|
|
خط ۱۱: |
خط ۱۱: |
|
| |
|
| ==[[مناصب]] بنی عبدالدار== | | ==[[مناصب]] بنی عبدالدار== |
| در [[دوره جاهلی]] پس از [[مرگ]] [[حلیل خزاعی]] ـ بزرگ مکهـ [[قصی بن کلاب]] داماد و [[جانشین]] وی بزرگ [[مکه]] شد و تیرههای [[قریش]] را از اطراف مکه به داخل [[شهر]] آورد و [[قبایل]] دیگر از جمله [[خزاعه]] را به بیرون شهر فرستاد.<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۵ - ۵۶.</ref> قصی [[وضع سیاسی]] ـ [[دینی]] مکه را بهبود بخشید و چند [[منصب]] [[سیاسی]] ـ [[اجتماعی]] و دینی از جمله [[حجابت]] (کلیدداری و پردهداری [[کعبه]])، رفادت ([[غذا]] دادن به حجگزاران در ایام [[حج]])، سقایت (آب دادن به [[حاجیان]])، لواء ([[فرماندهی]] [[جنگ]] و حمل [[پرچم]] اصلی هنگام جنگ) را عهدهدار بود و [[دارالندوه]] (مجلس مشورتی بزرگان [[قوم]]) را تأسیس کرد.<ref> انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۴؛ المنمق، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰.</ref> [[پسران]] قُصَیّ به ویژه [[عبد مناف]] در [[زندگی]] [[پدر]] به [[بزرگی]] و [[شهرت]] رسیدند.<ref>المنمق، ص ۱۹۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۲۹؛ اخبار مکه، ج۱، ص ۱۰۹.</ref> عبدالدار با وجود [[برتری]] [[سنی]] نسبت به [[برادران]] در [[شرف]] و کسب افتخارات و [[نفوذ]] اجتماعی به پایه برادران خود نرسید،<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.</ref> از این رو لذا قصی به هنگام [[پیری]] [[مناصب]] مهم مکه چون حجابت، رفادت، سقایت، لواء و [[ریاست]] دارالندوه را به عبدالدار داد تا در بزرگی و شرف به پایه برادران برسد.<ref>السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ المنمق، ص ۱۹۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۹ - ۶۰.</ref> پس از [[مرگ]] قصی ریاست مکه به پسرش [[عبدمناف]] رسید و بعد از مرگ وی، فرزندانش ([[هاشم]]، عبدشمس و [[نوفل]]) با این [[استدلال]] که چون ریاست مکه از ماست پس در [[تصدی]] سایر مناصب مکه نیز [[اولویت]] داریم، با [[بنی عبدالدار]] به [[نزاع]] برخاستند.
| |
|
| |
| بنی عبدالدار نیز حاضر نبودند مناصب به [[ارث]] رسیده از پدر را با دیگران تقسیم کنند، از این رو میان تیرههای مختلف قریش صفبندیهایی پدید آمد و به همین منظور دو [[پیمان]] مهم قریش شکل گرفت. شماری از قبایل چون [[بنی اسد]] ([[قبیله]] [[خدیجه]] و [[زبیر]])، [[بنوالحارث بن فهر]]، [[بنوزهره]] (قبیله [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[سعد بن ابی وقاص]]) و [[بنوتیم بن مرّه]] ([[قبیله]] [[ابوبکر]]) به [[یاری]] بنی عبدمناف آمدند و چون در هنگام [[عقد]] [[پیمان]] [[دست]] در ظرفی پر از [[عطر]] فرو بردند، پیمانشان به [[حلف]] (پیمان) مطیّبین [[شهرت]] یافت.<ref>المعارف، ص ۶۰۴؛ المنمق، ص ۳۳؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷.</ref> در آن سوی دیگر قبایلی چون بنیمخزوم (قبیله [[ابوجهل]] و [[خالد بن ولید]])، [[بنی سهم]] (قبیله [[عمرو عاص]])، [[بنی عدی]] (قبیله [[عمر بن خطاب]]) و [[بنی جمح]] (قبیله [[امیة بن خلف]]) به یاری [[بنی عبدالدار]] آمدند و چون هنگام عقد پیمان به [[اصرار]] بنی عدی دست در ظرفی پر از [[خون]] شتر فرو بردند و به گزارشی چون برخی از بنی عدی خون را لیسیدند، این پیمان به حلف لعقة الدم یا ولغة الدم شهرت یافت. این پیمان را حلف الأحلاف نیز گویند.<ref>المنمق، ص ۳۳؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۵۸.</ref> نزدیک بود کار به [[پیکار]] بکشد که با واسطهگری بزرگان [[قریش]] کار به [[مصالحه]] انجامید که رفادت و سقایت که [[مناصب]] پرهزینه بود از [[بنی عبد مناف]] و لواء و [[حجابت]] و [[ریاست]] [[دارالندوه]] که کم هزینه و حتی درآمدزا بود، از آن بنی عبدالدار باشد.<ref>المنمق، ص ۳۲ ـ ۳۴؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷ - ۲۷۸؛ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۲.</ref>.<ref>[[محمد اللهاکبری|اللهاکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[جایگاه]] [[دینی]] بنی عبدالدار== | | ==[[جایگاه]] [[دینی]] بنی عبدالدار== |
| بنی عبدالدار پس از قصی در میان [[قبایل]] قریش و حتی دیگر [[قبایل عرب]] از جایگاه ویژه و والایی برخوردار بودند، زیرا همه قبایل عرب برای [[مکه]] و [[کعبه]] احترامی ویژه قائل بودند و از اطراف و اکناف [[جزیرة العرب]] برای [[زیارت]] بیتالله عازم مکه میشدند. بنی عبدالدار با در [[اختیار]] داشتن همه مناصب مهم مکه که ۴ [[منصب]] آن به کعبه مرتبط بود پر افتخارترین [[قبیله قریش]] به شمار بود،<ref>السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۲۹ - ۱۳۰؛ المنمق، ص ۱۹۰؛ المفصل، ج ۴، ص ۵۹.</ref> حتی زمانی که در [[منازعه]] تقسیم مناصب و افتخارات، دو منصب رفادت و سقایت را از دست داد، همچنان [[جایگاه]] نخست خود را [[حفظ]] کرد.<ref>المنمق، ص ۳۲؛ بلوغ الارب، ج ۱، ص ۲۷۷.</ref> آنان به عنوان کلید داران [[خانه خدا]] از [[نفوذ]] [[دینی]] ویژهای برخوردار بودند و به نحوی [[نماینده]] [[خدا]] محسوب میشدند. [[پس از ظهور]] [[اسلام]] و حتی [[فتح مکه]] نیز آنان همچنان [[کلیددار]] و پردهدار [[کعبه]] باقی ماندند. رسول خدا{{صل}} [[روز]] فتح مکه پس از [[تطهیر]] کعبه از بتها و پلیدیها کلید کعبه را به [[عثمان بن طلحه عَبْدَری]] داد.<ref> النسب، ص ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۳.</ref> به قول [[ابنحزم]] آنان تا [[قرن پنجم]] همچنان کلیددار کعبه بودند و گویا هنوز هم این [[منصب]] را دارند،<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۷.</ref> بنابراین آنان قبل و بعد از اسلام جایگاه دینی خود را حفظ کردند. هیچ پردهای از کعبه بدون حضور آنان عوض نشد و هیچ [[بزرگی]] و [[پادشاه]] و [[امیر]] و خلیفهای پای به درون کعبه ننهاد، مگر آنکه یک تن عبدری قفل کعبه را برای وی گشود.<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۰۹.</ref> منصب [[حجابت]] در دست [[بنیعثمان بن عبدالدار]] بود.
| |
|
| |
| پس از آنکه [[قریش]] کعبه را در پی جاری شدن سیل بازسازی کرد و [[حجرالاسود]] به دست رسول خدا{{صل}} [[نصب]] شد،<ref> الکافی، ج ۴، ص ۲۱۸؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۵۹.</ref> قریش که معمولا برای گفتوگو در اطراف کعبه مینشست، بر سر [[محل]] نشستن [[قبایل]] به [[منازعه]] پرداختند و سرانجام با قرعهکشی جای هر [[قوم]] و [[قبیله]] [[تعیین]] و در این تقسیم قسمت [[حجر اسماعیل]] سرتاسر سهم [[بنی عبدالدار]] شد!<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۱۶؛ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۹۵.</ref> از نشانههای جایگاه والای دینی و [[سیاسی]] بنیعبدالدار نامگذاری یکی از درهای [[مسجدالحرام]] به نام تیرهای از آنان و آن باب "بنیشیبه" است.<ref> الطبقات، ج ۱، ص ۱۴۶؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۳۶۶.</ref> این نامگذاری در [[دوران جاهلیت]] بوده و در عصر [[اسلامی]] نیز همچنان حفظ شده است. گویند: [[رسول خدا]] بتهای کعبه را [[شکست]] و نزد باب بنیشیبه [[دفن]] کرد.<ref> مستدرک سفینة البحار، ج ۱۰، ص ۴۸۱؛ کشف اللثام، ج ۱، ص۳۴۱.</ref> در [[روایات فقهی]] ورود از باب بنیشیبه [[مستحب]] دانسته شده است.<ref> الکافی، ج ۴، ص ۲۱۸؛ ج ۸، ص ۲۸۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص ۵۳۰؛ وسایل الشیعه، ج ۱۳، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[محمد اللهاکبری|اللهاکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[جایگاه]] [[سیاسی]] ـ نظامی [[بنی عبدالدار]]== | | ==[[جایگاه]] [[سیاسی]] ـ نظامی [[بنی عبدالدار]]== |
| پس از [[قصی بن کلاب]] مهمترین [[مناصب]] سیاسی و نظامی [[مکه]] و [[قریش]] یعنی [[ریاست]] [[دارالندوه]] (مجلس مشورتی بزرگان قریش) و لواء ([[فرماندهی]] و پرچمداری [[جنگ]]) به عبدالدار و پس از وی به [[فرزندان]] او رسید.<ref>السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱؛ المعارف، ص ۶۰۴؛ المنمق، ص ۳۳ ـ ۳۴.</ref> حتی در [[منازعه]] قریش بر سر تقسیم مناصب همچنان این دو [[منصب]] در [[اختیار]] بنی عبدالدار بود.<ref> الطبقات، ج ۱، ص ۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۸؛ ج ۲، ص ۱۷.</ref> همه نشستها و تصمیمگیریهای مهم قریش درباره [[صلح]] و جنگ و دیگر امور با [[آگاهی]]، حضور و حتی ریاست بنیعبدالدار بود. در تصمیمات قریش بر ضدّ [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]]، بنیعبدالدار نقش بسزایی داشتند. حتی [[پیمان]] قطع روابط قریش با بنیهاشم و بنیمطلب (محاصرهاقتصادی) را یک تن از بنیعبدالدار نوشت؛ او [[عکرمةبن عامر]] یا پسر وی [[منصور بن عکرمه]] یا به ترجیح [[بلاذری]] [[بغیض بن عامر بن هاشم عبدری]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲؛ السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۳۷۶.</ref> با توجه به ریاست بنیعبدالدار بر دارالندوه طبیعی است که دیگر تصمیمهای قریش بر ضدّ [[رسول خدا]]{{صل}} چون [[تصمیم]] به [[قتل]] و تصمیم به ساحر، شاعر و مُعَلَّم ([[آموزش]] دیده) [[خواندن]] آن [[حضرت]] نیز در دارالندوه و با حضور بنیعبدالدار گرفته شده باشد.
| |
|
| |
| دارالندوه و ریاست آن در تمام [[دوره جاهلی]] در اختیار تیره [[هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار]] بود تا آنکه [[اسلام]] [[ظهور]] کرد و مرکز تصمیمگیری به [[مسجد]] و بعدها به [[دارالاماره]] منتقل شد. سرانجام [[عکرمة بن عامر بن هاشم عبدری]] که متصدی دارالندوه بود، آن را به [[روزگار]] [[حکومت معاویه]] به وی فروخت و مدتی [[دارالاماره]] مکه و سپس ضمیمه [[مسجدالحرام]] شد.<ref>انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲؛ المنمق، ص ۳۴؛ تاریخ مکه، ج۱، ص ۱۱۰.</ref> بنیعبدالدار نه تنها در [[مکه]] و در میان [[قریش]] و دیگر [[قبایل عرب]] بلکه در میان [[شهرها]] و کشورهای مجاور [[جایگاه]] [[سیاسی]] والایی داشتند. هنگامی که به [[روزگار]] [[حکومت]] ابویکسوم پسر [[ابرهه]] بر [[یمن]] شماری از [[جوانان]] قریش به کالاهای تجاری تاجران یمن تعرض کردند و ابویکسوم برای [[مصالحه]] و ادامه [[تجارت]] و [[تأمین امنیت]] [[جان]] و [[مال]] تاجران [[یمنی]] در مکه از قریش گروگان (رهینه) خواست، قریش شماری از بزرگ زادگان خود از جمله [[حارث بن علقمه عبدری]] از تیره بنی [[عبد مناف بن عبدالدار]] را به عنوان گروگان مدتی به یمن فرستاد.<ref>النسب، ص ۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲.</ref> نیز یکی از دو قاصد قریش به [[مدینه]] نزد [[احبار]] [[یهود]] برای [[آگاهی]] از نظر یهود درباره [[رسول خدا]]{{صل}} و [[دین]] وی و اینکه آیا [[حق]] با قریش است یا رسول خدا{{صل}} یک تن عبدری به نام [[نضر بن حارث]] از بنی عبد منافبن عبدالدار بود.<ref> السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۱۹۵.</ref> پس از [[اسلام]] نیز تنی چند از [[بنی عبدالدار]] به عنوان [[امیر]]، [[فرماندار]] و [[قاضی]] در حوادث سیاسی نقش آفرین بودند؛ از جمله از آن [[خاندان]] که در [[اندلس]] بودند، [[عامر بن وهب عبدری]] در نیمه اول [[قرن دوم هجری]] [[فرماندهی]] [[جنگها]] و از جمله جنگهای تابستانی (صوائف) را بر عهده داشت. همو از طرف [[منصور دوانیقی]] به عنوان [[والی]] اندلس [[منصوب]] و [[پرچم]] و [[حکم]] و خلعت گرفت و [[شهر]] سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) را مقرّ خود کرد و سرانجام به دست [[یوسف بن عبدالرحمن فهری]] کشته شد.<ref> جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۷؛ الاعلام، ج ۳، ص ۲۵۴.</ref> نیز [[ابراهیم بن عبیداللّه عبدری]] از سوی [[هارون]] والی یمن شد و سرانجام به روزگار [[مأمون]] در جریان [[قیام]] [[علویان]] در مکه کشته شد.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۸.</ref> در فتوح [[آفریقا]] و سیسیل نیز [[مغیرة بن ابی برده عبدری]] از جمله [[فرماندهان]] اعزامی [[والی]] افریقا [[موسی بن نصیر]] برای [[فتح]] صنهاجه در سال ۸۲ و فتح قسمتی از سیسیل در [[سال ۸۶ هجری]] بوده است.<ref>تاریخ دمشق، ج ۶۱، ص ۲۱۶.</ref> نیز [[طُلَیحة بن بلال عبدری]] در [[نبرد]] جلولاء که با [[ایرانیان]] صورت گرفت [[فرمانده]] سواره [[نظام]] [[مسلمانان]] بوده است.<ref> الاصابه، ج ۳، ص ۴۴۰.</ref> از دیگر افراد مشهور این [[خاندان]] [[جابر بن نضر بن حارث عبدری]] است که پس از [[نصب]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به [[خلافت]] در [[روز غدیر]] به [[رسول خدا]] [[اعتراض]] کرد که هرچه گفتی [[فرمان]] بردیم و اکنون داماد و پسر عمویت را بر ما [[فرمانروا]] میکنی، آنگاه از [[خدا]] خواست که اگر آنچه [[پیامبراکرم]]{{صل}} میگوید [[حق]] است از [[آسمان]] بر او سنگ ببارد که سنگی از آسمان آمد و در دم [[جان]] سپرد.<ref>بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۶۲؛ الغدیر، ج ۱، ص ۲۳۹.</ref> از دیگر افراد خاندان، [[شیبة بن عثمان]] است که [[روز]] [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شد. در [[نزاع]] میان [[امیرالحاج]] [[منصوب]] از سوی [[معاویه]] (شَجَرة رُهاوِی) و [[امیر الحاج]] منصوب از سوی [[امام علی]]{{ع}} ([[قُثَم بن عباس]]) [[مردم]] بر او اتفاق کردند و او [[مراسم حج]] را برپا داشت.<ref> انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۴.</ref> دیگر از افراد خاندان عبدری [[عبدالله الأعجم بن شیبه]] است که [[خالد بن عبدالله قسری]] والی [[مکه]] او را شلاق زد و [[سلیمان بن عبدالملک]] [[خلیفه]] وقت [[خالد]] را به [[قصاص]] عبدالله به شلاق بست.<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۷، انساب الاشراف، ج ۹، ص۴۰۵.</ref> از نظر نظامی نیز این خاندان از لحاظ عده و عُده [[جایگاه]] برجستهای دارند؛ [[منصب]] لواء یعنی [[فرماندهی]] [[جنگ]] و حمل [[پرچم]] اصلی و بزرگ [[سپاه]] اقتضا میکرد که [[بنی عبدالدار]] در همه تصمیم گیریهای نظامی و [[جنگها]] حضور داشته باشند. هرچند از حضور نظامی آنان در وقایع قبل از [[اسلام]] فقط از فرماندهی و حضور آنان در [[یوم]] شمظه <ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۳.</ref>
| |
|
| |
| اما [[در آستانه ظهور]] [[اسلام]] به ویژه در [[منازعات]] و جنگهای [[قریش]] بر ضدّ [[رسول خدا]]{{صل}} حضور چشمگیری داشتند. در [[جنگ بدر]] که قریش بسیار شتابزده برای [[نجات]] کاروان تجاری خویش به سوی [[مدینه]] شتافت دو تن از سران [[بنی عبدالدار]] یکی [[نضر بن حارث]] [[دشمن]] سرسخت [[پیامبر]] و دیگری [[ابوعزیز بن عمیر]] [[برادر]] [[مصعب بن عمیر]] [[پرچمدار]] بودند که هر دو [[اسیر]] شدند. [[نضر]] به [[فرمان]] رسولخدا{{صل}} کشته شد <ref>السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۶۴۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۳؛ المغازی، ج ۱، ص ۱۴۹.</ref> و ابوعزیز با پرداخت خونبها [[آزاد]] و سپس در [[احد]] شرکت کرد و کشته شد.