عقل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[عقل (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[عقل (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
'''عقل''' به معنای بازداشتن و نگهداری است و به هر چیز [[ارزشمندی]] که صاحبش از آن [[پاسداری]] کند، [[عقیله]] می‌گویند. [[قوة]] مدركه [[انسان]] را نیز عقل می‌گویند چون صاحب خود را از افتادن به ورطه‌های [[هلاکت]] [[حفظ]] می‌کند. در تعابیر [[دینی]] و [[روایات]] از عقل به [[رسول باطنی]] یاد شده و تاکید فراوانی بر روی تعقل صورت گرفته و از کسانی که تعقل نمی‌کنند مذمت شده است: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}.


==معناشناسی==
==معناشناسی==

نسخهٔ ‏۴ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۵

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عقل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

عقل به معنای بازداشتن و نگهداری است و به هر چیز ارزشمندی که صاحبش از آن پاسداری کند، عقیله می‌گویند. قوة مدركه انسان را نیز عقل می‌گویند چون صاحب خود را از افتادن به ورطه‌های هلاکت حفظ می‌کند. در تعابیر دینی و روایات از عقل به رسول باطنی یاد شده و تاکید فراوانی بر روی تعقل صورت گرفته و از کسانی که تعقل نمی‌کنند مذمت شده است: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ.

معناشناسی

عقل در لغت به معنی بازداشتن و نگهداری است[۱]. از این رو در همه موارد کاربرد این واژه معنی حفظ، نگاه داری و بازداشتن لحاظ شده است. از جمله بستن پای شتر که او را نگاه می‌دارد و مانع فرارش می‌شود[۲] و به هر چیز ارزشمندی که صاحبش از آن پاسداری کند، عقیله می‌گویند، مثل مروارید که در صدف خود حفظ می‌شود و زن باشخصیتی که در هاله‌ای از عفاف و امتناع از دسترس بیگانگان دور است[۳]. قوة مدركه انسان را نیز عقل می‌گویند[۴]؛ چون صاحب خود را از افتادن به ورطه‌های هلاکت حفظ می‌کند[۵]. به انسان عاقل، عاقل گفته می‌شود، چون آرا و امور خود را از تشتت حفظ می‌کند و نفس خویش را از پیروی امیال سرکش باز می‌دارد[۶].[۷]

در روایاتی که از پیشوایان معصوم(ع) به دست ما رسیده است، غالباً نیروی عقل به وسیله ویژگی‌ها، خواص و اغراض و فواید آن تعریف شده است:

  1. رسول خدا(ص) در وصیت به امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: "عقل چیزی است که با آن بهشت به دست آید و خشنودی خدای مهربان را جویند"[۸].
  2. امام صادق(ع) در پاسخ به پرسش یکی از اصحاب که پرسید عقل چیست؟ می‌فرماید: "عقل چیزی است که با آن خدا را بندگی کنند و بهشت به دست آرند"[۹]. راوی با این جواب امام به یاد کسانی می‌افتد که هیچ یک از این دو را نمی‌کنند و با این حال عاقل شمرده می‌شوند؛ بنابراین از امام سؤال می‌کند؛ آنچه در معاویه بود، نامش چیست؟ و امام فرمود: "آن زیرکی و شیطنت است، شبیه عقل است ولی عقل نیست"[۱۰].[۱۱]

عقل، رسول باطنی

در تعابیر دینی و روایات از عقل به رسول باطنی یا حجت باطنی (در کنار رسول ظاهری) یاد شده است. امام صادق(ع) در تعریفی که از عقل ارائه می‌دهد از حقیقت آن پرده برمی‌دارد. عقل همان نور و نیروی درونی است که خداپرستان، خدا را به‌واسطه آن می‌پرستند و می‌شناسند. طبق این تعریف، عقل نوری است از درون انسان که مبنای شناخت و پرستش خداوند است، یعنی شناختی بر پایه فطرت آدمی. بر این اساس، عقل، حجت میان خدا و بندگان است. از این‌رو رجوع به عقل در مسائل گوناگون و به‌کارگیری و استنتاج از آن امری اساسی و بنیادین است و مکتب اسلام آدمی را از ترک عقل و گوش ندادن به ندای درونی آن به‌شدت برحذر می‌دارد[۱۲].

مفهوم عقل در قرآن

گستره مسئله عقل در قرآن، بسیار فراتر از آن است که در کتاب‌های لغت و یا مباحث عقلی و یا اخلاقی مطرح شده؛ زیرا:

  1. اولاً، انسان در فرهنگ قرآن، خلیفه الهی و دارای مقام جامع در مقایسه با سایر مخلوقات است. او از یک سو، می‌تواند در سیرکمالی، تا عالی‌ترین مراتب قرب الهی را طی کند و ملقب به خطاب‌هایی چنین ارجمند گردد که ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي[۱۳]. ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[۱۴]. او از سوی دیگر، امکان دنائت و پستی تا پایین‌ترین مراتب حیوانی و حتی جمادی را دارد؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید: ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا[۱۵]، ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۱۶].
  2. ثانیاً، انسان در همه مراتب، دارای قوه تشخیص خیروشر و تدبیر امور خود است. از همین رو، گستره مصادیق عقل ـ با حفظ معنای لغوی آن ـ در انسان بسیار وسیع است. ولی در فرهنگ قرآن، چون اصل در فطرت انسانی، توجه به توحید و فضائل الهی است، عقل در قرآن به مرتبه کمال نفسانی انسان اطلاق شده؛ که قدرت بر تشخیص حق و باطل و صلاح و فساد را بر اساس معیارهای الهی دارد؛ چنان که حضرت امام صادق(ع) درباره آن می‌فرمایند: «الْعَقْلُ‏ مَا عُبِدَ بِهِ‏ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ، قِيلَ: فَمَا الَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ؟ قَالَ(ع): تِلْكَ النَّكْرَاءُ، تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ، وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ»[۱۷].

بنابراین، عقل در قرآن، به مرتبه عالی نفس انسانی اطلاق شده که به واسطه تربیت علمی و عملی تحت هدایت ولیّ‌الله، استعداد سیر تا عالی‌ترین مراتب کمال انسانی را دارد[۱۸].

اهتمام قرآن به تعقل

اهتمام به تعقّل و بها دادن به عقل در فرهنگ قرآن تا به آنجاست که خداوند وجه تمایز انسان از حیوان را به تعقل توحیدی او بیان می‌دارد و می‌فرماید: ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[۱۹].

قرآن کریم، کسانی را که در زندگی از عقل الهی و تعقّل در امور معنوی بی‌بهره هستند، به بدترین جنبندگان تشبیه می‌نماید و می‌فرماید: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۲۰].

در آیات مختلف قرآن، به تعقّل و تدبّر در آیات آفاقی، انفسی و یا امور دینی توصیه شده است: ﴿لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۲۱].

خلاصه آنکه، در فرهنگ دینی، عقل به معنای قوه تمییز حق از باطل است و کسی که چنین قوه‌ای را به کار نمی‌اندازد، در مرتبه حیوانات، بلکه پست‌تراز آنهاست: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۲۲].[۲۳]

عقل نظری و عملی

در کتاب‌های حکمی، عقل را از جهت نوع فعالیت، در یک تقسیم‌بندی کلی، به عقل نظری و عملی تقسیم می‌کنند. عقل نظری به قوه مدرکه کلیات در معقولات گفته می‌شود که با ترتیب قیاسات و اقامه برهان، امور نظری را کشف می‌کند. عقل عملی، در مسائل ارزشی، از قبیل اخلاق و حقوق و مسائل اجتماعی و خانوادگی به کار می‌رود؛ به این ترتیب که با تشخیص امور نافع از مضر و تفکیک حق از باطل، (به زعم خود، در نفس ایجاد شوق و رغبت برای انجام امور نافع و نفرت از انجام امور مضر در جزئیات می‌نماید[۲۴].[۲۵]

عقل در عصر ظهور

یکی از نشانه‌های آخرالزمان کم شدن عقول مردم است. البته این کم شدن عقول به معنای جنون و دیوانگی نیست، یعنی مردم در ظاهر بسیار آراسته و متشخص هستند، اما اثرات عقل که همان پرستش خداوند و ترجیح آخرت است کمرنگ می‌شود. مردم سراسیمه به دنبال دنیا می‌روند و جز دنیاطلبی هیچ اندیشه‌ای ندارند. رسول خدا(ص) فرمود: "فتنه‌ای روی خواهد داد که در آن عقل‌ها برداشته شود، تا جایی که مرد عاقلی را نمی‌بینید"[۲۶]. در چنین زمانی ظهور حضرت مهدی(ع) به وقوع خواهد پیوست. حضرت با دست الهی خود عقول مردم را کامل خواهد نمود. یکی از خصوصیات زمان ظهور کامل شدن عقول مردم به برکت حضرت است. او دست مبارکش را بر سر مؤمنین می‌نهد و کینه و حسدی که از زمان قابیل در دل بشر کاشته شده است از بین خواهد رفت و علم و حکمت در میان مردم رواج می‌یابد. امام باقر(ع) فرمود: "هرگاه حضرت قائم(ع) ظهور نماید، دست مبارکش را بر سر بندگان نهاده و بدین سبب عقول مردم جمع می‌شود و خرد آنان کامل می‌گردد"[۲۷].[۲۸]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی، مفردات.
  2. جوهری، الصحاح، ج۴،‌تر ۱۴۴۲.
  3. راغب اصفهانی، مفردات؛ جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۴۴۲؛ ابن منظور، لسان العرب.
  4. راغب اصفهانی، مفردات؛ جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۴۴۲؛ ابن منظور، لسان العرب.
  5. ابن منظور، لسان العرب ابوهلال عسکری، الفروق اللغویة، ص۵۱۹.
  6. ابن منظور، لسان العرب.
  7. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۱۶۵-۱۶۶.
  8. «يَا عَلِيُّ اَلْعَقْلُ مَا اُكْتُسِبَتْ بِهِ اَلْجَنَّةُ وَ طُلِبَ بِهِ رِضَا اَلرَّحْمَنِ»؛ علی بن حسین صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۲.
  9. «مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَانُ »
  10. «تِلْكَ اَلنَّكْرَاءُ تِلْكَ اَلشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۱۱؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۹۵؛ علی بن حسین صدوق، معانی الاخبار ص۲۳۹.
  11. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۱۶۶-۱۶۸.
  12. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۶۷.
  13. «و تو را برای خویشتن پروراندم» سوره طه، آیه ۴۱.
  14. «سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.
  15. «آیا گمان می‌کنی که بیشتر آنان می‌شنوند یا خرد می‌ورزند؟ آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراه‌ترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.
  16. «باز از پس آن، دل‌هایتان به سختی‌گرایید چونان سنگ‌ها بلکه سخت‌تر زیرا بی‌گمان از برخی سنگ‌ها جویبارها فرا می‌جوشد و برخی می‌شکافد و از آن آب بیرون می‌زند و برخی از بیم خداوند فرو می‌غلتد و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۷۴.
  17. هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة(ع)، ج۱، ص۴.
  18. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۹۷-۲۰۴.
  19. «و داستان کافران، چون داستان کسی است که حیوانی را بانگ می‌کند که جز فراخواندن و آوایی نمی‌شنود؛ (اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این‌رو خرد نمی‌ورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱.
  20. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  21. «بی‌گمان کتابی برای شما فرستاده‌ایم که یادکرد شما در آن است، آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۱۰.
  22. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  23. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۹۷-۲۰۴.
  24. الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۹، ص۸۳.
  25. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۹۶؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص۵۶۲ ـ ۵۶۴.
  26. ملاحم، ص ۲۳.
  27. «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا(ع)وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامُهُمْ»؛ کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵.
  28. ر.ک: حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان. ص ۴۲۶؛ مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص۴۹۸.