←بانوانی که علیرغم اصرار همسرانشان خاندان حسینی را ترک نکردند
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
از خلال [[حدیث]] طولانی و [[زیبایی]] که از زبان شیرزن [[کربلا]] [[حضرت زینب]] کبری{{س}} در بیان حوادث [[شب عاشورا]] و احوال خیام حسینی در آن شب شنیدهایم درمییابیم که: پس از آنکه امام حسین{{ع}} با [[یاران]] [[ثابت قدم]] خود [[اتمام حجت]] نمود و [[بیعت]] خویش را از آنان برداشت تا بازگردند، ولی هرگز کسی بازنگشت! | از خلال [[حدیث]] طولانی و [[زیبایی]] که از زبان شیرزن [[کربلا]] [[حضرت زینب]] کبری{{س}} در بیان حوادث [[شب عاشورا]] و احوال خیام حسینی در آن شب شنیدهایم درمییابیم که: پس از آنکه امام حسین{{ع}} با [[یاران]] [[ثابت قدم]] خود [[اتمام حجت]] نمود و [[بیعت]] خویش را از آنان برداشت تا بازگردند، ولی هرگز کسی بازنگشت! | ||
به آنان فرمود: [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند و به شما جزای خیر [[عنایت]] فرماید؛ اکنون هر که به همراه خود خانمی آورده برخیزد و او را به [[قبیله بنی اسد]] | به آنان فرمود: [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند و به شما جزای خیر [[عنایت]] فرماید؛ اکنون هر که به همراه خود خانمی آورده برخیزد و او را به [[قبیله بنی اسد]] ـ در نزدیکی [[زمین]] کربلا ـ بسپارد. بانوانی که به همراه من هستند، پس از [[مرگ]] من به [[اسارت]] دشمن درمیآیند، میترسم که [[زنان]] شما هم [[اسیر]] شوند، پس برخیزید و آنها را به [[بنی اسد]] بسپارید. | ||
===همسر [[علی بن مظاهر]]=== | |||
علی بن مظاهر با شنیدن این سخن از جای برخاست و به سوی خیمه رفت. همسرش با دیدن او به [[احترام]] از جای برخاست و پرسید: شنیدم که [[غریب]] فاطمه در میان شما [[خطبه]] میخواند، اما در پایان جملههایی فرمود که به خاطر همهمه مجلس، چیزی نشنیدم. آن جناب در جمع شما چه فرمود؟ | |||
علی بن مظاهر، پیغام امام را [[ابلاغ]] کرد و گفت: اکنون برخیز تا به سوی قبیله بنی اسد برویم و من تو را به آنها ملحق نمایم. | علی بن مظاهر، پیغام امام را [[ابلاغ]] کرد و گفت: اکنون برخیز تا به سوی قبیله بنی اسد برویم و من تو را به آنها ملحق نمایم. | ||
اما [[همسر]] علی بن مظاهر با شنیدن این سخنان از جای برخاست و سرش را به [[عمود]] [[خیمه]] کوبید و اظهار داشت: به [[خدا]] قسم [[بیانصافی]] کردی، ای پسر مظاهر! آیا برای تو | اما [[همسر]] علی بن مظاهر با شنیدن این سخنان از جای برخاست و سرش را به [[عمود]] [[خیمه]] کوبید و اظهار داشت: به [[خدا]] قسم [[بیانصافی]] کردی، ای پسر مظاهر! آیا برای تو سهل است که [[دختران]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اسارت]] بروند و من از اسارت [[دشمن]] در [[امان]] باشم؟ برایت سهل است که چادر از سر [[بانوان]] [[اهل بیت]] بردارند و من چادر بر سر داشته باشم؟ برایت سهل است که زینتهای دختران رسول خدا{{صل}} را بربایند و من خود را به [[زینت]] مزین کرده باشم؟ آیا میخواهی تو [[روز قیامت]] نزد رسول خدا{{صل}} به خاطر پاری فرزندش روسفید باشی و من نزد [[فاطمه زهرا]]{{س}} روسیاه؟ به خدا [[سوگند]]! که شما با مردان اهل بیت{{عم}} [[همراهی]] میکنید، ما نیز زنانشان را تنها نمیگذاریم. | ||
[[علی بن مظاهر]] با دیدگان گریان نزد فرزند رسول خدا{{صل}} بازگشت و عرض کرد: همسرم با آنکه از [[قبیله بنی اسد]] است، اکنون از رفتن خودداری میکند و میخواهد با شما همراهی نماید. [[امام]] با شنیدن این خبر گریست و فرمود: [[خداوند]] به شما از جانب ما جزای خیر [[عنایت]] فرماید<ref>موسوعة کلمات الحسین{{ع}}، ص۴۱۱ - ۴۱۲.</ref>.<ref>[[زهرا فخر روحانی|فخر روحانی، زهرا]]، [[نقش زنان در نهضت حسینی (مقاله)|مقاله «نقش زنان در نهضت حسینی»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹]] ص ۶۸.</ref> | [[علی بن مظاهر]] با دیدگان گریان نزد فرزند رسول خدا{{صل}} بازگشت و عرض کرد: همسرم با آنکه از [[قبیله بنی اسد]] است، اکنون از رفتن خودداری میکند و میخواهد با شما همراهی نماید. [[امام]] با شنیدن این خبر گریست و فرمود: [[خداوند]] به شما از جانب ما جزای خیر [[عنایت]] فرماید<ref>موسوعة کلمات الحسین{{ع}}، ص۴۱۱ - ۴۱۲.</ref>.<ref>[[زهرا فخر روحانی|فخر روحانی، زهرا]]، [[نقش زنان در نهضت حسینی (مقاله)|مقاله «نقش زنان در نهضت حسینی»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۹ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۹]] ص ۶۸.</ref> |