<ref> السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۶۴۴ ـ ۶۴۶؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص۳۵۶؛ النسب، ص ۲۰۴.</ref> یکی از [[موالی]] آنها نیز در [[بدر]] کشته شد.<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۴۹؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۳۶۲.</ref> در [[پیکار]] احد ۱۰ تن از آنان و یکی از موالی آنها به ترتیب [[پرچم]] را به دست گرفتند و بیشتر آنان به دست [[امیرمؤمنان]]، [[علی]]{{ع}} کشته شدند.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۳۰۷ ـ ۳۰۸؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۱۲۷؛ بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۵۱.</ref> به [[نقل]] [[ابن شهر آشوب]] چون [[طلحة بن ابی طلحه]] با ضربه نخست علی{{ع}} مجروح شد و علی خواست او را بکشد وی عورت خود را برهنه کرد و با التماس از علی{{ع}} خواست او را نکشد. آن [[حضرت]] از [[خون]] او درگذشت.<ref>مناقب، ج ۱، ص ۳۸۱.</ref> در پیکار بدر یکی از مُطْعِمان، [[نضر بن حارث]] است که غذای تمام [[سپاه مشرکان]] را در [[راه]] بدر داده است.<ref> السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۶۶۵.</ref> هرچند خبر دیگری از [[اطعام]] آنان به دست نیامد؛ ولی [[بدیهی]] است که آنچه در راه بدر رخ داد اطعام اول و آخر نبوده و محتمل است در نبردهای دیگر چنین کاری رخ داده باشد. در [[روز]] [[خندق]] نیز [[عثمان بن منبه عبدری]] به تیر مجروح شد و در [[مکه]] از آن زخم مرد.<ref> المغازی، ج ۲، ص ۴۹۶؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۲۵۳.</ref> [[ابن شهر آشوب]] [[قتل]] او را به [[شمشیر علی]]{{ع}} دانسته است.<ref>مناقب، ج ۱، ص ۳۵۵؛ ج ۲، ص ۳۲۶.</ref>
| |
|
| |
| پس از [[اسلام]] نیز شماری از آنها در جنگهای [[حق و باطل]] کشته شدهاند. از آن جمله [[عبدالله بن ابی میسره]] از بنی سباق، [[روز]] [[قتل عثمان]] در [[خانه]] عثمان کشته شد.<ref>انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۳؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۲۰.</ref>نیز [[عبدالله بن مسافع]] روز [[جمل]] در رکاب [[عایشه]] هلاک شد.<ref> الاصابه، ج ۴، ص ۱۹۴؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۴.</ref> شمار زیادی از بنیعبدالدار نیز [[مسلمان]] شده، در جنگهای رسولخدا{{صل}} [[پرچمدار]] بودهاند؛ از جمله [[مصعب بن عمیر]] اشراف زاده مسلمان و نخستین [[نماینده]] [[تبلیغی]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[مدینه]] و [[سویبط بن حرمله]] و ابوالروم [[برادر]] [[مصعب]] در روز [[احد]] پرچمدار [[سپاه اسلام]] بودند که مصعب به [[شهادت]] رسید.<ref>المغازی، ج ۱، ص ۲۲۱ ـ ۲۳۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۶۲؛ ج ۹، ص ۴۰۵ ـ ۴۱۰؛ الکافی، ج ۸، ص ۳۱۸؛ الطبقات، ج ۳، ص ۸۹.</ref>.<ref>[[محمد اللهاکبری|اللهاکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[جایگاه]] [[اقتصادی]] [[بنی عبدالدار]]== | | ==[[جایگاه]] [[اقتصادی]] [[بنی عبدالدار]]== |
| از اینکه بنی عبدالدار هم از تاجران و [[سرمایه]] داران [[مکه]] بودهاند و هم [[مناصب]] مکه به ویژه [[منصب]] [[حجابت]] [[کعبه]] را داشتهاند، برمیآید که از وضع [[مالی]] بسیار مناسبی برخوردار بودهاند. پیشتر اشاره شد که [[ابوعزیز بن عمیر]] که در [[بدر]] [[اسیر]] شده بود با پرداخت ۴۰۰۰ [[درهم]] خونبها [[آزاد]] شد. مصعب بن عمیر به فردی که ابوعزیز را به [[اسارت]] گرفته بود گفت: او را محکم نگه دار که مادرش پولدار است. [[امید]] است بتوانی مبلغ خوبی بگیری <ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۴۰؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۳۵۶؛ السیرةالنبویه، ج ۳، ص ۴.</ref>.
