ولایت در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳۹: خط ۲۳۹:
==منابع==
==منابع==
* [[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ''']]
* [[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ''']]
* [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)| '''ولایت در قرآن''']]


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۱۰ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۴۵

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ولایت است. "ولایت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ولایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.


مقدمه

  • لغویین عرب برای واژه "ولایت" و "ولی" و "مولی" معانی گوناگونی ذکر کرده‌اند که از این معانی آنچه با ذات اقدس حق تناسب دارد معنای مالکیت امر و سلطنت و صاحب اختیار بودن است و بر این اساس، واژه "ولایت" - به کسر یا فتح - مصدر و واژگان "ولی" و "مولی" به یک معناست.
  • ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: "ولیّ از اسماء خدای متعال است، ولیّ به معنای یاور، و گفته‌اند: به معنای عهده‌دار امور جهان و خلائق و انجام‌دهنده آن است"[۱].
  • آنچه در آیات کریمه قرآن دلالت بر اراده معنای دوم از واژه "ولی" می‌کند، این است که در بسیاری از آیات قرآن کریم - که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود - واژه ولیّ در کنار واژه "نصیر" به گونه‌ای به کار رفته که صریح در این است که مراد از واژه "ولی" در استعمالات قرآنی، ناصر نیست، بلکه همان المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها است که همان معنای سلطان و مَلِک است. از برای مثال:
  • آیه اول: ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۲]. در این آیه ضمن عطف نفی ﴿نَصِيرٍ بر نفی ﴿وَلِيٍّ که - به دلیل تکرر نفی - صریح در تعدّد معنای این دو واژه است، صدر آیه، قرینه روشنی است بر اینکه مراد از "وَلِی" همان سلطان و مَلِک است.
  • آیه دوم: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۳]. در این آیه نیز تکررّ نفی در ﴿وَلِيٍّ و ﴿نَصِيرٍ صریح در تعددّ معنای این دو واژه است از یک سو، و صدر آیه که ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ است، قرینه روشنی بر اراده معنای "مَلِک و سلطان و صاحب اختیار و مالک تصرف" از واژه "وَلِی" از سوی دیگر است.
  • آیه سوم: ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا[۴]. در این آیه نیز افزون بر تکرّر نفی بین "ولی" و "نصیر" که صریح در تعدّد معناست، صدر آیه قرینه بر این است که مراد از "ولی" همان صاحب اختیار و مالک امر تدبیر و تصرّف در خلق است.
  • موارد استعمالات قرآنی فراوان دیگری بر تعدّد معنای "ولی" و "نصیر" دلالت دارد، البته این تعدّد معنا با ناصر بودن ضمنی "ولی" منافات ندارد؛ زیرا ولیّ به معنای سلطان و صاحب اختیار و مَلِک، به کار نصرت و یاری نیز می‌پردازد.
  • ابن منظور در بیان وحدت معنای "ولی" و "مولی" می‌گوید: "ولیّ و مولی در کلام عرب به یک معناست"[۵].
  • فیروزآبادی در قاموس می‌گوید: وَلْی به معنای نزدیکی است[۶] - تا آنجا که می‌گوید: -و وَلی اسم برگرفته شده از آن است[۷] - تا آنجا که می‌گوید: - ولایت (به فتح واو) مصدر است (و به کسر واو) به معنای کشور و امارت و سلطنت است، و أوْلَيتُه الأمْرَ به معنای وَلَّيتُه إياهُ است و "وَلاءُ" به معنای مالکیت است....[۸].
  • فیومی در المصباح المنیر می‌گوید: "ولیّ بر وزن فعیل به معنای فاعل است که از ریشه "وَلِیهُ" است که به معنای انجام دهنده و به عهده گیرنده است و به همین معناست ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا جمع آن: اولیاء است، ابن فارس گفته: به هرکس گفته شود وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ به معنای آن است که ولیّ اوست"[۹].
  • راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید: "ولایت: به معنای نصرت است و ولایت به معنای عهده‌دار شدن امر است و گفته‌اند وِلایت و وَلایت؛ نظیر: دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن: عهده‌دار شدن و تصدّی امر است"[۱۰].
  • همانگونه که در کلمات اهل لغت و نیز برخی از آیات قرآن ملاحظه شد، بیشترین کاربری واژگان "ولایت" و "ولی" و "مولی" در زبان عرب در دو معنای نصرت و مُلک است، لکن در قرآن کریم کاربری این واژگان در حقّ خدای متعال، به معنای دوم؛ یعنی صاحب اختیار بودن و صاحب مُلک و سلطنت بودن است.
  • در اینجا لازم است به تعدادی از آیات قرآن کریم که در آنها واژه "ولایت" یا مشتقات آن در شأن خدای متعال به کار رفته و قرائن قطعی دلالت آن را بر اراده معنای مُلک و سلطنت و اختیارداری تأیید و تأکید می‌کند، اشاره کنیم؛ در این آیات نیز ولایت به معنای مُلک و سلطنت منحصراً از آن خدای متعال دانسته شده است.
  • آیه نخست:
  • ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۱].
  • در این آیه "ولی" به معنای صاحب اختیار و مَلِک و متصرف و قائم به امر است. قرائن و شواهد متعدّدی بر اراده این معنا از کلمه "ولی" در آیه مذکور دلالت می‌کنند.
  • سیاق آیات قبل و بعد از این آیه از جمله آیة الکرسی که همه جملات آن در رابطه با وصف سلطنت و حاکمیت الهی است؛ نظیر: ﴿لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ "آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست"، ﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ "قلمرو حکومت او، آسمان‌ها و زمین را دربر گرفته"، ﴿وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا "و نگه‌داری آنها او را خسته نمی‌کند". و از جمله آیه بعد از آیه الکرسی که جملات آن نیز در راستای وصف شیوه اجرای مُلک و سلطنت و حاکمیت الهی و وصف مؤمنان و فرمانبران و سرنهادگان به این مُلک و سلطنت است.
  • جمله ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ "اکراهى در قبول دین، نیست" اشاره به این حقیقت است که برپایی حاکمیت خدا در جامعه بشر با اکراه نیست، و مراد از دین، همان آیین عدل است که بهوسیله پیامبر اکرم(ص) برای برقراری نظم در جامعه بشر فرستاده شده؛ چنان‌که در سوره شوری فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ[۱۲].
  • در جمله ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ "راه درست از بیراهه، روشن شده است" اشاره به این مطلب است که شیوه برپایی حاکمیت الهی در جامعه بشری شیوه تبیین و ارشاد و توضیح حقیقت و تمییز آن از باطل در برابر مردم است تا با آگاهی از حق و باطل با انتخاب خویش حکومت حق را برگزینند و از حکومت باطل و گردن نهادن به آن سرباز زنند.
  • در جمله ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى "بنابراین، کسى که به طاغوت = فرمانروایی جز خداوند کافر شود و به خدا ایمان آورد، به محکم‌ترین دستگیره چنگ زده است" *اشاره به وصف و حال کسانی است که پس از تبیین حاکمیت حقه الهی و تمییز آن از حاکمیت باطل مدّعیان دروغین رهبری و حاکمیت در جامعه بشر، دست رد به سینه نامحرمان زده و از گردن نهادن به حاکمیت طاغوت امتناع ورزیده و به حاکمیت خداوند متعال ایمان آورده و در برابر فرمان او سر تسلیم فرود آورده‌اند. این آیه فرمانبران امر و نهی الهی و سرسپردگان به حاکمیت مطلق خدا را با جمله ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى توصیف نموده است.
  • در جمله بعد از ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا می‌فرماید: ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ؛ اخراج از ظلمات به نور، همان اخراج از ظلمات به نوری است که در یک جا قرآن کریم را وسیله و سبب آن معرفی کرده است: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۳].
  • و در جایی دیگر رسول اکرم(ص) را سبب آن معرفی نموده است: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۴].
  • بنابراین، اخراج من الظلمات الی النّور به وسیله امر و نهی تشریعی یا همان اعمال حاکمیت الهی انجام می‌گیرد که سبب و ابزار آن، قانون و مجریان قانونند؛ کتاب خدا بیان قانون را به عهده دارد و مجریان آن و حاکمان بر طبق آن، وجود مقدس رسول‌الله(ص) و حاکمان تعیینشده از سوی اویند.
  • بنابراین، جمله ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ اشاره به وظیفه‌ای است که حاکم اسلامی در جامعه بشری بر عهده دارد. لهذا حاکمیت الهی در حقیقت، اخراج مردم از ظلمات به نور و از نقص به کمال و از گمراهی و ضلالت به هدایت و تقوی و فضیلت است.
  • و در آخر، جمله ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ اشاره روشنی است به اینکه ولایت در اینجا به معنای همان اختیارداری و رهبری است؛ زیرا واژه "طاغوت" در لغت عرب، در اصل به معنای تجاوز از حدّ در عصیان و تمرّد است. فیومی در المصباح المنیر می‌گوید: "طاغوت به دو شیوه مذکر و مؤنث به کار می‌رود، مصدر آن "طغیان" است که به معنای گذشتن از حد است و هر چیزی که در معصیت از اندازه و مرز تجاوز کند طاغی است"[۱۵].
  • و در کاربرد قرآنی آن در مصداق برتر این طغیان که حاکم جائر است، به کار رفته است؛ چنانکه آیات پنجاه و نه، و شصت سوره نساء بر آن دلالت دارند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۶].
  • آیه اول، متضمّن امر به تسلیم و طاعت در برابر حاکمیت حاکمان الهی است و آیه دوم سرزنش کسانی است که به حاکمیت حاکمان غیر الهی تن می‌دهند و به حکومت آنان سر می‌سپارند. در این آیه روشن است که مراد از "طاغوت" حاکم جائر است؛ و کسانی که به حکومت او - به جای حکومت خدا - سر فرود می‌آورند، مورد سرزنش شدید قرار گرفته‌اند.
  • در آیات دیگری از قرآن کریم نیز "طاغوت" به معنای حاکم غیر الهی به کار رفته است و به طور کلّی، از کاربری‌های این واژه در قرآن کریم استفاده می‌شود که مقصود از این واژه در همه کاربری‌های قرآنی، حاکم یا حاکمان غیر الهی است: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا * أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا * أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا[۱۷].
  • صرف نظر از قرائن قرآنی فراوانی که در رابطه با تفسیر مضامین این آیات وجود دارد که دلالت روشنی بر این دارد که این آیات، همگی در رابطه با مسئله حکومت و ولایت امر وارد شده است و بالخصوص به مسئله حکومت و ولایت بعد از رسول خدا(ص) اشاره داشته و اولیای امر را بعد از رسول خدا(ص) معین می‌کند. آنچه اکنون از این آیات مورد استشهاد ماست، کاربری واژه طاغوت است که به معنای حاکم غیر الهی یا به تعبیری دیگر كل من يطاع من دون الله است، قرائنی که در این آیات، بر این مطلب دلالت می‌کند، چند چیز است:
  1. جمله ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ است؛ زیرا ضمیر ﴿لَهُمْ به همان کسانی بر می‌گردد که کلمه ﴿هَؤُلَاء به آنها بر می‌گردد و معلوم است که مشارالیه ﴿هَؤُلَاء همان جبت و طاغوت است.
  2. جمله ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ زیرا مراد از فضل به قرینه ذیل این آیه و بسیاری دیگر از آیات قرآنی فضل ملک و رهبری است و حسادت جبت و طاغوت بر کسانی که خداوند به آنان فضل خود یعنی مُلک خود را به آنان عطا کرده قرینه بر آن است که مراد از جبت و طاغوت کسانی است که به ناحق خود را در جایگاه فرمانروایی قرار داده‌اند.
  3. مقابله ایمان به جبت و طاغوت با ﴿آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا که نشانه آن است که مؤمنان به جبت و طاغوت، جبت و طاغوت را به جای صاحبان اصلی مُلک الهی به فرمانروایی پذیرفته و از آنان اطاعت می‌کنند.
  • آیه دیگری که طاغوت در آن به کار رفته، آیه ذیل است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا[۱۸].
  • در این آیه نیز "طاغوت" در معنای حاکم غیر الهی به کار رفته که کافران در راه تحکیم قدرت او و امتثال فرمان او می‌جنگند و به همین سبب، در ولایت شیطان قرار گرفته و از اولیای شیطان به شمار می‌آیند.
  • قرینه روشنی که بر کاربری طاغوت در این آیه در حاکم غیر الهی دلالت دارد، آیه ما قبل آن است: ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا[۱۹].
  • در این آیه دستور جنگ بر ضدّ حاکمان ستمگری داده شده که با حاکمیت ظالمانه خویش، جور و ستم بر مردم روا داشته‌اند تا جایی که مردم ستمدیده دست تضرع و نیاز به سوی خدا برداشته و از خدای بزرگ، نجات از ظلم و ستم این حاکمان را طلب می‌کنند.
  • آیه بعد در ادامه مطالب همین آیه است و لذا مناسبت سیاق اقتضا می‌کند، مراد از طاغوت همان حاکمان جائر و ستمگری باشد که مردم مستضعف و ستمدیده از آنان به خدا پناه برده و او را برای یاری خویش و نجات از ستم آنان فرا می‌خوانند.
  • در آیات دیگر - نظیر: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[۲۰]. نیز:﴿وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ[۲۱].
  • واژه طاغوت به همین معنا آمده و مقصود از "عبادت و بندگی طاغوت" اطاعت آن است[۲۲].
  • آیه دوم:
  • از آیاتی که با به کارگیری واژه ولایت یا مشتقات آن دلالت بر حصر مُلک و سلطنت و حاکمیت در ذات اقدس باری‌تعالی دارد آیه کریمه ذیل است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲۳].
  • درباره دلالت این آیه دو مطلب وجود دارد:
  1. دلالت آیه بر حصر ولایت بر مؤمنان در خدا و رسول خدا و مؤمنان مخصوصی که آنان را به وصف ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۴] توصیف کرده است.
  2. دلالت خود آیه و قرائن دیگر بر اینکه واژه "ولی" به معنای حاکم و مَلِک و رهبر و آمر و ناهی است.
  • اما مطلب اول: دلالت آیه بر حصر ولایت در خدا و رسول و مؤمنان مخصوص موصوف به اوصاف مشارالیها در آیه روشن است؛ زیرا به کارگیری لفظ "إنّما" که برای افاده حصر وضع شده دلالت بر حصر دارد.
  • راغب اصفهانی در المفردات در ذیل شرح معنای "إنّ" می‌گوید: هرگاه "ما" بر "إنّ" داخل شود عمل او را باطل می‌کند و چنین می‌رساند که حکم مذکور در آن مورد ثابت است و از غیر آن منصرف است؛ نظیر: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ که دلالت دارد که نجاست تامه تنها برای متصف به شرک ثابت است[۲۵].
  • همچنین ابن منظور در لسان العرب می‌گوید:هرگاه بر "إنّ"، "ما" اضافه کنید معنای تعیین و اختصاص می‌دهد؛ نظیر: فرموده خدای تعالی ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ... [۲۶] و معنای ﴿إِنَّمَا اثبات حکمی است که پس از آن می‌آید و نفی آن است از ماسوای آن.[۲۷]
  • از سوی دیگر در آیه بعد می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲۸].
  • واژه ﴿حِزْبَ اللَّهِ در وصف کسانی به کار رفته که ولایت مذکور در آیه قبل را پذیرفته‌اند و در این آیه "غلبه"، مخصوص ولایت پذیرفتگان سرسپرده به خدا دانسته شده است که بالالتزام دلالت بر حصر ولایت در ذات اقدس حق و رسول و آن دسته از مؤمنان مخصوص دارد.
  • اما مطلب دوم: قرائن متعددی در خود آیه و نیز در برون آن وجود دارد که همگی دلالت بر اراده معنای مُلک و اختیارداری از واژه "ولی" در آیه مذکور دارند:
  1. حصر ولایت در خدا و رسول و مؤمنان مخصوص؛ در حالی که سایر معانی "ولی" یا ممتنع الصدق بر خدای متعال است (مانند ولیّ به معنای ابن‌العم) و یا آنکه منحصر در ذات خدای متعال و رسول و مؤمنان مخصوص نیست (نظیر معنای ناصر، محب و...) و تنها معنایی از "ولایت" که می‌تواند مخصوص خدا و رسول و مؤمنان خاص باشد، معنای "حکومت و مُلک" است که در آیات دیگر نیز بر انحصار آن در ذات خدا و منصوبین از سوی او تأکید شده است.
  2. اضافه "ولی" به ضمیر "کُم" که مراد جمع مسلمین است، قرینه دیگری بر اراده معنای حکومت و مُلک و رهبری است؛ آن جمع از مسلمین که مخاطب آیه کریمه هستند جمعی است که شامل رسول و آن دسته از مؤمنان خاص که معطوف بر رسول و خدایند نیست، بلکه مراد عامه مسلمین است.
  1. با خدا و رسول در حکم ولایت بر سایر مؤمنان شریک‌اند؛
  2. با سایر مؤمنان این تفاوت را دارند که مخاطب به این آیه نیستند و در نتیجه نسبتشان با ولایت مضاف به ضمیر "کم" نسبت من "له الولایه" است، نه نسبت "من علیه الولایه".
