اتباع در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مقدمه== *ابن منظور در لسان العرب می گوید: "اتَّبَعَه... یعنی پی او را گرفت و...» ایجاد کرد)
 
خط ۱: خط ۱:
==مقدمه==
==مقدمه==
*اتِّباع: [[پیروی]]، [[تبعیت]]، الحاق، [[دنباله‌روی]]<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۷۸. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۶۲. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۷.</ref>.
*[[ابن منظور]] در لسان العرب می گوید: "اتَّبَعَه... یعنی پی او را گرفت و آن را و اثر او را دنبال کرد"<ref>{{عربی|اتَّبَعَه و أَتْبَعَه و تتَبَّعه: قَفاه و تَطلَّبه مُتَّبعاً له}}؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۷‌، ماده «تبع».</ref>.
*[[ابن منظور]] در لسان العرب می گوید: "اتَّبَعَه... یعنی پی او را گرفت و آن را و اثر او را دنبال کرد"<ref>{{عربی|اتَّبَعَه و أَتْبَعَه و تتَبَّعه: قَفاه و تَطلَّبه مُتَّبعاً له}}؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۷‌، ماده «تبع».</ref>.
*[[فیومی]] در المصباح المنیر می گوید: "تبع... به معنای پشت سر کسی [[راه رفتن]] یا او را [[همراهی]] کردن است، می‌گویند [[نمازگزار]] تابع [[امام]] خویش است - تا آنجا که می‌گوید: - و می‌گویند: تَبِـع الإمَامَ آنجا که در پی او رود، و می‌گویند تَبِعَه آنجا که به او بپیوندد"<ref>{{عربی|تَبِعَ: زيدٌ عَمْراً (تَبعاً) من باب تعِبَ مشى خَلْفَهُ أو مَرَّ بِهِ فمَضَى مَعَهُ و الْمُصَلِّى (تَبَعٌ) لإمَامِهِ...}}، {{عربی|و (تَبِع) الإمَامَ إذَا تَلَاهُ و (تَبِعَه) لَحِقَه}}؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۷۲، ماده «تبع».</ref>.
*[[فیومی]] در المصباح المنیر می گوید: "تبع... به معنای پشت سر کسی [[راه رفتن]] یا او را [[همراهی]] کردن است، می‌گویند [[نمازگزار]] تابع [[امام]] خویش است - تا آنجا که می‌گوید: - و می‌گویند: تَبِـع الإمَامَ آنجا که در پی او رود، و می‌گویند تَبِعَه آنجا که به او بپیوندد"<ref>{{عربی|تَبِعَ: زيدٌ عَمْراً (تَبعاً) من باب تعِبَ مشى خَلْفَهُ أو مَرَّ بِهِ فمَضَى مَعَهُ و الْمُصَلِّى (تَبَعٌ) لإمَامِهِ...}}، {{عربی|و (تَبِع) الإمَامَ إذَا تَلَاهُ و (تَبِعَه) لَحِقَه}}؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۷۲، ماده «تبع».</ref>.

نسخهٔ ‏۱۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۲۹

مقدمه

  • اتِّباع: پیروی، تبعیت، الحاق، دنباله‌روی[۱].
  • ابن منظور در لسان العرب می گوید: "اتَّبَعَه... یعنی پی او را گرفت و آن را و اثر او را دنبال کرد"[۲].
  • فیومی در المصباح المنیر می گوید: "تبع... به معنای پشت سر کسی راه رفتن یا او را همراهی کردن است، می‌گویند نمازگزار تابع امام خویش است - تا آنجا که می‌گوید: - و می‌گویند: تَبِـع الإمَامَ آنجا که در پی او رود، و می‌گویند تَبِعَه آنجا که به او بپیوندد"[۳].
  • فیروزآبادی در قاموس می گوید: "تبعه... یعنی پشت سر او راه رفت، یا او را همراهی کرد - تا آنجا که می گوید: - و اتّباع... به معنای ولاء و پیوستن است[۴].
  • از مجموع کلمات لغویین و نیز از تتبع موارد استعمال واژه "اتّباع" نکات ذیل استفاده می شود:
  1. اتّباع و تبعیت بهطور مطلق پیروی در رفتار و گفتار است، نهتنها موافقت گفتاری با شخصی یا گروهی؛ زیرا اتّباع و تبعیت به معنای پا جای پای متبوعگذاشتن و از او جدا نشدن است.
  2. اتّباع و تبعیت، پیوستگی پیرو با متبوع خویش را می‌رساند. بنابراین، تبعیت یا اتّباع به معنای پیروی پیوسته و مداوم است؛ زیرا لازم مفهوم اتّباع بهطور مطلق، اتصال و دوام پیوستگی پیروی است.
  3. بنابراین اتّباع و تبعیت بهطور مطلق پیروی در همه افعال اختیاری را می‌رساند، مگر آنکه دلیل خاصی یا قید معینی پیروی را به جنبه خاص یا حالت و یا رفتار و یا مورد خاصی محدود کند[۵].
  • پیروی که معادل آن در زبان عربی "تبعیّت" است به معنای با کسی همراه شدن و امری را جست و جو کردن [۶]، یا‌‌ پُشت سر کسی راه رفتن، و موافقت با فرمان[۷] است، بنابراین در تفاوت این واژه با اطاعت می‌‌توان گفت که پیروی اعم از اطاعت است، زیرا در تحقق اطاعت وجود امر و فرمان ضروری است؛ ولی در پیروی و تبعیّت لازم نیست که حتماً امر و فرمانی باشد[۸].
  1. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۲، ص۷۸. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۶۲. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۷.
  2. اتَّبَعَه و أَتْبَعَه و تتَبَّعه: قَفاه و تَطلَّبه مُتَّبعاً له؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۲۷‌، ماده «تبع».
  3. تَبِعَ: زيدٌ عَمْراً (تَبعاً) من باب تعِبَ مشى خَلْفَهُ أو مَرَّ بِهِ فمَضَى مَعَهُ و الْمُصَلِّى (تَبَعٌ) لإمَامِهِ...، و (تَبِع) الإمَامَ إذَا تَلَاهُ و (تَبِعَه) لَحِقَه؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۷۲، ماده «تبع».
  4. تَبِعَهُ -كفَرِحَ- تَبَعاً، وَ تَبَاعَةً، مَشَى خَلْفَهُ أَوْ مَرَّ به فمَضى مَعَهُ؛ و الإِتْبَاعُ و الاتِّباعُ كالتَّبَع، و التِّبَاعُ، بالكَسْرِ: الوِلَاءُ؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ماده «تبع».
  5. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱.
  6. لسان العرب، ج۲، ص۱۳، «تبع».
  7. المصباح، ص۷۲، «تبع».
  8. رمضانی، حسن، پیروی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.