تاریخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


==واژه شناسی==
==واژه شناسی==
*'''واژه تاریخ:''' درباره ریشه این واژه میان محققان و لغت‌شناسان [[اختلاف]] است. بیشتر بر این باورند که واژه مزبور در دوران اسلامی رایج شده و پیش از [[اسلام]] سابقه نداشته است. بنا به روایتی در دوران [[خلیفه دوم]] با بهره‌گیری از نظر کارشناسی هرمزان، [[مسلمان]] ایرانی، از ترکیب دو واژه فارسی "ماه" و "روز" که [[ایرانیان]] برای حساب گذر زمان به کار می‌برند، کلمه معرب "مورخ" ساخته شده است و مصدر آن را "تاریخ" قرار دادند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>.
'''واژه تاریخ:''' درباره ریشه این واژه میان محققان و لغت‌شناسان [[اختلاف]] است. بیشتر بر این باورند که واژه مزبور در دوران اسلامی رایج شده و پیش از [[اسلام]] سابقه نداشته است. بنا به روایتی در دوران [[خلیفه دوم]] با بهره‌گیری از نظر کارشناسی هرمزان، [[مسلمان]] ایرانی، از ترکیب دو واژه فارسی "ماه" و "روز" که [[ایرانیان]] برای حساب گذر زمان به کار می‌برند، کلمه معرب "مورخ" ساخته شده است و مصدر آن را "تاریخ" قرار دادند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>.
*معنای لغوی تاریخ: تاریخ از ریشه "أرخ" به‌معنی وقت و تاریخ به معنای [[توقیت]] است. هم‌چنین گفته‌اند که این کلمه، مغلوب "تأخیر" است و آن را به معنای "غایت"دانسته‌اند. چنان‌که گویند آن چیز، تاریخ [[مردم]] خود است، یعنی [[شرف]] آن [[مردم]] بدو منتهی می‌شود. و این که گویند این عمل در آن تاریخ انجام شده است، یعنی در وقتی انجام شده که بدان منتهی شده است. برای معنای تاریخ، اصطلاح "گاه‌شماری" را نیز وضع کرده‌اند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>.
 
*'''معنای اصطلاحی تاریخ:''' "تاریخ" مدت معینی است که از آغاز سالی شروع می‌شود که در آن سال، [[پیغمبری]] [[مبعوث]] شده یا [[پادشاه]] بزرگی [[قیام]] کرده یا امتی با توفان و [[زلزله‌ها]] هلاک شده یا مملکتی [[خسف]] (محو و نابود) شده و یا بیماری وبا و قحط شدیدی اتفاق افتاده، یا انتقال دولتی و تبدیل ملتی یا حادثه عظیمی از [[آیات]] سماوی و علامات مشهور ارضی که جز در زمان‌های طولانی حاصل نمی‌شود، روی داده است. به [[یاری]] تواریخ، اوقات محدود و معین شناخته می‌شود. به تعبیر دیگر، حوادث مهم مذهبی، [[سیاسی]] و تغییر و تحول یا بنا و نابودی تمدن‌ها و بلایای بزرگ طبیعی در زمان‌های معین، تاریخ را پدید می‌آورد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>.
'''معنای لغوی تاریخ:''' تاریخ از ریشه "أرخ" به‌معنی وقت و تاریخ به معنای [[توقیت]] است. هم‌چنین گفته‌اند که این کلمه، مغلوب "تأخیر" است و آن را به معنای "غایت"دانسته‌اند. چنان‌که گویند آن چیز، تاریخ [[مردم]] خود است، یعنی [[شرف]] آن [[مردم]] بدو منتهی می‌شود. و این که گویند این عمل در آن تاریخ انجام شده است، یعنی در وقتی انجام شده که بدان منتهی شده است. برای معنای تاریخ، اصطلاح "گاه‌شماری" را نیز وضع کرده‌اند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>.
 
'''معنای اصطلاحی تاریخ:''' "تاریخ" مدت معینی است که از آغاز سالی شروع می‌شود که در آن سال، [[پیغمبری]] [[مبعوث]] شده یا [[پادشاه]] بزرگی [[قیام]] کرده یا امتی با توفان و [[زلزله‌ها]] هلاک شده یا مملکتی [[خسف]] (محو و نابود) شده و یا بیماری وبا و قحط شدیدی اتفاق افتاده، یا انتقال دولتی و تبدیل ملتی یا حادثه عظیمی از [[آیات]] سماوی و علامات مشهور ارضی که جز در زمان‌های طولانی حاصل نمی‌شود، روی داده است. به [[یاری]] تواریخ، اوقات محدود و معین شناخته می‌شود. به تعبیر دیگر، حوادث مهم مذهبی، [[سیاسی]] و تغییر و تحول یا بنا و نابودی تمدن‌ها و بلایای بزرگ طبیعی در زمان‌های معین، تاریخ را پدید می‌آورد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۹۴.</ref>.


==[[تاریخ]]==
==[[تاریخ]]==
تاریخ سرگذشت [[اجتماعی]] [[اقوام]] و [[ملل]] [است]<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۰.</ref>. تاریخ عبارت است از یک جریان<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.</ref>.
تاریخ سرگذشت [[اجتماعی]] [[اقوام]] و [[ملل]] [است]<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۰.</ref>. تاریخ عبارت است از یک جریان<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.</ref>.
تاریخ، یعنی مجموعه حوادثی که سرگذشت [[بشر]] را تشکیل می‌دهد. سرگذشت بشر جریانی طی می‌کند و نیروهایی در کار است که آن را می‌گرداند و اداره می‌نماید. همچنان‌که یک چرخ‌دستی یا یک کارخانه با نیروی دست یا نجار می‌گردد، تاریخ نیز با عوامل و نیروهایی می‌گردد و دور می‌زند و الا می‌رود<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۱۸۰.</ref>. [تاریخ] یعنی سرگذشت؛ وقتی که یک شئ حالت متغیّری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی [[تغییر]] وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۱.</ref>.
تاریخ، یعنی مجموعه حوادثی که سرگذشت [[بشر]] را تشکیل می‌دهد. سرگذشت بشر جریانی طی می‌کند و نیروهایی در کار است که آن را می‌گرداند و اداره می‌نماید. همچنان‌که یک چرخ‌دستی یا یک کارخانه با نیروی دست یا نجار می‌گردد، تاریخ نیز با عوامل و نیروهایی می‌گردد و دور می‌زند و الا می‌رود<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۱۸۰.</ref>. [تاریخ] یعنی سرگذشت؛ وقتی که یک شئ حالت متغیّری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی [[تغییر]] وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۱.</ref>.


تاریخ یک جریان دائم و یک [[ارتباط]] متقابل میان [[انسان]] و [[طبیعت]] و انسان و [[اجتماع]]، و یک صف‌آرائی و حدال دائم میان گروه‌های در حال [[رشد]] [[انسانی]] و گروه‌های در حال زوال انسانی است که در نهایت امر در یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان می‌یابد و بالاخره یک تکاپوی اضداد است که همواره هر حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل می‌گردد و [[تکامل]] رخ می‌دهد<ref>قیام و انقلاب مهدی{{ع}}، ص۱۸.</ref>. “تاریخ” را [[آگاهی]] به معنی اعم می‌گویند، یعنی سرگذشت. اگر تاریخ به معنی سرگذشت باشد همه چیز تاریخ دارد، [[زمین]] هم تاریخ دارد، حیوانات هم تاریخ دارند، گیاهان هم تاریخ دارند. به این معناست که ما “تاریخ طبیعی” اطلاق می‌کنیم می‌گوییم “تاریخ طبیعی زمین”، “تاریخ طبیعی معدن‌ها”، “تاریخ طبیعی گیاهان” و “تاریخ طبیعی حیوانات”<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۸.</ref>.
تاریخ یک جریان دائم و یک [[ارتباط]] متقابل میان [[انسان]] و [[طبیعت]] و انسان و [[اجتماع]]، و یک صف‌آرائی و حدال دائم میان گروه‌های در حال [[رشد]] [[انسانی]] و گروه‌های در حال زوال انسانی است که در نهایت امر در یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان می‌یابد و بالاخره یک تکاپوی اضداد است که همواره هر حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل می‌گردد و [[تکامل]] رخ می‌دهد<ref>قیام و انقلاب مهدی{{ع}}، ص۱۸.</ref>. "تاریخ" را [[آگاهی]] به معنی اعم می‌گویند، یعنی سرگذشت. اگر تاریخ به معنی سرگذشت باشد همه چیز تاریخ دارد، [[زمین]] هم تاریخ دارد، حیوانات هم تاریخ دارند، گیاهان هم تاریخ دارند. به این معناست که ما "تاریخ طبیعی" اطلاق می‌کنیم می‌گوییم "تاریخ طبیعی زمین"، "تاریخ طبیعی معدن‌ها"، "تاریخ طبیعی گیاهان" و "تاریخ طبیعی حیوانات"<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۸.</ref>.


===تاریخ [[الهی]]===
===تاریخ [[الهی]]===
خط ۲۴: خط ۲۷:


===[[تاریخ]] [[علمی]]===
===[[تاریخ]] [[علمی]]===
تاریخ علمی، مانند تاریخ [[نقلی]] به گذشته تعلق دارد نه به حال، و عالم به “بودن‌ها” است نه [[علم]] به “شدن‌ها”. اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلّی است نه جزئی، و [[عقلی]] است نه نقلی محض. تاریخ علمی در [[حقیقت]] بخشی از [[جامعه‌شناسی]] جامعه‌های گذشته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. [به عبارت دیگر] علم به [[قواعد]] و [[سنن]] [[حاکم]] بر زندگی‌های گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست می‌آید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل می‌دهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله “مبادی” و مقدّمات این علم به شمار می‌روند؛ و در حقیقت آن حوادث وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در [[حکم]] موادّی است که دانشمند [[علوم طبیعی]] در لابراتور خودگرد می‌آورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار می‌دهد که خاصیّت و [[طبیعت]] آنها را [[کشف]] نماید و به [[روابط]] علّی و معلولی آنها پی ببرد و [[قوانین]] کلّی [[استنباط]] نماید. مورّخ به معنی دوم در پی کشف طبیعت حوادث [[تاریخی]] و روابط [[علی]] و معلولی آنهاست تا به یک [[سلسله]] قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را “تاریخ علمی” اصطلاح می‌کنیم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۸.</ref>.
تاریخ علمی، مانند تاریخ [[نقلی]] به گذشته تعلق دارد نه به حال، و عالم به "بودن‌ها" است نه [[علم]] به "شدن‌ها". اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلّی است نه جزئی، و [[عقلی]] است نه نقلی محض. تاریخ علمی در [[حقیقت]] بخشی از [[جامعه‌شناسی]] جامعه‌های گذشته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. [به عبارت دیگر] علم به [[قواعد]] و [[سنن]] [[حاکم]] بر زندگی‌های گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست می‌آید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل می‌دهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله "مبادی" و مقدّمات این علم به شمار می‌روند؛ و در حقیقت آن حوادث وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در [[حکم]] موادّی است که دانشمند [[علوم طبیعی]] در لابراتور خودگرد می‌آورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار می‌دهد که خاصیّت و [[طبیعت]] آنها را [[کشف]] نماید و به [[روابط]] علّی و معلولی آنها پی ببرد و [[قوانین]] کلّی [[استنباط]] نماید. مورّخ به معنی دوم در پی کشف طبیعت حوادث [[تاریخی]] و روابط [[علی]] و معلولی آنهاست تا به یک [[سلسله]] قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را "تاریخ علمی" اصطلاح می‌کنیم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۸.</ref>.


===تاریخ [[نقلی]]===
===تاریخ [[نقلی]]===
[[علم]] به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال [[انسان‌ها]] در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در [[زمان]] حال وجود دارد. علم تاریخ در این معنی، اولاً جزئی یعنی علم به یک [[سلسله]] امور شخصی و فردی است نه، علم به کلیّات و یک سلسله [[قواعد]] و ضوابط و [[روابط]] ثانیاً یک علم “نقلی” است نه [[عقلی]]، ثالثاً علم به “بودن”‌ها است نه علم به “شدن”‌ها، رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضرها این نوع تاریخ را “تاریخ نقلی” اصطلاح می‌کنیم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. به تعبیر دیگر تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و [[سیره]] [[زندگی]] اشخاص<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۲.</ref>.
[[علم]] به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال [[انسان‌ها]] در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در [[زمان]] حال وجود دارد. علم تاریخ در این معنی؛
[[[تاریخی]] که] به گذشته تعلق دارد نه به حاضر را تاریخ نقلی می‌گوییم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
اولاً جزئی یعنی علم به یک [[سلسله]] امور شخصی و فردی است نه، علم به کلیّات و یک سلسله [[قواعد]] و ضوابط و [[روابط]]
ثانیاً یک علم "نقلی" است نه [[عقلی]]،
ثالثاً علم به "بودن"‌ها است نه علم به شدن‌‌ها،
رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضرها این نوع تاریخ را "تاریخ نقلی" اصطلاح می‌کنیم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
 
به تعبیر دیگر تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و [[سیره]] [[زندگی]] اشخاص<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۲.</ref>.
 
[[تاریخی]] که به گذشته تعلق دارد نه به حاضر را تاریخ نقلی می‌گوییم<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.


===تاریخ و ماقبل تاریخ===
===تاریخ و ماقبل تاریخ===
در اصطلاح متعارف وقتی می‌گویند “دوره تاریخ و دوره ماقبل تاریخ” مقصودشان دوره‌ای است که ما از آن دوره اثری مکتوب یا [[هنری]] از زندگی [[انسان]] داریم یا نداریم. آن دوره‌ای که هیچ اثر تاریخی از انسان در آن نیست- اثری که بتواند از زندگی انسان حکایت کند- دوره ماقبل تاریخ خوانده می‌شود. مثلاً ماقبل پیدایش خط را می‌گویند “ماقبل تاریخ” و ما بعد آن را می‌گویند “تاریخ”<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۲۱۵.</ref>
در اصطلاح متعارف وقتی می‌گویند "دوره تاریخ و دوره ماقبل تاریخ" مقصودشان دوره‌ای است که ما از آن دوره اثری مکتوب یا [[هنری]] از زندگی [[انسان]] داریم یا نداریم. آن دوره‌ای که هیچ اثر تاریخی از انسان در آن نیست- اثری که بتواند از زندگی انسان حکایت کند- دوره ماقبل تاریخ خوانده می‌شود. مثلاً ماقبل پیدایش خط را می‌گویند "ماقبل تاریخ" و ما بعد آن را می‌گویند "تاریخ"<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۲۱۵.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۲۱

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تاریخ (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

واژه شناسی

واژه تاریخ: درباره ریشه این واژه میان محققان و لغت‌شناسان اختلاف است. بیشتر بر این باورند که واژه مزبور در دوران اسلامی رایج شده و پیش از اسلام سابقه نداشته است. بنا به روایتی در دوران خلیفه دوم با بهره‌گیری از نظر کارشناسی هرمزان، مسلمان ایرانی، از ترکیب دو واژه فارسی "ماه" و "روز" که ایرانیان برای حساب گذر زمان به کار می‌برند، کلمه معرب "مورخ" ساخته شده است و مصدر آن را "تاریخ" قرار دادند[۱].

معنای لغوی تاریخ: تاریخ از ریشه "أرخ" به‌معنی وقت و تاریخ به معنای توقیت است. هم‌چنین گفته‌اند که این کلمه، مغلوب "تأخیر" است و آن را به معنای "غایت"دانسته‌اند. چنان‌که گویند آن چیز، تاریخ مردم خود است، یعنی شرف آن مردم بدو منتهی می‌شود. و این که گویند این عمل در آن تاریخ انجام شده است، یعنی در وقتی انجام شده که بدان منتهی شده است. برای معنای تاریخ، اصطلاح "گاه‌شماری" را نیز وضع کرده‌اند[۲].

معنای اصطلاحی تاریخ: "تاریخ" مدت معینی است که از آغاز سالی شروع می‌شود که در آن سال، پیغمبری مبعوث شده یا پادشاه بزرگی قیام کرده یا امتی با توفان و زلزله‌ها هلاک شده یا مملکتی خسف (محو و نابود) شده و یا بیماری وبا و قحط شدیدی اتفاق افتاده، یا انتقال دولتی و تبدیل ملتی یا حادثه عظیمی از آیات سماوی و علامات مشهور ارضی که جز در زمان‌های طولانی حاصل نمی‌شود، روی داده است. به یاری تواریخ، اوقات محدود و معین شناخته می‌شود. به تعبیر دیگر، حوادث مهم مذهبی، سیاسی و تغییر و تحول یا بنا و نابودی تمدن‌ها و بلایای بزرگ طبیعی در زمان‌های معین، تاریخ را پدید می‌آورد[۳].

تاریخ

تاریخ سرگذشت اجتماعی اقوام و ملل [است][۴]. تاریخ عبارت است از یک جریان[۵].

تاریخ، یعنی مجموعه حوادثی که سرگذشت بشر را تشکیل می‌دهد. سرگذشت بشر جریانی طی می‌کند و نیروهایی در کار است که آن را می‌گرداند و اداره می‌نماید. همچنان‌که یک چرخ‌دستی یا یک کارخانه با نیروی دست یا نجار می‌گردد، تاریخ نیز با عوامل و نیروهایی می‌گردد و دور می‌زند و الا می‌رود[۶]. [تاریخ] یعنی سرگذشت؛ وقتی که یک شئ حالت متغیّری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی تغییر وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است[۷].

تاریخ یک جریان دائم و یک ارتباط متقابل میان انسان و طبیعت و انسان و اجتماع، و یک صف‌آرائی و حدال دائم میان گروه‌های در حال رشد انسانی و گروه‌های در حال زوال انسانی است که در نهایت امر در یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان می‌یابد و بالاخره یک تکاپوی اضداد است که همواره هر حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل می‌گردد و تکامل رخ می‌دهد[۸]. "تاریخ" را آگاهی به معنی اعم می‌گویند، یعنی سرگذشت. اگر تاریخ به معنی سرگذشت باشد همه چیز تاریخ دارد، زمین هم تاریخ دارد، حیوانات هم تاریخ دارند، گیاهان هم تاریخ دارند. به این معناست که ما "تاریخ طبیعی" اطلاق می‌کنیم می‌گوییم "تاریخ طبیعی زمین"، "تاریخ طبیعی معدن‌ها"، "تاریخ طبیعی گیاهان" و "تاریخ طبیعی حیوانات"[۹].

تاریخ الهی

بعد الهی تاریخ معنایش این است که جامعه انسانی باید خود را به منزله عضوی از کلّ جهان هستی بداند. (کل هم که می‌گوید مقصودش منظومه شمسی نیست). در این صورت است که بینش ما درباره تاریخ بینش سازنده است، یعنی آنچه که اینها می‌گویند، درست عکس قضیه است، و سازنده‌ترین بینش‌ها همین است[۱۰].

تاریخ علمی

تاریخ علمی، مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد نه به حال، و عالم به "بودن‌ها" است نه علم به "شدن‌ها". اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلّی است نه جزئی، و عقلی است نه نقلی محض. تاریخ علمی در حقیقت بخشی از جامعه‌شناسی جامعه‌های گذشته است[۱۱]. [به عبارت دیگر] علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگی‌های گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست می‌آید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل می‌دهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله "مبادی" و مقدّمات این علم به شمار می‌روند؛ و در حقیقت آن حوادث وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در حکم موادّی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتور خودگرد می‌آورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار می‌دهد که خاصیّت و طبیعت آنها را کشف نماید و به روابط علّی و معلولی آنها پی ببرد و قوانین کلّی استنباط نماید. مورّخ به معنی دوم در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنهاست تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را "تاریخ علمی" اصطلاح می‌کنیم[۱۲].

تاریخ نقلی

علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسان‌ها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. علم تاریخ در این معنی؛ اولاً جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه، علم به کلیّات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط ثانیاً یک علم "نقلی" است نه عقلی، ثالثاً علم به "بودن"‌ها است نه علم به شدن‌‌ها، رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضرها این نوع تاریخ را "تاریخ نقلی" اصطلاح می‌کنیم[۱۳].

به تعبیر دیگر تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و سیره زندگی اشخاص[۱۴].

تاریخی که به گذشته تعلق دارد نه به حاضر را تاریخ نقلی می‌گوییم[۱۵].

تاریخ و ماقبل تاریخ

در اصطلاح متعارف وقتی می‌گویند "دوره تاریخ و دوره ماقبل تاریخ" مقصودشان دوره‌ای است که ما از آن دوره اثری مکتوب یا هنری از زندگی انسان داریم یا نداریم. آن دوره‌ای که هیچ اثر تاریخی از انسان در آن نیست- اثری که بتواند از زندگی انسان حکایت کند- دوره ماقبل تاریخ خوانده می‌شود. مثلاً ماقبل پیدایش خط را می‌گویند "ماقبل تاریخ" و ما بعد آن را می‌گویند "تاریخ"[۱۶].[۱۷]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. دانشنامه نهج البلاغه ج۱
  2. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
  2. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
  4. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۰.
  5. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.
  6. مجموعه آثار، ج۳، ص۱۸۰.
  7. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۱.
  8. قیام و انقلاب مهدی(ع)، ص۱۸.
  9. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۸.
  10. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۳۸.
  11. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۹.
  12. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۸.
  13. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.
  14. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۲.
  15. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.
  16. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.
  17. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۱۵.