بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[اشعث | [[اشعث]] از مردان بانفوذ، ثروتمند و تأثیرگذار [[کوفه]] در [[قرن اول]] [[هجری]] است. نام اصلی وی «[[معدی کرب]]» پسر «[[قیس اشجع]]» از [[قبیله]] «کنده» است، قبیله «مراد» پدرش را کشتند او برای [[انتقام]] به [[همراهی]] قبیلهاش حرکت کرد و به جای اینکه به قبیله مراد [[حمله]] کند [[اشتباه]] کرد به قبیله [[بنی الحارث]] حمله برد و چون «بنی ولیعه» پس از [[رحلت پیغمبر]]{{صل}} [[مرتد]] گردیدند و از طرف [[مسلمانان]] «[[زیاد بن لبید بیاضی]]» برای [[جنگ]] آنها مأمور شد «بنی ولیعه» از [[اشعث]] کمک خواست، او گفت تا [[حکومت]] قبیله خود را به من واگذار نکنید کمک نخواهم کرد، آنها قبول کردند اشعث نیز مرتد شد و با مسلمانان [[جنگ]] کرد و [[زید بن ولید]] از ناحیه [[ابوبکر]] مأمور [[جنگیدن]] با او شد و او در این جنگ [[اسیر]] گردید «این [[اسارت]] او در [[اسلام]] بود». | ||
[[ | او را دست بسته نزد ابوبکر بردند او «اشعث» را [[عفو]] کرد و خواهرش «[[امفروه]]» که از چشم [[نابینا]] بود به وی تزویج کرد، اشعث از این [[زن]] صاحب سه پسر به نام «[[محمد بن اشعث بن قیس کندی]]»، «[[اسماعیل بن اشعث بن قیس کندی]]» و «[[اسحاق بن اشعث بن قیس کندی]]» شد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۳-۲۹۶.</ref>. | ||
از جمله خصوصیاتی که برای او [[نقل]] کردهاند میتوان به [[ریاستطلبی]]، [[نفاق]]، [[فضولی]]، [[تکبر]] و [[خیانتپیشگی]] اشاره کرد. وی در زمان [[عثمان]]، [[والی]] [[آذربایجان]] شد. [[عثمان]] هر سال [[صد]] هزار درهم از [[خراج]] آذربایجان را به او میبخشید. از اینرو در [[مصرف]] [[اموال مسلمین]] محدودیتی قائل نبود و در اثر سهلانگاریهای خلیفه سوم در امر بیت المال، [[ثروت]] هنگفتی بهچنگ آورده بود<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۶۷-۱۷۲؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶.</ref>. | |||
[[ | |||
[[اشعث]] در [[ | ==[[اشعث]] در مقام والی آذربایجان در [[حکومت امام علی]]{{ع}}== | ||
[[امام علی]]{{ع}} پس از تکیه زدن بر [[کرسی]] [[خلافت]] نسبت به همه کارگزاران حکومتی عصر عثمان [[تجدید]] نظر کرد، برخی را برکنار ساخت و برخی را بنا به [[مصالح جامعه]] [[مسلمین]] بر [[منصب]] خویش باقی گذاشت. [[تصمیم]] [[امام]] بر این [[استوار]] شد که [[اشعث]] را بر کارگزاری [[آذربایجان]] باقی بگذارد. از اینرو در نامهای که بخشی از آن در [[نهج البلاغه]] آمده است، گذشته وی را به یادش میآورد و وی را در جبران گذشته [[تشویق]] میکند: "... اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد، پیش از دیگران در این امر [[اقدام]] میکرد؛ شاید آخر کارت باعث [[ستایش]] و جبران اول آن شود..."<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶.</ref>. | |||
[[اشعث]] در [[جنگ جمل]] حضور نداشت. پس از [[جنگ جمل]]، [[امام علی]]{{ع}} در نامهای که بخشی از آن از نظر گذشت، به او [[فرمان]] داد تا [[اموال]] [[آذربایجان]] را تحویل دهد: "حوزه فرمانرواییات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو و از تو خواستهاند که [[فرمانبردار]] کسی باشی که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هرچه خواهی، [[رعیت]] را [[فرماندهی]] یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آنکه دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو [[مالی]] است از [[اموال]] [[خداوند]] عزّوجلّ و تو خزانهداری تا آن را به من [[تسلیم]] کنی. [[امید]] است که من برای تو بدترین [[والیان]] نباشم و [[السلام]]"<ref>{{متن حدیث|وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ [تَعَالَی] عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ وَ السَّلَام}}؛ نهج البلاغه، نامه ۵.</ref>. وقتی [[نامه]] [[امام]]{{ع}} به او رسید، با برخی از دوستانش به [[مشورت]] نشست و [[وحشت]] خود از [[امام]] را (بهجهت سوءاستفاده از [[بیت المال]]) با آنها در میان گذاشت و ابراز داشت که نزد [[معاویه]] میرود و به او میپیوندد. [[مشاوران]] این عمل را نکوهیدند و گفتند: "در این صورت [[مرگ]] برای تو از این کار بهتر است، زیرا [[شهر]] و دیار و [[خویشان]] خود را رها کرده و [[دنبالهروی]] [[اهل شام]] گشتهای." خبر این ماجرا به [[کوفه]] و [[امام]]{{ع}} رسید. [[امام]]{{ع}} نامهای به او نوشت و او را مورد [[توبیخ]] و [[سرزنش]] قرار داد و وی را بهسوی خویش فراخواند. [[نامه]] [[امام]] را حجر بن عدیّ پیش او برد و او را با خود به نُخَیله، منطقهای نزدیک [[کوفه]] آورد. [[اشعث]] [[اموال]] خود را [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} عرضه کرد. [[روایت]] است که [[ارزش]] [[اموال]] او (که به ناحق از [[بیت المال]] [[مسلمین]] کسب کرده بود) به [[صد]] هزار یا چهارصدهزار درهم میرسید. [[امام]]{{ع}} نخست همه [[اموال]] وی را ضبط کرد، اما سیهزار درهم را به او بازگرداند. [[اشعث]] گفت این مبلغ برای من کم است. [[امام]]{{ع}} فرمود حتی یک درهم زیادتر از این به تو نمیدهم: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تمامش را واگذاری از همه چیز برایت بهتر است. هیچ [[گمان]] ندارم که بر تو [[حلال]] باشد و اگر به این مطلب [[یقین]] میداشتم همین را هم به تو نمیدادم<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶-۱۰۷.</ref>. | |||
از | |||
از [[ | ==[[نیرنگبازی]] [[اشعث]] برای جاه و مقام== | ||
از اقوال [[تاریخی]] چنین [[استنباط]] میشود که [[اشعث]] بارها در [[طمع]] [[جاه و مقام]] نزد [[امام]] رفته و از ترفندهایی استفاده کرده است. [[امام]]{{ع}} در [[خطبه]] ۲۱۵ [[نهج البلاغه]] در این مورد میفرماید: "و شگفتتر از این، آن مردی (اشعث بن قیس کندی) است که [[شب]] هنگام با ظرفی سربسته نزد من آمد و در آن معجونی بود که همواره از آن بیزار بودهام، گویی به زهر مارش عجین کرده بودند. گفتم: این هدیه است یا [[زکات]] یا [[صدقه]]. اگر [[زکات]] یا [[صدقه]] است بر ما [[خاندان پیامبر]] [[حرام]] است. گفت: نه این است و نه آن، هدیهای است. گفتم: مادرت به عزایت بگرید، آیا از راه [[دین خدا]] به [[فریب]] من آمدهای، آیا در خردت نقصانی پدید آمده یا دیوانه شدهای یا سفیه گشتهای یا [[هذیان]] میگویی. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر همه هفت اقلیم عالم و هر چه را که زیر [[آسمان]] است به من دهند تا [[نافرمانی]] [[خدا]] کنم، آن قدر که پوست جوی را از مورچهای بربایم، نپذیرم. این دنیای شما برای من از برگی که ملخی میخاید، حقیرتر است. [[علی]] را با نعمتی که روبه زوال دارد و لذتی که پایدار نمیماند، چه کار! از اینکه خردم به [[خواب]] بیخبری رود یا به [[زشتی]] لغزشی [[مبتلا]] شوم، به [[خدا]] [[پناه]] میبرم و از او [[یاری]] میجویم<ref>{{متن حدیث|وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِی وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا کَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِیقِ حَیَّةٍ أَوْ قَیْئِهَا فَقُلْتُ أَ صِلَةٌ أَمْ زَکَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ فَذَلِکَ مُحَرَّمٌ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ وَ لَکِنَّهَا هَدِیَّةٌ فَقُلْتُ هَبِلَتْکَ الْهَبُولُ أَ عَنْ دِینِ اللَّهِ أَتَیْتَنِی لِتَخْدَعَنِی أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیمٍ یَفْنَی وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَی نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِین}}؛ نهج البلاغه، خطبه ٢٢٤.</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 107.</ref> | |||
از [[کلام]] [[امام]] اینگونه برمیآید که [[اشعث]] با هدیه [[سعی]] در [[فریب]] [[امام]] داشته است و [[امام]] با سخنان [[قاطع]] خود، خروج از دایره [[حق]] و [[عدالت]] را حتی در برابر کماهمیتترین مخلوقات نیز جایز نمیداند. [[اشعث]] بههیچروی مورد [[اعتماد]] [[امام]] نبود، تا آنجا که در [[نهج البلاغه]] آنگاه که بر [[کلام]] [[امام]]{{ع}} [[اعتراض]] کرد و گفت: "ای [[امیرمؤمنان]]، این سخن بر ضدّ توست نه به نفعت"، [[امام]] نگاهی تند به او کرد و فرمود: تو چه میفهمی که چه چیز به ضرر یا سود من است. [[نفرین]] [[خدا]] و نفرینکنندگان بر تو باد، [[دروغباف]] پسر [[دروغباف]]، [[منافق]] [[کافر]] زاده، در بیعقلی تو همین بس که دو بار [[اسیر]] شدی: یک بار در حال [[کفر]] و دیگر بار در [[اسلام]]. [[مال]] و تبارت هم موجب [[نجات]] تو نشد. آری، آنکس که برای [[دشمن]] [[جاسوسی]] کند و [[خاندان]] خویش را به کشتن دهد، سزاوار [[خشم]] و [[دشمنی]] [[نزدیکان]] و [[بیاعتمادی]] غریبگان خواهد بود<ref>{{متن حدیث|مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَی فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُکَ وَ لَا حَسَبُکَ وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَی قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا یَأْمَنَهُ الْأَبْعَد}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹.</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۷-۱۰۸.</ref> | |||
[[اشعث]] | |||
حال باید دید چگونه [[امام]]{{ع}} با این [[تندی]] با اشعث سخن گفت؟ و او را [[منافق]] و [[کافر]] خواند؟ | |||
چنانکه «[[ابن ابی الحدید]]» و «[[شیخ محمد عبده]]» مینویسند: "اشعث در میان [[اصحاب امام]] همانند [[عبدالله بن ابی]] در بین [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بود که هر کدام در [[زمان]] خود [[رئیس]] [[منافقان]] بودند"<ref>{{عربی|کان الاشعث من المنافقین فی خلافه علی و هو فی اصحاب امیرالمؤمنین کما کان عبدالله بن ابی ابن سلول فی اصحاب رسول الله کل واحد منهما راس النفاق فی زمانه}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۷؛ شرح عبده، ص۵۶.</ref> | |||
[[ | همچنین «ابن ابی الحدید» اضافه میکند: "هر [[ناراحتی]] در [[خلافت علی]]{{ع}} پیش میآمد و هر اضطرابی که روی داد اصل آن «اشعث» بود، حتی اگر شیطنتهای او نبود [[جنگ نهروان]] پیش نمیآمد و [[امام]]{{ع}} با [[اصحاب نهروان]] برای [[جنگ]] [[معاویه]] میرفت و [[شام]] را میگرفت زیرا آنان موافقت خود را با امام اعلام نموده بودند"<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۶۷-۱۷۲.</ref> | ||
==اشعث | ==[[اشعث]] در [[نبرد صفین]]== | ||
[[اشعث]] به دستور امام{{ع}} در [[جنگ صفین]] شرکت کرد. [[امام]] او را به [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه]] [[منصوب]] کرد. وی در گرماگرم [[جنگ]] گاه از خود رشادتهایی نشان میداد، از جمله در نخستین برخورد که [[سپاه معاویه]] [[آب]] را بر [[سپاه امام]] بستند، با اجازه [[امام]]{{ع}} آنجا را از [[تسلط]] [[شامیان]] درآورد. [[معاویه]] که [[شکست]] را در [[جنگ صفین]] نزدیک میدید، [[برادر]] خود را برای پیشنهاد ترک [[جنگ]] نزد [[اشعث]] فرستاد، اما در آن هنگام [[اشعث]] لب به [[ستایش]] [[امام]] گشود و پاسخی به او نداد. با این همه، در [[شب]] [[لیلة الهریر]]<ref>لیلة الهریر: روز پنجشنبه هفدهم ماه صفر سال ۳۷ هجری، [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} پس از اقامه نماز جماعت صبح، یارانش را برای جنگی مهم نوید داد و دستور فرمود که عمامه و زره و شمشیر [[رسول خدا]] را برایش بیاورند. آن روز از صبح تا شب، جنگ و ستیز قهرمانان ادامه داشت تا جایی که سپاهیان [[امام علی]]{{ع}} نماز ظهر و عصر خود را در حال جنگ و تنها با اشاره دست و سر بهجا آوردند. آن روز که به یوم الهریر مشهور است. با دهها هزار کشته از دو سپاه به پایان رسید. با فرارسیدن شب، برخلاف انتظار همگان، [[امام علی]]{{ع}} پس از اقامه نماز مغرب و عشاء و ایراد خطبه، دستور ادامه حمله را صادر فرمود. در آن شب جنگ تا سحرگاهان ادامه داشت و لشکر معاویه در آستانه سقوط قرار گرفته بود.</ref> که [[پیروزی]] [[یاران امام]] نزدیک بود، [[اشعث]] در سخنانی که بوی [[نفاق]] و [[تفرقه]] میداد، در میان اهالی [[قبیله]] خود، خواستار ترک [[مخاصمه]] و [[خونریزی]] شد. او با این جملات در واقع عامل اصلی [[نفاق]] و [[فتنه]] در [[جنگ صفین]] است. وقتی خبر این ماجرا به [[معاویه]] رسید، او نیز از این [[فرصت]] بهره جست و با [[حیله]] [[عمروعاص]] [[دستور]] داد تا قرآنها را بر فراز نیزه گردانند. [[روایت]] دیگر به صراحت از [[ارتباط]] و مکاتبه [[اشعث]] با [[معاویه]] یاد میکند. پس از این ماجرا [[اشعث]] و افراد قبیلهاش از جمله کسانی بودند که با تأکید از [[امام]]{{ع}} خواستند نسبت به ترک [[مخاصمه]] [[اقدام]] کند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۸.</ref>. | |||
==نمونهای از کارهای منافقانه اشعث== | |||
در «لیله الهریر» که کار بر [[یاران]] معاویه در [[صفین]] تنگ شده بود، سخنی از «اشعث» شنیده شد که [[جاسوسان]] آن را به معاویه رساندند و او [[تدبیر]] [[قرآن بر نیزه کردن]] را عنوان نمود. اشعث برای یارانش همان شب خطبهای خواند و گفت: «اگر فردا نیز همانند امروز جنگ درگیرد، [[عرب]] نابود خواهد شد، من این سخن را نه از باب جنگ میگویم بلکه من برای [[زنان]] و [[فرزندان]] [[وحشت]] دارم اگر ما نابود شویم. سپس برای اینکه کسی به [[نیت]] بد او پی [[نبرد]]، گفت؟ این نظر شخصی من است<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۱۴.</ref>. | در «لیله الهریر» که کار بر [[یاران]] معاویه در [[صفین]] تنگ شده بود، سخنی از «اشعث» شنیده شد که [[جاسوسان]] آن را به معاویه رساندند و او [[تدبیر]] [[قرآن بر نیزه کردن]] را عنوان نمود. اشعث برای یارانش همان شب خطبهای خواند و گفت: «اگر فردا نیز همانند امروز جنگ درگیرد، [[عرب]] نابود خواهد شد، من این سخن را نه از باب جنگ میگویم بلکه من برای [[زنان]] و [[فرزندان]] [[وحشت]] دارم اگر ما نابود شویم. سپس برای اینکه کسی به [[نیت]] بد او پی [[نبرد]]، گفت؟ این نظر شخصی من است<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۱۴.</ref>. | ||
این خبر به [[گوش]]معاویه رسید با صدای بلند گفت: به خدای [[کعبه]] [[سوگند]] اشعث راست گفته است. این بود که به شامیها دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند شامیها همان سخن اشعث را با صدای بلند میگفتند: «ای عراقیها اگر ما کشته شویم [[تکلیف]] زنان و بچههای ما چه میشود؟! | این خبر به [[گوش]] معاویه رسید با صدای بلند گفت: به خدای [[کعبه]] [[سوگند]] اشعث راست گفته است. این بود که به شامیها دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند شامیها همان سخن اشعث را با صدای بلند میگفتند: «ای عراقیها اگر ما کشته شویم [[تکلیف]] زنان و بچههای ما چه میشود؟! | ||
صبح قرآنها را بلند کردند و گفتند: «[[کتاب خدا]] بین ما و شما [[حکم]] باشد». | صبح قرآنها را بلند کردند و گفتند: «[[کتاب خدا]] بین ما و شما [[حکم]] باشد». | ||
خط ۱۰۰: | خط ۸۹: | ||
مرحوم [[سید رضی]] در ذیل این [[کلام]] میگوید: مقصود امام از جمله: «کفر، یک بار تو را [[اسیر]] کرده و اسلام بار دیگر» این است اشعث یک بار در حالت کفر و بار دیگر در حالتی که [[مسلمان]] بود اسیر شده است. و نیز جمله: «[[شمشیر]] را به سوی قومت [[راهنما]] شدی» اشاره به جریانی است که اشعث با [[خالد بن ولید]] در «یمامه» داشتند. [[اشعث]] [[قبیله]] خویش را [[فریب]] داد و به آنان [[خدعه]] نمود تا خالد آنان را غافلگیر ساخت؛ لذا قبیله او وی را «عرف النار» نامیدند، این [[لقب]] را به کسی میگفتند که [[غدر]] و [[مکر]] به کار میبرد <ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۱؛ طبری، ج۳، ص۲۷۵.</ref>. | مرحوم [[سید رضی]] در ذیل این [[کلام]] میگوید: مقصود امام از جمله: «کفر، یک بار تو را [[اسیر]] کرده و اسلام بار دیگر» این است اشعث یک بار در حالت کفر و بار دیگر در حالتی که [[مسلمان]] بود اسیر شده است. و نیز جمله: «[[شمشیر]] را به سوی قومت [[راهنما]] شدی» اشاره به جریانی است که اشعث با [[خالد بن ولید]] در «یمامه» داشتند. [[اشعث]] [[قبیله]] خویش را [[فریب]] داد و به آنان [[خدعه]] نمود تا خالد آنان را غافلگیر ساخت؛ لذا قبیله او وی را «عرف النار» نامیدند، این [[لقب]] را به کسی میگفتند که [[غدر]] و [[مکر]] به کار میبرد <ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۱؛ طبری، ج۳، ص۲۷۵.</ref>. | ||
و شاید کلمه {{متن حدیث|حَائِكٍ}} کنایه از کم [[عقلی]] و کوتاه [[فکری]] او و پدرش باشد و این احتمال نیز هست که منظور از آن کسی باشد که راست و [[دروغ]] به هم میبافد که اشعث نمونه کامل آن بود | و شاید کلمه {{متن حدیث|حَائِكٍ}} کنایه از کم [[عقلی]] و کوتاه [[فکری]] او و پدرش باشد و این احتمال نیز هست که منظور از آن کسی باشد که راست و [[دروغ]] به هم میبافد که اشعث نمونه کامل آن بود<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۶۷-۱۷۲.</ref>. | ||
==[[ارتباط]] [[اشعث]] با [[ابن ملجم]]== | |||
نکته دیگر در مورد [[اشعث]]، [[ارتباط]] او با [[ابن ملجم]] است. بنابر برخی اقوال، [[ابن ملجم]] از طریق [[مادری]] با [[قبیله کنده]] [[ارتباط]] داشته است. در بیشتر [[روایات]] آمده است [[اشعث]] پیش از ورود [[امام]] به [[مسجد کوفه]]، به این مضمون به او میگوید "پیش از دمیدن صبح به مقصود خود شتاب کن." بههر حال از [[روایات]] اینگونه برمیآید که [[اشعث]] از [[توطئه]] خبر داشته و مراقب اجرای آن نیز بوده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۸.</ref>. | |||
==فرجام اشعث== | |||
[[اشعث]] چندی پس از [[شهادت امام علی]]{{ع}} در سن ۶۲ سالگی درگذشت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۸.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |