عدل: تفاوت میان نسخهها
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
==[[عدل الهی]]== | ==[[عدل الهی]]== | ||
===[[عدل تکوینی]]=== | ===[[عدل تکوینی]]=== | ||
===[[عدل تشریعی]]=== | ===[[عدل تشریعی]]=== | ||
*'''عدل تشریعی''' به این معنا است که در [[نظام]] [[جعل]] و وضع و [[تشریع قوانین]]، همواره اصل عدل رعایت شده و میشود. در [[قرآن]] تصریح شده است که [[حکمت بعثت]] و [[ارسال رسل]] این است که [[عدل و قسط]] بر [[نظام]] زندگانی [[بشر]] [[حاکم]] باشند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref>: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. بنابر [[آیه]] فوق، [[برقراری عدالت]] در [[نظامهای اجتماعی]] به دو امر متکی است: نخست اینکه [[نظام تشریعی]] و قانونی، نظامی عادلانه باشد و دوم آنکه عملاً به مرحله [[اجرا]] درآید<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>. | *'''عدل تشریعی''' به این معنا است که در [[نظام]] [[جعل]] و وضع و [[تشریع قوانین]]، همواره اصل عدل رعایت شده و میشود. در [[قرآن]] تصریح شده است که [[حکمت بعثت]] و [[ارسال رسل]] این است که [[عدل و قسط]] بر [[نظام]] زندگانی [[بشر]] [[حاکم]] باشند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref>: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. بنابر [[آیه]] فوق، [[برقراری عدالت]] در [[نظامهای اجتماعی]] به دو امر متکی است: نخست اینکه [[نظام تشریعی]] و قانونی، نظامی عادلانه باشد و دوم آنکه عملاً به مرحله [[اجرا]] درآید<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>. |
نسخهٔ ۱۰ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۶
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد عدل یا عدالت مفهومی کلی است که در معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود، اعطای حق هرکس به او آنطور که شایسته است، مساوات، انصاف و اعتدال بکار رفته است. عدل نقطه مقابل ظلم است.
چیستی عدل
عدالت از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده و هست[۱]. ارسطو عدالت را سه قسم کرده است: وظیفه مردم نسبت به خداوند، حقوق افراد نسبت به یکدیگر و حقوق انسان نسبت به پدران و گذشتگان[۲]. مرحوم نراقی بین عدالت شخصی و فردی تفکیک قائل شده و معتقد است: در عدالت شخصی فرد به دنبال برقراری عدالت میان قوای درونی خود است و در عدالت فردی انسان به دنبال دفع ظلم از خود و دیگران[۳]. اکثر اندیشمندان مسلمان بیشتر به عدالت فردی (تعادل قوای درونی) نظر داشتهاند تا عدالت اجتماعی، ولی در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر بوده است[۴]. در شریعت اسلام عدالت چهار نوع است: عدل تکوینی (آفرینش مخلوقات)، عدل تشریعی(رابطه خدا ومردم، مردم با خدا و مردم با مردم)، عدالت فردی و عدالت اجتماعی[۵].[۶]
عدل در معنای عام خود به قرار دادن هر چیز به جای خود، اعطای حق هرکسی به او آنطور که شایسته آن است[۷]، مساوات، انصاف، میانهروی و رعایت حد اعتدال در هر امری معنا شده است[۸].
عدل نقطه مقابل ظلم است[۹]. غزالی عدل را به معنای اعطای حق به صاحبش و کار عادلانه را خلاف ستمگری میداند و معتقد است عدالت قانونی اخلاقی و طبیعی است[۱۰].
اقسام عدالت
- اقسام عدالت را با شیوههای گوناگونی میتوان بیان کرد. از جهتی میتوان آن را به چهار قسم تقسیم کرد که عبارتاند از: عدل تکوینی، عدل تشریعی، عدل اجتماعی و عدل اخلاقی. عدل اجتماعی نیز تحت چهار عنوان قابل ذکر است: عدل خانوادگی، عدل قضایی، عدل اصلاحی اجتماعی و عدل سیاسی[۱۱]. مبنای این تقسیم از عدالت اجتماعی، آیات قرآن است. قرآن تصریح میکند که نظام هستی و آفرینش، بر اساس عدل و توازن و براساس استحقاقها و قابلیتها است[۱۲].
عدل الهی
عدل تکوینی
عدل تشریعی
- عدل تشریعی به این معنا است که در نظام جعل و وضع و تشریع قوانین، همواره اصل عدل رعایت شده و میشود. در قرآن تصریح شده است که حکمت بعثت و ارسال رسل این است که عدل و قسط بر نظام زندگانی بشر حاکم باشند[۱۳]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۱۴]. بنابر آیه فوق، برقراری عدالت در نظامهای اجتماعی به دو امر متکی است: نخست اینکه نظام تشریعی و قانونی، نظامی عادلانه باشد و دوم آنکه عملاً به مرحله اجرا درآید[۱۵][۱۶].
عدل الهی در دنیا
مجری عدل الهی در دنیا
عدل الهی در آخرت
گستره عدل
اصل عدالت یک اصل عقلایی و فرادینی است که ارزش ذاتی داشته و عمومیت دارد، یعنی هیچ شرط و محدودیت زمانی و مکانی ندارد[۱۷]. گسترۀ عدالت، چنان است که همهکس و همهچیز را دربر میگیرد و آباد میسازد[۱۸]. عدل در وسیعترین مفهوم، شامل "حقوق خدا بر انسان"، "حقوق انسان بر انسان"، "حق انسان بر خودش" و حتی "حق اعضا و جوارح انسان بر او" هم میشود؛ در واقع مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزشهای مثبت است[۱۹]، همچنان که نقطه مقابل آن، ظلم به معنای کار بیجا و تعدی، همه رذایل را شامل میشود[۲۰].[۲۱] عدالت هم از صفات خداوند است، هم در شاهد و قاضی و امام، شرط است، هم در پیشوا و رهبر باید باشد، تا بتواند قسط و عدالت را در جامعه تحقّق بخشد[۲۲].[۲۳] امام علی(ع) عدالتخواهی را از هر کار نیک و هر تلاش در راه خدا، برتر و والاتر میداند. در آموزههای آن حضرت، عدالت، محکمترین بنیاد و مایۀ سلامت و بهروزی مردمان است و هیچ چیز به اندازه عدالت و عدالتخواهی ارزش و قیمت ندارد[۲۴]. بر همین اساس عدالت در اندیشۀ سیاسی اسلام و شیوۀ حکومت، نیز جایگاه مهمّی دارد[۲۵]، چنانچه فلسفه بعثت پیامبران و [[پیامبرالگو:ص]] برپایی قسط و عدل بوده است[۲۶].
خاستگاه عدالت
- آنچه یک نظریه عدالت اجتماعی را قوام میبخشد و چارچوبهای اساسی آن را معین میسازد، دیدگاه نظریهپرداز نسبت به انسان است. در این بخش، آنچه بیش از هر چیز اهمیت مییابد، نگاهی است که نسبت به طبیعت انسان وجود دارد: آیا انسان بنا به طبیعت و غریزه خود عدالتخواه است و یا به تعدی و تجاوز تمایل دارد؟ آیا اختیار و اراده انسان نقشی در تأمین عدالت از سوی او دارد و یا اینکه انسان مجبور و بیاراده و در بند محیط است؟ و اگر مختار است و عدالتخواه، با چه شیوههایی آن را پی میجوید و براساس چه دلایلی؟ مکتب و جهانبینی افراد در برداشت آنها نسبت به انسان و در نتیجه نسبت به عدالت نقش دارد. مباحثی مانند فطرت و خاستگاه عدالت در اسلام در این زمینه قابل توجهاند.
- درباره خاستگاه عدالت، سه نظریه کلی وجود دارد که در واقع همان نظریهها درباره انسان است: دیدگاه نخست معتقد است انسان طبعاً عدالتخواه است؛ دومین دیدگاه به تجاوزگر بودن انسان عقیده دارد و سومین نظریه بر موضعی میانه اصرار میورزد که در آن طبع انسان همچون صفحه سفیدی است که گرایش به هر دو حالت در آن وجود دارد. نظر نخست مردود است؛ زیرا اگر انسان به تمامی عادل و خواستار عدالت میبود، هیچ ظلمی در جهان صورت نمیگرفت؛ در حالی که وضعیت موجود و گذشته جهان خلاف این مطلب را ثابت میکند. مطابق گرایش دوم که از سوی کسانی مانند روسو، شوپنهاور، راسل، هابز، نیچه و امثال آنها صورت گرفته است، انسان طبعاً تجاوزگر است و اگر گاه دم از عدالت میزند، بنا به مصلحتسنجی او است. نیچه و ماکیاول معتقدند عدالت، اختراع مردم ناتوان است. مردمان کممایه و ضعیف در مقابل اقویا، زوری برای مبارزه ندارند و در نتیجه عدالت را خلق و ابداع کردند. برتراندراسل، جستوجوی عدالت را تنها به دلیل منافع فرد در اجتماع میداند. انسان طبیعتاً منفعتجو است و چیزی به نام عدالتخواهی در وجود او نیست. بایستی با عقل و علم و دانش، بشر را تقویت کرد تا به این نتیجه برسد که منفعت او در برقراری عدالت جمعی قابل جستوجو است[۲۷].
- هابز بر این نظر است که انسان طبعاً منفعتجو و خودپرست است و هیچ تصوری از خوبی و بدی و ظلم و عدل ندارد. بنابراین، پیوسته قصد تعرض به انسانهای دیگر را دارد که این مسئله نوعی ناامنی و خطر دائمی در پی میآورد. برای فرار از چنین وضعیتی، انسان به قرارداد اجتماعی و عمل به قانون تن میدهد. اما رعایت قانون نیز با زور شمشیر میسر است؛ زیرا شهوات و غرایز طبیعی پیوسته انسان را به جانب بیانصافی و کینهتوزی فرا میخوانند. بنابراین، پذیرش عدالت و قوانین بنا به مصلحت خود انسان و گریز از ناامنی انجام شده است، وگرنه طبع گرگصفت انسان همچنان وجود دارد و تغییری نمیکند[۲۸].
- دستهای همچون مارکسیستها معتقدند نه انسان را میتوان به گونهای تربیت کرد که عدالت را از عمق جانش خواهان باشد و نه میتوان علم بشر را بدان حد تقویت کرد که منفعت خود را در عدالت بجوید. تحقق عدالت گرچه عملی است و میشود آن را محقق ساخت، اما این کار تنها از طریق ابزارهای اقتصادی و تولیدی قابل جستوجو است. آنها معتقدند دنیای سرمایهداری به سوسیالیسم منتهی میشود و در آخرین مرحله به حکم جبر ماشین و توسعه اقتصاد، عدالت برقرار میشود.
- در نقد دیدگاههای فوق، باید گفت که این نظریهها، تنها دست ظالمان را در ستم بیشتر باز مینهد. انسان زمانی به خاطر منافع خود عدالت میورزد که نیرویی در مقابل خود ببیند؛ در غیر این صورت، به قواعد عدالت تن نمیسپارد. اسلام حد میانه را بر میگزیند. این دیدگاه سایر نظرگاهها را بدبینی به طبیعت و فطرت بشر تلقی کرده و علت این را که بشر امروز از عدالت گریزان است، نرسیدن او به مرحله کمال میداند. بشر ذاتاً عدالتخواه است و اگر خوب تربیت شود و مربی کاملی داشته باشد، خواهان عدالت شده و منفعت جمع را بر سود خویش برتری میدهد. در مکتب اسلام، نمونههایی از کسانی وجود دارد که عادل و عدالتخواه بودهاند؛ در صورتی که منافعشان هم ایجاب نمیکرده است. آنان بر خلاف منافع فردیشان، خواهان تحقق عدالت بودهاند و جان خود را در این راه دادهاند. از جمله این نمونهها، امام علی(ع) است که شهید راه عدالت نام گرفت. چنین نمونههایی نشان میدهد که میتوان بشر را به مسیر عدالتخواهی رهنمون شد و بشر توان غلبه بر منافع شخصی خود را دارد[۲۹].
ارزش و جایگاه عدالت
- ریشه مباحث عدل، به علم کلام و فقه اسلامی بازمیگردد. از جمله مباحث کلامی، جبر و اختیار است که بحث عدل را به میان آورد. در واقع میان اختیار و عدل و میان جبر و نفی عدل ارتباط وجود دارد. در صورت نفی اختیار از بشر، تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه نیز تهی از معنا است؛ این بحث، مباحث و پرسشهای دیگری را به دنبال آورد. از جمله این پرسش اساسی که آیا خداوند عادل است یا خیر؟ و آیا خلقت بر موازین عدل و اراده خدا، تابع میزان و قانونی است یا خیر؟
- در پاسخ به پرسشهای فوق متکلمان دو دسته شدند. دستهای به نام معتزله، به اختیار و تکلیف و کیفر و پاداش عادلانه معتقد شدند و دستهای دیگر که اشاعره نام داشتند، جبر و اضطرار را پذیرفتند. اشاعره معتقد بودند که نمیتوان برای افعال خداوند، مقیاس و معیار تعیین کرد. همه قوانین مخلوق خدا است و او حاکم مطلق است. آنچه خداوند انجام دهد عدل است؛ نه آنکه آنچه عدل است، خدا انجام میدهد؛ یعنی از نظر آنان فعل خدا مقیاس عدل است. در مقابل، معتزله معتقد بودند که عدل یک حقیقت است و پروردگار به حکم عادل و حکیم بودن، بر مقیاس عدل عمل میکند. از این منظر، برخی کارها همچون پاداش نیکوکاران در ذات خود عادلانه و برخی همانند خیانت و امساک، ذاتاً قبیح است. این بحث رفتهرفته به این پرسش انجامید که آیا عقل آدمی در تشخیص حسن و قبح اشیاء توانا است یا به مدد وحی نیازمند است؟ معتزله با طرح مستقلات عقلیه، طرفدار حسن و قبح ذاتی اشیاء شدند. یعنی عقیده یافتند که عقل انسان بدون ارشاد و راهنمایی شرع، قادر است حقایقی را بالبداهه درک کند. در حالی که اشاعره ضمن رد این نظر، به نیاز بشر به ارشاد و راهنمایی شرع در درک حسن و قبح امور عقیدهمند گردیدند. آنان همچنین حسن و قبحها را نسبی و تابع شرایط خاص زمان و مکان میدانستند[۳۰].
- شیعه در بسیاری جهات همانند پذیرش عدل و عقل و اختیار، دیدگاهی همچون معتزله اتخاذ کرد و از این رو «عدلیه» خوانده میشود، اما اعتقادات شیعه در این زمینه تا اندازهای متفاوت از معتزله است. علاوه بر حوزه کلام، در حوزه فقه اسلامی نیز مسئله عدل مطرح گردید. این پرسشها که آیا آنچه عدل است، دین میگوید و عدل برای دین حکم مقیاس و معیار را دارد یا آنچه دین میگوید عدالت است و دین، مرجع و مفسر عدالت به حساب میآید / پرسشهای جدی در این عرصهاند.
- در میان اهل سنت، دو سنت فکری اهل حدیث و اهل قیاس به وجود آمد. اهل حدیث در مسائل پیشآمده، نخست به قرآن رجوع میکرد و در صورت نیافتن حکم مسئله به سنت رجوع میکرد و در درجه بعد به ترجیح احادیث از نظر راویان سند میپرداخت و در صورت نیافتن حکم مسئله به اقوال و فتاوای صحابه رجوع میکرد و اگر در اینجا هم چیزی نمییافتند، میکوشیدند از آرائی که در نصوص است، استفاده کنند. اما اهل قیاس اگر حکمی را در کتاب و سنت نمییافتند، به احادیث اعتماد چندانی نمیکردند و از مباحثی چون عدالت و مصلحت برای راهنمایی فقیه سود میجستند که به قواعد استحسان و استصلاح معروف است.
- فقیهان، به خصوص معتقدان به رأی و قیاس، معتقد بودند که میان شرع و عقل هماهنگی کامل برقرار است و عقل نیز در فهم و استنباط احکام نقش دارد. آنان حسن و قبح عقلی را وارد اصول فقه کردند و از آن با عنوان مناطات و ملاکات احکام یاد کردند و گفتند: در میان مناطات و ملاکات آنچه عقل از همه بدیهیتر و روشنتر درک میکند، مسأله حسن عدل و احسان، و قبح ظلم است و به این ترتیب عدل به عنوان معیاری در فقه در آمد. در فقه شیعه نیز مسئله ملازمه عقل و شرع در اجتهاد محفوظ مانده و البته باز هم تا اندازهای متفاوت از اهل سنت است. برای نمونه، شیعه میان برهان عقلی و قیاس ظنی تفکیک مینهد.
- علاوه بر حوزه فقها و اهل کلام، حکیمان مسلمان نیز عدل را به عنوان حقیقتی واقعی تفسیر میکنند. در این حوزه، حسن و قبح عقلی جزء اندیشههای ضروری عملی اعتباری و نه به عنوان معیاری برای افعال خداوند مورد توجه قرار میگیرد[۳۱]. از این نظر، خداوند عادل است، ولی نه بدان جهت که عدل نیک است. آنچه بیش از همه باعث پرداختن مسلمانان به بحث عدل شده و متکلمان و فقیهان و حکیمان را به بحث در این باره برانگیخته، قرآن کریم است که در همه ابعاد فردی و جمعی به بحث عدل پرداخته و آن را به عنوان جهانبینی، مقیاس و معیار قانونشناسی، نوعی شایستگی رهبری، یک مسئولیت اخلاقی و جزء منابع فقه و استنباط مورد توجه قرار داده است. در قرآن مجید، عدل در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی و فردی انسان مطرح شده است. از این رو عدالت، از دایره عدل الهی و فردی فراتر رفته و عرصه اجتماع و حکومت را نیز درنوردیده است.
- ابعاد اجتماعی حسن و قبح عقلی، به ارتباط عدالت و دین در این عرصه مربوط میشود. مطابق نظر عدلیه، حق، واقعیتی است که به طور نفسالامر وجود دارد. یعنی قبل از اینکه دستوراتی از جانب شرع برسد، حقوقی وجود داشته، اما با آمدن شرع این حقوق به گونهای تنظیم شده است که هر حقی به ذیحق خود برسد. بنابراین، شرع نیز مطابق حق و عدالت دستورات خود را صادر میکند. معتقدان این نظر برای فهم مقتضای حق و حکم و دانستن صلاح و فساد و به جهت پذیرش قاعده ملازمه عقل و شرع، عقل را به عنوان راهنما پذیرفتند و به حق و عدالت و مصلحت به عنوان اموری واقعی نگریستند. آنان برای احکام اسلام، روح و هدفی قائلاند که در شرایط و اشکال مختلف، آن روح و غایت حفظ میشود و بنابراین در قضایای مختلف تابع شکل و صورت خاص آن نیستیم. مثلاً ربا به هر شکل و صورتی حرام است. و یا ظلم، ظلم است با هر شکلی که باشد.
- در مقابل، غیر عدلیه معتقد بودند حق و ذیحق و عدل و ظلم، واقیت ندارد و تابع حکم و دستور شرع است؛ بنابراین عقل نمیتواند راهنما باشد. قوانین اسلام شکل و صورتی دارد و با تغییر آن شکل، همه چیز عوض میشود. از این رو حق و مصلحت، صورتی خیالی دارند. آنان معتقد بودند بنای شرع در قوانین تشریعی بر پایه قاعده و قانونی نیست و بر جمع متفرقات و تفرقه مجتمعات قرار دارد. علت گمراهی مردم دوران جاهلیت نیز همین مطلب بوده است. آنان هر قبیحی را با عنوان دین قبول میکردند و باور نداشتند که دعوت خداوند به کارهای زشت ناممکن است. در آیاتی از قرآن به این مسئله اشاره شده است: ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ﴾[۳۲] بنابراین چنین نیست که با امر و نهی خداوند، فحشا عفاف شود و یا عفاف فحشا شود؛ بلکه تشخیص درستی و نادرستی به فهم خود انسان و راهنمایی عقل وابسته است. بنابراین از جمله ثمرات مهم بحث حسن و قبح عقلی، چنانکه اشاره شد، دخالت یا عدم دخالت دادن عقل و اجتهاد در فهم دین و اداره امور زندگی است. تعقل راهنمای تدین است و با از دست دادن آن، دین را نیز از دست خواهیم داد[۳۳].
- افزون بر مطالب گفته شده اگر قائل به دینی بودن منشأ عدالت باشیم، عدالت از این نظر که نوعی ارزش به حساب میآید، در ارتباط مستقیم با اخلاق است و بلکه دلبستگی به خدا سرسلسله و منشأ آن است. احساس خداجویی و خداپرستی که در فطرت انسانها نهفته است و پیامبران آن را بیدار میکنند، به انسان ایده میدهد و او را طرفدار حق و حقیقت میسازد. در این حالت، عدالت و برابری، نه صرفاً ابزارهایی برای پیروزی در تنازع زندگی، بلکه از آن جهت که ارزشهای خدایی هستند، به صورت هدف و مطلوب در میآیند. چنین انسانی طرفدار عدل است نه عادل، دشمن ظلم است نه ظالم؛ طرفداریاش از عادل و دشمنیاش با ظالم از عقدههای شخصی و روانی ناشی نمیشود، بلکه اصولی و مسلکی است[۳۴][۳۵].
نسبیت عدالت
- نسبیت مفاهیم و به ویژه مفاهیمی مانند عدالت از مباحث شایع است. به ویژه با توجه به مباحثی که نظریههای متفکران جدید غربی صورت گرفته است، این مسئله حالت جدیتری یافته است... گاه نسبیت در ارتباط و مقایسه با چیزهای دیگر معنا مییابد؛ مانند نسبت بزرگی و کوچکی، دوری و نزدیکی، سبکی و سنگینی و غیره؛ در این موارد نمیتوان به طور کلی نظری درباره بزرگی یا کوچکی یک شیء داد، اما در برخی امور مطلق مانند اعداد یا زمان، چنین امری امکانپذیر است؛ برای نمونه از عدد پنج همیشه شمارهای خاص به ذهن متبادر میشود و یا ساعات شبانهروز همیشه ثابتاند و...؛ عدالت را نیز میتوان اینگونه نسبتسنجی کرد. عدالت یک مفهوم مطلق و کلی دارد که عبارت از اعطای حق به صاحبان استحقاق است؛ و چون حقوق طبیعی و تکوینی وجود دارند که منشأ قانونگذاریها محسوب میشوند و همیشه نیز ثابت میباشند، بنابراین عدالت نسبی نیست. معتقدان به نسبی بودن عدالت عقیده دارند که عدالت در هر جامعه، حالتی خاص و شکلی ویژه و متمایز به خود میگیرد؛ از این رو هیچ مکتبی نمیتواند دستوری مطلق درباره آن بدهد و در همه جا آن را یکسان اجرا کند. میتوان پاسخ را براساس تفسیر خود از حق و ویژگیهایی که برای آن برشمردهایم، ارائه نماییم که در ابتدا مورد توجه قرار گرفت و در ضمن تعریف عدالت به اعطای حقوق بیان گردید. نخست به تعریفهای عدالت، به ویژه تعریف آن به اعطای حقوق میپردازیم. هر موجودی با نوعی شایستگی و استعداد ویژه به دنیا میآید که منشأ حقوق است. باید ذات و منشأ هر چیز مورد مطالعه قرار گیرد تا شایستگیها و اقتضائات آن مشخص و مطابق آنها با وی رفتار شود. چشم و گوش و دست و سایر اعضای بدن، حقوق خاصی دارند. اگر حق چشم به دست داده شود، آن را از کار انداختهایم. اگر حاصل تلاشهای یک دانشآموز کوشا به دانشآموز تنبل داده شود، به او ظلم شده است و مثالهای دیگر از این قبیل. نتیجه این تعریف از عدالت این است که چون عدالت مراعات استحقاق افراد است و حقوق نیز برآمده از متن خلقت است و پایهای فطری و واقعی دارد، عدالت مطلق است. جهان آفرینش بیهدف پدیدار نشده است. حق زاییده این جریان غایتمند است و ما در مقابل آن مسئولیم. اجتماع نیز همچون افراد حق دارد و این حقوق چون بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است، در تمام زمانها ثابت و تغییرناپذیر است[۳۶][۳۷].
عدل در قرآن
- عدالت در قرآن هم ناظر به بُعد سلبی و هم ناظر به بُعد ایجابی است، یعنی هم نباید ظلم و ستم کرد و هم هر چیزی باید در جای خود قرار گیرد. در قرآن نه تنها بر تحقق عدالت در جامعه تأکید شده، بلکه برپایی قسط و عدل، فلسفه رسالت همه پیامبران و از اهداف اساسی دعوت پیامبران معرفی شده است[۳۸]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۳۹]. وظیفه پیامبر از طرف خداوند، قضاوت عادلانه اعلام شده است: ﴿وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۴۰]. بخشی از آیات قرآن بیانگر جهان بینی بر محور عدالت هستند، از جمله: ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۴۱] و در آیه دیگر میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾[۴۲]. دستهای از آیات نیز دعوت به برپایی و تحقق عدالت میکنند مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ﴾[۴۳].[۴۴]
عدل در نهج البلاغه
در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مفهوم گستردهای برای عدالت بیان فرموده است:
- قرار دادن هر چیزی در جای خود: «عدالت کارها را بدانجا مینهد که باید باشند»[۴۵].
- انصاف: در موارد متعددی حضرت علی(ع) انصاف را به معنای عدل به کار برده است؛ «عدالت یعنی انصاف»[۴۶].
- مساوات: در حقوق عمومی به معنای برابری و در حقوق شخصی به معنای تفاوت و تناسب حقهاست[۴۷].
- رعایت حقوق و رساندن حق به صاحب آن به تناسب مقدار آن[۴۸].
- اعتدال و میانه روی در روابط و مناسبات شخصی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی[۴۹].[۵۰]
از نهج البلاغه برداشت میشود که امام علی(ع) عدالت را تدبیرکنندهای عمومی و فراگیر میداند که در پرتو آن همه انسانها میتوانند از سامانِ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و فرهنگی برخوردار میشوند. عدالت ملازمات و ضروریاتی دارد که بدون آنها محقق نمیشود؛ آزادی، اخلاق، حقوق و قانون. آن حضرت هرگز در پی تحقق عدالت آزادی، اخلاق، حقوق و قانون را زیر پا نگذاشته، بلکه برای اجرای عدالت، آنها را به تمام معنا پاس داشته است[۵۱].[۵۲]
ایستادگی امام بر محور عدالت تا جایی بود که حاضر نبود در ازای همه عالم ذرهای بیعدالتی کند و پوست جوی را از مورچهای به ظلم بگیرد[۵۳].
عدل در صحیفه سجادیه
- در صحیفه سجادیه، امام سجاد(ع) توفیق گسترش عدل در عرصههای مختلف را از خداوند مسئلت میکنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن ظلم و جور به دست فرزندشان، حضرت مهدی(ع) کاملاً نابود شود، بیان مینماید. ایشان در جای جای صحیفه سجادیه به موضوع عدل پرداخته است که به چند نمونه از آنها اشاره میشود:
- «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانهروی بهرهمند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درستکاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزیام فرما»[۵۴].
- «و آن (قرآن) را نوری قرار دادهای که ما با پیروی از آن از تاریکیهای گمراهی و نادانی راه مییابیم، و شفا و بهبودی برای کسی که فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانهاش از حق و درستی برنمیگردد؛ و نور هدایت و راهنمایی که حجت و دلیل آن از گواهان خاموش نمیشود و نشانه رهایی (از بدبختیها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمیگردد؛ و به هر که خود را به دستآویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهیها بر او دست نیابد»[۵۵].
- امام سجاد(ع) علت عدالت خداوند را قدرت بیانتهای خدا ذکر میداند و میفرمایند: «و به فراهم شدن اسباب کار و راهنماییات به راه حق کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاریام کن؛ و بیآنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار»[۵۶].[۵۷]
ساحتهای عدالت
عدل اجتماعی
عدل خانوادگی
عدل قضایی (عدل جزائی)
این اصطلاح از عدل، به معنای عدالت در کیفر و پاداش است.
عدل اصلاح اجتماعی
عدل سیاسی
عدل اخلاقی
جستارهای وابسته
- عدل خداوند (عدل الهی)
- عدل نبوی
- عدل علی
- عدلیه
- عدالت صحابه
- عدل تشریعی
- عدل تکوینی
- عدل جزائی
- عدالت اجتماعی
- شبهات عدل
- عدالت بین حی و میت
- عدالت بین عباد
- عدالت بین عبد و خالق
- عدالت حاکم
- نقد پذیری
- وفا
- آثار عدالت
- اجرای عدالت
- احتیاج به عدالت
- اشرف فضایل
- اعتبارات عدالت
- انظلام
- بد زبانی زن
- برتری محبت بر عدالت
- جور بودن طرفین عدالت
- حریت
- ریا در عدالت
- روایات عدالت
- ستایش عدالت
- ظلم
- عادل
- عدالت مطلق
- عفت
- قبول شهادت
- قوای سه گانه
- لوازم عدالت
- مساوات
- مقتضای عدالت
- الفت
- تسلیم
- انقیاد
- تفضل
- توکل
- دوستی
- صداقت
- راستی
- شفقت
- فسق
- عدلیه
- دارالعدالة
- قسط
- قاسطین
- فاسق
- فسوق
منابع
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه
- دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱
- سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم
- دانشنامه نهج البلاغه ج۲
- کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
پانویس
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق دادهاند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و میگوید: «زور حق است».
- ↑ ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
- ↑ نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.
- ↑ حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
- ↑ فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
- ↑ فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
- ↑ فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ – ۳۱۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۸-۲۲۵.
- ↑ کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
- ↑ کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶- ۵۵۷.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
- ↑ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
- ↑ نراقی «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۶-۱۵۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۶، ص۲۳۲.
- ↑ کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲-۴۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴.
- ↑ «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟ * بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵-۲۱۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۶۴ و ۶۵.
- ↑ کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
- ↑ کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
- ↑ نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه 25.
- ↑ «و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه 42.
- ↑ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه 115.
- ↑ «خداوند همسنگ ذرّهای ستم نمیورزد» سوره نساء، آیه 40.
- ↑ «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه 135.
- ↑ سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
- ↑ «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷
- ↑ «الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱؛ نیز نک: کلام ۱۳۶ و نامههای ۵۱ و ۵۹
- ↑ «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۹؛ نیز نک: کلام ۱۲۶ و نامههای «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ»؛ ۲۷؛ «أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْه»؛ ۴۳ و «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ»؛ ۴۶
- ↑ «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶؛ نیز نک: کلام ۳۷ و حکمت ۱۶۶
- ↑ «عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»؛ غررالحکم، ۲ / ۳۱۵
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبههای «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»؛ خطبه ۵۵؛ «وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»؛ خطبه ۹۲ و «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»؛ ۲۱۶، کلامهای ۱۲۶، ۲۰۶ و «وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ»؛ ۲۲۴ و نامههای ۱؛ «و یشرع أمثلة العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»؛ ۲۵؛ «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ ۵۳ و ۵۴
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۸.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۷- ۵۵۸.
- ↑ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
- ↑ «وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لَا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای چهل و دوم:
- ↑ «وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ، وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّةِ، وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ»؛ صحیفه سجادیه، دعای ششم:
- ↑ ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.