حقوق بشر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حقوق بشر در قرآن]] | [[حقوق بشر در نهج البلاغه]] | [[حقوق بشر در فقه سیاسی]]</div> | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حقوق بشر در قرآن]] | [[حقوق بشر در نهج البلاغه]] | [[حقوق بشر در فقه سیاسی]] | [[حقوق بشر در جامعهشناسی اسلامی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[حق]] در لغت، مقابل [[باطل]] و به معنای [[واجب]]، [[ثابت]]، محکم و تردید ناپذیر،<ref> لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۱، «حق».</ref> و مطابقت و موافقت<ref>مفردات، ص ۲۴۶، «حق».</ref> به کار میرود. برخی از واژهپژوهان معاصر، آن را در برابر باطل و [[گمراهی]] دانسته و نوعی ثبوت به همراه [[مطابقت با واقع]] را وجه مشترک همه معانی یاد شده میداند. به گفته وی همه کاربردهای [[قرآنی]] این واژه یا مشتقات آن، مصداقی از همین معنایند {{متن قرآن|وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.</ref>، {{متن قرآن|فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ}}<ref>«دستهای را رهنمایی کرده است و بر دستهای، گمراهی سزاوار است. بیگمان آنها به جای خداوند شیطانها را سرپرستان خویش گزیدند و میپندارند که رهیافتهاند» سوره اعراف، آیه ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref>«این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان میکنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.</ref>.<ref> التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲. </ref>[[بشر]] نیز بر [[زن]] و مرد و مفرد و جمع اطلاق میشود. <ref>العین، ج ۶، ص ۲۵۹؛ لسانالعرب، ج ۴، ص ۶۰؛ مجمعالبحرین، ج ۳، ص ۲۲۲، «بشر».</ref> مفهوم نو از حق در [[رهیافت]] حقوق بشر با مفهوم [[حق در قرآن]] متفاوت است. اصطلاح " Human Rights " اصطلاحی نوپدید در عرف [[حقوق]] امروزی است که در [[زبان عربی]] به «حقوق الانسان» و در [[فارسی]] به «حقوق بشر» ترجمه شده است. این ترکیب، برگرفته از دو واژه " Human " به معنای [[انسان]] و " rights " به معنای حقوق است. <ref>.Oxford Dictionary of Law, p۷۳۲. </ref>[[حق]] در [[عرف]] [[حقوقی]]، [[امتیاز]] و نفعی متعلق به شخص است که قاعده [[حقوقی]] هر [[کشور]] در [[مقام]] [[اجرای عدالت]] از آن [[حمایت]] میکند و به او در [[تصرف]] در موضوع [[حق]] و منع دیگران از [[تجاوز]] به آن توان میدهد. <ref>فلسفه حقوق، ج ۳، ص ۴۲۰ - ۴۲۱. </ref> | [[حق]] در لغت، مقابل [[باطل]] و به معنای [[واجب]]، [[ثابت]]، محکم و تردید ناپذیر،<ref> لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۱، «حق».</ref> و مطابقت و موافقت<ref>مفردات، ص ۲۴۶، «حق».</ref> به کار میرود. برخی از واژهپژوهان معاصر، آن را در برابر باطل و [[گمراهی]] دانسته و نوعی ثبوت به همراه [[مطابقت با واقع]] را وجه مشترک همه معانی یاد شده میداند. به گفته وی همه کاربردهای [[قرآنی]] این واژه یا مشتقات آن، مصداقی از همین معنایند {{متن قرآن|وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.</ref>، {{متن قرآن|فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ}}<ref>«دستهای را رهنمایی کرده است و بر دستهای، گمراهی سزاوار است. بیگمان آنها به جای خداوند شیطانها را سرپرستان خویش گزیدند و میپندارند که رهیافتهاند» سوره اعراف، آیه ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref>«این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان میکنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.</ref>.<ref> التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲. </ref>[[بشر]] نیز بر [[زن]] و مرد و مفرد و جمع اطلاق میشود. <ref>العین، ج ۶، ص ۲۵۹؛ لسانالعرب، ج ۴، ص ۶۰؛ مجمعالبحرین، ج ۳، ص ۲۲۲، «بشر».</ref> مفهوم نو از حق در [[رهیافت]] [[حقوق بشر]] با مفهوم [[حق در قرآن]] متفاوت است. اصطلاح " Human Rights " اصطلاحی نوپدید در عرف [[حقوق]] امروزی است که در [[زبان عربی]] به «حقوق الانسان» و در [[فارسی]] به «حقوق بشر» ترجمه شده است. این ترکیب، برگرفته از دو واژه " Human " به معنای [[انسان]] و " rights " به معنای حقوق است. <ref>.Oxford Dictionary of Law, p۷۳۲. </ref>[[حق]] در [[عرف]] [[حقوقی]]، [[امتیاز]] و نفعی متعلق به شخص است که قاعده [[حقوقی]] هر [[کشور]] در [[مقام]] [[اجرای عدالت]] از آن [[حمایت]] میکند و به او در [[تصرف]] در موضوع [[حق]] و منع دیگران از [[تجاوز]] به آن توان میدهد. <ref>فلسفه حقوق، ج ۳، ص ۴۲۰ - ۴۲۱. </ref> | ||
واژه حق در قرون وسطا تنها به معنای امتیاز داشتن کسی نسبت به چیزی یا کسی به کار میرفت و به تدریج پس از رنسانس معنای گستردهتری یافت. در قرن ۱۷ و ۱۸ [[جان]] لاک و ژان ژاک روسو بر نظریه [[حقوق]] طبیعی تأکید کردند: <ref> نک: حقوق طبیعی و تاریخ، ص ۲۲۰ - ۳۰۵. </ref> براساس این نظریه، هر [[انسانی]] از بدو [[تولد]] دارای آزادیهایی است که [[طبیعت]] آنها را به او بخشیده است. [[حیات انسانی]]، [[آزادی]]، [[مالکیت]] و مانند آنها در نظریه حقوق طبیعی با عنوان حق [[زندگی]]، [[حق آزادی]] و حق مالکیت یاد شد. بدین ترتیب، واژه حق در کاربرد جدیدش برخی از آزادیهایی را نیز دربرگرفت که حقوق طبیعی خوانده میشدند و افزون بر معنای "امتیاز داشتن"، معنای "[[آزاد]] بودن" یا "[[مباح]] بودن" را نیز شامل شد. برخلاف معنای نخست واژه حق، حقوق طبیعی انتقال ناپذیرند؛ یعنی نه خود فرد میتواند این حقوق را از خود سلب کند و نه هیچ نهاد دولتی یا غیر دولتی میتواند او را از دستیابی به این حقوق [[محروم]] کند؛<ref>ترمینولوژی حقوق، ص ۲۳۱، ۲۳۶ - ۲۳۷. </ref> اما در [[قرآن]] [[حق]] به معنای "آزاد بودن" هرگز به کار نرفته است. در برخی از [[آیات]] نیز حق بر "[[حکم تکلیفی]] الزامآور" دلالت میکند؛ مانند: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>.<ref>مجمعالبیان، ج ۹، ص ۲۳۵. </ref> و {{متن قرآن|فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ }}<ref>«بنابراین، حقّ خویشاوند و بینوا و در راه مانده را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸.</ref>.<ref>الکشاف، ج۳، ص ۴۸۱؛ المیزان ج ۱۶، ص ۱۸۵. </ref>، از این رو به هیچ رو نمیتوان آن را به معنای [[حق]] طبیعی پنداشت.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | واژه حق در قرون وسطا تنها به معنای امتیاز داشتن کسی نسبت به چیزی یا کسی به کار میرفت و به تدریج پس از رنسانس معنای گستردهتری یافت. در قرن ۱۷ و ۱۸ [[جان]] لاک و ژان ژاک روسو بر نظریه [[حقوق]] طبیعی تأکید کردند: <ref> نک: حقوق طبیعی و تاریخ، ص ۲۲۰ - ۳۰۵. </ref> براساس این نظریه، هر [[انسانی]] از بدو [[تولد]] دارای آزادیهایی است که [[طبیعت]] آنها را به او بخشیده است. [[حیات انسانی]]، [[آزادی]]، [[مالکیت]] و مانند آنها در نظریه حقوق طبیعی با عنوان حق [[زندگی]]، [[حق آزادی]] و حق مالکیت یاد شد. بدین ترتیب، واژه حق در کاربرد جدیدش برخی از آزادیهایی را نیز دربرگرفت که حقوق طبیعی خوانده میشدند و افزون بر معنای "امتیاز داشتن"، معنای "[[آزاد]] بودن" یا "[[مباح]] بودن" را نیز شامل شد. برخلاف معنای نخست واژه حق، حقوق طبیعی انتقال ناپذیرند؛ یعنی نه خود فرد میتواند این حقوق را از خود سلب کند و نه هیچ نهاد دولتی یا غیر دولتی میتواند او را از دستیابی به این حقوق [[محروم]] کند؛<ref>ترمینولوژی حقوق، ص ۲۳۱، ۲۳۶ - ۲۳۷. </ref> اما در [[قرآن]] [[حق]] به معنای "آزاد بودن" هرگز به کار نرفته است. در برخی از [[آیات]] نیز حق بر "[[حکم تکلیفی]] الزامآور" دلالت میکند؛ مانند: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>.<ref>مجمعالبیان، ج ۹، ص ۲۳۵. </ref> و {{متن قرآن|فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ }}<ref>«بنابراین، حقّ خویشاوند و بینوا و در راه مانده را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸.</ref>.<ref>الکشاف، ج۳، ص ۴۸۱؛ المیزان ج ۱۶، ص ۱۸۵. </ref>، از این رو به هیچ رو نمیتوان آن را به معنای [[حق]] طبیعی پنداشت.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
==تاریخچه و مبانی [[رهیافت]] حقوق بشر== | ==تاریخچه و مبانی [[رهیافت]] [[حقوق بشر]]== | ||
مورّخان، ریشه اندیشههای [[حقوق]] بشری را به [[فیلسوفان]] رواقی در یونان باستان باز میگردانند،<ref>نک: حقوق بشر، ابوسعیدی، ص ۹۱ - ۱۲۰. </ref> چنانکه مطالعه درباره [[حقوق انسان]] در [[میراث]] [[اسلامی]] نیز بیسابقه نیست. از آنجا که مبنای حق در [[حقوق اسلامی]] خداست، حقوق انسان نیز نقطه مقابل تکالیفی است که او [[انسانها]] را به انجام دادنشان در [[زندگی]] وا داشته است. بر همین اساس، مهمترین [[وظیفه]] [[انسان]] [[عبودیت]] خداست که از [[راه]] ادای "[[حق الله]]" و "[[حقالناس]]" بدان عمل میشود. از مهمترین آثاری که در آن بر پایه [[قرآن]]، این حقوق فهرست شدهاند، [[رساله حقوق]] [[امام سجاد]]{{ع}} است. در این رساله، [[وظایف شرعی]] که بر عهده [[مسلمان]] است، از آن جهت که [[حقوقی]] را برای دیگران [[ثابت]] میکند، به عنوان [[حق ذکر]] شدهاند. از سوی دیگر، اندیشههای حقوق بشری را در آثار [[اندیشمندان]] مسلمان نیز میتوان پی گرفت. این [[اندیشهها]] که با عنوان [[عدالت]] و [[سیاست]] مُدُن تدوین شدهاند و در آثار بسیاری از حکیمان مسلمان، مانند [[فارابی]]<ref>نک: اندیشههای اهل مدینه فاضله، ص ۲۲۵ - ۲۳۰. </ref>،غزالی<ref>نک: معیار العمل، ص ۲۳۴. </ref>، [[ابن خلدون]] <ref>نک: مقدمه ابن خلدون، ص ۵۴ - ۵۶، ۲۹۲ - ۲۹۵. </ref>، [[ابن سینا]] <ref>نک: الشفا، ص ۴۴۷ - ۴۵۵، «الهیات».</ref> و [[خواجه نصیرالدین طوسی]] <ref>نک: اخلاق ناصری، ص ۲۳۷ - ۲۴۲. </ref> وجود دارند، عموما با [[الهام]] از فیلسوفان یونانی همچون ارسطو وافلاطون به رشته تحریر درآمدهاند و بیشتر مبنای [[فلسفی]] دارند تا [[دینی]]. | مورّخان، ریشه اندیشههای [[حقوق]] بشری را به [[فیلسوفان]] رواقی در یونان باستان باز میگردانند،<ref>نک: حقوق بشر، ابوسعیدی، ص ۹۱ - ۱۲۰. </ref> چنانکه مطالعه درباره [[حقوق انسان]] در [[میراث]] [[اسلامی]] نیز بیسابقه نیست. از آنجا که مبنای حق در [[حقوق اسلامی]] خداست، حقوق انسان نیز نقطه مقابل تکالیفی است که او [[انسانها]] را به انجام دادنشان در [[زندگی]] وا داشته است. بر همین اساس، مهمترین [[وظیفه]] [[انسان]] [[عبودیت]] خداست که از [[راه]] ادای "[[حق الله]]" و "[[حقالناس]]" بدان عمل میشود. از مهمترین آثاری که در آن بر پایه [[قرآن]]، این حقوق فهرست شدهاند، [[رساله حقوق]] [[امام سجاد]]{{ع}} است. در این رساله، [[وظایف شرعی]] که بر عهده [[مسلمان]] است، از آن جهت که [[حقوقی]] را برای دیگران [[ثابت]] میکند، به عنوان [[حق ذکر]] شدهاند. از سوی دیگر، اندیشههای حقوق بشری را در آثار [[اندیشمندان]] مسلمان نیز میتوان پی گرفت. این [[اندیشهها]] که با عنوان [[عدالت]] و [[سیاست]] مُدُن تدوین شدهاند و در آثار بسیاری از حکیمان مسلمان، مانند [[فارابی]]<ref>نک: اندیشههای اهل مدینه فاضله، ص ۲۲۵ - ۲۳۰. </ref>،غزالی<ref>نک: معیار العمل، ص ۲۳۴. </ref>، [[ابن خلدون]] <ref>نک: مقدمه ابن خلدون، ص ۵۴ - ۵۶، ۲۹۲ - ۲۹۵. </ref>، [[ابن سینا]] <ref>نک: الشفا، ص ۴۴۷ - ۴۵۵، «الهیات».</ref> و [[خواجه نصیرالدین طوسی]] <ref>نک: اخلاق ناصری، ص ۲۳۷ - ۲۴۲. </ref> وجود دارند، عموما با [[الهام]] از فیلسوفان یونانی همچون ارسطو وافلاطون به رشته تحریر درآمدهاند و بیشتر مبنای [[فلسفی]] دارند تا [[دینی]]. | ||
بحث حقوق بشر از قرنهای ۱۷ و ۱۸ با [[صبغه]] حقوقی در اروپا و [[آمریکا]] پی گرفته شد و تا پایان قرن ۱۸ میلادی شماری [[بیانیه]] و اعلامیه نوشته شد که در آنها حق [[آزادی بیان]]، [[مذهب]]، مطبوعات و اجتماعات، [[حق]] [[مالکیت]]، [[حق حیات]] و [[حق]] [[مقاومت]] در برابر [[زور]] را [[حقوق]] نخستین هریک از [[شهروندان]] یاد شدند. مهمترین آنها اعلامیه حقوق [[انگلستان]] ۱۶۸۹، اعلامیههای حقوق منضم به [[قوانین]] اساسی ایالات متحده [[آمریکا]] ۱۷۷۶، اعلامیه حقوق بشر و [[اتباع]] فرانسه ۱۷۸۹، دو فقره اصلاحیه [[قانون اساسی]] ایالات متحده آمریکا ۱۷۹۱، اعلامیه حقوق مندرج در قانون اساسی فرانسه ۱۷۹۳ و اعلامیه حقوق و [[تکالیف]] مندرج در قانون اساسی فرانسه ۱۷۹۵ بودند. | بحث حقوق بشر از قرنهای ۱۷ و ۱۸ با [[صبغه]] حقوقی در اروپا و [[آمریکا]] پی گرفته شد و تا پایان قرن ۱۸ میلادی شماری [[بیانیه]] و اعلامیه نوشته شد که در آنها حق [[آزادی بیان]]، [[مذهب]]، مطبوعات و اجتماعات، [[حق]] [[مالکیت]]، [[حق حیات]] و [[حق]] [[مقاومت]] در برابر [[زور]] را [[حقوق]] نخستین هریک از [[شهروندان]] یاد شدند. مهمترین آنها اعلامیه حقوق [[انگلستان]] ۱۶۸۹، اعلامیههای حقوق منضم به [[قوانین]] اساسی ایالات متحده [[آمریکا]] ۱۷۷۶، اعلامیه [[حقوق بشر]] و [[اتباع]] فرانسه ۱۷۸۹، دو فقره اصلاحیه [[قانون اساسی]] ایالات متحده آمریکا ۱۷۹۱، اعلامیه حقوق مندرج در قانون اساسی فرانسه ۱۷۹۳ و اعلامیه حقوق و [[تکالیف]] مندرج در قانون اساسی فرانسه ۱۷۹۵ بودند. | ||
این بیانیهها پیرو مسائل [[اجتماعی]] و تحولات [[سیاسی]] نوشته شدند که در اروپا به وقوع پیوستند، از این رو مسائلی که در آنها یاد شدند، به نوعی در جهت محدود ساختن [[قدرت]] [[پادشاه]] و [[کلیسا]] در برابر [[مردم]] و نهادهای [[مدنی]] نوپا بودند. پس از [[استقلال]] آمریکا نیز کسانی که از اروپا به این قاره نو [[مهاجرت]] کرده بودند، با [[نگارش]] منشور [[آزادی]] و سپس مقدمهای بر قانون اساسی ایالات متحده کوشیدند تا مانع تکرار رخدادهای [[ناگواری]] شوند که از قدرت بیحد و [[حصر]] حکومتهای اروپایی به وقوع پیوسته بودند؛<ref>نک: آمریکا چگونه آمریکا شد، ص ۱۲۳ - ۱۴۷. </ref> اما آنچه سبب شد تا سرانجام، سندی با عنوان "اعلامیه جهانی حقوق بشر" به تصویب نزدیک به همه دولتهای [[جهان]] برسد، وقوع دو [[جنگ]] جهانی در دهههای آغازین قرن ۲۰ بود. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، سازمان [[ملل]] [[متحد]] تأسیس شد و سرانجام، اعلامیه جهانی حقوق بشر در ۱۹۴۸ میلادی در [[مجمع]] عمومی سازمان ملل متحد بیهیچ [[رأی]] مخالفی به تصویب رسید. <ref>حقایق اساسی درباره سازمان ملل متحد، ص ۲۵۴؛ حقوق بشر و حمایت بین المللی از آن، ص ۱۱ - ۱۷. </ref> مقدمه این اعلامیه، ضمن تأکید بر [[کرامت انسان]]، [[آزادی]]، [[صلح]] و [[عدالت]]، دربردارنده [[تعهد]] [[دولتها]] بر رعایت مؤثر حقوق بشر و گسترش اجرای آن است. خلاصه، مفاد اعلامیه بر [[مساوات]] میان [[انسانها]] در بهرهمندی از حقوق و آزادیهای [[انسانی]] بی در نظر گرفتن نژاد، رنگ، جنسیت، [[زبان]]، [[مذهب]]، [[عقیده]]، [[ملیت]]، [[ثروت]] و [محل] ولادت تأکید ورزیده است. <ref>اعلامیه جهانی حقوق بشر، ص ۹۰-۹۶. </ref> | این بیانیهها پیرو مسائل [[اجتماعی]] و تحولات [[سیاسی]] نوشته شدند که در اروپا به وقوع پیوستند، از این رو مسائلی که در آنها یاد شدند، به نوعی در جهت محدود ساختن [[قدرت]] [[پادشاه]] و [[کلیسا]] در برابر [[مردم]] و نهادهای [[مدنی]] نوپا بودند. پس از [[استقلال]] آمریکا نیز کسانی که از اروپا به این قاره نو [[مهاجرت]] کرده بودند، با [[نگارش]] منشور [[آزادی]] و سپس مقدمهای بر قانون اساسی ایالات متحده کوشیدند تا مانع تکرار رخدادهای [[ناگواری]] شوند که از قدرت بیحد و [[حصر]] حکومتهای اروپایی به وقوع پیوسته بودند؛<ref>نک: آمریکا چگونه آمریکا شد، ص ۱۲۳ - ۱۴۷. </ref> اما آنچه سبب شد تا سرانجام، سندی با عنوان "اعلامیه جهانی حقوق بشر" به تصویب نزدیک به همه دولتهای [[جهان]] برسد، وقوع دو [[جنگ]] جهانی در دهههای آغازین قرن ۲۰ بود. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، سازمان [[ملل]] [[متحد]] تأسیس شد و سرانجام، اعلامیه جهانی حقوق بشر در ۱۹۴۸ میلادی در [[مجمع]] عمومی سازمان ملل متحد بیهیچ [[رأی]] مخالفی به تصویب رسید. <ref>حقایق اساسی درباره سازمان ملل متحد، ص ۲۵۴؛ حقوق بشر و حمایت بین المللی از آن، ص ۱۱ - ۱۷. </ref> مقدمه این اعلامیه، ضمن تأکید بر [[کرامت انسان]]، [[آزادی]]، [[صلح]] و [[عدالت]]، دربردارنده [[تعهد]] [[دولتها]] بر رعایت مؤثر حقوق بشر و گسترش اجرای آن است. خلاصه، مفاد اعلامیه بر [[مساوات]] میان [[انسانها]] در بهرهمندی از حقوق و آزادیهای [[انسانی]] بی در نظر گرفتن نژاد، رنگ، جنسیت، [[زبان]]، [[مذهب]]، [[عقیده]]، [[ملیت]]، [[ثروت]] و [محل] ولادت تأکید ورزیده است. <ref>اعلامیه جهانی حقوق بشر، ص ۹۰-۹۶. </ref> | ||
مسئله اصلی در تصویب و [[نگارش]] این اعلامیه، پایان دادن به [[درگیریها]] و مناقشاتی بود که [[زندگی]] عادی [[انسانها]] را ناممکن ساخته و [[آرامش]] نسبی زندگی را از میان برده بود و در واقع، هیچ مبنای مشخص [[فکری]] به عنوان اساس حقوق | مسئله اصلی در تصویب و [[نگارش]] این اعلامیه، پایان دادن به [[درگیریها]] و مناقشاتی بود که [[زندگی]] عادی [[انسانها]] را ناممکن ساخته و [[آرامش]] نسبی زندگی را از میان برده بود و در واقع، هیچ مبنای مشخص [[فکری]] به عنوان اساس [[حقوق بشر]]، پیشاپیش مد نظر نگارندگان قرار نداشت و "[[هدف]] نگارندگان اعلامیه، تأمین این ۵ [[آرمان]] اساسی در زندگی[[بشر]] بود: [[آزادی]]؛ [[عدالت]]؛ [[نظم]]؛ [[امنیت]]؛ [[رفاه]]".<ref>حق، حکم و تکلیف، ص ۲۱۴. </ref> تصویب این اعلامیه و اعلامیههای دیگری که ضمانت اجرایی داشتند، مقارن با تحولاتی در حوزه [[اندیشه]] بود. [[رشد]] [[اومانیسم]] و فردیتگرایی در [[اندیشه غربی]] سبب شد تا برخی از [[دولتها]] حقوق بشر را تنها زاییده اندیشههای غربی بدانند، در نتیجه نگاه خوشبینانهای به آن نداشته باشند. <ref>برای مطالعه بیشتر ر. ک: حقوق بشر، فریمن، ص ۹۸. </ref> یکی از انتقادهای مهم به حقوق بشر این است که تفاوت [[واقعی]] انسانها با یکدیگر را نادیده گرفته و با توجه به اندیشه [[جهانی شدن]]، [[امپریالیسم]] [[فرهنگی]] را به بار میآورد. این مسئله مایه [[تسلط]] کشورهای غربی بر گفتمان حقوق بشر شده است،<ref>حقوق بشر، فریمن، ص ۱۳۷ - ۱۳۸. </ref> از اینرو تا امروز که نزدیک ۶۰ سال از تصویب این اعلامیه میگذرد، بحث درباره چگونگی اجرای مفاد حقوق بشر ادامه دارد. | ||
برای ایجاد [[وفاق]] بین المللی در هنگام تصویب اعلامیه، نظریات حداقلی در نظر گرفته شد. بر این اساس، کمیسیون حقوق بشر به مبانی [[فلسفی]] حقوق بشر توجهی نشان نداد و بیش از آنکه مبانی [[دینداران]] یا لائیکها لحاظ شود، نگاهی عملگرایانه به مفاد اعلامیه بر کل آن [[حاکم]] بود، از این رو سعی شد تا نظر خاص [[دین]] یا گروه خاصی چیره نشود و فارغ از توافقی بر سر [[ارزشها]] و باورهای بنیادین، وفاق بر سر [[هنجارها]] و [[قواعد]] عملی به وجود آید؛<ref> Nonsense Upon Stilts: Bentham, Burke and Marx on the Rights of Man, P. ۱۵۱ , ۱۶۶ - ۲۰۹. </ref> اما از سوی دیگر، این مسئله سبب شد تا [[پیروان]] برخی از [[ادیان]] به دلیل [[تعارض]] بعضی مفاد اعلامیه با [[احکام دینی]] خود و تعارض [[اصول دین]] با مبانی سکولاریستی که با نگاهی غیر [[دینی]] ـ نه ضد دینی ـ حقوق بشر را مدون ساخته بود، به چالش برسند. <ref>حقوق بشر، فریمن، ص ۵۷. </ref> این چالش به بحثهای دامنهداری میان [[فقیهان]] و [[اندیشمندان]] [[مسلمان]] انجامید، تا سرانجام دست به کار تدوین اعلامیههایی شدند که در آنها [[قرآن]] و [[شریعت اسلام]] معیار حقوق بشر قرار گرفت. گذشته از آنکه تدوین حقوق بشر با دیدگاهی خاص ـ اعم از دینی یا غیر دینی ـ شاید کاری مغایر با اهداف عملگرایانه [[حقوق]] بشری پنداشته شود؛ اما [[نگارش]] اعلامیههای حقوق بشر [[اسلامی]] را میتوان تلاشی برای عملی ساختن ایدههای حقوق بشر بر اساس قرآن دانست. این تلاش به صدور بیش از ۷ اعلامیه (یا طرح اعلامیه) مربوط به حقوق بشر اسلامی انجامید که مهمترین آنها اعلامیه قاهره است که در سال ۱۹۹۰ میلادی در اجلاس وزرای امور [[خارجه]] سازمان کنفرانس اسلامی به تصویب رسید. اعلامیههای دیگری نیز از سوی [[شورای اسلامی]] [[اروپا]] (۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ لندن)، اجلاس [[کویت]] (۱۹۸۰ کویت) و سازمان کنفرانس اسلامی (۱۹۷۹ [[مکه]]) و (۱۹۸۱ [[طائف]]) صادر شده است. <ref> نظام بین المللی حقوق بشر، ص ۳۳۳ ـ ۳۴۴. </ref> | برای ایجاد [[وفاق]] بین المللی در هنگام تصویب اعلامیه، نظریات حداقلی در نظر گرفته شد. بر این اساس، کمیسیون حقوق بشر به مبانی [[فلسفی]] حقوق بشر توجهی نشان نداد و بیش از آنکه مبانی [[دینداران]] یا لائیکها لحاظ شود، نگاهی عملگرایانه به مفاد اعلامیه بر کل آن [[حاکم]] بود، از این رو سعی شد تا نظر خاص [[دین]] یا گروه خاصی چیره نشود و فارغ از توافقی بر سر [[ارزشها]] و باورهای بنیادین، وفاق بر سر [[هنجارها]] و [[قواعد]] عملی به وجود آید؛<ref> Nonsense Upon Stilts: Bentham, Burke and Marx on the Rights of Man, P. ۱۵۱ , ۱۶۶ - ۲۰۹. </ref> اما از سوی دیگر، این مسئله سبب شد تا [[پیروان]] برخی از [[ادیان]] به دلیل [[تعارض]] بعضی مفاد اعلامیه با [[احکام دینی]] خود و تعارض [[اصول دین]] با مبانی سکولاریستی که با نگاهی غیر [[دینی]] ـ نه ضد دینی ـ [[حقوق بشر]] را مدون ساخته بود، به چالش برسند. <ref>حقوق بشر، فریمن، ص ۵۷. </ref> این چالش به بحثهای دامنهداری میان [[فقیهان]] و [[اندیشمندان]] [[مسلمان]] انجامید، تا سرانجام دست به کار تدوین اعلامیههایی شدند که در آنها [[قرآن]] و [[شریعت اسلام]] معیار حقوق بشر قرار گرفت. گذشته از آنکه تدوین حقوق بشر با دیدگاهی خاص ـ اعم از دینی یا غیر دینی ـ شاید کاری مغایر با اهداف عملگرایانه [[حقوق]] بشری پنداشته شود؛ اما [[نگارش]] اعلامیههای حقوق بشر [[اسلامی]] را میتوان تلاشی برای عملی ساختن ایدههای حقوق بشر بر اساس قرآن دانست. این تلاش به صدور بیش از ۷ اعلامیه (یا طرح اعلامیه) مربوط به حقوق بشر اسلامی انجامید که مهمترین آنها اعلامیه قاهره است که در سال ۱۹۹۰ میلادی در اجلاس وزرای امور [[خارجه]] سازمان کنفرانس اسلامی به تصویب رسید. اعلامیههای دیگری نیز از سوی [[شورای اسلامی]] [[اروپا]] (۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ لندن)، اجلاس [[کویت]] (۱۹۸۰ کویت) و سازمان کنفرانس اسلامی (۱۹۷۹ [[مکه]]) و (۱۹۸۱ [[طائف]]) صادر شده است. <ref> نظام بین المللی حقوق بشر، ص ۳۳۳ ـ ۳۴۴. </ref> | ||
اعلامیه حقوق بشر اسلامی، ضمن تأکید بر [[کرامت]] ذاتی [[انسان]]، در نخستین مادهاش خود [[انسانها]] را تنها در [[تحمل]] [[تکلیف]] مساوی دانسته و هیچ به [[تساوی]] در برخورداری از حقوق تصریحی ندارد. ماده ۲۴ آن نیز همه حقوق و آزادیهای مذکور در این [[سند]] را در گرو مطابقت با [[احکام]] [[شریعت اسلامی]] دانسته است. چون برخی از [[احکام فقهی]] [[اسلام]] صراحتا با مفاد حقوق بشر در تغایر یا تعارضاند، اعلامیه حقوق بشر اسلامی نیز به صورتی تقریبا مبهم بدانها پرداخته است؛ مانند مسئله [[تغییر]] [[دین]] که در ماده ۱۰ این [[سند]] بدان اشاره شده؛ اما تصریح روشنی در مورد مشخص ساختن جواز تغییر دین [[مسلمان]] یا [[اجبار]] دیگران به [[اسلام]] از این ماده به دست نمیآید؛ نیز نظیر عدم تبیین منشأ [[قدرت]] [[حکومت]] که در اعلامیه جهانی حقوق | اعلامیه حقوق بشر اسلامی، ضمن تأکید بر [[کرامت]] ذاتی [[انسان]]، در نخستین مادهاش خود [[انسانها]] را تنها در [[تحمل]] [[تکلیف]] مساوی دانسته و هیچ به [[تساوی]] در برخورداری از حقوق تصریحی ندارد. ماده ۲۴ آن نیز همه حقوق و آزادیهای مذکور در این [[سند]] را در گرو مطابقت با [[احکام]] [[شریعت اسلامی]] دانسته است. چون برخی از [[احکام فقهی]] [[اسلام]] صراحتا با مفاد حقوق بشر در تغایر یا تعارضاند، اعلامیه حقوق بشر اسلامی نیز به صورتی تقریبا مبهم بدانها پرداخته است؛ مانند مسئله [[تغییر]] [[دین]] که در ماده ۱۰ این [[سند]] بدان اشاره شده؛ اما تصریح روشنی در مورد مشخص ساختن جواز تغییر دین [[مسلمان]] یا [[اجبار]] دیگران به [[اسلام]] از این ماده به دست نمیآید؛ نیز نظیر عدم تبیین منشأ [[قدرت]] [[حکومت]] که در اعلامیه جهانی [[حقوق بشر]]، مردماند؛ اما در اعلامیه قاهره حکومت، امانتی است که به [[حاکم]] یا [[هیئت حاکمه]] سپرده شده و نباید در آن [[خیانت]] روا داشت؛ ولی مشخص نشده که این [[امانت]] را چه کس یا کسانی واگذاردهاند. | ||
در شمار ویژگیهای دیگر این اعلامیه میتوان به ممنوعیت صریح [[بردهداری]] در ماده ۱۱، به رسمیت شناختن [[حق]] [[مالکیت]] ادبی و [[معنوی]] در ماده ۲۷، [[اذعان]] به [[برابری]] [[زن]] و مرد در حیثیت [[انسانی]] در ماده۶، [[مبارزه]] با [[استعمار]] و حق [[ستیز]] با آن در ماده ۱۱، فراهم آوردن محیط معنوی و [[دینی]] در ماده ۱۷، تصریح به [[حقوق]] [[کودکان]] در ماده ۷ و حقوق بشر دوستانه به هنگام [[جنگ]] در ماده ۳ اشاره کرد. <ref>نظام بین المللی حقوق بشر، ص ۴۴۵ - ۴۵۳. </ref> با این همه، بحث در مورد [[سازگاری]] حقوق بشر با [[قرآن]] و اسلام نیز ارائه [[راه]] حلهای گوناگون از سوی متفکران و [[اندیشمندان]] مسلمان برای برطرف ساختن چالش موجود میان حقوق بشر و اسلام همچنان ادامه دارد. نگاههای نو به [[تفسیر]] متون [[مقدس]] در سالهای اخیر، نیز برداشته شدن فاصلههای جغرافیایی بر اثر [[ارتباطات]] نوین بشری به مطالعاتی وسیعتر و تحقیقاتی پردامنه در جهت بررسی رابطه اسلام و قرآن با حقوق بشر انجامیده است. <ref>فلسفه حقوق بشر، نظریه حقوقی اسلام، مجموعه مقالات همایش بین المللی حقوق بشر. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | در شمار ویژگیهای دیگر این اعلامیه میتوان به ممنوعیت صریح [[بردهداری]] در ماده ۱۱، به رسمیت شناختن [[حق]] [[مالکیت]] ادبی و [[معنوی]] در ماده ۲۷، [[اذعان]] به [[برابری]] [[زن]] و مرد در حیثیت [[انسانی]] در ماده۶، [[مبارزه]] با [[استعمار]] و حق [[ستیز]] با آن در ماده ۱۱، فراهم آوردن محیط معنوی و [[دینی]] در ماده ۱۷، تصریح به [[حقوق]] [[کودکان]] در ماده ۷ و حقوق بشر دوستانه به هنگام [[جنگ]] در ماده ۳ اشاره کرد. <ref>نظام بین المللی حقوق بشر، ص ۴۴۵ - ۴۵۳. </ref> با این همه، بحث در مورد [[سازگاری]] حقوق بشر با [[قرآن]] و اسلام نیز ارائه [[راه]] حلهای گوناگون از سوی متفکران و [[اندیشمندان]] مسلمان برای برطرف ساختن چالش موجود میان حقوق بشر و اسلام همچنان ادامه دارد. نگاههای نو به [[تفسیر]] متون [[مقدس]] در سالهای اخیر، نیز برداشته شدن فاصلههای جغرافیایی بر اثر [[ارتباطات]] نوین بشری به مطالعاتی وسیعتر و تحقیقاتی پردامنه در جهت بررسی رابطه اسلام و قرآن با حقوق بشر انجامیده است. <ref>فلسفه حقوق بشر، نظریه حقوقی اسلام، مجموعه مقالات همایش بین المللی حقوق بشر. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==[[قرآن]] و مبانی حقوق بشر== | ==[[قرآن]] و مبانی حقوق بشر== | ||
در حوزه [[اندیشه]] [[اسلامی]]، در واکنش به اعلامیه حقوق بشر، برخی دیدگاههای موافق و [[مخالف]] پدید آمدند که در میان دو سر این جریان نیز طیفهای میانی هستند. | در حوزه [[اندیشه]] [[اسلامی]]، در واکنش به اعلامیه حقوق بشر، برخی دیدگاههای موافق و [[مخالف]] پدید آمدند که در میان دو سر این جریان نیز طیفهای میانی هستند. | ||
===دیدگاه [[ناسازگاری]] [[قرآن]] و مبانی حقوق بشر=== | ===دیدگاه [[ناسازگاری]] [[قرآن]] و مبانی [[حقوق بشر]]=== | ||
این دیدگاه، از حقوق بشر از جهت ناسازگاری مبانیاش با قرآن [[انتقاد]] کرده و آیاتی از قرآن را [[شاهد]] مدعای خود برشمرده است. این [[تعارض]] از اصل به تدوین و باورمندی به چنین [[حقوقی]] از سوی [[انسانها]] بازمیگردد. از دیدگاه این متفکران، قرآن برای [[جهان]] و [[انسان]] پیوند [[تکوینی]] اصیلی [[معتقد]] است {{متن قرآن|وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا}}<ref>«و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب میکنیم؛» سوره جن، آیه ۱۶.</ref> که برای تدوین حقوق بشر نیز باید به این رابطه توجه کرد، وگرنه براساس عرف و [[قرارداد]] نمیتوان حقوق بشر را به [[درستی]] تشخیص داد، هر چند انسانها [[گمان]] کنند که در تدوین این [[حقوق]] موفق بودهاند. {{متن قرآن|الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا}}<ref>«آنان که کوششهایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان میبرند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۴.</ref> نتیجه [[بیاعتنایی]] به رابطه میان انسان و جهان، رویگردانی از [[دین حق]] است که از دیدگاه قرآن چیزی جز [[سفاهت]] نیست {{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>، چنانکه برخی [[روایات]] در زمینه [[عقل]] نیز مؤیدند: {{متن حدیث|اَلْعَقْلُ؛ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ }}<ref>الکافی، ج ۱، ص ۱۱؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۱۶. </ref> بر پایه عکس نقیض این سخن، آنچه با آن [[خدا]] [[پرستش]] نشود، به [[راستی]] عقل نیست و از همین رو است که قرآن کسانی را که از [[دین ابراهیم]]{{ع}} روی گرداندند، [[نادان]] و سفیه میشمرد. <ref>فلسفه حقوق بشر، ص ۹۶. </ref> بر این اساس، کار [[قانونگذاری]] و [[تعیین]] حقوق تنها از آنِ خدا است<ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۱۰۲ - ۱۰۶. </ref>، زیرا اوست که هیچ کوچک و بزرگی از وی پنهان نیست: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ}}<ref>«و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّهای در آسمانها و زمین از (دید) او دور نمیماند و خردتر و کلانتر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳.</ref> و [[فراموشی]] در او [[راه]] ندارد: {{متن قرآن| وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا}}<ref>«پروردگارت فراموشکار نیست» سوره مریم، آیه ۶۴.</ref> خدا با دو منبع [[فطرت]] و [[وحی]]، [[حقوق انسان]] را پایه ریزی کرده است: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>؛ امّا منبع [[وحی]] ارجمندتر از [[فطرت]] است، به همین دلیل [[پیامبر]]{{صل}} قبل از [[دریافت وحی]] از پیش خود و از روی [[هوس]] سخن نمیگوید: {{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref> بر همین پایه و به دلیل آنکه تنها [[خدا]] [[شناخت]] کاملی از رابطه اصیل [[جهان]] و [[انسان]] دارد، نیز با توجه به اینکه [[قرآن]] [[ولایت الهی]] را همه جانبه میداند، [[حکم]] تنها از آنِ خداست و [[بشر]] اصالتاً در [[قانونگذاری]] [[حق]] ندارد: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>«داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref> و [[بیاعتنایی]] به [[قوانین الهی]] نیز نتیجهای جز ناکامی و [[گمراهی]] نخواهد داشت {{متن قرآن|لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ}}<ref>«دعوت راستین، او راست و کسانی که جز او را (به پرستش) میخوانند (آنها) به آنان هیچ پاسخی نمیدهند مگر چونان کسی که دو کف خود را به سوی آب میگشاید تا (آب) به دهانش برسد در حالی که نمیرسد؛ فراخوان کافران جز در گمراهی نیست» سوره رعد، آیه ۱۴.</ref>.<ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۸۹ - ۱۲۵. </ref> شاید بتوان مهمترین ویژگی این دیدگاه را که براساس آن با تدوین حقوق بشر از جانب [[انسانها]] [[مخالفت]] شده است، این نکته دانست که [[عقل]] به معنای [[دانش]] و [[خرد]] اکتسابی گسسته از [[آیین الهی]]، [[سفاهت]] و [[نادانی]] است و در [[حقیقت]]، عقل نیست، از اینرو نمیتوان در شناخت هیچ مسئلهای به دارندگان چنین [[عقلی]] [[چشم]] دوخت؛ به ویژه در شناخت منابع حقوق بشر که امری [[اعتقادی]] است. <ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۹۶ - ۹۷. </ref> این دیدگاه، کاستیهای بنیادین دیگری برای حقوق بشر مدرن برمیشمرد: نادیده گرفتن [[فطرت انسان]]؛ [[غفلت]] از پیوند انسان با خدا. <ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۶. </ref> | این دیدگاه، از حقوق بشر از جهت ناسازگاری مبانیاش با قرآن [[انتقاد]] کرده و آیاتی از قرآن را [[شاهد]] مدعای خود برشمرده است. این [[تعارض]] از اصل به تدوین و باورمندی به چنین [[حقوقی]] از سوی [[انسانها]] بازمیگردد. از دیدگاه این متفکران، قرآن برای [[جهان]] و [[انسان]] پیوند [[تکوینی]] اصیلی [[معتقد]] است {{متن قرآن|وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا}}<ref>«و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب میکنیم؛» سوره جن، آیه ۱۶.</ref> که برای تدوین حقوق بشر نیز باید به این رابطه توجه کرد، وگرنه براساس عرف و [[قرارداد]] نمیتوان حقوق بشر را به [[درستی]] تشخیص داد، هر چند انسانها [[گمان]] کنند که در تدوین این [[حقوق]] موفق بودهاند. {{متن قرآن|الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا}}<ref>«آنان که کوششهایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان میبرند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۴.</ref> نتیجه [[بیاعتنایی]] به رابطه میان انسان و جهان، رویگردانی از [[دین حق]] است که از دیدگاه قرآن چیزی جز [[سفاهت]] نیست {{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>، چنانکه برخی [[روایات]] در زمینه [[عقل]] نیز مؤیدند: {{متن حدیث|اَلْعَقْلُ؛ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ }}<ref>الکافی، ج ۱، ص ۱۱؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۱۶. </ref> بر پایه عکس نقیض این سخن، آنچه با آن [[خدا]] [[پرستش]] نشود، به [[راستی]] عقل نیست و از همین رو است که قرآن کسانی را که از [[دین ابراهیم]]{{ع}} روی گرداندند، [[نادان]] و سفیه میشمرد. <ref>فلسفه حقوق بشر، ص ۹۶. </ref> بر این اساس، کار [[قانونگذاری]] و [[تعیین]] حقوق تنها از آنِ خدا است<ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۱۰۲ - ۱۰۶. </ref>، زیرا اوست که هیچ کوچک و بزرگی از وی پنهان نیست: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ}}<ref>«و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّهای در آسمانها و زمین از (دید) او دور نمیماند و خردتر و کلانتر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳.</ref> و [[فراموشی]] در او [[راه]] ندارد: {{متن قرآن| وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا}}<ref>«پروردگارت فراموشکار نیست» سوره مریم، آیه ۶۴.</ref> خدا با دو منبع [[فطرت]] و [[وحی]]، [[حقوق انسان]] را پایه ریزی کرده است: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>؛ امّا منبع [[وحی]] ارجمندتر از [[فطرت]] است، به همین دلیل [[پیامبر]]{{صل}} قبل از [[دریافت وحی]] از پیش خود و از روی [[هوس]] سخن نمیگوید: {{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref> بر همین پایه و به دلیل آنکه تنها [[خدا]] [[شناخت]] کاملی از رابطه اصیل [[جهان]] و [[انسان]] دارد، نیز با توجه به اینکه [[قرآن]] [[ولایت الهی]] را همه جانبه میداند، [[حکم]] تنها از آنِ خداست و [[بشر]] اصالتاً در [[قانونگذاری]] [[حق]] ندارد: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ}}<ref>«داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref> و [[بیاعتنایی]] به [[قوانین الهی]] نیز نتیجهای جز ناکامی و [[گمراهی]] نخواهد داشت {{متن قرآن|لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ}}<ref>«دعوت راستین، او راست و کسانی که جز او را (به پرستش) میخوانند (آنها) به آنان هیچ پاسخی نمیدهند مگر چونان کسی که دو کف خود را به سوی آب میگشاید تا (آب) به دهانش برسد در حالی که نمیرسد؛ فراخوان کافران جز در گمراهی نیست» سوره رعد، آیه ۱۴.</ref>.<ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۸۹ - ۱۲۵. </ref> شاید بتوان مهمترین ویژگی این دیدگاه را که براساس آن با تدوین [[حقوق بشر]] از جانب [[انسانها]] [[مخالفت]] شده است، این نکته دانست که [[عقل]] به معنای [[دانش]] و [[خرد]] اکتسابی گسسته از [[آیین الهی]]، [[سفاهت]] و [[نادانی]] است و در [[حقیقت]]، عقل نیست، از اینرو نمیتوان در شناخت هیچ مسئلهای به دارندگان چنین [[عقلی]] [[چشم]] دوخت؛ به ویژه در شناخت منابع حقوق بشر که امری [[اعتقادی]] است. <ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۹۶ - ۹۷. </ref> این دیدگاه، کاستیهای بنیادین دیگری برای حقوق بشر مدرن برمیشمرد: نادیده گرفتن [[فطرت انسان]]؛ [[غفلت]] از پیوند انسان با خدا. <ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۶. </ref> | ||
دیدگاه دیگری در نقد مبانی حقوق بشر از [[اعتراضات]] یاد شده پا را فراتر نهاده و [[معتقد]] است نگرشی که در آن خدا نادیده انگاشته شود، دیدگاهی [[الحادی]] است و اگر با چنین رویکردی، [[حقوقی]] برای بشر تدوین شود، بر «پوزیتویسم حقوقی» [[استوار]] است. <ref>نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۱۰۱ - ۱۰۲. </ref> مطابق دیده این گروه، از آنجا که خدا ریشه همه [[حقوق]] است، اگر او نادیده گرفته شود، هیچ حقی برای هیچ کس [[ثابت]] نمیشود. <ref> نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۱۲۲. </ref> [[پیروان]] این دیدگاه معتقدندکه تدوین حقوق بشر بر پایه حقوق طبیعی است <ref> نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۷۶. </ref> و ضمن اشکالاتی که به حقوق طبیعی وارد است، اعلامیه حقوق بشر نیز تناقضاتی دارد؛ از جمله در این اعلامیه بر "[[کرامت انسان]]" فراوان تأکید شده و بر همین اساس مثلاً [[مجازات]] "موهن، [[خشونت]] آمیز و ظالمانه" مطلقاً [[ممنوع]] اعلام شده است، درحالی که برای این [[کرامت]] هیچ مرزی بازگو نشده است. [[قرآن]] به کرامت انسان [[معتقد]] است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref>؛ اما همین [[انسان]] که [[خدا]] به او کرامت بخشیده، اگر [[آیات]] او را فراموش کند، از [[چارپایان]] [[پستتر]] و بهرهاش [[دوزخ]] است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref>«و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ}}<ref>«بیگمان خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند به بهشتهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است و کافران (از زندگی دنیا) برخوردار میشوند و همچون چارپایان میخورند و آتش (دوزخ) جایگاه آنهاست» سوره محمد، آیه ۱۲.</ref> و بدترین جنبندگان: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بیگمان بدترین جنبندگان نزد خداوند کافرانند که ایمان نمیآورند» سوره انفال، آیه ۵۵.</ref> به این ترتیب، قرآن برای انسان کرامتی [[تکوینی]] [[باور]] دارد؛ اما در اعلامیه حقوق بشر نادیده گرفته شده که انسان به جهت داشتن همین کرامت [[وظایف]] سنگینی دارد که عدم انجام دادن آنها او را از [[انسانیت]] فرو میاندازد. <ref> نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۸۳ - ۲۸۹. </ref> در این دیدگاه، [[کرامت انسانی]] و مرز آن، اساس [[تعیین]] [[حدود آزادی]] و انواع مجازاتهای [[کیفری]] است<ref>برای تفصیل مطلب رک به: همان، ص ۳۰۱ ـ ۴۰۰. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | دیدگاه دیگری در نقد مبانی حقوق بشر از [[اعتراضات]] یاد شده پا را فراتر نهاده و [[معتقد]] است نگرشی که در آن خدا نادیده انگاشته شود، دیدگاهی [[الحادی]] است و اگر با چنین رویکردی، [[حقوقی]] برای بشر تدوین شود، بر «پوزیتویسم حقوقی» [[استوار]] است. <ref>نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۱۰۱ - ۱۰۲. </ref> مطابق دیده این گروه، از آنجا که خدا ریشه همه [[حقوق]] است، اگر او نادیده گرفته شود، هیچ حقی برای هیچ کس [[ثابت]] نمیشود. <ref> نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۱۲۲. </ref> [[پیروان]] این دیدگاه معتقدندکه تدوین [[حقوق بشر]] بر پایه حقوق طبیعی است <ref> نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۷۶. </ref> و ضمن اشکالاتی که به حقوق طبیعی وارد است، اعلامیه حقوق بشر نیز تناقضاتی دارد؛ از جمله در این اعلامیه بر "[[کرامت انسان]]" فراوان تأکید شده و بر همین اساس مثلاً [[مجازات]] "موهن، [[خشونت]] آمیز و ظالمانه" مطلقاً [[ممنوع]] اعلام شده است، درحالی که برای این [[کرامت]] هیچ مرزی بازگو نشده است. [[قرآن]] به کرامت انسان [[معتقد]] است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref>؛ اما همین [[انسان]] که [[خدا]] به او کرامت بخشیده، اگر [[آیات]] او را فراموش کند، از [[چارپایان]] [[پستتر]] و بهرهاش [[دوزخ]] است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref>«و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ}}<ref>«بیگمان خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند به بهشتهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است و کافران (از زندگی دنیا) برخوردار میشوند و همچون چارپایان میخورند و آتش (دوزخ) جایگاه آنهاست» سوره محمد، آیه ۱۲.</ref> و بدترین جنبندگان: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بیگمان بدترین جنبندگان نزد خداوند کافرانند که ایمان نمیآورند» سوره انفال، آیه ۵۵.</ref> به این ترتیب، قرآن برای انسان کرامتی [[تکوینی]] [[باور]] دارد؛ اما در اعلامیه حقوق بشر نادیده گرفته شده که انسان به جهت داشتن همین کرامت [[وظایف]] سنگینی دارد که عدم انجام دادن آنها او را از [[انسانیت]] فرو میاندازد. <ref> نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۸۳ - ۲۸۹. </ref> در این دیدگاه، [[کرامت انسانی]] و مرز آن، اساس [[تعیین]] [[حدود آزادی]] و انواع مجازاتهای [[کیفری]] است<ref>برای تفصیل مطلب رک به: همان، ص ۳۰۱ ـ ۴۰۰. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
===دیدگاه [[سازگاری]] [[قرآن]] و مبانی حقوق بشر=== | ===دیدگاه [[سازگاری]] [[قرآن]] و مبانی حقوق بشر=== | ||
برخی دیگر از متفکران که ریشه حقوق بشر را [[حقوق]] طبیعی میدانند، تعارضی میان کلیت حقوق مندرج در اعلامیه حقوق بشر و [[مبانی اسلام]] نمیبینند و از آنجا که اعلامیه بر [[مقام]] ذاتی [[انسان]] تکیه دارد، آن را در جهت [[آموزههای قرآنی]] درباره انسان قلمداد میکنند. براین اساس، معتقدند که این اعلامیه را نه غربیان بلکه میبایست [[مسلمانان]] صادر میکردند که به [[کرامت]] ذاتی انسان [[اعتقاد]] داشته و او را از مظاهر [[الوهیت]] دانستهاند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>؛ [[سرشت]] وی را متمایل به [[نیکیها]]: {{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.</ref> و آن را معتدلترین و [[کاملترین]] سرشتها میدانند: {{متن قرآن|لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ}}<ref>«که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریدهایم» سوره تین، آیه ۴.</ref> در این دیدگاه، اعلامیه حقوق بشر [[فلسفه]] است نه حقوق و پیش از [[کاوش]] فیلسوفانه و بررسی انطباق آن با [[اصول دین]]، با تصمیمهای [[سیاسی]] نمیتوان به رد یا پذیرش آن [[اقدام]] کرد. <ref> مجموعه آثار، ج ۱۹، ص ۱۴۰ - ۱۵۳، «نظام حقوق زن در اسلام».</ref> در مورد همین دیدگاه برخی معتقدند که حقوق اساسی و بنیادین انسان، رهاورد ضرورتها و مقتضیات خاص [[اجتماعی]] نیستند، بلکه [[حقوقی]] فطریاند و ریشه در [[قانونگذاری]] یا [[اراده]] [[حکومت]] ندارند، از این رو دیدگاه [[شریعت]] نیز درباره این حقوق، ارشادی است. <ref> رساله حقوق، ص ۱۵. </ref> دیدگاه دیگری در پی رفع [[تعارض]] میان مبنای [[حق]] در [[اسلام]] و مبانی حقوق بشر مدرن، [[معتقد]] است حق "[[آزاد]] بودن در [[انتخاب]]" را بر اساس مبانی [[اسلامی]] نمیتوان از هیچ [[انسانی]] گرفت، زیرا سلب چنین حقی با اصل [[ایمان]]، [[عدالت]] و [[اختیار]] در انتخاب [[راه هدایت]]، منافات دارد. با کاوش در [[آیات قرآن]] روشن میشود که دو مفهوم "حق بودن" و "حق داشتن" با یکدیگر متفاوتاند، از این رو با آنکه اسلام [[حق]] است و طریق [[هدایت]]، هیچ کس حق ندارد تا دیگری را به پذیرش آن وا دارد. | برخی دیگر از متفکران که ریشه [[حقوق بشر]] را [[حقوق]] طبیعی میدانند، تعارضی میان کلیت حقوق مندرج در اعلامیه حقوق بشر و [[مبانی اسلام]] نمیبینند و از آنجا که اعلامیه بر [[مقام]] ذاتی [[انسان]] تکیه دارد، آن را در جهت [[آموزههای قرآنی]] درباره انسان قلمداد میکنند. براین اساس، معتقدند که این اعلامیه را نه غربیان بلکه میبایست [[مسلمانان]] صادر میکردند که به [[کرامت]] ذاتی انسان [[اعتقاد]] داشته و او را از مظاهر [[الوهیت]] دانستهاند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>؛ [[سرشت]] وی را متمایل به [[نیکیها]]: {{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.</ref> و آن را معتدلترین و [[کاملترین]] سرشتها میدانند: {{متن قرآن|لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ}}<ref>«که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریدهایم» سوره تین، آیه ۴.</ref> در این دیدگاه، اعلامیه حقوق بشر [[فلسفه]] است نه حقوق و پیش از [[کاوش]] فیلسوفانه و بررسی انطباق آن با [[اصول دین]]، با تصمیمهای [[سیاسی]] نمیتوان به رد یا پذیرش آن [[اقدام]] کرد. <ref> مجموعه آثار، ج ۱۹، ص ۱۴۰ - ۱۵۳، «نظام حقوق زن در اسلام».</ref> در مورد همین دیدگاه برخی معتقدند که حقوق اساسی و بنیادین انسان، رهاورد ضرورتها و مقتضیات خاص [[اجتماعی]] نیستند، بلکه [[حقوقی]] فطریاند و ریشه در [[قانونگذاری]] یا [[اراده]] [[حکومت]] ندارند، از این رو دیدگاه [[شریعت]] نیز درباره این حقوق، ارشادی است. <ref> رساله حقوق، ص ۱۵. </ref> دیدگاه دیگری در پی رفع [[تعارض]] میان مبنای [[حق]] در [[اسلام]] و مبانی حقوق بشر مدرن، [[معتقد]] است حق "[[آزاد]] بودن در [[انتخاب]]" را بر اساس مبانی [[اسلامی]] نمیتوان از هیچ [[انسانی]] گرفت، زیرا سلب چنین حقی با اصل [[ایمان]]، [[عدالت]] و [[اختیار]] در انتخاب [[راه هدایت]]، منافات دارد. با کاوش در [[آیات قرآن]] روشن میشود که دو مفهوم "حق بودن" و "حق داشتن" با یکدیگر متفاوتاند، از این رو با آنکه اسلام [[حق]] است و طریق [[هدایت]]، هیچ کس حق ندارد تا دیگری را به پذیرش آن وا دارد. | ||
بر اساس این دیدگاه، [[فهم]] برخی از [[آیات قرآن]]، تنها از این [[راه]] شدنی است که بگوییم [[قرآن]] که طریق [[هدایت]] را سفارش میکند و بر [[حق]] میداند، برای [[انسانها]] [[حق]] [[انتخاب]] [[معتقد]] است و هیچ [[انسانی]] را به پذیرش راه حق وا نمیدارد: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>، {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ}}<ref>«و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، {{متن قرآن| فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ }}<ref>«پس پند بده که تنها تو پند دهندهای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۲.</ref>؛ پذیرش چنین حقی از سوی قرآن، بدین معناست که [[انسان]] به جهت [[کرامت]] انسانیاش در انتخاب [[مذهب]]، [[عقیده]] و [[روش زندگی]] [[آزاد]] است و [[خدا]] به او حق داده است که [[سعادت]] را به خواست خود برگزیند؛ یا از پذیرش آن خودداری ورزد. این دیدگاه در برخی از نسخههای خود با تحلیلی وجودشناختی از [[ایمان]]، [[آزادی]] را عنصر جدایی ناپذیر آن میداند و معتقد است [[نفی]] [[آزادی]] به ویژه [[آزادی اجتماعی]]، نه تنها با آموزههای قرآن [[سازگاری]] ندارد، به نابودی ایمان میانجامد. <ref>نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص ۱۹۹ - ۳۱۱؛ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۸۸ - ۳۰۳. </ref> مفسری، سازگار با همین دیدگاه در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref> معتقد است چون اصول، اهداف و [[احکام اسلام]] برای [[رشد]] یافتگان از هر جهت بیان شده و در همین [[آیه]] کامل و جامع نمودار گشته، دیگر جایی برای [[اکراه]] نیست. <ref> پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۲۰۶. </ref> بعضی نیز در مورد [[باطل]] بودن ایمان شخص [[مکره]]، [[اجماع]] علمای [[مسلمانان]] را ادعا کرده و سخن برخی اروپاییان درباره این مطلب که [[اسلام]] [[مردم]] را به [[زور]] [[اسلحه]] [[مؤمن]] ساخته، افترایی [[کذب]] خواندهاند. <ref>المنار، ج ۱۱، ص ۴۸۴. </ref> برخی تفسیرهای [[اجتماعی]] قرآن نیز گرچه کمتر به مبانی حقوق بشر پرداختهاند، از مسائل آن بحث کردهاند که این، خود نشانه پذیرش اصل مسئله از سوی آنان است<ref>برای نمونه نک: المنار، ج ۲، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷؛ مواهب الرحمن، ج ۱۰، ص ۳۷۴ - ۳۷۵؛ ج ۱۱، ص ۱۸۱. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | بر اساس این دیدگاه، [[فهم]] برخی از [[آیات قرآن]]، تنها از این [[راه]] شدنی است که بگوییم [[قرآن]] که طریق [[هدایت]] را سفارش میکند و بر [[حق]] میداند، برای [[انسانها]] [[حق]] [[انتخاب]] [[معتقد]] است و هیچ [[انسانی]] را به پذیرش راه حق وا نمیدارد: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>، {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ}}<ref>«و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، {{متن قرآن| فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ }}<ref>«پس پند بده که تنها تو پند دهندهای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۲.</ref>؛ پذیرش چنین حقی از سوی قرآن، بدین معناست که [[انسان]] به جهت [[کرامت]] انسانیاش در انتخاب [[مذهب]]، [[عقیده]] و [[روش زندگی]] [[آزاد]] است و [[خدا]] به او حق داده است که [[سعادت]] را به خواست خود برگزیند؛ یا از پذیرش آن خودداری ورزد. این دیدگاه در برخی از نسخههای خود با تحلیلی وجودشناختی از [[ایمان]]، [[آزادی]] را عنصر جدایی ناپذیر آن میداند و معتقد است [[نفی]] [[آزادی]] به ویژه [[آزادی اجتماعی]]، نه تنها با آموزههای قرآن [[سازگاری]] ندارد، به نابودی ایمان میانجامد. <ref>نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص ۱۹۹ - ۳۱۱؛ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۸۸ - ۳۰۳. </ref> مفسری، سازگار با همین دیدگاه در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref> معتقد است چون اصول، اهداف و [[احکام اسلام]] برای [[رشد]] یافتگان از هر جهت بیان شده و در همین [[آیه]] کامل و جامع نمودار گشته، دیگر جایی برای [[اکراه]] نیست. <ref> پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۲۰۶. </ref> بعضی نیز در مورد [[باطل]] بودن ایمان شخص [[مکره]]، [[اجماع]] علمای [[مسلمانان]] را ادعا کرده و سخن برخی اروپاییان درباره این مطلب که [[اسلام]] [[مردم]] را به [[زور]] [[اسلحه]] [[مؤمن]] ساخته، افترایی [[کذب]] خواندهاند. <ref>المنار، ج ۱۱، ص ۴۸۴. </ref> برخی تفسیرهای [[اجتماعی]] قرآن نیز گرچه کمتر به مبانی [[حقوق بشر]] پرداختهاند، از مسائل آن بحث کردهاند که این، خود نشانه پذیرش اصل مسئله از سوی آنان است<ref>برای نمونه نک: المنار، ج ۲، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷؛ مواهب الرحمن، ج ۱۰، ص ۳۷۴ - ۳۷۵؛ ج ۱۱، ص ۱۸۱. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
==سنجش مفاد اعلامیه حقوق بشر با [[قرآن]]== | ==سنجش مفاد اعلامیه [[حقوق بشر]] با [[قرآن]]== | ||
گذشته از [[سازگاری]] یا [[ناسازگاری]] مبانی حقوق بشر با اندیشههای [[حقوقی]] [[اسلام]]، بسیاری معتقدند در این اعلامیه، مسئله مهم، سازگاری یا ناسازگاری مفاد آن با [[قوانین اسلامی]] است، زیرا آنچه به لحاظ عملی در [[جهان]] اهمیت دارد، رعایت حقوق بشر است نه توجیه مبانی آن،<ref>نک: ناقد، ش ۳، ص ۳۷ - ۴۰، «نظریههای حقوق بشر».</ref> از این رو برخی از [[فقیهان]] و [[اندیشمندان]] [[مسلمان]] به بررسی تطبیقی مفاد اعلامیه با [[احکام اسلام]] پرداختهاند و در این میان، برخی علیرغم ظاهر [[زیبا]] و خوشنمای مواد اعلامیه حقوق بشر آن را با [[تعالیم اسلام]] ناسازگار دانسته و یکی از [[ادله]] آن را [[تفسیر]] متفاوت تنظیم کنندگان آن از مفاهیمی همچون [[آزادی]]، [[امنیت عمومی]]، [[رفاه]]، [[آموزش و پرورش]] و... با تفسیر این مفاهیم در اسلام دانستهاند. <ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۰. </ref> از سوی دیگر قدرتهای [[حاکم]] در جهان امروز را ـ که با استناد به همین مواد حقوقی توانستهاند بر جهان [[تسلط]] پیدا کنند ـ افرادی ناشایسته [[اعتماد]] و دارای دیدگاههای [[صهیونیستی]] دانسته که گفته قرآن درباره اسلاف [[یهودی]] آنان، مبنی بر عدم اعتماد به آنان حتی در [[حفظ]] یک [[امانت]] کم بها، بر ایشان نیز صادق است ( | گذشته از [[سازگاری]] یا [[ناسازگاری]] مبانی حقوق بشر با اندیشههای [[حقوقی]] [[اسلام]]، بسیاری معتقدند در این اعلامیه، مسئله مهم، سازگاری یا ناسازگاری مفاد آن با [[قوانین اسلامی]] است، زیرا آنچه به لحاظ عملی در [[جهان]] اهمیت دارد، رعایت حقوق بشر است نه توجیه مبانی آن،<ref>نک: ناقد، ش ۳، ص ۳۷ - ۴۰، «نظریههای حقوق بشر».</ref> از این رو برخی از [[فقیهان]] و [[اندیشمندان]] [[مسلمان]] به بررسی تطبیقی مفاد اعلامیه با [[احکام اسلام]] پرداختهاند و در این میان، برخی علیرغم ظاهر [[زیبا]] و خوشنمای مواد اعلامیه حقوق بشر آن را با [[تعالیم اسلام]] ناسازگار دانسته و یکی از [[ادله]] آن را [[تفسیر]] متفاوت تنظیم کنندگان آن از مفاهیمی همچون [[آزادی]]، [[امنیت عمومی]]، [[رفاه]]، [[آموزش و پرورش]] و... با تفسیر این مفاهیم در اسلام دانستهاند. <ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۰. </ref> از سوی دیگر قدرتهای [[حاکم]] در جهان امروز را ـ که با استناد به همین مواد حقوقی توانستهاند بر جهان [[تسلط]] پیدا کنند ـ افرادی ناشایسته [[اعتماد]] و دارای دیدگاههای [[صهیونیستی]] دانسته که گفته قرآن درباره اسلاف [[یهودی]] آنان، مبنی بر عدم اعتماد به آنان حتی در [[حفظ]] یک [[امانت]] کم بها، بر ایشان نیز صادق است {{متن قرآن|وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref>«و از اهل کتاب کسی هست که اگر دارایی فراوانی بدو بسپاری به تو باز پس میدهد و از ایشان کسی نیز هست که چون دیناری بدو بسپاری به تو باز نخواهد داد مگر آنکه پیوسته بر سرش ایستاده باشی؛ این بدان روی است که آنان میگویند: درباره بیسوادان راهی (برای بازخواست) بر ما نیست و بر خداوند دروغ میبندند با آنکه خود میدانند» سوره آل عمران، آیه ۷۵.</ref>؛ چه رسد به [[حفظ امانت]] [[جهانی]]،<ref> فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۱، ۲۶۷ - ۲۷۱. </ref> در مقابل، بعضی [[مفسران]] نیز شواهدی تا اندازهای فراوان در [[اثبات]] سازگاری نسبی مفاد حقوق بشر با قرآن گرد آوردهاند. <ref>برای نمونه نک: پرتوی از قرآن، ج ۵، ص ۱۷۶ - ۱۷۷. </ref> گرچه سنجش تطبیقی مفاد حقوق بشر با یکایک [[آیات قرآن]] به شکل کامل آسان نیست، بحثهای دامنهداری که در موافقت و [[مخالفت]] [[سازگاری]] این مفاد با [[قرآن]] درگرفتهاند، به خودی خود نشانگر [[ضرورت]] بحث از چنین سنجشی هستند. آیاتی که در ادامه بررسی میشوند برپایه رابطه محتوای این [[آیات]] با یکی از مفاد [[حقوق بشر]] [[انتخاب]] شدهاند؛ مفادی که میتوان آنها را مهمترین موارد چالش برانگیز اعلامیه جهانی حقوق بشر با قرآن برشمرد.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
=== [[حق حیات]]=== | === [[حق حیات]]=== | ||
برخی [[فقیهان]] این [[حق]] را که در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر به [[صراحت]] ذکر شده، به جهت اطلاقش، مغایر با [[شریعت اسلام]] تشخیص دادهاند. برایناساس، مطابق دو [[آیه]] از آیات قرآن، [[سوء]] استفاده از حق حیات سبب میشود، شرعا این حق از [[انسان]] گرفته شود: | برخی [[فقیهان]] این [[حق]] را که در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر به [[صراحت]] ذکر شده، به جهت اطلاقش، مغایر با [[شریعت اسلام]] تشخیص دادهاند. برایناساس، مطابق دو [[آیه]] از آیات قرآن، [[سوء]] استفاده از حق حیات سبب میشود، شرعا این حق از [[انسان]] گرفته شود:{{متن قرآن|وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ}}<ref>«و هر جا بر آنان دست یافتید، بکشیدشان و از همانجا که بیرونتان راندند بیرونشان برانید و (بدانید که) آشوب (شرک) از کشتار بدتر است و نزد مسجد الحرام با آنان به کارزار نیاغازید مگر در آنجا با شما به جنگ برخیزند در آن صورت اگر به کارزار با شما دست یازیدند شما هم آنان را بکشید که سزای کافران همین است» سوره بقره، آیه ۱۹۱.</ref>، {{متن قرآن|قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند» سوره توبه، آیه ۱۴.</ref>؛ البته چنین فرمانهایی به سبب [[نقض]] [[پیمانها]] و قراردادهاست: {{متن قرآن|لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ}}<ref>«درباره هیچ مؤمنی نه پیوندی را پاس میدارند و نه پیمانی را و آنانند که تجاوزگرند» سوره توبه، آیه ۱۰.</ref>.<ref>نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۷۱. </ref> نادیده گرفتن حق حیات، تنها در مسئله [[جهاد]] نیست، بلکه اگر [[زندگی]] کسی با [[حیات]] [[اجتماع]] در [[تعارض]] باشد، باز این حق از او ستانده میشود؛ مانند {{متن قرآن|وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}}<ref>«و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.</ref>.<ref> نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۷۵. </ref> بعضی از [[مفسران]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ}}<ref>«به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بیگمان پیامبران ما برای آنان برهانها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند» سوره مائده، آیه ۳۲.</ref> و آیات دیگر [[قتل]] و [[قصاص]]، یادآور شدهاند که دلیل یکسان دانستن [[قتل نفس]] با کشتن همه [[مردم]] در این آیه، افزون بر تأثیرات مخرّب [[اجتماعی]] و پیدایی [[عداوت]] در [[جامعه]] <ref> المنار، ج ۲، ص ۱۲۵ - ۱۲۶. </ref> این است که هر [[انسانی]] به خودی خود [[حق حیات]] دارد و [[قتل]] هر کس در [[حکم]] [[تجاوز]] به حقی است که همه [[نفوس]] در آن مشترکاند. [[ارزش]] ذاتی این [[حق]] و [[حرمت]] آن سبب شدهاست تا حکم [[قصاص]] برای جلوگیری از [[خونریزی]] بیشتر [[جعل]] شود، تا [[حیات انسانی]] از قتل مصون بماند. <ref>فی ظلال القرآن، ج۲، ص ۸۷۷؛ من وحی القرآن، ج ۱۴، ص ۱۰۶ - ۱۰۷؛ المنار، ج ۲، ص ۱۲۵ - ۱۲۶. </ref> تأکید [[اسلام]] بر [[حفظ جان]] تا اندازهای است که در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا}}<ref>«و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد کیفر او دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود و خداوند بر او خشم میگیرد و لعنت میفرستد و برای او عذابی سترگ آماده میکند» سوره نساء، آیه ۹۳.</ref>.<ref>فلسفه حقوق بشر، ص ۱۸۴. </ref> گفته شده در دَوَران امر میان ترک [[واجب]] یا ارتکاب [[حرام]] و حفظ جان [[مؤمن]]، [[شریعت اسلام]] به جواز ترک واجب یا ارتکاب حرام برای [[حفظ]] این [[مصلحت]] [[حکم]] میکند. <ref> ذکری، ج ۴، ص ۶؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص ۵۴۳؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص ۴۰۱. </ref> [[ابنعباس]] در روایتی از [[پیامبر]]{{صل}} میگوید قاتلی که عمدی قتل کرده، [[توبه]] ندارد. <ref>سنن ابی داود، ج ۲، ص ۳۰۷؛ جامع البیان، ج ۵، ص ۱۳۷؛ السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۶. </ref> افزون بر این، [[مفسران]] به [[آیات]] دیگری در این زمینه استناد کردهاند {{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانههاتان آواره نسازید سپس اقرار کردید در حالی که خود (بر آن) گواهی میدهید» سوره بقره، آیه ۸۴.</ref>، {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>، {{متن قرآن|وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا}}<ref>«و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهادهایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.</ref>.<ref>برای نمونه نک: التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۵۶۷؛ من وحی القرآن، ج ۴، ص ۸۶ - ۸۷؛ ج ۱۴، ص ۱۰۶ - ۱۰۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۱۰۵ - ۱۰۸. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
=== [[حق آزادی]]=== | === [[حق آزادی]]=== | ||
حق آزادی، ضمن آنکه [[روح]] [[حاکم]] بر اعلامیه حقوق بشر است، در مواد یکم، دوم، سوم و چهارم نیز بدان تصریح شده است. از مسائل این [[حق]]، [[آزادی]] * [[عقیده]] است که در ماده ۱۸ و ۱۹ اعلامیه ذکر و بر [[آزادی دین]] و ابراز [[عقاید]] نیز تأکید شده است؛ اما بعضی از [[مفسران]] معتقدند که [[قرآن]] [[آزادی عقیده]] را [[تشریع]] نکرده است، زیرا این تناقضی آشکار است که از یک سو [[مردم]] به [[راه]] [[توحید]] و [[نفی]] [[شرک]] فراخوانده شوند و از سوی دیگر به آنها به نپذیرفتن [[راه هدایت]] اجازه داده شود. <ref>المیزان، ج۴، ص ۱۱۷. </ref> به سخن دیگر، حصول عقیده ـ که همان [[درک]] [[تصدیقی]] است که در [[ذهن]] حاصل میشود ـ عملی اختیاری نیست تا بتوان برخی را از آن منع و برخی را در آن [[آزاد]] گذاشت و آنچه در مورد عقیده، تکلیفبردار است، لوازم عملی آن است؛ مثل [[دعوت]] به یک عقیده یا ردّ یک عقیده که [[آزادی]] در این موارد تابع [[قانون]] [[حاکم]] در هر [[جامعه]] است، بنابراین [[آیه]] «لا اِکراهَ فِی الدِّینِ» تنها در [[مقام اثبات]] این مطلب است که واداشتن افراد به «[[اعتقاد]] به [[دین]]» صحیح نیست، چون اعتقاد [[اکراه]] بردار نیست. <ref> المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷. </ref> جمله «قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ» نیز تحلیلی بر این [[حقیقت]] است که چون حقایق دین با بیانات [[الهی]] و [[سنت نبوی]] کاملاً روشن است، معلوم است که [[رشد]] در [[پیروی]] [[دین]] و [[غیّ]] در ترک آن است، بنابراین اکراه در دین معنا ندارد. <ref>المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳. </ref> به گفته برخی، از این آیه در زمینه آزادی عقیده آزادی [[تکوینی]] برداشت میشود نه [[تشریعی]]؛ یعنی [[قوانین]] حاکم بر [[آفرینش انسان]] به گونهای است که میتواند [[موحد]] یا ملحد باشد؛ اما از جهت تشریع و [[قانون الهی]] مجاز به پذیرش [[الحاد]] نیست، همانگونه که [[انسان]] از نظر [[تکوین]] در خوردن سم آزاد است؛ ولی از نظر تشریع[[حق]] ندارد [[حیات]] خود را به خطر اندازد. <ref>پلورالیسم دینی از منظر قرآن، ص ۳۱۷-۳۱۸. </ref> بعضی از باورمندان این دیدگاه، ضمن تأکید بر اینکه مرز [[آزادی]] در [[اسلام]] «[[قرب الی الله]]» است و هر چیزی که [[انسان]] را «از [[خدا]] باز دارد» [[ضد ارزش]] و [[ممنوع]] است، تنها [[پرسش]] برای [[فهم]] مسائل [[دینی]] را مجاز میدانند و به استناد [[آیه]] «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یسمَعَ کَلـمَ اللّهِ ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایعلَمون» ([[توبه]] / ۹، ۶) سؤال و بحث [[علمی]] را جایز میشمرند، اگر بحثها تنها در محافل علمی و نزد کسانی انجام گیرد که [[توانایی]] پاسخ به «[[شبهات]]» دینی را دارند، و گرنه جایز نیست. <ref>نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳. </ref> در برابر، برخی معتقدند [[قرآن]] [[حق]] [[آزادی عقیده]] و بیان را برای کسانی که مخاطب آن هستند به رسمیت شناخته و نگاه [[حقوقی]] به این گونه حقی که قرآن برای انسان [[معتقد]] است، نتیجهاش این است که [[دولت اسلامی]] به عنوان طرف [[تعهد]] و [[تکلیف]] در همه حقها، در این مورد نیز باید [[حق]] آزادی عقیده را به کسانی که آنها را بر حق نمیداند، بدهد. <ref>حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۴. </ref> در همین جهت، بعضی از [[مفسران]] «لا اِکراهَ فِیالدِّینِ» (بقره / ۲، ۲۵۶) را یک «قاعده کبروی» از [[قوانین اسلام]] و «رکنی [[عظیم]]» از ارکان [[سیاسی]] اسلام برشمردهاند و با استناد به آیه «اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وجـدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ»... (نحل / ۱۶، ۱۲۵) معتقدند که میتوان با [[اعتماد]] بر «... قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ»... (بقره / ۲، ۲۵۶) [[صراط مستقیم]] [[ایمان]] را بیفتنه و [[جنگ]] به همگان نشان داد، از این رو [[جهاد]]، جوهر [[دین]] و مطلوب ذاتی آن نیست، بلکه تنها بر اثر [[ضرورت]] [[امور سیاسی]] [[واجب]] میشود. <ref> المنار، ج ۳، ص ۳۹ ـ ۴۰. </ref> برخی از کسانی که معتقدند [[دین اسلام]] حق آزادی عقیده را به رسمیت شناخته، چنین [[استدلال]] میکنند که [[اسلام]] [[دینی]] [[تبلیغی]] است و دیگران را به [[ارتداد]] از [[دین]] خود و گرویدن به اسلام فرا میخواند. اگر اسلام به شکل کلی، [[حق]] [[آزادی عقیده]] را به رسمیت نشناخته باشد، [[تعارض]] پیش میآید، بنابراین پیشاپیش، این امکان را شدنی گرفته که هرکس میشود بر اساس مسیر فکریاش راهی غیر از [[راه]] حق را برگزیند. <ref>حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۶. </ref> در [[تأیید]] این مدعا افزون بر [[آیات]] پیشین، میتوان به آیات دیگری نیز استناد کرد. ([[آل عمران]] / ۳، ۶۴، ۱۱۰؛ [[مائده]] / ۵، ۶۵؛ [[یونس]] / ۱۰، ۹۹؛ کهف / ۱۸، ۲۹؛ عنکبوت / ۲۹، ۴۶ و...). | حق آزادی، ضمن آنکه [[روح]] [[حاکم]] بر اعلامیه [[حقوق بشر]] است، در مواد یکم، دوم، سوم و چهارم نیز بدان تصریح شده است. از مسائل این [[حق]]، [[آزادی]] * [[عقیده]] است که در ماده ۱۸ و ۱۹ اعلامیه ذکر و بر [[آزادی دین]] و ابراز [[عقاید]] نیز تأکید شده است؛ اما بعضی از [[مفسران]] معتقدند که [[قرآن]] [[آزادی عقیده]] را [[تشریع]] نکرده است، زیرا این تناقضی آشکار است که از یک سو [[مردم]] به [[راه]] [[توحید]] و [[نفی]] [[شرک]] فراخوانده شوند و از سوی دیگر به آنها به نپذیرفتن [[راه هدایت]] اجازه داده شود. <ref>المیزان، ج۴، ص ۱۱۷. </ref> به سخن دیگر، حصول عقیده ـ که همان [[درک]] [[تصدیقی]] است که در [[ذهن]] حاصل میشود ـ عملی اختیاری نیست تا بتوان برخی را از آن منع و برخی را در آن [[آزاد]] گذاشت و آنچه در مورد عقیده، تکلیفبردار است، لوازم عملی آن است؛ مثل [[دعوت]] به یک عقیده یا ردّ یک عقیده که [[آزادی]] در این موارد تابع [[قانون]] [[حاکم]] در هر [[جامعه]] است، بنابراین [[آیه]] «لا اِکراهَ فِی الدِّینِ» تنها در [[مقام اثبات]] این مطلب است که واداشتن افراد به «[[اعتقاد]] به [[دین]]» صحیح نیست، چون اعتقاد [[اکراه]] بردار نیست. <ref> المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷. </ref> جمله «قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ» نیز تحلیلی بر این [[حقیقت]] است که چون حقایق دین با بیانات [[الهی]] و [[سنت نبوی]] کاملاً روشن است، معلوم است که [[رشد]] در [[پیروی]] [[دین]] و [[غیّ]] در ترک آن است، بنابراین اکراه در دین معنا ندارد. <ref>المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳. </ref> به گفته برخی، از این آیه در زمینه آزادی عقیده آزادی [[تکوینی]] برداشت میشود نه [[تشریعی]]؛ یعنی [[قوانین]] حاکم بر [[آفرینش انسان]] به گونهای است که میتواند [[موحد]] یا ملحد باشد؛ اما از جهت تشریع و [[قانون الهی]] مجاز به پذیرش [[الحاد]] نیست، همانگونه که [[انسان]] از نظر [[تکوین]] در خوردن سم آزاد است؛ ولی از نظر تشریع[[حق]] ندارد [[حیات]] خود را به خطر اندازد. <ref>پلورالیسم دینی از منظر قرآن، ص ۳۱۷-۳۱۸. </ref> بعضی از باورمندان این دیدگاه، ضمن تأکید بر اینکه مرز [[آزادی]] در [[اسلام]] «[[قرب الی الله]]» است و هر چیزی که [[انسان]] را «از [[خدا]] باز دارد» [[ضد ارزش]] و [[ممنوع]] است، تنها [[پرسش]] برای [[فهم]] مسائل [[دینی]] را مجاز میدانند و به استناد [[آیه]] «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یسمَعَ کَلـمَ اللّهِ ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایعلَمون» ([[توبه]] / ۹، ۶) سؤال و بحث [[علمی]] را جایز میشمرند، اگر بحثها تنها در محافل علمی و نزد کسانی انجام گیرد که [[توانایی]] پاسخ به «[[شبهات]]» دینی را دارند، و گرنه جایز نیست. <ref>نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳. </ref> در برابر، برخی معتقدند [[قرآن]] [[حق]] [[آزادی عقیده]] و بیان را برای کسانی که مخاطب آن هستند به رسمیت شناخته و نگاه [[حقوقی]] به این گونه حقی که قرآن برای انسان [[معتقد]] است، نتیجهاش این است که [[دولت اسلامی]] به عنوان طرف [[تعهد]] و [[تکلیف]] در همه حقها، در این مورد نیز باید [[حق]] آزادی عقیده را به کسانی که آنها را بر حق نمیداند، بدهد. <ref>حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۴. </ref> در همین جهت، بعضی از [[مفسران]] «لا اِکراهَ فِیالدِّینِ» (بقره / ۲، ۲۵۶) را یک «قاعده کبروی» از [[قوانین اسلام]] و «رکنی [[عظیم]]» از ارکان [[سیاسی]] اسلام برشمردهاند و با استناد به آیه «اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وجـدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ»... (نحل / ۱۶، ۱۲۵) معتقدند که میتوان با [[اعتماد]] بر «... قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ»... (بقره / ۲، ۲۵۶) [[صراط مستقیم]] [[ایمان]] را بیفتنه و [[جنگ]] به همگان نشان داد، از این رو [[جهاد]]، جوهر [[دین]] و مطلوب ذاتی آن نیست، بلکه تنها بر اثر [[ضرورت]] [[امور سیاسی]] [[واجب]] میشود. <ref> المنار، ج ۳، ص ۳۹ ـ ۴۰. </ref> برخی از کسانی که معتقدند [[دین اسلام]] حق آزادی عقیده را به رسمیت شناخته، چنین [[استدلال]] میکنند که [[اسلام]] [[دینی]] [[تبلیغی]] است و دیگران را به [[ارتداد]] از [[دین]] خود و گرویدن به اسلام فرا میخواند. اگر اسلام به شکل کلی، [[حق]] [[آزادی عقیده]] را به رسمیت نشناخته باشد، [[تعارض]] پیش میآید، بنابراین پیشاپیش، این امکان را شدنی گرفته که هرکس میشود بر اساس مسیر فکریاش راهی غیر از [[راه]] حق را برگزیند. <ref>حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۶. </ref> در [[تأیید]] این مدعا افزون بر [[آیات]] پیشین، میتوان به آیات دیگری نیز استناد کرد. ([[آل عمران]] / ۳، ۶۴، ۱۱۰؛ [[مائده]] / ۵، ۶۵؛ [[یونس]] / ۱۰، ۹۹؛ کهف / ۱۸، ۲۹؛ عنکبوت / ۲۹، ۴۶ و...). | ||
در موضوع [[رهایی]] از [[بردگی]] نیز که در بحث [[آزادی]] یاد میشود، همان [[مفسران]] که معتقدند از میان سه سبب اساسی بردگی، یعنی [[جنگ]] با [[کافران]] [[حربی]]، [[غلبه]] و گرفتن به [[زور]] و [[ولایت]]، اسلام دو سبب اخیر را رد کرد و آنها را مجوز [[بردهداری]] ندانست؛ اما سبب نخست را [[پایدار]] گذاشت، زیرا [[کافر حربی]] که با [[خدا]] و پیامبرش میستیزد و جز نابودی [[انسانیت]] و [[حرث]] و [[نسل]] [[هدف]] ندارد، از مزایای [[انسانی]] برخوردار نیست و باید او را به هر شکل که میشود، هر چند سلب آزادی، دفع کرد. <ref>المیزان، ج ۶، ص ۳۴۴ ـ ۳۴۶. </ref> بردهداری به استناد برخی از [[آیات قرآن]] [[مشروع]] است. این آیات، ضمن به رسمیت شناختن بردهداری، برای آن قوانینی یاد میکنند؛ مانند آیات [[ازدواج]] بردگان: «... فَمِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن فَتَیـتِکُمُ المُؤمِنـتِ واللّهُ اَعلَمُ بِایمـنِکُم بَعضُکُم مِن بَعضٍ فانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ وءاتوهُنَّ اُجورَهُنَّ»... ([[نساء]] / ۴، ۲۵) و [[قصاص]] درباره آنان: «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی... والعَبدُ بِالعَبدِ».... (بقره / ۲، ۱۷۸) بعضی از صاحبنظران معتقدند اسلام فراوان در جهت [[لغو]] تدریجی بردهداری سعی داشته و با وضع [[قوانین]] خاص، این [[سنت]] از میان [[مسلمانان]] رخت بربسته است؛ از جمله این قوانین، کفّاره قسم: «لا یؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فی اَیمـنِکُم ولـکِن یؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُمُ الاَیمـنَ فَکَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـکینَ مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ اَهلیکُم اَو کِسوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبَةٍ» ([[مائده]] / ۵، ۸۹)، [[کفاره]] [[قتل]] غیر عمد: «ومَن قَتَلَمُؤمِنـًا خَطَـ ٔ ًا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ ودِیةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلی اَهلِهِ»... ([[نساء]] / ۴، ۹۲) و کفاره ظهار است: «والَّذینَ یظـهِرونَ مِن نِساهِم ثُمَّ یعودونَ لِما قالوا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مِن قَبلِ اَن یتَماسّا»... ([[مجادله]] / ۵۸، ۳) که در آنها [[آزاد]] کردن [[بنده]]، یکی یا بخشی از کفّارات است. | در موضوع [[رهایی]] از [[بردگی]] نیز که در بحث [[آزادی]] یاد میشود، همان [[مفسران]] که معتقدند از میان سه سبب اساسی بردگی، یعنی [[جنگ]] با [[کافران]] [[حربی]]، [[غلبه]] و گرفتن به [[زور]] و [[ولایت]]، اسلام دو سبب اخیر را رد کرد و آنها را مجوز [[بردهداری]] ندانست؛ اما سبب نخست را [[پایدار]] گذاشت، زیرا [[کافر حربی]] که با [[خدا]] و پیامبرش میستیزد و جز نابودی [[انسانیت]] و [[حرث]] و [[نسل]] [[هدف]] ندارد، از مزایای [[انسانی]] برخوردار نیست و باید او را به هر شکل که میشود، هر چند سلب آزادی، دفع کرد. <ref>المیزان، ج ۶، ص ۳۴۴ ـ ۳۴۶. </ref> بردهداری به استناد برخی از [[آیات قرآن]] [[مشروع]] است. این آیات، ضمن به رسمیت شناختن بردهداری، برای آن قوانینی یاد میکنند؛ مانند آیات [[ازدواج]] بردگان: «... فَمِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن فَتَیـتِکُمُ المُؤمِنـتِ واللّهُ اَعلَمُ بِایمـنِکُم بَعضُکُم مِن بَعضٍ فانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ وءاتوهُنَّ اُجورَهُنَّ»... ([[نساء]] / ۴، ۲۵) و [[قصاص]] درباره آنان: «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی... والعَبدُ بِالعَبدِ».... (بقره / ۲، ۱۷۸) بعضی از صاحبنظران معتقدند اسلام فراوان در جهت [[لغو]] تدریجی بردهداری سعی داشته و با وضع [[قوانین]] خاص، این [[سنت]] از میان [[مسلمانان]] رخت بربسته است؛ از جمله این قوانین، کفّاره قسم: «لا یؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فی اَیمـنِکُم ولـکِن یؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُمُ الاَیمـنَ فَکَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـکینَ مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ اَهلیکُم اَو کِسوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبَةٍ» ([[مائده]] / ۵، ۸۹)، [[کفاره]] [[قتل]] غیر عمد: «ومَن قَتَلَمُؤمِنـًا خَطَـ ٔ ًا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ ودِیةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلی اَهلِهِ»... ([[نساء]] / ۴، ۹۲) و کفاره ظهار است: «والَّذینَ یظـهِرونَ مِن نِساهِم ثُمَّ یعودونَ لِما قالوا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مِن قَبلِ اَن یتَماسّا»... ([[مجادله]] / ۵۸، ۳) که در آنها [[آزاد]] کردن [[بنده]]، یکی یا بخشی از کفّارات است. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
[[اسلام]] از یک سو با تأکید بر [[کرامت]] ذاتی [[انسان]] ([[اسراء]] / ۱۷، ۷۰) و ذاتی نبودن [[بردگی]] و از سوی دیگر با وضع [[قوانین]] ویژه، تمهیداتی را برای نابودی [[بردهداری]] فراهم ساخت. <ref> تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر، ص ۴۴۳ - ۴۴۸. </ref> در این جهت، یکی از [[مفسران]] در [[تفسیر]] «قُل یـاَهلَ الکِتـبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیـ ٔ ًا ولا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ» (آلعمران / ۳، ۶۴) [[معتقد]] است همه، در اصل [[آفرینش]] و مواهب آن از یک گوهرند و [[اختلاف]] در رنگ و نژاد نباید خاستگاه [[تبعیض]] باشد. [[نفی]] اتخاذ ارباب، سرباز زدن از [[تحمیل]] عارضه [[اجتماعی]] و [[نظام]] [[غیر طبیعی]] اربابیابی است. <ref>پرتوی از قرآن، ج ۵، ص ۱۷۶ - ۱۷۷. </ref> [[آیات]] دیگری را نیز در [[تأیید]] این [[اندیشه]] میتوان یافت؛ مانند [[آل عمران]] / ۳، ۶۴، ۷۹ - ۸۰ و [[اعراف]] / ۷، ۱۵۷.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | [[اسلام]] از یک سو با تأکید بر [[کرامت]] ذاتی [[انسان]] ([[اسراء]] / ۱۷، ۷۰) و ذاتی نبودن [[بردگی]] و از سوی دیگر با وضع [[قوانین]] ویژه، تمهیداتی را برای نابودی [[بردهداری]] فراهم ساخت. <ref> تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر، ص ۴۴۳ - ۴۴۸. </ref> در این جهت، یکی از [[مفسران]] در [[تفسیر]] «قُل یـاَهلَ الکِتـبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیـ ٔ ًا ولا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ» (آلعمران / ۳، ۶۴) [[معتقد]] است همه، در اصل [[آفرینش]] و مواهب آن از یک گوهرند و [[اختلاف]] در رنگ و نژاد نباید خاستگاه [[تبعیض]] باشد. [[نفی]] اتخاذ ارباب، سرباز زدن از [[تحمیل]] عارضه [[اجتماعی]] و [[نظام]] [[غیر طبیعی]] اربابیابی است. <ref>پرتوی از قرآن، ج ۵، ص ۱۷۶ - ۱۷۷. </ref> [[آیات]] دیگری را نیز در [[تأیید]] این [[اندیشه]] میتوان یافت؛ مانند [[آل عمران]] / ۳، ۶۴، ۷۹ - ۸۰ و [[اعراف]] / ۷، ۱۵۷.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
===[[حق]] [[تساوی]] بهره مندی از [[حقوق]]=== | ===[[حق]] [[تساوی]] بهره مندی از [[حقوق]]=== | ||
مواد دوم، هفتم و دهم اعلامیه حقوق بشر از یک سو همه [[انسانها]] را دارای [[حق]] بهرهمندی از حقوق مندرج در اعلامیه میداند و از سوی دیگر بر [[اعمال]] [[قانون]] برای همه انسانها بی هیچگونه تبعیضی تأکید میکند. مسلما تساوی همه در برخورداری از [[حقوق]]، با [[فقه اسلامی]]، نیز بعضی از [[آیات قرآن]] ناسازگار است. باورمندان به این [[ناسازگاری]] که به استناد «اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّهِ» ([[یوسف]] / ۱۲، ۴۰؛ نیز [[مائده]] / ۵، ۵۰) معتقدند [[قرآن]]، [[حکم]] [[تشریع]] را در انحصار [[خدا]] میداند،<ref>معنویت تشیع، ص ۱۱۶ - ۱۱۷. </ref> [[تساوی]] در بهرهمندی از حقوق را نیز برپایه همین استناد نمیپذیرند، از اینرو با توجه به مسائلی مانند تفاوت [[حر]] و [[عبد]]، تفاوت [[زن]] و مرد و تفاوت [[مسلمان]] و نامسلمان در دیه، [[قصاص]]، [[مالکیت]] و [[میراث]] معتقدند هرچند قرآن در مورد مسائلی مانند [[ارث]] چنین فرموده است: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ ولِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ مِمّا قَلَّ مِنهُ اَو کَثُرَ نَصیبـًا مَفروضا» ([[نساء]] / ۴، ۷) <ref> معنویت تشیع، ص ۱۳۰. </ref> هرگز به تساوی در وزن و [[ارزش]] [[اجتماعی]] و حقوق مجعول [[معتقد]] نیست: «... لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیینِ»... (نساء / ۴، ۱۱)، بلکه همه افراد [[جامعه]] را تنها در برابر [[قانون]] مساوی میداند و این [[مساوات]] فقط از حیث [[اجرای قانون]] است؛ نه برخورداری از حقوق. <ref> معنویت تشیع، ص ۱۲۸. </ref> برخی از [[مفسران اهل سنت]] به بررسی [[حکمت]] احکامی پرداختهاند که در آنها عدم تساوی بهرهمندی از حقوق هست و چه بسا درپی آن بودهاند که احکامی مانند مسئله ارث را در [[ارتباط]] با شرایط اجتماعی [[روزگار]] [[نزول قرآن]] [[تفسیر]] کنند. ایشان معتقدند که حکمت نصف بودن دیه زن نسبت به مرد، به منفعتی بازمیگردد که [[خانواده]] با فقدان مرد از دست میدهد. این [[منفعت]] بیشتر از سودی است که با فقدان زن از دست میرود. در ارث نیز دلیل تفاوت همین مسئله است که مردان ادارهکنندگان [[اقتصادی]] [[خانوادهها]] هستند، بنابراین سهم بیشتری از ارث به آنان میرسد. این [[مفسران]]، ضمن آنکه [[روایات]] دیه را مختلف و [[متعارض]] میخوانند، در نتیجه معتقدند که [[فقها]] در این مسئله [[اختلاف]] دارند، سرانجام در [[تفسیر آیه]] دیه ([[نساء]] / ۴، ۹۲) نتیجه میگیرند که طبق [[آیات قرآن]]، [[امر]] دیه موکول به عرف و تراضی طرفین است؛<ref>المنار، ج ۵، ص ۳۳۶. </ref> | مواد دوم، هفتم و دهم اعلامیه [[حقوق بشر]] از یک سو همه [[انسانها]] را دارای [[حق]] بهرهمندی از حقوق مندرج در اعلامیه میداند و از سوی دیگر بر [[اعمال]] [[قانون]] برای همه انسانها بی هیچگونه تبعیضی تأکید میکند. مسلما تساوی همه در برخورداری از [[حقوق]]، با [[فقه اسلامی]]، نیز بعضی از [[آیات قرآن]] ناسازگار است. باورمندان به این [[ناسازگاری]] که به استناد «اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّهِ» ([[یوسف]] / ۱۲، ۴۰؛ نیز [[مائده]] / ۵، ۵۰) معتقدند [[قرآن]]، [[حکم]] [[تشریع]] را در انحصار [[خدا]] میداند،<ref>معنویت تشیع، ص ۱۱۶ - ۱۱۷. </ref> [[تساوی]] در بهرهمندی از حقوق را نیز برپایه همین استناد نمیپذیرند، از اینرو با توجه به مسائلی مانند تفاوت [[حر]] و [[عبد]]، تفاوت [[زن]] و مرد و تفاوت [[مسلمان]] و نامسلمان در دیه، [[قصاص]]، [[مالکیت]] و [[میراث]] معتقدند هرچند قرآن در مورد مسائلی مانند [[ارث]] چنین فرموده است: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ ولِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ مِمّا قَلَّ مِنهُ اَو کَثُرَ نَصیبـًا مَفروضا» ([[نساء]] / ۴، ۷) <ref> معنویت تشیع، ص ۱۳۰. </ref> هرگز به تساوی در وزن و [[ارزش]] [[اجتماعی]] و حقوق مجعول [[معتقد]] نیست: «... لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیینِ»... (نساء / ۴، ۱۱)، بلکه همه افراد [[جامعه]] را تنها در برابر [[قانون]] مساوی میداند و این [[مساوات]] فقط از حیث [[اجرای قانون]] است؛ نه برخورداری از حقوق. <ref> معنویت تشیع، ص ۱۲۸. </ref> برخی از [[مفسران اهل سنت]] به بررسی [[حکمت]] احکامی پرداختهاند که در آنها عدم تساوی بهرهمندی از حقوق هست و چه بسا درپی آن بودهاند که احکامی مانند مسئله ارث را در [[ارتباط]] با شرایط اجتماعی [[روزگار]] [[نزول قرآن]] [[تفسیر]] کنند. ایشان معتقدند که حکمت نصف بودن دیه زن نسبت به مرد، به منفعتی بازمیگردد که [[خانواده]] با فقدان مرد از دست میدهد. این [[منفعت]] بیشتر از سودی است که با فقدان زن از دست میرود. در ارث نیز دلیل تفاوت همین مسئله است که مردان ادارهکنندگان [[اقتصادی]] [[خانوادهها]] هستند، بنابراین سهم بیشتری از ارث به آنان میرسد. این [[مفسران]]، ضمن آنکه [[روایات]] دیه را مختلف و [[متعارض]] میخوانند، در نتیجه معتقدند که [[فقها]] در این مسئله [[اختلاف]] دارند، سرانجام در [[تفسیر آیه]] دیه ([[نساء]] / ۴، ۹۲) نتیجه میگیرند که طبق [[آیات قرآن]]، [[امر]] دیه موکول به عرف و تراضی طرفین است؛<ref>المنار، ج ۵، ص ۳۳۶. </ref> | ||
نیز [[آیه]] [[قصاص]] (بقره / ۲، ۱۷۸) را بیانگر گونهای [[تساوی]] در اِعمال [[قانون]] میان همه طبقات [[اجتماعی]] میدانند و معتقدند که اِعمال قصاص برای [[انسان]] [[آزاد]] و برده، نیز [[زنان]] مینمایاند [[قرآن]] به هیچ [[طبقه اجتماعی]] در [[مصونیت]] از [[مجازات]] [[اذن]] نمیدهد. <ref>المنار، ج ۲، ص ۱۲۶. </ref> بر پایه [[آیات]] دیگری نیز مرد و [[زن]] در پیشگاه [[خدا]] یکساناند و تنها عامل برتریشان در [[اعمال نیک]] است: «... اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عـمِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی».... ([[آل عمران]] / ۳، ۱۹۵) <ref>المنار، ج ۴، ص ۳۰۵ - ۳۰۶. </ref> بعضی [[مفسران]]، عدم تساوی در بهرهمندی [[حقوق]] را عادلانه شمردهاند، زیرا براساس واقعیات [[زندگی]]، مردان «[[متصرف]] و مولّد و مدبّر» و [[سرپرست]] و مدیر زندگی[[زن]] هستند؛ اما زن از جهت ساختمان جسمی و [[روحی]] و [[تعهد]] زندگی داخلی و حمل و وضع، نمیتواند مولد و [[متعهد]] زندگی دیگران باشد، از اینرو چون زندگی مصرفی زنان را مردان باید تأمین کنند، [[حق]] [[دارایی]] و [[ارث]] آنان نصف مردان است. با در نظر گرفتن مسئولیتهای [[مالی]] مردان در قبال [[خانواده]]، دارایی مستقیم و نامستقیم زنان، مساوی یا بیش از مردان میشود. <ref>پرتوی از قرآن، ج ۶، ص ۳۲؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص ۹۷. </ref> در واقع، به نظر این مفسران، [[اسلام]] با وضع [[احکام]] ارث و دیه [[مالکیت]] را برای زنان به رسمیت [[شناخت]] و حقوق آنان را استیفا کرد<ref>فی ظلال القرآن، ج۱، ص ۵۷۶، ۵۸۶ - ۵۸۸. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | نیز [[آیه]] [[قصاص]] (بقره / ۲، ۱۷۸) را بیانگر گونهای [[تساوی]] در اِعمال [[قانون]] میان همه طبقات [[اجتماعی]] میدانند و معتقدند که اِعمال قصاص برای [[انسان]] [[آزاد]] و برده، نیز [[زنان]] مینمایاند [[قرآن]] به هیچ [[طبقه اجتماعی]] در [[مصونیت]] از [[مجازات]] [[اذن]] نمیدهد. <ref>المنار، ج ۲، ص ۱۲۶. </ref> بر پایه [[آیات]] دیگری نیز مرد و [[زن]] در پیشگاه [[خدا]] یکساناند و تنها عامل برتریشان در [[اعمال نیک]] است: «... اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عـمِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی».... ([[آل عمران]] / ۳، ۱۹۵) <ref>المنار، ج ۴، ص ۳۰۵ - ۳۰۶. </ref> بعضی [[مفسران]]، عدم تساوی در بهرهمندی [[حقوق]] را عادلانه شمردهاند، زیرا براساس واقعیات [[زندگی]]، مردان «[[متصرف]] و مولّد و مدبّر» و [[سرپرست]] و مدیر زندگی[[زن]] هستند؛ اما زن از جهت ساختمان جسمی و [[روحی]] و [[تعهد]] زندگی داخلی و حمل و وضع، نمیتواند مولد و [[متعهد]] زندگی دیگران باشد، از اینرو چون زندگی مصرفی زنان را مردان باید تأمین کنند، [[حق]] [[دارایی]] و [[ارث]] آنان نصف مردان است. با در نظر گرفتن مسئولیتهای [[مالی]] مردان در قبال [[خانواده]]، دارایی مستقیم و نامستقیم زنان، مساوی یا بیش از مردان میشود. <ref>پرتوی از قرآن، ج ۶، ص ۳۲؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص ۹۷. </ref> در واقع، به نظر این مفسران، [[اسلام]] با وضع [[احکام]] ارث و دیه [[مالکیت]] را برای زنان به رسمیت [[شناخت]] و حقوق آنان را استیفا کرد<ref>فی ظلال القرآن، ج۱، ص ۵۷۶، ۵۸۶ - ۵۸۸. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
=== حق [[حمایت]] قانون واقامه دعوا=== | === حق [[حمایت]] قانون واقامه دعوا=== | ||
مواد ۷ و ۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر در بردارنده [[حق]] حمایت از قانون و [[اقامه دعوا]] در [[مراجع]] [[صالح]] است. هرچند [[قرآن]] همواره [[پیروان]] خود را به گذشت سفارش میکند، در [[آیه]] ۴۱ [[شوری]] / ۴۲ [[حق]] [[یاری]] جستن را برای ستمدیده به رسمیت میشمرد: «ولَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُـلمِهِ فَاُولکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل». برخی با استناد به این آیه گفتهاند که ستمدیده حق دارد از خود به هر شکل که میتواند [[دفاع]] کند و کسی نمیتواند مانعش شود<ref>رساله حقوق، ص ۸۸. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | مواد ۷ و ۸ اعلامیه جهانی [[حقوق بشر]] در بردارنده [[حق]] حمایت از قانون و [[اقامه دعوا]] در [[مراجع]] [[صالح]] است. هرچند [[قرآن]] همواره [[پیروان]] خود را به گذشت سفارش میکند، در [[آیه]] ۴۱ [[شوری]] / ۴۲ [[حق]] [[یاری]] جستن را برای ستمدیده به رسمیت میشمرد: «ولَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُـلمِهِ فَاُولکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل». برخی با استناد به این آیه گفتهاند که ستمدیده حق دارد از خود به هر شکل که میتواند [[دفاع]] کند و کسی نمیتواند مانعش شود<ref>رساله حقوق، ص ۸۸. </ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
===[[حق]] [[مصونیت]] حیثیت، [[آبرو]] و [[حریم خصوصی]] افراد=== | ===[[حق]] [[مصونیت]] حیثیت، [[آبرو]] و [[حریم خصوصی]] افراد=== | ||
در ماده ۱۲ اعلامیه حقوق | در ماده ۱۲ اعلامیه [[حقوق بشر]]، این حق آمده است. بعضی از [[مفسران]] ذیل آیه «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنُوا اجتَنِبوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ ولا تَجَسَّسوا»... (حجرات / ۴۹، ۱۲) با [[یادآوری]] این مطلب که قرآن [[پرهیز]] از [[سوءظن]] و دخالت خودسرانه در حریم خصوصی [[مردم]] را سفارش میکند، معتقدند که این موضوع در [[اسلام]] از موضوعات مهم [[تشریع]] شده و فراتر از توصیهای [[اخلاقی]]، مسئلهای [[شرعی]] و از اصلیترین مبادی در [[نظام اجتماعی]] اسلام است. <ref>فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۳۴۶. </ref> [[آیات]] ۲۷ [[نور]] / ۲۴، حجرات / ۴۹، ۱۱ و همزه / ۱۰۴، ۱ به نمونههای دیگری از همین حق اشاره دارند.<ref>علی مهجور|مهجور، علی، حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.</ref> | ||
===حق [[مالکیت]]=== | ===حق [[مالکیت]]=== | ||
ماده ۱۷ اعلامیه حقوق بشر، حق مالکیت را برای همگان به رسمیت میشناسد. به دیده برخی مفسران، هر چند در پارهای از [[احکام]]، قرآن به عدم [[تساوی]] [[حکم]] کرده، در موضوع مالکیت براساس آیه ۳۲ [[نساء]] / ۴ میان [[زنان]] و مردان تفاوتی نمیگذارد و هرکس [[مالک]] دسترنج خود است: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبوا ولِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبنَ»...، به گونهای که دیگری حق ندارد به آن [[تجاوز]] کند. <ref>من وحی القرآن، ج ۷، ص ۲۱۹.</ref> در زمینه به رسمیت شناختن حق مالکیت، به شکل کلی نیز استناد به آیاتی مانند آیه ۲۹ [[سوره نساء]] / ۴ شدنی است. | ماده ۱۷ اعلامیه حقوق بشر، حق مالکیت را برای همگان به رسمیت میشناسد. به دیده برخی مفسران، هر چند در پارهای از [[احکام]]، قرآن به عدم [[تساوی]] [[حکم]] کرده، در موضوع مالکیت براساس آیه ۳۲ [[نساء]] / ۴ میان [[زنان]] و مردان تفاوتی نمیگذارد و هرکس [[مالک]] دسترنج خود است: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبوا ولِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبنَ»...، به گونهای که دیگری حق ندارد به آن [[تجاوز]] کند. <ref>من وحی القرآن، ج ۷، ص ۲۱۹.</ref> در زمینه به رسمیت شناختن حق مالکیت، به شکل کلی نیز استناد به آیاتی مانند آیه ۲۹ [[سوره نساء]] / ۴ شدنی است. | ||
به [[آیات]] دیگری نیز میتوان برای مفاد حقوق بشر استناد کرد: به [[اسراء]] / ۱۷، ۳۱، انعام / ۶، ۱۴۰ و ممتحنه / ۶۰، ۱۲ در اشاره به [[حقوق]] [[کودک]]، به [[شوری]] / ۴۲، ۳۸ درباره [[حق]] [[مشارکت]] [[آزاد]] در امور داخلی [[کشور]]،<ref>احکام القرآن، ج ۲، ص ۳۳۰؛ الفرقان، ج ۲۶، ص ۲۲۱ - ۲۲۲.</ref> به [[توبه]] / ۹، ۶ در مورد حق پناهجویی،<ref>روض الجنان، ج ۹، ص ۱۷۷.</ref> به [[انسان]] / ۷۶، ۳، کهف / ۱۸، ۲۹ و زمر / ۳۹، ۱۸ در زمینه [[آزادی عقیده]]. <ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۱۲۳؛ من وحی القرآن، ج ۱۴، ص ۳۲۱؛ ج ۱۹، ص ۳۱۹.</ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | به [[آیات]] دیگری نیز میتوان برای مفاد [[حقوق بشر]] استناد کرد: به [[اسراء]] / ۱۷، ۳۱، انعام / ۶، ۱۴۰ و ممتحنه / ۶۰، ۱۲ در اشاره به [[حقوق]] [[کودک]]، به [[شوری]] / ۴۲، ۳۸ درباره [[حق]] [[مشارکت]] [[آزاد]] در امور داخلی [[کشور]]،<ref>احکام القرآن، ج ۲، ص ۳۳۰؛ الفرقان، ج ۲۶، ص ۲۲۱ - ۲۲۲.</ref> به [[توبه]] / ۹، ۶ در مورد حق پناهجویی،<ref>روض الجنان، ج ۹، ص ۱۷۷.</ref> به [[انسان]] / ۷۶، ۳، کهف / ۱۸، ۲۹ و زمر / ۳۹، ۱۸ در زمینه [[آزادی عقیده]]. <ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۱۲۳؛ من وحی القرآن، ج ۱۴، ص ۳۲۱؛ ج ۱۹، ص ۳۱۹.</ref>.<ref>[[علی مهجور|مهجور، علی]]، [[حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref> | ||
==جستارهای وابسته== | ==جستارهای وابسته== | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
* [[حقوق اسلامی]] | * [[حقوق اسلامی]] | ||
* [[حقوق انسانی]] | * [[حقوق انسانی]] | ||
* حقوق بشر | * [[حقوق بشر]] | ||
* [[حقوق خانواده]] | * [[حقوق خانواده]] | ||
* [[حقوق فردی]] | * [[حقوق فردی]] | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
[[رده:حقوق]] | [[رده:حقوق]] | ||
[[رده:حق]] | [[رده:حق]] | ||
{{ارزشهای اجتماعی}} |
نسخهٔ ۱۹ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۲۷
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
حق در لغت، مقابل باطل و به معنای واجب، ثابت، محکم و تردید ناپذیر،[۱] و مطابقت و موافقت[۲] به کار میرود. برخی از واژهپژوهان معاصر، آن را در برابر باطل و گمراهی دانسته و نوعی ثبوت به همراه مطابقت با واقع را وجه مشترک همه معانی یاد شده میداند. به گفته وی همه کاربردهای قرآنی این واژه یا مشتقات آن، مصداقی از همین معنایند ﴿وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۳]، ﴿فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۴]، ﴿فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ﴾[۵].[۶]بشر نیز بر زن و مرد و مفرد و جمع اطلاق میشود. [۷] مفهوم نو از حق در رهیافت حقوق بشر با مفهوم حق در قرآن متفاوت است. اصطلاح " Human Rights " اصطلاحی نوپدید در عرف حقوق امروزی است که در زبان عربی به «حقوق الانسان» و در فارسی به «حقوق بشر» ترجمه شده است. این ترکیب، برگرفته از دو واژه " Human " به معنای انسان و " rights " به معنای حقوق است. [۸]حق در عرف حقوقی، امتیاز و نفعی متعلق به شخص است که قاعده حقوقی هر کشور در مقام اجرای عدالت از آن حمایت میکند و به او در تصرف در موضوع حق و منع دیگران از تجاوز به آن توان میدهد. [۹]
واژه حق در قرون وسطا تنها به معنای امتیاز داشتن کسی نسبت به چیزی یا کسی به کار میرفت و به تدریج پس از رنسانس معنای گستردهتری یافت. در قرن ۱۷ و ۱۸ جان لاک و ژان ژاک روسو بر نظریه حقوق طبیعی تأکید کردند: [۱۰] براساس این نظریه، هر انسانی از بدو تولد دارای آزادیهایی است که طبیعت آنها را به او بخشیده است. حیات انسانی، آزادی، مالکیت و مانند آنها در نظریه حقوق طبیعی با عنوان حق زندگی، حق آزادی و حق مالکیت یاد شد. بدین ترتیب، واژه حق در کاربرد جدیدش برخی از آزادیهایی را نیز دربرگرفت که حقوق طبیعی خوانده میشدند و افزون بر معنای "امتیاز داشتن"، معنای "آزاد بودن" یا "مباح بودن" را نیز شامل شد. برخلاف معنای نخست واژه حق، حقوق طبیعی انتقال ناپذیرند؛ یعنی نه خود فرد میتواند این حقوق را از خود سلب کند و نه هیچ نهاد دولتی یا غیر دولتی میتواند او را از دستیابی به این حقوق محروم کند؛[۱۱] اما در قرآن حق به معنای "آزاد بودن" هرگز به کار نرفته است. در برخی از آیات نیز حق بر "حکم تکلیفی الزامآور" دلالت میکند؛ مانند: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾[۱۲].[۱۳] و ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ﴾[۱۴].[۱۵]، از این رو به هیچ رو نمیتوان آن را به معنای حق طبیعی پنداشت.[۱۶]
تاریخچه و مبانی رهیافت حقوق بشر
مورّخان، ریشه اندیشههای حقوق بشری را به فیلسوفان رواقی در یونان باستان باز میگردانند،[۱۷] چنانکه مطالعه درباره حقوق انسان در میراث اسلامی نیز بیسابقه نیست. از آنجا که مبنای حق در حقوق اسلامی خداست، حقوق انسان نیز نقطه مقابل تکالیفی است که او انسانها را به انجام دادنشان در زندگی وا داشته است. بر همین اساس، مهمترین وظیفه انسان عبودیت خداست که از راه ادای "حق الله" و "حقالناس" بدان عمل میشود. از مهمترین آثاری که در آن بر پایه قرآن، این حقوق فهرست شدهاند، رساله حقوق امام سجاد(ع) است. در این رساله، وظایف شرعی که بر عهده مسلمان است، از آن جهت که حقوقی را برای دیگران ثابت میکند، به عنوان حق ذکر شدهاند. از سوی دیگر، اندیشههای حقوق بشری را در آثار اندیشمندان مسلمان نیز میتوان پی گرفت. این اندیشهها که با عنوان عدالت و سیاست مُدُن تدوین شدهاند و در آثار بسیاری از حکیمان مسلمان، مانند فارابی[۱۸]،غزالی[۱۹]، ابن خلدون [۲۰]، ابن سینا [۲۱] و خواجه نصیرالدین طوسی [۲۲] وجود دارند، عموما با الهام از فیلسوفان یونانی همچون ارسطو وافلاطون به رشته تحریر درآمدهاند و بیشتر مبنای فلسفی دارند تا دینی.
بحث حقوق بشر از قرنهای ۱۷ و ۱۸ با صبغه حقوقی در اروپا و آمریکا پی گرفته شد و تا پایان قرن ۱۸ میلادی شماری بیانیه و اعلامیه نوشته شد که در آنها حق آزادی بیان، مذهب، مطبوعات و اجتماعات، حق مالکیت، حق حیات و حق مقاومت در برابر زور را حقوق نخستین هریک از شهروندان یاد شدند. مهمترین آنها اعلامیه حقوق انگلستان ۱۶۸۹، اعلامیههای حقوق منضم به قوانین اساسی ایالات متحده آمریکا ۱۷۷۶، اعلامیه حقوق بشر و اتباع فرانسه ۱۷۸۹، دو فقره اصلاحیه قانون اساسی ایالات متحده آمریکا ۱۷۹۱، اعلامیه حقوق مندرج در قانون اساسی فرانسه ۱۷۹۳ و اعلامیه حقوق و تکالیف مندرج در قانون اساسی فرانسه ۱۷۹۵ بودند.
این بیانیهها پیرو مسائل اجتماعی و تحولات سیاسی نوشته شدند که در اروپا به وقوع پیوستند، از این رو مسائلی که در آنها یاد شدند، به نوعی در جهت محدود ساختن قدرت پادشاه و کلیسا در برابر مردم و نهادهای مدنی نوپا بودند. پس از استقلال آمریکا نیز کسانی که از اروپا به این قاره نو مهاجرت کرده بودند، با نگارش منشور آزادی و سپس مقدمهای بر قانون اساسی ایالات متحده کوشیدند تا مانع تکرار رخدادهای ناگواری شوند که از قدرت بیحد و حصر حکومتهای اروپایی به وقوع پیوسته بودند؛[۲۳] اما آنچه سبب شد تا سرانجام، سندی با عنوان "اعلامیه جهانی حقوق بشر" به تصویب نزدیک به همه دولتهای جهان برسد، وقوع دو جنگ جهانی در دهههای آغازین قرن ۲۰ بود. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد تأسیس شد و سرانجام، اعلامیه جهانی حقوق بشر در ۱۹۴۸ میلادی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بیهیچ رأی مخالفی به تصویب رسید. [۲۴] مقدمه این اعلامیه، ضمن تأکید بر کرامت انسان، آزادی، صلح و عدالت، دربردارنده تعهد دولتها بر رعایت مؤثر حقوق بشر و گسترش اجرای آن است. خلاصه، مفاد اعلامیه بر مساوات میان انسانها در بهرهمندی از حقوق و آزادیهای انسانی بی در نظر گرفتن نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقیده، ملیت، ثروت و [محل] ولادت تأکید ورزیده است. [۲۵]
مسئله اصلی در تصویب و نگارش این اعلامیه، پایان دادن به درگیریها و مناقشاتی بود که زندگی عادی انسانها را ناممکن ساخته و آرامش نسبی زندگی را از میان برده بود و در واقع، هیچ مبنای مشخص فکری به عنوان اساس حقوق بشر، پیشاپیش مد نظر نگارندگان قرار نداشت و "هدف نگارندگان اعلامیه، تأمین این ۵ آرمان اساسی در زندگیبشر بود: آزادی؛ عدالت؛ نظم؛ امنیت؛ رفاه".[۲۶] تصویب این اعلامیه و اعلامیههای دیگری که ضمانت اجرایی داشتند، مقارن با تحولاتی در حوزه اندیشه بود. رشد اومانیسم و فردیتگرایی در اندیشه غربی سبب شد تا برخی از دولتها حقوق بشر را تنها زاییده اندیشههای غربی بدانند، در نتیجه نگاه خوشبینانهای به آن نداشته باشند. [۲۷] یکی از انتقادهای مهم به حقوق بشر این است که تفاوت واقعی انسانها با یکدیگر را نادیده گرفته و با توجه به اندیشه جهانی شدن، امپریالیسم فرهنگی را به بار میآورد. این مسئله مایه تسلط کشورهای غربی بر گفتمان حقوق بشر شده است،[۲۸] از اینرو تا امروز که نزدیک ۶۰ سال از تصویب این اعلامیه میگذرد، بحث درباره چگونگی اجرای مفاد حقوق بشر ادامه دارد.
برای ایجاد وفاق بین المللی در هنگام تصویب اعلامیه، نظریات حداقلی در نظر گرفته شد. بر این اساس، کمیسیون حقوق بشر به مبانی فلسفی حقوق بشر توجهی نشان نداد و بیش از آنکه مبانی دینداران یا لائیکها لحاظ شود، نگاهی عملگرایانه به مفاد اعلامیه بر کل آن حاکم بود، از این رو سعی شد تا نظر خاص دین یا گروه خاصی چیره نشود و فارغ از توافقی بر سر ارزشها و باورهای بنیادین، وفاق بر سر هنجارها و قواعد عملی به وجود آید؛[۲۹] اما از سوی دیگر، این مسئله سبب شد تا پیروان برخی از ادیان به دلیل تعارض بعضی مفاد اعلامیه با احکام دینی خود و تعارض اصول دین با مبانی سکولاریستی که با نگاهی غیر دینی ـ نه ضد دینی ـ حقوق بشر را مدون ساخته بود، به چالش برسند. [۳۰] این چالش به بحثهای دامنهداری میان فقیهان و اندیشمندان مسلمان انجامید، تا سرانجام دست به کار تدوین اعلامیههایی شدند که در آنها قرآن و شریعت اسلام معیار حقوق بشر قرار گرفت. گذشته از آنکه تدوین حقوق بشر با دیدگاهی خاص ـ اعم از دینی یا غیر دینی ـ شاید کاری مغایر با اهداف عملگرایانه حقوق بشری پنداشته شود؛ اما نگارش اعلامیههای حقوق بشر اسلامی را میتوان تلاشی برای عملی ساختن ایدههای حقوق بشر بر اساس قرآن دانست. این تلاش به صدور بیش از ۷ اعلامیه (یا طرح اعلامیه) مربوط به حقوق بشر اسلامی انجامید که مهمترین آنها اعلامیه قاهره است که در سال ۱۹۹۰ میلادی در اجلاس وزرای امور خارجه سازمان کنفرانس اسلامی به تصویب رسید. اعلامیههای دیگری نیز از سوی شورای اسلامی اروپا (۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ لندن)، اجلاس کویت (۱۹۸۰ کویت) و سازمان کنفرانس اسلامی (۱۹۷۹ مکه) و (۱۹۸۱ طائف) صادر شده است. [۳۱]
اعلامیه حقوق بشر اسلامی، ضمن تأکید بر کرامت ذاتی انسان، در نخستین مادهاش خود انسانها را تنها در تحمل تکلیف مساوی دانسته و هیچ به تساوی در برخورداری از حقوق تصریحی ندارد. ماده ۲۴ آن نیز همه حقوق و آزادیهای مذکور در این سند را در گرو مطابقت با احکام شریعت اسلامی دانسته است. چون برخی از احکام فقهی اسلام صراحتا با مفاد حقوق بشر در تغایر یا تعارضاند، اعلامیه حقوق بشر اسلامی نیز به صورتی تقریبا مبهم بدانها پرداخته است؛ مانند مسئله تغییر دین که در ماده ۱۰ این سند بدان اشاره شده؛ اما تصریح روشنی در مورد مشخص ساختن جواز تغییر دین مسلمان یا اجبار دیگران به اسلام از این ماده به دست نمیآید؛ نیز نظیر عدم تبیین منشأ قدرت حکومت که در اعلامیه جهانی حقوق بشر، مردماند؛ اما در اعلامیه قاهره حکومت، امانتی است که به حاکم یا هیئت حاکمه سپرده شده و نباید در آن خیانت روا داشت؛ ولی مشخص نشده که این امانت را چه کس یا کسانی واگذاردهاند.
در شمار ویژگیهای دیگر این اعلامیه میتوان به ممنوعیت صریح بردهداری در ماده ۱۱، به رسمیت شناختن حق مالکیت ادبی و معنوی در ماده ۲۷، اذعان به برابری زن و مرد در حیثیت انسانی در ماده۶، مبارزه با استعمار و حق ستیز با آن در ماده ۱۱، فراهم آوردن محیط معنوی و دینی در ماده ۱۷، تصریح به حقوق کودکان در ماده ۷ و حقوق بشر دوستانه به هنگام جنگ در ماده ۳ اشاره کرد. [۳۲] با این همه، بحث در مورد سازگاری حقوق بشر با قرآن و اسلام نیز ارائه راه حلهای گوناگون از سوی متفکران و اندیشمندان مسلمان برای برطرف ساختن چالش موجود میان حقوق بشر و اسلام همچنان ادامه دارد. نگاههای نو به تفسیر متون مقدس در سالهای اخیر، نیز برداشته شدن فاصلههای جغرافیایی بر اثر ارتباطات نوین بشری به مطالعاتی وسیعتر و تحقیقاتی پردامنه در جهت بررسی رابطه اسلام و قرآن با حقوق بشر انجامیده است. [۳۳].[۳۴]
قرآن و مبانی حقوق بشر
در حوزه اندیشه اسلامی، در واکنش به اعلامیه حقوق بشر، برخی دیدگاههای موافق و مخالف پدید آمدند که در میان دو سر این جریان نیز طیفهای میانی هستند.
دیدگاه ناسازگاری قرآن و مبانی حقوق بشر
این دیدگاه، از حقوق بشر از جهت ناسازگاری مبانیاش با قرآن انتقاد کرده و آیاتی از قرآن را شاهد مدعای خود برشمرده است. این تعارض از اصل به تدوین و باورمندی به چنین حقوقی از سوی انسانها بازمیگردد. از دیدگاه این متفکران، قرآن برای جهان و انسان پیوند تکوینی اصیلی معتقد است ﴿وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا﴾[۳۵] که برای تدوین حقوق بشر نیز باید به این رابطه توجه کرد، وگرنه براساس عرف و قرارداد نمیتوان حقوق بشر را به درستی تشخیص داد، هر چند انسانها گمان کنند که در تدوین این حقوق موفق بودهاند. ﴿الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾[۳۶] نتیجه بیاعتنایی به رابطه میان انسان و جهان، رویگردانی از دین حق است که از دیدگاه قرآن چیزی جز سفاهت نیست ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۳۷]، چنانکه برخی روایات در زمینه عقل نیز مؤیدند: «اَلْعَقْلُ؛ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ »[۳۸] بر پایه عکس نقیض این سخن، آنچه با آن خدا پرستش نشود، به راستی عقل نیست و از همین رو است که قرآن کسانی را که از دین ابراهیم(ع) روی گرداندند، نادان و سفیه میشمرد. [۳۹] بر این اساس، کار قانونگذاری و تعیین حقوق تنها از آنِ خدا است[۴۰]، زیرا اوست که هیچ کوچک و بزرگی از وی پنهان نیست: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[۴۱] و فراموشی در او راه ندارد: ﴿ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾[۴۲] خدا با دو منبع فطرت و وحی، حقوق انسان را پایه ریزی کرده است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۴۳]؛ امّا منبع وحی ارجمندتر از فطرت است، به همین دلیل پیامبر(ص) قبل از دریافت وحی از پیش خود و از روی هوس سخن نمیگوید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾[۴۴] بر همین پایه و به دلیل آنکه تنها خدا شناخت کاملی از رابطه اصیل جهان و انسان دارد، نیز با توجه به اینکه قرآن ولایت الهی را همه جانبه میداند، حکم تنها از آنِ خداست و بشر اصالتاً در قانونگذاری حق ندارد: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۴۵] و بیاعتنایی به قوانین الهی نیز نتیجهای جز ناکامی و گمراهی نخواهد داشت ﴿لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ﴾[۴۶].[۴۷] شاید بتوان مهمترین ویژگی این دیدگاه را که براساس آن با تدوین حقوق بشر از جانب انسانها مخالفت شده است، این نکته دانست که عقل به معنای دانش و خرد اکتسابی گسسته از آیین الهی، سفاهت و نادانی است و در حقیقت، عقل نیست، از اینرو نمیتوان در شناخت هیچ مسئلهای به دارندگان چنین عقلی چشم دوخت؛ به ویژه در شناخت منابع حقوق بشر که امری اعتقادی است. [۴۸] این دیدگاه، کاستیهای بنیادین دیگری برای حقوق بشر مدرن برمیشمرد: نادیده گرفتن فطرت انسان؛ غفلت از پیوند انسان با خدا. [۴۹]
دیدگاه دیگری در نقد مبانی حقوق بشر از اعتراضات یاد شده پا را فراتر نهاده و معتقد است نگرشی که در آن خدا نادیده انگاشته شود، دیدگاهی الحادی است و اگر با چنین رویکردی، حقوقی برای بشر تدوین شود، بر «پوزیتویسم حقوقی» استوار است. [۵۰] مطابق دیده این گروه، از آنجا که خدا ریشه همه حقوق است، اگر او نادیده گرفته شود، هیچ حقی برای هیچ کس ثابت نمیشود. [۵۱] پیروان این دیدگاه معتقدندکه تدوین حقوق بشر بر پایه حقوق طبیعی است [۵۲] و ضمن اشکالاتی که به حقوق طبیعی وارد است، اعلامیه حقوق بشر نیز تناقضاتی دارد؛ از جمله در این اعلامیه بر "کرامت انسان" فراوان تأکید شده و بر همین اساس مثلاً مجازات "موهن، خشونت آمیز و ظالمانه" مطلقاً ممنوع اعلام شده است، درحالی که برای این کرامت هیچ مرزی بازگو نشده است. قرآن به کرامت انسان معتقد است: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾[۵۳]؛ اما همین انسان که خدا به او کرامت بخشیده، اگر آیات او را فراموش کند، از چارپایان پستتر و بهرهاش دوزخ است: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾[۵۴]؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ﴾[۵۵] و بدترین جنبندگان: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۵۶] به این ترتیب، قرآن برای انسان کرامتی تکوینی باور دارد؛ اما در اعلامیه حقوق بشر نادیده گرفته شده که انسان به جهت داشتن همین کرامت وظایف سنگینی دارد که عدم انجام دادن آنها او را از انسانیت فرو میاندازد. [۵۷] در این دیدگاه، کرامت انسانی و مرز آن، اساس تعیین حدود آزادی و انواع مجازاتهای کیفری است[۵۸].[۵۹]
دیدگاه سازگاری قرآن و مبانی حقوق بشر
برخی دیگر از متفکران که ریشه حقوق بشر را حقوق طبیعی میدانند، تعارضی میان کلیت حقوق مندرج در اعلامیه حقوق بشر و مبانی اسلام نمیبینند و از آنجا که اعلامیه بر مقام ذاتی انسان تکیه دارد، آن را در جهت آموزههای قرآنی درباره انسان قلمداد میکنند. براین اساس، معتقدند که این اعلامیه را نه غربیان بلکه میبایست مسلمانان صادر میکردند که به کرامت ذاتی انسان اعتقاد داشته و او را از مظاهر الوهیت دانستهاند: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۶۰]؛ سرشت وی را متمایل به نیکیها: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۶۱] و آن را معتدلترین و کاملترین سرشتها میدانند: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[۶۲] در این دیدگاه، اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه حقوق و پیش از کاوش فیلسوفانه و بررسی انطباق آن با اصول دین، با تصمیمهای سیاسی نمیتوان به رد یا پذیرش آن اقدام کرد. [۶۳] در مورد همین دیدگاه برخی معتقدند که حقوق اساسی و بنیادین انسان، رهاورد ضرورتها و مقتضیات خاص اجتماعی نیستند، بلکه حقوقی فطریاند و ریشه در قانونگذاری یا اراده حکومت ندارند، از این رو دیدگاه شریعت نیز درباره این حقوق، ارشادی است. [۶۴] دیدگاه دیگری در پی رفع تعارض میان مبنای حق در اسلام و مبانی حقوق بشر مدرن، معتقد است حق "آزاد بودن در انتخاب" را بر اساس مبانی اسلامی نمیتوان از هیچ انسانی گرفت، زیرا سلب چنین حقی با اصل ایمان، عدالت و اختیار در انتخاب راه هدایت، منافات دارد. با کاوش در آیات قرآن روشن میشود که دو مفهوم "حق بودن" و "حق داشتن" با یکدیگر متفاوتاند، از این رو با آنکه اسلام حق است و طریق هدایت، هیچ کس حق ندارد تا دیگری را به پذیرش آن وا دارد.
بر اساس این دیدگاه، فهم برخی از آیات قرآن، تنها از این راه شدنی است که بگوییم قرآن که طریق هدایت را سفارش میکند و بر حق میداند، برای انسانها حق انتخاب معتقد است و هیچ انسانی را به پذیرش راه حق وا نمیدارد: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۶۵]، ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۶۶]، ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ﴾[۶۷]، ﴿ فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ ﴾[۶۸]؛ پذیرش چنین حقی از سوی قرآن، بدین معناست که انسان به جهت کرامت انسانیاش در انتخاب مذهب، عقیده و روش زندگی آزاد است و خدا به او حق داده است که سعادت را به خواست خود برگزیند؛ یا از پذیرش آن خودداری ورزد. این دیدگاه در برخی از نسخههای خود با تحلیلی وجودشناختی از ایمان، آزادی را عنصر جدایی ناپذیر آن میداند و معتقد است نفی آزادی به ویژه آزادی اجتماعی، نه تنها با آموزههای قرآن سازگاری ندارد، به نابودی ایمان میانجامد. [۶۹] مفسری، سازگار با همین دیدگاه در تفسیر آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۷۰] معتقد است چون اصول، اهداف و احکام اسلام برای رشد یافتگان از هر جهت بیان شده و در همین آیه کامل و جامع نمودار گشته، دیگر جایی برای اکراه نیست. [۷۱] بعضی نیز در مورد باطل بودن ایمان شخص مکره، اجماع علمای مسلمانان را ادعا کرده و سخن برخی اروپاییان درباره این مطلب که اسلام مردم را به زور اسلحه مؤمن ساخته، افترایی کذب خواندهاند. [۷۲] برخی تفسیرهای اجتماعی قرآن نیز گرچه کمتر به مبانی حقوق بشر پرداختهاند، از مسائل آن بحث کردهاند که این، خود نشانه پذیرش اصل مسئله از سوی آنان است[۷۳].[۷۴]
سنجش مفاد اعلامیه حقوق بشر با قرآن
گذشته از سازگاری یا ناسازگاری مبانی حقوق بشر با اندیشههای حقوقی اسلام، بسیاری معتقدند در این اعلامیه، مسئله مهم، سازگاری یا ناسازگاری مفاد آن با قوانین اسلامی است، زیرا آنچه به لحاظ عملی در جهان اهمیت دارد، رعایت حقوق بشر است نه توجیه مبانی آن،[۷۵] از این رو برخی از فقیهان و اندیشمندان مسلمان به بررسی تطبیقی مفاد اعلامیه با احکام اسلام پرداختهاند و در این میان، برخی علیرغم ظاهر زیبا و خوشنمای مواد اعلامیه حقوق بشر آن را با تعالیم اسلام ناسازگار دانسته و یکی از ادله آن را تفسیر متفاوت تنظیم کنندگان آن از مفاهیمی همچون آزادی، امنیت عمومی، رفاه، آموزش و پرورش و... با تفسیر این مفاهیم در اسلام دانستهاند. [۷۶] از سوی دیگر قدرتهای حاکم در جهان امروز را ـ که با استناد به همین مواد حقوقی توانستهاند بر جهان تسلط پیدا کنند ـ افرادی ناشایسته اعتماد و دارای دیدگاههای صهیونیستی دانسته که گفته قرآن درباره اسلاف یهودی آنان، مبنی بر عدم اعتماد به آنان حتی در حفظ یک امانت کم بها، بر ایشان نیز صادق است ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾[۷۷]؛ چه رسد به حفظ امانت جهانی،[۷۸] در مقابل، بعضی مفسران نیز شواهدی تا اندازهای فراوان در اثبات سازگاری نسبی مفاد حقوق بشر با قرآن گرد آوردهاند. [۷۹] گرچه سنجش تطبیقی مفاد حقوق بشر با یکایک آیات قرآن به شکل کامل آسان نیست، بحثهای دامنهداری که در موافقت و مخالفت سازگاری این مفاد با قرآن درگرفتهاند، به خودی خود نشانگر ضرورت بحث از چنین سنجشی هستند. آیاتی که در ادامه بررسی میشوند برپایه رابطه محتوای این آیات با یکی از مفاد حقوق بشر انتخاب شدهاند؛ مفادی که میتوان آنها را مهمترین موارد چالش برانگیز اعلامیه جهانی حقوق بشر با قرآن برشمرد.[۸۰]
حق حیات
برخی فقیهان این حق را که در ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر به صراحت ذکر شده، به جهت اطلاقش، مغایر با شریعت اسلام تشخیص دادهاند. برایناساس، مطابق دو آیه از آیات قرآن، سوء استفاده از حق حیات سبب میشود، شرعا این حق از انسان گرفته شود:﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ﴾[۸۱]، ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾[۸۲]؛ البته چنین فرمانهایی به سبب نقض پیمانها و قراردادهاست: ﴿لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ﴾[۸۳].[۸۴] نادیده گرفتن حق حیات، تنها در مسئله جهاد نیست، بلکه اگر زندگی کسی با حیات اجتماع در تعارض باشد، باز این حق از او ستانده میشود؛ مانند ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۸۵].[۸۶] بعضی از مفسران در تفسیر آیه ﴿مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾[۸۷] و آیات دیگر قتل و قصاص، یادآور شدهاند که دلیل یکسان دانستن قتل نفس با کشتن همه مردم در این آیه، افزون بر تأثیرات مخرّب اجتماعی و پیدایی عداوت در جامعه [۸۸] این است که هر انسانی به خودی خود حق حیات دارد و قتل هر کس در حکم تجاوز به حقی است که همه نفوس در آن مشترکاند. ارزش ذاتی این حق و حرمت آن سبب شدهاست تا حکم قصاص برای جلوگیری از خونریزی بیشتر جعل شود، تا حیات انسانی از قتل مصون بماند. [۸۹] تأکید اسلام بر حفظ جان تا اندازهای است که در تفسیر ﴿وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا﴾[۹۰].[۹۱] گفته شده در دَوَران امر میان ترک واجب یا ارتکاب حرام و حفظ جان مؤمن، شریعت اسلام به جواز ترک واجب یا ارتکاب حرام برای حفظ این مصلحت حکم میکند. [۹۲] ابنعباس در روایتی از پیامبر(ص) میگوید قاتلی که عمدی قتل کرده، توبه ندارد. [۹۳] افزون بر این، مفسران به آیات دیگری در این زمینه استناد کردهاند ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾[۹۴]، ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۹۵]، ﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا﴾[۹۶].[۹۷].[۹۸]
حق آزادی
حق آزادی، ضمن آنکه روح حاکم بر اعلامیه حقوق بشر است، در مواد یکم، دوم، سوم و چهارم نیز بدان تصریح شده است. از مسائل این حق، آزادی * عقیده است که در ماده ۱۸ و ۱۹ اعلامیه ذکر و بر آزادی دین و ابراز عقاید نیز تأکید شده است؛ اما بعضی از مفسران معتقدند که قرآن آزادی عقیده را تشریع نکرده است، زیرا این تناقضی آشکار است که از یک سو مردم به راه توحید و نفی شرک فراخوانده شوند و از سوی دیگر به آنها به نپذیرفتن راه هدایت اجازه داده شود. [۹۹] به سخن دیگر، حصول عقیده ـ که همان درک تصدیقی است که در ذهن حاصل میشود ـ عملی اختیاری نیست تا بتوان برخی را از آن منع و برخی را در آن آزاد گذاشت و آنچه در مورد عقیده، تکلیفبردار است، لوازم عملی آن است؛ مثل دعوت به یک عقیده یا ردّ یک عقیده که آزادی در این موارد تابع قانون حاکم در هر جامعه است، بنابراین آیه «لا اِکراهَ فِی الدِّینِ» تنها در مقام اثبات این مطلب است که واداشتن افراد به «اعتقاد به دین» صحیح نیست، چون اعتقاد اکراه بردار نیست. [۱۰۰] جمله «قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ» نیز تحلیلی بر این حقیقت است که چون حقایق دین با بیانات الهی و سنت نبوی کاملاً روشن است، معلوم است که رشد در پیروی دین و غیّ در ترک آن است، بنابراین اکراه در دین معنا ندارد. [۱۰۱] به گفته برخی، از این آیه در زمینه آزادی عقیده آزادی تکوینی برداشت میشود نه تشریعی؛ یعنی قوانین حاکم بر آفرینش انسان به گونهای است که میتواند موحد یا ملحد باشد؛ اما از جهت تشریع و قانون الهی مجاز به پذیرش الحاد نیست، همانگونه که انسان از نظر تکوین در خوردن سم آزاد است؛ ولی از نظر تشریعحق ندارد حیات خود را به خطر اندازد. [۱۰۲] بعضی از باورمندان این دیدگاه، ضمن تأکید بر اینکه مرز آزادی در اسلام «قرب الی الله» است و هر چیزی که انسان را «از خدا باز دارد» ضد ارزش و ممنوع است، تنها پرسش برای فهم مسائل دینی را مجاز میدانند و به استناد آیه «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یسمَعَ کَلـمَ اللّهِ ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایعلَمون» (توبه / ۹، ۶) سؤال و بحث علمی را جایز میشمرند، اگر بحثها تنها در محافل علمی و نزد کسانی انجام گیرد که توانایی پاسخ به «شبهات» دینی را دارند، و گرنه جایز نیست. [۱۰۳] در برابر، برخی معتقدند قرآن حق آزادی عقیده و بیان را برای کسانی که مخاطب آن هستند به رسمیت شناخته و نگاه حقوقی به این گونه حقی که قرآن برای انسان معتقد است، نتیجهاش این است که دولت اسلامی به عنوان طرف تعهد و تکلیف در همه حقها، در این مورد نیز باید حق آزادی عقیده را به کسانی که آنها را بر حق نمیداند، بدهد. [۱۰۴] در همین جهت، بعضی از مفسران «لا اِکراهَ فِیالدِّینِ» (بقره / ۲، ۲۵۶) را یک «قاعده کبروی» از قوانین اسلام و «رکنی عظیم» از ارکان سیاسی اسلام برشمردهاند و با استناد به آیه «اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وجـدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ»... (نحل / ۱۶، ۱۲۵) معتقدند که میتوان با اعتماد بر «... قَد تَبَینَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ»... (بقره / ۲، ۲۵۶) صراط مستقیم ایمان را بیفتنه و جنگ به همگان نشان داد، از این رو جهاد، جوهر دین و مطلوب ذاتی آن نیست، بلکه تنها بر اثر ضرورت امور سیاسی واجب میشود. [۱۰۵] برخی از کسانی که معتقدند دین اسلام حق آزادی عقیده را به رسمیت شناخته، چنین استدلال میکنند که اسلام دینی تبلیغی است و دیگران را به ارتداد از دین خود و گرویدن به اسلام فرا میخواند. اگر اسلام به شکل کلی، حق آزادی عقیده را به رسمیت نشناخته باشد، تعارض پیش میآید، بنابراین پیشاپیش، این امکان را شدنی گرفته که هرکس میشود بر اساس مسیر فکریاش راهی غیر از راه حق را برگزیند. [۱۰۶] در تأیید این مدعا افزون بر آیات پیشین، میتوان به آیات دیگری نیز استناد کرد. (آل عمران / ۳، ۶۴، ۱۱۰؛ مائده / ۵، ۶۵؛ یونس / ۱۰، ۹۹؛ کهف / ۱۸، ۲۹؛ عنکبوت / ۲۹، ۴۶ و...).
در موضوع رهایی از بردگی نیز که در بحث آزادی یاد میشود، همان مفسران که معتقدند از میان سه سبب اساسی بردگی، یعنی جنگ با کافران حربی، غلبه و گرفتن به زور و ولایت، اسلام دو سبب اخیر را رد کرد و آنها را مجوز بردهداری ندانست؛ اما سبب نخست را پایدار گذاشت، زیرا کافر حربی که با خدا و پیامبرش میستیزد و جز نابودی انسانیت و حرث و نسل هدف ندارد، از مزایای انسانی برخوردار نیست و باید او را به هر شکل که میشود، هر چند سلب آزادی، دفع کرد. [۱۰۷] بردهداری به استناد برخی از آیات قرآن مشروع است. این آیات، ضمن به رسمیت شناختن بردهداری، برای آن قوانینی یاد میکنند؛ مانند آیات ازدواج بردگان: «... فَمِن ما مَلَکَت اَیمـنُکُم مِن فَتَیـتِکُمُ المُؤمِنـتِ واللّهُ اَعلَمُ بِایمـنِکُم بَعضُکُم مِن بَعضٍ فانکِحوهُنَّ بِاِذنِ اَهلِهِنَّ وءاتوهُنَّ اُجورَهُنَّ»... (نساء / ۴، ۲۵) و قصاص درباره آنان: «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی... والعَبدُ بِالعَبدِ».... (بقره / ۲، ۱۷۸) بعضی از صاحبنظران معتقدند اسلام فراوان در جهت لغو تدریجی بردهداری سعی داشته و با وضع قوانین خاص، این سنت از میان مسلمانان رخت بربسته است؛ از جمله این قوانین، کفّاره قسم: «لا یؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فی اَیمـنِکُم ولـکِن یؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُمُ الاَیمـنَ فَکَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـکینَ مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ اَهلیکُم اَو کِسوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبَةٍ» (مائده / ۵، ۸۹)، کفاره قتل غیر عمد: «ومَن قَتَلَمُؤمِنـًا خَطَـ ٔ ًا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ ودِیةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلی اَهلِهِ»... (نساء / ۴، ۹۲) و کفاره ظهار است: «والَّذینَ یظـهِرونَ مِن نِساهِم ثُمَّ یعودونَ لِما قالوا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مِن قَبلِ اَن یتَماسّا»... (مجادله / ۵۸، ۳) که در آنها آزاد کردن بنده، یکی یا بخشی از کفّارات است.
اسلام از یک سو با تأکید بر کرامت ذاتی انسان (اسراء / ۱۷، ۷۰) و ذاتی نبودن بردگی و از سوی دیگر با وضع قوانین ویژه، تمهیداتی را برای نابودی بردهداری فراهم ساخت. [۱۰۸] در این جهت، یکی از مفسران در تفسیر «قُل یـاَهلَ الکِتـبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیـ ٔ ًا ولا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ» (آلعمران / ۳، ۶۴) معتقد است همه، در اصل آفرینش و مواهب آن از یک گوهرند و اختلاف در رنگ و نژاد نباید خاستگاه تبعیض باشد. نفی اتخاذ ارباب، سرباز زدن از تحمیل عارضه اجتماعی و نظام غیر طبیعی اربابیابی است. [۱۰۹] آیات دیگری را نیز در تأیید این اندیشه میتوان یافت؛ مانند آل عمران / ۳، ۶۴، ۷۹ - ۸۰ و اعراف / ۷، ۱۵۷.[۱۱۰]
حق تساوی بهره مندی از حقوق
مواد دوم، هفتم و دهم اعلامیه حقوق بشر از یک سو همه انسانها را دارای حق بهرهمندی از حقوق مندرج در اعلامیه میداند و از سوی دیگر بر اعمال قانون برای همه انسانها بی هیچگونه تبعیضی تأکید میکند. مسلما تساوی همه در برخورداری از حقوق، با فقه اسلامی، نیز بعضی از آیات قرآن ناسازگار است. باورمندان به این ناسازگاری که به استناد «اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّهِ» (یوسف / ۱۲، ۴۰؛ نیز مائده / ۵، ۵۰) معتقدند قرآن، حکم تشریع را در انحصار خدا میداند،[۱۱۱] تساوی در بهرهمندی از حقوق را نیز برپایه همین استناد نمیپذیرند، از اینرو با توجه به مسائلی مانند تفاوت حر و عبد، تفاوت زن و مرد و تفاوت مسلمان و نامسلمان در دیه، قصاص، مالکیت و میراث معتقدند هرچند قرآن در مورد مسائلی مانند ارث چنین فرموده است: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ ولِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الولِدانِ والاَقرَبونَ مِمّا قَلَّ مِنهُ اَو کَثُرَ نَصیبـًا مَفروضا» (نساء / ۴، ۷) [۱۱۲] هرگز به تساوی در وزن و ارزش اجتماعی و حقوق مجعول معتقد نیست: «... لِلذَّکَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَیینِ»... (نساء / ۴، ۱۱)، بلکه همه افراد جامعه را تنها در برابر قانون مساوی میداند و این مساوات فقط از حیث اجرای قانون است؛ نه برخورداری از حقوق. [۱۱۳] برخی از مفسران اهل سنت به بررسی حکمت احکامی پرداختهاند که در آنها عدم تساوی بهرهمندی از حقوق هست و چه بسا درپی آن بودهاند که احکامی مانند مسئله ارث را در ارتباط با شرایط اجتماعی روزگار نزول قرآن تفسیر کنند. ایشان معتقدند که حکمت نصف بودن دیه زن نسبت به مرد، به منفعتی بازمیگردد که خانواده با فقدان مرد از دست میدهد. این منفعت بیشتر از سودی است که با فقدان زن از دست میرود. در ارث نیز دلیل تفاوت همین مسئله است که مردان ادارهکنندگان اقتصادی خانوادهها هستند، بنابراین سهم بیشتری از ارث به آنان میرسد. این مفسران، ضمن آنکه روایات دیه را مختلف و متعارض میخوانند، در نتیجه معتقدند که فقها در این مسئله اختلاف دارند، سرانجام در تفسیر آیه دیه (نساء / ۴، ۹۲) نتیجه میگیرند که طبق آیات قرآن، امر دیه موکول به عرف و تراضی طرفین است؛[۱۱۴]
نیز آیه قصاص (بقره / ۲، ۱۷۸) را بیانگر گونهای تساوی در اِعمال قانون میان همه طبقات اجتماعی میدانند و معتقدند که اِعمال قصاص برای انسان آزاد و برده، نیز زنان مینمایاند قرآن به هیچ طبقه اجتماعی در مصونیت از مجازات اذن نمیدهد. [۱۱۵] بر پایه آیات دیگری نیز مرد و زن در پیشگاه خدا یکساناند و تنها عامل برتریشان در اعمال نیک است: «... اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عـمِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی».... (آل عمران / ۳، ۱۹۵) [۱۱۶] بعضی مفسران، عدم تساوی در بهرهمندی حقوق را عادلانه شمردهاند، زیرا براساس واقعیات زندگی، مردان «متصرف و مولّد و مدبّر» و سرپرست و مدیر زندگیزن هستند؛ اما زن از جهت ساختمان جسمی و روحی و تعهد زندگی داخلی و حمل و وضع، نمیتواند مولد و متعهد زندگی دیگران باشد، از اینرو چون زندگی مصرفی زنان را مردان باید تأمین کنند، حق دارایی و ارث آنان نصف مردان است. با در نظر گرفتن مسئولیتهای مالی مردان در قبال خانواده، دارایی مستقیم و نامستقیم زنان، مساوی یا بیش از مردان میشود. [۱۱۷] در واقع، به نظر این مفسران، اسلام با وضع احکام ارث و دیه مالکیت را برای زنان به رسمیت شناخت و حقوق آنان را استیفا کرد[۱۱۸].[۱۱۹]
حق حمایت قانون واقامه دعوا
مواد ۷ و ۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر در بردارنده حق حمایت از قانون و اقامه دعوا در مراجع صالح است. هرچند قرآن همواره پیروان خود را به گذشت سفارش میکند، در آیه ۴۱ شوری / ۴۲ حق یاری جستن را برای ستمدیده به رسمیت میشمرد: «ولَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُـلمِهِ فَاُولکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل». برخی با استناد به این آیه گفتهاند که ستمدیده حق دارد از خود به هر شکل که میتواند دفاع کند و کسی نمیتواند مانعش شود[۱۲۰].[۱۲۱]
حق مصونیت حیثیت، آبرو و حریم خصوصی افراد
در ماده ۱۲ اعلامیه حقوق بشر، این حق آمده است. بعضی از مفسران ذیل آیه «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنُوا اجتَنِبوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ ولا تَجَسَّسوا»... (حجرات / ۴۹، ۱۲) با یادآوری این مطلب که قرآن پرهیز از سوءظن و دخالت خودسرانه در حریم خصوصی مردم را سفارش میکند، معتقدند که این موضوع در اسلام از موضوعات مهم تشریع شده و فراتر از توصیهای اخلاقی، مسئلهای شرعی و از اصلیترین مبادی در نظام اجتماعی اسلام است. [۱۲۲] آیات ۲۷ نور / ۲۴، حجرات / ۴۹، ۱۱ و همزه / ۱۰۴، ۱ به نمونههای دیگری از همین حق اشاره دارند.[۱۲۳]
حق مالکیت
ماده ۱۷ اعلامیه حقوق بشر، حق مالکیت را برای همگان به رسمیت میشناسد. به دیده برخی مفسران، هر چند در پارهای از احکام، قرآن به عدم تساوی حکم کرده، در موضوع مالکیت براساس آیه ۳۲ نساء / ۴ میان زنان و مردان تفاوتی نمیگذارد و هرکس مالک دسترنج خود است: «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبوا ولِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبنَ»...، به گونهای که دیگری حق ندارد به آن تجاوز کند. [۱۲۴] در زمینه به رسمیت شناختن حق مالکیت، به شکل کلی نیز استناد به آیاتی مانند آیه ۲۹ سوره نساء / ۴ شدنی است.
به آیات دیگری نیز میتوان برای مفاد حقوق بشر استناد کرد: به اسراء / ۱۷، ۳۱، انعام / ۶، ۱۴۰ و ممتحنه / ۶۰، ۱۲ در اشاره به حقوق کودک، به شوری / ۴۲، ۳۸ درباره حق مشارکت آزاد در امور داخلی کشور،[۱۲۵] به توبه / ۹، ۶ در مورد حق پناهجویی،[۱۲۶] به انسان / ۷۶، ۳، کهف / ۱۸، ۲۹ و زمر / ۳۹، ۱۸ در زمینه آزادی عقیده. [۱۲۷].[۱۲۸]
جستارهای وابسته
- حق الله
- حق پیامبر
- حق امام
- حق الناس (حق دیگران - حق آدمیین)
- حق والدین
- حق فرزندان
- حق الیقین
- حق و باطل
- حقالناس
- حقپوشی
- حقطلبی
- حقوق اجتماعی
- حقوق اسلامی
- حقوق انسانی
- حقوق بشر
- حقوق خانواده
- حقوق فردی
- ابطال حق
- اثبات حق
- اجتماع حق
- ادای حق
- تضییع حق
- دعوی در حق
- دفاع از حق
- شهادت به حق
- غصب حق
- قضاوت حق
- اهل حق
- حق حاکم
- حق حاکمیت
- حق فقراء
- رابطه حق و تکلیف
- حقوق
- حقوق انسان
- کرامت انسان
- غصب
- رابطه حاکم ومردم
- عطوفت
- خشونت
- غلظت
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۱، «حق».
- ↑ مفردات، ص ۲۴۶، «حق».
- ↑ «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
- ↑ «دستهای را رهنمایی کرده است و بر دستهای، گمراهی سزاوار است. بیگمان آنها به جای خداوند شیطانها را سرپرستان خویش گزیدند و میپندارند که رهیافتهاند» سوره اعراف، آیه ۳۰.
- ↑ «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان میکنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
- ↑ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲.
- ↑ العین، ج ۶، ص ۲۵۹؛ لسانالعرب، ج ۴، ص ۶۰؛ مجمعالبحرین، ج ۳، ص ۲۲۲، «بشر».
- ↑ .Oxford Dictionary of Law, p۷۳۲.
- ↑ فلسفه حقوق، ج ۳، ص ۴۲۰ - ۴۲۱.
- ↑ نک: حقوق طبیعی و تاریخ، ص ۲۲۰ - ۳۰۵.
- ↑ ترمینولوژی حقوق، ص ۲۳۱، ۲۳۶ - ۲۳۷.
- ↑ «و در داراییهایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بیبهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۲۳۵.
- ↑ «بنابراین، حقّ خویشاوند و بینوا و در راه مانده را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص ۴۸۱؛ المیزان ج ۱۶، ص ۱۸۵.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ نک: حقوق بشر، ابوسعیدی، ص ۹۱ - ۱۲۰.
- ↑ نک: اندیشههای اهل مدینه فاضله، ص ۲۲۵ - ۲۳۰.
- ↑ نک: معیار العمل، ص ۲۳۴.
- ↑ نک: مقدمه ابن خلدون، ص ۵۴ - ۵۶، ۲۹۲ - ۲۹۵.
- ↑ نک: الشفا، ص ۴۴۷ - ۴۵۵، «الهیات».
- ↑ نک: اخلاق ناصری، ص ۲۳۷ - ۲۴۲.
- ↑ نک: آمریکا چگونه آمریکا شد، ص ۱۲۳ - ۱۴۷.
- ↑ حقایق اساسی درباره سازمان ملل متحد، ص ۲۵۴؛ حقوق بشر و حمایت بین المللی از آن، ص ۱۱ - ۱۷.
- ↑ اعلامیه جهانی حقوق بشر، ص ۹۰-۹۶.
- ↑ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۱۴.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر. ک: حقوق بشر، فریمن، ص ۹۸.
- ↑ حقوق بشر، فریمن، ص ۱۳۷ - ۱۳۸.
- ↑ Nonsense Upon Stilts: Bentham, Burke and Marx on the Rights of Man, P. ۱۵۱ , ۱۶۶ - ۲۰۹.
- ↑ حقوق بشر، فریمن، ص ۵۷.
- ↑ نظام بین المللی حقوق بشر، ص ۳۳۳ ـ ۳۴۴.
- ↑ نظام بین المللی حقوق بشر، ص ۴۴۵ - ۴۵۳.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، نظریه حقوقی اسلام، مجموعه مقالات همایش بین المللی حقوق بشر.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ «و اینکه (به من وحی شده است) اگر بر راه (حقّ) پایداری ورزند آنان را از آبی (و رفاهی) فراوان سیراب میکنیم؛» سوره جن، آیه ۱۶.
- ↑ «آنان که کوششهایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان میبرند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۴.
- ↑ «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۱؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۱۶.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۹۶.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۱۰۲ - ۱۰۶.
- ↑ «و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّهای در آسمانها و زمین از (دید) او دور نمیماند و خردتر و کلانتر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳.
- ↑ «پروردگارت فراموشکار نیست» سوره مریم، آیه ۶۴.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «دعوت راستین، او راست و کسانی که جز او را (به پرستش) میخوانند (آنها) به آنان هیچ پاسخی نمیدهند مگر چونان کسی که دو کف خود را به سوی آب میگشاید تا (آب) به دهانش برسد در حالی که نمیرسد؛ فراخوان کافران جز در گمراهی نیست» سوره رعد، آیه ۱۴.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۸۹ - ۱۲۵.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۹۶ - ۹۷.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۶.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۱۲۲.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۷۶.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ «و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ «بیگمان خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند به بهشتهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است و کافران (از زندگی دنیا) برخوردار میشوند و همچون چارپایان میخورند و آتش (دوزخ) جایگاه آنهاست» سوره محمد، آیه ۱۲.
- ↑ «بیگمان بدترین جنبندگان نزد خداوند کافرانند که ایمان نمیآورند» سوره انفال، آیه ۵۵.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۸۳ - ۲۸۹.
- ↑ برای تفصیل مطلب رک به: همان، ص ۳۰۱ ـ ۴۰۰.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
- ↑ «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریدهایم» سوره تین، آیه ۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۱۹، ص ۱۴۰ - ۱۵۳، «نظام حقوق زن در اسلام».
- ↑ رساله حقوق، ص ۱۵.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب میشود و هر که گمراه گشت بیگمان به زیان خویش گمراه میگردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
- ↑ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۲.
- ↑ نقدی بر قرائت رسمی از دین، ص ۱۹۹ - ۳۱۱؛ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۸۸ - ۳۰۳.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج ۲، ص ۲۰۶.
- ↑ المنار، ج ۱۱، ص ۴۸۴.
- ↑ برای نمونه نک: المنار، ج ۲، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷؛ مواهب الرحمن، ج ۱۰، ص ۳۷۴ - ۳۷۵؛ ج ۱۱، ص ۱۸۱.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ نک: ناقد، ش ۳، ص ۳۷ - ۴۰، «نظریههای حقوق بشر».
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۰.
- ↑ «و از اهل کتاب کسی هست که اگر دارایی فراوانی بدو بسپاری به تو باز پس میدهد و از ایشان کسی نیز هست که چون دیناری بدو بسپاری به تو باز نخواهد داد مگر آنکه پیوسته بر سرش ایستاده باشی؛ این بدان روی است که آنان میگویند: درباره بیسوادان راهی (برای بازخواست) بر ما نیست و بر خداوند دروغ میبندند با آنکه خود میدانند» سوره آل عمران، آیه ۷۵.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۲۶۱، ۲۶۷ - ۲۷۱.
- ↑ برای نمونه نک: پرتوی از قرآن، ج ۵، ص ۱۷۶ - ۱۷۷.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ «و هر جا بر آنان دست یافتید، بکشیدشان و از همانجا که بیرونتان راندند بیرونشان برانید و (بدانید که) آشوب (شرک) از کشتار بدتر است و نزد مسجد الحرام با آنان به کارزار نیاغازید مگر در آنجا با شما به جنگ برخیزند در آن صورت اگر به کارزار با شما دست یازیدند شما هم آنان را بکشید که سزای کافران همین است» سوره بقره، آیه ۱۹۱.
- ↑ «با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند» سوره توبه، آیه ۱۴.
- ↑ «درباره هیچ مؤمنی نه پیوندی را پاس میدارند و نه پیمانی را و آنانند که تجاوزگرند» سوره توبه، آیه ۱۰.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۷۱.
- ↑ «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۲۷۵.
- ↑ «به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بیگمان پیامبران ما برای آنان برهانها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند» سوره مائده، آیه ۳۲.
- ↑ المنار، ج ۲، ص ۱۲۵ - ۱۲۶.
- ↑ فی ظلال القرآن، ج۲، ص ۸۷۷؛ من وحی القرآن، ج ۱۴، ص ۱۰۶ - ۱۰۷؛ المنار، ج ۲، ص ۱۲۵ - ۱۲۶.
- ↑ «و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد کیفر او دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود و خداوند بر او خشم میگیرد و لعنت میفرستد و برای او عذابی سترگ آماده میکند» سوره نساء، آیه ۹۳.
- ↑ فلسفه حقوق بشر، ص ۱۸۴.
- ↑ ذکری، ج ۴، ص ۶؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص ۵۴۳؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص ۴۰۱.
- ↑ سنن ابی داود، ج ۲، ص ۳۰۷؛ جامع البیان، ج ۵، ص ۱۳۷؛ السنن الکبری، ج ۸، ص ۱۶.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانههاتان آواره نسازید سپس اقرار کردید در حالی که خود (بر آن) گواهی میدهید» سوره بقره، آیه ۸۴.
- ↑ «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
- ↑ «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهادهایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.
- ↑ برای نمونه نک: التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۵۶۷؛ من وحی القرآن، ج ۴، ص ۸۶ - ۸۷؛ ج ۱۴، ص ۱۰۶ - ۱۰۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۱۰۵ - ۱۰۸.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ المیزان، ج۴، ص ۱۱۷.
- ↑ المیزان، ج ۴، ص ۱۱۷.
- ↑ المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳.
- ↑ پلورالیسم دینی از منظر قرآن، ص ۳۱۷-۳۱۸.
- ↑ نظریه حقوقی اسلام، ج ۱، ص ۳۹۲ ـ ۳۹۳.
- ↑ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۴.
- ↑ المنار، ج ۳، ص ۳۹ ـ ۴۰.
- ↑ حق، حکم و تکلیف، ص ۲۹۶.
- ↑ المیزان، ج ۶، ص ۳۴۴ ـ ۳۴۶.
- ↑ تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر، ص ۴۴۳ - ۴۴۸.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج ۵، ص ۱۷۶ - ۱۷۷.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ معنویت تشیع، ص ۱۱۶ - ۱۱۷.
- ↑ معنویت تشیع، ص ۱۳۰.
- ↑ معنویت تشیع، ص ۱۲۸.
- ↑ المنار، ج ۵، ص ۳۳۶.
- ↑ المنار، ج ۲، ص ۱۲۶.
- ↑ المنار، ج ۴، ص ۳۰۵ - ۳۰۶.
- ↑ پرتوی از قرآن، ج ۶، ص ۳۲؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص ۹۷.
- ↑ فی ظلال القرآن، ج۱، ص ۵۷۶، ۵۸۶ - ۵۸۸.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ رساله حقوق، ص ۸۸.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۳۴۶.
- ↑ علی مهجور|مهجور، علی، حقوق بشر (مقاله)|مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.
- ↑ من وحی القرآن، ج ۷، ص ۲۱۹.
- ↑ احکام القرآن، ج ۲، ص ۳۳۰؛ الفرقان، ج ۲۶، ص ۲۲۱ - ۲۲۲.
- ↑ روض الجنان، ج ۹، ص ۱۷۷.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۱۲۳؛ من وحی القرآن، ج ۱۴، ص ۳۲۱؛ ج ۱۹، ص ۳۱۹.
- ↑ مهجور، علی، مقاله «حقوق بشر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۱.