جز
جایگزینی متن - 'تعیین' به 'تعیین'
جز (جایگزینی متن - 'غایب' به 'غایب') |
جز (جایگزینی متن - 'تعیین' به 'تعیین') |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
:::::*«{{متن حدیث|قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يَقْتُلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مَهْدِيّاً أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ يَجْبِي فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ حَجَّهُمْ وَ جُمُعَتَهُمْ وَ يَجْبِي صَدَقَاتِهِمْ}}<ref>بحار الانوار ج ۴۹ ص ۱۹۶</ref>. [[واجب]] است در [[حکم خدا]] و [[حکم]] [[اسلام]] نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جایی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود [[رهبری]] [[عفیف]] و [[پرهیزکار]] و [[عارف]] و [[عالم به احکام]] [[قضا]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[انتخاب]] نمایند. تا [[اموال عمومی]] را گرد آورد و [[حج]] و [[جمعه]] [[مردم]] را بپا دارد و [[صدقات]] را جمع نماید. | :::::*«{{متن حدیث|قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يَقْتُلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مَهْدِيّاً أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ يَجْبِي فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ حَجَّهُمْ وَ جُمُعَتَهُمْ وَ يَجْبِي صَدَقَاتِهِمْ}}<ref>بحار الانوار ج ۴۹ ص ۱۹۶</ref>. [[واجب]] است در [[حکم خدا]] و [[حکم]] [[اسلام]] نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جایی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود [[رهبری]] [[عفیف]] و [[پرهیزکار]] و [[عارف]] و [[عالم به احکام]] [[قضا]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[انتخاب]] نمایند. تا [[اموال عمومی]] را گرد آورد و [[حج]] و [[جمعه]] [[مردم]] را بپا دارد و [[صدقات]] را جمع نماید. | ||
:::::*«{{متن حدیث|قال الحسین{{ع}}: مجاری الامور بیدالعلماء بالله الامناء [[علی]] حلاله و حرامه}}؛ زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه [[وحی]] گرفته شده باشد. که امینان بر [[حلال]] و حرامند. | :::::*«{{متن حدیث|قال الحسین{{ع}}: مجاری الامور بیدالعلماء بالله الامناء [[علی]] حلاله و حرامه}}؛ زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه [[وحی]] گرفته شده باشد. که امینان بر [[حلال]] و حرامند. | ||
:::::*«{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ{{ع}}: يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً}}. مردم باید دقت کنند و از میان فقهائی که [[راوی حدیث]] ما هستند و در [[احکام]] [[حلال و حرام]] ما صاحب نظرند و با احکام [[اهل بیت]]{{عم}} آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب نمایند و او را در میان خود [[حاکم]] قرار دهند. من او را بر شما حاکم قرار دادم. بدین ترتیب [[فقها]] از جانب [[ائمه معصومین]]{{عم}} به عنوان حاکم | :::::*«{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ{{ع}}: يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً}}. مردم باید دقت کنند و از میان فقهائی که [[راوی حدیث]] ما هستند و در [[احکام]] [[حلال و حرام]] ما صاحب نظرند و با احکام [[اهل بیت]]{{عم}} آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب نمایند و او را در میان خود [[حاکم]] قرار دهند. من او را بر شما حاکم قرار دادم. بدین ترتیب [[فقها]] از جانب [[ائمه معصومین]]{{عم}} به عنوان حاکم تعیین شدهاند و مردم هرکسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و [[نائب]] [[امام]] نیز هست. | ||
:::::*«{{متن حدیث|قَالَ الْإِمَامُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ{{ع}}: لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا}}. مؤمنینی که [[فقیه]] هستند برای [[اسلام]] چون [[دژ]] و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر [[دشمنان]] نگهبانند. این نوع [[حفاظت]] که در آن تشبیهی نیز بهکار رفته است، به معنی [[حفظ]] [[علمی]] [[احکام اسلام]] نیست، بلکه منظور از آن تشکیل [[قدرت سیاسی]] و [[اجرای احکام]] و بریائی [[عدالت]] و [[دفع دشمنان]] و [[اداره امور مسلمین]] و سایر مسائلی است که در مفهوم [[ولایت فقیه]] نهفته است. | :::::*«{{متن حدیث|قَالَ الْإِمَامُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ{{ع}}: لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا}}. مؤمنینی که [[فقیه]] هستند برای [[اسلام]] چون [[دژ]] و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر [[دشمنان]] نگهبانند. این نوع [[حفاظت]] که در آن تشبیهی نیز بهکار رفته است، به معنی [[حفظ]] [[علمی]] [[احکام اسلام]] نیست، بلکه منظور از آن تشکیل [[قدرت سیاسی]] و [[اجرای احکام]] و بریائی [[عدالت]] و [[دفع دشمنان]] و [[اداره امور مسلمین]] و سایر مسائلی است که در مفهوم [[ولایت فقیه]] نهفته است. | ||
:::::*«[[امام حسن عسگری]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند. {{متن حدیث|مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ}}<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۹۶.</ref>. از فقها آن کس که پرهیزکار و [[حافظ دین]] و [[مخالف هوای نفس]] و [[مطیع]] [[اوامر]] و [[احکام خدا]] باشد، [[عامه]] [[مردم]] باید از او [[تقلید]] نمایند. تقلید کامل در تمامی [[افعال]] به معنی آن است که در همه امور، [[مرجع]] و مقلد [[مسلمین]] [[فقیه]] است و اداره [[امور اجتماعی]]، [[سیاسی]]، [[اقتصادی]]، و [[مدیریت جامعه اسلامی]] باید به دست فقیه انجام گیرد. | :::::*«[[امام حسن عسگری]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند. {{متن حدیث|مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ}}<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۹۶.</ref>. از فقها آن کس که پرهیزکار و [[حافظ دین]] و [[مخالف هوای نفس]] و [[مطیع]] [[اوامر]] و [[احکام خدا]] باشد، [[عامه]] [[مردم]] باید از او [[تقلید]] نمایند. تقلید کامل در تمامی [[افعال]] به معنی آن است که در همه امور، [[مرجع]] و مقلد [[مسلمین]] [[فقیه]] است و اداره [[امور اجتماعی]]، [[سیاسی]]، [[اقتصادی]]، و [[مدیریت جامعه اسلامی]] باید به دست فقیه انجام گیرد. | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
::::::گرچه به سبب ذکر نشدن نام و یاد اسحق بن یعقوب در کتابهای رجالی مجهول و بیسند بودن این [[حدیث]]، آن را فاقد اعتبار دانستهاند؛ لکن با توجه به [[اعتماد]] [[شیخ الطایفه]] و [[صدوق]]؛ به ویژه کسی چون [[کلینی]] به او، به ویژه در مورد این [[توقیع شریف]] که شامل مطالب بسیار مهم از [[حضرت]] است؛ چون جدا بعید است که کلینی کسی چون او را که از معاصرین خودش است، نشناسد و اینگونه نقل کند که به حضرت [[نامه]] نوشته و چنین مسائلی که جز [[خواص]] و بزرگان [[شیعه]] از آن [[پرسش]] نمیکنند، بپرسد و پاسخ حضرت به خط [[شریف]] خود ایشان به دستش برسد؛ یعنی کلینی چنین کسی را به [[وثاقت]] و اهلیّت میشناسد”<ref>صافی، آیتالله لطف الله، ضرورت حکومت با ولایت فقیه در عصر غیبت، مجله حکومت اسلامی، ش۴، ص۱۴.</ref>. | ::::::گرچه به سبب ذکر نشدن نام و یاد اسحق بن یعقوب در کتابهای رجالی مجهول و بیسند بودن این [[حدیث]]، آن را فاقد اعتبار دانستهاند؛ لکن با توجه به [[اعتماد]] [[شیخ الطایفه]] و [[صدوق]]؛ به ویژه کسی چون [[کلینی]] به او، به ویژه در مورد این [[توقیع شریف]] که شامل مطالب بسیار مهم از [[حضرت]] است؛ چون جدا بعید است که کلینی کسی چون او را که از معاصرین خودش است، نشناسد و اینگونه نقل کند که به حضرت [[نامه]] نوشته و چنین مسائلی که جز [[خواص]] و بزرگان [[شیعه]] از آن [[پرسش]] نمیکنند، بپرسد و پاسخ حضرت به خط [[شریف]] خود ایشان به دستش برسد؛ یعنی کلینی چنین کسی را به [[وثاقت]] و اهلیّت میشناسد”<ref>صافی، آیتالله لطف الله، ضرورت حکومت با ولایت فقیه در عصر غیبت، مجله حکومت اسلامی، ش۴، ص۱۴.</ref>. | ||
::::::مقصود از [[حوادث واقعه]]، [[احکام]] فردی و [[فقهی]] نیست؛ زیرا [[رجوع به فقها]] در مورد مسایل احکام در [[زمان غیبت]] [[بدیهی]] بوده؛ بنابراین منظور حوادثی است که درباره آنها به [[حاکم]] و [[سلطان]] و [[ولی امر]] [[رجوع]] میشود. | ::::::مقصود از [[حوادث واقعه]]، [[احکام]] فردی و [[فقهی]] نیست؛ زیرا [[رجوع به فقها]] در مورد مسایل احکام در [[زمان غیبت]] [[بدیهی]] بوده؛ بنابراین منظور حوادثی است که درباره آنها به [[حاکم]] و [[سلطان]] و [[ولی امر]] [[رجوع]] میشود. | ||
::::::در این عبارت که میفرماید: آنان حجت من بر شما هستند و من [[حجت خدا]] هستم، تمام اختیاراتی که برای [[امام]] به عنوان حجت خداوند بر [[مردمان]] وجود دارد، به [[فقها]] که از سوی امام به عنوان حجت بر [[مردم]] | ::::::در این عبارت که میفرماید: آنان حجت من بر شما هستند و من [[حجت خدا]] هستم، تمام اختیاراتی که برای [[امام]] به عنوان حجت خداوند بر [[مردمان]] وجود دارد، به [[فقها]] که از سوی امام به عنوان حجت بر [[مردم]] تعیین شدهاند، منتقل میشود؛ بنابراین در [[دلالت حدیث]] بر [[ولایت فقیه]] نمیتوان تردید نمود»<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۳۵.</ref> | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
{{جمع شدن|۲. حجت الاسلام و المسلمین زهادت؛}} | {{جمع شدن|۲. حجت الاسلام و المسلمین زهادت؛}} | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
::::::[[دلالت روایت]]: در دلالت این روایت، از یک سو میبایست مراد از [[راویان حدیث]] تبیین شده و از سوی دیگر مراد از [[خلافت]] توضیح داده شود؛ چه آنکه اگر مراد از [[راویان حدیث]]، معنای ظاهری آن بوده و مراد از [[خلافت]]، [[جانشینی پیامبر]] در [[نقل روایات]] و [[سنت]] باشد، [[روایت]] هیچ دلالتی بر مطلوب نخواهد داشت. از این روی [[امام خمینی]] در آغاز به تبیین مراد از راویان حدیث، در این روایت که [[خلیفه پیامبر]] معرفی شدهاند. پرداخته و مراد از آنها را [[فقیهان]] دانسته و این گونه اظهار داشته است: جای تردید نیست که روایت {{متن حدیث|اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي}} شامل [[راویان]] [[حدیثی]] که [[حکم]] کاتب را دارند نمیشود؛ و یک کاتب و نویسنده نمیتواند [[خلیفه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} باشد. منظور از “خلفا”، فقهای اسلامند. نشر و بسط [[احکام]] و [[تعلیم و تربیت]] [[مردم]] با فقهایی است که عادلند؛ زیرا اگر [[عادل]] نباشند، مثل قضاتی هستند که روایت بر ضد [[اسلام]] [[جعل]] کردند... و اگر [[فقیه]] نباشند نمیتوانند بفهمند که [[فقه]] چیست و حکم اسلام کدام<ref>ولایت فقیه، ص۶۳ - ۶۴.