استرحام: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←منابع) |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی | # [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']] | ||
# [[پرونده:1100683.jpg|22px]] [[مصطفی دلشاد تهرانی|دلشاد | # [[پرونده:1100683.jpg|22px]] [[مصطفی دلشاد تهرانی|دلشاد تهرانی]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''سیره نبوی ج۲''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۹ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۲۹
- مدخلهای وابسته به این بحث:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل استرحام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- استرحام، مصدر باب استفعال از ماده "رحم" به معنای ترحم طلبیدن[۱]، التماس کردن، گردن کج کردن در برابر مخلوق و زیر پا گذاشتن شرافت و کرامت ذاتی انسان است. این اصل از اموری است که در اسلام، افراد به شدت از آن نهی شدهاند؛ چراکه انسانیت انسان، امری ملکوتی است که با عجز، ضعف و زبونی منافات دارد[۲].
سیره رسول خدا(ص)
- پیامبر اکرم(ص) مانند دیگر انبیای الهی در سختترین اوضاع و احوال، از خود ضعف نشان نداد و هرگز خود را زبون نساخت و آن حضرت فقط از خداوند متعال ترحم میخواست. ایشان در مکه در ابتدای رسالتش، با تمام مشکلاتی که مشرکان پدید آوردند، نزد هیچ یک از آنان سر خم نکرد و ترحم نخواست. ایشان پس از هجرت به مدینه نیز با وجود تمام آزارها و توطئههای یهودیان و منافقان مدینه، صبر کرد؛ اما حاضر نشد ذرهای از ترحم بخواهد. آن بزرگوار حتی در بحرانیترین شرایط جنگی، زمانی که وجود حتی یک رزمنده هم برایش بسیار اهمیت داشت، هرگز راضی نشد که دست به سوی یهودیان و منافقان مدینه دراز کند و از آنان در دفع تهدیدات قریش بهره بگیرد؛ ایشان حتی در زمان باز گشت منافقان از احد برای برگرداندن نیروهای عبداللّه بن ابی به صحنه جنگ، از خود، تلاشی نشان نداد[۳][۴].
- در واقعه تبوک و در جنگ بسیار حساس با روم، زمانی که ایشان از ثنیةالوداع حرکت کرد، مسلمانان به ایشان گفتند: "ای رسول خدا! فلانی و فلانی عقب مانده و یا هنوز نرسیدهاند"؛ فرمود: "او را رها کنید؛ اگر در او خیری است، خدا او را به ما میرساند، وگرنه خداوند شما را از شرّ او راحت کرده است"[۵]. آن حضرت به پیروان خود نیز میآموخت که چنین باشند و با سربلندی و ارجمندی زندگی کنند. روایت شده است که روزی ایشان به اصحاب خود فرمود: "آیا با من بیعت نمیکنید؟"[۶]؛ گفتند: "ما با شما بیعت کردهایم"؛ فرمود: با من بیعت کنید در اینکه از مردمان چیزی نخواهید"[۷]. نقل شده است که این فرموده حضرت، چنان تأثیری در بعضی از اصحاب پدید آورد که از آن پس اگر از دستشان تازیانهای میافتاد، خود از اسب فرود میآمده، آن را بر میداشتند و از کسی نمیخواستند که آن را به آنها بدهد[۸]. پیامبر(ص) با چنین آموزههایی، یاران و پیروان خود را از ترحم خواهی، دور و آنان را چنان هدایت میکرد که به داشتههای خویش قانع باشند و محتاج دیگری نباشند[۹].
