ایمان در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
خط ۱۰: خط ۱۰:


==مقدمه==
==مقدمه==
*واژۀ [[ایمان]]، مصدر باب [[افعال]] از ریشۀ "ا م ن" است و [[امن]] در [[زبان عربی]] به معنای [[امنیت]] داشتن و [[اعتماد]] ورزیدن است و واژه‌های "امانت" و "امان" نیز از آن برگرفته شده است. فعل "آمن" به معنای [[باور]] کرد و [[اعتقاد]] خود را ظاهر ساخت و با حرف اضافه "بـِ" به معنی [[حمایت]] کرد و [[امان]] داد و [[امنیت]] بخشید، به کار رفته است. [[تصدیق]] خبر شخصی بر اثر [[اطمینان]] یافتن از صحت سخن وی و نیز از بین رفتن [[ترس]] و [[اضطراب]] از معانی آن است<ref>لسان العرب، ج۱۳، ص۲۱ - ۲۳؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۲۰۲ – ۲۰۷.</ref>. در [[متون دینی]] این واژه برای اشاره به نوع خاصی از [[باور]] داشتن به [[معتقدات دینی]] به کار می‌رود<ref>مسالک الأفهام، ج۵، ص۳۳۷، ۳۳۸.</ref>. [[باور]] به خدای نادیدنی و [[جهان]] دیگر فصل مشترک تمام [[ادیان الهی]] و [[توحیدی]] است، در این [[ادیان]]، [[ایمان]] از اهم فضیلت‌های [[دینی]] بسیار مهم به شمار می‌آید.
*این واژه در [[قرآن کریم]] از پُر بسامدترین واژگان است و در روایت‌های [[معصومان]] به وفور از آن سخن رفته است.
*بحث از چیستی [[ایمان]] و مفاهیم مقابل آن ([[کفر]]، [[فسق]] و...) از نخستین مباحث [[کلامی]] در [[تاریخ اسلام]] است. نقطۀ عطف این بحث در [[اسلام]]، غائله‌ای بود که پیرامون [[حکمیت]] در [[جنگ صفین]] رُخ داد و منجر به شکل‌گیری جماعتی به نام [[خوارج]] شد. [[خوارج]] هر چند به معنای دقیق کلمه از [[اهل]] [[کلام]] به شمار نمی‌آمدند، اما با مطرح کردن بحث از حدود [[کفر]] و [[ایمان]] پایه‌گذار نخستین بحث [[کلامی]] در [[تاریخ اسلام]] شدند که واکنش دیگر فرق و نحل از جمله [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[جهمیه]] و [[امامیه]] را به دنبال داشت. [[ابن تیمیه]] بر این [[باور]] است که مباحث پیرامون [[ایمان]] برای نخستین بار به شکل‌گیری فرق و نحل و شکل‌گیری پدیدۀ [[تکفیر]] در [[جهان اسلام]] منجر شد<ref>کتاب الإیمان، ص۱۴۲.</ref>.
*[[خوارج]] برای خارج کردن رقبای خود از میدان پس از فاصله گرفتن از [[جماعت]] [[مسلمانان]]، این [[پرسش]] را مطرح کردند که [[پیروان]] [[امام علی]]{{ع}} و [[معاویه]] که [[حکمیت]] را پذیرفتند کافرند یا [[مؤمن]]؟ پاسخ آنان این بود که این [[عمل]] [[گناه کبیره]] به شمار می‌آید و [[مرتکب کبیره]] هر کس که باشد، [[کافر]] است <ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۷.</ref>؛ از این‌رو همۀ کسانی که [[حکمیت]] را پذیرفته‌اند [[کافر]] به شمار می‌آیند. آنان برای [[اثبات]] این مدعای خود به آیۀ {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref> [[استشهاد]] می‌کردند<ref>الإقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۳۴؛ شرح العقائد النسفیة، ص۷۱، ۷۳.</ref>. فارغ از [[انگیزه‌ها]] و زمینه‌های [[تاریخی]] این بحث، اغلب [[خوارج]] (به غیر از نجادات) در بحث از [[ایمان]] تأکید افزونی بر عمل داشتند و از این‌رو [[مرتکب کبیره]] را [[کافر]] میدانستند.