</ref>. | ::::::[[دلالت روایت]]: در دلالت این روایت، از یک سو میبایست مراد از [[راویان حدیث]] تبیین شده و از سوی دیگر مراد از [[خلافت]] توضیح داده شود؛ چه آنکه اگر مراد از [[راویان حدیث]]، معنای ظاهری آن بوده و مراد از [[خلافت]]، [[جانشینی پیامبر]] در [[نقل روایات]] و [[سنت]] باشد، [[روایت]] هیچ دلالتی بر مطلوب نخواهد داشت. از این روی [[امام خمینی]] در آغاز به تبیین مراد از راویان حدیث، در این روایت که [[خلیفه پیامبر]] معرفی شدهاند. پرداخته و مراد از آنها را [[فقیهان]] دانسته و این گونه اظهار داشته است: جای تردید نیست که روایت {{متن حدیث|اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي}} شامل [[راویان]] [[حدیثی]] که [[حکم]] کاتب را دارند نمیشود؛ و یک کاتب و نویسنده نمیتواند [[خلیفه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} باشد. منظور از “خلفا”، فقهای اسلامند. نشر و بسط [[احکام]] و [[تعلیم و تربیت]] [[مردم]] با فقهایی است که عادلند؛ زیرا اگر [[عادل]] نباشند، مثل قضاتی هستند که روایت بر ضد [[اسلام]] [[جعل]] کردند... و اگر [[فقیه]] نباشند نمیتوانند بفهمند که [[فقه]] چیست و حکم اسلام کدام<ref>ولایت فقیه، ص۶۳ - ۶۴.</ref>. | ||
::::::ایشان در توضیح مراد از خلافت، چیزی بر آن نیافزوده و معنای خلافت در [[صدر اسلام]] که این روایت در آن [[زمان]] صادر شده است را امر مجهولی ندانسته و از این روی خلافت را جانشینی پیامبر{{صل}} در تمامی [[شئون نبوت]] دانسته است: زیرا “خلافت” همان [[جانشینی]] در تمام شئون نبوت است؛ و جمله {{متن حدیث|اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي}} دستکم از جمله {{متن حدیث|عَلِيُّ خَلِيفَتِي}} ندارد و معنی “خلافت” در آن، غیر معنی خلافت در دوم نیست. و جمله {{متن حدیث|الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَ يَرْوُونَ عَنِّي أَحَادِيثِي}} معرفی خلفاست، نه معنی خلافت؛ زیرا معنی خلافت در صدر اسلام امر مجهولی نبود که محتاج بیان باشد؛ و [[سائل]] نیز معنی خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص را خواست معرفی فرماید و ایشان با این [[وصف]] معرفی فرمودند<ref>ولایت فقیه، ص۶۵.</ref>. | ::::::ایشان در توضیح مراد از خلافت، چیزی بر آن نیافزوده و معنای خلافت در [[صدر اسلام]] که این روایت در آن [[زمان]] صادر شده است را امر مجهولی ندانسته و از این روی خلافت را جانشینی پیامبر{{صل}} در تمامی [[شئون نبوت]] دانسته است: زیرا “خلافت” همان [[جانشینی]] در تمام شئون نبوت است؛ و جمله {{متن حدیث|اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي}} دستکم از جمله {{متن حدیث|عَلِيُّ خَلِيفَتِي}} ندارد و معنی “خلافت” در آن، غیر معنی خلافت در دوم نیست. و جمله {{متن حدیث|الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَ يَرْوُونَ عَنِّي أَحَادِيثِي}} معرفی خلفاست، نه معنی خلافت؛ زیرا معنی خلافت در صدر اسلام امر مجهولی نبود که محتاج بیان باشد؛ و [[سائل]] نیز معنی خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص را خواست معرفی فرماید و ایشان با این [[وصف]] معرفی فرمودند<ref>ولایت فقیه، ص۶۵.</ref>. | ||
::::::معنای خلافت [[پیغمبر]]{{صل}} موضوعی شناخته شده از ابتدای اسلام میباشد و در آن ابهامی نیست، و “خلافت” اگر در [[ولایت]] و [[حکومت]] [[ظهور]] نداشته باشد، حداقل [[قدر]] متیقن معنای خلافت است. و [[کلام]] [[پیغمبر]]{{صل}}: “کسانی که پس از من میآیند” معرف خلفاست، نه | ::::::معنای خلافت [[پیغمبر]]{{صل}} موضوعی شناخته شده از ابتدای اسلام میباشد و در آن ابهامی نیست، و “خلافت” اگر در [[ولایت]] و [[حکومت]] [[ظهور]] نداشته باشد، حداقل [[قدر]] متیقن معنای خلافت است. و [[کلام]] [[پیغمبر]]{{صل}}: “کسانی که پس از من میآیند” معرف خلفاست، نه تعیین کننده معنای آن، و این روشن است. | ||
::::::[[امام خمینی]] با توجه به دو نکته فوق، دلالت این [[روایت]] بر [[اثبات ولایت فقیه]] را کامل دانسته و تردید در آن را ناروا دانسته است. بلکه بر این اساس دایره [[ولایت]] وی را نیز عام و در محدوده تمام اموری میداند که [[پیامبر]]{{صل}} نیز در آنها ولایت و [[سرپرستی]] داشته است: و اما [[دلالت حدیث]] [[شریف]] بر “ولایت فقیه” نباید جای تردید باشد، زیرا “خلافت” همان [[جانشینی]] در تمام [[شئون نبوت]] است<ref>ولایت فقیه، ص۶۵.</ref>. | ::::::[[امام خمینی]] با توجه به دو نکته فوق، دلالت این [[روایت]] بر [[اثبات ولایت فقیه]] را کامل دانسته و تردید در آن را ناروا دانسته است. بلکه بر این اساس دایره [[ولایت]] وی را نیز عام و در محدوده تمام اموری میداند که [[پیامبر]]{{صل}} نیز در آنها ولایت و [[سرپرستی]] داشته است: و اما [[دلالت حدیث]] [[شریف]] بر “ولایت فقیه” نباید جای تردید باشد، زیرا “خلافت” همان [[جانشینی]] در تمام [[شئون نبوت]] است<ref>ولایت فقیه، ص۶۵.</ref>. | ||
:::::*'''روایت [[علی بن ابی حمزه]]''': {{متن حدیث|سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ{{ع}} يَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا}}<ref>الکافی، ج۱، ص۳۸، ح۳.</ref>؛ علی بن ابی حمزه میگوید از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{عم}} شنیدم که میفرمود: “هر گاه [[مؤمن]] (یا [[فقیه]] مؤمن) بمیرد، [[فرشتگان]] بر او میگریند و قطعات زمینی که بر آن به [[پرستش]] [[خدا]] برمیخاسته و درهای [[آسمان]] که با اعمالش بدان فرا میرفته است. و در ([[دژ]]) [[اسلام]] شکافی پدیدار خواهد شد که هیچ چیز آن را ترمیم نمیکند، زیرا فقهای مؤمن دژهای اسلامند، و برای اسلام نقش حصار [[مدینه]] را برای مدینه دارند. [[دلالت روایت]]: امام خمینی در تبیین این روایت و دلالت آن بر مطلوب، بر واژه “حصون الاسلام” تأکید کرده و بر این [[باور]] است که در بودن فقیه برای اسلام، جز با [[فرمانروایی]] وی سازگار نیست؛ زیرا دژ و دیوار [[شهر]] به غرض [[دفاع]] از شهر در مقابل [[تجاوز]] دیگران بنا میشود و فقیه تنها در صورت [[حاکمیت]] و فرمانروایی [[قادر]] خواهد بود به [[دفاع از اسلام]] پرداخته، [[عدالت]] را برقرار سازد و [[مالیات]] [[مردم]] را اخذ کرده و در موارد خود [[مصرف]] نماید و [[حصن]] بودن [[فقیه]] بر وظیفهای چون [[تبلیغ]] أحکام منطبق نبوده، بلکه بر اجرای آن [[احکام]] منطبق است. و با توجه به این که [[اجرای احکام]] [[نیازمند]] [[تشکیلات حکومتی]] و [[قدرت]] است، لذا این [[روایت]] بر [[حاکمیت]] فقیه و [[فرمانروایی]] وی حکایت کرده و دایره قدرت وی را به اندازهای میداند که [[قادر]] باشد به [[دفاع از اسلام]] بپردازد: پس از آنکه به [[ضرورت]] دانسته شد که [[اسلام]] دارای تشکیلات و [[حکومت]] با همه ابعاد آن است، تردیدی در این باقی نمیماند که فقیه، [[دژ]] اسلام - همانند دیوار [[شهر]] - نیست، مگر این که [[نگهبان]] تمام [[شئون]] از [[گسترش عدالت]] و [[اجرای حدود]] و [[حفظ مرزها]] و گرفتن [[خراج]] و [[مالیات]] و هزینه آن در [[مصالح مسلمین]] و گماردن [[فرمانروایان]] همه مناطق باشد، و گرنه تنها احکام، اسلام نیست. بلکه ممکن است گفته شود: اسلام، حکومت با همه شئون آن است و احکام، [[قوانین اسلام]] است که شأنی از شئون آن میباشند، بلکه احکام مطلوب بالعرض هستند و ابزاری برای پیاده کردن حکومت و گسترش عدالت میباشند، پس - “فقیه دژ اسلام است، همانند دژ بودن دیوار شهر برای آن” - معنایی ندارد مگر این که فقیه فرمانروای اسلام باشد، و برای او اختیارات و وظایفی باشد، همانند آنچه برای [[پیغمبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} از [[ولایت]] در همه امور حکومت بوده است. و از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} روایت شده است: “لشکریان - به [[اذن خدا]] - دژهای نگهبان [[مردم]] هستند”. تا آنجا که میفرماید: “و [کار] مردم جز با آنها سامان نمیگیرد”. همان طور که مردم بیلشکر [[[ارتش]]] برپا نمیمانند، همچنین اسلام جز به فقیهانی که دژهای اسلام هستند برقرار نمیگردد<ref>کتاب البیع. ج۲، ص۶۳۲ - ۶۳۳.