- رسول خدا(ص) در تعاملات اجتماعی نیز میکوشید بینیازی از دیگران را میان اصحاب و یاران خود تقویت کند و باب استرحام را ببندد. از امام صادق(ع) روایت شده است که مردی از اصحاب پیامبر(ص) به تنگدستی و سختی دچار شد و همسرش به او گفت: "کاش خدمت رسول خدا(ص) میرسیدی و از او چیزی میخواستی؟" پس آن مرد خدمت پیامبر(ص) رفت؛ چون حضرت، او را دید، فرمود: "هرکس از ما چیزی بخواهد، به او عطا میکنیم و هر کس که بینیازی جوید، خداوند، او را بینیاز میکند." پس آن مرد با خود گفت: "منظور پیامبر(ص) کسی جز من نیست و سپس به سوی همسرش بازگشت و او را از این ماجرا آگاه کرد"؛ همسرش گفت: "رسول خدا(ص) هم بشر است و از حال تو آگاه نیست، او را آگاه ساز!" آن مرد دوباره نزد پیامبر(ص) رفت. این بار هم چون رسول اکرم(ص) او را دید، فرمود: "هر کس از ما چیزی بخواهد، به او عطا میکنیم و هرکس بینیازی جوید، خداوند بینیازش میکند"؛ این ماجرا سه بار تکرار شد. سرانجام، آن مرد رفت و کلنگی قرض کرد و راهی بیابان شد و قدری هیزم آورد و به نیمچارک آرد فروخت و آن را به خانه برد. فردای آن روز هم همین کار را کرد و هیزم بیشتری آورد و فروخت. او پیوسته، مشغول کار بود و درآمد خود را پسانداز میکرد تا اینکه کلنگی خرید و باز هم پسانداز کرد تا اینکه دو شتر و غلامی خرید و توانگر شد. روزی خدمت رسول خدا(ص) رفت و جریان را به ایشان خبر داد؛ آن حضرت فرمود: "من که گفتم هر کس از ما چیزی بخواهد، به او عطا میکنیم و هرکس بینیازی ورزد، خداوند، او را بینیاز میکند"[۱۰][۱۱].
- رسول خدا(ص) به مسلمانان آموخت که در خوشرفتاری با مردمان چون نیازمند به آنان و در حفظ عزت، چون بینیاز از آنان رفتار شود و آنجا که پای عزت و کرامت در میان است، انسان، روحیه بینیازی از مردمان را در خود، تقویت و کمترین خواسته و نیازش را نیز خود برطرف سازد. رسول اکرم(ص) در این باره چنین سفارش میکرد: از مردم بینیازی بجویید، حتی در خواستن چوب مسواک"[۱۲][۱۳].
- بنابراین، آنجا که درخواست کردن، زیر پا گذاشتن شرافت انسانی و شکسته شدن عزت ایمانی را در پی دارد، بینیازی ورزیدن، سزاوار شخصیت انسانی و ایمانی است. از رسول خدا(ص) روایت شده است: « عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ». این فرموده، به معنای بینیازی انسانها از یکدیگر نیست؛ بلکه به این معناست که در روابط، مناسبات اجتماعی و رفع نیازها، عزت انسان حفظ شود و او به استرحام، تن ندهد؛ چنانکه پیامآور عزت و کرامت، رسول ختمی مرتبت(ص) فرموده است: « اطْلُبُوا الْحَوَائِجَ بِعِزَّةِ الْأَنْفُسِ»[۱۴][۱۵].
ریشههای استرحام
- برای مبارزه با استرحام، لازم است به ریشههای آن توجه کرد و برای قطع آن ریشهها کوشید. البته مهمترین اقدام در این راه، قطع ریشههای درونی آن است که تا آنها قطع نشود، اقدامات بیرونی به نتیجهای درست نخواهد رسید. استرحام، معلول عوامل متعددی است؛ مانند تربیت خلاف کرامت و عزت، روابط مستبدانه و خودکامانه، فرهنگ خواریپذیری، روابط اقتصادی ستمگرانه و تمایلات پست درونی[۱۶].
راهکارهای آن حضرت برای جلوگیری از استرحام
- رسول خدا(ص) در تمام دوران رسالت خویش میکوشید صورتهای مختلف استرحام را از روابط اجتماعی بزداید و جامعهای سربلند و ارجمند برپا سازد. ایشان مانند دیگر انبیا و اوصیای الهی در زندگی و روش تربیتی خود بر زدودن صورتهای مختلف استرحام تأکید میورزید و زمینههای شکلگیری آن را با کارهای زیر میزدود:
- ایجاد احساس بزرگ منشی در افراد : شخصی که با ارزش، قلمداد، و شخصیت او محترم شمرده میشود، به احساس خودارزشمندی دست مییابد و کسی که برای خود ارزش قائل باشد، خویش را به زشتیها و پستیها آلوده نمیسازد؛ از این رو، آنچه در روابط اجتماعی نباید از یاد برود، حفظ حرمت، شرافت و کرامت انسانی است. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: "بر هیچ مؤمنی سزاوار نیست که خود را خوار سازد" [۱۷]؛ آری، مؤمن در مقابل این و آن، گردن کج نمیکند و خود را حقیر نمیسازد[۱۸].
