البیان]] خود این قول را به جمهور نسبت می‌‌دهد <ref>ر.ک: تفسیر [[روح البیان، ج ۵، ص ۳۳۱. </ref> [[زمخشری]] [[تفسیر]] [[نبوت]] بر سن کودکی را به ظاهر آیه نسبت می‌‌دهد <ref>ر.ک: تفسیر الکشاف، ج ۳، ص ۱۵.</ref>  
اما درباره [[نبوت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} که [[آیه]] آن صریح است، [[اکثریت]] [[اندیشوران]] [[شیعی]] آن را بر [[نبوت]] حال [[کودکی]] حمل و [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>ر.ک. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، اوائل المقالات، ج۴، ص۱۲۵؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص ۴۶.</ref>؛ اما [[مفسران]] [[اهل سنت]] دیدگاه‌های مختلفی ذکر کرده‌اند، برخی منکر<ref>ر.ک: تفسیر المراغی، ج ۶، ص ۴۸. </ref> و بعض دیگر به ذکر دو قول "[[نبوت]] و غیر [[نبوت]]" بدون رد یکی بسنده کرده‌اند<ref>ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج ۳، ص ۴۸ و [[زمخشری]]، الکشاف، ج ۳، ص ۱۵. </ref>، اما بعض دیگر آن را بر [[نبوت]] [[تفسیر]] و حمل نموده‌اند، [[بروسوی]] در [[روح البیان]] خود این قول را به جمهور نسبت می‌‌دهد <ref>ر.ک: تفسیر [[روح البیان، ج ۵، ص ۳۳۱. </ref> [[زمخشری]] [[تفسیر]] [[نبوت]] بر سن [[کودکی]] را به ظاهر [[آیه]] نسبت می‌‌دهد <ref>ر.ک: تفسیر الکشاف، ج ۳، ص ۱۵.</ref>  


[[فخر رازی]] با صراحت تمام دو آیه فوق "حکم [[حضرت یحیی]] و [[نبوت]] [[حضرت عیسی]]" را به کودکی حمل می‌‌کند و در پاسخ این [[شبهه]] که آن امر بعیدی است می‌‌گوید، امر خارق‌العاده لازمه [[نبوت]] و اعجاز است و هر کس منکر آن شود، راه اثبات [[نبوت]] را بسته است. وی ظاهر آیه {{متن قرآن|آتَانِيَ الْكِتَابَ}} را دلیل [[نبوت]] [[حضرت عیسی]] در کودکی می‌‌داند که واجب است آن بر ظاهر حمل و از [[تفسیر]] خلاف ظاهر اجتناب نمود <ref>ر.ک: تفسیر کبیر، ج ۱۱، صص ۱۹۳ و ۲۱۵.</ref>.  
[[فخر رازی]] با صراحت تمام دو [[آیه]] فوق "[[حکم]] [[حضرت یحیی]] و [[نبوت]] [[حضرت عیسی]]" را به [[کودکی]] حمل می‌‌کند و در پاسخ این [[شبهه]] که آن امر بعیدی است می‌‌گوید، [[امر]] [[خارق‌العاده]] لازمه [[نبوت]] و [[اعجاز]] است و هر کس منکر آن شود، راه [[اثبات]] [[نبوت]] را بسته است. وی ظاهر [[آیه]] {{متن قرآن|آتَانِيَ الْكِتَابَ}} را [[دلیل]] [[نبوت]] [[حضرت عیسی]] در [[کودکی]] می‌‌داند که [[واجب]] است آن بر ظاهر حمل و از [[تفسیر]] خلاف ظاهر اجتناب نمود <ref>ر.ک: تفسیر کبیر، ج ۱۱، صص ۱۹۳ و ۲۱۵.</ref>.  
[[ابو منصور ماتریدی]] [[رئیس]] [[مکتب]] [[علم کلام|کلامی‌]] ماتریدیه نیز آیه را بر [[نبوت]] دوره کودکی [[تفسیر]] کرده است <ref>تأویلات اهل السنۀ، ج ۳، ص ۲۶۴.</ref>  
[[ابو منصور ماتریدی]] [[رئیس]] [[مکتب]] [[علم کلام|کلامی‌]] [[ماتریدیه]] نیز [[آیه]] را بر [[نبوت]] دوره [[کودکی]] [[تفسیر]] کرده است <ref>تأویلات اهل السنۀ، ج ۳، ص ۲۶۴.</ref>  


حاصل آن‌که اعطای [[نبوت]] و حداقل قوه تعقل و [[معرفت]] خاص به [[احکام دین]] و [[ارتباط غیبی]] با [[مقام]] قدسی در سن کودکی امر ممکن بلکه برای بعضی مانند [[حضرت یحیی]] و عیسی اتفاق افتاده است و لذا دیدگاه [[امامیه]] مبنی بر به [[امامت]] رسیدن بعض [[امامان]] در سن کودکی امر محال و [[مخالف]] مبانی [[قرآن|قرآنی]] نیست. این مسئله یعنی تشبیه [[امام جواد]]{{ع}} به [[حضرت عیسی]] در [[روایات]] [[ائمه اطهار]] نیز مورد تأکید قرار گرفته است <ref>ر.ک: الکافی، ج ۲، کتاب الحجۀ، باب الأشارۀ و النص علی ابی الحسن، ج ۱۰ و ۱۳، ص ۳۲۱. </ref>
حاصل آن‌که اعطای [[نبوت]] و حداقل [[قوه]] [[تعقل]] و [[معرفت]] خاص به [[احکام دین]] و [[ارتباط غیبی]] با [[مقام]] قدسی در سن [[کودکی]] [[امر]] ممکن بلکه برای بعضی مانند [[حضرت یحیی]] و [[عیسی]] اتفاق افتاده است و لذا دیدگاه [[امامیه]] مبنی بر به [[امامت]] رسیدن بعض [[امامان]] در سن [[کودکی]] [[امر]] محال و [[مخالف]] مبانی [[قرآن|قرآنی]] نیست. این مسئله یعنی [[تشبیه]] [[امام جواد]]{{ع}} به [[حضرت عیسی]] در [[روایات]] [[ائمه اطهار]] نیز مورد تأکید قرار گرفته است <ref>ر.ک: الکافی، ج ۲، کتاب الحجۀ، باب الأشارۀ و النص علی ابی الحسن، ج ۱۰ و ۱۳، ص ۳۲۱. </ref>


'''۲. ‌‌وجود بعض [[نوابغ]] در سن کودکی:''' علاوه بر [[پیامبران]] بعض نوابع در دوره کودکی آثار و افعالی بروز می‌‌دهند که مایه تعجب همگان می‌‌گردد، در اخبار و رسانه‌های خبری زیاد می‌‌توان در این موضوع به شواهد و مثال‌هایی دست‌یافت، مثلاً بچه ۶ - ۷ ساله یا کمتر از آن می‌‌تواند به راحتی زبان مادری و زبان بیگانه را نوشته و بخواند یا کتاب یا بخشی از آن مثل [[قرآن]] را حفظ کند که نظیر آن از هم سن و سالان خود بعید است.  
'''۲. ‌‌وجود بعض [[نوابغ]] در سن [[کودکی]]:''' علاوه بر [[پیامبران]] بعض نوابع در دوره [[کودکی]] آثار و افعالی بروز می‌‌دهند که مایه تعجب همگان می‌‌گردد، در [[اخبار]] و رسانه‌های خبری زیاد می‌‌توان در این موضوع به شواهد و مثال‌هایی دست‌یافت، مثلاً بچه ۶ - ۷ ساله یا کمتر از آن می‌‌تواند به [[راحتی]] [[زبان]] [[مادری]] و زبان [[بیگانه]] را نوشته و بخواند یا کتاب یا بخشی از آن مثل [[قرآن]] را [[حفظ]] کند که نظیر آن از هم سن و سالان خود بعید است.  
[[شیخ اسماعیل حقی بروسوی]] صاحب [[تفسیر]] [[روح البیان]] از [[مفسران]] [[اهل سنت]]، خود در ذیل آیه ۱۲ مریم {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}} گزارش می‌‌کند که برای [[شیخ سهل بن عبد الله تستری]] [[عارف]] نامی‌ در سن ۳ - ۷ سالگی حالت [[انکشاف]] و [[الهام غیبی]] رخ داده بود <ref>ر.ک: تفسیر روح البیان، ج ۵، ص ۳۱۹. </ref>. به این ترتیب [[علم غیب]] و [[نبوغ]] از نوع [[عنایت الهی]] در [[تفسیر دین]] حتی [[اداره کشور]] برای فرزندان و سلاله [[پیامبر اکرم]] امر ممکن بل واقع شده است که اشاره خواهد شد.  
[[شیخ اسماعیل حقی بروسوی]] صاحب [[تفسیر]] [[روح البیان]] از [[مفسران]] [[اهل سنت]]، خود در ذیل [[آیه]] ۱۲ [[مریم]] {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}} گزارش می‌‌کند که برای [[شیخ سهل بن عبد الله تستری]] [[عارف]] نامی‌ در سن ۳ - ۷ سالگی حالت [[انکشاف]] و [[الهام غیبی]] رخ داده بود <ref>ر.ک: تفسیر روح البیان، ج ۵، ص ۳۱۹. </ref>. به این ترتیب [[علم غیب]] و [[نبوغ]] از نوع [[عنایت الهی]] در [[تفسیر دین]] حتی [[اداره کشور]] برای [[فرزندان]] و سلاله [[پیامبر اکرم]] [[امر]] ممکن بل واقع شده است که اشاره خواهد شد.  


'''۳. [[دعوت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} از [[امام علی|علی]]{{ع}} در دورۀ کودکی به [[اسلام]] و [[تعیین]] [[جانشینی]] وی:''' یکی از نکاتی که شایستگی ذاتی [[امامان]] را ثابت می‌‌کند، مسئله [[دعوت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از [[حضرت علی]]{{ع}} در سن کودکی "۱۰ ساله" برای پذیرفتن [[اسلام]] بود، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در دوره [[نبوت]] بیست و سه ساله خود از هیچ کودکی نخواست که [[اسلام]] را بپذیرد، اما این افتخار نصیب [[حضرت علی]]{{ع}} شد. علاوه بر [[حضرت علی]]{{ع}}، [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} از [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} در دوره کودکی [[بیعت]] بر [[اسلام]] اخذ نمود که چنین مسئله‌ای در غیر آن و دیده نشده است. این سه نکته ( [[دعوت]] به [[اسلام]] در کودکی [[امام علی]]{{ع}} و اخذ [[بیعت]] از [[امام حسن]] و [[حسین]] در سن کودکی) خود دلیل بر [[فضیلت]] و [[صلاحیت]] ذاتی و منحصر به فرد [[امامان]] می‌‌باشد.  
'''۳. [[دعوت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} از [[امام علی|علی]]{{ع}} در دورۀ [[کودکی]] به [[اسلام]] و [[تعیین]] [[جانشینی]] وی:''' یکی از نکاتی که [[شایستگی]] ذاتی [[امامان]] را ثابت می‌‌کند، مسئله [[دعوت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از [[حضرت علی]]{{ع}} در سن [[کودکی]] "۱۰ ساله" برای [[پذیرفتن]] [[اسلام]] بود، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در دوره [[نبوت]] بیست و سه ساله خود از هیچ [[کودکی]] نخواست که [[اسلام]] را بپذیرد، اما این [[افتخار]] نصیب [[حضرت علی]]{{ع}} شد. علاوه بر [[حضرت علی]]{{ع}}، [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} از [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} در دوره [[کودکی]] [[بیعت]] بر [[اسلام]] اخذ نمود که چنین مسئله‌ای در غیر آن و دیده نشده است. این سه نکته ([[دعوت به اسلام]] در [[کودکی]] [[امام علی]]{{ع}} و اخذ [[بیعت]] از [[امام حسن]] و [[حسین]] در سن [[کودکی]]) خود [[دلیل]] بر [[فضیلت]] و [[صلاحیت]] ذاتی و منحصر به فرد [[امامان]] می‌‌باشد.  
بر این نکته [[مأمون]] [[خلیفه]] عباسی معاصر [[امام جواد]]{{ع}} در [[تأیید]] [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] آن حضرت استشهاد کرده است<ref>ر.ک: سلسلۀ مولفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء دوم، ص ۲۸۷، کتاب الأرشاد.</ref>  
بر این نکته [[مأمون]] [[خلیفه]] [[عباسی]] معاصر [[امام جواد]]{{ع}} در [[تأیید]] [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] آن [[حضرت]] استشهاد کرده است<ref>ر.ک: سلسلۀ مولفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء دوم، ص ۲۸۷، کتاب الأرشاد.</ref>  


'''۴. [[فضیلت]] ذاتی [[امام جواد]]{{ع}}:''' نکات پیش گفته [[امام]] [[فضیلت]] ذاتی در دوره کودکی را ثابت می‌‌کند، اما درباره [[امامت]] [[امام جواد]]{{ع}} و [[امام هادی]]{{ع}} علاوه بر امکان، وقوع آن نیز باید ثابت شود که اینک اشاراتی به آن می‌‌شود.
'''۴. [[فضیلت]] ذاتی [[امام جواد]]{{ع}}:''' نکات پیش گفته [[امام]] [[فضیلت]] ذاتی در دوره [[کودکی]] را ثابت می‌‌کند، اما درباره [[امامت]] [[امام جواد]]{{ع}} و [[امام هادی]]{{ع}} علاوه بر امکان، وقوع آن نیز باید ثابت شود که اینک اشاراتی به آن می‌‌شود.


'''الف. پاسخ به سؤال‌ها و مناظره‌های علمی‌:''' بعد از [[رحلت]] [[امام رضا]]{{ع}} [[شیعیان]] برای [[یقین]] به اهلیت [[حضرت جواد]]{{ع}} برای [[منصب الهی]] [[امامت]] ابتدا از وی سؤال‌هایی را مطرح کردند، چنان‌که بزرگان [[شیعه]] در بغداد تصمیم گرفتند ۸۰ تن از فقیهان را نزد حضرت فرستاده و مسئله را تحقیق کنند. آنان با دریافت جواب علمی‌ دقیق برای سؤال‌های خود از کودک ۸ ساله به [[امامت]] وی [[ایمان]] آرودند<ref>ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۲۰؛ قندوزی، سنابیع المودۀ، ج ۳ ص ۱۲۶. </ref>
'''الف. پاسخ به سؤال‌ها و مناظره‌های علمی‌:''' بعد از [[رحلت]] [[امام رضا]]{{ع}} [[شیعیان]] برای [[یقین]] به اهلیت [[حضرت جواد]]{{ع}} برای [[منصب الهی]] [[امامت]] ابتدا از وی سؤال‌هایی را مطرح کردند، چنان‌که بزرگان [[شیعه]] در [[بغداد]] [[تصمیم]] گرفتند ۸۰ تن از [[فقیهان]] را نزد [[حضرت]] فرستاده و مسئله را [[تحقیق]] کنند. آنان با دریافت جواب علمی‌ دقیق برای سؤال‌های خود از [[کودک]] ۸ ساله به [[امامت]] وی [[ایمان]] آرودند<ref>ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۲۰؛ قندوزی، سنابیع المودۀ، ج ۳ ص ۱۲۶. </ref>
یکی دیگر از مواردی که حضرت شایستگی‌های ذاتی و [[عنایت الهی]] در حق خود را در عرصه‌های مختلف نشان داد [[مناظره]] علمی‌ میان حضرت و [[عالمان]] مشهور زمانه خود از طیف [[مخالفان]] [[امامت]] و نیز منسوب به [[خلیفه]] بود. آن حضرت به کرات با [[عالمان دینی]] [[مناظره]] نموده و همگی آن‌ها را با وجود [[صغر سن|صغر سنی]] مغلوب خود می‌‌کرد که در تاریخ ثبت شده است.  
یکی دیگر از مواردی که [[حضرت]] شایستگی‌های ذاتی و [[عنایت الهی]] در [[حق]] خود را در عرصه‌های مختلف نشان داد [[مناظره]] علمی‌ میان [[حضرت]] و [[عالمان]] مشهور زمانه خود از طیف [[مخالفان]] [[امامت]] و نیز منسوب به [[خلیفه]] بود. آن [[حضرت]] به کرات با [[عالمان دینی]] [[مناظره]] نموده و همگی آنها را با وجود [[صغر سن|صغر سنی]] مغلوب خود می‌‌کرد که در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است.  
مأمون [[خلیفه]] وقت با مشاهده [[فضایل]] و کمالات حضرت در آن سن - و چه بسا اغراض دیگر - خواست دختر خود "ام الفضل" را به عقد آن حضرت درآورد که مورد مخالفت نزدیکانش از جمله [[عالمان]] درباری قرار گرفت، آنان از [[مأمون]] خواستند مناظره‌ای را بین آنان و حضرت ترتیب دهد. یحیی بن اکثم داناترین و به تعبیری قاضی القضات دربار نیز در این [[مناظره]] شرکت جست. در این [[مناظره]] نیز حضرت بر خصم فائق آمد و جملگی [[مخالفان]] بر خواست [[مأمون]] درباره تزویج دختر خود با حضرت تسلیم شدند<ref>ر.ک: الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲؛ سلسلۀ مصنفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء ۲، ص ۲۸۲، کتاب الأرشاد؛ مسعودی، اثبات الوصیۀ.</ref>  
[[مأمون]] [[خلیفه]] وقت با [[مشاهده]] [[فضایل]] و [[کمالات]] [[حضرت]] در آن سن - و چه بسا اغراض دیگر - خواست دختر خود "[[ام الفضل]]" را به [[عقد]] آن [[حضرت]] درآورد که مورد [[مخالفت]] نزدیکانش از جمله [[عالمان]] درباری قرار گرفت، آنان از [[مأمون]] خواستند مناظره‌ای را بین آنان و [[حضرت]] ترتیب دهد. [[یحیی بن اکثم]] [[داناترین]] و به تعبیری [[قاضی]] القضات دربار نیز در این [[مناظره]] [[شرکت]] جست. در این [[مناظره]] نیز [[حضرت]] بر [[خصم]] فائق آمد و جملگی [[مخالفان]] بر خواست [[مأمون]] درباره تزویج دختر خود با [[حضرت]] [[تسلیم]] شدند<ref>ر.ک: الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲؛ سلسلۀ مصنفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء ۲، ص ۲۸۲، کتاب الأرشاد؛ مسعودی، اثبات الوصیۀ.</ref>  


'''ب. اعتراف [[مأمون]] و دیگر مخالفان:''' در پی مناظره‌های متعدد حضرت با [[عالمان]] اهل سن همگی آنان از جمله [[مأمون]] به [[ذکاوت]]، [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] ذاتی [[امام جواد]]{{ع}} در دوره کودکی پی برده و لب به اعتراف آن گشودند، پیش‌تر ذکر شد یحیی بن اکثم [[رئیس]] علمای [[اهل سنت]] وقت نخست [[مخالف]] [[صفات کمالی]] حضرت بوده اما بعد از [[مناظره]] به آن اعتراف نمود. [[مأمون]] خود بارها نه تنها به [[فضایل]] آن حضرت، بلکه به [[فلسفه]] و علت آن نیز اشاراتی می‌‌کرد که آن همان وابستگی به سلسله [[نبوت]] و دریافت [[علم]] و [[فضیلت]] خود از طریق [[الهام]] و [[عنایت الهی]] است، چنان‌که به صورت شفاف خطاب به گروهی از [[عالمان]] می‌‌گوید:{{عربی|" وَيْحَكُمْ إِنَّ أَهْلَ هَذَا الْبَيْتِ خُصُّوا مِنَ الْخَلْقِ بِمَا تَرَوْنَ مِنَ الْفَضْلِ وَ إِنَّ صِغَرَ السِّنِّ لَا يَمْنَعُهُمْ مِنَ الْكَمَال... إِنَّ هَذَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ عِلْمُهُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَوَادِّهِ وَ إِلْهَامِهِ"}} <ref>«او از خاندانى است كه [[علم]] ايشان از جانب [[خدا]] و بسته به [[دانش]] عميق بى‏انتها و الهامات پروردگار است‏»؛ ر.ک: [[احتجاج]] الطبرسی، ج ۲، صص ۲۷۶ - ۲۶۹؛ مفید، همان، ص ۲۸۲. </ref>
'''ب. اعتراف [[مأمون]] و دیگر [[مخالفان]]:''' در پی مناظره‌های متعدد [[حضرت]] با [[عالمان]] [[اهل]] سن همگی آنان از جمله [[مأمون]] به [[ذکاوت]]، [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] ذاتی [[امام جواد]]{{ع}} در دوره [[کودکی]] پی برده و لب به اعتراف آن گشودند، پیش‌تر ذکر شد [[یحیی بن اکثم]] [[رئیس]] علمای [[اهل سنت]] وقت نخست [[مخالف]] [[صفات کمالی]] [[حضرت]] بوده اما بعد از [[مناظره]] به آن اعتراف نمود. [[مأمون]] خود بارها نه تنها به [[فضایل]] آن [[حضرت]]، بلکه به [[فلسفه]] و علت آن نیز اشاراتی می‌‌کرد که آن همان [[وابستگی]] به سلسله [[نبوت]] و دریافت [[علم]] و [[فضیلت]] خود از طریق [[الهام]] و [[عنایت الهی]] است، چنان‌که به صورت شفاف خطاب به گروهی از [[عالمان]] می‌‌گوید:{{عربی|" وَيْحَكُمْ إِنَّ أَهْلَ هَذَا الْبَيْتِ خُصُّوا مِنَ الْخَلْقِ بِمَا تَرَوْنَ مِنَ الْفَضْلِ وَ إِنَّ صِغَرَ السِّنِّ لَا يَمْنَعُهُمْ مِنَ الْكَمَال... إِنَّ هَذَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ عِلْمُهُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَوَادِّهِ وَ إِلْهَامِهِ"}} <ref>«او از خاندانى است كه [[علم]] ايشان از جانب [[خدا]] و بسته به [[دانش]] عميق بى‏انتها و الهامات پروردگار است‏»؛ ر.ک: [[احتجاج]] الطبرسی، ج ۲، صص ۲۷۶ - ۲۶۹؛ مفید، همان، ص ۲۸۲. </ref>
دیگر [[عالمان]] [[اهل سنت]] مانند [[ابن حجر هیتمی‌]] به فضل، علم، کمال، عظمت و ارائه برهان و استدلال در کودکی آن حضرت اعتراف نمودند <ref>الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲.</ref>  
دیگر [[عالمان]] [[اهل سنت]] مانند [[ابن حجر هیتمی‌]] به [[فضل]]، [[علم]]، کمال، [[عظمت]] و ارائه [[برهان]] و [[استدلال]] در [[کودکی]] آن [[حضرت]] اعتراف نمودند <ref>الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲.</ref>  


'''۵. [[فضیلت]] ذاتی [[امام هادی]]{{ع}}:''' آن حضرت نیز مانند پدر گرامی‌ خود در سن کودکی به [[امامت]] رسید، [[شیعیان]] به دلیل مشابه یعنی [[امامت]] رسیدن [[امام جواد]]{{ع}} در دوره کودکی، [[امامت]] [[امام هادی]]{{ع}} را نیز پذیرفتند. در [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] ذاتی [[امام هادی]] به این نکته بسنده می‌‌کنیم که [[خلیفه]] وقت معتصم خواست از [[صغر سن|صغر سنی]] حضرت استفاده نموده او را زیر نظر یک علام [[مخالف]] [[شیعه]] زبردستی به نام ابو عبد الله جنیدی به صورت حبس در خانه [[تعلیم]] و تربیت دهد. جنیدی به عنوان استاد خصوصی حضرت به مدت [[تعیین]] شده به ظاهر به [[تعلیم]] و به تعبیری شست و شوی مغزی حضرت پرداخت. بزرگان [[شیعه]] از این مسئله ناراحت شده بعد از مدتی وضعیت [[امام]]{{ع}} را از [[جنیدی]] پرسیدند، وی گفت: به [[خدا]] قسم، من او را [[تعلیم]] نمی‌دهم بلکه اوست که مرا [[تعلیم]] می‌‌دهد. ثمره این [[تعلیم]] خصوصی روی آوردن [[جنیدی]] به [[تشیع]] گردید<ref>ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۳۰.</ref>
'''۵. [[فضیلت]] ذاتی [[امام هادی]]{{ع}}:''' آن [[حضرت]] نیز مانند [[پدر]] گرامی‌ خود در سن [[کودکی]] به [[امامت]] رسید، [[شیعیان]] به [[دلیل]] مشابه یعنی [[امامت]] رسیدن [[امام جواد]]{{ع}} در دوره [[کودکی]]، [[امامت]] [[امام هادی]]{{ع}} را نیز پذیرفتند. در [[صلاحیت]] و [[فضیلت]] ذاتی [[امام هادی]] به این نکته بسنده می‌‌کنیم که [[خلیفه]] وقت [[معتصم]] خواست از [[صغر سن|صغر سنی]] [[حضرت]] استفاده نموده او را زیر نظر یک علام [[مخالف]] [[شیعه]] زبردستی به نام [[ابو عبد الله جنیدی]] به صورت [[حبس]] در [[خانه]] [[تعلیم]] و [[تربیت]] دهد. جنیدی به عنوان استاد خصوصی [[حضرت]] به مدت [[تعیین]] شده به ظاهر به [[تعلیم]] و به تعبیری شست و شوی مغزی [[حضرت]] پرداخت. بزرگان [[شیعه]] از این مسئله ناراحت شده بعد از مدتی وضعیت [[امام]]{{ع}} را از [[جنیدی]] پرسیدند، وی گفت: به [[خدا]] قسم، من او را [[تعلیم]] نمی‌دهم بلکه اوست که مرا [[تعلیم]] می‌‌دهد. ثمره این [[تعلیم]] خصوصی روی آوردن [[جنیدی]] به [[تشیع]] گردید<ref>ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۳۰.</ref>
کرامات و [[صفات کمالی]] حضرت در دوران کودکی و بعد آن به حدی مانند آفتاب ظاهر بود که این دستمایه‌ای باری کوته فکران شد، آنان به غلو روی آرودند و حضرت ضمن مبارزه با این مسئله حکم قتل چندین تن از آنان را صادر کرد<ref>ر.ک: سید ابو القاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۲۴۰، ذیل فارس بن حاتم.</ref>  
[[کرامات]] و [[صفات کمالی]] [[حضرت]] در [[دوران کودکی]] و بعد آن به حدی مانند [[آفتاب]] ظاهر بود که این دستمایه‌ای باری کوته فکران شد، آنان به [[غلو]] روی آرودند و [[حضرت]] ضمن [[مبارزه]] با این مسئله [[حکم]] [[قتل]] چندین تن از آنان را صادر کرد<ref>ر.ک: سید ابو القاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۲۴۰، ذیل فارس بن حاتم.</ref>  
حاصل آن‌که با توجّه به نوبت در [[صغر سن|صغر سنی]] برای [[حضرت عیسی]] و اعطای حکم برای [[حضرت یحیی]]، [[امامت]] در این دوران برای [[امامان]] از سلاله [[پیامبر اسلام]]{{صل}} امر ممکن و واقعی است، علاوه آن‌که [[امامت]] آن بزرگواران از طریق [[روایات]] [[امامان]] پیشین و منتهی به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نقل گزارش شده است<ref>ر.ک: حاکم نیشابوری، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۷۶، ح ۸۹. </ref> و این خود برهان "لمی‌" بر امکان و [[صلاحیت]] ذاتی آنان است.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۸۷ - ۹۳.</ref>
حاصل آن‌که با توجّه به نوبت در [[صغر سن|صغر سنی]] برای [[حضرت عیسی]] و [[اعطای حکم]] برای [[حضرت یحیی]]، [[امامت]] در این دوران برای [[امامان]] از سلاله [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[امر]] ممکن و واقعی است، علاوه آن‌که [[امامت]] آن بزرگواران از طریق [[روایات]] [[امامان]] پیشین و منتهی به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] گزارش شده است<ref>ر.ک: حاکم نیشابوری، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۷۶، ح ۸۹. </ref> و این خود [[برهان]] "لمی‌" بر امکان و [[صلاحیت]] ذاتی آنان است.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۸۷ - ۹۳.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==

نسخهٔ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۵۳

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل شروط امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.


شروط امامت از دیدگاه متکلمین

قریشی بودن امام(ع)

عدالت و پارسایی

دانایی و کفایت

شرایط امام

  1. عصمت: بر اساس آموزه‌های قرآن، امام(ع) دارای ویژگی‌هایی است که مهم‌ترین آنها عصمت است[۵۱]. خدای متعال در پاسخ حضرت ابراهیم(ع) که از خدا خواست تا امامت را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد: ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [۵۲] مفسران با استناد به این آیه عصمت را برای امام(ع) لازم می‌دانند و لزوم عصمت را این‌گونه تبیین می‌کنند که امام(ع) مقتدا و رهبری است که اقتدای به او واجب است و اگر امام(ع) معصیت کند بر آدمیان نیز از باب لزوم اطاعت از امام(ع)، معصیت واجب خواهد بود و این امر محال است، زیرا معصیت ممنوع است و جمع فعل و ترک غیر ممکن است، ازاین‌رو عصمت در امامان(ع) لازم است تا این محذور پیش نیاید[۵۳] ناگفته نماند که آیه بر عصمت امام(ع) در طول حیات و تمام عمر دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از عمر خود گرفتار فسق یا شرک باشد شایستگی مقام امامت را نخواهد داشت [۵۴][۵۵]. نیز خداوند در ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۵۶] از مؤمنان می‌خواهد، تقوای الهی را پیشه ساخته و به طور مطلق [۵۷] با صادقان باشند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [۵۸] بی‌تردید لازمه همراهی مطلق با آنان، عصمت آنهاست[۵۹][۶۰]. همچنین در ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ [۶۱]، اطاعت از اولواالامر در ردیف اطاعت پیامبر(ص) و اطاعت پیامبر(ص) در ردیف اطاعت خدای متعال قرار گرفته است و چون اطاعت خدا به صورت مطلق واجب است بنابراین، اطاعت پیامبر(ص) و اولواالامر نیز به طور مطلق واجب است و لازمه وجوب اطاعتِ مطلق، عصمت است [۶۲] دلالت آیه بر عصمت چنان واضح و روشن است که برخی از اهل سنت نیز نتوانسته‌اند آن را انکار کنند، گرچه مصداق اولواالامر در نظر آنان، اهل حلّ و عقد از امت‌اند که مجموع آنان ـ به شرط اجتماع ـ خطا نمی‌کنند[۶۳]؛ ولی چون اهل حل و عقد کسانی‌اند که ممکن است مرتکب خطا بشوند از عصمت بهره‌ای ندارند و نمی‌تواند مراد آیه اهل حل و عقد باشد[۶۴][۶۵].
  2. علم خدادای: امامان(ع) حق که مسئولیت خطیر هدایت مردم به سعادت و کمال و مدیریت جوامع انسانی را بر عهده دارند، باید از دانش گسترده برخوردار باشند، تا بتوانند این مسئولیت را به انجام رسانند، افزون بر این لازم است علم آنان از خطا و شک مصون باشد، تا مردم بتوانند به آنان اعتماد کنند و هدایت ایشان را پذیرفته و تحت حاکمیت آنان به اهداف مادی و معنوی خود برسند، ازاین‌رو خداوند طالوت را با برتری در دانش و نیروی جسمانی برای حاکمیت بر بنی‌اسرائیل برگزید: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ [۶۶] و نیز اولواالامر را مرجع علمی مسلمانان در تشخیص حق و باطل و صدق و کذب معرفی کرد و به آنان فرمان داد تا در هنگام دریافت گزارشها به اولواالامر به عنوان صاحبان آگاهی و قدرت تشخیص مراجعه کنند تا با استنباط حق و صدق، آنان را آگاه سازند: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ [۶۷] مقصود از اولواالامر در این آیه همان کسانی هستند که در آیه ۵۹ سوره نساء به آنان اشاره شده و حکم ایشان در عصمت و وجوبِ اطاعت مانند رسول خداست(ص) [۶۸][۶۹]. و مصادیق آن براساس روایات، اماماناند(ع)[۷۰] با توجه به اینکه آیه، اولواالامر را آگاه به ریشه مسائل معرفی کرده به‌گونه‌ای که اگر دیگران به آنان مراجعه کنند راهنماییشان می‌کنند، استفاده می‌شود که علم آنان آمیخته به جهل و شک و خطا نیست و این در مورد غیر معصومان صدق نمی‌کند، افزون بر این از ذیل آیه فهمیده می‌شود که وجود اولواالامر نوعی فضل و رحمت الهی است که اطاعتشان مردم را از پیروی شیطان باز می‌دارد: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً [۷۱] و تنها پیروی از معصومان می‌تواند انسان را از گمراهی و پیروی شیطان به طور قطع باز دارد، زیرا غیر معصوم ممکن است خود گرفتار لغزش و خطا شود[۷۲][۷۳]. از دیگر آیاتی که علم امام(ع) از آن استفاده می‌شود آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ [۷۴] و ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ [۷۵] است که براساس آن باید انسان‌ها اموری را که نمی‌دانند از اهل ذکر بپرسند. گرچه مضمون آیه عام و ارشاد به اصلی عقلایی یعنی وجوب رجوع جاهل به اهل خبره است [۷۶]؛ ولی کامل‌ترین مصداق "اهل ذکر" امامان(ع) هستند [۷۷]، چنان‌که در روایات فراوانی نیز آمده است که مقصود از اهل ذکر ائمه‌اند(ع) [۷۸] در آیات دیگری نیز با تعبیراتی نظیر راسخان در علم: ﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ [۷۹][۸۰]، کسی که علم کتاب نزد اوست: ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ [۸۱][۸۲] و کسانی که به آنان علم داده شده: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ [۸۳][۸۴] به عالمانی اشاره شده که مصادیق کامل آنها امامان(ع) هستند. شایان ذکر است که بر پایه روایات فراوانی از امامان(ع) آنان به غیب و همه علومی که در اختیار فرشتگان، پیامبران و رسولان قرار گرفته عالم‌اند [۸۵] و علم آنان دارای منابع فراوانی است؛ مانند تحدیث و الهام، وراثت از پیامبر اکرم(ص) و امام(ع) پیش از خود، جفر و جامعه، مصحف فاطمه(س) و صحیفه امیرمؤمنان، امام علی(ع) [۸۶][۸۷].
  3. حجیت کلام و لزوم اطاعت از وی:
  4. ولایت:

شروط امامت از دیدگاه اهل سنت

شروط امامت از دیدگاه شیعه

آیا امامت از دوران کودکی امکان‌پذیر است؟

تحلیل و بررسی: در تحلیل این شبهه نکات ذیل قابل توجّه است:

۱. اعطای نبوت و حکم در دوره نوزادی به حضرت عیسی(ع) و حضرت یحیی(ع): اولین نکته اینکه نباید به امامت رسیدن دو امام بزرگوار مزبور در سن کودکی مایه تعجب و چه بسا انکار قرار گیرد؛ چراکه خداوند متعال در قرآن از اعطای حکم به حضرت یحیی و نبوت به حضرت عیسی در صغر سنی خبر داده است. ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا[۹۷]؛ ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا[۹۸].

در اینکه مقصود از حکم اعطای خداوند برای حضرت یحیی چیست؟ آیا شامل نبوتنیز می‌شود یا نه؟ میان مفسران اعم از شیعی و سنی اختلاف نظر وجود دارد[۹۹] اینجا به ذکر مفسر و متلکم نامی اهل سنت یعنی فخر رازی بسنده می‌شود که در تفسیر اعطای حکم به حضرت یحیی می‌نویسد: " الحکم هو النبوة فان الله تعالی احکم عقله فی صباه و أوحی الیه و ذلک لان الله تعالی قد بعث یحیی و عیسی وهما صبیان" [۱۰۰]. قدر مشترک و متیقن از "حکم" قوه فهم و دراکه دقیق و الهام غیبی و اعجاب‌انگیزی است که خداوند از آن به عنوان یک عنایت خاص و ویژگی انحصاری حضرت یحیی نام می‌برد. از این آیه شریفه روشن می‌شود که علم و قوه تعقل ویژه و ارتباط غیبی در صغر سنی و کودکی امر ممکن بل واقع شده است و در آن هیچ بعدی وجود ندارد. اما درباره نبوت حضرت عیسی(ع) که آیه آن صریح است، اکثریت اندیشوران شیعی آن را بر نبوت حال کودکی حمل و تفسیر کرده‌اند[۱۰۱]؛ اما مفسران اهل سنت دیدگاه‌های مختلفی ذکر کرده‌اند، برخی منکر[۱۰۲] و بعض دیگر به ذکر دو قول "نبوت و غیر نبوت" بدون رد یکی بسنده کرده‌اند[۱۰۳]، اما بعض دیگر آن را بر نبوت تفسیر و حمل نموده‌اند، بروسوی در روح البیان خود این قول را به جمهور نسبت می‌‌دهد [۱۰۴] زمخشری تفسیر نبوت بر سن کودکی را به ظاهر آیه نسبت می‌‌دهد [۱۰۵]

فخر رازی با صراحت تمام دو آیه فوق "حکم حضرت یحیی و نبوت حضرت عیسی" را به کودکی حمل می‌‌کند و در پاسخ این شبهه که آن امر بعیدی است می‌‌گوید، امر خارق‌العاده لازمه نبوت و اعجاز است و هر کس منکر آن شود، راه اثبات نبوت را بسته است. وی ظاهر آیه ﴿آتَانِيَ الْكِتَابَ را دلیل نبوت حضرت عیسی در کودکی می‌‌داند که واجب است آن بر ظاهر حمل و از تفسیر خلاف ظاهر اجتناب نمود [۱۰۶]. ابو منصور ماتریدی رئیس مکتب کلامی‌ ماتریدیه نیز آیه را بر نبوت دوره کودکی تفسیر کرده است [۱۰۷]

حاصل آن‌که اعطای نبوت و حداقل قوه تعقل و معرفت خاص به احکام دین و ارتباط غیبی با مقام قدسی در سن کودکی امر ممکن بلکه برای بعضی مانند حضرت یحیی و عیسی اتفاق افتاده است و لذا دیدگاه امامیه مبنی بر به امامت رسیدن بعض امامان در سن کودکی امر محال و مخالف مبانی قرآنی نیست. این مسئله یعنی تشبیه امام جواد(ع) به حضرت عیسی در روایات ائمه اطهار نیز مورد تأکید قرار گرفته است [۱۰۸]

۲. ‌‌وجود بعض نوابغ در سن کودکی: علاوه بر پیامبران بعض نوابع در دوره کودکی آثار و افعالی بروز می‌‌دهند که مایه تعجب همگان می‌‌گردد، در اخبار و رسانه‌های خبری زیاد می‌‌توان در این موضوع به شواهد و مثال‌هایی دست‌یافت، مثلاً بچه ۶ - ۷ ساله یا کمتر از آن می‌‌تواند به راحتی زبان مادری و زبان بیگانه را نوشته و بخواند یا کتاب یا بخشی از آن مثل قرآن را حفظ کند که نظیر آن از هم سن و سالان خود بعید است. شیخ اسماعیل حقی بروسوی صاحب تفسیر روح البیان از مفسران اهل سنت، خود در ذیل آیه ۱۲ مریم ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا گزارش می‌‌کند که برای شیخ سهل بن عبد الله تستری عارف نامی‌ در سن ۳ - ۷ سالگی حالت انکشاف و الهام غیبی رخ داده بود [۱۰۹]. به این ترتیب علم غیب و نبوغ از نوع عنایت الهی در تفسیر دین حتی اداره کشور برای فرزندان و سلاله پیامبر اکرم امر ممکن بل واقع شده است که اشاره خواهد شد.

۳. دعوت پیامبر(ص) از علی(ع) در دورۀ کودکی به اسلام و تعیین جانشینی وی: یکی از نکاتی که شایستگی ذاتی امامان را ثابت می‌‌کند، مسئله دعوت پیامبر اسلام(ص) از حضرت علی(ع) در سن کودکی "۱۰ ساله" برای پذیرفتن اسلام بود، پیامبر اسلام(ص) در دوره نبوت بیست و سه ساله خود از هیچ کودکی نخواست که اسلام را بپذیرد، اما این افتخار نصیب حضرت علی(ع) شد. علاوه بر حضرت علی(ع)، پیامبر(ص) از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در دوره کودکی بیعت بر اسلام اخذ نمود که چنین مسئله‌ای در غیر آن و دیده نشده است. این سه نکته (دعوت به اسلام در کودکی امام علی(ع) و اخذ بیعت از امام حسن و حسین در سن کودکی) خود دلیل بر فضیلت و صلاحیت ذاتی و منحصر به فرد امامان می‌‌باشد. بر این نکته مأمون خلیفه عباسی معاصر امام جواد(ع) در تأیید صلاحیت و فضیلت آن حضرت استشهاد کرده است[۱۱۰]

۴. فضیلت ذاتی امام جواد(ع): نکات پیش گفته امام فضیلت ذاتی در دوره کودکی را ثابت می‌‌کند، اما درباره امامت امام جواد(ع) و امام هادی(ع) علاوه بر امکان، وقوع آن نیز باید ثابت شود که اینک اشاراتی به آن می‌‌شود.

الف. پاسخ به سؤال‌ها و مناظره‌های علمی‌: بعد از رحلت امام رضا(ع) شیعیان برای یقین به اهلیت حضرت جواد(ع) برای منصب الهی امامت ابتدا از وی سؤال‌هایی را مطرح کردند، چنان‌که بزرگان شیعه در بغداد تصمیم گرفتند ۸۰ تن از فقیهان را نزد حضرت فرستاده و مسئله را تحقیق کنند. آنان با دریافت جواب علمی‌ دقیق برای سؤال‌های خود از کودک ۸ ساله به امامت وی ایمان آرودند[۱۱۱] یکی دیگر از مواردی که حضرت شایستگی‌های ذاتی و عنایت الهی در حق خود را در عرصه‌های مختلف نشان داد مناظره علمی‌ میان حضرت و عالمان مشهور زمانه خود از طیف مخالفان امامت و نیز منسوب به خلیفه بود. آن حضرت به کرات با عالمان دینی مناظره نموده و همگی آنها را با وجود صغر سنی مغلوب خود می‌‌کرد که در تاریخ ثبت شده است. مأمون خلیفه وقت با مشاهده فضایل و کمالات حضرت در آن سن - و چه بسا اغراض دیگر - خواست دختر خود "ام الفضل" را به عقد آن حضرت درآورد که مورد مخالفت نزدیکانش از جمله عالمان درباری قرار گرفت، آنان از مأمون خواستند مناظره‌ای را بین آنان و حضرت ترتیب دهد. یحیی بن اکثم داناترین و به تعبیری قاضی القضات دربار نیز در این مناظره شرکت جست. در این مناظره نیز حضرت بر خصم فائق آمد و جملگی مخالفان بر خواست مأمون درباره تزویج دختر خود با حضرت تسلیم شدند[۱۱۲]

ب. اعتراف مأمون و دیگر مخالفان: در پی مناظره‌های متعدد حضرت با عالمان اهل سن همگی آنان از جمله مأمون به ذکاوت، صلاحیت و فضیلت ذاتی امام جواد(ع) در دوره کودکی پی برده و لب به اعتراف آن گشودند، پیش‌تر ذکر شد یحیی بن اکثم رئیس علمای اهل سنت وقت نخست مخالف صفات کمالی حضرت بوده اما بعد از مناظره به آن اعتراف نمود. مأمون خود بارها نه تنها به فضایل آن حضرت، بلکه به فلسفه و علت آن نیز اشاراتی می‌‌کرد که آن همان وابستگی به سلسله نبوت و دریافت علم و فضیلت خود از طریق الهام و عنایت الهی است، چنان‌که به صورت شفاف خطاب به گروهی از عالمان می‌‌گوید:" وَيْحَكُمْ إِنَّ أَهْلَ هَذَا الْبَيْتِ خُصُّوا مِنَ الْخَلْقِ بِمَا تَرَوْنَ مِنَ الْفَضْلِ وَ إِنَّ صِغَرَ السِّنِّ لَا يَمْنَعُهُمْ مِنَ الْكَمَال... إِنَّ هَذَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ عِلْمُهُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَوَادِّهِ وَ إِلْهَامِهِ" [۱۱۳] دیگر عالمان اهل سنت مانند ابن حجر هیتمی‌ به فضل، علم، کمال، عظمت و ارائه برهان و استدلال در کودکی آن حضرت اعتراف نمودند [۱۱۴]

۵. فضیلت ذاتی امام هادی(ع): آن حضرت نیز مانند پدر گرامی‌ خود در سن کودکی به امامت رسید، شیعیان به دلیل مشابه یعنی امامت رسیدن امام جواد(ع) در دوره کودکی، امامت امام هادی(ع) را نیز پذیرفتند. در صلاحیت و فضیلت ذاتی امام هادی به این نکته بسنده می‌‌کنیم که خلیفه وقت معتصم خواست از صغر سنی حضرت استفاده نموده او را زیر نظر یک علام مخالف شیعه زبردستی به نام ابو عبد الله جنیدی به صورت حبس در خانه تعلیم و تربیت دهد. جنیدی به عنوان استاد خصوصی حضرت به مدت تعیین شده به ظاهر به تعلیم و به تعبیری شست و شوی مغزی حضرت پرداخت. بزرگان شیعه از این مسئله ناراحت شده بعد از مدتی وضعیت امام(ع) را از جنیدی پرسیدند، وی گفت: به خدا قسم، من او را تعلیم نمی‌دهم بلکه اوست که مرا تعلیم می‌‌دهد. ثمره این تعلیم خصوصی روی آوردن جنیدی به تشیع گردید[۱۱۵] کرامات و صفات کمالی حضرت در دوران کودکی و بعد آن به حدی مانند آفتاب ظاهر بود که این دستمایه‌ای باری کوته فکران شد، آنان به غلو روی آرودند و حضرت ضمن مبارزه با این مسئله حکم قتل چندین تن از آنان را صادر کرد[۱۱۶] حاصل آن‌که با توجّه به نوبت در صغر سنی برای حضرت عیسی و اعطای حکم برای حضرت یحیی، امامت در این دوران برای امامان از سلاله پیامبر اسلام(ص) امر ممکن و واقعی است، علاوه آن‌که امامت آن بزرگواران از طریق روایات امامان پیشین و منتهی به پیامبر(ص) نقل گزارش شده است[۱۱۷] و این خود برهان "لمی‌" بر امکان و صلاحیت ذاتی آنان است.[۱۱۸]

پرسش‌های وابسته

منابع

مصداق‌های امام

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع امام

پانویس

  1. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  2. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  3. تلخیص المحصَّل، ص۴۲۹ـ ۴۳۰.
  4. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  5. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  6. الإرشاد جوینی، ص۱۷۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ اصول الدین، ص۲۷۳؛ المغنی، ج۱، ص۱۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.
  7. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  8. الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳ـ ۱۹۶.
  9. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  10. نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  12. از فرمانروای خویش اطاعت کنید، هر چند برده‌ای حبشی باشد که اعضایش قطع شده است؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، حدیث۳۱۱.
  13. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  14. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  15. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  16. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  17. قواعد المرام؛ ص۱۷۹ـ ۱۸۰.
  18. شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۱؛ الزیدیه؛ ص۳۳۸ـ ۳۳۹.
  19. المغنی؛ ج۱؛ ص۲۰۱ـ ۲۰۲.
  20. الأباضیه مذهب اسلامی معتدل؛ ص۲۵.
  21. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  22. شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴؛ شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد؛ ص۲۵۶.
  23. المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۹.
  24. اصول السنه؛ ص۸۰.
  25. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  26. تمهید الأوائل؛ ص۴۷۸.
  27. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  28. شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.
  29. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  30. شرح العقیده الطحاویه؛ ص۳۷۹.
  31. شرح العقائد النسفیه؛ ص۱۱۴.
  32. شرح الفقه الأکبر؛ ص۱۸۱.
  33. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  34. جامع الاصول؛ ج۴؛ ص۷۵.
  35. وسائل الشیعه؛ ج۱۲؛ باب۴۲؛ حدیث۱۰.
  36. تاریخ طبری؛ ج۶؛ ص۲۲۹.
  37. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  38. مقدمه ابن خلدون؛ ص۲۱۶ـ ۲۱۷.
  39. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  40. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  41. تلخیص المحصّل؛ ص۴۳۰؛ قواعد المرام؛ ص۱۷۹؛ المنقذ من التقلید؛ ج۲؛ ص۲۹۰ـ ۲۹۵؛ الذخیره فی علم الکلام؛ ص۴۳۳ـ ۴۳۴؛ الشافی فی الامامه؛ ج۱؛ ص۱۶۳ـ ۱۶۵.
  42. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  43. المغنی؛ ج۱؛ ص۱۹۸ و ۲۰۹.
  44. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  45. تمهید الأوائل؛ ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی؛ ص۱۶۹ـ ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی؛ ص۱۴۷؛ شرح المقاصد؛ ج۵؛ ص۲۴۴.
  46. شرح المواقف؛ ج۸؛ ص۳۴۹.
  47. النبراس؛ ص۵۳۶.
  48. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  49. الزیدیه؛ ص۳۳۸؛ قواعد العقائد؛ ص۱۲۶.
  50. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۶۹.
  51. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  52. پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  53. التفسيرالكبير، ج۴، ص ۳۶ ـ ۳۷، ج ۱۰، ص ۱۴۴.
  54. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
  55. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  56. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.
  57. المیزان، ج ۹، ص ۴۰۲.
  58. ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.
  59. التفسيرالكبير، ج ۱۶، ص ۲۲۱؛ پيام قرآن، ج ۹، ص ۵۰؛ حق‌اليقين، ص ۵۴ ـ ۵۵.
  60. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  61. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  62. الميزان، ج ۴، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۱؛ حق اليقين، ص ۴۰.
  63. التفسير الكبير، ج ۱۰، ص ۱۴۴؛ التفسير المنار، ج ۵، ص ۲۰۳.
  64. الميزان، ج ۴، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳.
  65. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  66. خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است؛ سوره بقره، آیه: ۲۴۷.
  67. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.
  68. الميزان، ج ۵، ص ۲۲؛ ج ۴، ص ۳۸۷ ـ ۳۹۱.
  69. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۹.
  70. روض‌الجنان،ج۶، ص۳۵؛ همان، ج۴، ص۳۸۷ـ ۳۹۱؛ ج ۵، ص ۲۳ ـ ۲۴.
  71. و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.
  72. الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹، ۲۸۵.
  73. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.
  74. و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل کتاب (آسمانی) بپرسید؛ سوره نحل، آیه: ۴۳.
  75. و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم، اگر نمی‌دانید از اهل کتاب بپرسید؛ سوره انبیاء، آیه: ۷.
  76. الميزان، ج ۱۲، ص ۲۵۹، ۲۸۵.
  77. الميزان، ج۱۲، ص۲۸۵؛ پيام قرآن، ج۹، ص ۱۱۴.
  78. روض‌الجنان، ج ۱۳، ص ۲۰۹.
  79. و استواران در دانش؛ سوره آل عمران، آیه: ۷.
  80. الكافى،ج۱، ص۲۱۳؛ نورالثقلين، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۱۸.
  81. و کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه: ۴۳.
  82. مجمع‌البيان، ج ۶، ص ۴۶۲؛ نورالثقلين، ج ۲، ص۵۲۱ ـ ۵۲۴؛ الميزان، ج۱۱، ص۳۸۷ ـ ۳۸۹.
  83. اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند؛ سوره عنکبوت، آیه: ۴۹.
  84. الكافى، ج ۱، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۴؛ مجمع‌البيان، ۸، ص ۴۵۱؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۴۲.
  85. الكافى، ج ۱، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۱۹۲.
  86. الكافى، ج ۱، ص ۱۷۶، ۲۷۰، ۲۲۳، ۲۳۱، ۲۳۸ـ ۲۴۲.
  87. دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۰.
  88. ر.ک. سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، ج۲، ص۱۴۲ - ۱۴۳.
  89. پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  90. عارفی، اسحاق، امامت‌پژوهی، ص۶۸ - ۷۱.
  91. ر.ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۱۹.
  92. ر.ک. سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، معارف اسلامی، ج۲، ص۱۴۲.
  93. ر.ک. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۵۳.
  94. ر.ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۲۴.
  95. ر.ک. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۶۹ - ۱۷۱.
  96. الصواعق المحرقة، ص ۱۶۶؛ احمد کاتب، تطور الکر السیاسی الشیعی، صص ۱۰۲ و ۱۱۲؛ احمد امی‌ن، ظهر الأسلام، ص ۶۷۲.
  97. ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛ سوره مریم، آیه:۱۲.
  98. مریم) به او اشارت کرد؛ گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟! (نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است؛ سوره مریم، آیه: ۲۹ - ۳۰.
  99. شوکانی در ذکر معانی: حکمت، فهم احکام، علم و نبوت و تعقل می‌گوید: «لا مانع من ان یکون الحکم صالحا لحمله علی جمیع ما ذکره»؛ تفسیر فتح القدیر، ج۳، ص۱۰، ابو منطور ماتریدی آیه فوق را دلیل بر نبوت در کودکی و مخالف و نافی نظر معتزله ذکر می‌‌کند؛ تأویلات اهل السنه، ج۳، ص۲۶۰ و نیز: شیخ اسماعیل حقی البروسوی، تفسیر روح البیان، ج۵، ص ۳۱۹، علامه طباطبایی آن را علم به معرفت الهیه و انکشاف پرده‌های غیب تفسیر می‌کند المیزان، ج۱۴، ص ۱۹۲.
  100. تفسیر کبیر، ج۱۱، ص ۱۹۲.
  101. ر.ک. سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، اوائل المقالات، ج۴، ص۱۲۵؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص ۴۶.
  102. ر.ک: تفسیر المراغی، ج ۶، ص ۴۸.
  103. ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج ۳، ص ۴۸ و زمخشری، الکشاف، ج ۳، ص ۱۵.
  104. ر.ک: تفسیر [[روح البیان، ج ۵، ص ۳۳۱.
  105. ر.ک: تفسیر الکشاف، ج ۳، ص ۱۵.
  106. ر.ک: تفسیر کبیر، ج ۱۱، صص ۱۹۳ و ۲۱۵.
  107. تأویلات اهل السنۀ، ج ۳، ص ۲۶۴.
  108. ر.ک: الکافی، ج ۲، کتاب الحجۀ، باب الأشارۀ و النص علی ابی الحسن، ج ۱۰ و ۱۳، ص ۳۲۱.
  109. ر.ک: تفسیر روح البیان، ج ۵، ص ۳۱۹.
  110. ر.ک: سلسلۀ مولفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء دوم، ص ۲۸۷، کتاب الأرشاد.
  111. ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۲۰؛ قندوزی، سنابیع المودۀ، ج ۳ ص ۱۲۶.
  112. ر.ک: الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲؛ سلسلۀ مصنفات الشیخ المفید، ج ۱۱، جزء ۲، ص ۲۸۲، کتاب الأرشاد؛ مسعودی، اثبات الوصیۀ.
  113. «او از خاندانى است كه علم ايشان از جانب خدا و بسته به دانش عميق بى‏انتها و الهامات پروردگار است‏»؛ ر.ک: احتجاج الطبرسی، ج ۲، صص ۲۷۶ - ۲۶۹؛ مفید، همان، ص ۲۸۲.
  114. الصواعق المحرقۀ، ص ۳۱۲.
  115. ر.ک: مسعودی، اثبات الوصیۀ، ص ۲۳۰.
  116. ر.ک: سید ابو القاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۲۴۰، ذیل فارس بن حاتم.
  117. ر.ک: حاکم نیشابوری، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۷۶، ح ۸۹.
  118. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۸۷ - ۹۳.