عدل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۹: خط ۸۹:
*زمینه‌های [[عدالت اجتماعی]] عبارت است از مقدماتی که برای تحقق [[عدالت اجتماعی]] بدان‌ها نیاز است. این مقدمات بایستی نخست در وجود [[انسان‌ها]] که عاملان و برپای‌دارندگان [[عدالت اجتماعی]] هستند، تحقق یابد. [[جامعه]] نیز باید پیش از هر اقدامی، برخی شرایط و زمینه‌ها را در خود داشته باشد.
*زمینه‌های [[عدالت اجتماعی]] عبارت است از مقدماتی که برای تحقق [[عدالت اجتماعی]] بدان‌ها نیاز است. این مقدمات بایستی نخست در وجود [[انسان‌ها]] که عاملان و برپای‌دارندگان [[عدالت اجتماعی]] هستند، تحقق یابد. [[جامعه]] نیز باید پیش از هر اقدامی، برخی شرایط و زمینه‌ها را در خود داشته باشد.
*در زیر به برخی از مهم‌ترین زمینه‌های تحقق [[عدالت اجتماعی]] اشاره می‌شود.
*در زیر به برخی از مهم‌ترین زمینه‌های تحقق [[عدالت اجتماعی]] اشاره می‌شود.
#'''[[ایمان]]''': [[ایمان]]، پشتوانه و زمینه مهم [[عدالت اجتماعی]] فردی و [[اجتماعی]] است. این ویژگی [[توانایی روحی]] لازم را برای [[طلب]] و تحقق [[عدالت]] فراهم ساخته و دشواری‌ها و سختی‌های آن را قابل [[تحمل]] و [[پذیرش]] می‌کند. [[ایمان]]، نه تنها پشتوانه بزرگ [[عدالت اجتماعی]] است، بلکه باید گفت که تنها [[دین]] است که توان و صلاحیت صدور فرامینی مانند: {{متن قرآن|كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref> و اجرای آنها را دارد<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۲۶.</ref>. اما [[دین]] چگونه چنین قدرتی را فراهم می‌سازد؟ [[تربیت دینی]] یکی از این راه‌ها است. بزرگ‌ترین فایده [[تربیت دینی]]، منصف و [[عدالت‌خواه]] ساختن [[مردم]] در [[باطن]] و ضمیرشان است. در [[آیات قرآن]] نیز [[عدالت اجتماعی]] با [[عادل]] شدن [[مردم]] تحقق یافتنی است<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۸۵-۲۸۶.</ref>. تأثیر [[عدالت]] بر اقویا از فواید دیگر [[دین‌داری]] است. علت نیاز به چنین پشتوانه‌ای این است که قبول [[عدالت]] برای اقویا مستلزم [[تحمل]] [[محرومیت]] است و اگر [[ایمان]] نباشد، [[تحمل]] چنین محرومیتی به [[سختی]] امکان‌پذیر است. توجه و تأکید فراوان به [[نماز]] نیز از همین رو است. [[نماز]] علاوه بر اینکه رقاء ملکوتی است، همواره [[انسان]] را از [[غفلت]] درآورده و متذکر [[خدا]] می‌سازد. [[نماز]] از [[اجتماع]] و [[سعادت]] [[زندگی]] [[بشر]] جدا نیست، بلکه پشتوانه [[آزادی]] و [[امنیت]] و [[عدالت]] است. [[نماز]] پشتوانه شهرداری خوب، شهربانی خوب، [[دادگستری]] خوب، [[ارتش]] خوب، [[اجتماع]] خوب، [[بازار]] خوب و غیره است. در [[صدر اسلام]] نیز [[نماز]] و [[اصلاح]] [[امور اجتماعی]] و [[جهاد]] و غیره باهم توأم بودند. [[نفوذ]] سریع و عمیق [[اسلام]]، با [[ایمان]] در [[ارتباط]] است. بنابراین دو عامل برای [[اجرای عدالت]] لازم است: یکی [[ایمان]] [[مردم]] به اینکه [[حقوق]] خود را [[حفظ]] کنند و از حد [[تجاوز]] ننمایند و دیگری [[ایمان]] اقویا، [[دین]] در کنار ایجاد [[ایمان]] در [[قلوب]] [[مردم]]، آنان را به [[اتحاد]] و [[کسب قدرت]] و تجمع و [[تشکل]] و [[نظم]] [[دعوت]] می‌کند و آنان را [[رقیب]] خودشان قرار می‌دهد. کنترل [[اجتماعی]] از لحاظ [[عدالت]]، تنها به وسیله [[ایمان]] به [[عدالت]] میسر است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۷۰-۲۷۱.</ref>. از جمله عواملی که برای تحقق [[عدالت اجتماعی]] مورد توجه قرار گرفته، [[قانون]] است. [[قانون]] با تمام اهمیتی که دارد، تنها [[تکلیف]] افراد را روشن می‌کند. پایه و مبنای [[قانون]]، [[تعیین]] حدود و مرزها و [[حقوق]] افراد نسبت به یکدیگر است، اما از کنترل افراد [[ناتوان]] است؛ زیرا در عمل، بود و نبود این [[قوانین]] علی‌السویه بوده و [[بشر]] به جست‌و‌جوی برآوردن [[منافع]] خود می‌رود. [[پیروی]] از [[قوانین]] در گرو [[چشم‌پوشی]] از [[منافع]] شخصی است و این عمل بدون ایمان به [[قداست]] [[الهی]] [[عدل]] و مواخذه [[الهی]] [[ظلم]]، میسر نیست. به عبارت بهتر، ضامن [[اجرای عدالت]] و [[قانون]]، [[ایمان]] است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۵.</ref>. همین مسئله در [[صدر اسلام]]، [[مجرم]] را با پای خود برای [[مجازات]] حاضر می‌گرداند تا بر [[محاکمه]] و [[پاک]] شدن خود از [[گناه]] [[اصرار]] بورزد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۰.</ref>.
#'''[[ایمان]]''': [[ایمان]]، پشتوانه و زمینه مهم [[عدالت اجتماعی]] فردی و [[اجتماعی]] است. این ویژگی [[توانایی روحی]] لازم را برای [[طلب]] و تحقق [[عدالت]] فراهم ساخته و دشواری‌ها و سختی‌های آن را قابل [[تحمل]] و [[پذیرش]] می‌کند. [[ایمان]]، نه تنها پشتوانه بزرگ [[عدالت اجتماعی]] است، بلکه باید گفت که تنها [[دین]] است که توان و صلاحیت صدور فرامینی مانند: {{متن قرآن|كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref> و اجرای آنها را دارد<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۲۶.</ref>. اما [[دین]] چگونه چنین قدرتی را فراهم می‌سازد؟ [[تربیت دینی]] یکی از این راه‌ها است. بزرگ‌ترین فایده [[تربیت دینی]]، منصف و [[عدالت‌خواه]] ساختن [[مردم]] در [[باطن]] و ضمیرشان است. در [[آیات قرآن]] نیز [[عدالت اجتماعی]] با [[عادل]] شدن [[مردم]] تحقق یافتنی است<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۸۵-۲۸۶.</ref>. تأثیر [[عدالت]] بر اقویا از فواید دیگر [[دین‌داری]] است. علت نیاز به چنین پشتوانه‌ای این است که قبول [[عدالت]] برای اقویا مستلزم [[تحمل]] [[محرومیت]] است و اگر [[ایمان]] نباشد، [[تحمل]] چنین محرومیتی به [[سختی]] امکان‌پذیر است. توجه و تأکید فراوان به [[نماز]] نیز از همین رو است. [[نماز]] علاوه بر اینکه رقاء ملکوتی است، همواره [[انسان]] را از [[غفلت]] درآورده و متذکر [[خدا]] می‌سازد. [[نماز]] از [[اجتماع]] و [[سعادت]] [[زندگی]] [[بشر]] جدا نیست، بلکه پشتوانه [[آزادی]] و [[امنیت]] و [[عدالت]] است. [[نماز]] پشتوانه شهرداری خوب، شهربانی خوب، [[دادگستری]] خوب، [[ارتش]] خوب، [[اجتماع]] خوب، [[بازار]] خوب و غیره است. در [[صدر اسلام]] نیز [[نماز]] و [[اصلاح]] [[امور اجتماعی]] و [[جهاد]] و غیره باهم توأم بودند. [[نفوذ]] سریع و عمیق [[اسلام]]، با [[ایمان]] در [[ارتباط]] است. بنابراین دو عامل برای [[اجرای عدالت]] لازم است: یکی [[ایمان]] [[مردم]] به اینکه [[حقوق]] خود را [[حفظ]] کنند و از حد [[تجاوز]] ننمایند و دیگری [[ایمان]] اقویا، [[دین]] در کنار ایجاد [[ایمان]] در [[قلوب]] [[مردم]]، آنان را به [[اتحاد]] و [[کسب قدرت]] و تجمع و [[تشکل]] و [[نظم]] [[دعوت]] می‌کند و آنان را [[رقیب]] خودشان قرار می‌دهد. کنترل [[اجتماعی]] از لحاظ [[عدالت]]، تنها به وسیله [[ایمان]] به [[عدالت]] میسر است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۷۰-۲۷۱.</ref>. از جمله عواملی که برای تحقق [[عدالت اجتماعی]] مورد توجه قرار گرفته، [[قانون]] است. [[قانون]] با تمام اهمیتی که دارد، تنها [[تکلیف]] افراد را روشن می‌کند. پایه و مبنای [[قانون]]، [[تعیین]] حدود و مرزها و [[حقوق]] افراد نسبت به یکدیگر است، اما از کنترل افراد [[ناتوان]] است؛ زیرا در عمل، بود و نبود این [[قوانین]] علی‌السویه بوده و [[بشر]] به جست‌و‌جوی برآوردن [[منافع]] خود می‌رود. [[پیروی]] از [[قوانین]] در گرو [[چشم‌پوشی]] از [[منافع]] شخصی است و این عمل بدون ایمان به [[قداست]] [[الهی]] عدل و مواخذه [[الهی]] [[ظلم]]، میسر نیست. به عبارت بهتر، ضامن [[اجرای عدالت]] و [[قانون]]، [[ایمان]] است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۵.</ref>. همین مسئله در [[صدر اسلام]]، [[مجرم]] را با پای خود برای [[مجازات]] حاضر می‌گرداند تا بر [[محاکمه]] و [[پاک]] شدن خود از [[گناه]] [[اصرار]] بورزد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۰.</ref>.
#'''[[نظم]] و [[آزادی]]''': [[آزادی]] نه یک [[حق]]، که فراتر است؛ زیرا [[حق]] را می‌توان [[تغییر]] داد، اما گذشتن از [[آزادی]] میسر نیست. علاوه بر جنبه [[باطنی]] [[آزادی]] که به نوعی [[زهد]] و [[وارستگی]] و در نتیجه [[آمادگی روحی]] منتهی می‌شود، جنبه [[اجتماعی]] آن نیز حائز اهمیت است.[[جامعه]] همانند موجود زنده‌ای مرکب از اعضا و جوارح است که هریک از اعضا، کار و وظیفه‌ای را بر عهده دارد. میان افراد [[جامعه]] نیز همچون اعضای یک موجود زنده، تقسیم کار وجود دارد و شغل‌ها و حرفه‌های گوناگون میان افراد تقسیم شده و متناسب با آن، [[مقامات]] و مراتب پدید آمده است. برخی فرمان‌ده و برخی فرمان‌برند، برخی در [[جایگاه]] عالی و برخی در رتبه پایینی قرار دارند، در نتیجه نمی‌توان میان افراد متفاوت، [[مساوات]] مطلق را برقرار کرد. اما این دو مجموعه، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارند؛ اعضای پیکر هر کدام برخوردار از محلی ثابت، مقامی معلوم و غیر قابل [[تخلف]] و وظیفه‌ای معین و مشخص‌اند و توان تخلف از آن را ندارند؛ اما افراد [[اجتماع]] نسبت به جامعه‌ای که در آن [[زندگی]] می‌کنند از [[مقام]] معینی برخوردار نبوده و محدود به وظیفه‌ای خاص نیستند، بلکه از [[اختیار]]، [[انتخاب]] و [[آزادی]] و سلیقه و در نتیجه مقام‌ها و شغل‌های قابل تعویض و [[تغییر]] برخوردارند. [[جامعه]] میدان وسیعی برای عمل و فعالیت افراد فراهم آورده است و بایستی چنان [[منظم]] و صحیح اداره شود که مواهب [[اجتماع]] به کسانی تعلق گیرد که در مسابقات [[اجتماعی]]، [[لیاقت]] و [[شایستگی]] بهتری از خود نشان داده‌اند. یافتن معیاری برای درجه‌بندی افراد در [[اجتماع]] به نحوی که با [[برابری]] آنان همراه باشد، بحثی با اهمیت و [[شایسته]] درنگ و [[تأمل]] است. با در نظر گرفتن شرایطی می‌توان [[مساوات]] به معنای صحیح و عادلانه آن را محقق ساخت. برای این کار باید حوزه عمومی [[جامعه]] را عرصه یک میدان مسابقه در نظر گرفت که همه شرکت‌کنندگان آن از شرایط [[حقوقی]] یکسان برخوردار بوده و همانند یک مسابقه، جز [[لیاقت]] و [[توانمندی]] آنان، مواردی همچون نژاد و طبقه مورد توجه قرار نگیرد. به عبارتی، [[قانون]] [[مساوات]] بر همه [[حاکم]] باشد. الزامات چنین مسابقه‌ای عبارت از [[آزادی]] و [[نظم اجتماعی]] خواهد بود. همه افراد باید [[حق]] شرکت در مسابقه را داشته باشند و هرکس متناسب با ذوق و استعداد و لیاقتش کار کند. [[آزاد]] گذاشتن همه [[مردم]] در ضمن فراهم ساختن زمینه فعالیت آنها و تأمین امکانات مساوی برای همه افراد، مشکل [[اختلاف]] طبیعی افراد با یکدیگر را تا حد زیادی حل کرده و به تحقق [[مساوات]] عادلانه [[یاری]] می‌رساند. برای نمونه، همه باید بتوانند از امکانات [[تحصیل علم]] تا سطوح عالی آن برخوردار شوند و علاوه بر این، با همه، عادلانه [[رفتار]] شده و هیچ‌گونه ملاحظه شخصی در میان نباشد. ارکان یک مسابقه عبارت‌اند از: موضوع مسابقه و جایزه و نصیب افراد. در [[جامعه]] نیز بایستی این دو مورد وجود داشته باشد. مسابقه بایستی در کارهای مفیدی مانند [[علم]]، [[تقوا]]، تولید و [[خدمت]] باشد؛ جایزه [[انسان‌ها]] نیز همان [[حقوق]] آنها است که بر حسب کار، [[لیاقت]] و [[استحقاق]] به آنها اعطا می‌شود. ملاک بودن [[تقوا]] برای [[برتری]] [[انسان‌ها]] در [[قرآن]] از این زاویه بهتر فهمیده می‌شود<ref>ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۳۶۸.</ref>. همچنین برخی [[روایت‌ها]] از [[پیامبر]] بزرگ [[اسلام]] که همه را [[آفریده]] شده از [[خاک]] و همچون دندانه‌های شانه برابر فرض می‌کند<ref>مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، ص۲۶۷. </ref>، به این مسئله اشاره دارد. [[عدالت]] و [[آزادی]] عمدتاً ذیل بحث [[مساوات]] و اصالت [[فرد]] یا جمع مطرح شده است. [[آزادی]] یکی از شرایط ایجاد یک [[جامعه]] عادلانه است. در بحث از تضاد دیدگاه‌های [[کمونیستی]] و [[سرمایه‌داری]] درباره [[برابری]] و آزادی باید گفت: [[آزادی]] به [[فرد]] تعلق دارد و [[برابری]] به [[جامعه]]. [[آزادی]]، خواه ناخواه به [[نابرابری]] می‌انجامد. اگر خواهان برقراری [[مساوات]] کامل نیز باشیم، باید آزادی‌ها را محدود کرد. بنابراین نمی‌توان تنها به یک دیدگاه [[معتقد]] بود، بلکه ترکیبی از هر دو برای [[جامعه]] لازم است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۸.</ref>.
