معقل بن قیس ریاحی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
خط ۷۳: خط ۷۳:
==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ ‏۲ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۰۲


این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

معقل بن قیس ریاحی از مردان شجاع و جنگاور کوفه، مردی سخنور و از سرداران وفادار به امام علی(ع) بود. امام علی(ع) در آغاز خلافت ظاهری، معقل را بر امارت موصل گماشت. معقل نیز برای آماده‌ساختن مردم شهرهای نواحی عراق تلاش کرد. او در جنگ جمل، فرمانده سپاه پیاده‌نظام کوفه بود. امام(ع) هنگام عزیمت به صفین، هنگامی که به مدائن رسید، سپاهی با سه هزار نیرو برای معقل تدارک دید و او را برای گردآوری سپاه به نواحی موصل و نصیبین فرستاد. معقل در جنگ صفین، فرماندهی بخشی از قبایل کوفه و گاه فرماندهی بخشی از سپاه امام را بر عهده داشت. در جنگ نهروان نیز فرماندهی جناح چپ سپاه امام بر عهده او بود.

افزون بر حضور مؤثر او در سه جنگ اصلی امام با قاسطین، ناکثین و مارقین، در بسیاری از جنگ‌های پراکنده که در اثر تحرکات معاویه صورت می‌گرفت، در برابر شورشیان ایستادگی می‌کرد و بر دشمنان امام پیروز می‌شد. پس از جنگ نهروان، امام(ع) که برای جنگ معاویه آماده می‌شد، معقل بن قیس را برای فراهم ساختن سپاه به نواحی مختلف گسیل داشت. اما معقل هنوز بازنگشته بود که خبر شهادت امام به گوش همگان رسید. امام(ع) ضمن نامه‌ای هنگامی که او را در طلیعه سپاه خود روانه شام می‌کند، مورد خطاب و نصایح خود قرار می‌دهد[۱][۲].

مقدمه

معقل بن قیس ریاحی از رجال برجسته و از جنگجویان پیروزمند و سخنوران نام‌آور کوفه بود. او شخصیتی خوش‌فکر و نظریاتی صائب و مستقیم داشت، از این رو همواره بر کوفیان فرماندهی و تقدم داشت و در میان آنان از نفوذ زیادی برخوردار بود و عمار یاسر او را در فتح شوشتر[۳] به همراه هرمزان به نزد خلیفه وقت عمر بن خطاب اعزام نمود تا خبر فتح را به خلیفه ابلاغ نماید.

معقل پس از قتل عثمان خلیفه سوم در زمره شیعیان و پیروان راستین امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفت، او در جنگ جمل، صفین و نهروان در رکاب آن حضرت شرکت نمود. در جنگ جمل فرمانده پیاده نظام اهل کوفه بود[۴]، و بعد در صفین و نهروان جنگید و پس از جنگ نهروان به فرمان امیرالمؤمنین(ع) در تعقیب و نبرد با بنی ناجیه پرداخت و گروهی از آنان را از پای درآورد و جمعی را اسیر کرد، معقل در نبردی که با مستورد بن سعد از قبیله تمیم[۵] داشت، به شهادت رسید[۶].

معقل همواره با تلاش‌های صادقانه خود در تحکیم پایه‌های حکومت به حق امیرالمؤمنین(ع) در صحنه‌های مختلف کوشید، و پس از شهادت آن حضرت، در حمایت از جانشینی سبط اکبر امام حسن مجتبی(ع) از هیچ تلاشی دریغ ننمود، از آنجا که شخصیت و شایستگی این شیعه خالص امیرالمؤمنین(ع) از جنگ صفین به بعد به منصه ظهور و بروز رسیده و قبل از آن مطلب مهمی در تاریخ از او نیامده است، لذا در دنباله این بخش، سخن ما درباره دیدگاه‌های فکری و عملی وی از زمان نبرد صفین به بعد می‌باشد.[۷]

مقابله معقل با عوامل نفوذی معاویه

در واقعه جنگ صفین روزی دو تن از نفوذی‌های معاویه نزد امیرمؤمنان رسیدند و پیشنهاد صلح و متارکه جنگ با معاویه را دادند، اما حضرت جواب منفی به آنان داد، زیرا از نیت شوم آن دو از طرح این مسئله آگاه بود.

در چنین موقعیتی معقل که شخصیتی بصیر و نافذالقول در میان سپاهیان امام(ع) بود برخاست و با سخنانی گرم و کوبنده پرده نفاق از چهره این دو نفر برداشت و تقاضای آنها را در جهت خواست معاویه اعلام نمود و چنین عرض کرد: ای امیرمؤمنان، به خدا قسم، اینان برای تو خیرخواهی ندارند و پیش شما نیامده‌اند مگر برای مکر و فریب و تو از ایشان برحذر باش که آنها دشمنان تو هستند.

پس از سخنان معقل، دیگر اصحاب امام(ع) نیز سخنان او را مورد تأیید قرار داده و خواستار اخراج آن دو از لشکر امام شدند[۸].[۹]

موضع معقل با متخلفان از جنگ

نصر بن مزاحم نقل می‌کند: امیرمؤمنان(ع) برای رفتن به صفین و جنگ با معاویه در نخیله خطبه‌ای خواند و مردم را به حاضر شدن در جنگ صفین فراخواند و اجازه نداد کسی از این امر سرپیچی کند. در همین موقعیت، معقل بن قیس ریاحی برخاست و عرضه داشت: ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند، تنها بدگمانان از همراهی با شما تخطی می‌کنند و افراد منافق و دورو در انجام فرمان تو درنگ می‌نمایند، بنابراین مالک بن حبیب را مأمور کن که متخلفان از جنگ و کسانی که جبهه جهاد را ترک می‌کنند، مجازات کند.

امام(ع) در پاسخ او فرمود: "من دستورهای لازم را به مالک داده‌ام و او به خواست خداوند، سرپیچی نخواهد کرد"[۱۰].[۱۱]

معقل در پیشاپیش سپاه امام(ع)

معقل به فرمان امام(ع) در مسیر راه صفین، از مدائن با سه هزار سرباز رزمنده به عنوان پیش قراولان سپاه به جانب سرزمین رقّه[۱۲] حرکت کرد و امام(ع) به او دستور داد، راه موصل را در پیش گیرد، و از آنجا به نصیبین برود و در رقه که نزدیک سرزمین شام است، فرود آید و فرمود: "من هم به رقه خواهم آمد". گویا هدف امام(ع) از اعزام این گروه از طریق موصل و نصیبین، تثبیتِ موقعیت نظام حاکم در این منطقه بود و لذا به هنگام عزیمت، به معقل چنین توصیه کرد: "ای قیس، از تو می‌خواهم که در مسیر راه و شهرهایی که وارد می‌شوی، مردم را امنیت دهی و با هیچ کس وارد جنگ مشو جز کسانی که با تو جنگ کنند"[۱۳]

بعد امام(ع) سفارش‌های اخلاقی و توصیه‌های ارشادی نمود و خواستار رعایت حال رزمندگان شد[۱۴].[۱۵]

معقل در نبرد صفین

معقل در صحنۀ نبرد صفین به دستور امیرالمؤمنین(ع) فرماندهی گروه تمیم و ضبه و رباب از گروه قریش و کنانه و اسد را در اختیار داشت[۱۶] و با نیروهای تحت امرش چون شیران خشمگین در برابر دشمن می‌غرّید و همدوش با دیگر فرماندهان دلاور سپاه امام(ع) همانند مالک اشتر، عمار یاسر و حجر بن عدی با لشکر شام جنگید و دشمن را در رسیدن به اهداف شوم خود نومید ساخت.[۱۷]

در نبرد نهروان

او در نبرد نهروان نیز به یاری امیرالمؤمنین(ع) شتافت و بدون هیچ تزلزل و تردیدی با افراد جاهل و نادان اما متظاهر به اسلام به جهاد پرداخت. او در این نبرد فرمانده جناح چپ سپاه امیرمؤمنان بود.[۱۸]

معقل و تعقیب خریت بن راشد

خریت بن راشد از یاران امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین بود، اما پس از ماجرای حکمیت و شکست آن، بنای مخالفت با امام(ع) گذاشت و سی نفر از بنی ناجیه را با خود همراه کرد و به بصره و از آنجا به اهواز فرار کرد و جمعی دیگر از همفکرانش نیز به او پیوستند و از آنجا که در جنگ با زیاد بن خصفه (از سوی امیرالمؤمنین(ع)) خود را در حال شکست می‌دید، شبانه فرار کرد. سپس زیاد بن خصفه نامه‌ای به امام(ع) نوشت و مراتب را گزارش کرد.

هنگامی که نامه زیاد بن خصفه به حضرت علی(ع) رسید و آن را برای مردم خواند در این موقع معقل بن قیس ریاحی برخاست و عرض کرد: ای امیرمؤمنان، خداوند همواره کارت را به صلاح دارد، شایسته این بود در مقابل هر یک از آنها ده تن از مسلمانان را روانه می‌کردی که چون به آنان برسند، نابودشان کنند و ریشه آنان را از بُن برکنند. حضرت پیشنهاد معقل را پسندید و به او فرمود: "ای معقل، خودت مجهز و آماده شو که به سوی آنان بروی" و سپس او را با دو هزار نیرو از مردم کوفه به تعقیب خریت بن راشد اعزام نمود. و برای ابن عباس هم که استاندار امام(ع) در بصره بود، نوشت که مردی شجاع و پایدار و معروف به صلاح با دو هزار نیرو از مردم بصره را به همراه معقل بن قیس ریاحی گسیل دار و چون آن مرد از بصره بیرون برود امیر یاران خود خواهد بود ولی وقتی به معقل برسد، از او اطاعت کند و فرمانده هر دو گروه معقل خواهد بود. سپس امام(ع) نامه‌ای برای زیاد بن خصفه نوشت و ضمن تشکر از خدمات او، دستور داد به سوی کوفه باز گردد.

معقل به دستور امام(ع) در تعقیب خریت بن راشد برآمد و همراه با لشکر خود که از مردم کوفه و بصره بودند در تعقیب آنها حرکت کرد و به سواحل دریای فارس وارد شد و در ساحل دریا فرود آمد، همین که خبر آمدن معقل به خریت بن راشد رسید، فورا باً گروه‌های همراه و مردم منطقه به گفت و گو پرداخت و همه آنها را به جنگ با نماینده امیرالمؤمنین(ع) متقاعد نمود و با هر گروهی به تناسب افکارشان محرمانه صحبت کرد و به طرفداران عثمان می‌گفت: من با شما موافقم که عثمان مظلومانه کشته شد، به شیعیان علی که عقیده خوارجی داشتند می‌گفت: من با شما هستم و علی حق نداشته که مردان را در دین خدا حَکَم قرار دهد و به کسانی که زکات نداده بودند، می‌گفت: زکات را نگه دارید و به خویشان و نزدیکان خود و یا به مستمندان محل بدهید و به مسیحیان که تازه مسلمان شده بودند، و از این درگیری و جنگ‌های داخلی رنج می‌بردند و آیین خود را که آرامش و صلح بود بر اسلام ترجیح می‌دادند، به آنها می‌گفت: دین شما بهتر از دین اسلام است، زیرا در اسلام خشونت است، و با آنها که به مسیحیت بازگشته بودند، صحبت کرد که اگر علی بر شما پیروز شود، مرام او این است که همه شما را می‌کشد، پس پایداری و استقامت کنید تا بر شما پیروز نشود، با این سخنان آنها را هم فریب داد خلاصه جمعیت زیادی از بنی ناجیه و گروه‌های دیگر را دور خود جمع کرد و آماده جنگ شد[۱۹].

وقتی امیرالمؤمنین(ع) از نیروهای خریت بن راشد آگاه شد و دانست که ترکیب نیروهای او از مسلمانان و مسیحی و عرب و عجم هستند، بلافاصله نامه‌ای بسیار جالب که مشتمل بر دستورهای ارزنده‌ای بود در جهت برخورد با فریب خوردگانی که دور خریت بن راشد جمع شده بودند، برای معقل فرستاد، آن نامه چنین بود:این نام، از بنده خدا امیرمؤمنان علی برای هر کس، اعم از مسلمانان، مؤمنان، خوارج، مسیحیان و از دین برگشتگان است و این نامه برایشان خوانده شود. سلام بر هرکس که از هدایت پیروی کند و به خدا و رسول و کتابش و برانگیخته شدن پس از مرگ معتقد باشد و به عهد خدا وفا کند و از خیانت پیشگان نباشد. اما بعد، من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا فرا می‌خوانم و من وظیفه دارم میان شما به حق و به آنچه خداوند متعال در کتاب خود فرمان داده است، عمل کنم، بنابراین هر کس از شما که به جایگاه خویش بازگردد و دست از جنگ بدارد و از این شخص محارب (خریّت بن راشد) که از دین بیرون شده و با مسلمانان به جنگ برخاسته و در زمین فساد و تباهی می‌کند، کناره گیرد در امان است و مال و جان او محترم است، ولی هر کس در جنگ با ما از او پیروی کند و از فرمان و طاعت ما بیرون رود، ما در جنگ با او از خداوند یاری می‌جوییم و او را میان خود و او داور قرار می‌دهیم و خداوند بهترین دوست است، و السلام[۲۰]

وقتی معقل این نامه را ملاحظه کرد و متن آن را برای پیروان خود خواند، فوراً پرچمی بیرون آورد و نصب کرد و خطاب به یاران خریت بن راشد گفت: هر کس از شما کنار این پرچم بیاید در امان است، همه مردم به غیر از خود خریت بن راشد و قومش که نخست جنگ را آغاز کرده بودند، از دور او پراکنده شدند و همگی زیر پرچم آمدند و امان خواستند. سپس معقل آرایش جنگی داد و صف‌ها را آماده کرد. ابتدا از یزید بن معقل ازدی که بر میمنه سپاه بود، خواست حمله را آغاز کند. او حمله کرد، ولی خریت بن راشد و یارانش سخت مقاومت کردند و یزید بن معقل کاری از پیش نبرد و به جایگاه خود در میمنه سپاه بازگشت. معقل به منجاب بن راشد ضبی که در میسره بود، دستور حمله داد او حمله کرد اما باز خوارج و همراهان خریت بن راشد پایداری کردند و منجاب نیز بدون نتیجه به اردوگاه خود بازگشت. آن‌گاه معقل به میمنه و میسره سپاه خود پیام فرستاد که هرگاه من حمله کردم همگی با هم حمله کنید، آن‌گاه اسب خود را شتابان به حرکت درآورد و به او تازیانه‌ای زد و در یک لحظه تمامی نیروها حمله کردند و خوارج در ساعت نخست پایداری نمودند و در هنگامه نبرد نعمان بن صهبان راسبی چشمش به خریت بن راشد افتاد، همین که او را شناخت بلافاصله به او حمله کرد و او را از اسب به پایین کشید و خود پیاده شد. و با هم به زد و خورد پرداختند و سرانجام خریت بن راشد را به هلاکت رساند و ریشه فتنه قطع شد. به همراه او ۱۷۰ نفر از یارانش در این میان کشته شدند و سایر همراهان او از چپ و راست فرار کردند و معقل دستور داد فراری‌ها را تعقیب کردند و هر کدام از آنان را یافتند به اسارت گرفتند. 

معقل طبق موازین اسلامی همه زن‌ها و بچه‌های مسلمان را آزاد کرد و مسیحیان مرتد را که به اسلام بازگشتند، آزاد کرد و عده‌ای از مسیحیان را که اسلام نیاوردند به اسارت گرفت و از مسلمانان هم بیعت گرفت و آزادشان ساخت و زن و فرزندشان را هم آزاد کرد و بعد خبر پیروزی و شرح حوادث را برای حضرت علی(ع) طی نامه‌ای نوشت و خود با جمع اسیران، که پانصد نفر بودند، به همراه تمام نیروهای رزمنده به جانب کوفه بازگشت و در مسیر راه، اسیران مسیحی را به مصقلة بن هبیره کارگزار علی(ع) در اردشیر خره (نواحی فارس) به پانصد هزار درهم واگذار کرد و بدین ترتیب اسیران هم آزاد شدند. و خود به همراه سپاهیان کوفه به محضر امام علی(ع) شرفیات شد و حضرت کار و تلاش و جهاد او را با دعای خیر برای او و همراهانش ستود[۲۱].

بدین ترتیب خریت بن راشد ناجی پس از ارتداد و جنگ با امام المتقین امیرالمؤمنین(ع) به هلاکت رسید و فتنه و بلوایی که به راه انداخته بود، برچیده شد. این جنگ و خونریزی داخلی و نابودی خریت بن راشد در سال ۳۸ هجری واقع شد.[۲۲]

ناکامی معقل در تعقیب سفیان عوف غامدی

پس از جنگ نهروان معاویه دانست قدرت مرکزی حکومت امیرالمؤمنین(ع) ضعیف شده و کوفی‌ها از حمایت آن حضرت کوتاهی می‌کنند، لذا دست به توطئه زد و هر روز گروهی غارتگر را به بلاد اسلامی می‌فرستاد و با همین انگیزه، سفیان بن عوف غامدی به همراه شش هزار سواره نظام را برای غارت شهر انبار اعزام کرد. و آن مردِ خونخوار شهر انبار وهیت را به غارت برد عده‌ای را کشت و جمعی از زنان را به اسارت گرفت تا مردم شهر دست از محبت امیرالمؤمنین(ع) بردارند، چون این خبر به امیرالمؤمنین(ع) رسید بسیار متأثر و اندوهگین شد. همه مردم را به مسجد فراخواند و خطبه مفصلی ایراد کرد و ضرورت جنگیدن با معاویه و بازگشت مجدد به صفین را گوشزد نمود.

در این میان بهترین فرد برای مقابله با سفیان بن عوف، معقل بود، لذا امیرمؤمنان(ع) به وی مأموریت داد که هر چه سریع‌تر برای سرکوب غارتگران معاویه و تعقیب سفیان به سرحدات کشور حرکت نماید. معقل نیز این مأموریت و این فرصت را مغتنم شمرد، و برای جلوگیری از غارت‌های احتمالی سفیان به یک گشت گستردۀ نظامیدست زد و هنوز از انجام مأموریت که حراست از مرزهای عراق و تعقیب متجاوزان بود، بازنگشته بود که باخبر شد امیرالمؤمنین(ع) توسط اشقی‌الأشقیاء عبدالرحمان بن ملجم مرادی ضربت خورده و به شهادت رسیده است، لذا با هزار حیف و افسردگی به کوفه بازگشت[۲۳].[۲۴]

وفات معقل

برخی از مؤرخان در حوادث سال ۴۳ هجری نوشته‌اند: مستورد بن سعد[۲۵] تمیمی[۲۶] از معدود خوارجی بود که در جنگ نهروان از شمشیر یاران علی(ع) جان سالم به در برد و موفق به فرار شد، او زنده ماند و به همراه جمعی از خوارج بر مغیرة بن شعبه که از طرف معاویه والی کوفه بود، خروج کرد. مغیرة بن شعبه، برای دفع مستورد بن سعد، معقل بن قیس ریاحی را به مقابل او فرستاد و چون دو گروه برابر هم قرار گرفتند، مستورد بن سعد، معقل بن قیس ریاحی را به جنگ تن به تن فراخواند و گفت: چرا مردم در جنگ میان من و تو کشته شوند، بهتر است خودمان با هم بجنگیم. معقل بن قیس ریاحی هم گفت: انصاف دادی. یارانش او را سوگند دادند که چنین نکند، معقل بن قیس ریاحی نپذیرفت و گفت: به او اهمیتی نمی‌دهم و به مبارزه مستورد بن سعد بیرون رفت. آن دو هرکدام در این جنگ تن به تن به یکدیگر ضربه‌ای زدند که هر دو روی زمین افتادند و معقل بن قیس ریاحی در همان لحظه با ضربه یکی از دیگر خوارج جان به جانان تسلیم کرد و روح بلندش به رضوان خدا ملحق شد و مستورد بن سعد هم با همان ضربه‌ای که از معقل بن قیس ریاحی خورد، به هلاکت رسید[۲۷].[۲۸]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. نهج البلاغه، نامه ۱۲
  2. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۳۳.
  3. شوشتر که در عرب به «تستر» معروف است از شهرهای ایران در استان خوزستان است.
  4. الجمل، ص۳۲۱.
  5. مستورد از سران خوارج بود و در جنگی با معقل به هلاکت رسید و شرح آن در همین بخش خواهد آمد.
  6. شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۳۹.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۲۷-۱۳۲۸.
  8. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۴۸.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۲۸.
  10. وقعة صفین، ص۱۳۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۲.
  11. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۲۸-۱۳۲۹.
  12. رقه نزدیک مرز شام و همان محلی است که بعد از جنگ صفین فراریان سپاه علی(ع) به آن محل وارد می‌شدند و از آنجا با اجازه معاویه به شام می‌رفتند.
  13. « سَكِّنِ اَلنَّاسَ وَ أَمِّنْهُمْ وَ لاَ تُقَاتِلْ إِلاَّ مَنْ قَاتَلَكَ ...»
  14. وقعة صفین، ص۱۴۸؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۸.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۲۹-۱۳۳۰.
  16. وقعة صفین، ص۱۱۷.
  17. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۳۰.
  18. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۳۰.
  19. وقعة صفین، ص۱۱۷.
  20. « مِنْ عَبْدِ اللٰه عَلِيُّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ الَىَّ مِنْ قُرِئَ عَلَيْهِ كِتَابِي هَذَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ النَّصَارَى وَ المرتدين ، سَلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى وَ آمَنَ باللّٰه وَ رَسُولَهُ وَ كِتَابَهُ ...»
  21. شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۴۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۲۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۲۱.
  22. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۳۰-۱۳۳۴.
  23. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۸۵ - ۹۰؛ امالی طوسی، مجلس ۶، ص۱۷۳، ح۴۵.
  24. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۳۴-۱۳۳۵.
  25. در تاریخ طبری او را «مستورد بن عُلفه» ذکر کرده است.
  26. مستورد به نقل ابن ابی الحدید، اگرچه او اهل نماز و عبادت بود، اما مردی متنسک و ظاهربین بود و لذا بر امیرالمؤمنین(ع) خروج کرد.
  27. شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۳۴؛ و ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۰۲.
  28. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۳۵-۱۳۳۶.