| |
|
| |
| برای [[تأمین امنیت]] تجاری [[قریش]] و [[یمن]] شماری از اشرافزادههای قریش از جمله [[حارث بن نضر عبدری]] و نیز [[ابرهه]] گروگان بودهاند.<ref>النسب، ص ۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲.</ref> بیگمان بنی عبدالدار سهم قابل توجهی در [[تجارت]] داشتهاند. در غیر این صورت گروگان نمیدادند؛ همچنین با توجه به اینکه آنان [[کلیددار]] و پردهدار [[کعبه]] بودند همه نذورات و جواهرات و اشیای گرانبهایی که [[مردم]] [[نذر]] کعبه و بتهای اندرون و پیرامون آن میکردند در [[اختیار]] تیره عثمان بن عبدالدار بود، از این رو آنان گاه حتی [[اموال]] کعبه را برای خود برمیداشتند، تا آنجا که از سوی مردم و [[مسلمانان]] به [[سرقت]] متهم شده بودند.<ref> الکافی، ج ۴، ص ۲۴۱ ـ ۲۴۳.</ref> نیز [[اطعام]] [[سپاه]] ۱۰۰۰ نفری [[مشرکان]] در [[بدر]] از طرف نضر بن حارث حاکی از [[ثروت]] هنگفت آنان است.<ref>[[محمد اللهاکبری|اللهاکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[جایگاه علمی]] و [[فرهنگی]] [[بنی عبدالدار]]== | | ==[[جایگاه علمی]] و [[فرهنگی]] [[بنی عبدالدار]]== |
| در جزیرةالعرب و به ویژه در [[حجاز]] و بالاخص [[مکه]] که شمار اندکی در حدود ۱۷ تن <ref>فتوح البلدان، ج ۳، ص ۵۸۴.</ref> [[خواندن و نوشتن]] میدانستند، [[ارتباط]] نضر بن حارث از بنیعبدالدار با (مراکز [[سیاسی]] ـ فرهنگی) [[ایرانیان]] قابل توجه است.<ref>ر.ک: تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۶۱؛ جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص۲۴۱ - ۲۴۲؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۱۱۰؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۵۷.</ref> مؤرخان از [[نضر بن حارث]] به عنوان یکی از [[شیاطین]] [[قریش]] <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۹۵ ـ ۱۹۷؛ جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص ۲۴۱.</ref> یاد کردهاند. در [[شأن]] وی [[آیات]] بسیاری نیز نازل شده است.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۸ ـ ۱۶۰.</ref>. همو نیز قاصد قریش به [[احبار]] [[یهود]] برای [[آگاهی]] بیشتر درباره [[رسول خدا]] و [[حقانیت]] ایشان است.
| |
|
| |
| پس از [[اسلام]] شماری فراوان از این [[خاندان]] در زمره [[اهل]] [[علم]] قرار گرفتند. نگاهی به کتابهای رجالی و [[حدیثی]] از شمار فراوان آنان حکایت دارد. اسدالغابه <ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۱۱؛ ج ۲، ص ۳، ۱۱۶، ۳۷۶؛ ج ۳، ص۳۷۲، ۴۱۰؛ ج ۴، ص ۷، ۱۷۷، ۳۶۸، ۴۲۰؛ ج ۵، ص ۲۰، ۳۵۳.</ref> نام بیش از ۱۰ تن از آنان را در شمار [[اصحاب رسول خدا]] و الاصابه <ref> الاصابه، ج ۴، ص ۱۹۴ - ۱۹۵، ۴۵۵؛ ج ۵، ص ۵۵؛ ج ۶، ص ۲۶، ۸۵، ۱۷۱، ۴۹۱، ۵۲۷؛ ج ۷، ص ۳۴.</ref> نام ۱۰ تن دیگر، جز آنچه [[ابن اثیر]] آورده و [[سیر اعلام النبلاء]]<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۱۵.</ref> نام یک تن افزون بر کسانی که ابناثیر و [[ابن حجر]] ذکر کرده و در مجموع نام ۲۶ تن را به عنوان [[صحابی]] آوردهاند.
| |
|
| |
| آنان تقریباً در تمام قلمرو [[اسلامی]] پراکنده بودهاند. برخی از آنان در شاطبه [[اندلس]] <ref>طبقات المفسرین، ص ۳۲.</ref> و [[دمشق]] <ref>تاریخ دمشق، ج ۸، ص ۴۱۵.</ref> و [[مکه]] <ref>ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۵۱۲.</ref> [[قاضی]] بودهاند. از مشاهیر [[محدثان]] آنان [[حافظ ابوعامر عبدری]] متولد قرطبه و متوفای بغداد است.<ref> الاکمال، ج ۱، ص ۵۲۹؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۸، ص۲۳۰.</ref> در میان فقهای آنان [[مالکی]]،<ref>کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۶۴۳.</ref>[[شافعی]] <ref>هدیة العارفین، ج ۱، ص ۶۹۴.</ref> و [[حنفی]] <ref>کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۴۹۹.</ref> و به احتمال [[حنبلی]] هم وجود دارد.
| |
|
| |
| در میان [[راویان]] آنان نامهای [[شیعی]] مانند [[علی بن الحسن]]<ref>خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۱۷۷.</ref> نیز به چشم میخورد. به نظر میرسد شماری از آنان [[شیعه]] شده بودند. یکی از علمای آنان به نام [[ابوالحسن رزین بن معاویه عبدری]] سَرُقْسَطِی کتاب الجامع بین الصحاح السته را نگاشته و بسیاری از [[فضایل]] و [[مناقب]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را در آن آورده است.<ref>عمده، ص ۱۱ ـ ۱۶؛ خلاصة عبقات الانوار، ج ۲، ص ۲۲.</ref> افزون بر [[فقها]] و [[راویان حدیث]]، شماری از آنان کتاب تألیف کردهاند <ref>کشف الظنون، ج ۱، ص ۲۶۰، ج ۲، ص ۱۴۹۹، ۱۶۴۳؛ ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۵۱۲؛ هدیة العارفین، ج ۱، ص ۶۹۴.</ref>.<ref>[[محمد اللهاکبری|اللهاکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[اسلام]] و [[بنی عبدالدار]]== | | ==[[اسلام]] و [[بنی عبدالدار]]== |
| با [[ظهور اسلام]] بنیعبدالدار به دو گروه [[مسلمان]] و [[دشمن]] اسلام تقسیم شدند. شماری از آنان در همان سالهای نخست [[ایمان]] آوردند و حتی به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند<ref> السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۳۲۲، ۳۲۵؛ ج ۴، ص ۳۶۱.</ref> و بعدها در جنگهای [[رسول خدا]]{{صل}}<ref> المغازی، ج ۱، ص ۲۲۱، ۲۳۹.</ref> در کنار آن [[حضرت]]{{صل}} بودند که معروفترین آنان [[مصعب بن عمیر]] مشهور به [[مصعب الخیر]] است. بسیاری از آنان در شمار [[دشمنان پیامبر]]{{صل}} قرار گرفتند که از سرسختترین آنها [[نضر بن حارث]]، [[شیطان]] [[قریش]] بود.<ref> السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۹۴ - ۱۹۵.</ref> به نظر میرسد آخرین اسلامآوردندگان [[بنی عبدالدار]] در [[فتح مکه]] ([[سال هشتم هجری]]) به همراه دیگر [[قبایل]] قریش [[مسلمان]] شده باشند.<ref>[[محمد اللهاکبری|اللهاکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==بنی عبدالدار در [[شان نزول]]== | | ==بنی عبدالدار در [[شان نزول]]== |
| [[مفسران]] [[نزول]] شماری از [[آیات قرآن]] را در [[شأن]] بنی عبدالدار دانستهاند:
| |
| #{{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> به گفته مفسران چون از جمعیت بسیار بنی عبدالدار اندکی مسلمان شده بودند و سران آنان بر [[کفر]] مانده، با [[اسلام]] و [[پیامبر]]{{صل}} [[دشمنی]] میکردند میگفتند که ما نسبت به آنچه [[محمد]]{{صل}} آورده کر و کوریم و نمیشنویم و پاسخش نمیگوییم و بنا به [[نقلی]] از [[رسول خدا]]{{صل}} خواستند تا [[مردگان]] آنان از جمله [[قصی بن کلاب]] را زنده کند تا به رسالتش [[گواهی]] دهد تا [[ایمان]] بیاورند. این [[آیه]] در شأن آنان فرود آمد.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۲۸۰؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۵، ص۱۶۷۷؛ التبیان، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۸.</ref> به روایتی این آیه در شأن [[نضر بن حارث]] یکی از عبادره فرود آمده است. <ref>التبیان، ج ۵، ص ۹۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۸.</ref>
| |
| #{{متن قرآن|وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ}}<ref>«و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که میورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵.</ref> به نقلی قریش و از جمله بنی عبدالدار اطراف [[کعبه]] عریان [[طواف]] میکردند و به هنگام طواف سوت و کف میزدند و این آیه در شأن آنان فرود آمد. به [[نقل]] دیگر هرگاه پیامبر{{صل}} در [[مسجدالحرام]] [[نماز]] میگزارد دو تن از بنیعبدالدار از یک سوی او سوت میزدند و دو تن دیگر از دیگر سوی او کف میزدند و نماز او را بر هم میزدند و [[خداوند]] همه آنان را در [[بدر]] کشت و [[آیه]] در [[شأن]] این ۴ تن نازل شده است.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۱۹؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۹۷.</ref>
| |
| #{{متن قرآن|قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ}}<ref>«کسانی که لقای خداوند را دروغ شمردند بیگمان زیان بردهاند؛ تا آنگاه که رستخیز ناگهان بر آنان در رسد میگویند: ای دریغ از آن کوتاهیها که در دنیا کردهایم! - در حالی که بارهای سنگین (گناهان) خود را بر دوش میکشند- آگاه باشید! بد باری است که بر دوش میکشن» سوره انعام، آیه ۳۱.</ref> گویند: یکی از [[بنی عبدالدار]] که بنابر برخی نقلها [[نضر بن حارث]] <ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۹؛ تفسیر عبدالرزاق، ج ۳، ص۳۱.</ref> است نوازندگی و خوانندگی آموخت و در [[مکه]] به چند تن نیز [[آموزش]] داد و چند [[کنیز]] آوازهخوان نیز خرید و برای [[مردم]] مکه آواز میخواند و این [[آیات]] درباره او فرود آمد.<ref>تفسیر عبدالرزاق، ج ۳، ص ۳۱؛ بحارالانوار، ج ۹، ص ۲۳۰.</ref>
| |
| #{{متن قرآن|فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ}}<ref>«از آنان بپرس آیا دختران از آن پروردگار توست و پسران از آن آنان؟» سوره صافات، آیه ۱۴۹.</ref> به گفته [[قرطبی]]<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۸۷.</ref> شماری از [[قبایل عرب]] از جمله بنی عبدالدار میپنداشتند که [[فرشتگان]] دختران خدایند و خداوند با این [[پرسش]] آنان را [[توبیخ]] کرده، میپرسد: آیا هنگام [[آفرینش]] فرشتگان شما حاضر بودید و دیدید که آنان مؤنثاند؟
| |
| #{{متن قرآن|سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا}}<ref>«دسته دیگری خواهید یافت که میخواهند هم از شما و هم از قوم خود در امان باشند؛ هر بار به سوی (چاه) فتنه بازگردانده شوند در آن سرنگون میگردند؛ پس، اگر از شما کناره نجستند و به سازش با شما رو نیاوردند و دست (از شما) باز نداشتند هر جا بر آنان دست یافتید بکش» سوره نساء، آیه ۹۱.</ref> به [[نقلی]] از [[ابن عباس]] این آیه درباره بنی عبدالدار نازل شده است.<ref> الوسیط، ج ۲، ص ۹۳؛ تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۳۶۷.</ref> این آیه تنها میتواند درباره [[نضر بن حارث]] باشد که در بدر [[اسیر]] شده بود و مکرر از [[مصعب بن عمیر]] عبدری میخواست تا از [[رسول خدا]] بخواهد با او مانند دیگر [[اسیران]] [[رفتار]] کند و از او فدیه بگیرد کهمصعب واسطه نشد و او به [[فرمان پیامبر]]{{صل}} کشته شد.
| |
| #{{متن قرآن|مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ}}<ref>«مشرکان را نرسد که مساجد خداوند را آباد کنند با آنکه به زیان خویش بر کفر (خود) گواهند؛ کردارهای آنان تباه است و آنان در آتش، جاودانند» سوره توبه، آیه ۱۷.</ref> به [[نقلی]] این [[آیه]] درباره بنیعبدالدار فرود آمد. <ref>کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۰۲.</ref> چون آنان سدانت و [[حجابت]] [[کعبه]] را داشتند، با وجود شرکشان همچنان خواستار بقای این سِمَت بودند که این آیه نازل شد و [[شایستگی]] و اهلیت [[خدمت]] و [[اداره امور]] کعبه و [[مسجدالحرام]] را از آنان [[سلب]] کرد.<ref>[[محمد اللهاکبری|اللهاکبری، محمد]]، [[بنی عبدالدار (مقاله)|مقاله «بنی عبدالدار»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |