عقل: تفاوت میان نسخهها
جز (استفاده از ال) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{حکمت}} | {{حکمت}} | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] | ||
[[رده:امام مهدی]] | [[رده:امام مهدی]] | ||
[[رده:عقل]] | [[رده:عقل]] | ||
[[رده:مدخل موعودنامه]] | [[رده:مدخل موعودنامه]] |
نسخهٔ ۳۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۵۳
- مدخلهای وابسته به این بحث:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عقل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
چیستی و ارزش عقل
- "عقل"، به معنای قوۀ درک کنندۀ حقایق و مرکز تشخیص خوبی از بدی، و همچنین ابزار تحلیل مفاهیم، در وجود انسان به امانت گذاشته شده است و اصلیترین وجه تمایز انسان از سایر موجودات داشتن عقل است که از جایگاه و شرافت بالایی در دین برخوردار است[۱].انسان در صورت بهکارگیری آن به شناخت و معرفت دست مییابد و در مسیر کمال قرار میگیرد.
- قرآن کریم در سیصد آیه بر عقل و تعقل و دوری از تقلیدهای غیر منطقی تأکید کرده است، امام علی(ع) انسانیت انسان را با عقلش میسنجد و فقدان عقل را با فقدان زندگی برابر میداند و با تعبیرهای چون مرکب علم، مایۀ انسانیَت، فرستاده خدا، ملاک هر چیز و رهبر فکر، از ضرورت حیاتی عقل و تعقل در زندگی آدمیخبر میدهد[۲].
- روایات نیز به بیانهای مختلف به ارزش و اهمیت عقل از جنبههای مختلف پرداختهاند که بهترین نمونه آن، کتاب العقل و الجهل کتاب اصول کافی است که از جمله احادیث آن حدیث قدسی: "خداوند آفریده ای محبوبتر از عقل نیافریده است"[۳] است. بالاتر اینکه عقل بال دیگر دین است؛ همانگونه که فرمودند: "در مقابل پیامبران و امامان که حجتهای بیرونی هستند، عقل حجت درونی است"[۴]، به واسطۀ آن خداوند پرستیده میشود و انسان را سزاوار رفتن به بهشت مینماید[۵].
عقل، رسول باطنی
- امام صادق(ع) در تعریفی عقل را همان نور و نیروی درونی میداند که خداپرستان، خدا را به واسطه آن میپرستند و میشناسند. بر این اساس، عقل، حجت میان خدا و بندگان و رجوع به آن در مسائل گوناگون، امری اساسی و بنیادین است که مکتب اسلام آدمیرا از گوش ندادن به ندای درونی آن به شدت برحذر میدارد. لغزشها و غفلتها در طول زندگی انسان، از دلالت عقل میکاهند لذا فعالسازی عقل نیازمند رسول ظاهری (الهی) است. از اینرو خداوند در قرآن کریم میفرماید: "اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید"[۶]. امام علی(ع) نقش پیامبران را زدودن غفلت از عقل آدمیان و استخراج گنجینههای پنهان برمیشمرد[۷].[۸]
عقل در اندیشه اسلامی
- عقل نظری و معارف بنیادین: جنبه ای از عقل است که به کشف واقعیتها و هست و نیستها، مانند خداشناسی و انسانشناسی میپردازد. چه در اصل خداشناسی که امام صادق(ع) در اینباره میفرماید: "بندگان به سبب عقل، خداوند را میشناسند و میفهمند که خود آفریده هستند"[۹] و چه در ثبات و ماندگاری اعتقادات که امام علی(ع) میفرماید: "با خردها شناخت خدا پایدار میگردد"[۱۰].[۱۱]
- عقل عملی و حسن و قبح اخلاقی: وظیفۀ "عقل عملی"، شناخت بایدها و نبایدها، مانند تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی و عمل به دستورهای الهی است. امام صادق(ع) دربارۀ این جنبه عقل میفرماید: "عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند"[۱۲].[۱۳]
- عقلِ ابزاری و مدیریت زندگی: "عقل ابزاری"، وسیلهای برای سامان دادن به زندگی، مانند مدیریت سازمانی، برنامهریزی درست، تشخیص سود و زیان و پیدا کردن مسیر درست برای دستیابی به اهداف زندگی است[۱۴].
- جمع میان روایاتی که به تبیین حدود و برخی ناتواناییهای عقل پرداخته است، گویای رویکرد اعتدالی به عقل در نگاه مفسران وحی است. برخلاف دو رویکرد عقلگرایی حداکثری و حداقلی در عالم اسلام که به ترتیب معتزله و اشاعره بر آنها بودند[۱۵].
عقل در اندیشه غربی
- عقلگرایی فلسفی که در برابر اصطلاح تجربهگرایی قرار دارد؛ یعنی عقل برخلاف تجربه، میتواند نظامهای نظری و فلسفی را بنیان کند[۱۶].
- عقلگرایی کلامیکه در برابر ایمانگرایی قرار دارد و گرایشی است که بر اثبات حقایق دینی به وسیلۀ براهین عقلی تأکید دارد[۱۷].
- عقلگرایی عصر روشنگری که در برابر تفکر سنتی کلیسا، جمودگرایی و خرافهپرستی قرار میگیرد و به نحوی عقل در همۀ حوزههای زندگی دنیوی بشر، اعم از علم، دین و اخلاق و غیر آن مرجع و منبع تصمیمگیری و جهتدهی است[۱۸].
- در قرون وسطی و عهد قدرت کلیسا، میان عقل و گزارههای الهی تعارضی به چشم نمیخورد. عقلگرایی در قرن شانزدهم و هفدهم در برابر تجربهگرایی و مدافع جدی دین بود. رویکرد عقلگرایی کلامینیز از دو قالب حداکثری و انتقادی بیرون نبوده است. اما اوج قدرت نمایی عقل و تقابل آن با دین در قرن هجدهم و نوزدهم (عصر عقل و روشنگری) است؛ که عقل در این دورۀ حاکمیت بیچون و چرا یافت و حس تنفر از دین وحیانی رواج یافته و "دین طبیعی" جایگزین دین آسمانی و الهی شد و عقل در دین و همه امور طبیعی و ماورای طبیعی فصلالخطاب و محور شد[۱۹].
عقل در عصر ظهور
- یکی از نشانههای آخرالزمان کم شدن عقول مردم است. البته این کم شدن عقول به معنای جنون و دیوانگی نیست، یعنی مردم در ظاهر بسیار آراسته و متشخص هستند، اما اثرات عقل که همان پرستش خداوند و ترجیح آخرت است کمرنگ میشود. مردم سراسیمه به دنبال دنیا میروند و جز دنیاطلبی هیچ اندیشهای ندارند. رسول خدا(ص) فرمود: "فتنهای روی خواهد داد که در آن عقلها برداشته شود، تا جایی که مرد عاقلی را نمیبینید"[۲۰]. در چنین زمانی ظهور حضرت مهدی(ع) به وقوع خواهد پیوست. حضرت با دست الهی خود عقول مردم را کامل خواهد نمود. یکی از خصوصیات زمان ظهور کامل شدن عقول مردم به برکت حضرت است. او دست مبارکش را بر سر مؤمنین مینهد و کینه و حسدی که از زمان قابیل در دل بشر کاشته شده است از بین خواهد رفت و علم و حکمت در میان مردم رواج مییابد[۲۱]. امام باقر(ع) فرمود: "هرگاه حضرت قائم(ع) ظهور نماید، دست مبارکش را بر سر بندگان نهاده و بدین سبب عقول مردم جمع میشود و خرد آنان کامل میگردد"[۲۲][۲۳].
عقل در فرهنگ مطهر
عقل یا اصول و مبادی اوّلیه فطری[۲۴]. عقل یعنی قوّه تفکر و قوّه اندیشیدن[۲۵]. حجّت باطن و نبی درونی[۲۶]. عقل به معنای تعقّل کردن[۲۷]. جوهر به حسب فرض عقل پنج قسم فرض میشود: یا نیازمند به ماده است در ذات و در فعل (هر دو) [یا نیست]؛ یعنی “ذاتاً”، در اصل وجود، و “فعلاً” در فعالیت، یا بینیاز از ماده است یا نیست اگر بینیاز از ماده است اصطلاحاً به او عقل میگویند[۲۸]. صادر اول باید کاملترین و بسیطترین ممکنات باشد و چنین موجودی جز اینکه مجرد از ماده و زمان و مکان باشد نمیتواند باشد، چنین موجودی طبعاً دارای ماهیت هست، زیرا ماهیت داشتن لازمه معلولیت است. این چنین موجودی را به حسب اصطلاح عقل مینامند[۲۹]. پس “عقل”، یعنی قدرت تجزیه و تحلیل و ربط دادن قضایا، یعنی مقدمات را به دست آوردن و نتایج را پیشبینی کردن. عقل از علم مایه میگیرد. عقل چراغی است که نفت آن چراغ، علم است[۳۰]. مراجعه به قوه عقل[۳۱]. مکتب عقل[۳۲]. نظریه عقلی[۳۳]. اسارت عقل[۳۴]. احیاء عقل[۳۵]. نیروی عقل. مراجعه به عاقل، معقول و عقل.[۳۶]
عقل از نظر حکما
کلمه عقل هر چند در عرف عام در مورد نیروی تفکر انسان به کار برده میشود، ولی حکما نظر به اینکه نیروی عاقله انسان را که نیرویی خود آگاه است، مجرد میدانند، هر نیروی خودآگاه مجرد را “عقل” مینامند. و نظر به اینکه آن موجود، واسطه فیض بین مبدأ کل و جهان است و نیرویی فعال است آن را “عقل فعال” میخوانند[۳۷].[۳۸]
عقل خالص
عقل خالص، یعنی جدا شده از شوائب[۳۹].[۴۰]
عقل عملی
عقل عملی انسان، یعنی همان چیزی که به قول بوعلی سینا ماهیّتش از نوع عقل نیست، بلکه لفظ عقل بر آن اصطلاح شده است متوجّه تدبیر زندگی مدنی است ولی این توجّه تنها متوجّه زندگی فردی و نفسانی نیست متوجّه زندگی اجتماعی هم هست[۴۱]. به عبارت دیگر عقل عملی آن است که مبنای علوم زندگی است، مبنای اصول اخلاقی است، و به قول قدما مبنای علم اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مُدُن است. در عقل عملی مورد قضاوت، واقعیتی از واقعیتها نیست که آیا این چنین است با آن چنان؟ مورد قضاوت، وظیفه و تکلیف است. آیا “باید” این کار را بکنم یا آن کار را؟ این طور عمل کنم یا آن طور؟ عقل عملی همان است که مفهوم خوبی و بدی و حسن و قبح و باید و نباید و امر و نهی و امثال اینها را خلق میکند. راهی که انسان در زندگی انتخاب میکند مربوط به طرز کارکردن و طرز قضاوت عقلی عملی او است و مستقیماً ربطی به طرز کار و طرز قضاوت عقل نظری وی ندارد[۴۲]. یک قسمت درک چیزهایی است که باید بکنیم، درک بایدها اینها را میگویند عقل عملی[۴۳].[۴۴]
عقل نظری
عقل نظری، یعنی در آنچه که ما اسمش را میگذاریم “فلسفه و حکمت الهی”[۴۵]. یک قسمت از کارهای عقل انسان درک چیزهایی است که باید بکنیم، درک اینها را میگویند، عقل نظری[۴۶]. پس عقل نظری همان است که مبنای علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه الهی است. این علوم همه در این جهت شرکت دارند که کار عقل در آن علوم قضاوت درباره واقعیتها است که فلان شیء این طور است و یا آن طور؟ فلان اثر و فلان خاصیت را دارد یا ندارد؟ آیا فلان معنا حقیقت دارد یا ندارد؟[۴۷]. مثلاً یک وقت در مییابد که فلان شیء فلان خاصیّت را دارد یا اینکه خورشید از زمین بزرگتر است؛ از این نظر عقل تماشاگر و ناظر جهان بیرون است و چون آنچه دریافته است مطابق با واقع است آنچه را که دریافته “حق” (ادراک مطابق با واقع) مینامیم و خود عقل چون فقط نقش ناظر و تماشاگر را دارد “عقل نظری” نامیده میشود. این یک نوع حکم عقل است[۴۸].[۴۹]
عقلیون
جماعت دیگری از فلاسفه مانند لایبنیتس و مالبرانش و اسپینوزا که بعد از دکارت آمدهاند اجمالاً عقیده وی را در باب محسوسات و اینکه محسوسات حقایق نیستند و همچنین عقیده وی را در باب معقولات و فطریات و یقینی بودن آنها با اختلافات جزیی پذیرفتهاند. این جماعت را از آن جهت که به معقولات غیر مستند به حس قائل هستند “عقلیون” میخوانند[۵۰].[۵۱]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۵۶۷- ۵۶۸؛ مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۴۹۸.
- ↑ «مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْک»؛ کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۱۰.
- ↑ «یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ(ع)وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛ کافی، ج۱، کتاب عقل و جهل، ص۶۰.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵؛ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۴۲۶.
- ↑ ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾«اگر نمیدانید از اهل دانش بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ «وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۵۶۷- ۵۶۸.
- ↑ «فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُون»؛ کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُه»؛ تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۶.
- ↑ «عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ»؛ کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۶.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۶.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۵.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۸.
- ↑ ملاحم، ص ۲۳.
- ↑ ر.ک: مجتبی تونهای، موعودنامه، ص۴۹۸.
- ↑ «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا(ع)وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامُهُمْ»؛ کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵.
- ↑ ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۴۲۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۰.
- ↑ انسان کامل، ص۱۲۱.
- ↑ تکامل اجتماعی انسان، ص۱۷۹.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۱۲.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۲۱۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۱۰۵۹.
- ↑ ده گفتار، ص۲۰۷.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ انسان کامل، ص۱۲۱.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۳۰۰.
- ↑ بیست گفتار، ص۲۸۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۶۱.
- ↑ مقالات فلسفی (۱)، ص۱۸۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۶۲.
- ↑ بیست گفتار، ص۳۰۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۶۲.
- ↑ مقالات فلسفی (۲)، ص۲۰۷.
- ↑ ده گفتار، ص۴۶.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۶۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۶۲.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۷۲-۷۳.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۶۴.
- ↑ ده گفتار، ص۴۶.
- ↑ مجموعه آثار، ج۷، ص۹۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۶۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۱۲۴ و ۱۸۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۶۴.