#'''[[نظم]] و [[آزادی]]''': [[آزادی]] نه یک [[حق]]، که فراتر است؛ زیرا [[حق]] را می‌توان [[تغییر]] داد، اما گذشتن از [[آزادی]] میسر نیست. علاوه بر جنبه [[باطنی]] [[آزادی]] که به نوعی [[زهد]] و [[وارستگی]] و در نتیجه [[آمادگی روحی]] منتهی می‌شود، جنبه [[اجتماعی]] آن نیز حائز اهمیت است.[[جامعه]] همانند موجود زنده‌ای مرکب از اعضا و جوارح است که هریک از اعضا، کار و وظیفه‌ای را بر عهده دارد. میان افراد [[جامعه]] نیز همچون اعضای یک موجود زنده، تقسیم کار وجود دارد و شغل‌ها و حرفه‌های گوناگون میان افراد تقسیم شده و متناسب با آن، [[مقامات]] و مراتب پدید آمده است. برخی فرمان‌ده و برخی فرمان‌برند، برخی در [[جایگاه]] عالی و برخی در رتبه پایینی قرار دارند، در نتیجه نمی‌توان میان افراد متفاوت، [[مساوات]] مطلق را برقرار کرد. اما این دو مجموعه، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارند؛ اعضای پیکر هر کدام برخوردار از محلی ثابت، مقامی معلوم و غیر قابل [[تخلف]] و وظیفه‌ای معین و مشخص‌اند و توان تخلف از آن را ندارند؛ اما افراد [[اجتماع]] نسبت به جامعه‌ای که در آن [[زندگی]] می‌کنند از [[مقام]] معینی برخوردار نبوده و محدود به وظیفه‌ای خاص نیستند، بلکه از [[اختیار]]، [[انتخاب]] و [[آزادی]] و سلیقه و در نتیجه مقام‌ها و شغل‌های قابل تعویض و [[تغییر]] برخوردارند. [[جامعه]] میدان وسیعی برای عمل و فعالیت افراد فراهم آورده است و بایستی چنان [[منظم]] و صحیح اداره شود که مواهب [[اجتماع]] به کسانی تعلق گیرد که در مسابقات [[اجتماعی]]، [[لیاقت]] و [[شایستگی]] بهتری از خود نشان داده‌اند. یافتن معیاری برای درجه‌بندی افراد در [[اجتماع]] به نحوی که با [[برابری]] آنان همراه باشد، بحثی با اهمیت و [[شایسته]] درنگ و [[تأمل]] است. با در نظر گرفتن شرایطی می‌توان [[مساوات]] به معنای صحیح و عادلانه آن را محقق ساخت. برای این کار باید حوزه عمومی [[جامعه]] را عرصه یک میدان مسابقه در نظر گرفت که همه شرکت‌کنندگان آن از شرایط [[حقوقی]] یکسان برخوردار بوده و همانند یک مسابقه، جز [[لیاقت]] و [[توانمندی]] آنان، مواردی همچون نژاد و طبقه مورد توجه قرار نگیرد. به عبارتی، [[قانون]] [[مساوات]] بر همه [[حاکم]] باشد. الزامات چنین مسابقه‌ای عبارت از [[آزادی]] و [[نظم اجتماعی]] خواهد بود. همه افراد باید [[حق]] شرکت در مسابقه را داشته باشند و هرکس متناسب با ذوق و استعداد و لیاقتش کار کند. [[آزاد]] گذاشتن همه [[مردم]] در ضمن فراهم ساختن زمینه فعالیت آنها و تأمین امکانات مساوی برای همه افراد، مشکل [[اختلاف]] طبیعی افراد با یکدیگر را تا حد زیادی حل کرده و به تحقق [[مساوات]] عادلانه [[یاری]] می‌رساند. برای نمونه، همه باید بتوانند از امکانات [[تحصیل علم]] تا سطوح عالی آن برخوردار شوند و علاوه بر این، با همه، عادلانه [[رفتار]] شده و هیچ‌گونه ملاحظه شخصی در میان نباشد. ارکان یک مسابقه عبارت‌اند از: موضوع مسابقه و جایزه و نصیب افراد. در [[جامعه]] نیز بایستی این دو مورد وجود داشته باشد. مسابقه بایستی در کارهای مفیدی مانند [[علم]]، [[تقوا]]، تولید و [[خدمت]] باشد؛ جایزه [[انسان‌ها]] نیز همان [[حقوق]] آنها است که بر حسب کار، [[لیاقت]] و [[استحقاق]] به آنها اعطا می‌شود. ملاک بودن [[تقوا]] برای [[برتری]] [[انسان‌ها]] در [[قرآن]] از این زاویه بهتر فهمیده می‌شود<ref>ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۳۶۸.</ref>. همچنین برخی [[روایت‌ها]] از [[پیامبر]] بزرگ [[اسلام]] که همه را [[آفریده]] شده از [[خاک]] و همچون دندانه‌های شانه برابر فرض می‌کند<ref>مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، ص۲۶۷. </ref>، به این مسئله اشاره دارد. [[عدالت]] و [[آزادی]] عمدتاً ذیل بحث [[مساوات]] و اصالت [[فرد]] یا جمع مطرح شده است. [[آزادی]] یکی از شرایط ایجاد یک [[جامعه]] عادلانه است. در بحث از تضاد دیدگاه‌های [[کمونیستی]] و [[سرمایه‌داری]] درباره [[برابری]] و آزادی باید گفت: [[آزادی]] به [[فرد]] تعلق دارد و [[برابری]] به [[جامعه]]. [[آزادی]]، خواه ناخواه به [[نابرابری]] می‌انجامد. اگر خواهان برقراری [[مساوات]] کامل نیز باشیم، باید آزادی‌ها را محدود کرد. بنابراین نمی‌توان تنها به یک دیدگاه [[معتقد]] بود، بلکه ترکیبی از هر دو برای [[جامعه]] لازم است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۸.</ref>.
#[[تربیت]]: اگر اعطای [[حقوق]] به صاحبان [[استحقاق]] را تعریف [[عدالت مطلق]] بدانیم، آشنایی با [[حقوق]] و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث [[عدالت]] خواهد داشت. [[تربیت]]، عاملی است که می‌تواند زمینه تحقق [[عدالت]] را میسر سازد. اگر [[بشر]] به [[درستی]] [[تربیت]] شود و از [[تعالیم]] [[مربیان]] ماهر و توانا بهره‌مند گردد، به جایی می‌رسد که خود خواستار [[عدالت]] شده و سود [[جامعه]] را بر سود خود ترجیح خواهد داد آشنایی با [[حقوق]] و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث [[عدالت]] خواهد. [[انسان]] از دو طریق به [[انحراف]] کشانده می‌شود: [[ظلم]] و [[ستمگری]] و پایمال کردن [[حقوق]] یکدیگر که به [[خروج]] از مسیر [[عدالت]] منتهی می‌شود، و [[جهالت]] و [[نادانی]] که به [[گمراهی]] و [[اشتباه]] می‌انجامد. [[خروج]] از [[عدالت]] و [[جهالت]] و [[نادانی]]، [[انسان]] را از [[تعادل]] خارج ساخته و به [[افراط و تفریط]] در امور سوق می‌دهد. او ریشه بسیاری از [[مصایب]] را که تاکنون بر [[مسلمین]] رفته است، در [[جهالت]] و [[جمود]] که همان تندروی و [[کندروی]] در امور است، می‌داند<ref>مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۸ و ۶۹.</ref> و در تحلیل بسیاری از مسائل، از این مسئله بسان چارچوبی استفاده می‌کند<ref>شهید مطهری بحث خود را براساس همین دوگانگی‌ها و خروج از تعادل مطرح می‌سازد و برای نمونه افراد را در مقابل احتیاجات ثابت و متغیر دو دسته می‌داند که دسته‌ای از آنها (جامدها) معتقدند هیچ چیز تغیر نمی‌کند؛ اما دسته دیگر که جاهل‌ها هستند، همه چیز را متغیر می‌دانند که از جمله آنها اخلاق و عدالت است. وی با این چارچوب جریان‌های معاصر ایران همچون مشروطیت و جریان فقهی اخباری و اصولی و معتزله و اشاعره را نیز تحلیل می‌کند. ر.ک: مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.</ref>. برای جلوگیری از [[افراط و تفریط]] در [[تربیت]] [[انسان]] باید دو رکن را در نظر گرفت: نخست، [[معرفت]] [[بشر]] به [[حقوق]] خود و سپس آشنایی با حدودی که دارد؛ زیرا [[انسان]] با [[حقوق]] و حدود معینی در [[طبیعت]] [[آفریده]] شده است. برای نمونه، [[بشر]] [[حق]] دارد در [[سخن گفتن]] [[آزاد]] باشد، اما [[حق]] او حدی دارد و زبان [[آزاد]] نیست به دیگران [[دشنام]] دهد یا [[غیبت]] کند. آشنایی با [[حقوق]] سبب [[شور]] و حرکت و [[نشاط]] و [[مبارزه]] با [[سستی]] و [[تنبلی]] می‌شود، زیرا [[حق]] گرفتنی است نه دادنی و از این رو، [[زندگی]] تلاش برای گرفتن [[حقوق]] می‌شود. از سویی [[انسان]] به به [[دفاع]] از [[حقوق]] خویش [[ترغیب]] می‌شود که این موضوع، [[لزوم]] نیرومند بودن [[انسان]] را تقویت کرده و به [[انسان]] می‌فهماند که برای مقابله با [[متجاوزان]] به [[حقوق]]، باید نیرومند باشد. گرفتن [[حق]]، نه با [[مکر]] و [[فساد]] و [[حقه‌بازی]] و پایمال کردن [[حقوق]] دیگران، بلکه با نیرو و از طریق شرافت‌مندانه میسر است. این، نوعی [[حس]] [[غیرت]] و [[شجاعت]] را در [[انسان]] می‌پروراند و [[روحیه]] [[دفاع]] و [[قیام]] برای [[دفاع از حق]] را در وجود [[انسان]] [[راسخ]] می‌سازد. آشنایی به حدود که رکنی دیگر از [[تربیت]] به شمار می‌آید، با کمک به [[نفس لوامه]] و [[قیام]] بر [[نفس اماره]]، [[وجدان]] [[اخلاقی]] را در [[انسان]] تقویت می‌سازد. این موضوع به [[انسان]] می‌آموزد که از حدود خود [[تجاوز]] نکند و [[حقوق]] دیگران را [[احترام]] کند. آشنا ساختن [[انسان‌ها]] با حقوقشان از طریق [[خطابه]] و آشنایی با حدود، به وسیله [[موعظه]] صورت می‌گیرد. [[هدف]] [[خطابه]]، [[تکوین]] و ایجاد [[شور]] [[دفاع]] و [[قیام]] برای [[دفاع از حق]] است؛ از این رو، [[شور]] و حرکت و [[هیجان]] می‌آفریند و می‌خواهد [[حس]] [[غیرت]] و [[دفاع]] از [[حقوق]] را برانگیزاند؛ اما [[موعظه]] برای جلوگیری از [[تجاوز]] به مرز دیگران است و جنبه تسکین و فرونشاندن [[احساسات]] را دارد. یک [[جامعه]] [[متعادل]] بایستی هر دو جنبه [[تربیت]] را همزمان دارا باشد. اگر بی‌تحرکی و رکود در [[جامعه]] افزایش یابد، نیاز به [[خطابه]] در آن بیشتر می‌شود و باید با ایجاد [[غیرت]] و [[تعصب]]، آن را به [[جوش]] و [[خروش]] واداشت و اگر تحرک و [[تجاوز]] بیش از اندازه شود، [[موعظه]] درمان خوبی خواهد بود.