  • این ولایت با این ویژگی، در ولایت به معنای مُلک و حاکمیت و رهبری منحصر است؛ زیرا تنها ولایت به این معناست که می‌تواند از این دو ویژگی برخوردار باشد.
  • و به عبارتی دیگر، آیه کریمه فوق دلالت بر این حقیقت دارد که معنایی از "ولایت" در آن اراده شده که من له الولایهای دارد و من علیه الولایه؛ و اینکه عامه مسلمین که با ضمیر "کُم" در "ولیکم" مورد خطاب قرار گرفته‌اند، "من علیه الولایه" می‌باشند و جمعی خاص از مؤمنان که با ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ به آنها اشاره شده در کنار خدا و رسول "من له الولایه" می‌باشند. ولایتی که در آن، بین مسلمین "من له الولایه" خاص محصور و "من علیه الولایه" عام شامل داشته باشد، در ولایت به معنای ولایت امر و حق حاکمیت و امر و نهی منحصر است.
  • آیه سوم:
  • از آیات ولایت که بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق دلالت دارد، آیات چهاردهم و پانزدهم از سوره انعام است: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۲۹].
  • در این دو آیه، حصر ولایت در ذات خدای متعال به صراحت بیان شده و بنابر قرائن متعدده، معنایی که از "ولایت" اراده شده ولایت به معنای مُلک و امر و نهی است. این قرائن عبارتاند از:
  • ۱. دو وصفی که برای ذات باری‌تعالی بعد از نفی اتخاذ ولی جز خدا ذکر شده، ظهور در علّیت برای مفاد جمله قبل، یعنی ﴿أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا دارد. در این آیه شریفه، برای استفهام انکاری که به معنای تأکید بر نفی ولایت غیر خداست، دو دلیل یا علّت ذکر شده است:
  1. خالقیت خداوند ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛
  2. رازقیت خداوند و انحصار رازقیت در ذات او ﴿وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ.
  1. ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى[۳۳]
  2. ﴿وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳۴]
  1. عبارت ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ[۳۶] بر حصر "ولی" در ذات اقدس حق دلالت دارد. زمخشری در کشاف در ذیل این جمله می‌گوید:﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ یعنی تنها اوست که باید به عنوان سرپرست پذیرفته شود و اعتقاد به صاحب اختیاری و سروری‌اش داشت؛ بنابراین فاء در عبارت ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ جواب شرط مقدر است؛ گویا چنین گفته شده - پس از انکار هرگونه سرپرستی جز او - اگر سرپرست حقی بخواهند پس خداوند آن سرپرست حق است و جز او ولیّ و سرپرستی نیست[۳۷].
  2. جمله ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ[۳۸] در صدر آیه که دلالت بر توبیخ و انکار بر اتخاذ ولیّ یا اولیاء من دون الله دارد. روشن است که لازم توبیخ و انکار اتخاذ ولی من دون الله، حصر ولایت در ذات اقدس حق است.
  3. دلالت دو جمله ذیل آیه بر حصر احیاء موتی و نیز قدرت بر کل شیء در ذات اقدس حق ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳۹] که با توجه به اینکه سیاق آیه دلالت بر این دارد که این ذیل در مقام تعلیل و بیان سبب دو مطلب قبل، یعنی "نفی ولایت غیر الله و اثبات ولایت انحصاری لله" است. بنابراین، انحصار علت در ذات حقتعالی دلالت بر انحصار معلول - یعنی ولایت حق - نیز در ذات اقدس حقتعالی دارد.
  4. آیه بعد که می‌فرماید: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۴۰]. دلالت بر حصر مرجعیت در اختلاف حکم و نیز حصر ربوبیت در خداوند متعال دارد که قرینه دیگری بر حصر ولایت در آیه قبل در ذات اقدس حقتعالی است.
  1. نفس حصر "ولی" در ذات اقدس حق - چنانکه در مطلب قبل گفتیم - دلالت بر اراده معنای مُلک و ولایت امر از واژه ولیّ دارد؛ زیرا هیچ‌یک از سایر معانی ولیّ انحصار در ذات باری‌تعالی ندارد.
  2. در آیه بعد از آیه مورد بحث، یعنی آیه دهم سوره شوری، خداوند متعال می‌فرماید:﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ[۴۱]. این آیه صریح در حاکمیت خداوند است که به قرینه سیاق، دلالت بر این دارد که "ولی" در آیه قبل نیز به معنای ولی امر و من له المُلک و الحکم است.
  3. آیات بعد از آیه فوق همگی متضمن معنای حاکمیت خدا یا صفاتی از خدای متعال که با حاکمیت تناسب دارد می‌باشند: ﴿فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...[۴۲]، ﴿لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ...[۴۳].
  1. دلالت واژه "ولی" در آیه کریمه بر معنای فرمانروا و حاکم و مَلِک؛
  2. دلالت آیه بر حصر فرمانروایی و حاکمیت و مُلک اصلی و ذاتی در ذات اقدس حق(جلّ ذکره).
  1. جعل ولیّ برای آنها از سوی خدا؛
  2. جعل یاور و نصیر.
  1. دلالت واژه "مولا" در آیه کریمه فوق بر معنای حاکم و مَلِک و ولیّ امر؛
  2. دلالت آیه بر حصر ولایت به معنای حاکمیت و مُلک در ذات اقدس حق.
  1. نخستین قرینه که موجب دلالت صریح آیه بر اراده مولی به معنای فرمانروا و حاکم است، اضرابی است که در عبارت ﴿بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ آمده است. این عبارت، همانگونه که روشن است، اضراب از مطلب آیه قبل است که متضمن هشدار خداوند از اطاعت کافران است. این اضراب، دلیل روشنی است بر اینکه مراد از "مولا" مولایی است که حق اطاعت دارد و اطاعت او واجب است که مولای به معنای حاکم و فرمانرواست؛ زیرا وجوب اطاعت، همانگونه که معلوم است، به معنای وجوب پذیرش و فرمانبرداری از حاکمیت حاکم و فرمانروایی فرمانرواست. بنابراین، مضمون اجمالی دو آیه از یک سو نهی از پذیرش حاکمیت حاکمان غیر الهی و از سوی دیگر، دعوت به پیوستن به ولایت خداوند و پذیرش حاکمیت اوست.
  2. آیه مذکور در سیاق آیاتی است که متضمن مذمّت برخی از مسلمین است که در عین ادّعای مسلمانی، از فرمان رسول خدا(ص) سرپیچی کرده و تن به اطاعت از فرمان او نمی‌دهند به جز آیه نخست، یعنی آیه یکصد وچهل‌ ونهم که متضمن نهی از اطاعت کافران است. در آیات بعد؛ نظیر آیه یکصد و پنجاه و دو و یکصد و پنجاه و سه تا آیه یکصد و پنجاه و پنجم و پس از آن، همگی متضمن هشدار از معصیت رسول خدا و امر به اطاعت اوست.
  1. جمله ﴿أَلَا لَهُ الْحُكْمُ که خود مستقلاً بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق دلالت دارد و به منزله عطف بیان بر آیه مورد بحث است، موجب دلالت آیه بر حصر مولویت در ذات اقدس حق می‌شود.
  2. سیاق آیات که همگی بر حصر حاکمیت از یک سو و قاهریت از سوی دیگر و احاطه علمی و احاطه سلطه و اقتدار و همچنین اختیار و سلطه امنیتی در ذات خداوند(عزوجل)، دلالت دارند، موجب دلالت قطعی جمله ﴿مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ بر حصر این مولویت حق در ذات اقدس خداوند بزرگ می‌شود.
  3. به مقتضای آیه کریمه دوم که همین جمله در آن آمده با این اضافه: ﴿وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ که به معنای آن است که ادّعای مولویت هر مولای دیگر افتراء است و نیز به مقتضای ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ[۶۴] وصف "مولی" به صفت "حق" دلیل بر باطل بودن هر مولای دیگر و قرینه و دلیل دیگری بر حصر مولویت فرمانروایی در ذات خدای متعال می‌باشد.
  • بنابراین، دلالت آیه کریمه شصت و دوم سوره انعام بر حصر مولویت طاعت و فرمانروایی و حاکمیت در ذات اقدس حق تعالی دلالتی تام است و جای هیچگونه ابهام و خدشه‌ای در این دلالت وجود ندارد.
  • اما آیه دیگر، یعنی آیه سیام سوره یونس: ﴿هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ[۶۵].