*[[معتزله]] نیز در قُرون بعد در بحث از ماهیت [[ایمان]] عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور [[ایمان دینی]] به شمار آوردند. آنان [[معتقد]] بودند که [[ایمان]] در مرتبۀ نخست [[تبعیت]] عملی از ایجاب‌های [[عقلی]] است و در درجۀ دوم [[تبعیت]] عملی از ایجاب‌های [[شرعی]]. در نظر [[معتزله]] نیز مرتکب [[گناهان کبیره]] نمی‌تواند [[مؤمن]] باشد، چون ارتکاب این [[گناهان]] [[تخلف]] [[آشکار]] از [[عمل به وظیفه]] است <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، ص۷۱۴.</ref>. چنین [[انسانی]] در مرتبه‌ای میان [[ایمان]] و [[کفر]] قرار دارد که در اصطلاح ایشان {{عربی|مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ}} گفته می‌شود<ref>مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.</ref>.
*تفاوت میان [[خوارج]] و [[معتزله]] این بود که [[خوارج]] [[مرتکب [[گناه کبیره]] را [[کافر]] و مستحق [[خلود]] در [[نار]] می‌دانستند؛ همۀ [[گناهان]] نزد [[خوارج]] کبیره به حساب می‌‌آمد ولی [[معتزله]] [[گناهان]] را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در [[ایمان]] و نه داخل در [[کفر]] می‌دانستند و مرتکب [[گناهان]] صغیره را مستحق [[خلود]] در [[جهنم]] نمی‌دانستند<ref>جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.
*[[مرجئه]] در مقابل این نگرش عمل‌گرایانه، در بحث از ماهیت [[ایمان]] بر امر "معرفت" تأکید کردند و [[ایمان به خدا]] را مساوی با [[معرفت]] وی دانستند و [[کفر]] به [[حق]] را مساوی با [[جهل]] به او. آنان عمل و [[اقرار زبانی]] را در [[حقیقت]] [[ایمان]] دخیل نمی‌دانستند و بر این [[باور]] بودند که اگر کسی [[مؤمن]] باشد، [[معاصی]] به وی آسیبی نمی‌زند، کما اینکه اگر [[کافر]] باشد، [[اعمال نیک]] کمکی به وی نمی‌کند. ایشان [[مرتکب کبیره]] را [[کافر]] نمی‌دانستند و [[معتقد]] بودند که چنین شخصی [[مؤمن]] [[گناهکار]] یا نهایتاً [[فاسق]] است.[[اشعری]] در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف [[مرجئه]] به این مطلب تصریح می‌کند<ref>مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.</ref>.
*برخی وجه تسمیه این [[فرقه]] را با دیدگاه‌شان دربارۀ ماهیت [[ایمان]] مرتبط دانسته‌اند و گفته‌اند که چون آنان عمل را مؤخر از [[ایمان]] می‌دانستند {{عربی|الإرجاء هو التأخير}} به [[مرجئه]] ملقب شدند<ref>المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.</ref>.
*برخی از فرق و نحل [[مسلمان]] ضمن [[انتقاد]] از این موضع [[مرجئه]]، به جای [[معرفت]]، [[تصدیق]] را مقوّم [[ایمان دینی]] می‌دانند. به [[باور]] ایشان هر چند ممکن است که [[معرفت]] سبب [[ایمان]] باشد، اما بسیار بعید است که [[معرفت]]، قوام‌بخش [[ایمان]] باشد. این [[جماعت]] تساوی [[معرفت]] و [[تصدیق]] را نمی‌پذیرند و بر این باورند که می‌توان به چیزی [[معرفت]] داشت، اما بدان [[مؤمن]] نبود. قائلان اصلی این [[نظریه]] [[متکلمان]] اشعری‌اند. در نظر [[متکلمان اشعری]] و برخی دیگر از [[متکلمان]] هم‌نظر با ایشان، [[حقیقت]] [[ایمان]] عبارت است از [[تصدیق قلبی]] به وجود [[خداوند]]، [[پیامبران]] و آنچه از ناحیۀ [[خداوند]] به ایشان داده شده از [[مبعوث]] شدن [[انبیا]] و از این‌رو این [[تصدیق قلبی]] در واقع همان اعتراف کردن و [[شهادت]] دادن به [[حقانیت]] {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} است. ایشان بر خلاف [[معتزله]]، باوری به این ندارند که [[عقل]] قبل از [[شرع]] می‌تواند [[ایمان]] به برخی [[متعلقات ایمان]] [[دینی]] را مطالبه کند و از این‌رو اظهار می‌کنند که در صورت عدم [[بعثت انبیا]]، [[ایمان]] معنایی نداشت.
*[[اشاعره]] و همفکرانشان بر این باورند که صرف [[تصدیق]] آنچه توسط [[انبیا]] آمده، [[ایمان]] است و [[عمل به واجبات]] [[شرعی]] و ترک [[محرمات]] داخل در [[حقیقت]] [[ایمان]] نیست و شخصی که [[مرتکب گناه]] کبیره می‌شود، در صورت [[تصدیق]] {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} [[مؤمن]] است و [[اقرار زبانی]] شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است<ref>اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.</ref>.
*گروه دیگری که نظریۀ ایشان دربارۀ [[ایمان]] اهمیت به سزایی دارد، کَرّامیه‌اند. ایشان معتقدند [[ایمان]]، قول لسانی است و مادامی که [[انسان]] به زبان اظهار [[ایمان]] می‌کند در نظر [[خداوند]] [[مؤمن]] است، حتی اگر [[اعتقاد]] باطنی‌اش [[کفر]] باشد<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref>. البته چنان‌که برخی از محققان [[مسلمان]] متذکر شده‌اند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با [[ایمان]] در نشئۀ دنیاست و ربطی به [[آثار ایمان]] در نشئۀ [[آخرت]] ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف [[اقرار]] به زبان باشد، [[عذاب]] خواهد دید<ref>کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref>.
*از آنچه [[گذشت]] تا حدی بستر [[تاریخی]] مبحث [[ایمان]] دانسته می‌شود. در روایت‌های منقول از [[امام رضا]]{{ع}} مطالبی دربارۀ [[حقیقت]] [[ایمان]] و چیستی آن ذکر شده است که با توجه به نظریات مذکور، وجه آنها بهتر دانسته می‌شود. به نحو مکرر و از طرق مختلف از ایشان [[نقل]] شده که [[ایمان]] [[اقرار]] با زبان، [[معرفت]] به [[قلب]] و عمل با اعضا و جوارح است: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ}}<ref>الأمالی، طوسی، ص۴۴۸، ۴۵۱؛ الأمالی، صدوق، ص۲۶۸؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۲۶.</ref>. این سخن [[امام رضا]]{{ع}} که در [[منابع روایی]] متعدد از دیگر [[معصومان]] نیز [[نقل]] شده است، ناظر به نظریه‌های مختلفی است
*اینکه [[روایت]] [[امام رضا]]{{ع}} و نظائر آن از دیگر [[ائمه]]{{عم}} بیانگر [[حقیقت]] [[ایمان]] است و یا کلیت ساختار [[ایمان دینی]] که برخی از آنها از مقومات و برخی دیگر از ملزومات، بحثی است که در میان [[عالمان]] [[شیعی]] از دیرباز محل بحث بوده است. علمایی که بیشتر مشرب [[نقلی]] داشته‌اند [[احادیث]] مذکور را دال بر این دانسته‌اند که [[ایمان]] سه جزء مقوم دارد که عبارت است از [[تصدیق قلبی]]، [[اقرار زبانی]] و عمل به جوارح. شاخص‌ترین قائل این نظریه در میان علمای [[امامیه]] [[شیخ صدوق]] است. وی در آثاری چون الامالی و نیز الهدایة فی الأصول و الفروع از این قول جانبداری می‌کند<ref>الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۶۴۰.</ref>.
*برخی از [[عالمان]] [[شیعی]] عمل را از لوازم [[ایمان]] دانسته‌اند و [[حقیقت]] [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] توأم با [[اقرار زبانی]] دانسته‌اند. از شاخص‌ترین شخصیت‌هایی که به این دیدگاه مایل شده‌اند، می‌توان به [[شیخ مفید]] اشاره کرد. [[شیخ مفید]] هم در المسائل الصاغانیة و هم در اوائل المقالات این دیدگاه را ابراز داشته است <ref>المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.</ref>. اما بیشتر علمای [[امامیه]] در مواجهه با این [[روایت‌ها]] به این نظریه قائل شده‌اند که [[حقیقت]] [[ایمان]]، [[تصدیق قلبی]] است و [[اقرار]] به زبان و عمل به جوارح را داخل در [[حقیقت]] [[ایمان]] نمی‌دانند و از لوازم آن به شمار می‌آورند.
*از نخستین کتب [[کلامی]] [[شیعی]] می‌توان ردپای این نظریه را دنبال کرد. از نخستین کسانی که این نظریه را در میان [[شیعیان]] مطرح کرده است می‌توان به [[ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت]] صاحب کتاب "الیاقوت فی علم الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به صراحت اظهار می‌دارد که [[مؤمن]] در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ [[ایمان]] خارج نمی‌شود و همچنان [[مؤمن]] باقی می‌ماند، زیرا [[ایمان]] چیزی جز [[تصدیق قلبی]] نیست و عمل در [[حقیقت]] آن وارد نمی‌باشد. دلیلی که وی برای این مدعای خویش می‌آورد، از [[قرآن کریم]] است. وی می‌گوید اگر در [[حقیقت]] [[ایمان]]، [[عمل صالح]] وارد بود لازم می‌آمد که در [[کلام الهی]] که فرموده: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.</ref>، تکرار وجود داشته باشد که چنین تکراری از سخنگوی [[فصیح]] بعید و بلکه محال است<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵.</ref>.
*از دیگر علمای [[امامیه]] که [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] دانسته می‌توان به [[سید مرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[ابن میثم بحرانی]] و [[فاضل مقداد]] اشاره کرد<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.</ref>.
*اینکه چرا قاطبۀ [[علمای شیعه]] با [[علم]] به روایت‌های مذکور از [[ائمه معصوم]]{{عم}} بر این تأکید ورزیده‌اند که [[حقیقت]] [[ایمان]]، [[تصدیق قلبی]] است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله می‌توان گفت ترتب آثار [[ایمانی]] در ظاهر متوقف است بر [[اقرار زبانی]] یا آنچه در [[حکم]] آن است، چنان‌که ترتب [[آثار ایمان]] در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از این‌رو هر چند در [[احادیث]] مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوام‌بخش، جزء نخستین است که همان [[تصدیق قلبی]] است و دو جزء دیگر بر آن مترتب می‌شود. همچنین برخی از اجزای این تعریف ناظر به واقعیتی [[تاریخی]] است که در [[عصر ائمه]] وجود داشته است و در گذشته بدان اشاره شد.
*با این توضیحات می‌توان دانست که اغلب علمای [[امامیه]] با توجه به روایت‌های مذکور [[معتقد]] بوده‌اند [[ایمان]] [[تصدیق]] به [[قلب]] است و به آنچه تنها بر زبان بگذرد و در عمل ملاحظه شود، نمی‌توان [[اعتماد]] کرد. هر کس [[خداوند]] و پیامبرش را بشناسد و به آنچه [[خداوند]] بر وی [[واجب]] کرده، [[آگاه]] باشد و بدان [[اقرار]] داشته باشد و آن را درست بشمارد، [[مؤمن]] است. در این تلقی اصل [[ایمان]]، همان [[معرفت]] و [[تصدیق]] [[خدا]] و فرستادۀ او و آنچه همراه وی فرستاده شده، است. نیز [[معرفت]] شرط لازم [[تصدیق]] و از مقدمات و معدّات [[ایمان]] است چنان‌که [[قول و فعل]] نیز آثار و لوازم [[ایمان]] به شمار می‌آیند.
*در روایت‌های منقول از [[امام رضا]]{{ع}} نیز می‌بینیم که ایشان با پیروی از اشارات [[قرآن کریم]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ}}<ref> «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است» سوره مائده، آیه ۴۱.</ref> [[جایگاه]] [[ایمان]] را در [[قلب]] [[انسان]] دانسته‌اند <ref>فقه الرضا{{ع}}، ص۳۸۱؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۷۸.</ref> که این خود نشان از ماهیت این امر است. این [[سخن امام]] بیشترین [[تقابل]] را با کسانی دارد که چون [[کرامیه]] [[ایمان]] را صرف [[اقرار زبانی]] می‌دانند و معتقدند شخص به محض اظهار زبانی [[ایمان]]، [[مؤمن]] به شمار می‌آید.
*در روایت‌های منقول از [[امام رضا]]{{ع}} نیز می‌بینیم که ایشان با پیروی از اشارات [[قرآن کریم]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ}}<ref> «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان می‌گفتند ایمان آورده‌ایم در حالی که دل‌هاشان ایمان نیاورده است» سوره مائده، آیه ۴۱.</ref> [[جایگاه]] [[ایمان]] را در [[قلب]] [[انسان]] دانسته‌اند <ref>فقه الرضا{{ع}}، ص۳۸۱؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۷۸.</ref> که این خود نشان از ماهیت این امر است. این [[سخن امام]] بیشترین [[تقابل]] را با کسانی دارد که چون [[کرامیه]] [[ایمان]] را صرف [[اقرار زبانی]] می‌دانند و معتقدند شخص به محض اظهار زبانی [[ایمان]]، [[مؤمن]] به شمار می‌آید.
*قابل توجه است که در [[تاریخ]] [[کلام اسلامی]] کسانی [[قلب]] را [[جایگاه]] [[ایمان]] دانسته‌اند که آن را از سنخ [[تصدیق]] می‌دانند<ref>أصول الإیمان، ص۲۰۰؛ أصول الدین، ص۲۵۰؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.
*قابل توجه است که در [[تاریخ]] [[کلام اسلامی]] کسانی [[قلب]] را [[جایگاه]] [[ایمان]] دانسته‌اند که آن را از سنخ [[تصدیق]] می‌دانند<ref>أصول الإیمان، ص۲۰۰؛ أصول الدین، ص۲۵۰؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش