اصول دین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
*در یک نگرش کلی و فراگیر، [[دین الهی]] و [[وحیانی]] از دو بخش [[اعتقادی]] و عملی تشکیل می‌شود و بخش عملی آن نیز خود شامل دو بخش [[اخلاقی]] و [[فروع فقهی]] می‌باشد<ref>گرچه برخی بزرگان دین را به سه بخش اعتقادی، اخلاقی و عملی تقسیم کرده‌اند (ر.ک: آموزش دین، ص۹ - ۱۱؛ دین‌شناسی، ص۲۷ - ۲۸) ولی به نظر میرسد ضرورتی برای این تقسیم سه‌گانه نباشد، زیرا تقسیم دین به دو بخش اعتقادی و عملی، منشأ قرآنی داشته و مورد تأیید آن است که در متن به آن اشاره شده است.</ref>.
در یک نگرش کلی و فراگیر، [[دین الهی]] و [[وحیانی]] از دو بخش [[اعتقادی]] و عملی تشکیل می‌شود و بخش عملی آن نیز خود شامل دو بخش [[اخلاقی]] و [[فروع فقهی]] است<ref>گرچه برخی بزرگان دین را به سه بخش اعتقادی، اخلاقی و عملی تقسیم کرده‌اند (ر.ک: آموزش دین، ص۹ ـ ۱۱؛ دین‌شناسی، ص۲۷ ـ ۲۸) ولی به نظر می‌رسد ضرورتی برای این تقسیم سه‌گانه نباشد، زیرا تقسیم دین به دو بخش اعتقادی و عملی، منشأ قرآنی داشته و مورد تأیید آن است که در متن به آن اشاره شده است.</ref>. بخش [[اعتقادی]] شامل [[باور]] و [[اعتقاد]] به حقایق و واقعیت‌های [[جهان هستی]] بر اساس [[توحید]] است؛ مانند [[اعتقاد]] به وجود [[خدا]]، [[وحی]] و [[نبوّت]]، [[قیامت]] و [[معاد]]، [[بهشت و دوزخ]] و نظایر آنها. بخش [[اخلاقیات]] یعنی تعالیمی که [[فضایل]] و [[رذایل اخلاقی]] را به [[انسان]] شناسانده و راه [[تهذیب نفس]] او را از [[رذایل]] و [[تخلّق]] به آنرا به [[فضایل]] ارائه کرده است و بخش [[فروع فقهی]]، یعنی [[شریعت]] و [[مناسک]] و [[احکام]] و مقررات که [[روابط]] فرد با خود و با خدای خود و با دیگران ـ یعنی [[روابط اجتماعی]]، [[حقوقی]]، [[مدنی]] و [[سلوک]] [[اجتماعی]] و کیفیت [[روابط اقتصادی]] و [[سیاسی]] و نظامی ـ در آن قرار می‌گیرد<ref>دین‌شناسی، ص۲۷ ـ ۲۸.</ref>.<ref>[[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[ امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۷۲-۷۷.</ref>
*یکی از [[اندیشمندان]] معاصر درباره بخش‌های یاد شده [[دین]] و کارایی هر کدام، توضیحاتی به شرح زیر ارائه کرده است: [[دین]] مبتنی بر [[وحی]] از بخش‌های گوناگون تشکیل می‌شود: بخشی شامل [[عقاید]] است؛ یعنی شامل [[باور]] و [[اعتقاد]] به حقایق و واقعیت‌های [[جهان هستی]] بر اساس [[توحید]] است؛ مانند [[اعتقاد]] به وجود [[خدا]]، [[وحی]] و [[نبوّت]]، [[قیامت]] و [[معاد]]، [[بهشت و دوزخ]] و نظایر آنها. بخش دیگر [[دین]]، [[اخلاقیات]] است؛ یعنی تعالیمی است که [[فضایل]] و [[رذایل اخلاقی]] را به [[انسان]] شناسانده و راه [[تهذیب نفس]] او را از [[رذایل]] و [[تخلّق]] به آن را به [[فضایل]] ارائه کرده است. بخش دیگر [[دین]]، [[شریعت]] و [[مناسک]] و [[احکام]] و مقررات است که [[روابط]] فرد با خود و با خدای خود و با دیگران - یعنی [[روابط اجتماعی]]، [[حقوقی]]، [[مدنی]] و [[سلوک]] [[اجتماعی]] و کیفیت [[روابط اقتصادی]] و [[سیاسی]] و نظامی - در این بخش قرار می‌گیرد<ref>دین‌شناسی، ص۲۷ - ۲۸.</ref>.
*تقسیم [[دین]] به دو بخش [[اعتقادی]] و عملی (یا اصلی و فرعی)، ریشه قرآنی دارد؛ زیرا اصل [[دیانت]] که معتقداتی چون [[توحید]]، [[وحی]]، [[رسالت]] و [[نبوّت]]، [[امامت]]، [[عدالت]]، [[برزخ]]، [[قیامت]] و مسائلی از این نوع است، همان خطوط کلی است که [[قرآن کریم]] از آن تحت عنوان واحدی به نام "[[دین]]" یاد می‌کند که برای همه [[پیامبران]] به ویژه [[اولواالعزم]] [[تشریع]] شده و فرو فرستاده شده است{{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ}}<ref> «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>؛ و در سه اصل کلی و مشترک همه [[ادیان]] و [[شرایع آسمانی]] یعنی [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]] متبلور است<ref>راز این که [[قرآن کریم]] پیوسته دین را به صورت مفرد می‌آورد و به جمع و به صورت «ادیان»، در همین نهفته است که حقیقتش از آدم تا خاتم ثابت است.</ref>.
*اما [[قرآن]] آنگاه که از [[فروع]] عملی [[دین]] یعنی [[احکام]]، [[مناسک]] و [[شرایع]] [[ادیان]] یاد می‌کند، از تعدد، تفاوت و [[تغییر]] [[سخن]] می‌گوید{{متن قرآن|لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا}}<ref> «ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم» سوره مائده، آیه ۴۸.</ref>، که در هر [[دینی]] نسبت به [[دین]] دیگر یک سری تفاوت‌هایی دارد، برخلاف اصول کلی [[دین]] که در همه [[ادیان]] از [[آدم]] تا خاتم ماهیت یکسان و واحدی دارد<ref>این قسمت از این کتاب‌ها گرفته شده است: شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص۱۰۰-۱۰۱؛ معالم النبوّة فی القرآن، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۰.</ref>.
*با آنچه گفته شد، تا حدودی به معنای اصول و [[فروع دین]] و معیار و ملاک این تقسیم‌بندی و نام‌گذاری پی بردیم و آن اینکه، هر آنچه به اعتقادیات و [[باورها]] برمی‌گردد؛ یعنی باید به آنها براساس [[دلیل]] و [[استدلال]] [[معتقد]] شد و [[باور]] کرد - صرف نظر از [[درجه]] اعتبار و اهمیت آنها - جزو "اصول دین" به شمار می‌آیند و هر آنچه که به شیوه‌های عملی و [[رفتار]] ظاهری برمی‌گردد؛ یعنی [[احکام]] و [[تکالیف]] عملی یا بایدها و نبایدهایی - از قبیل [[اخلاقیات]]، [[عبادات]]، معاملات و... - که از سوی [[شرع]] بر عهده گروندگان به [[دین]] نهاده شده و انجام آن را از آنان خواسته است، "[[فروع دین]]" نامیده می‌شود؛ و در یک عبارت کوتاه، "اصول دین"، آن‌گونه [[معارف]] و مسایل [[دینی]] است که "[[ایمان]] و [[اعتقاد]]"[[انسان]] [[مؤمن]] با آن شکل می‌گیرد و "[[فروع دین]]"، آن‌گونه [[احکام]] و مسائلی از [[دین]] است که به حوزه عمل و [[رفتار]] [[دینی]] [[مؤمن]] برمی‌گردد.
*اما برخی [[اندیشمندان]] و تکلمان [[دینی]] معاصر، معیارها و ملاک‌های دیگری را نیز مطرح کرده‌اند که دانستن آنها هم معنا و مبنای اصولی بودن برخی آموزه‌های کلیدی و مهم [[دینی]] را برای ما آشکارتر می‌کند و هم [[جایگاه]] اصلی [[اعتقادی]] بودن [[امامت]] را.
*[[علامه طباطبایی]] بر این [[باور]] است که "اصول دین یعنی ریشه‌ها و پایه‌های اصلی [[دینی]] و یا آموزه‌های پایه‌ای [[اعتقادی]] و ریشه‌های اصلی [[اسلام]]"<ref>ر.ک: آموزش دین، ص۱۷ و قرآن در اسلام، ص۳-۱۱.</ref>.
*[[آیت‌الله]] [[مصباح یزدی]] در این باره می‌نویسد: [[ادیان توحیدی]] که همان [[ادیان آسمانی]] و [[حقیقی]] هستند، دارای سه اصل کلی مشترک می‌باشند: [[اعتقاد]] به خدای یگانه، [[اعتقاد]] به [[زندگی]] [[ابدی]] برای هر فردی از [[انسان]] در [[عالم آخرت]] و دریافت [[پاداش]] و [[کیفر]] اعمالی که در این [[جهان]] انجام داده است و [[اعتقاد]] به [[بعثت پیامبران]] از طرف [[خدای متعال]] برای [[هدایت]] [[بشر]] به سوی [[کمال نهایی]] و [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]]. این اصول سه‌گانه، در واقع پاسخ‌هایی است به اساسی‌ترین پرسش‌هایی که برای هر [[انسان]] [[آگاهی]] مطرح می‌شود:
#مبدأ هستی کیست؟
#پایان [[زندگی]] چیست؟
#[[بهترین]] برنامه [[زندگی]] کدام است؟<ref>آموزش عقاید، ص۳۱.</ref>
*ایشان ادامه می‌دهد: هر یک از [[اصول اعتقادی]] یاد شده توابع و فروعاتی دارد که گرچه به [[درجه]] اهمیت این سه اصل نیستند ولی با این حال از درجه‌ای از اعتبار و اهمیت برخوردارند که نمی‌توان از آنها صرفنظر کرد و آنها را از سه اصل اساسی مزبور جدا دانست؛ به‌طوری که برخی از این‌گونه مسائل اصول دین از چنان اهمیتی برخوردارند که در برخی [[ادیان]] و [[مذاهب]] جزو اصول دین - هم ردیف سه اصل اساسی [[دین]] - اعلام گردیده‌اند.
*این جاست که اصول دین دو معنا پیدا می‌کند: "اصول دین عام"، که مشترک میان همه [[ادیان]] و [[مذاهب]] است و "اصول دین خاص"، که مربوط به [[دین]] یا [[مذهب]] خاصی می‌شود.
*[[اسلام]] و [[مذاهب اسلامی]] نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ زیرا هم از اصول دین عام و مشترک برخوردارند و هم از اصول دین خاص. بر این اساس، در [[مذاهب اسلامی]]، مضاف بر [[باور]] به سه اصل کلی و عام [[دین]]، همگی یا برخی از آنها، یک یا چند اصل [[دینی]] مخصوص مذهب‌شان را قبول دارند و در نتیجه از اصول دین خاص [[مذهب]] خویش نیز برخوردارند.
*بر این اساس است که [[مذهب اهل بیت]]{{عم}} بنا به [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] که اقامه می‌کند، [[معتقد]] است که علاوه بر سه اصل [[دینی]] کلی و مشترک، دو اصل دیگری نیز وجود دارد که همه [[مسلمانان]] باید به آنها [[معتقد]] شوند و آنها را مکمّل دو اصل [[اعتقادی]] مشترک قرار دهند، تا بتوانند از [[ایمان دینی]] کامل و [[نجات‌بخش]] برخوردار شوند، در غیر این صورت از [[ایمان]] و [[اعتقاد]] کامل [[دینی]] [[نجات‌بخش]] و سعادت‌آفرین برخوردار نیستند، گرچه از اصل [[اسلام]] و [[مسلمانی]] به دور نیستند. آن دو اصل مکمّل، یکی [[عدل]] است که مکمّل اصل [[توحید]] است و دیگری، [[امامت]] است که مکمّل اصل [[نبوّت]] است<ref>آموزش عقاید، ص۳۲ - ۳۳، با تغییر و تصرّف در برخی عبارات؛ نیز آموزش دین، علامه طباطبائی، ص۱۷ - ۱۸.</ref>.
*استاد [[شهید مطهری]] نیز در این زمینه می‌گوید: [[علمای شیعه]] - نه [[ائمه شیعه]] - از قدیم الایام پنج اصل را به عنوان اصول خمسه [[تشیّع]] معرفی کرده‌اند<ref>توجه دارید که مراد استاد شهید این نیست که علمای شیعه بدون اینکه ائمه یا پیامبر{{صل}} و یا قرآن کریم بفرمایند و بدون استناد به دلایل عقلی و نقلی این پنج اصل را اصول دین تعیین و اعلام کرده‌اند، بلکه مرادش این است که گرچه ریشه و خاستگاه این اصول پنجگانه سخنان معصومین{{عم}} و قرآن است ولی گزینش و چینش این‌گونه کار علمای شیعه است.</ref> و آنها عبارت است از: [[توحید]]، [[عدل]]، [[نبوّت]]، [[امامت]] و [[معاد]]... این پنج اصل از اصول دین‌اند و باقی هم از [[فروع دین]]. قهراً اینجا این [[پرسش]] پیش می‌آید که اگر مقصود از اصول دین، اصولی است که [[ایمان]] و [[اعتقاد]] به آنها شرط [[مسلمان]] بودن است، پس دو اصل بیشتر نیست؛ یعنی [[توحید]] و [[نبوّت]]، مفاد [[شهادتین]] ، که [[شرط مسلمانی]] است، همین دو تاست و بس؛ تازه، [[شهادت]] دوم مربوط است به [[نبوّت]] خاصّه؛ یعنی [[نبوّت]] [[حضرت]] [[پیامبر خاتم|خاتم النبیّین]]{{صل}}. [[نبوّت]] [[عامه]] یعنی [[نبوّت]] سایر [[انبیا]] که از محتوای [[شهادتین]] خارج است؛ و حال آنکه آنچه جزو اصول دین است و [[ایمان]] به آن لازم است، [[نبوّت]] همه [[انبیاء]] است. اگر مقصود از اصول دین، اصولی است که از نظر [[اسلام]] جزء امور [[ایمانی]] و [[اعتقادی]] است، نه امور عملی، برخی امور دیگر نیز در خور امور [[ایمانی]] است؛ مانند [[ملائکه]] که در [[قرآن]] تصریح شده که به وجود [[ملائکه]] باید [[ایمان]] داشت{{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ}}<ref> «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref>؛ و نیز صفت [[عدل]] چه خصوصیتی دارد که تنها این صفتِ [[حق]] در زمره امور [[ایمانی]] قرار گرفته است و سایر [[صفات حق]] از قبیل [[علم]]، [[قدرت]]، سمعیّت و بصریّت، خارج از حوزه [[ایمان]] قرار گرفته است؟ اگر [[ایمان]] به [[صفات خدا]] لازم است، به همه [[صفات خدا]] باید [[ایمان]] آورد و اگر لازم نیست به هیچ صفت نباید [[ایمان]] داشت.
*[[حقیقت]] این است که اصول پنجگانه فوق از آن جهت به این صورت [[انتخاب]] شده که از طرفی مُعین اصولی باشد که از نظر [[اسلام]] باید به آنها [[ایمان]] و [[اعتقاد]] داشت و از طرف دیگر معرّف و مشخِّص [[مکتب]] باشد. اصل [[توحید]] و اصل [[نبوّت]] و اصل [[معاد]] سه اصلی است که از نظر [[اسلام]] لازم است که فرد به آنها [[ایمان]] داشته باشد؛ یعنی [[ایمان]] به آنها جزء اهداف [[اسلام]] است و اصل [[عدل]] معرّف [[مکتب]] خاص [[تشیّع]] است.
*اصل [[عدل]] اگرچه جزء هدف‌های [[ایمانی]] [[اسلام]] نیست، یعنی با اصل [[علم]] و [[حیات]] و [[قدرت]] [[حق]] تفاوتی ندارد، ولی جزء اصولی است که دیده خاص [[تشیّع]] را نسبت به [[اسلام]] نشان میدهد<ref>درباره چرایی این اعتقاد شیعه نسبت به اصل عدل به کتاب عدل الهی استاد شهید به ویژه ص۱۴ - ۴۲ رجوع کنید.</ref>. اما اصل [[امامت]] از نظر [[شیعه]] دارای هر دو جنبه است یعنی مانند سه اصل کلی و مشترک هم داخل ایمانیات است و هم معرّف و مشخِّص [[مکتب]] است<ref>آشنایی با علوم اسلامی، شهید مطهری، بخش کلام، درس هشتم، ص۱۷۸ - ۱۷۹.</ref><ref>[[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[ امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۷۲-۷۷.</ref>


==ماهیت اصول دین==
==مفهوم‌شناسی اصول و [[فروع دین]]==
*مراد از اصول دین، [[پایه‌های اعتقادی دین]] است که نخست باید بدان‌ها [[ایمان]] آورد و دیگر [[عقائد]] به عنوان [[فروع]] و زیرشاخه‌های آنها به حساب می‌‌آیند. اصول دین مربوط به [[اعتقاد]] [[باطنی]] و تدین ظاهری است و [[فروع دین]]، مربوط به عمل و [[تعبد]] است. [[اعتقاد]] به اصول دین باید اجتهادی و از روی [[فکر]] و تحقیق باشد، نه [[تقلید]]. در مقابل اصول دین، [[تسلیم]] لازم است و کسی که به اصول دین [[ایمان]] ندارد، از [[دین]] بیرون است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۰.</ref>.
هر آنچه به اعتقادیات و [[باورها]] برمی‌گردد؛ یعنی باید به آنها براساس [[دلیل]] و [[استدلال]] [[معتقد]] شد و [[باور]] کرد ـ صرف نظر از [[درجه]] اعتبار و اهمیت آنها ـ جزء "اصول دین" به شمار می‌آیند و هر آنچه که به شیوه‌های عملی و [[رفتار]] ظاهری برمی‌گردد؛ یعنی [[احکام]] و [[تکالیف]] عملی یا بایدها و نبایدهایی ـ از قبیل [[اخلاقیات]]، [[عبادات]]، معاملات و... ـ که از سوی [[شرع]] بر عهده گروندگان به [[دین]] نهاده شده و انجام آنرا از آنان خواسته است، "[[فروع دین]]" نامیده می‌شود و در یک عبارت کوتاه، "اصول دین"، آن‌گونه [[معارف]] و مسایل [[دینی]] است که "[[ایمان]] و [[اعتقاد]]"[[انسان]] [[مؤمن]] با آن شکل می‌گیرد و "[[فروع دین]]"، آن‌گونه [[احکام]] و مسائلی از [[دین]] است که به حوزه عمل و [[رفتار]] [[دینی]] [[مؤمن]] برمی‌گردد<ref>ر.ک: [[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[ امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۷۲-۷۷؛ [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۰؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۰۹.</ref>.
*[[فکر]] کردن در اصول دین نه تنها از نظر [[اسلام]] جایز و آزاد است، بلکه عقلاً [[واجب]] است و اظهار نظر در این اصول بدون [[تفکر]] و [[اندیشه]]، مورد پذیرش نخواهد بود. بر خلاف [[مسیحیت]] که اصول دین خود را منطقۀ ممنوعه برای [[عقل]] و [[فکر]] اعلام می‌‌کند و قلمرو [[ایمان]] را فقط قلمرو [[تسلیم]] می‌‌داند<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۱.</ref>.
 
[[فکر]] کردن در اصول دین نه تنها از نظر [[اسلام]] جایز و آزاد است، بلکه عقلاً [[واجب]] است و اظهار نظر در این اصول بدون [[تفکر]] و [[اندیشه]]، مورد پذیرش نخواهد بود. برخلاف [[مسیحیت]] که اصول دین خود را منطقۀ ممنوعه برای [[عقل]] و [[فکر]] اعلام می‌‌کند و قلمرو [[ایمان]] را فقط [[تسلیم]] می‌‌داند<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۱.</ref>.


==اصول دین در اصطلاح [[کلامی]]==
==اصول دین در اصطلاح [[کلامی]]==
*"اصول دین" اصطلاحی [[کلامی]] است که دو کاربرد دارد: در کاربرد اول همۀ [[اعتقادات]] [[اسلامی]] را شامل می‌‌شود و در مقابل [[فروع دین]] به کار می‌‌رود. کاربرد دیگر آن به سه اصل [[اعتقادی]] اختصاص دارد که عبارتند از [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]؛ دو اصل [[امامت]] و [[عدل]] از مسلمات [[مذهب]] شیعه‌اند که از آنها به عنوان "[[اصول مذهب]]" یاد می‌‌کنند و هر کس بدان‌ها [[ایمان]] ندارد، از [[مذهب شیعه]] بیرون است اگر چه از [[اسلام]] بیرون نیست<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «اصول دین».</ref>.
اصول دین اصطلاحی [[کلامی]] است که دو کاربرد دارد: در کاربرد اول همۀ [[اعتقادات]] [[اسلامی]] را شامل می‌‌شود و در مقابل [[فروع دین]] به کار می‌‌رود. کاربرد دیگر آن به سه اصل [[اعتقادی]] اختصاص دارد که عبارت است از [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]؛ دو اصل [[امامت]] و [[عدل]] از مسلمات [[مذهب]] شیعه‌اند که از آنها به عنوان "[[اصول مذهب]]" یاد می‌‌شود و هر کس بدان‌ها [[ایمان]] نیاورد از [[مذهب شیعه]] بیرون است، اگر چه [[مسلمان]] است<ref>ر.ک: جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «اصول دین».</ref>.
*"[[توحید]]" نخستین اصل است به معنای [[یگانگی خداوند متعال]]. "[[نبوت]]" به معنای [[پیامبری]] حضرت‌ [[محمد]] {{صل}} و دیگر [[پیامبران الهی]] {{ع}}. "[[معاد]]" به معنای آن است که روزی همۀ [[مکلفان]] برای بازخواست و حساب در پیشگاه [[الهی]] گرد هم می‌آیند و هر کس به [[پاداش]] و [[کیفر]] خویش می‌رسد. "[[عدل]]" به معنای آن است که [[افعال خداوند]] [[متعال]] از سر [[دادگری]] و [[شایستگی]] است و به هیچ کس [[ستم]] نمی‌کند و هر چیز را در جای خویش نگاه می‌دارد. "[[امامت]]" بدین معناست که پس از [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، [[دوازده امام]] [[معصوم]] {{ع}} [[منصب]] [[خلافت]] و [[امامت]] را بر عهده دارند و آنان [[منصوب]] [[خداوند]] متعال‌اند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۸۳-۸۴.</ref>.
 
[[توحید]] به معنای [[یگانگی خداوند متعال]]، [[نبوت]] به معنای [[پیامبری]] [[حضرت‌ محمد]] {{صل}} و دیگر [[پیامبران الهی]] {{ع}} و [[معاد]] به معنای آن است که روزی همۀ [[مکلفان]] برای بازخواست و حساب در پیشگاه [[الهی]] گرد هم می‌آیند و هر کس به [[پاداش]] و [[کیفر]] خویش می‌رسد. [[عدل]] به معنای آن است که [[افعال خداوند]] [[متعال]] از سر [[عدالت]] و [[شایستگی]] است و به هیچ کس [[ستم]] نمی‌کند و هر چیز را در جای خویش نگاه می‌دارد و [[امامت]] بدین معناست که پس از [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، [[دوازده امام]] [[معصوم]] {{ع}} [[منصب]] [[خلافت]] و [[امامت]] را برعهده دارند و آنان [[منصوب]] [[خداوند]] متعال‌اند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۸۳-۸۴.</ref>.


==ملاک اصول دین==
==ملاک اصول دین==
*اصول پنج‌گانه از آن جهت [[انتخاب]] شده‌اند که [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]، سه اصلی هستند که [[ایمان]] به آنها جزء اهداف [[اسلام]] است و [[عدل]] و [[امامت]]، معرف [[مکتب]] خاص تشیع‌اند. [[عدل]] به خاطر اختلاف‌نظرهایی که [[شیعه]]، [[معتزله]] و [[اشاعره]]  در این باره دارند، قرار گرفتنش در [[اصول مذهب]] ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. اصل [[امامت]] نیز داخل در حوزۀ [[ایمان]] است چون [[امام]]، "[[حجت خدا]]" و "[[خلیفة الله]]" است و رابطۀ‌ [[معنوی]] میان هر فرد [[مسلمان]] و [[انسان کامل]] در هر زمان ضروری است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.  
اصول پنج‌گانه از آن جهت [[انتخاب]] شده‌اند که [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]، سه اصلی هستند که [[ایمان]] به آنها جزء اهداف [[اسلام]] است و [[عدل]] و [[امامت]]، معرف [[مکتب]] خاص تشیع‌اند. [[عدل]] به خاطر اختلاف‌نظرهایی که [[شیعه]]، [[معتزله]] و [[اشاعره]]  در این باره دارند، قرار گرفتنش در [[اصول مذهب]] ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. اصل [[امامت]] نیز داخل در حوزۀ [[ایمان]] است، چون [[امام]]، "[[حجت خدا]]" و "[[خلیفة الله]]" است و رابطۀ‌ [[معنوی]] میان هر فرد [[مسلمان]] و [[انسان کامل]] در هر زمان ضروری است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.  
*[[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[مردم]] را به [[ایمان]] به این اصول [[دعوت]] کرده‌اند و [[رسالت پیامبر]] مقدمه‌ای برای این ایمان‌هاست؛ اما [[ایمان]] به [[ملائکه]] و [[اعتقاد]] به همۀ ضروریات [[دین]] از قبیل [[نماز]] و [[روزه]] جزء [[هدف]] [[رسالت]] نیست، بلکه از لوازم [[ایمان]] به [[نبوت]] است، لذا جزء اصول دین نیستند<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[مردم]] را به [[ایمان]] به این اصول [[دعوت]] کرده‌اند و [[رسالت پیامبر]] مقدمه‌ای برای این ایمان‌هاست؛ اما [[ایمان]] به [[ملائکه]] و [[اعتقاد]] به همۀ ضروریات [[دین]] از قبیل [[نماز]] و [[روزه]] جزء [[اهداف]] [[رسالت]] نیست، بلکه از لوازم [[ایمان]] به [[نبوت]] است، لذا جزء اصول دین نیستند<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۲.</ref>.
 
==اصول و فروع دین در قرآن==
این نوع از تقسیم ریشۀ قرآنی دارد؛ زیرا اصل [[دیانت]] که معتقداتی چون [[توحید]]، [[وحی]]، [[رسالت]] و [[نبوّت]]، [[امامت]]، [[عدالت]]، [[برزخ]]، [[قیامت]] و ... همان خطوط کلی است که [[قرآن کریم]] از آن تحت عنوان واحدی به نام "[[دین]]" یاد می‌کند و برای همه [[پیامبران]] به ویژه [[پیامبران اولواالعزم]] [[تشریع]] شده و فرستاده شده است: {{متن قرآن|شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ}}<ref> «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.</ref>؛ و در سه اصل کلی و مشترک همه [[ادیان]] و [[شرایع آسمانی]] یعنی [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]] متبلور است<ref>راز اینکه [[قرآن کریم]] پیوسته دین را به صورت مفرد می‌آورد و به جمع و به صورت «ادیان»، در همین نهفته است که حقیقتش از آدم تا خاتم ثابت است.</ref>.


==اصول دین در فرهنگ مطهر==
اما [[قرآن]] زمانی که از [[فروع]] عملی [[دین]] یعنی [[احکام]]، [[مناسک]] و [[شرایع]] [[ادیان]] یاد می‌کند، از تعدد، تفاوت و [[تغییر]] [[سخن]] می‌گوید: {{متن قرآن|لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا}}<ref> «ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم» سوره مائده، آیه ۴۸.</ref> که در هر [[دینی]] نسبت به [[دین]] دیگر تفاوت‌هایی دارد، برخلاف اصول کلی [[دین]] که در همه [[ادیان]] از [[آدم]] تا خاتم ماهیت یکسان و واحدی دارد<ref>این قسمت از این کتاب‌ها گرفته شده است: شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص۱۰۰-۱۰۱؛ معالم النبوّة فی القرآن، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۰.</ref>.<ref>[[عبدالله ابراهیم‌زاده آملی|ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله]]، [[ امامت و رهبری - ابراهیم‌زاده آملی (کتاب)| امامت و رهبری]]، ص:۷۲-۷۷.</ref>
اصول عقاید، یعنی چیزهایی که [[وظیفه]] هر [[فرد]] [[کوشش]] درباره تحصیل [[عقیده]] درباره آنهاست. کاری که در این زمینه بر عهده [[انسان]] از نوع کار تحقیقی و [[علمی]] است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۶۳.</ref>. اصول [[عقاید اسلامی]] برحسب [[مذهب شیعه]] پنج اصل است: [[توحید]]، [[عدل]]، [[نبوّت]]، [[امامت]]، [[معاد]].
[[اسلام]] درباره اصول عقاید که وظیفه هر فرد تحصیل عقیده صحیح درباره آنهاست، [[تقلید]] و تعبّد را کافی نمی‌داند، بلکه لازم می‌داند که هر فردی مستقلاً و آزادانه صحّت آن [[عقاید]] را به دست آورد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۶۴.</ref>. [[اصول دین]] هم یعنی مسائل مربوط به مبدا و معاد<ref>مجموعه آثار، ج۱، ص۷۷.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۰۹.</ref>


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۲۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۴۱


متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اصول دین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

در یک نگرش کلی و فراگیر، دین الهی و وحیانی از دو بخش اعتقادی و عملی تشکیل می‌شود و بخش عملی آن نیز خود شامل دو بخش اخلاقی و فروع فقهی است[۱]. بخش اعتقادی شامل باور و اعتقاد به حقایق و واقعیت‌های جهان هستی بر اساس توحید است؛ مانند اعتقاد به وجود خدا، وحی و نبوّت، قیامت و معاد، بهشت و دوزخ و نظایر آنها. بخش اخلاقیات یعنی تعالیمی که فضایل و رذایل اخلاقی را به انسان شناسانده و راه تهذیب نفس او را از رذایل و تخلّق به آنرا به فضایل ارائه کرده است و بخش فروع فقهی، یعنی شریعت و مناسک و احکام و مقررات که روابط فرد با خود و با خدای خود و با دیگران ـ یعنی روابط اجتماعی، حقوقی، مدنی و سلوک اجتماعی و کیفیت روابط اقتصادی و سیاسی و نظامی ـ در آن قرار می‌گیرد[۲].[۳]

مفهوم‌شناسی اصول و فروع دین

هر آنچه به اعتقادیات و باورها برمی‌گردد؛ یعنی باید به آنها براساس دلیل و استدلال معتقد شد و باور کرد ـ صرف نظر از درجه اعتبار و اهمیت آنها ـ جزء "اصول دین" به شمار می‌آیند و هر آنچه که به شیوه‌های عملی و رفتار ظاهری برمی‌گردد؛ یعنی احکام و تکالیف عملی یا بایدها و نبایدهایی ـ از قبیل اخلاقیات، عبادات، معاملات و... ـ که از سوی شرع بر عهده گروندگان به دین نهاده شده و انجام آنرا از آنان خواسته است، "فروع دین" نامیده می‌شود و در یک عبارت کوتاه، "اصول دین"، آن‌گونه معارف و مسایل دینی است که "ایمان و اعتقاد"انسان مؤمن با آن شکل می‌گیرد و "فروع دین"، آن‌گونه احکام و مسائلی از دین است که به حوزه عمل و رفتار دینی مؤمن برمی‌گردد[۴].

فکر کردن در اصول دین نه تنها از نظر اسلام جایز و آزاد است، بلکه عقلاً واجب است و اظهار نظر در این اصول بدون تفکر و اندیشه، مورد پذیرش نخواهد بود. برخلاف مسیحیت که اصول دین خود را منطقۀ ممنوعه برای عقل و فکر اعلام می‌‌کند و قلمرو ایمان را فقط تسلیم می‌‌داند[۵].

اصول دین در اصطلاح کلامی

اصول دین اصطلاحی کلامی است که دو کاربرد دارد: در کاربرد اول همۀ اعتقادات اسلامی را شامل می‌‌شود و در مقابل فروع دین به کار می‌‌رود. کاربرد دیگر آن به سه اصل اعتقادی اختصاص دارد که عبارت است از توحید، نبوت و معاد؛ دو اصل امامت و عدل از مسلمات مذهب شیعه‌اند که از آنها به عنوان "اصول مذهب" یاد می‌‌شود و هر کس بدان‌ها ایمان نیاورد از مذهب شیعه بیرون است، اگر چه مسلمان است[۶].

توحید به معنای یگانگی خداوند متعال، نبوت به معنای پیامبری حضرت‌ محمد (ص) و دیگر پیامبران الهی (ع) و معاد به معنای آن است که روزی همۀ مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم می‌آیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش می‌رسد. عدل به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر عدالت و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمی‌کند و هر چیز را در جای خویش نگاه می‌دارد و امامت بدین معناست که پس از پیامبر اسلام (ص)، دوازده امام معصوم (ع) منصب خلافت و امامت را برعهده دارند و آنان منصوب خداوند متعال‌اند[۷].

ملاک اصول دین

اصول پنج‌گانه از آن جهت انتخاب شده‌اند که توحید، نبوت و معاد، سه اصلی هستند که ایمان به آنها جزء اهداف اسلام است و عدل و امامت، معرف مکتب خاص تشیع‌اند. عدل به خاطر اختلاف‌نظرهایی که شیعه، معتزله و اشاعره در این باره دارند، قرار گرفتنش در اصول مذهب ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. اصل امامت نیز داخل در حوزۀ ایمان است، چون امام، "حجت خدا" و "خلیفة الله" است و رابطۀ‌ معنوی میان هر فرد مسلمان و انسان کامل در هر زمان ضروری است[۸]. پیامبر اکرم (ص) مردم را به ایمان به این اصول دعوت کرده‌اند و رسالت پیامبر مقدمه‌ای برای این ایمان‌هاست؛ اما ایمان به ملائکه و اعتقاد به همۀ ضروریات دین از قبیل نماز و روزه جزء اهداف رسالت نیست، بلکه از لوازم ایمان به نبوت است، لذا جزء اصول دین نیستند[۹].

اصول و فروع دین در قرآن

این نوع از تقسیم ریشۀ قرآنی دارد؛ زیرا اصل دیانت که معتقداتی چون توحید، وحی، رسالت و نبوّت، امامت، عدالت، برزخ، قیامت و ... همان خطوط کلی است که قرآن کریم از آن تحت عنوان واحدی به نام "دین" یاد می‌کند و برای همه پیامبران به ویژه پیامبران اولواالعزم تشریع شده و فرستاده شده است: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ[۱۰]؛ و در سه اصل کلی و مشترک همه ادیان و شرایع آسمانی یعنی توحید، نبوت و معاد متبلور است[۱۱].

اما قرآن زمانی که از فروع عملی دین یعنی احکام، مناسک و شرایع ادیان یاد می‌کند، از تعدد، تفاوت و تغییر سخن می‌گوید: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا[۱۲] که در هر دینی نسبت به دین دیگر تفاوت‌هایی دارد، برخلاف اصول کلی دین که در همه ادیان از آدم تا خاتم ماهیت یکسان و واحدی دارد[۱۳].[۱۴]

منابع

  1. فرهنگ شیعه
  2. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
  3. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
  4. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر

جستارهای وابسته

پانویس

  1. گرچه برخی بزرگان دین را به سه بخش اعتقادی، اخلاقی و عملی تقسیم کرده‌اند (ر.ک: آموزش دین، ص۹ ـ ۱۱؛ دین‌شناسی، ص۲۷ ـ ۲۸) ولی به نظر می‌رسد ضرورتی برای این تقسیم سه‌گانه نباشد، زیرا تقسیم دین به دو بخش اعتقادی و عملی، منشأ قرآنی داشته و مورد تأیید آن است که در متن به آن اشاره شده است.
  2. دین‌شناسی، ص۲۷ ـ ۲۸.
  3. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۷۲-۷۷.
  4. ر.ک: ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۷۲-۷۷؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۰۹.
  5. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۱.
  6. ر.ک: جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «اصول دین».
  7. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۸۳-۸۴.
  8. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۲.
  9. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۲.
  10. «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید» سوره شوری، آیه ۱۳.
  11. راز اینکه قرآن کریم پیوسته دین را به صورت مفرد می‌آورد و به جمع و به صورت «ادیان»، در همین نهفته است که حقیقتش از آدم تا خاتم ثابت است.
  12. «ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم» سوره مائده، آیه ۴۸.
  13. این قسمت از این کتاب‌ها گرفته شده است: شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص۱۰۰-۱۰۱؛ معالم النبوّة فی القرآن، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۰.
  14. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۷۲-۷۷.