  • دلالت واژه "مولی" در این آیه به مقتضای سیاق آیات پیش و پس، به خصوص آیه بعد از این آیه که متضمن حصر تدبیر امر در خدای متعال است ﴿وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ[۶۶] بر اراده معنای مولویت فرمانروایی و حکومت بسیار روشن است و دلالتش بر حصر مولویت به این معنا به اقتضای ذیل آیه ﴿وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ نیز روشن است؛ زیرا در این جمله هر مولایی بهجز خدا به قرینه مقابله، مصداق "ما یفترون" به شمار آمده است.
  • آیه نهم:
  • از آیات متضمن واژه "ولایت" یا مشتقات آن، که بر حصر حاکمیت در خدای متعال دلالت دارد، آیه سوم از آیات سوره اعراف است: ﴿اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ[۶۷].
  • برای تبیین دلالت این آیه نیز باید دو مطلب را مورد بحث قرار داد:
  1. دلالت آیه بر حصر ولایت در ذات باری‌تعالی؛
  2. دلالت آیه و قرائن محیط به آن بر اراده ولایت به معنای حاکمیت و حق امر و نهی.
  • اما مطلب اول: یعنی دلالت آیه بر حصر ولایت در ذات باری‌تعالی، در دلالت بر حصر همین اندازه کافی است که آیه به‌صراحت بر نهی از اتّباع اولیایی جز خدا دلالت دارد: ﴿وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ.
  • در آیه فوق پس از امر به اتّباع آنچه بر رسول خدا(ص) نازل شده است - که بالالتزام دلالت بر ولایت رسول خدا(ص) دارد - از اتّباع هرگونه "ولی" جز خدا نهی شده است، که به معنای آن است که آن "ولی" که اتّباعش واجب است و اتّباع جز او جایز نیست، تنها خدای متعال است.
  • اما مطلب دوم: در خود آیه و نیز در آیات پیش و پس از آن، قرائن و شواهد بسیاری وجود دارد که هرگونه احتمالی را در معنای "ولی" در آیه جز ولایت به معنای حاکمیت و حقّ امر و نهی که وجوب اطاعت را در پی دارد، نفی می‌کند و معنای حاکم و آمر مطاع را در واژه "اولیاء" که جمع ولیّ است، در آیه متعین می‌کند. در ذیل به تعدادی از این قرائن و شواهد اشاره می‌کنیم:
  1. در آیه، امر به اتّباع ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ و سپس نهی از اتّباع ولیّ دیگری جز ﴿رَبِّكُمْ آمده است. این امر و نهی معلوم می‌کند که مراد از "اولیاء" جمع ولیّ به معنای "من یجب اتّباعه" است. وجوب اتّباع به معنای وجوب اطاعت امر و نهی است. بنابراین، مراد از ولیّ، صاحب قدرتی است که اطاعت او واجب است که همان حاکم و سلطان است، بلکه می‌توان گفت: وجوب تبعیت مطلق، متضمن وجوب عملی ساختن مطلق مراد متبوع است اگر چه در مقام بیان و ظهور، به شکل امر و نهی جلوه نکرده باشد که مقتضای ولایت به معنای "مُلک" نیز همین است؛ زیرا آن کس که مقام مُلک حقیقی دارد حقّ اطاعتش مطلق است و متوقف بر اظهار و بیان نیست.
  2. در آیه پیش از این آیه، إنزال کتاب بر سینه رسول اکرم(ص) به منظور "إنذار" اعلام گردیده است و انذار در جایی صادق است که عقاب و کیفری باشد. بنابراین، باید امر و نهی واجب‌ الطاعه‌ای باشد که تخلّف از آن موجب عقاب و کیفر باشد. این آیه قرینه بر آن است که در آیه بعد ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ همان اوامر و نواهی و دستورات واجب الطاعه خداست که اتّباع و اطاعت آنها واجب است. بنابراین، ولیّ حقیقی که در این دو آیه اشاره به امر و نهی واجب ‌الاطاعه او شده است، خدای متعال است و مقصود از "ولی" در کلمه اولیاء که از اتّباع آنها نهی شده است، ولیّ به معنای سلطان و حاکم است که برای خود، حق اطاعت ادّعا می‌کند و امر و نهی خود را بر دیگران نافذ و واجب‌الاتّباع می‌داند.
  3. آیات پس از این آیه نیز همگی در بیان آثار و تبعات ناشی از نافرمانی دستورات "ولیّ مطاع"، یعنی خدای متعال است.
  • ابتدا به آثار و تبعات دنیوی نافرمانی امر خدا اشاره شده است: ﴿وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ * فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا إِلَّا أَنْ قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ[۶۸].
  • سپس به عاقبت کار نافرمانی جوامع و سؤال و عقاب و ثواب اخروی مترتب بر نافرمانی یا فرمانبرداری آنان اشاره شده است: ﴿فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ * فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ * وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ[۶۹].
  • بلکه حقیقت این است که همه آیات سوره اعراف تا آخر سوره پیرامون همین مسئله "ولایت الهی" به معنای حاکمیت و سلطنت خدا و آثار و نتایج پیروی و تسلیم نسبت به آن، یا آثار و نتایج سرکشی و طغیان بر آن است. در آیات بیست و هفتم تا سیام این سوره، پس از بیان داستان آدم و حوا و چگونگی نافرمانی آنان چنین آمده است: ﴿يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ * وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ * قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ * فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ[۷۰].
  • در این آیات، به کسانی اشاره شده است که از "ولایت و حاکمیت خداوند" سرپیچی می‌کنند و بر این نکته پافشاری شده که اینان با خروج از فرمانروایی و حاکمیت خدا، خود را در اختیار فرمانروایی شیاطین قرار داده و ولایت شیاطین را پذیرفته‌اند.
  • این مطلب بیان حقیقتی بسیار مهم در رابطه با زندگی انسان‌هاست که آدمی در هر صورت با پذیرش ولایت و حاکمیتی زندگی می‌کند و در چارچوب آن ولایت و سلطنت رفتار خود را انتخاب می‌کند و سرنوشت خود را رقم می‌زند.
  • هر انسانی در زندگی خود در برابر دو نوع "ولایت و حاکمیت" قرار دارد و راه سومی وجود ندارد: یا ولایت و حاکمیت خدا را می‌پذیرد که در این صورت، راه رستگاری و پیروزی را برگزیده و سرنوشت سعادتمندان‌های برای خود انتخاب کرده است، یا آنکه به ولایت شیطان و شیاطین می‌پیوندد که در این صورت، راه گمراهی و فساد و بدبختی را پیموده و سرنوشت سیاه و شقاوتمندی را برای خود انتخاب کرده است. همه آیات سوره اعراف در تبیین این دو راه و آثار و نتایج و ابعاد و خصوصیات مربوط به آنها وارد شده تا آنجا که می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ * إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ * وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ[۷۱].
  • در این آیات، به عنوان نتیجه حقایق و بیناتی که در این سوره در رابطه با مسئله ولایت و سلطنت الهی بیان شده به این مطلب اشاره شده است که سلاطین و حکّام و آمران و ناهیانی که بدون اذن خدا و بدون تعیین و نصب الهی به پادشاهی و فرمانروایی پذیرفته می‌شوند، اختیار اعضاء و جوارح خود را نیز ندارند، تا چه رسد که اختیاردار دیگران شوند، و تنها فرمانروایی که سلطنت و قدرت حقیقی از آن او و در دست حکمت اوست، خدای متعال است، و لهذا فرمود: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ[۷۲][۷۳].

معانى ولایت در قرآن

  • کلمه "ولی" در قرآن مجید با مشتقات مختلف آن، ٢٣٣ بار به کار رفته است و از کلمات پُر استعمال محسوب مى‌شود. از این تعداد ۱٢٣ مرتبه به صورت اسم و ۱۱٠ مرتبه به صورت فعل در قرآن به کار رفته است[۷۴].
  • اما کلمه "ولایت"، فقط‍ دو بار در قرآن مجید استعمال شده است[۷۵]: ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا[۷۶]؛ ولایت در آیه شریفه به معناى سلطنت و مالکیت است، یعنى در آن روز قدرت و سلطه مطلق الهى ظهور مى‌کند و همگى تحت ولایت خدا در مى‌آیند و به او ایمان مى‌آورند و از آنچه در دنیا مى‌پرستیده‌اند، بیزارى مى‌جویند.
  • ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا[۷۷]؛ ولایت در آیه شریفه به معناى نصرت است.
  • در بعضى موارد در قرآن، کلماتى آمده که داراى مفادّ بحث ولایت است، بدون اینکه کلمه ولى یا مشتقات آن استعمال شده باشد؛ ان شاء الله به برخى از موارد آن، در انواع کاربردهاى ولایت اشاره خواهد شد.
  • بر اساس موارد استعمال قرآنى مراد از ولایت، نحوه‌اى نزدیکى بدون فاصله بین دو شىء است که نوعى رابطه بین آن دو برقرار باشد؛ گاهى رابطه بین دو طرف مساوى است و گاهى مخالف همدیگر؛ بدین معنا که گاهى یک چیز با دیگرى همان رابطه را دارد که آن دیگرى با او دارد، مانند اخوّت. و گاهى رابطه‌اى که یک طرف با دیگرى دارد، غیر از رابطه‌اى است که طرف مقابل با او دارد، مثل ابوّت. اولى را - که رابطه طرفینى، تأثیر و تأثّر متقابل و مساوى است رابطه دوستى و مَحبت، نصرت، یارى و اعانت و امثال آن مى‌نامند که در برخى موارد مفید و داراى آثار مثبت و سازنده است و در بعضى موارد دیگر غیر مفید و داراى آثار منفى و عواقب سوء؛ چنان که دومى - که تأثیر و تأثّر در آن یک جانبه است رابطه سرپرستى، رهبرى و تدبیرى مى‌گویند.
  • رابطه‌اى که افراد جامعه و هم‌مسلکان با هم دارند، از سنخ اول است و رابطه خداى متعال با مخلوقات خود از سنخ قِسم دوم است؛ البته خداى متعال آن قِسم دوم رابطه را، قدرت و توانایى سرپرستى و تدبیر را براى خلفاى خود جعل کرده است تا با آن ولایت، عهده‌دار تدبیر امور بندگانش که مورد رحمت خاص او هستند، بشوند و براى امتحان و تحقق اختیار آنان، در شیطان نیز قدرت و توانایى سلطه و تدبیر منفى قرار داده است.
  • بنابراین، مراد از معناى جامع ولایت، قرب و نزدیکى است که به صورت‌هاى گوناگونى مطرح شده؛ و آن قرب، یا قرب حسى است، مثل نزدیک و قریب هم بودن دو چیز بدون فاصله اجنبى و شخص ثالث؛ یا قرب معنوى و غیر حسى است، مثل قرب دینى، قرب خویشاوندى، قرب اعتقادى، قرب دوستى، یارى و نصرت، قرب تدبیرى و سلطنت و....
  • در قرآن کریم در بیش‌تر موارد، از نوع دوم که همان قرب غیرحسى و معنوى است، استعمال شده است، که در ذیل عنوان بعدى، (انواع کاربردهاى ولایت در قرآن) به آن معانى اشاره خواهد شد.
  • برخى مفسران نوشته‌اند: "مُحصَّل و نتیجه معناى ولایت در موارد استعمال آن، عبارت است از یک نحو قدرت و نزدیکى که موجب نوعى از حقّ تصرف و مالکیت تدبیر مى‌شود"[۷۸].[۷۹]

ولایت ارث

ولایت نصرت

ولایت رحمانی و شیطانی

انحصار ولایت

  • سؤالی که مطرح می‌شود، اینکه: آیا ولایت منحصر در خداوند است؟ اگر چنین است پس آیاتی را که دلالت بر ولایت اولیا و انبیای الهی دارند، چگونه توجیه می‌کنید؟
  • علامه طباطبائی برای اثبات انحصار ولایت در خدای سبحان به آیه ۹ سوره شوری استناد و چنین استدلال می‌کند:
  • حجت اوّل: جمله ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ چون ضمیرِ ﴿هُوَ در آن آمده است، انحصار ولایت در خدا را می‌رساند، و می‌فرماید: تنها و تنها ولیّ خداست[۱۱۱].
  • حجت دوم: جمله ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وجوب "ولیّ" قرار دادن خدا را می‌رساند، و اینکه باید تنها او را ولیّ بگیرند و حاصل این حجت آن است که غرض عمده در "ولیّ" گرفتن و به دین او متدین شدن و او را پرستیدن، رهایی از عذاب دوزخ و راه‌یابی به بهشت است در روز قیامت، و چون پاداش‌ دهنده و عِقاب ‌کننده خدایی است که بشر را زنده می‌کند و می‌میراند، و روز قیامت همه را برای جزای اعمالشان جمع می‌کند، پس واجب است تنها او را "ولیّ" خود بگیرند، و اولیایی که خود، اَموات و بی‌جانند، دور بریزند، چون خود این اولیا که یا سنگند و یا چوب، نمی‌دانند چه وقت مبعوث می‌شوند [۱۱۲].
  • حجت سوم: جمله ﴿وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ حجت سوم است، و حاصلش این است که در باب ولایت، واجب است "ولیّ" قدرت بر ولایت و عهده‌داری اشخاص را داشته باشد، و بتواند امور آنان را اداره کند، و آن کسی که بر هر چیز قادر است خدای سبحان است و بس و غیر خدا هیچ‌کس قدرتی ندارد مگر به همان اندازه که خدا به او داده، و تنها کسی که مالک هر چیز است خداست، و غیر او مالکی نیست مگر تنها آن مقداری را که خدا تملیکش کرده، تازه آن مقدار قدرت که به او داده، خودش نسبت به آن نیز قدرت دارد، و هرچه را تملیک کرده، باز خودش مالک آن چیز هست. پس: یگانه "ولیّ"، خداست و غیر او کسی "ولیّ" نیست [۱۱۳].
  • حجت چهارم: جمله ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ روشن میسازد که حکم تشریعی و حقّ قانون‌گذاری تنها از آنِ خدای سبحان است، و تنها "ولیّ" در این حکم، اوست، پس واجب است تنها او را "ولیّ" خود بگیرند و تنها او را بپرستند و به آنچه او نازل کرده متدین گردند.
  • و حاصل این حجت آن است که "ولیّ"ای که پرستیده می‌شود و به دین او متدین می‌شوند باید کسی باشد که بتواند اختلافی را که در بین پرستندگانش پیدا می‌شود برطرف سازد، و آنچه از شئون اجتماع آنان به فساد ‌گراییده اصلاح کند، و ایشان را به وسیله قانون ـ که همان دین است ـ به سوی سعادت زندگی دائم سوق دهد. و حکم در این مورد اختصاص به خدای تعالی دارد. پس لازم است که تنها او به عنوان "ولیّ" اتخاذ شود و نه دیگری[۱۱۴].
  • پس ولایت حقیقی از آنِ خداوند است، همان‌طور که آیات قرآنی مؤید این قول هستند؛ مثلاً علامه طباطبائی در تفسیر آیه ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ[۱۱۵] می‌فرماید: این جمله اشاره است به اینکه پس از مرگ برانگیخته شده و به سوی پروردگارشان بر می‌گردند، و اگر خدای تعالی را توصیف می‌کند به اینکه مولای حقّ آنان است، برای این است که به علت همه تصرفاتی که قبلاً ذکر کرده بود، اشاره نماید، و بفهماند که خداوند اگر می‌خواباند و بیدار می‌کند و می‌میراند و زنده می‌کند، برای این است که او مولای حقیقی و صاحب‌ اختیار عالم است، و این بیان هم معنای مولویت را می‌رساند، و هم حقِّ مولویت را برای خداوند اثبات می‌کند، چون مولا کسی است که "رَقَبه" و "عینِ شَیء" را مالک است، و معلوم است که چنین کسی حقّ همه‌گونه تصرفات را دارد، و وقتی ملک حقیقی از آنِ خداوند باشد و او کسی باشد که با ایجاد و تدبیر و می‌راندن و زنده کردن در بنده خود تصرف می‌کند، پس مولای حقیقی نیز اوست، زیرا معنای مولویت در حقّ او طوری ثابت است که هرگز زوال در آن راه ندارد. و "حق" یکی از اَسمای حُسنای خداوند است، دلیلش هم روشن است، زیرا خدای تعالی ثبوت ذات و صفاتش طوری است که هرگز قابل زوال و دگرگونی و انتقال نیست[۱۱۶].
  • خدای تعالی که مالک بندگان خویش است، ملکش هم مطلق است، و هم محیط به همه نواحی و جوانب بنده است، بندگان او نه در ذات خود مستقل از اویند، و نه در توابع ذاتشان، از صفات و افعال و هر چیز دیگری که منسوب به ایشان است؛ از قبیلِ همسر و اولاد و مال و جاه.
  • بلکه خدای سبحان، میان هر چیزی و خود آن چیز حائل است، و میان آن و تمام مقارنات آن از فرزند و همسر و دوست و مال و جاه و حق او حائل است. پس خدای تعالی از هر چیزی که فرض شود، به مخلوق خود نزدیک‌تر است. پس او قریب علی‌الاطلاق است؛ هم‌چنان‌که خودش فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ[۱۱۷] و نیز فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۱۱۸] و مراد از قلب، همان جان آدمی و نفس مدرکه اوست[۱۱۹].
  • مالک بودن خدای سبحان به بندگانش به مالکیت حقیقی، و بنده بودن بندگان برای او باعث شده که او به طور علی‌الاطلاق قریب و نزدیک به آنان باشد، نزدیک‌تر از هر چیزی که با او مقایسه شود. و نیز این مالکیت باعث شده که هر تصرفی و به هر نحو که بخواهد در بندگانش بکند جایز باشد، بدون اینکه دافعی و مانعی جلو تصرفاتش را بگیرد. و این جواز تصرف حکم می‌کند که خدای سبحان هر دعای دعاکننده را اجابت کند - هر چه می‌خواهد باشد - و با اعطا و تصرف خود حاجتش را برآورد، چون مالکیت او عام و سلطنت و احاطه‌اش بر جمیع تقادیر و بدون هیچ قید و اندازه است[۱۲۰].
  • بنابراین، ولایت خدای تعالی حتی بعد از راندن قضا و قَدَر در عالَم، و حتی در اعمال بندگان هم‌چنان به اطلاقش باقی است، و هیچ موجودی مالک چیزی نیست مگر به تملیک و اذن او. آنچه او بخواهد و تملیک کند و اجازه وقوعش را بدهد واقع می‌شود، و آنچه او نخواهد، و تملیک نکند و اجازه وقوعش را ندهد واقع نمی‌شود، هر چند که [همه عالم] برای وقوع آن دست به دست هم بدهند[۱۲۱]، هم‌چنان‌که خودش فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[۱۲۲].
  • با توجه به اثبات انحصار ولایت، روشن می‌شود که خدای سبحان، هم دارای ولایت تکوینی است و هم دارای ولایت تشریعی، زیرا براساس توحید ربوبی[۱۲۳]، خداوند است که با اِعمال ولایت، "کَون" را اراده می‌کند و اوست که همواره به انحاء گوناگون، ربوبیت خود را اِعمال کند: ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ[۱۲۴].
  • و نیز بر اساس پذیرش نبوت و بعد از فَراغ از اثبات وحی، تنها خداست که حقّ جعل قانون دارد، و هموست که احکام جعل شده را از طریق پیامبر(ص) به مردم ابلاغ می‌نماید. گذشته از آن‌که قرآن کریم جعل احکام را به خدای سبحان نسبت می‌دهد[۱۲۵][۱۲۶].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ولي: في اسماء الله تعالی. الولي: هو النّاصر و قيل: المتولّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۶، ذیل واژه «وَلَیَ».
  2. «آیا نمى‌دانستى که حکومت آسمان‌ها و زمین، تنها از آن خداست؟! (و مى‌تواند هرگونه تغییر و تبدیلى در احکام خود طبق مصالح بدهد؟!) و جز خدا، سرپرست و یاورى براى شما نیست. (و اوست که مصلحت شما را مى‌داند)» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
  3. «حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین تنها از آنِ خداست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ و جز خدا، سرپرست و یاورى ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.
  4. «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.
  5. و الولي و المولی واحد في كلام العرب؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۸.
  6. الوَلْي: القُرْبُ و الدُّنُوُّ...
  7. و الوَلي: الاسم منه...
  8. و وَلِي الشيءَ و عليه: وِلاية و وَلايه، أَو هي - أي بالفتح - المصدر و بالكسر: الخُطَّة و الإِمارَه، و السُّلطانُ و أوْلَيتُه الأمْرَ وَلَّيتُه إياهُ و الوَلاءُ: المِلْك... الی آخر كلامهفیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۶۴و۴۶۵.
  9. و الْوَلِي: فَعِيلٌ بِمَعْنَى فَاعِلٍ، مِنْ وَلِيهُ: إِذَا قَامَ بِهِ وَ مِنْهُ ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا و الْجَمْعُ أَوْلِياءُ: قَالَ ابْنُ فَارِسٍ: وَ كلُّ مَنْ وَلِي أَمْرَ أَحَدٍ فَهُوَ وَلِيه؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲.
  10. و الوِلَاية النُّصْرة و الوَلَاية تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الوِلَاية و الوَلَاية نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵.
  11. «خداوند، ولىّ و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها خارج ساخته، به سوى نور مى‌برد. ولى کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوت‌ها هستند؛ که آنها را از نور خارج ساخته، به سوى ظلمت‌ها مى‌برند؛ آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  12. «مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
  13. «از طرف خدا، نور و کتاب روشنگرى به سوى شما آمد * خداوند به برکت آن، کسانى را که از رضاى او پیروى کنند، به راه‌هاى سلامت و امنیت، هدایت مى‌کند؛ و به فرمانش، آنان را از ظلمت‌ها خارج ساخته به سوى نور مى‌برد؛ و آنها را به سوى راه راست، هدایت مى‌نماید» سوره مائده، آیه ۱۵-۱۶.
  14. «(این) کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکی‌ها (ى شرک و ظلم و جهل) به سوى روشنایى (ایمان و عدل و آگاهى)، بیرون آورى (و هدایت کنى)» سوره ابراهیم، آیه ۱.
  15. الطَّاغُوتُ يذكرُ وَ يؤَنَّثُ وَ الاسْمُ، الطُّغْيانُ وَ هُوَ مُجَاوَزَة الْحَدِّ، وَ كلُّ شَيءٍ جَاوَزَ الْمِقْدَارَ وَ الْحَدَّ فِي الْعِصْيانِ فَهُوَ طَاغٍ؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۷۳ و۳۷۴.
  16. «اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر (خدا) و پیشوایان (معصوم) خود را و هرگاه در امرى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این (کار براى شما) بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است * آیا ندیدى کسانى را که ادّعا مى‌کنند به آنچه (از کتاب‌هاى آسمانى که) بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آورده‌اند، درحالى‌که مى‌خواهند براى داورى نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند» سوره نساء، آیه ۵۹-۶۰.
  17. «آیا ندیدى کسانى را که بهره‌اى از کتاب آسمانى به آنان داده شده، (با این حال،) به "جبت" و "طاغوت" = فرمانروایان غیر الهی ایمان مى‌آورند، و درباره کافران مى‌گویند: "آنها، از کسانى که ایمان آورده‌اند، به راه هدایت نزدیک‌ترند"؟! * آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است؛ و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، هرگز یاورى براى او نخواهى یافت. * آیا آنها سهمى در حکومت دارند؟! درحالى‌که اگر چنین بود کمترین حقى را به مردم نمى‌دادند. * یا اینکه نسبت به مردم = پیامبر و خاندانش، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مى‌ورزند؟! ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمى در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۱-۵۴.
  18. «کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار مى‌کنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت = فرمانروایان غیر الهی پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید؛ (و از آنها نهراسید؛) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است» سوره نساء، آیه ۷۶.
  19. «چرا در راه خدا، و (براى رهایى) مردان و زنان و کودکانى که ناتوان گشته‌اند، پیکار نمى‌کنید؟! همان افراد (ستمدیده‌اى) که مى‌گویند: "پروردگارا! ما را از این شهر که اهلش ستمگرند، بیرون ببر (و رهایى ببخش)؛ و از سوى خود، براى ما فرمانروا و سرپرستى قرار ده؛ و از جانب خود، یار و یاورى براى ما مقرر فرما"» سوره نساء، آیه ۷۵.
  20. «ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که: "خداى یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید"» سوره نحل، آیه ۳۶.
  21. «و بعضى از آنها را به صورت میمون‌ها و خوک‌ها و بنده طاغوت قرار داده است» سوره مائده، آیه ۶۰.
  22. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱.
  23. «سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانى که ایمان آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را بر پا مى‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌دهند * و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و آن دسته از مؤمنان را بپذیرند، (پیروزند) زیرا حزب خدا پیروز ا‌ست» سوره مائده، آیه ۵۵-۵۶.
  24. «نماز برپا مى‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  25. و إذا أدخل عليه [أي علی إنّ] "ما" يبطل عمله، و يقتضي إثبات الحكم للمذكور و صرفه عمّا عداه، نحو: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ تنبيها على أنّ النجاسة التامة هي حاصلة للمختص بالشرك؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۹۲، در تفسیر معنای: إنّ و أنّ.
  26. و إذا زدت علی إنّ "ما" صار للتعيين كقوله تعالی ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ
  27. و معنی إنما اثبات لما يذكر بعدها و نفي لما سواه ؛ ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «أنن».
  28. «و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و آن دسته از مؤمنان را بپذیرند، (پیروزند؛) زیرا حزب خدا پیروزند» سوره مائده، آیه ۵۶.
  29. «بگو: "آیا غیر خدا را ولىّ خود انتخاب کنم؟! (خدایى) که آفریننده آسمان‌ها و زمین است؛ اوست که روزى مى‌دهد، و نیازى به روزى ندارد" بگو: "من مأمورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش" * بگو: "من (نیز) اگر نافرمانى پروردگارم کنم، از مجازات روزى بزرگ [= قیامت] مى‌ترسم» سوره انعام، آیه ۱۴-۱۵.
  30. «بگو: "من مأموریت یافته‌ام که نخستین سرسپرده باشم"» سوره انعام، آیه ۱۴.
  31. «بگو: "من (نیز) اگر نافرمانى پروردگارم کنم، از مجازات روزى بزرگ [= قیامت] مى‌ترسم"» سوره انعام، آیه ۱۵.
  32. «آیا آنها غیر از او را ولىّ خود برگزیدند؟! درحالى‌که "ولىّ" فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى‌کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  33. «و اوست که مردگان را زنده می‌کند» سوره شوری، آیه ۹.
  34. «و اوست که بر همه چیز تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  35. «خجسته و پر عطاست کسى که حاکمیت و مالکیت (جهان هستى) به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست * آن‌کس که مرگ و حیات را آفرید» سوره ملک، آیه ۱-۲.
  36. «خداست که ولیّ است» سوره شوری، آیه ۹.
  37. فالله هو الولی، هو الذی یجب أن یتولّی وحده و یعتقد انه المولی و السّید، فالفاء فی قوله "فالله هو الولی" جواب شرط مقدّر، کأنّه قیل - بعد إنکار کل ولی سواه -: إن أرادوا ولیاً بحق فالله هو الولی بالحق لاولی سواهزمخشری، الکشاف، ج۳، ص۴۶۱.
  38. «آیا آنها غیر از او را ولیّ خود برگزیدند؟!» سوره شوری، آیه ۹.
  39. «و اوست که مردگان را زنده می‌کند و او بر همه چیز تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  40. «هرآنچه در آن اختلاف کردید حکمش با خداست اوست پروردگار من بر او اعتماد کرده و به سوی او باز می‌گردم» سوره شوری، آیه ۱۰.
  41. «هرآنچه در آن اختلاف کردید حکمش با خداست» سوره شوری، آیه ۱۰.
  42. «او آفریننده آسمان‌ها و زمین است» سوره انعام، آیه ۱۴.
  43. «کلیدهای آسمان‌ها و زمین از آن اوست، روزی را برای هر کس که بخواهد فراخ یا تنگ می‌دارد که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.
  44. «آیینى را براى شما مقرر نمود» سوره شوری، آیه ۱۳.
  45. «پس به همین خاطر تو (نیز آنان را به سوى این آیین توحیدى) دعوت کن و آنچنان که مأمور شده‌اى استقامت نما، و از هوا و هوس‌هاى آنان پیروى مکن، و بگو: "به تمام کتاب‌هایى که خدا نازل کرده ایمان آورده‌ام و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.
  46. «غیب آسمان‌ها و زمین تنها از آن اوست. چه بسیار بینا و شنواست! آنها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى‌دهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
  47. «و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى‌دهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
  48. «نهان آسمان‌ها و زمین از آن اوست؛ چه بینا و چه شنواست! » سوره کهف، آیه ۲۶.
  49. «آنها هیچ ولیّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى‌دهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
  50. «چرا در راه خدا، و (براى رهایى) مردان و زنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شده‌اند، پیکار نمى‌کنید؟! همان افراد(ستمدیده‌اى) که مى‌گویند: "پروردگارا! ما را از این شهر، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر (و رهایى ببخش)؛ و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده؛ و از جانب خود، یار و یاورى براى ما مقرر فرما"» سوره نساء، آیه ۷۵.
  51. « پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش » سوره نساء، آیه ۷۵.
  52. « در راه (رهایی) مستضعفان » سوره نساء، آیه ۷۵.
  53. « و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
  54. «کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار مى‌کنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت پیکار مى‌کنند» سوره نساء، آیه ۷۶.
  55. «آیا مشاهده نکردى جمعى از بنى اسرائیل را بعد از موسى، که به یکى از پیامبرانشان گفتند: "زمامدار (و فرماندهى) براى ما برگزین، تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم"» سوره بقره، آیه ۲۴۶-۲۵۱.
  56. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از کسانی که کافر شده‌اند اطاعت کنید شما را به گذشته‌هایتان بازمی‌گرداندند؛ و سرانجام، زیانکار خواهید شد * (آنها ولیّ شما نیستند،) بلکه ولیّ و پشتیبان شما، خداست؛ و او بهترین یاوران است» سوره آل عمران، آیه ۱۴۹-۱۵۰.
  57. «خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پیروزى بر دشمن در اُحُد،) تحقّق بخشید؛ در آن هنگام که دشمنان را به فرمان او، به قتل مى‌رساندید؛ تا اینکه سست شدید؛ و در کار (حفظ سنگرها) به نزاع پرداختید؛ و نافرمانی کردید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
  58. «کسانى از شما که در روز روبه‌رو شدن دو جمعیّت با یکدیگر (در جنگ اُحُد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت» سوره آل عمران، آیه ۱۵۵.
  59. «سپس آنان را به سوی مولای حق آنان بازگرداندند، همانا حکم تنها از آنِ اوست و او سریع‌ترین حسابرس است» سوره انعام، آیه ۶۲.
  60. «بازگردانده شدند به سوی خداوند مولای حقّ آنان و تباه شد آنچه - از مولایانی که - به افتراء و دروغ می‌پذیرفتند» سوره یونس، آیه ۳۰.
  61. «و اوست که بر بندگان خویش تسلط و برتری دارد» سوره انعام، آیه ۱۸.
  62. «بگو: "من دلیل روشنى از پروردگارم دارم؛ ولى شما آن را تکذیب کرده‌اید. آنچه شما (از عذاب الهى) درباره آن شتاب مى‌کنید در اختیار من نیست. حکم و فرمان، تنها ازآن خداست! حق را از باطل جدا مى‌کند؛ و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است"» سوره انعام، آیه ۵۷.
  63. «بگو: "چه کسى شما را از تاریکی‌هاى صحرا و دریا رهایى مى‌بخشد؟! در حالى که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانى مى‌خوانید؛ (و مى‌گویید:) اگر از این (خطرات و تاریکى‌ها) ما را رهایى بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود" * بگو: "خداوند شما را از اینها، و از هر مشکل و اندوهى، نجات مى‌دهد؛ بازهم شما براى او همتا قرار مى‌دهید. (و راه کفر مى‌پویید)" * بگو: "او قادر است که از فرازتان یا از زیر پاى شما، عذابى بر شما بفرستد؛ یا بصورت دسته‌هاى پراکنده شما را روی در روی هم قرار دهد؛ و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگرى بچشاند" ببین چگونه آیات گوناگون را (براى آنها) شرح مى‌دهیم؛ شاید بفهمند (و بازگردند)» سوره انعام، آیه ۶۳-۶۵.
  64. «پس از حق جز گمراهی چه چیزی وجود دارد؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  65. «در آنجا، هرکس عملى را که قبلاً انجام داده است، مى‌آزماید. و همگى به سوى خداوند یگانه که مولا و سرپرست حقیقى آنهاست بازگردانده مى‌شوند؛ و چیزهایى را که به دروغ همتاى خدا قرارداده بودند، از نظرشان گم و نابود مى‌شوند» سوره یونس، آیه ۳۰.
  66. «چه کسی تدبیر امر می‌کند؟ خواهند گفت: "خدا" پس بگو: آیا پرهیزگاری پیشه نمی‌کنید؟!» سوره یونس، آیه ۳۱.
  67. «از چیزى که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید. و از اولیاء و معبودهاى دیگر جز او، پیروى نکنید. هر چند کمتر متذکّر مى‌شوید» سوره اعراف، آیه ۳.
  68. «چه بسیار شهرها و آبادی‌ها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم؛ و عذاب ما شب هنگام، یا در روز هنگامى که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد. * و در آن موقع که عذاب ما به سراغ آنها آمد، سخنى نداشتند جز اینکه گفتند: "ما ستمکار بودیم"» سوره اعراف، آیه ۴-۵.
  69. «به یقین، (هم) از کسانى که پیامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهیم کرد؛ و(هم) از پیامبران سؤال مى‌کنیم. * و مسلّماً (اعمالشان را) با علم (خود) براى آنان شرح خواهیم داد؛ و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه جا ناظر اعمال بندگان هستیم). * وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آنها) در آن روز، حق است. کسانى که کفّه‌هاى (عملِ) آنها سنگین است، تنها آنان رستگارند * و کسانى که کفّه‌هاى (عملِ) آنها سبک است، افرادى هستند که سرمایه وجود خود را، به سبب ظلم و ستمى که نسبت به آیات ما روا مى‌داشتند، از دست داده‌اند» سوره اعراف، آیه ۶-۹.
  70. «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد. چه اینکه او و طایفه‌اش شما را مى‌بینند از جایى که شما آنها را نمى‌بینید؛ (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیاى کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‌آورند * و هنگامى که کار زشتى انجام مى‌دهند مى‌گویند: "پدران خود را بر این (عمل) یافتیم؛ و خداوند ما را به آن فرمان داده است" بگو: "خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمى‌دهد. آیا چیزى به خدا نسبت مى‌دهید که نمى‌دانید؟! * بگو: "پروردگارم امر به عدالت کرده است؛ و روى خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او کنید؛ و او را بخوانید، و دین (خود) را براى او خالص کنید. (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) باز مى‌گردید". * جمعى را هدایت کرده؛ و جمعى (که شایستگى نداشته‌اند) گمراهى بر آنها مسلّم شده است. آنها (کسانى هستند که) شیاطین را به جاى خداوند، اولیاى خود انتخاب کردند؛ و گمان مى‌کنند هدایت یافته‌اند» سوره اعراف، آیه ۲۷-۳۰.
  71. «کسانى را که غیر از خدا مى‌خوانید (و اطاعت مى‌کنید)، بندگانى همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست مى‌گویید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را برآورند!) * آیا پاهایى دارند که با آن راه بروند؟! (پای آنها تنها به دستور خدا در اختیار آنهاست و در حقیقت اختیار پا و دست و چشم و گوش خود را نیز ندارند) یا دست‌هایى دارند که با آن چیزى را بگیرند (و کارى انجام دهند)؟! یا چشمانى دارند که با آن ببینند؟! یا گوش‌هایى دارند که با آن بشنوند؟! (نه، هرگز، چنین نیست) بگو: شریکانتان را (و فرمانروایانی که همتاى خدا قرار داده‌اید) بخوانید، و براى من توطئه کنید، و لحظه‌اى مهلتم ندهید (تا بدانید کارى از آنها ساخته نیست)! * ولیّ و سرپرست من، خدایى است که این کتاب را نازل کرده؛ و او صالحان را سرپرستى مى‌کند * و کسانى را که جز او مى‌خوانید، نمى‌توانند یاریتان کنند، و نه (حتّى) خودشان را یارى دهند» سوره اعراف، آیه ۱۹۴-۱۹۷.
  72. «همانا تنها ولیّ و فرمانروای من، خدایی است که کتاب (همان کتابی که در آغاز سوره به آن اشاره شد، یعنی قرآن که کتاب امر و نهی و قانون و دستور است) را نازل کرده است، و هم اوست که فرمانروایی و سرپرستی صالحان را عهده‌دار است» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
  73. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱.
  74. به عنوان مثال مى‌توان از فعل "تولّى" یادآور شد که داراى دو معناى متفاوت مَحبت و اعراض کردن است؛ معناى مَحبت مانند آیه شریفه: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ («و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱)؛ و اما درباره معناى اعراض، برخى از اهل لغت نوشته‌اند: "آن معنا"، در صورتى است که با حرف "عن" متعدى شده باشد که گاهى در آیه، لفظ‍ آن مذکور است؛ مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ («ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را می‌شنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰)؛ و گاهى آن حرف، در تقدیر است؛ مانند: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ الله عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ («و اگر رو بگردانند، خداوند به (کار) تبهکاران، داناست» سوره آل عمران، آیه ۶۳)؛ مفردات راغب، ص۸۸۶، کلمه ولى.
  75. بنابر قرائت بعضى، در هر دو مورد آن، به صورت فتح "واو" است، پس ولایت با کسر "واو"، بنا بر آن قرائت، اصلاً در قرآن نیامده است و بنابر جواز هر دو وجه که بعضى قائل به آن هستند، با کسر "واو" نیز در قرآن آمده است؛ لذا برخى از اهل لغت نوشته‌اند: ﴿مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ («شما را با آنان هیچ پیوندی نیست» سوره انفال، آیه ۷۲) با فتح "واو" و نیز با کسر آن، قرائت شده است؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۱؛ ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱.
  76. «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
  77. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند» سوره انفال، آیه ۷۲.
  78. المیزان، ج۶، ص۱۰.
  79. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۶-۳۸.
  80. مقصود از مهاجرین در این آیه دسته اوّل از مهاجرین‌اند که قبل از نزول این سوره مهاجرت کرده بودند، به دلیل اینکه در پایان آیات مورد بحث می‌فرماید: "و کسانی که بعداً ایمان می‌آورند و مهاجرت می‌کنند". و منظور از کسانی که به مسلمانان منزل دادند و رسول الله(ص) را یاری کردند طایفۀ انصار است و مسلمانان در ایام نزول این آیات منحصر به همین دو طایفه یعنی مهاجر و انصار بودند، مگر عده بسیار کمی که در مکه ایمان آورده و هنوز مهاجرت نکرده بودند: المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
  81. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند.».. سوره انفال، آیه ۷۲.
  82. المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
  83. «دوستان یکدیگرند» سوره انفال، آیه ۷۲.
  84. المیزان، ج۹، ص۱۴۱.
  85. «و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند» سوره انفال، آیه ۷۵.
  86. المیزان، ج۹، ص۱۴۲.
  87. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۵-۱۳۷.
  88. المیزان، ج۹، ص۱۴۲، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا....
  89. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۷-۱۳۸.
  90. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۱۶- ۱۷.
  91. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۱.
  92. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
  93. المیزان، ج۵، ص۳۶۸.
  94. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۲.
  95. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۲۰.
  96. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  97. المیزان، ج۹، ص۳۴۸.
  98. «بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم» سوره انعام، آیه ۹۰.
  99. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  100. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: تفسیر طبری، ج۶، ص۲۲۸ و ۲۸۹؛ الکشاف، ج۱، ص۵۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰؛ برگرفته از: مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۳۹-۴۰.
  101. « خداوند سرور مؤمنان است... اما سروران کافران، طاغوت‌هایند.».. سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  102. المیزان، ج۶، ص۱۳.
  103. گفتنی است که ولایت شیطانی و ولایت شیطان، رابطه عام و خاص مطلق دارند، لذا اگر عام گفته شود، خاص را هم در بر دارد و اگر خاص گفته شود، عام نیز اراده شده است.
  104. «بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
  105. «و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در دارایی‌ها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد * تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز، بس» سوره اسراء، آیه ۶۴-۶۵.
  106. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
  107. «بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
  108. «ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای را فرو فرستاده‌ایم که شرمگاه‌های شما را می‌پوشاند و (نیز) جامه‌ای را که زینت است و لباس پرهیزگاری، باری، بهتر است؛ این از آیات خداوند است باشد که آنان در یاد گیرند * ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند» سوره اعراف، آیه ۲۶-۲۷.
  109. المیزان، ج۸، ص۷۱.
  110. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۸-۱۴۲.
  111. المیزان، ج۱۸، ص۲۲.
  112. المیزان، ج۱۸، ص۲۲.
  113. المیزان، ج۱۸، ص۲۸.
  114. المیزان، ج۱۸، ص۳۰.
  115. «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲.
  116. المیزان، ج۷، ص۱۳۲.
  117. «و ما به او از شما نزدیک‌تریم اما شما نمی‌بینید» سوره واقعه، آیه ۸۵.
  118. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  119. المیزان، ج۲، ص۳۲.
  120. المیزان، ج۲، ص۳۲.
  121. المیزان، ج۲، ص۳۲.
  122. «ای مردم! شما نیازمندان درگاه خداوند هستید و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است» سوره فاطر، آیه ۱۵.
  123. توحید ربوبی، از اقسام توحید افعالی است؛ یعنی "تنها مدیر و مدبر جهان فقط خداست و نظام و چرخش عالَم هستی در دست قدرت اوست. و هیچ‌کس بدون اذن الهی در این گیتی و آفرینش الهی قدرت تصرف ندارد"، علی‌اکبر بابازاده، تجلیات ولایت، ص۳۴.
  124. «او هماره در کاری است» سوره الرحمن، آیه ۲۹.
  125. عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۲۱۷.
  126. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۴۴-۱۴۹.