</ref>. | :::::*'''روایت [[علی بن ابی حمزه]]''': {{متن حدیث|سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ{{ع}} يَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا}}<ref>الکافی، ج۱، ص۳۸، ح۳.</ref>؛ علی بن ابی حمزه میگوید از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{عم}} شنیدم که میفرمود: “هر گاه [[مؤمن]] (یا [[فقیه]] مؤمن) بمیرد، [[فرشتگان]] بر او میگریند و قطعات زمینی که بر آن به [[پرستش]] [[خدا]] برمیخاسته و درهای [[آسمان]] که با اعمالش بدان فرا میرفته است. و در ([[دژ]]) [[اسلام]] شکافی پدیدار خواهد شد که هیچ چیز آن را ترمیم نمیکند، زیرا فقهای مؤمن دژهای اسلامند، و برای اسلام نقش حصار [[مدینه]] را برای مدینه دارند. [[دلالت روایت]]: امام خمینی در تبیین این روایت و دلالت آن بر مطلوب، بر واژه “حصون الاسلام” تأکید کرده و بر این [[باور]] است که در بودن فقیه برای اسلام، جز با [[فرمانروایی]] وی سازگار نیست؛ زیرا دژ و دیوار [[شهر]] به غرض [[دفاع]] از شهر در مقابل [[تجاوز]] دیگران بنا میشود و فقیه تنها در صورت [[حاکمیت]] و فرمانروایی [[قادر]] خواهد بود به [[دفاع از اسلام]] پرداخته، [[عدالت]] را برقرار سازد و [[مالیات]] [[مردم]] را اخذ کرده و در موارد خود [[مصرف]] نماید و [[حصن]] بودن [[فقیه]] بر وظیفهای چون [[تبلیغ]] أحکام منطبق نبوده، بلکه بر اجرای آن [[احکام]] منطبق است. و با توجه به این که [[اجرای احکام]] [[نیازمند]] [[تشکیلات حکومتی]] و [[قدرت]] است، لذا این [[روایت]] بر [[حاکمیت]] فقیه و [[فرمانروایی]] وی حکایت کرده و دایره قدرت وی را به اندازهای میداند که [[قادر]] باشد به [[دفاع از اسلام]] بپردازد: پس از آنکه به [[ضرورت]] دانسته شد که [[اسلام]] دارای تشکیلات و [[حکومت]] با همه ابعاد آن است، تردیدی در این باقی نمیماند که فقیه، [[دژ]] اسلام - همانند دیوار [[شهر]] - نیست، مگر این که [[نگهبان]] تمام [[شئون]] از [[گسترش عدالت]] و [[اجرای حدود]] و [[حفظ مرزها]] و گرفتن [[خراج]] و [[مالیات]] و هزینه آن در [[مصالح مسلمین]] و گماردن [[فرمانروایان]] همه مناطق باشد، و گرنه تنها احکام، اسلام نیست. بلکه ممکن است گفته شود: اسلام، حکومت با همه شئون آن است و احکام، [[قوانین اسلام]] است که شأنی از شئون آن میباشند، بلکه احکام مطلوب بالعرض هستند و ابزاری برای پیاده کردن حکومت و گسترش عدالت میباشند، پس - “فقیه دژ اسلام است، همانند دژ بودن دیوار شهر برای آن” - معنایی ندارد مگر این که فقیه فرمانروای اسلام باشد، و برای او اختیارات و وظایفی باشد، همانند آنچه برای [[پیغمبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} از [[ولایت]] در همه امور حکومت بوده است. و از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} روایت شده است: “لشکریان - به [[اذن خدا]] - دژهای نگهبان [[مردم]] هستند”. تا آنجا که میفرماید: “و [کار] مردم جز با آنها سامان نمیگیرد”. همان طور که مردم بیلشکر [[[ارتش]]] برپا نمیمانند، همچنین اسلام جز به فقیهانی که دژهای اسلام هستند برقرار نمیگردد<ref>کتاب البیع. ج۲، ص۶۳۲ - ۶۳۳.</ref>. |