- درخواست نکردن از دیگران: در منطق آزادگان تا آنجا که میتوان نباید به حقارت تن داد و نباید از دیگران چیزی خواست؛ چنانکه از پیامبر خاتم(ص) روایت شده است: "تا آنجا که میتوانی خود را از درخواست از دیگران بر حذر دار!"[۱۹]؛ در سفارشهای رسول اکرم(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) نیز آمده است: ای علی(ع) اگر ناچار شوم دست خود را تا آرنج در دهان اژدها فرو ببرم، این عمل نزد من خوشتر از این است که از کسی که چیزی نبوده و اکنون دارا شده است، چیزی را بخواهم"[۲۰]. همچنین پیامبر اکرم(ص) درباره زشتی خواهش و درخواست فرموده است: "اگر مردم میدانستند در خواهش، چه چیزی هست، هرگز از کسی چیزی نمیخواستند"[۲۱]. نقل شده است که رسول خدا(ص) در وصایای خود به ابوذر غفاری، به او چنین فرمود: ای ابوذر! بیرهیز از خواهش کردن؛ زیرا تقاضا کردن از مردم، خواری و تنگدستی است که با شتاب به سوی آن میروی و در آن، حساب طولانی روز قیامت هست"[۲۲]. به این دلیل، رسول ختمی مرتبت(ص) فرمود: دست بالا (دستی که بخشش میکند) از دست پایین (دستی که درخواست میکند) بهتر است"[۲۳]. همچنین فرموده است: هر کس درِ خواهش را بر خود بگشاید، خداوند، هفتاد در نیازمندی را بر او بگشاید که نتواند راه پستترین آن را با چیزی ببندد"[۲۴][۲۵].
- توکل به خدا : تقویت روحیه توکل و توجه به اینکه همه کاره عالم خداست، راه دیگری است که پیامبر(ص) برای بستن راه استرحام به مؤمنان یاد داد. رسول خدا(ص) میفرماید: « مَنْ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ أَغْنَى النَّاسِ فَلْيَكُنْ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِ غَيْرِهِ»[۲۶][۲۷].
- پرهیز کردن از حرص و طمع : رسول خدا(ص) در بیانهای گوناگون به مردمان میآموخت که از هر نوع استرحامی دوری گزینند. روزی آن حضرت به مردی فرمود: بر تو باد به دل بریدن از آنچه در دست مردمان است که آن، بینیازی نقد است، و بپرهیز از طمع که آنها نیازمندی نقد است"[۲۸][۲۹].
- کار و کوشش : نبی خاتم(ص) سفارش میکرد که مردمان به استقبال سختی کار و تلاش بروند، تا از زبونی سؤال و منتپذیری دیگران دور شوند؛ چنانکه فرموده است: اگر یکی از شما ریسمانی بر گیرد و پشته هیزم بر دوش کشد و آن را بفروشد و با این کار آبروی خود را حفظ کند، این کار برای او از خواهش کردن و اظهار نیاز، بهتر است.[۳۰]. نقل شده است که روزی مردی از انصار، نیازمند، و از برآوردن نیازش درمانده شد. پس نزد رسول خدا(ص) رفت و حاجت خود را بیان کرد. حضرت به او فرمود: "آنچه را که در منزل داری بیاور و چیزی را در این باره کوچک مشمار". آن مرد انصاری به منزل رفت و یک قدح و یک قطعه پوست یا پارچه - که زیر زین اسب یا شتر میگذارند - با خود آورد؛ رسول خدا(ص) به اصحاب فرمود: "چه کسی این دو را میخرد؟" مردی گفت: "من آنها را به یک درهم میخرم"؛ حضرت فرمود: "چه کسی بیشتر میخرد؟" مرد دیگری گفت: "من به دو درهم میخرم"؛ پیامبر(ص) فرمود: "برای تو باشد"؛ خریدار، دو درهم به مرد انصاری داد و آنگاه آن حضرت فرمود: "با یک درهم آن، برای خانواده خود خوراکی، تهیه و با درهم دیگر تیشهای خریداری کن!" مرد انصاری تیشهای خرید و پیامبر(ص) دستهای برای آن تهیه کرد و سپس به او فرمود: "برو و با این تیشه هیزم بیابان را بکن و چیزی از چوب و خار بیابان، تر یا خشک را بیارزش ندان!" آن مرد انصاری دنبال کار رفت و وضع اقتصادی اش بهتر شد. پس از پانزده شب، دوباره به محضر پیامبر(ص) رفت و حضرت به او فرمود: "این کار، بهتر از آن بود که در روز قیامت بیایی، در حالی که در چهره تو ذلت صدقه باشد"[۳۱][۳۲].
- قناعت ورزیدن: رسول خدا(ص) همه مسلمانان را به کار و کوشش، تشویق و همه آنان را به قناعت ورزیدن فرا میخواند. از امام صادق(ع) روایت شده است که رسول خدا(ص) فرمود: "خوشا به حال کسی که ایمان آورد، در حالی که زندگی او در حال کفاف باشد" [۳۳][۳۴].
جایگاه و اهمیت عدم استرحام
نفی استرحام از اموری است که در سیره اجتماعی رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) رعایت میشده و به هیچ وجه زیر پا گذاشته نمیشده است. آنان هرگز «استرحام» نمیکردند. «استرحام» یعنی ترحمطلبیدن، گردن کج کردن، التماس کردن و زاری نمودن در برابر مخلوق، و ناله زدن پیش خلق؛ خود را خرد کردن، ضعیف و زبون ساختن، و زیر پا گذاشتن آن شرافت و کرامت ذاتی انسان. اسلام آمده است به انسان شرافت بخشد، مردمان را از حضیض ذلت به اوج عزت راه برد، آدمیان را از خاک به افلاک رساند، و انسان ملکی را ملکوتی نماید؛ و طی این طریق با عزت است و عدم استرحام در برابر مخلوق.
از همین روست که میبینیم پیشوایان حق در سختترین اوضاع و احوال نیز ضعف نشان ندادند و هرگز خود را زبون نساختند و جز از حضرت حق ترحم نطلبیدند؛ و به پیروان خود آموختند که چنین باشند. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ»[۳۵].
این سخن بدان معنا نیست که انسانها از یکدیگر بینیازند و کسی را به کسی حاجتی نیست[۳۶]، بلکه بدین معناست که در روابط و مناسبات اجتماعی و در خواستهها و رفع نیازها، عزت انسان حفظ شود و تن به استرحام ندهد، چنان که پیامآور عزت و کرامت، رسول ختمی مرتبت فرمود: «أطْلُبوا الحَوَائِجَ بِعِزَّةِ الأَنْفُسِ»[۳۷].
نفی استرحام به معنای قطع رابطه با مردم و بریدن از جامعه و نفی ارتباط و معاشرت و دادوستد نیست، که لازمه زندگی اجتماعی روابط متقابل و تعامل و دادوستد است، ولی آن چه در این میان نباید مورد غفلت قرار گیرد و یا زیر پا گذاشته شود، حفظ حرمت و شرافت، و کرامت و عزت است. در آموزههای پیشوایان حق به این امر توجه داده شده است که دو احساس متقابل - به اعتبارهای مختلف - با هم جمع شود: «نیاز به مردم» و «بینیازی از مردم». یعنی در روابط و مناسبات اجتماعی هم تعامل صورت گیرد و هم عزت زیر پا گذاشته نشود. از امام صادق(ع) نقل شده است که امیرمؤمنان علی(ع) میفرمود: «لِيَجْتَمِعْ فِي قَلْبِكَ الِافْتِقَارُ إِلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِغْنَاءُ عَنْهُمْ فَيَكُونَ افْتِقَارُكَ إِلَيْهِمْ فِي لِينِ كَلَامِكَ وَ حُسْنِ بِشْرِكَ وَ يَكُونَ اسْتِغْنَاؤُكَ عَنْهُمْ فِي نَزَاهَةِ عِرْضِكَ وَ بَقَاءِ عِزِّكَ»[۳۸].
پیشوایان دین میآموزند که در حسن سیرت با مردمان چون نیازمند به آنان رفتار شود و در حفظ عزت چون بینیاز از آنان؛ و آنجا که پای عزت و کرامت در میان است، انسان روحیه بینیازی از مردمان را در خود تقویت کند و کمترین خواسته و نیازش را نیز خود برطرف سازد. پیامبر اکرم(ص) دراینباره چنین سفارش فرمود: «اسْتَغْنُوا عَنِ النَّاسِ وَ لَوْ بِشَوْصِ السِّوَاكِ»[۳۹].
بنابراین آنجا که نیاز جستن و درخواست نمودن به قیمت زیر پا گذاشتن حیثیت و شرافت انسانی و شکسته شدن عزّت ایمانی است، بینیازی نمودن سزاوار شخصیت انسانی و ایمانی است. علی(ع) برترین نمونه مدرسه نبوی در مقایسهای لطیف فرموده است: «سَاعَةُ ذُلٍّ لَا تَفِي بِعِزِّ الدَّهْرِ»[۴۰]. آن نمونههای والای زندگی متعالی به هیچ قیمتی استرحام و ذلّتپذیری را مجاز نمیشمردند، چنان که زینالعابدین(ع) فرموده است: «مَا أُحِبُّ أَنَ لِي بِذُلِ نَفْسِي حُمْرَ النَّعَمِ»[۴۱].
پیشوایان حق با قول و فعل خود آموختند که گوهر کرامت و شرافت از هر هیچ گرانقدرتر است و حیثیت و عزت انسان ارزش والایی است که بدون آن زندگی انسانی میسر نیست و اگر آدمی به استرحام کشیده شود و عزت وجودی خود را زایل سازد، پذیرای همه کجیها و ناراستیها میشود؛ و آن چه که انسان را استرحام به دست میآورد، در برابر آن چه از گوهر شرافت و عزت خویش از دست میدهد قابل قیاس نیست. از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ»[۴۲].
انسان عاقل، فشار و سنگینی سختی و مشکلات را بر فشار و سنگینی خواری و منت دیگران ترجیح میدهد. گفتهاند که وقتی سقراط حکیم پیاده میرفت در راهی، یکی وی را گفت: چند تن از ملوک و اشراف در تو اعتقاد دارند، چرا از کسی اسبی نخواهی تا پیاده نباید رفت؟! سقراط گفت: بار تن من بر پای سبکتر میآید که بار منت اسب دیگری بر گردن من[۴۳].
چرا آدمی پیش دیگران دست دراز کند و شرافت انسانی خود را زیر پا بگذارد؟ آیا سزاوار نیست که آدمی به کم بسازد ولی دست پیش دیگری دراز نکند و گوهر انسانی خود را به بهایی اندک نفروشد؟ امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّلُ»[۴۴].
با این روحیه است که انسان از تن دادن به پستی آزاد میشود و به کار خویش اهتمام میورزد. مردمانی که سنگینی منت و نیازمندی به بیگانه را کمرشکن و کشنده نمیدانند، بوی آزادی و استقلال را نیز استشمام نخواهند کرد. تن دادن به سختیها بر انسان آزاده سهل است و تن دادن به پستیها عین مرگ است. آزاده مرگ را بر پستی استرحام ترجیح میدهد. چنان که پیشوای آزادگان علی(ع) فرموده است: «الْمَنِيَّةُ وَ لَا الدَّنِيَّةُ»[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۲۳۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۵۰۴؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج ۲، ص ۶۴ و محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۲۱۵ - ۲۱۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۵.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۰۰۰؛ حمیری کلاعی، الاکتفاء، ج ۱، ص ۵۵۳؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۰۷ و السیره النبویه، ج ۲، ص ۵۲۳.
- ↑ «أَلَا تُبَايِعُونِي»
- ↑ « تُبَايِعُونِّي عَلَى أَنْ لَا تَسْأَلُوا النَّاسَ شَيْئاً»
- ↑ ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۹۹ - ۱۰۰؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۴۳ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۳، ص۱۵۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۵-۱۲۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۳۹؛ عده الداعی، ص ۱۰۰؛ امام رضا(ع)، فقه الرضا(ع)، ص ۳۶۵ و ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار، ص ۸۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ « اسْتَغْنُوا عَنِ النَّاسِ وَ لَوْ بِشَوْصِ السِّوَاكِ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۷۱؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۱، ص ۳۵۱؛ ابن سلامة، مسند الشهاب، ج ۱، ص ۳۹۹ و الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۳، ص ۹۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۷.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر ، ج ۱، ص ۱۶۸؛ المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۶، ص ۵۱۸ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۳، ص۷۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۸.
- ↑ « لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَ نَفْسَهُ»؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۵؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۲۲؛ عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۱۱، ص ۳۴۸؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۳۲ و سید بن طاووس، الیقین، ۱۴۱۳ ق، ص ۳۳۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ « اسْتَعِفَّ عَنِ السُّؤَالِ مَا اسْتَطَعْتَ»؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۲۴ - ۲۲۵؛ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۳۷؛ ابن خذیمه، صحیح، ج ۴، ص ۹۶ و مسند الشهاب، ج ۱، ص ۳۷۸.
- ↑ « يَا عَلِيُ لَأَنْ أُدْخِلَ يَدِي فِي فَمِ التِّنِّينِ إِلَى الْمِرْفَقِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَسْأَلَ مَنْ لَمْ يَكُنْ ثُمَّ كَانَ»؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۳؛ محمد بن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص ۶۲۲ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۴۴۴.
- ↑ « لَوْ تَعْلَمُونَ مَا فِي الْمَسْأَلَةِ مَا مَشَى أَحَدُ إِلَى أَحَدٍ يَسْأَلْهُ شَيْئاً»؛ نهج الفصاحه، ص ۶۴۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج ۳، ص ۴۸۰؛ النسائی، سنن الکبری، ۱۹۳۰، ج ۲، ص ۵۰؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۴۳۱ و کنز العمال، ج ۶، ص ۵۰۲.
- ↑ « يَا أَبَا ذَرٍّ إِيَّاكَ وَ السُّؤَالَ فَإِنَّهُ ذُلٌّ حَاضِرٌ وَ فَقْرٌ تَتَعَجَّلُهُ وَ فِيهِ حِسَابٌ طَوِيلٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۵؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۱۸۲ و مکارم الاخلاق، ص ۴۴۵.
- ↑ «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى»؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۲، ص ۹۴؛ الکافی، ج ۴، ص ۲۶؛ البخاری، صحیح، ج ۲، ص ۱۱۸؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج۱، ص۳۷۲ و من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۶.
- ↑ « مَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ الْمَسْأَلَةِ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ سَبْعِينَ بَاباً مِنَ الْفَقْرِ لَا يَسُدُّ أَدْنَاهُ شَيْءٌ»؛ عدة الداعی، ص ۱۰۰؛ وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۳۸ و جامع الاخبار ، ص ۱۳۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۲۹-۱۳۰.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۱۳۹؛ شیخ صدوق، الامالی، ص ۳۰۵؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص۴۲۶؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۱۹۶؛ المستدرک، ج ۴، ص۲۷۰ و مسند الشهاب، ج ۱، ص ۲۳۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۰.
- ↑ «عَلَيْكَ بِالْيَأْسِ عَمَّا أَيْدِي النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى الْحَاضِرُ وَ إِيَّاكَ وَ الطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ »؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۱۰؛ مشکاة الانوار، ص ۱۴۵؛ قطب الدین راوندی، الدعوات، ص۴۰؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۶؛ کنزالعمال، ج۳، ص ۸۱۷ و الضحاک، الآحاد والمثانی، ج ۴، ص۲۴۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۰.
- ↑ «لَوْ أَنَ أَحَدَكُمْ يَأْخُذُ حَبْلًا فَيَأْتِي بِحُزْمَةِ حَطَبٍ عَلَى ظَهْرِهِ فَيَبِيعُهَا فَيَكُفُّ بِهَا وَجْهَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ»؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۱۶۷؛ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۸۸؛ سنن الکبری، ج ۴، ص ۱۹۵؛ ابن ابی الشیبه کوفی، المصنّف، ج۳، ص۹۹ و عدة الداعی، ص ۱۰۰.
- ↑ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۴۵ و بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۱-۱۳۲.
- ↑ « طُوبَى لِمَنْ أَسْلَمَ وَ كَانَ عَشِيَّةُ كَفَافاً »؛ الکافی، ج۲، ص۱۴۰؛ فقه الرضا، ص۳۶۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۳۲.
- ↑ «عزت مؤمن در بینیازی [جستن] او از مردمان است». جامع الاخبار، ص۱۰۰؛ و از امام جواد(ع) چنین روایت شده است: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ غَنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ». مستدرک الوسائل، ج۷، ص۲۳۰؛ عباس بن محمد رضا القمی، الانوار البهیة فی تواریخ الحجج الالهیة، تقدیم و تعلیق محمد کاظم الخراسانی (الشانهچی)، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۰۴ ق. ص۲۲۱.
- ↑ از امام صادق(ع) نقل شده است: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنَ النَّاسِ إِنَّ أَحَداً لَا يَسْتَغْنِي عَنِ النَّاسِ حَيَاتَهُ وَ النَّاسُ لَا بُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ». (بیگمان کسی نیست که تا زنده است از مردم بینیاز باشد و ناچار مردم باید با یکدیگر همکاری و همیاری داشته باشند). الکافی، ج۲، ص۶۳۵.
- ↑ «خواستههای خود را با حفظ عزّت نفس بخواهید». مختصر تاریخ دمشق، ج۲۲، ص۱۷۷؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۱۶۸؛ نهج السعادة، ج۸، ص۲۷۶؛ و از امیر مؤمنان علی(ع) بدین صورت نقل شده است: «اُطْلُبُوا الْحَاجَاتِ بِعِزَّةِ الْأَنْفُسِ». شرح ابن أبی الحدید، ج۲۰، ص۳۱۷.
- ↑ «باید در قلبت [دو احساس] نیازمندی به مردمان و بینیازی از آنان را [با هم] گردآوری؛ نیازمندی است به آنان در خوشگویی و گشادهرویی است [جلوهگر] باشد، و بینیازیات از آنان در پاکی آبرو و بقای عزتت باشد». الکافی، ج۲، ص۱۴۹؛ تحف العقول، ص۱۴۰؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۱۳.
- ↑ «از مردمان بینیازی جویید هرچند با ترک خواستن چوب مسواک». من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷۱؛ وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۰۸.
- ↑ «ساعتی با ذلت زیستن و زبون بودن با عزّت روزگار برابری نمیکند». غررالحکم، ج۱، ص۳۹۴.
- ↑ «دوست ندارم با ذلت نفس خویش به بهترین نعمتها (شتران سرخمو) دست یابم». الکافی، ج۲، ص۱۰۹؛ الخصال، ج۱، ص۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۱۰.
- ↑ «بد بندهای است آنکه او را تمایلی باشد که سبب خواریاش گردد». الکافی، ج۲، ص۳۲۰؛ سفینة البحار، ج۲، ص۹۳.
- ↑ رضیالدین ابوجعفر محمد نیشابوری، مکارم اخلاق، به کوشش محمد تقی دانشپژوه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۱ ش. ص۱۵۵.
- ↑ «به اندک ساختن و به این و آن نپرداختن». نهج البلاغه، حکمت ۳۹۶.
- ↑ «مردن و خواری نبردن». تحف العقول، ص۱۴۳؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۹۶.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۱۵۱-۱۵۴.