مقطع عامری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:
نام او هشیم و به سبب جراحت‌هایی که بر او وارد شده بود، به [[لقب]] مُقطَّع معروف گردید. او از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و در [[صفین]] در رکاب آن [[حضرت]] [[مجاهدت]] کرد و در مصاف با ابن مقیده حمار [[اسدی]] که از [[شجاعان]] [[سپاه شام]] بود، جنگید.
نام او هشیم و به سبب جراحت‌هایی که بر او وارد شده بود، به [[لقب]] مُقطَّع معروف گردید. او از [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و در [[صفین]] در رکاب آن [[حضرت]] [[مجاهدت]] کرد و در مصاف با ابن مقیده حمار [[اسدی]] که از [[شجاعان]] [[سپاه شام]] بود، جنگید.


[[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] می‌کند: در [[جنگ صفین]] ابن مقیده از نیروهای شامی به میدان [[نبرد]] آمد و مبارز ‌طلبید، چون خیلی [[شجاع]] و [[دلاور]] بود کسی از عراقیان جواب او را نداد و از [[جنگ]] با او ترسیدند و در این موقع [[مقطع عامری]] با این که در سن بالایی بود، برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]، من حاضرم به [[جنگ]] او بروم! [[حضرت]] او را از رفتن به [[نبرد]] ابن مقیده منع کرد و فرمود: "بنشین تو پیرمردی" و برای نوبت دوم ابن مقیده مبارز‌ طلبید، کسی جواب او را نداد، باز مقطع برخاست و [[حضرت]]{{ع}} نیز او را به خاطر سن زیاد منع کرد و برای بار سوم که او مبارزه ‌طلبید، مقطع برخاست و گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، تو را به [[خدا]] قسم مرا منع نکن، یا در [[جنگ]] با او کشته می‌شوم پس به [[بهشت]] می‌روم و از این [[دنیا]] در سنین [[پیری]] راحت می‌شوم، یا او را می‌کشم و شما را از دست او راحت می‌کنم، پس اجازه دهید من به [[نبرد]] او بروم، [[حضرت]] ابتدا از اسم او پرسید و دانست که او هشیم نام داشته و اکنون به مقطع معروف است، بعد به او اجازه داد و در حقش [[دعا]] کرد و گفت: "ای [[خدا]]، [[مقطع عامری|مقطع]] را [[یاری]] کن". [[مقطع عامری|مقطع]] به مصاف ابن مقیده رفت و با این که ابن مقیده مرد شجاعی بود اما در حمله‌ای که مقطع به او کرد او تاب [[مقاومت]] نداشت و [[نجات]] خود را در فرار دید و از معرکه [[نبرد]] فرار کرد و [[مقطع عامری|مقطع]] او را تعقیب کرد تا سراپرده [[معاویه]] به تعقیب او رفت و چون دیگر نتوانست او را بگیرد، برگشت و [[معاویه]] از تعقیب [[مقطع عامری|مقطع]] [[آگاه]] شد و ابن مقیده را که فرار کرده بود، [[مذمت]] کرد<ref>وقعة صفین، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۴۵-۱۳۴۶.</ref>
[[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] می‌کند: در [[جنگ صفین]] ابن مقیده از نیروهای شامی به میدان [[نبرد]] آمد و مبارز ‌طلبید، چون خیلی [[شجاع]] و [[دلاور]] بود کسی از عراقیان جواب او را نداد و از [[جنگ]] با او ترسیدند و در این موقع مقطع عامری با این که در سن بالایی بود، برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]، من حاضرم به [[جنگ]] او بروم! [[حضرت]] او را از رفتن به [[نبرد]] ابن مقیده منع کرد و فرمود: "بنشین تو پیرمردی" و برای نوبت دوم ابن مقیده مبارز‌ طلبید، کسی جواب او را نداد، باز مقطع برخاست و [[حضرت]]{{ع}} نیز او را به خاطر سن زیاد منع کرد و برای بار سوم که او مبارزه ‌طلبید، مقطع برخاست و گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، تو را به [[خدا]] قسم مرا منع نکن، یا در [[جنگ]] با او کشته می‌شوم پس به [[بهشت]] می‌روم و از این [[دنیا]] در سنین [[پیری]] راحت می‌شوم، یا او را می‌کشم و شما را از دست او راحت می‌کنم، پس اجازه دهید من به [[نبرد]] او بروم، [[حضرت]] ابتدا از اسم او پرسید و دانست که او هشیم نام داشته و اکنون به مقطع معروف است، بعد به او اجازه داد و در حقش [[دعا]] کرد و گفت: "ای [[خدا]]، مقطع را [[یاری]] کن". مقطع به مصاف ابن مقیده رفت و با این که ابن مقیده مرد شجاعی بود اما در حمله‌ای که مقطع به او کرد او تاب [[مقاومت]] نداشت و [[نجات]] خود را در فرار دید و از معرکه [[نبرد]] فرار کرد و مقطع او را تعقیب کرد تا سراپرده [[معاویه]] به تعقیب او رفت و چون دیگر نتوانست او را بگیرد، برگشت و [[معاویه]] از تعقیب مقطع [[آگاه]] شد و ابن مقیده را که فرار کرده بود، [[مذمت]] کرد<ref>وقعة صفین، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۴۵-۱۳۴۶.</ref>


==[[مقطع عامری|مقطع]] در کاخ [[معاویه]]==
==مقطع در کاخ [[معاویه]]==
پس از پایان [[صفین]] و [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روزی [[معاویه]] جویای حالِ [[مقطع عامری|مقطع]] شد، وی را در حالی که خیلی پیر و فرتوت شده بود، نزدش آوردند. [[معاویه]] گفت: اگر تو پیر نشده بودی، از دست من [[نجات]] نمی‌یافتی، [[مقطع عامری|مقطع]] در پاسخ گفت: تو را به [[خداوند]] قسم، مرا به [[قتل]] برسان و از این [[زندگی]] خسته ‌کنندۀ [[دنیا]] مرا راحت کن و به [[لقاء الله]] نزدیک نما.
پس از پایان [[صفین]] و [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روزی [[معاویه]] جویای حالِ مقطع شد، وی را در حالی که خیلی پیر و فرتوت شده بود، نزدش آوردند. [[معاویه]] گفت: اگر تو پیر نشده بودی، از دست من [[نجات]] نمی‌یافتی، مقطع در پاسخ گفت: تو را به [[خداوند]] قسم، مرا به [[قتل]] برسان و از این [[زندگی]] خسته ‌کنندۀ [[دنیا]] مرا راحت کن و به [[لقاء الله]] نزدیک نما.


[[معاویه]] گفت: تو را نمی‌کشم، بلکه از تو حاجتی دارم؛ از تو می‌خواهم که [[عقد]] [[برادری]] با تو بخوانم.
[[معاویه]] گفت: تو را نمی‌کشم، بلکه از تو حاجتی دارم؛ از تو می‌خواهم که [[عقد]] [[برادری]] با تو بخوانم.


[[مقطع عامری|مقطع]] گفت: ما از شما برای رضای [[خداوند]]، جدا شدیم و من نیز در این حال می‌مانم تا [[خداوند]] در [[آخرت]] ما را (برای حساب) با هم گرد آورد.
مقطع گفت: ما از شما برای رضای [[خداوند]]، جدا شدیم و من نیز در این حال می‌مانم تا [[خداوند]] در [[آخرت]] ما را (برای حساب) با هم گرد آورد.


[[معاویه]] گفت: پس دخترت را به [[ازدواج]] من درآور. [[مقطع عامری|مقطع]] پاسخ داد: کاری آسان‌تر (یعنی [[برادری]]) را از تو منع کردم، حال دخترم را به [[ازدواج]] تو درآورم؟ در این حال [[معاویه]] از او خواست هدیه‌ای را بپذیرد؛ اما [[مقطع عامری|مقطع]] گفت: من به [[هدیه]] تو هیچ نیازی ندارم. و بدین ترتیب از [[معاویه]] جدا شد و چیزی هم از وی نپذیرفت<ref>وقعة صفین، ص۲۷۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۴۶-۱۳۴۷.</ref>
[[معاویه]] گفت: پس دخترت را به [[ازدواج]] من درآور. مقطع پاسخ داد: کاری آسان‌تر (یعنی [[برادری]]) را از تو منع کردم، حال دخترم را به [[ازدواج]] تو درآورم؟ در این حال [[معاویه]] از او خواست هدیه‌ای را بپذیرد؛ اما مقطع گفت: من به [[هدیه]] تو هیچ نیازی ندارم. و بدین ترتیب از [[معاویه]] جدا شد و چیزی هم از وی نپذیرفت<ref>وقعة صفین، ص۲۷۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۴۶-۱۳۴۷.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۳ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۲۳

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

نام او هشیم و به سبب جراحت‌هایی که بر او وارد شده بود، به لقب مُقطَّع معروف گردید. او از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بود و در صفین در رکاب آن حضرت مجاهدت کرد و در مصاف با ابن مقیده حمار اسدی که از شجاعان سپاه شام بود، جنگید.

نصر بن مزاحم نقل می‌کند: در جنگ صفین ابن مقیده از نیروهای شامی به میدان نبرد آمد و مبارز ‌طلبید، چون خیلی شجاع و دلاور بود کسی از عراقیان جواب او را نداد و از جنگ با او ترسیدند و در این موقع مقطع عامری با این که در سن بالایی بود، برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، من حاضرم به جنگ او بروم! حضرت او را از رفتن به نبرد ابن مقیده منع کرد و فرمود: "بنشین تو پیرمردی" و برای نوبت دوم ابن مقیده مبارز‌ طلبید، کسی جواب او را نداد، باز مقطع برخاست و حضرت(ع) نیز او را به خاطر سن زیاد منع کرد و برای بار سوم که او مبارزه ‌طلبید، مقطع برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان، تو را به خدا قسم مرا منع نکن، یا در جنگ با او کشته می‌شوم پس به بهشت می‌روم و از این دنیا در سنین پیری راحت می‌شوم، یا او را می‌کشم و شما را از دست او راحت می‌کنم، پس اجازه دهید من به نبرد او بروم، حضرت ابتدا از اسم او پرسید و دانست که او هشیم نام داشته و اکنون به مقطع معروف است، بعد به او اجازه داد و در حقش دعا کرد و گفت: "ای خدا، مقطع را یاری کن". مقطع به مصاف ابن مقیده رفت و با این که ابن مقیده مرد شجاعی بود اما در حمله‌ای که مقطع به او کرد او تاب مقاومت نداشت و نجات خود را در فرار دید و از معرکه نبرد فرار کرد و مقطع او را تعقیب کرد تا سراپرده معاویه به تعقیب او رفت و چون دیگر نتوانست او را بگیرد، برگشت و معاویه از تعقیب مقطع آگاه شد و ابن مقیده را که فرار کرده بود، مذمت کرد[۱].[۲]

مقطع در کاخ معاویه

پس از پایان صفین و شهادت امیرالمؤمنین(ع) روزی معاویه جویای حالِ مقطع شد، وی را در حالی که خیلی پیر و فرتوت شده بود، نزدش آوردند. معاویه گفت: اگر تو پیر نشده بودی، از دست من نجات نمی‌یافتی، مقطع در پاسخ گفت: تو را به خداوند قسم، مرا به قتل برسان و از این زندگی خسته ‌کنندۀ دنیا مرا راحت کن و به لقاء الله نزدیک نما.

معاویه گفت: تو را نمی‌کشم، بلکه از تو حاجتی دارم؛ از تو می‌خواهم که عقد برادری با تو بخوانم.

مقطع گفت: ما از شما برای رضای خداوند، جدا شدیم و من نیز در این حال می‌مانم تا خداوند در آخرت ما را (برای حساب) با هم گرد آورد.

معاویه گفت: پس دخترت را به ازدواج من درآور. مقطع پاسخ داد: کاری آسان‌تر (یعنی برادری) را از تو منع کردم، حال دخترم را به ازدواج تو درآورم؟ در این حال معاویه از او خواست هدیه‌ای را بپذیرد؛ اما مقطع گفت: من به هدیه تو هیچ نیازی ندارم. و بدین ترتیب از معاویه جدا شد و چیزی هم از وی نپذیرفت[۳].[۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. وقعة صفین، ص۲۷۷.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۵-۱۳۴۶.
  3. وقعة صفین، ص۲۷۸.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۶-۱۳۴۷.