#'''[[تربیت]]''': اگر اعطای [[حقوق]] به صاحبان [[استحقاق]] را تعریف [[عدالت مطلق]] بدانیم، آشنایی با [[حقوق]] و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث [[عدالت]] خواهد داشت. [[تربیت]]، عاملی است که می‌تواند زمینه تحقق [[عدالت]] را میسر سازد. اگر [[بشر]] به [[درستی]] [[تربیت]] شود و از [[تعالیم]] [[مربیان]] ماهر و توانا بهره‌مند گردد، به جایی می‌رسد که خود خواستار [[عدالت]] شده و سود [[جامعه]] را بر سود خود ترجیح خواهد داد آشنایی با [[حقوق]] و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث [[عدالت]] خواهد. [[انسان]] از دو طریق به [[انحراف]] کشانده می‌شود: [[ظلم]] و [[ستمگری]] و پایمال کردن [[حقوق]] یکدیگر که به [[خروج]] از مسیر [[عدالت]] منتهی می‌شود، و [[جهالت]] و [[نادانی]] که به [[گمراهی]] و [[اشتباه]] می‌انجامد. [[خروج]] از [[عدالت]] و [[جهالت]] و [[نادانی]]، [[انسان]] را از [[تعادل]] خارج ساخته و به [[افراط و تفریط]] در امور سوق می‌دهد. او ریشه بسیاری از [[مصایب]] را که تاکنون بر [[مسلمین]] رفته است، در [[جهالت]] و [[جمود]] که همان تندروی و [[کندروی]] در امور است، می‌داند<ref>مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۸ و ۶۹.</ref> و در تحلیل بسیاری از مسائل، از این مسئله بسان چارچوبی استفاده می‌کند<ref>شهید مطهری بحث خود را براساس همین دوگانگی‌ها و خروج از تعادل مطرح می‌سازد و برای نمونه افراد را در مقابل احتیاجات ثابت و متغیر دو دسته می‌داند که دسته‌ای از آنها (جامدها) معتقدند هیچ چیز تغیر نمی‌کند؛ اما دسته دیگر که جاهل‌ها هستند، همه چیز را متغیر می‌دانند که از جمله آنها اخلاق و عدالت است. وی با این چارچوب جریان‌های معاصر ایران همچون مشروطیت و جریان فقهی اخباری و اصولی و معتزله و اشاعره را نیز تحلیل می‌کند. ر.ک: مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.</ref>. برای جلوگیری از [[افراط و تفریط]] در [[تربیت]] [[انسان]] باید دو رکن را در نظر گرفت: نخست، [[معرفت]] [[بشر]] به [[حقوق]] خود و سپس آشنایی با حدودی که دارد؛ زیرا [[انسان]] با [[حقوق]] و حدود معینی در [[طبیعت]] [[آفریده]] شده است. برای نمونه، [[بشر]] [[حق]] دارد در [[سخن گفتن]] [[آزاد]] باشد، اما [[حق]] او حدی دارد و زبان [[آزاد]] نیست به دیگران [[دشنام]] دهد یا [[غیبت]] کند. آشنایی با [[حقوق]] سبب [[شور]] و حرکت و [[نشاط]] و [[مبارزه]] با [[سستی]] و [[تنبلی]] می‌شود، زیرا [[حق]] گرفتنی است نه دادنی و از این رو، [[زندگی]] تلاش برای گرفتن [[حقوق]] می‌شود. از سویی [[انسان]] به به [[دفاع]] از [[حقوق]] خویش [[ترغیب]] می‌شود که این موضوع، [[لزوم]] نیرومند بودن [[انسان]] را تقویت کرده و به [[انسان]] می‌فهماند که برای مقابله با [[متجاوزان]] به [[حقوق]]، باید نیرومند باشد. گرفتن [[حق]]، نه با [[مکر]] و [[فساد]] و [[حقه‌بازی]] و پایمال کردن [[حقوق]] دیگران، بلکه با نیرو و از طریق شرافت‌مندانه میسر است. این، نوعی [[حس]] [[غیرت]] و [[شجاعت]] را در [[انسان]] می‌پروراند و [[روحیه]] [[دفاع]] و [[قیام]] برای [[دفاع از حق]] را در وجود [[انسان]] [[راسخ]] می‌سازد. آشنایی به حدود که رکنی دیگر از [[تربیت]] به شمار می‌آید، با کمک به [[نفس لوامه]] و [[قیام]] بر [[نفس اماره]]، [[وجدان]] [[اخلاقی]] را در [[انسان]] تقویت می‌سازد. این موضوع به [[انسان]] می‌آموزد که از حدود خود [[تجاوز]] نکند و [[حقوق]] دیگران را [[احترام]] کند. آشنا ساختن [[انسان‌ها]] با حقوقشان از طریق [[خطابه]] و آشنایی با حدود، به وسیله [[موعظه]] صورت می‌گیرد. [[هدف]] [[خطابه]]، [[تکوین]] و ایجاد [[شور]] [[دفاع]] و [[قیام]] برای [[دفاع از حق]] است؛ از این رو، [[شور]] و حرکت و [[هیجان]] می‌آفریند و می‌خواهد [[حس]] [[غیرت]] و [[دفاع]] از [[حقوق]] را برانگیزاند؛ اما [[موعظه]] برای جلوگیری از [[تجاوز]] به مرز دیگران است و جنبه تسکین و فرونشاندن [[احساسات]] را دارد. یک [[جامعه]] [[متعادل]] بایستی هر دو جنبه [[تربیت]] را همزمان دارا باشد. اگر بی‌تحرکی و رکود در [[جامعه]] افزایش یابد، نیاز به [[خطابه]] در آن بیشتر می‌شود و باید با ایجاد [[غیرت]] و [[تعصب]]، آن را به [[جوش]] و [[خروش]] واداشت و اگر تحرک و [[تجاوز]] بیش از اندازه شود، [[موعظه]] درمان خوبی خواهد بود.
*بنابراین، [[تربیت]] تنها روشی برای ساختن [[انسان‌ها]] نیست؛ بخش اعظم [[تربیت]] [[انسان‌ها]] به طور دلخواه است و هر [[حکومت]] و [[فرهنگی]] می‌کوشد [[ملت]] خود را آن‌گونه که دلخواه او است بسازد<ref>مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱ ۲.</ref>. افزون بر این، تنها نباید به [[معرفت]] [[حقوقی]] بسنده کرد، بلکه باید نوعی [[حس]] فرامادی مانند [[حس]] [[دفاع]] از [[ناموس]] را که [[حق]] [[ناموس]] تلقی شود، رواج داد و بالاتر از آن، اینکه [[فدا]] شدن برای [[حق]]، [[فدا]] شدن در [[راه خدا]] تلقی شود<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۰-۲۳۵.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*بنابراین، [[تربیت]] تنها روشی برای ساختن [[انسان‌ها]] نیست؛ بخش اعظم [[تربیت]] [[انسان‌ها]] به طور دلخواه است و هر [[حکومت]] و [[فرهنگی]] می‌کوشد [[ملت]] خود را آن‌گونه که دلخواه او است بسازد<ref>مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱ ۲.</ref>. افزون بر این، تنها نباید به [[معرفت]] [[حقوقی]] بسنده کرد، بلکه باید نوعی [[حس]] فرامادی مانند [[حس]] [[دفاع]] از [[ناموس]] را که [[حق]] [[ناموس]] تلقی شود، رواج داد و بالاتر از آن، اینکه [[فدا]] شدن برای [[حق]]، [[فدا]] شدن در [[راه خدا]] تلقی شود<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۰-۲۳۵.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
==بایسته‌های [[عدالت اجتماعی]]==
*موجبات (بایسته‌ها) [[عدالت]]، عواملی است که باید برای تأمین و اجرای ارکان و شاخصه‌های [[عدالت]] وجود داشته باشد... بنابراین [[قانون]]، [[اجرای قانون]] و آشنایی [[مردم]] با حقوقشان بایستی بخشی از الزامات هریک از ارکان [[عدالت]] را تأمین کند. [[قانون]] عادلانه و صحیح که براساس آموزه‌های [[وحی]] و تأمین [[مصلحت]] [[عامه]] [[مردم]] نوشته شده باشد، [[برابری]]، [[توازن]] و تأمین [[حقوق]] همه افراد را در پی خواهد داشت. اجرای عادلانه [[قوانین]] به نحوی که از [[تبعیض]] و جانبداری به دور باشد، سه رکن پیش‌گفته را محقق خواهد ساخت و [[آگاهی]] [[مردم]]، ضمانتی محکم برای [[اجرای قانون]] و عملکرد [[حاکمان]] خواهد بود. فراهم آوردن امکانات برابر و تأمین [[فرصت]] یکسان برای فعالیت افراد که همراه با فضای [[آزاد]] و بر [[رقابت]] مبتنی باشد، گرچه در زمره زمینه‌های تحقق [[عدالت]] مورد توجه قرار گرفت، اما زمینه اصلی چنین امری با [[قانون‌گذاری]] فراهم می‌شود و در این بحث حائز اهمیت است. امروزه [[تصدی]] [[امور فرهنگی]]، [[اقتصادی]]، [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[جامعه]] را [[دولت]] عهده‌دار است و این امور در قالب وضع و [[اجرای قوانین]] و [[قضاوت]] قانونی در حوزه [[اقتدار]] [[دولت]] قرار دارد.
*پس از فراهم شدن زمینه‌های تحقق [[عدالت اجتماعی]] که در [[حکم]] ضروریات آن است، بحث از موجبات یا آفریده‌های تحقق [[عدالت اجتماعی]] به میان می‌آید. موجبات [[عدالت اجتماعی]]، مواردی است که بایستی برای تحقق [[عدالت]] در [[جامعه]] انجام شوند. در اشاره‌ای گذار، برخی از موجبات [[عدالت]] عبارت‌اند از: [[قانون‌گذاری]]، مرحله [[اجرای قانون]] و آشنایی [[مردم]] به حقوقشان<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
:'''1. [[قانون]]''': اینکه چه امری [[مردم]] را به [[پیروی]] از [[عدالت]] وا می‌دارد و کاستی‌های ناشی از [[اعمال]] و رویه‌های ناعادلانه را جبران می‌کند، بحثی با اهمیت است. اگر [[اعتقادی]] به روش‌های خشونتآمیز نداشته و خواهان [[حفظ]] [[کرامت]] و ارزش‌های [[انسانی]] باشیم، شاید روش‌هایی مانند [[تربیت]] صحیح، آموزش‌های سالم و امثال اینها گزینه‌های خوبی به نظر رسند. در این صورت، [[قانون]]، نقشی کلیدی خواهد داشت. [[پذیرش]] [[قانون]] و [[اطاعت]] از آن، از سنین [[کودکی]]، عنصر مؤثری برایت [[تربیت]] [[فرزندان]] و جهت‌گیری آنان در راستای احقاق [[حقوق]] و جلوگیری از [[تجاوز]] در آنان خواهد بود. ضمن آن‌که [[قانون]] نه تنها برای [[تعلیم]] [[کودکان]] و دیگر افراد [[جامعه]] مفید است، بلکه اداره عادلانه [[امور جامعه]] نیز در گرو آن است. در این راستا، [[قانون]] باید دارای ویژگی‌هایی باشد که [[هدف]] فوق را تأمین کند. با [[پذیرش]] اهمیت [[قانون]] در [[زندگی اجتماعی]]، پرداختن به لوازم و مشخصات [[قوانین]] عادلانه و صحیح، ضروری خواهد بود. دراین باره می‌توان به موارد زیر پرداخت: چگونگی [[قانون]]، واضع [[قانون]]، ضمانت [[اجرای قانون]]، [[فلسفه]] [[لزوم]] [[قانون]] و امثال آن، که در ادامه به بررسی آن می‌پردازیم.
*[[فلسفه]] [[لزوم]] [[قانون]] به این مسئله می‌پردازد که چرا باید [[قانون]] وجود داشته باشد. می‌توان بحث را در این زمینه با مدنی‌الطبع بودن [[انسان]] آغاز کرد. [[طبیعت]] [[اجتماعی]] [[انسان]] باعث می‌شود که ادامه [[زندگی]] او تنها در پرتو [[همیاری]] و [[تعاون]] با سایر [[انسان‌ها]] ادامه یابد. اما در مقابل، [[منفعت‌طلبی]] و ویژگی استخدام و استثمارگری [[انسان]] باعث می‌شود مقرراتی وجود داشته باشد که از [[حقوق]] افراد [[مراقبت]] کند و [[روابط]] معاملاتی و مشخصات پیمان‌های آنها را معین و مشخص سازد تا به‌گونه‌ای جلو [[تجاوز]] اقویا به [[حقوق]] دیگران گرفته شده و [[تعادل]] [[اجتماع]] [[حفظ]] شود. به عبارتی، [[قانون]] لازمه وجود [[اجتماع]] است و در صورت فقدان آن، [[نظم]] و [[امنیت]] و [[روابط]] عادلانه میان [[انسان‌ها]] پدید نخواهد آمد. اما علاوه بر وجود [[قانون]]، مشخصات [[قانون]] نیز اهمیت دارد و مهم‌ترین مشخصه نیز این است که [[قانون]] عادلانه باشد. نمی‌توان از قانونی ناعادلانه ایجاد روابطی عادلانه را [[انتظار]] داشت. البته تعریف‌های متفاوتی از [[قانون]] عادلانه وجود دارد که وابسته به برداشتی است که از [[عدالت]] داریم. مثلاً این [[پرسش]] که آیا قانونی که [[مردم]] را مجبور به [[زندگی]] در سطحی خاص و در طبقه‌ای معین می‌سازد، عادلانه است یا قانونی که [[اختیار]] و [[آزادی]] را برای [[مردم]] در نظر می‌گیرد و شرایط نوعی مسابقه و حرکت تکاملی عملی را به طور مساوی برای همه فراهم می‌آورد؟ پاسخ چنین سؤالاتی به [[مکتب]] و [[جهان‌بینی]] افراد وابسته است. مطلب قابل توجه دیگر این است که چرا [[قانون]] باید حتماً عادلانه باشد. این بحث با دو نکته توضیح داده می‌شود:
*'''نخست''' اینکه [[عدالت]] خاستگاهی [[فطری]] و [[عقلی]] دارد. [[وجدان]] [[انسان]] به [[حکم]] [[فطرت]] و [[عقل]] [[سلیم]] خویش در می‌یابد که عدل، خوب و [[ظلم]] و [[تجاوز]]، [[ناپسند]] و مذموم است. '''دوم''' اینکه، مسئله [[سلامت]] و دوام [[اجتماع]] مطرح می‌شود. [[ظلم]]، باعث ویرانی و نابودی [[اجتماع]] می‌شود؛ زیرا آنچه [[اجتماع]] را پایدار می‌دارد، [[صمیمیت]] افراد و [[رضایت]] آنان است که [[ظلم]] این عامل را از میان می‌برد و [[کینه]] و [[دشمنی]] به بار می‌آورد. در چنین وضعیتی، [[مظلوم]] بر [[ظالم]] حمله کند و [[ظالم]] در تلاش برای محفوظ نگاه داشتن خود از گزند [[مظلوم]] است. بنابراین، [[عدالت‌خواه]] بودن، [[فطری]] [[انسان‌ها]] است و [[ضرورت]] بقا و دوام [[جامعه]]، [[لزوم]] عادلانه بودن [[قانون]] را روشن می‌سازد. همان اندازه که عادلانه بودن [[قوانین]] با اهمیت است، واضع [[قانون]] نیز اهمیت دارد. چند دیدگاه کلی در این‌باره وجود دارد. برخی [[وحی]] را تنها [[مرجع]] وضع [[قوانین]] می‌دانند و برخی [[حکما]] و [[علما]] را مهم تلقی می‌کنند. گروه اول معتقدند [[مصالح]] عالی [[بشر]] را تنها [[وحی]] می‌تواند بفهمد؛ زیرا این [[مرجع]]، بی‌طرف و بی‌غرض است و توان [[داوری]] بهتری دارد. اما گروه دیگر بر این اندیشه‌اند که [[حکما]] مقیاس‌های [[عقلانی]] را در نظر می‌گیرند و از این طریق می‌توانند [[قوانین]] عادلانه وضع کنند. گروهی مانند مارکسیست‌ها نیز بر این [[عقیده]] بوده‌اند که [[قوانین]] عادلانه الزاماً همیشه از طرف طبقات [[محروم]] و [[مظلوم]] پیشنهاد می‌شود. مهم‌ترین واضع [[قانون]]، [[انبیا]] و [[پیامبران]] بوده‌اند. در این زمینه می‌توان به آیاتی از [[قرآن]] استناد کرد: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. بر اساس این [[آیه]]، [[برقراری عدالت]] در [[روابط]] میان [[مردم]] یکی از هدف‌های [[رسالت]] [[انبیای الهی]] است<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*انجام چنین کاری [[نیازمند]] دو مقدمه است: نخست اینکه [[قوانین]] و مقرراتی در میان [[مردم]] وجود داشته باشد و در [[درجه]] دوم آنکه، [[قوانین]] و مقررات، صحیح و درست وضع شود. وساطت [[انبیا]] برای تحقق [[عدالت اجتماعی]] دو جهت فوق را تأمین می‌کند. یعنی هم وضع [[قانون]] و هم [[حسن]] [[اجرای قانون]] به دست آنان به خوبی صورت می‌گیرد. [[دلیل]] این امر این است که قانونی که باید [[مصالح]] عموم را در نظر گیرد، [[نیازمند]] [[تشخیص مصالح]] واقعی [[بشر]] است و این کار تنها از عهده [[انبیای الهی]] بر می‌آید. از سوی دیگر، وضع [[قانون]] [[نیازمند]] عاملی بی‌طرف است که احساس‌ها و تمایل‌های خود را دخالت ندهد و این کار نیز بر [[ضرورت]] وجود [[انبیا]] صحه می‌گذارد.
*[[دلیل]] دیگری که [[برتری قوانین الهی]] را نشان می‌دهد، ضمانت [[اجرای قانون]] است. اینکه چه عاملی [[مردم]] را به [[پیروی]] از [[قوانین]] و [[اجرای عدالت]] وامی‌دارد، نکته با اهمیتی است. چنان‌که می‌دانیم، [[قانون]] همچون [[اخلاق]] با [[وجدان]] درونی [[انسان]] مرتبط نیست، بلکه ضمانت‌های بیرونی دارد، اما آیا [[ترس]] از مجازات‌های قانونی، افراد را به [[پیروی]] از آن [[قوانین]] مجبور می‌سازد؟ اگر [[زور]] و [[قدرت]] [[فرد]] بیش از [[قانون]] باشد و یا [[قدرت]] کنار گذاشتن [[قوانین]] یا از بین بردن مجازات‌های قانونی را داشته باشد، چگونه است؟ [[تاریخ]] [[گواه]] آن است که [[بهترین]] و کم‌نقص‌ترین [[قوانین]] هم در بسیاری مواقع [[اجرا]] نشده‌اند. بزرگ‌ترین عامل عمل به [[قانون]] و [[پایبندی]] به آن و مهم‌ترین پشتوانه [[قانون]] و [[عدالت]]، [[ایمان]] به [[عدالت]] است. با توجه به توضیحاتی که داده شد، می‌توان دریافت که قانون‌مندی نمی‌تواند یکی از تعریف‌های [[عدالت]] باشد؛ زیرا [[قانون]] نیز به عامل و پشتوانه دیگری به نام [[ایمان]] متکی است و به [[تنهایی]] کارساز نیست. بسیاری از قوانینی که در کشورهای غربی [[اجرا]] می‌شود و برخی از آنها با بعضی از [[اصول اسلامی]] ما نیز همخوان است، هرچند عده بسیاری از آن [[قوانین]] [[پیروی]] می‌کنند، اما به سبب اینکه [[روح]] [[ایمان]] در آنها وجود ندارد، اثربخش نیست و نمی‌توان گفت در این کشورها [[اصول اسلامی]] [[اجرا]] می‌شود. آنچه آنان را به [[پیروی]] از [[قانون]] وا می‌دارد، [[منافع]] خود آنان و سودی است که [[قانون]] برای آنها دارد، در حالی که [[دستورات اسلام]] با [[ایمان]] و [[پذیرش]] [[قلبی]] [[مردم]] همراه است. از همین رو نمی‌توان گفت که [[عدالت]] رعایت کامل [[قانون]] است؛ زیرا خود [[قانون]] ممکن است ظالمانه باشد و رعایتش [[ظلم]] و نقض عدل باشد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۹.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*چیستی [[قانون]] عادلانه، چنان که گفتیم، به تعریفی که از [[عدالت]] می‌شود، بستگی دارد. با توجه به تعریفی که از [[عدالت]] ارائه شد، [[عدالت اجتماعی]] از لحاظ وضع [[قانون]] عبارت از این است که «[[قانون]] برای همه افراد امکانات مساوی برای [[پیشرفت]] و استفاده و [[سیر]] مدارج [[ترقی]] قائل شود و برای افراد به بهانه‌های [[غیر طبیعی]] مانع ایجاد نکند». بنابراین [[عدالت اجتماعی]] به معنای رعایت [[مساوات]] در [[جعل قانون]] و اجرای آن است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۵۳.</ref>.
*[[اسلام]] برای اینکه [[عدالت اجتماعی]] را در مرحله وضع [[قانون]] تحقق بخشد، اقدام‌هایی انجام داده است که از جمله آنها ایجاد امکانات مساوی قانونی برای همه است. در این زمینه، [[مالکیت]]، [[آزادی]]، [[حق]] اشتغال [[مقامات]] [[قضایی]]، [[حکومتی]]، [[نظامی]]، [[دینی]] و [[حق]] [[تعلیم و تعلم]]، کسب [[هنر]]، [[صنعت]]، [[انتخاب]] شغل و حرفه برای همه برابرانه قرار داده شده است و [[تبعیض]] و تفاوتی در بین نیست. [[مردم]] در انجام کار و [[تکالیف عبادی]] و غیرعبادی همسان‌اند. در مجازات‌ها نیز [[اسلام]] تفاوتی میان آنها قائل نشده است. به عبارتی در هر دو جنبه [[حقوق]] و [[تکالیف]]، [[مساوات]] قانونی لحاظ شده است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۵۹.</ref>. در مباحث [[اقتصادی]] نیز بحث از [[قانون]] و [[عدالت]] قابل اهمیت است. مالکیت‌ها نیز مانند بسیاری از دیگر مسائل مربوط به [[زندگی اجتماعی]] باید با [[قانون]] مشخص شود و [[قانون]] باید موجبات آن را [[تعیین]] کند. اما خود [[قانون]] باید تابع [[عدالت]] باشد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۴۳۱-۴۳۲.</ref>.
*در این مباحث، اصول [[مسلم]] [[علم]] [[اقتصاد]] و اصول متعارف و موضوعه آن برشمرده شده است. اصول سه‌گانه عبارت‌اند از: عدل، [[مساوات]]، [[پرهیز]] از [[استثمار]] و مسئله [[حقوق]] طبیعی و [[تکوینی]] که [[حق]]، ریشه غایی و فاعلی دارد. اصل سوم مقدم بر اصل [[عدالت]] و طرد [[استثمار]] است؛ زیرا مطابق تفسیرهایی که از [[عدالت]] می‌شود، نظریه‌های [[اجتماعی]] درباره ساختمان [[اجتماعی]] باید از اصول اولیه [[حقوق]] طبیعی و [[غیرطبیعی]] سرچشمه بگیرد. برخی اصول موضوعه [[علم]] [[اقتصاد]] عبارت‌اند از: رعایت [[عدالت]] و [[مساوات]]، به معنای اینکه [[تبعیض‌ها]] و اولویت‌های بی‌جا و عدم [[استثمار]] فردی از سوی [[فرد]] دیگر در کار نباشد. در اینجا [[عدالت]] هم به این معنا است که [[حقوق]] طبیعی افراد رعایت شود و هم به معنای ندادن [[حق]] طبیعی یک [[فرد]] به [[فرد]] یا افراد دیگر و [[دولت]]؛ و هم به معنای [[احترام]] به [[آزادی]] افراد است.
:'''2.[[اجرا]] و تنفیذ''': ایجاد [[روابط]] عادلانه در [[اجتماع]]، تنها با وضع [[قوانین]] عادلانه امکان‌پذیر نیست؛ بلکه آن [[قوانین]] بایستی به مرحله [[اجرا]] درآید. از این رو در کنار [[قانون]] خوب، [[حسن]] اجرای مجریان نیز از موجبات [[عدالت]] محسوب می‌شود<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۲۶.</ref>. [[عدالت اجتماعی]] به معنای رعایت [[مساوات]] در [[جعل قانون]] و در اجرای آن است. [[اجرا]] و تحقق عملی [[عدالت اجتماعی]]، [[وظیفه]] [[دولت‌ها]] است؛ به این معنا که [[دولت]] در عمل میان افراد، [[تبعیض]] و تمایز قائل نشود<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۵۳.</ref>. [[حکومت]]، ابزاری لازم و ضروری برای اجرای [[عدالت اجتماعی]] است. الگوی موفق و عملی در این باره [[امیرمؤمنان]] است. در واقع [[علی]]{{ع}} الگویی است که در مدت کوتاه [[زمام‌داری]] خود توانست بذر [[عدالت]] را در [[جامعه اسلامی]] بکارد. در [[سیره امام علی]]{{ع}}، [[ارزش]] [[حکومت]] با مقیاس [[عدالت]] معین می‌شود. [[امیرمؤمنان]] به دست گرفتن [[رهبری]] [[جامعه]] را تنها به عنوان وسیله‌ای برای [[اجرای عدالت]] و احقاق [[حقوق]] و [[خدمت]] به [[اجتماع]] [[مقدس]] می‌شمرد. او خطاب به [[ابن‌عباس]] نیز همین مطلب را یادآور می‌شود که [[حکومت]] بر [[مردم]] اگر وسیله احقاق [[حق]] و [[اجرای عدالت]] نباشد، نزد من از کهنه کفشی کم ارزش‌تر است. از آنجا که تحقق [[عدالت]] و احقاق [[حقوق مردم]]، [[وظیفه]] اصلی [[حکومت]] عنوان شده و [[حق]] نیز طرفینی است، در رابطه [[مردم]] و [[حکومت]] نیز بایستی چنین رابطه‌ای [[حاکم]] باشد. یعنی [[مردم]] نسبت به [[حکومت]] همان اندازه [[حق]] داشته باشند که [[حکومت]] نسبت به [[مردم]] [[حق]] دارد. هم [[مردم]] بر [[حکومت حق]] دارند و هم [[حکومت]] بر [[مردم]] [[حق]] دارد. [[صلاح]] و [[شایستگی]] [[مردم]] به [[صالح]] بودن [[حکومت]] و [[صلاح]] [[حکومت‌ها]] به [[استواری]] و [[استقامت]] [[مردم]] وابسته است. [[عدالت]] زمانی تحقق می‌یابد که [[مردم]] به [[حقوق]] [[حکومت]] [[وفادار]] باشند و [[حکومت]] نیز [[حقوق مردم]] را ادا کند. در [[سیره]] [[علی]]{{ع}}، [[حق]] به هیچ وجه [[باطل]] نمی‌شود؛ حتی اگر از زمان آن گذشته باشد و [[عدالت]]، که همان [[ادای حقوق]] است، از عام‌ترین [[قوانین]] [[اجتماع]] می‌باشد که بیشترین ظرفیت و گنجایش را در میان [[قوانین اجتماعی]] داشته و نفع همه [[جامعه]] در آن گنجانده شده است؛ به گونه‌ای که اگر [[رضایت]] فردی با [[عدالت]] تأمین نشود، با چیز دیگری نیز تأمین نخواهد شد. با توجه به آموزه‌های [[نهج‌البلاغه]]، [[عدالت]] نوعی معیار و مقیاس است. [[عدالت]] یک مرز است که اگر شکسته شود، حدی برای [[رفتار]] [[بشر]] نمی‌توان [[تصور]] کرد و [[طبیعت]] و [[شهوت]] سیری‌ناپذیر [[انسان]] به [[رضایت]] [[دست]] نخواهد یافت. [[امام علی]]{{ع}} خطاب به [[مردم]] می‌گوید: [[گمان]] نکنید که اگر سخن حقی به من گفته شود، برای من سنگین و ناگوار است؛ زیرا کسی که شنیدن [[حق]] بر او سخت آید، عمل به [[حق]] و [[عدالت]] بر او سنگین‌تر خواهد بود. گرفتار نشدن در دام سیاست‌بازی، کسب [[سیادت]] و [[شهرت]]، ترجیح [[عدالت]] بر [[مصلحت]]، [[برتری]] دادن [[عدالت]] و عدم [[تبعیض]] برای تأمین [[رضایت]] [[دوستان]] و اطرافیان، درس‌های دیگری است که از [[سیره علوی]] می‌توان آموخت<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۳۷-۴۵۳.</ref>.
:'''3. [[آگاهی]] [[مردم]] به [[حقوق]] خویش''': یکی از ضروریات [[عدالت اجتماعی]]، [[آگاهی]] [[مردم]] به [[حقوق]] خویش است. در بحث [[تربیت]]، به آماده ساختن [[مردم]] برای احقاق حقوقشان اشاره شد. پس از این مرحله، [[مردم]] باید تعلیمات خود را در عرصه [[اجتماع]] به نمایش گذارند. [[جامعه]] ما هنگامی [[جامعه اسلامی]] خواهد بود که خانواده‌ای حاضر نشود ایام [[عید]] برای [[فرزندان]] خود [[لباس]] نو تهیه کند، مگر آنکه قبلاً مطمئن شده باشد خانواده‌های [[فقرا]] دارای [[لباس]] نو هستند. [[مردم]] با میل و رغبت امکانات خود را در جهت [[رفاه]] [[محرومان]] به کار اندازند و در [[جامعه]]، درد هر [[فرد]] تنها درد خودش نباشد، بلکه درد همه [[مسلمانان]] باشد<ref>مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۶۰-۶۱.</ref>. [[اجرای قانون]] نیز مستلزم [[بیداری]] [[شعور]] [[عامه]] [[مردم]] به [[حفظ]] حقوقشان و عدم [[تجاوز]] از آن است<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.


==نسبیت [[عدالت]]==
==نسبیت [[عدالت]]==
خط ۲۲۲: خط ۲۳۵:
# [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم''']]
# [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم''']]
# [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۲''']]
# [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۲''']]
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|'''چلچراغ حکمت''']]
{{پایان}}
{{پایان}}
{{پایان}}
{{پایان}}

نسخهٔ ‏۱۰ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۳۹


موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد عدل یا عدالت مفهومی کلی است که در معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود، اعطای حق هرکس به او آنطور که شایسته است، مساوات، انصاف و اعتدال بکار رفته است. عدل نقطه مقابل ظلم است.

چیستی عدل

عدالت از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده و هست[۱]. ارسطو عدالت را سه قسم کرده است: وظیفه مردم نسبت به خداوند، حقوق افراد نسبت به یکدیگر و حقوق انسان نسبت به پدران و گذشتگان[۲]. مرحوم نراقی بین عدالت شخصی و فردی تفکیک قائل شده و معتقد است: در عدالت شخصی فرد به دنبال برقراری عدالت میان قوای درونی خود است و در عدالت فردی انسان به دنبال دفع ظلم از خود و دیگران[۳]. اکثر اندیشمندان مسلمان بیشتر به عدالت فردی (تعادل قوای درونی) نظر داشته‌اند تا عدالت اجتماعی، ولی در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر بوده است[۴]. در شریعت اسلام عدالت چهار نوع است: عدل تکوینی (آفرینش مخلوقات)، عدل تشریعی(رابطه خدا ومردم، مردم با خدا و مردم با مردم)، عدالت فردی و عدالت اجتماعی[۵].[۶]

عدل در معنای عام خود به قرار دادن هر چیز به جای خود، اعطای حق هرکسی به او آن‌طور که شایسته آن است[۷]، مساوات، انصاف، میانه‌روی و رعایت حد اعتدال در هر امری معنا شده است[۸].

عدل نقطه مقابل ظلم است[۹]. غزالی عدل را به معنای اعطای حق به صاحبش و کار عادلانه را خلاف ستمگری می‌داند و معتقد است عدالت قانونی اخلاقی و طبیعی است[۱۰].

عدل الهی

عدل تکوینی

  • عدل تکوینی در آیاتی است که خداوند را قائم به قسط می‌داند یا خلقت عالم به دست خداوند را به حق دانسته، یا اتمام حجتی انجام شده و یا ظلم را مطلقاً از خداوند نفی کرده است. مانند این آیه: ﴿وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ * أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ * وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ[۱۱].در برخی از آیات قرآن، از مقام فاعلیت و تدبیر الهی به عنوان مقام قیام به قسط یاد شده که در راستای عدل تکوینی است: ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ...[۱۲][۱۳].

عدل تشریعی

  • عدل تشریعی به این معنا است که در نظام جعل و وضع و تشریع قوانین، همواره اصل عدل رعایت شده و می‌شود. در قرآن تصریح شده است که حکمت بعثت و ارسال رسل این است که عدل و قسط بر نظام زندگانی بشر حاکم باشند[۱۴]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۱۵]. بنابر آیه فوق، برقراری عدالت در نظام‌های اجتماعی به دو امر متکی است: نخست اینکه نظام تشریعی و قانونی، نظامی عادلانه باشد و دوم آنکه عملاً به مرحله اجرا درآید[۱۶][۱۷].

عدل الهی در دنیا

مجری عدل الهی در دنیا

عدل الهی در آخرت

گستره عدل

اصل عدالت یک اصل عقلایی و فرادینی است که ارزش ذاتی داشته و عمومیت دارد، یعنی هیچ شرط و محدودیت زمانی و مکانی ندارد[۱۸]. گسترۀ عدالت، چنان است که همه‌کس و همه‌چیز را دربر می‌گیرد و آباد می‌سازد[۱۹]. عدل در وسیع‌ترین مفهوم، شامل "حقوق خدا بر انسان"، "حقوق انسان بر انسان"، "حق انسان بر خودش" و حتی "حق اعضا و جوارح انسان بر او" هم می‌شود؛ در واقع مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزش‌های مثبت است[۲۰]، همچنان که نقطه مقابل آن، ظلم به معنای کار بیجا و تعدی، همه رذایل را شامل می‌شود[۲۱].[۲۲] عدالت هم از صفات خداوند است، هم در شاهد و قاضی و امام، شرط است، هم در پیشوا و رهبر باید باشد، تا بتواند قسط و عدالت را در جامعه تحقّق بخشد[۲۳].[۲۴] امام علی(ع) عدالت‌خواهی را از هر کار نیک و هر تلاش در راه خدا، برتر و والاتر می‌داند. در آموزه‌های آن حضرت، عدالت، محکم‌ترین بنیاد و مایۀ سلامت و بهروزی مردمان است و هیچ چیز به اندازه عدالت و عدالت‌خواهی ارزش و قیمت ندارد[۲۵]. بر همین اساس عدالت در اندیشۀ سیاسی اسلام و شیوۀ حکومت، نیز جایگاه مهمّی دارد[۲۶]، چنانچه فلسفه بعثت پیامبران و [[پیامبرالگو:ص]] برپایی قسط و عدل بوده است[۲۷].

خاستگاه عدالت

ارزش و جایگاه عدالت

رابطه اخلاق با عدالت

  • اخلاق و عدالت، دو مفهوم تأمل برانگیزند که درباره آنها مباحث دامنه‌داری مطرح شده است. گاه هر دو از یک مقوله به شمار آمده‌اند؛ برای نمونه هر دو در دایره شرع و یا هر آنها عقلی دانسته شده‌اند. گاه نیز یکی از آنها داخل در محدوده دیگری معنا شده است؛ برای نمونه، عدالت، امری اخلاقی به شمار آمده است. تأثیر و تأثر این دو مفهوم بر یکدیگر و اهمیت هریک از آنها نسبت به دیگری نیز مورد تأمل واقع شده است. در این نسبت‌سنجی، ضمن دریافت و طرح پرسش‌های اساسی این بحث، با بررسی حوزه معنایی دو مفهوم عدالت و اخلاق و توجه به تمایزات آنها،برتری و اهمیت آنها نسبت به یکدیگر و تأثیر متقابلشان مورد توجه خواهد بود. به طور کلی، اخلاق مربوط به حالت درونی فرد و نظام دادن به غرایز شخصی انسان و عدالت مربوط به نظام اجتماعی است[۳۷]. اخلاق با خودِ انسان، یعنی با غرایز او در ارتباط است؛ از این رو به کنترل غرایز، اخلاق گفته می‌شود[۳۸]؛ اما عدالت مفهومی وسیع‌تر از اخلاق یافته و در کنار معنای فردی و اخلاقی‌اش، شامل حقوق اجتماعی نیز می‌شود و همین موضوع آن را برتر از اخلاق قرار داده است. عدالت به منزل بنیان و اساس اجتماع محسوب می‌شود[۳۹].

زمینه‌های تحقق عدالت اجتماعی

  1. ایمان: ایمان، پشتوانه و زمینه مهم عدالت اجتماعی فردی و اجتماعی است. این ویژگی توانایی روحی لازم را برای طلب و تحقق عدالت فراهم ساخته و دشواری‌ها و سختی‌های آن را قابل تحمل و پذیرش می‌کند. ایمان، نه تنها پشتوانه بزرگ عدالت اجتماعی است، بلکه باید گفت که تنها دین است که توان و صلاحیت صدور فرامینی مانند: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ[۵۲] و اجرای آنها را دارد[۵۳]. اما دین چگونه چنین قدرتی را فراهم می‌سازد؟ تربیت دینی یکی از این راه‌ها است. بزرگ‌ترین فایده تربیت دینی، منصف و عدالت‌خواه ساختن مردم در باطن و ضمیرشان است. در آیات قرآن نیز عدالت اجتماعی با عادل شدن مردم تحقق یافتنی است[۵۴]. تأثیر عدالت بر اقویا از فواید دیگر دین‌داری است. علت نیاز به چنین پشتوانه‌ای این است که قبول عدالت برای اقویا مستلزم تحمل محرومیت است و اگر ایمان نباشد، تحمل چنین محرومیتی به سختی امکان‌پذیر است. توجه و تأکید فراوان به نماز نیز از همین رو است. نماز علاوه بر اینکه رقاء ملکوتی است، همواره انسان را از غفلت درآورده و متذکر خدا می‌سازد. نماز از اجتماع و سعادت زندگی بشر جدا نیست، بلکه پشتوانه آزادی و امنیت و عدالت است. نماز پشتوانه شهرداری خوب، شهربانی خوب، دادگستری خوب، ارتش خوب، اجتماع خوب، بازار خوب و غیره است. در صدر اسلام نیز نماز و اصلاح امور اجتماعی و جهاد و غیره باهم توأم بودند. نفوذ سریع و عمیق اسلام، با ایمان در ارتباط است. بنابراین دو عامل برای اجرای عدالت لازم است: یکی ایمان مردم به اینکه حقوق خود را حفظ کنند و از حد تجاوز ننمایند و دیگری ایمان اقویا، دین در کنار ایجاد ایمان در قلوب مردم، آنان را به اتحاد و کسب قدرت و تجمع و تشکل و نظم دعوت می‌کند و آنان را رقیب خودشان قرار می‌دهد. کنترل اجتماعی از لحاظ عدالت، تنها به وسیله ایمان به عدالت میسر است[۵۵]. از جمله عواملی که برای تحقق عدالت اجتماعی مورد توجه قرار گرفته، قانون است. قانون با تمام اهمیتی که دارد، تنها تکلیف افراد را روشن می‌کند. پایه و مبنای قانون، تعیین حدود و مرزها و حقوق افراد نسبت به یکدیگر است، اما از کنترل افراد ناتوان است؛ زیرا در عمل، بود و نبود این قوانین علی‌السویه بوده و بشر به جست‌و‌جوی برآوردن منافع خود می‌رود. پیروی از قوانین در گرو چشم‌پوشی از منافع شخصی است و این عمل بدون ایمان به قداست الهی عدل و مواخذه الهی ظلم، میسر نیست. به عبارت بهتر، ضامن اجرای عدالت و قانون، ایمان است[۵۶]. همین مسئله در صدر اسلام، مجرم را با پای خود برای مجازات حاضر می‌گرداند تا بر محاکمه و پاک شدن خود از گناه اصرار بورزد[۵۷].
  2. نظم و آزادی: آزادی نه یک حق، که فراتر است؛ زیرا حق را می‌توان تغییر داد، اما گذشتن از آزادی میسر نیست. علاوه بر جنبه باطنی آزادی که به نوعی زهد و وارستگی و در نتیجه آمادگی روحی منتهی می‌شود، جنبه اجتماعی آن نیز حائز اهمیت است.جامعه همانند موجود زنده‌ای مرکب از اعضا و جوارح است که هریک از اعضا، کار و وظیفه‌ای را بر عهده دارد. میان افراد جامعه نیز همچون اعضای یک موجود زنده، تقسیم کار وجود دارد و شغل‌ها و حرفه‌های گوناگون میان افراد تقسیم شده و متناسب با آن، مقامات و مراتب پدید آمده است. برخی فرمان‌ده و برخی فرمان‌برند، برخی در جایگاه عالی و برخی در رتبه پایینی قرار دارند، در نتیجه نمی‌توان میان افراد متفاوت، مساوات مطلق را برقرار کرد. اما این دو مجموعه، تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارند؛ اعضای پیکر هر کدام برخوردار از محلی ثابت، مقامی معلوم و غیر قابل تخلف و وظیفه‌ای معین و مشخص‌اند و توان تخلف از آن را ندارند؛ اما افراد اجتماع نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند از مقام معینی برخوردار نبوده و محدود به وظیفه‌ای خاص نیستند، بلکه از اختیار، انتخاب و آزادی و سلیقه و در نتیجه مقام‌ها و شغل‌های قابل تعویض و تغییر برخوردارند. جامعه میدان وسیعی برای عمل و فعالیت افراد فراهم آورده است و بایستی چنان منظم و صحیح اداره شود که مواهب اجتماع به کسانی تعلق گیرد که در مسابقات اجتماعی، لیاقت و شایستگی بهتری از خود نشان داده‌اند. یافتن معیاری برای درجه‌بندی افراد در اجتماع به نحوی که با برابری آنان همراه باشد، بحثی با اهمیت و شایسته درنگ و تأمل است. با در نظر گرفتن شرایطی می‌توان مساوات به معنای صحیح و عادلانه آن را محقق ساخت. برای این کار باید حوزه عمومی جامعه را عرصه یک میدان مسابقه در نظر گرفت که همه شرکت‌کنندگان آن از شرایط حقوقی یکسان برخوردار بوده و همانند یک مسابقه، جز لیاقت و توانمندی آنان، مواردی همچون نژاد و طبقه مورد توجه قرار نگیرد. به عبارتی، قانون مساوات بر همه حاکم باشد. الزامات چنین مسابقه‌ای عبارت از آزادی و نظم اجتماعی خواهد بود. همه افراد باید حق شرکت در مسابقه را داشته باشند و هرکس متناسب با ذوق و استعداد و لیاقتش کار کند. آزاد گذاشتن همه مردم در ضمن فراهم ساختن زمینه فعالیت آنها و تأمین امکانات مساوی برای همه افراد، مشکل اختلاف طبیعی افراد با یکدیگر را تا حد زیادی حل کرده و به تحقق مساوات عادلانه یاری می‌رساند. برای نمونه، همه باید بتوانند از امکانات تحصیل علم تا سطوح عالی آن برخوردار شوند و علاوه بر این، با همه، عادلانه رفتار شده و هیچ‌گونه ملاحظه شخصی در میان نباشد. ارکان یک مسابقه عبارت‌اند از: موضوع مسابقه و جایزه و نصیب افراد. در جامعه نیز بایستی این دو مورد وجود داشته باشد. مسابقه بایستی در کارهای مفیدی مانند علم، تقوا، تولید و خدمت باشد؛ جایزه انسان‌ها نیز همان حقوق آنها است که بر حسب کار، لیاقت و استحقاق به آنها اعطا می‌شود. ملاک بودن تقوا برای برتری انسان‌ها در قرآن از این زاویه بهتر فهمیده می‌شود[۵۸]. همچنین برخی روایت‌ها از پیامبر بزرگ اسلام که همه را آفریده شده از خاک و همچون دندانه‌های شانه برابر فرض می‌کند[۵۹]، به این مسئله اشاره دارد. عدالت و آزادی عمدتاً ذیل بحث مساوات و اصالت فرد یا جمع مطرح شده است. آزادی یکی از شرایط ایجاد یک جامعه عادلانه است. در بحث از تضاد دیدگاه‌های کمونیستی و سرمایه‌داری درباره برابری و آزادی باید گفت: آزادی به فرد تعلق دارد و برابری به جامعه. آزادی، خواه ناخواه به نابرابری می‌انجامد. اگر خواهان برقراری مساوات کامل نیز باشیم، باید آزادی‌ها را محدود کرد. بنابراین نمی‌توان تنها به یک دیدگاه معتقد بود، بلکه ترکیبی از هر دو برای جامعه لازم است[۶۰].
  3. تربیت: اگر اعطای حقوق به صاحبان استحقاق را تعریف عدالت مطلق بدانیم، آشنایی با حقوق و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث عدالت خواهد داشت. تربیت، عاملی است که می‌تواند زمینه تحقق عدالت را میسر سازد. اگر بشر به درستی تربیت شود و از تعالیم مربیان ماهر و توانا بهره‌مند گردد، به جایی می‌رسد که خود خواستار عدالت شده و سود جامعه را بر سود خود ترجیح خواهد داد آشنایی با حقوق و مطالبه آن اهمیت بسیاری در بحث عدالت خواهد. انسان از دو طریق به انحراف کشانده می‌شود: ظلم و ستمگری و پایمال کردن حقوق یکدیگر که به خروج از مسیر عدالت منتهی می‌شود، و جهالت و نادانی که به گمراهی و اشتباه می‌انجامد. خروج از عدالت و جهالت و نادانی، انسان را از تعادل خارج ساخته و به افراط و تفریط در امور سوق می‌دهد. او ریشه بسیاری از مصایب را که تاکنون بر مسلمین رفته است، در جهالت و جمود که همان تندروی و کندروی در امور است، می‌داند[۶۱] و در تحلیل بسیاری از مسائل، از این مسئله بسان چارچوبی استفاده می‌کند[۶۲]. برای جلوگیری از افراط و تفریط در تربیت انسان باید دو رکن را در نظر گرفت: نخست، معرفت بشر به حقوق خود و سپس آشنایی با حدودی که دارد؛ زیرا انسان با حقوق و حدود معینی در طبیعت آفریده شده است. برای نمونه، بشر حق دارد در سخن گفتن آزاد باشد، اما حق او حدی دارد و زبان آزاد نیست به دیگران دشنام دهد یا غیبت کند. آشنایی با حقوق سبب شور و حرکت و نشاط و مبارزه با سستی و تنبلی می‌شود، زیرا حق گرفتنی است نه دادنی و از این رو، زندگی تلاش برای گرفتن حقوق می‌شود. از سویی انسان به به دفاع از حقوق خویش ترغیب می‌شود که این موضوع، لزوم نیرومند بودن انسان را تقویت کرده و به انسان می‌فهماند که برای مقابله با متجاوزان به حقوق، باید نیرومند باشد. گرفتن حق، نه با مکر و فساد و حقه‌بازی و پایمال کردن حقوق دیگران، بلکه با نیرو و از طریق شرافت‌مندانه میسر است. این، نوعی حس غیرت و شجاعت را در انسان می‌پروراند و روحیه دفاع و قیام برای دفاع از حق را در وجود انسان راسخ می‌سازد. آشنایی به حدود که رکنی دیگر از تربیت به شمار می‌آید، با کمک به نفس لوامه و قیام بر نفس اماره، وجدان اخلاقی را در انسان تقویت می‌سازد. این موضوع به انسان می‌آموزد که از حدود خود تجاوز نکند و حقوق دیگران را احترام کند. آشنا ساختن انسان‌ها با حقوقشان از طریق خطابه و آشنایی با حدود، به وسیله موعظه صورت می‌گیرد. هدف خطابه، تکوین و ایجاد شور دفاع و قیام برای دفاع از حق است؛ از این رو، شور و حرکت و هیجان می‌آفریند و می‌خواهد حس غیرت و دفاع از حقوق را برانگیزاند؛ اما موعظه برای جلوگیری از تجاوز به مرز دیگران است و جنبه تسکین و فرونشاندن احساسات را دارد. یک جامعه متعادل بایستی هر دو جنبه تربیت را همزمان دارا باشد. اگر بی‌تحرکی و رکود در جامعه افزایش یابد، نیاز به خطابه در آن بیشتر می‌شود و باید با ایجاد غیرت و تعصب، آن را به جوش و خروش واداشت و اگر تحرک و تجاوز بیش از اندازه شود، موعظه درمان خوبی خواهد بود.

بایسته‌های عدالت اجتماعی

1. قانون: اینکه چه امری مردم را به پیروی از عدالت وا می‌دارد و کاستی‌های ناشی از اعمال و رویه‌های ناعادلانه را جبران می‌کند، بحثی با اهمیت است. اگر اعتقادی به روش‌های خشونتآمیز نداشته و خواهان حفظ کرامت و ارزش‌های انسانی باشیم، شاید روش‌هایی مانند تربیت صحیح، آموزش‌های سالم و امثال اینها گزینه‌های خوبی به نظر رسند. در این صورت، قانون، نقشی کلیدی خواهد داشت. پذیرش قانون و اطاعت از آن، از سنین کودکی، عنصر مؤثری برایت تربیت فرزندان و جهت‌گیری آنان در راستای احقاق حقوق و جلوگیری از تجاوز در آنان خواهد بود. ضمن آن‌که قانون نه تنها برای تعلیم کودکان و دیگر افراد جامعه مفید است، بلکه اداره عادلانه امور جامعه نیز در گرو آن است. در این راستا، قانون باید دارای ویژگی‌هایی باشد که هدف فوق را تأمین کند. با پذیرش اهمیت قانون در زندگی اجتماعی، پرداختن به لوازم و مشخصات قوانین عادلانه و صحیح، ضروری خواهد بود. دراین باره می‌توان به موارد زیر پرداخت: چگونگی قانون، واضع قانون، ضمانت اجرای قانون، فلسفه لزوم قانون و امثال آن، که در ادامه به بررسی آن می‌پردازیم.
2.اجرا و تنفیذ: ایجاد روابط عادلانه در اجتماع، تنها با وضع قوانین عادلانه امکان‌پذیر نیست؛ بلکه آن قوانین بایستی به مرحله اجرا درآید. از این رو در کنار قانون خوب، حسن اجرای مجریان نیز از موجبات عدالت محسوب می‌شود[۷۴]. عدالت اجتماعی به معنای رعایت مساوات در جعل قانون و در اجرای آن است. اجرا و تحقق عملی عدالت اجتماعی، وظیفه دولت‌ها است؛ به این معنا که دولت در عمل میان افراد، تبعیض و تمایز قائل نشود[۷۵]. حکومت، ابزاری لازم و ضروری برای اجرای عدالت اجتماعی است. الگوی موفق و عملی در این باره امیرمؤمنان است. در واقع علی(ع) الگویی است که در مدت کوتاه زمام‌داری خود توانست بذر عدالت را در جامعه اسلامی بکارد. در سیره امام علی(ع)، ارزش حکومت با مقیاس عدالت معین می‌شود. امیرمؤمنان به دست گرفتن رهبری جامعه را تنها به عنوان وسیله‌ای برای اجرای عدالت و احقاق حقوق و خدمت به اجتماع مقدس می‌شمرد. او خطاب به ابن‌عباس نیز همین مطلب را یادآور می‌شود که حکومت بر مردم اگر وسیله احقاق حق و اجرای عدالت نباشد، نزد من از کهنه کفشی کم ارزش‌تر است. از آنجا که تحقق عدالت و احقاق حقوق مردم، وظیفه اصلی حکومت عنوان شده و حق نیز طرفینی است، در رابطه مردم و حکومت نیز بایستی چنین رابطه‌ای حاکم باشد. یعنی مردم نسبت به حکومت همان اندازه حق داشته باشند که حکومت نسبت به مردم حق دارد. هم مردم بر حکومت حق دارند و هم حکومت بر مردم حق دارد. صلاح و شایستگی مردم به صالح بودن حکومت و صلاح حکومت‌ها به استواری و استقامت مردم وابسته است. عدالت زمانی تحقق می‌یابد که مردم به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت نیز حقوق مردم را ادا کند. در سیره علی(ع)، حق به هیچ وجه باطل نمی‌شود؛ حتی اگر از زمان آن گذشته باشد و عدالت، که همان ادای حقوق است، از عام‌ترین قوانین اجتماع می‌باشد که بیشترین ظرفیت و گنجایش را در میان قوانین اجتماعی داشته و نفع همه جامعه در آن گنجانده شده است؛ به گونه‌ای که اگر رضایت فردی با عدالت تأمین نشود، با چیز دیگری نیز تأمین نخواهد شد. با توجه به آموزه‌های نهج‌البلاغه، عدالت نوعی معیار و مقیاس است. عدالت یک مرز است که اگر شکسته شود، حدی برای رفتار بشر نمی‌توان تصور کرد و طبیعت و شهوت سیری‌ناپذیر انسان به رضایت دست نخواهد یافت. امام علی(ع) خطاب به مردم می‌گوید: گمان نکنید که اگر سخن حقی به من گفته شود، برای من سنگین و ناگوار است؛ زیرا کسی که شنیدن حق بر او سخت آید، عمل به حق و عدالت بر او سنگین‌تر خواهد بود. گرفتار نشدن در دام سیاست‌بازی، کسب سیادت و شهرت، ترجیح عدالت بر مصلحت، برتری دادن عدالت و عدم تبعیض برای تأمین رضایت دوستان و اطرافیان، درس‌های دیگری است که از سیره علوی می‌توان آموخت[۷۶].
3. آگاهی مردم به حقوق خویش: یکی از ضروریات عدالت اجتماعی، آگاهی مردم به حقوق خویش است. در بحث تربیت، به آماده ساختن مردم برای احقاق حقوقشان اشاره شد. پس از این مرحله، مردم باید تعلیمات خود را در عرصه اجتماع به نمایش گذارند. جامعه ما هنگامی جامعه اسلامی خواهد بود که خانواده‌ای حاضر نشود ایام عید برای فرزندان خود لباس نو تهیه کند، مگر آنکه قبلاً مطمئن شده باشد خانواده‌های فقرا دارای لباس نو هستند. مردم با میل و رغبت امکانات خود را در جهت رفاه محرومان به کار اندازند و در جامعه، درد هر فرد تنها درد خودش نباشد، بلکه درد همه مسلمانان باشد[۷۷]. اجرای قانون نیز مستلزم بیداری شعور عامه مردم به حفظ حقوقشان و عدم تجاوز از آن است[۷۸].

نسبیت عدالت

  • نسبیت مفاهیم و به ویژه مفاهیمی مانند عدالت از مباحث شایع است. به ویژه با توجه به مباحثی که نظریه‌های متفکران جدید غربی صورت گرفته است، این مسئله حالت جدی‌تری یافته است... گاه نسبیت در ارتباط و مقایسه با چیزهای دیگر معنا می‌یابد؛ مانند نسبت بزرگی و کوچکی، دوری و نزدیکی، سبکی و سنگینی و غیره؛ در این موارد نمی‌توان به طور کلی نظری درباره بزرگی یا کوچکی یک شیء داد، اما در برخی امور مطلق مانند اعداد یا زمان، چنین امری امکان‌پذیر است؛ برای نمونه از عدد پنج همیشه شماره‌ای خاص به ذهن متبادر می‌شود و یا ساعات شبانه‌روز همیشه ثابت‌اند و...؛ عدالت را نیز می‌توان این‌گونه نسبت‌سنجی کرد. عدالت یک مفهوم مطلق و کلی دارد که عبارت از اعطای حق به صاحبان استحقاق است؛ و چون حقوق طبیعی و تکوینی وجود دارند که منشأ قانون‌گذاری‌ها محسوب می‌شوند و همیشه نیز ثابت می‌باشند، بنابراین عدالت نسبی نیست. معتقدان به نسبی بودن عدالت عقیده دارند که عدالت در هر جامعه، حالتی خاص و شکلی ویژه و متمایز به خود می‌گیرد؛ از این رو هیچ مکتبی نمی‌تواند دستوری مطلق درباره آن بدهد و در همه جا آن را یکسان اجرا کند. می‌توان پاسخ را براساس تفسیر خود از حق و ویژگی‌هایی که برای آن برشمرده‌ایم، ارائه نماییم که در ابتدا مورد توجه قرار گرفت و در ضمن تعریف عدالت به اعطای حقوق بیان گردید. نخست به تعریف‌های عدالت، به ویژه تعریف آن به اعطای حقوق می‌پردازیم. هر موجودی با نوعی شایستگی و استعداد ویژه به دنیا می‌آید که منشأ حقوق است. باید ذات و منشأ هر چیز مورد مطالعه قرار گیرد تا شایستگی‌ها و اقتضائات آن مشخص و مطابق آنها با وی رفتار شود. چشم و گوش و دست و سایر اعضای بدن، حقوق خاصی دارند. اگر حق چشم به دست داده شود، آن را از کار انداخته‌ایم. اگر حاصل تلاش‌های یک دانش‌آموز کوشا به دانش‌آموز تنبل داده شود، به او ظلم شده است و مثال‌های دیگر از این قبیل. نتیجه این تعریف از عدالت این است که چون عدالت مراعات استحقاق افراد است و حقوق نیز برآمده از متن خلقت است و پایه‌ای فطری و واقعی دارد، عدالت مطلق است. جهان آفرینش بی‌هدف پدیدار نشده است. حق زاییده این جریان غایت‌مند است و ما در مقابل آن مسئولیم. اجتماع نیز همچون افراد حق دارد و این حقوق چون بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است، در تمام زمان‌ها ثابت و تغییرناپذیر است[۷۹][۸۰].

عدل در قرآن

  • عدالت در قرآن هم ناظر به بُعد سلبی و هم ناظر به بُعد ایجابی است، یعنی هم نباید ظلم و ستم کرد و هم هر چیزی باید در جای خود قرار گیرد. در قرآن نه تنها بر تحقق عدالت در جامعه تأکید شده، بلکه برپایی قسط و عدل، فلسفه رسالت همه پیامبران و از اهداف اساسی دعوت پیامبران معرفی شده است[۸۱]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۸۲]. وظیفه پیامبر از طرف خداوند، قضاوت عادلانه اعلام شده است: ﴿وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۸۳]. بخشی از آیات قرآن بیانگر جهان بینی بر محور عدالت هستند، از جمله: ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۸۴] و در آیه دیگر می‌‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ[۸۵]. دسته‌ای از آیات نیز دعوت به برپایی و تحقق عدالت می‌کنند مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ[۸۶].[۸۷]

عدل در نهج البلاغه

در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مفهوم گسترده‌ای برای عدالت بیان فرموده است:

از نهج البلاغه برداشت می‌شود که امام علی(ع) عدالت را تدبیرکننده‌ای عمومی و فراگیر می‌داند که در پرتو آن همه انسان‌ها می‌توانند از سامانِ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و فرهنگی برخوردار می‌شوند. عدالت ملازمات و ضروریاتی دارد که بدون آنها محقق نمی‌شود؛ آزادی، اخلاق، حقوق و قانون. آن حضرت هرگز در پی تحقق عدالت آزادی، اخلاق، حقوق و قانون را زیر پا نگذاشته، بلکه برای اجرای عدالت، آنها را به تمام معنا پاس داشته است[۹۴].[۹۵]

ایستادگی امام بر محور عدالت تا جایی بود که حاضر نبود در ازای همه عالم ذره‌ای بی‌عدالتی کند و پوست جوی را از مورچه‌ای به ظلم بگیرد[۹۶].

عدل در صحیفه سجادیه

  • در صحیفه سجادیه، امام سجاد(ع) توفیق گسترش عدل در عرصه‌های مختلف را از خداوند مسئلت می‌کنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن ظلم و جور به دست فرزندشان، حضرت مهدی(ع) کاملاً نابود شود، بیان می‌نماید. ایشان در جای جای صحیفه سجادیه به موضوع عدل پرداخته است که به چند نمونه از آنها اشاره می‎‌شود:
  • «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانه‌روی بهره‌مند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درست‌کاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزی‌ام فرما»[۹۷].
  • «و آن (قرآن) را نوری قرار داده‌ای که ما با پیروی از آن از تاریکی‌های گمراهی و نادانی راه می‌یابیم، و شفا و بهبودی برای کسی که فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانه‌اش از حق و درستی برنمی‌گردد؛ و نور هدایت و راهنمایی که حجت و دلیل آن از گواهان خاموش نمی‌شود و نشانه رهایی (از بدبختی‌ها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمی‌گردد؛ و به هر که خود را به دست‌آویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهی‌ها بر او دست نیابد»[۹۸].
  • امام سجاد(ع) علت عدالت خداوند را قدرت بی‌انتهای خدا ذکر می‌داند و می‌فرمایند: «و به فراهم شدن اسباب کار و راهنمایی‌ات به راه حق کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاری‌ام کن؛ و بی‌آنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار»[۹۹].[۱۰۰]

ساحت‌های عدالت

  1. عدالت فردی:
    1. عدالت فقهی؛
    2. عدالت اخلاقی؛
    3. عدالت عاطفی؛
  2. عدالت اجتماعی:
    1. عدالت فرهنگی:
      1. عدالت آموزشی؛
      2. عدالت تبلیغاتی؛
    2. عدالت علمی؛
    3. عدالت سیاسی؛
    4. عدالت اقتصادی؛
    5. عدالت اداری؛
    6. عدالت قضایی (عدالت حقوقی):
      1. عدالت کیفری؛
      2. عدالت جزایی.

عدل اجتماعی

  • در توضیح عدالت اجتماعی، به آیاتی که به شهادت عادلانه، کاتب به عدل بودن و امثال اینها نظر دارند، می‌توان اشاره کرد[۱۰۱]. برای نمونه: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا[۱۰۲].
  • عدالت اجتماعی در قرآن به اقسامی مانند عدالت خانوادگی، سیاسی، اصلاحی - اجتماعی و قضایی تقسیم شده است. عدالت خانوادگی در آیاتی است که به رعایت عدالت در خانواده توصیه می‌کند؛ مانند برخی آیات سوره نساء که عدالت در میان زنان را شرط تعدد زوجات می‌داند[۱۰۳]. عدل قضایی به مضامینی مانند داوری عادلانه، شهادت عادلانه و یا شهادت آگاهانه توصیه می‌کند و تذکر داده شده است که دشمنی با جمعیتی سبب نشود تا به گناه و ترک عدالت کشانده شوید و شهادت عادلانه ندهید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[۱۰۴][۱۰۵].

عدل خانوادگی

عدل قضایی (عدل جزائی)

این اصطلاح از عدل، به معنای عدالت در کیفر و پاداش است.

عدل اصلاح اجتماعی

  • عدالت اصلاحی اجتماعی، در آیاتی است که به تبعات بی‌عدالتی در اجتماع و آثار مثبت عدالت در جامعه اشاره دارند. برای نمونه در آیه‌ای از قرآن آمده است: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰۶] در آیه‌ای دیگر از قرآن نیز آمده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۰۷]. مباحثی مانند صلح، جنگ، چگونگی برخورد با مخالفان سیاسی و امثال این موارد ذیل عدالت سیاسی قرار داده شده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۱۰۸][۱۰۹].

عدل سیاسی

عدل اخلاقی

  • در عدل اخلاقی آیاتی با مضامین برگرداندن امانت‌ها، حکم به عدل، برقراری عدالت میان زنان، قیام به قسط و امثال آن مورد توجه قرار گرفته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ[۱۱۰].
  • تقسیم‌بندی دیگری از عدالت نیز وجود دارد که در آن عدالت به چهار قسم روحی، جسمی، مزاجی و اجتماعی تقسیم شده است[۱۱۱]. گاه نیز انواع عدالت در دو مورد بیان شده است: نفی امتیازهای نژادی و طبقاتی و موضوع ثروت[۱۱۲]. می‌توان گفت در تقسیم اولیه (عدالت تکوینی، تشریعی، اجتماعی و اخلاقی) عدالت در حالت کلی و در کل نظام خلقت، اعم از انسان و اجتماعات بشری مورد توجه است؛ اما در تقسیم بعدی که عدالت به مزاجی، جسمی و غیره تقسیم شده، به اقسام عدالت در انسان اشاره شده است. عدالت در ثروت و عدالت در امتیازهای اجتماعی نیز تقسیمات دیگری از عدالت اجتماعی‌اند؛ البته ذیل عدالت سیاسی و اصلاحی - اجتماعی قرار می‌گیرد[۱۱۳].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  2. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  3. نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.
  4. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.
  5. حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  6. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  7. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
  8. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.
  9. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  10. فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ – ۳۱۸.
  11. «و آسمان را برافراشت و ترازو را بگذاشت * که در ترازو تجاوز نکنید * و سنجش را با دادگری برپا دارید و ترازو را کم مپیمایید» سوره الرحمن، آیه ۷-۹.
  12. «خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.
  13. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  14. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
  15. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  16. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
  17. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  18. ر.ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  19. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶- ۵۵۷.
  20. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  21. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  22. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
  23. نراقی «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  24. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  25. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.
  26. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  27. ر.ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  28. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۶-۱۵۸.
  29. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۳۲.
  30. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  31. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲-۴۴.
  32. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴.
  33. «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟ * بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  34. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵-۲۱۶.
  35. مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۶۴ و ۶۵.
  36. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  37. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.
  38. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۷۶.
  39. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  40. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۵.
  41. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۳-۲۰.
  42. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۸۱.
  43. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۷۰.
  44. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۶.
  45. «داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.
  46. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  47. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۷-۲۴۹.
  48. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۴.
  49. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۵.
  50. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۱، براساس آیه ۱۵۲ انعام.
  51. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  52. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  53. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۲۶.
  54. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۲۸۵-۲۸۶.
  55. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۷۰-۲۷۱.
  56. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۵.
  57. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۶۰.
  58. ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص۳۶۸.
  59. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، ص۲۶۷.
  60. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۸.
  61. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۸ و ۶۹.
  62. شهید مطهری بحث خود را براساس همین دوگانگی‌ها و خروج از تعادل مطرح می‌سازد و برای نمونه افراد را در مقابل احتیاجات ثابت و متغیر دو دسته می‌داند که دسته‌ای از آنها (جامدها) معتقدند هیچ چیز تغیر نمی‌کند؛ اما دسته دیگر که جاهل‌ها هستند، همه چیز را متغیر می‌دانند که از جمله آنها اخلاق و عدالت است. وی با این چارچوب جریان‌های معاصر ایران همچون مشروطیت و جریان فقهی اخباری و اصولی و معتزله و اشاعره را نیز تحلیل می‌کند. ر.ک: مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.
  63. مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱ ۲.
  64. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۰-۲۳۵.
  65. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  66. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  67. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  68. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  69. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۹.
  70. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  71. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۵۳.
  72. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۵۹.
  73. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۴۳۱-۴۳۲.
  74. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۲۶.
  75. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۵۳.
  76. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۳۷-۴۵۳.
  77. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۶۰-۶۱.
  78. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  79. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
  80. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  81. نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.
  82. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه 25.
  83. «و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه 42.
  84. «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه 115.
  85. «خداوند همسنگ ذرّه‌ای ستم نمی‌ورزد» سوره نساء، آیه 40.
  86. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه 135.
  87. سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  88. «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷
  89. «الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱؛ نیز نک: کلام ۱۳۶ و نامه‌های ۵۱ و ۵۹
  90. «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۹؛ نیز نک: کلام ۱۲۶ و نامه‌های «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ»؛ ۲۷؛ «أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْه»؛ ۴۳ و «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ»؛ ۴۶
  91. «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶؛ نیز نک: کلام ۳۷ و حکمت ۱۶۶
  92. «عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»؛ غررالحکم، ۲ / ۳۱۵
  93. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶.
  94. نهج البلاغه، خطبه‌های «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»؛ خطبه ۵۵؛ «وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»؛ خطبه ۹۲ و «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»؛ ۲۱۶، کلام‌های ۱۲۶، ۲۰۶ و «وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ»؛ ۲۲۴ و نامه‌های ۱؛ «و یشرع أمثلة العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»؛ ۲۵؛ «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ ۵۳ و ۵۴
  95. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۸.
  96. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۷- ۵۵۸.
  97. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
  98. «وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لَا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای چهل و دوم:
  99. «وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ‌، وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّةِ، وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ»؛ صحیفه سجادیه، دعای ششم:
  100. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.
  101. ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ ﴿وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو‌گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بی‌گمان خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ ﴿...وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ «...و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸؛ ﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «گوش سپارندگان به دروغ و بسیار حرام خوارند پس اگر به نزد تو آمدند میان آنان داوری کن و یا از آنان رو بگردان؛ و اگر از ایشان رو بگردانی هرگز هیچ زیانی به تو نمی‌توانند رساند و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲؛ ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
  102. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
  103. ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ ﴿وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹.
  104. «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
  105. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  106. «و خداوند دو مرد را مثل می‌زند که یکی از آن دو گنگ است و توان هیچ کاری ندارد و سربار سرور خویش است، هر جا می‌فرستدش خیری (با خود) نمی‌آورد، آیا او با آن کس که به دادگری فرمان می‌دهد و بر راهی است راست، برابر است؟» سوره نحل، آیه ۷۶.
  107. «آنان را که به آیات خداوند کفر می‌ورزند و پیامبران را ناحقّ می‌کشند و دادفرمایان از مردم را به قتل می‌رسانند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره آل عمران، آیه ۲۱.
  108. «ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانی‌های بی‌نشان و قربانی‌های دارای گردن‌بند و (حرمت) زیارت‌کنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را می‌جویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید می‌توانید شکار کنید و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲.
  109. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  110. «ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود» سوره مائده، آیه ۱۰۶.
  111. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۲۶.
  112. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵.
  113. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت