ابوالعتاهیه: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-''']] ==پانویس== {{پانویس}} +''']] {{پایان منابع}} ==پانویس== {{پانویس}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده: 1100514.jpg|22px]] [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ابوالعتاهیه - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوالعتاهیه»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۱''']] | # [[پرونده: 1100514.jpg|22px]] [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ابوالعتاهیه - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوالعتاهیه»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۱''']] |
نسخهٔ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۵۸
مقدمه
از شاعران عصر امام رضا(ع) و مذکور در کلام امام. نام وی به اتفاق منابع، اسماعیل بن قاسم بن سوید بن کیسان عنزی[۱] و کنیهاش ابواسحاق بود. “ابوالعتاهیه”، به معنای “گمراه، احمق و ناقص عقل”[۲]، لقبی است که برخی از دشمنان و مخالفان وی به او دادهاند. ابوالفرج اصفهانی اطلاق این کنیه را به وی مرتبط به خلیفه عباسی، مهدی، میداند[۳]. امام رضا(ع) نهی فرموده که وی را به این لقب بخوانند و بر اساس آیه ﴿وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ﴾[۴] این عمل را ناپسند دانسته است[۵]. البته این لقب چنان برای وی شهرت یافته که شاید بسیاری، دیگر به معنای لغوی و اولیه آن توجهی نداشته باشند. از این رو، در این نوشته نیز به دلیل شهرت این نام، بی آنکه مراد توهین به این شاعر باشد، وی را به همین نام میخوانیم. منابع اصل خاندان وی را از روستایی از منطقه انبار در نزدیکی کوفه به نام “عین التمر” میدانند و معتقدند که وی در کوفه رشد یافته است[۶]. البته ابنخلکان عین التمر را جایی در حجاز میداند[۷]. با این توضیح میتوان وجه اختلاف برخی منابع را دریافت که تولد وی را در عین التمر، انبار یا کوفه دانستهاند. البته برخی از گزارشها نیز محل تولد وی را “مذار” جایی میان بصره و واسط میدانند[۸] که البته با اتفاق نظر منابع بر جایگاه مذکور، چندان قابل اعتنا نیست. عین التمر در سال ۱۲ ق در عصر خلافت ابوبکر توسط خالد بن ولید به تصرف مسلمانان در آمد. در این زمان، کیسان جد ابوالعتاهیه کودکی بود که به اسارت در آوردند و نزد ابوبکر بردند. او وی را به دست قبیله عنزه سپرد و کودک نزد آنان پرورش یافت[۹] و از این روست که این خاندان و از جمله ابوالعتاهیه از موالی بنیعنزه به شمار میآیند و در نسبتشان تعبیر “عنزی” ملاحظه میشود[۱۰]. ابنعدیم معتقد است کیسان لقب ابوسوید بوده است و این لقب را به سبب هوش و ذکاوت بسیار در کودکی به وی دادند[۱۱].
درباره سال تولد ابوالعتاهیه اختلاف نظر چندانی دیده نمیشود. ابنعدیم سال تولد وی را ۱۳۰ ق یا ۱۳۲ ق دانسته است[۱۲]. مادرش أمزید، دختر زیاد محاربی، از موالی محمد بن هاشم بن عمرو بن عتبة الزهری، از بنیزهره، از قبائل قریش بوده است[۱۳]. خاندان وی از حیث اقتصادی و اجتماعی از طبقات ضعیف به شمار میآمدهاند و چنان که از گزارشها به دست میآید، پدر وی کوزهگر یا حجامتگر بوده است[۱۴]. چنان که به نظر میآید، ابوالعتاهیه به این اصل و نسب اهمیت چندانی نمیداد و بر آن بوده انسانی که ابتدای وجودش نطفهای بدبو و انتهای حیاتش مرداری گندیده است، نباید به این امور اعتباری افتخار کند[۱۵]. ابوالعتاهیه هر چند در میانه عمر خود به شعر زاهدانه رو آورد، در ابتدای جوانی همنشین جماعتی عیاش و هرزه بود. در این دوران، او با مخنثان کوفه و بغداد نشست و برخاست داشت و خود را چون ایشان میآراست و از اینرو برخی وی را “مخنث اهل بغداد” مینامیدند[۱۶] و عدهای به شدت وی را به سبب اشتغال به چنین کاری سرزنش میکردند[۱۷]. پرداختن به فسق و فجور در سالهای بعد با همراهی با والبة بن حباب شدت بیشتری گرفت. علت این امر، چنان که مرزبانی متذکر شده، پایگاه اجتماعی و فرهنگی پایین وی بوده و نیز اینکه تعلیمات منسجمی در سالهای آغازین نداشته است[۱۸].
به نظر میآید وی پیش از آنکه به شهرت برسد، به شغل پدری اشتغال داشته و در همین حال نیز به سرودن شعر مشغول بوده است. مشهور است که برخی جوانان که به شعر و شاعری علاقهمند بودند، به نزد وی میرفتند و با او درباره شعر و ادب، گفتوگو میکردند و گاه بر سفالهایش اشعار او را مینوشتند[۱۹]. هر چند وی در کوفه به شاعری شهره شد، در این شهر نتوانست از طریق شاعری به ثروت و مکنتی دست یابد. از این رو، مانند دیگر شعرای همعصر خود چون ابونواس، راهی دارالخلافه بغداد شد و در آنجا کوشید که از طریق نزدیکی به دستگاه خلافت به رفاه برسد و ثروتی بیندوزد. آنچه آشکار است، این است که وی به این خواسته خود میرسد و به دربار خلیفه وقت، مهدی عباسی، راه مییابد و تا مدتی در سفر و حضر ملازم وی میگردد و با اشعار و مدایح خود، خاطر خلیفه را حتی در لحظات خشم و غضب خوش میکند[۲۰]. اما چنان که رسم اهل قدرت است، خلیفه وی را به جهت پارهای نافرمانیها و سخنان ناخوشایند به شدت آزار میدهد. گفتهاند به دستور خلیفه به سبب شعری صد ضربه تازیانه خورد[۲۱]. البته وی چون دیگر شاعران این عصر، در مقام هجوگویی کمتر کسی را معذور میداشت و حتی به زنان نیز با اشعار خود تعرض میکرد. اشعار وی در هجو سُعدی، زنی از موالی بنی مُعن از زمره این اشعار است که برای وی عقوبت بسیار سختی به دنبال داشت[۲۲].
ابوالعتاهیه در دوران مهدی عباسی به زندان نیز افتاد و به وساطت یزید بن منصور که نزد خلیفه جایگاه رفیعی داشت از محبس رهایی یافت[۲۳]. چنان که از برخی منابع به دست میآید، ابوالعتاهیه مدتی از سرودن شعر امتناع کرده و از این بابت موجبات ناراحتی خلیفه را فراهم آورده بود. خلیفه او را به زندان میافکند تا خواسته وی را برآورد[۲۴]. احتمالاً این امر به داستان عاشقی وی بیارتباط نبوده است. اوج مشکلات وی در عصر خلافت مهدی عباسی، مرتبط با علاقه یافتن وی به کنیز ریطه، همسر خلیفه است. این کنیز که عُتبه نام داشت از وجاهت بسیاری برخوردار بود و ابوالعتاهیه خواستار نکاح وی بود، اما او کمتر توجهی به شاعر نداشت و در مقابل سوز و گدازهای وی طریق بیاعتنایی پیشه میکرد[۲۵]. علاقه وی به این کنیز، چنان که از ابوالعتاهیه روایت شده، مدتها پیش از ورود به دارالخلافه شروع شده و کنیزک نیز در ابتدا با وی طریق مهر و جفا را توأمان پیش گرفته بوده و او را آزار میداده است[۲۶]. ابوالعتاهیه اشعار بسیاری در وصف این کنیز و عشق او سرود که منابع متعددی به ذکر آنها پرداختهاند[۲۷]. غیر از عاشقی، انگیزههای دیگری از جمله مالدوستی و رسیدن به جایگاهی برتر نزد خلیفه برای این اظهار علاقه بیان شده است که به جهت علاقه وافر ابوالعتاهیه به ثروت، امری بعید نیست.
بالاخره اصرار شاعر در وصف محبوب برای وی مشکلزا شد و موجبات به حبس افتادن وی را مهیا ساخت. مهدی وی را از زندان آزاد کرد، اما هارون الرشید دوباره وی را به زندان انداخت و البته او نیز پس از مدتی شاعر دلسوخته را آزاد کرد[۲۸]. محتمل است آنچه در باب وساطت یزید بن منصور در آزادی وی در عبارات پیشین گفته شد، مرتبط به همین حبس باشد. محیط زندان و آزارهای بسیاری که وی در آن دید، در روند زندگی وی و گرایش او به نوع خاصی از سلوک با خلفا و زیستن در دنیا و حتی سرودن شعر تأثیر بسزایی داشت. او در برابر خلفا مطیعتر شد و تنها به مدح ایشان مشغول بود و آنچه موجبات خشم ایشان را فراهم میکرد، نمیگفت و انجام نمیداد. او از همنشینی با هرزگان و مخنثان که حتی در سالهای حضور نزد مهدی نیز از آن ابا نداشت، کناره جست و به مطالعه متون دینی و کتب کلامی پرداخت و اندیشههای مذاهب مختلف را بررسی کرد[۲۹]. گرایش وی به شیعیان زیدی محتملاً مرتبط با این دوران است. او در عصر خلیفه بعد، موسی الهادی، نیز در دربار بود و اشعار بسیاری در مدح وی و اطرافیانش سرود و در موقعیتهای مختلف در کنار خلیفه بود[۳۰]. گویا در این دوران میان هارون الرشید و هادی عباسی که هر دو فرزندان مهدی بودند، رقابتی در تصاحب و ملازمت ابوالعتاهیه بوده است و به دستور هادی، شاعر سرانجام به دربار وی پیوسته است[۳۱]. ابوالفرج اصفهانی میگوید که وی در این دوران گاه به صلههای بسیاری رسید و از نظر مالی کاملاً بینیاز شد[۳۲]. او در تمام دوران حضورش در بغداد با شاعر نامدار همعصرش ابونواس ارتباطات نزدیکی داشته است. این دو به رغم برخی اختلافات در سبک شعری و محتوای اشعار، رفتار محترمانهای با یکدیگر داشتهاند، خاصه که هر دو از شاعران نوگرای عصر خود به شمار میآمدهاند و ارزش هنر یکدیگر را میدانستهاند[۳۳]. هادی پس از مدتی از دنیا رفت و هارون الرشید جانشینش شد. هارون به ابوالعتاهیه اعتقاد بسیار داشت و به شعر او علاقهمند بود[۳۴] و از سالها قبل، در دوران خلافت پدر و برادر، وی را میشناخت. از این رو، از وی و ابراهیم موصلی خواست که به او بپیوندند و شاعر و مغنی دربار وی باشند. آن دو که گویا از مرگ هادی بسیار متألم بودند و به وی تعلق خاطر داشتند، از این کار ابا کردند و گفتند که عهد کردهایم که پس از هادی غزل نگوییم و طرب و تغنی نکنیم. این سخن موجب خشم هارون شد و آن دو را برای مدتی روانه زندان کرد. پس از مدتی هارون دوباره به یاد شاعر و مغنی خود افتاد و به معاضدت جعفر بن یحیی برمکی آنان را به دربار بازگرداند و ایشان دوباره به سرودن شعر و تغنی مشغول شدند[۳۵].
برخی روایتها حاکی از آن است که ابوالعتاهیه در زندان بر روی دیوار، اشعاری را درباره ظلم و عاقبت آن در قیامت نوشت که چون خبر آن به هارون رسید، او را عمیقاً متألم ساخت و موجب شد شاعر را آزاد کند و مقدار قابل توجهی مال به او بدهد[۳۶]. پس از اینکه ابوالعتاهیه از زندان آزاد شد، مدتی رویه معهود خود با دیگر خلفا را با هارون الرشید پیش گرفت و در مواضع مختلف همنشین و همراه وی بود و اشعاری را در مدح وی و منتسبانش سرود و موجبات خوشدلی وی را فراهم آورد[۳۷]. گاه نیز وی را از طریق شعر زاهدانه انذار میداد و او را به یاد مرگ و نیستی میانداخت[۳۸]. قابل توجه است که با موقعیت خاص آلبرمک در دستگاه خلافت عباسی و خصوصاً سالهای نخستین خلافت هارون، چنان که به نظر میرسد او شعری در مدح ایشان نگفت. این در حالی است که دوست شاعر وی، ابونواس، مدتی از مداحان ایشان بود و کمتر شاعری بود که به دربار عباسیان راه بیابد و در مدح این خاندان شعری نگوید. آنچه از منابع به دست میآید این است که وی پس از مدتی گرایشهای زاهدانه و صوفیانهای مییابد که از عصر خلافت مهدی عباسی، نشانههایی از آن در وی پدیدار شده بود. سرخوردگی ناشی از عشق عتبه و مطالعه متون دینی و همنشینی با زهاد و در آمدن در میان شیعیان زیدی، از دلایل این تغییر است. وی پس از آنکه در حدود سال ۱۸۰ ق به طریق زهد روی آورد، در نحوه زندگی و سلوک با امرا و خلفا نیز تغییراتی به وجود آورد. او در مقابل اصرار هارون که از وی میخواست اشعاری در قالب غزل بسراید، مقاومت کرد و آن را معارض طریقی دانست که او بدان التزام داشت. به دستور هارون او را به سختی کتک زدند و خواستند زندانیاش کنند. هارون سوگند خورد تا او به سرودن غزل باز نگردد، آزادش نکند[۳۹]. بر اساس گزارش ابوالفرج اصفهانی، ابوالعتاهیه نیز بر موضع خود پافشاری کرد و گفت: هر آنچه زن و کنیز دارم بر من حرام باد اگر به یک سال جز به قرآن و ذکر ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ و ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ﴾ بپردازم. هارون از کردار خود اندوهناک شد و دستور داد که وی را در خانهاش حبس کنند و بر او سخت نگیرند[۴۰]. وی در این ایام از حیث ظاهری نیز تغییرات عمدهای کرد و علاوه بر ژولیدگی صورت، به پشمینهپوشی نیز روی آورد، به گونهای که برخی او را به تمسخر نظر میکردند[۴۱].
آنچه مشمول توبه وی بود گفتن غزل و هجاء بود و مدح و ستایش را در بر نمیگرفت. از اینرو میبینیم که پس از تحول مذکور نیز اشعاری را در مدح خلفا میسراید و از ایشان صله میستاند. نمونههایی از آن، از جمله مدح هارون الرشید در جلسه ولایتعهدی پسرانش امین، مأمون و مؤتمن (۱۸۶ق)، و نیز شادباش غلبه بر برخی دشمنان از جمله رومیان، در بعضی منابع ذکر شدهاند[۴۲]. او هیچگاه تا پایان عمر ارتباط خود را با دستگاه خلافت عباسی قطع نکرد و پس از هارون به ملازمت و ستایش محمد امین و عبدالله مأمون اهتمام ورزید. اشعاری از وی در مدح امین و رثای او دیده میشود[۴۳] که نشان از ارتباط مستمر وی با خلفای پس از هارون است. پس از آنکه مأمون نیز از خراسان به عراق آمد، ابوالعتاهیه او را مدح کرد و در مواضع مختلف ملازم او بود و از او هدیههای بسیاری گرفت[۴۴]. چنانکه از منابع به دست میآید، مأمون با اشعار ابوالعتاهیه انس داشته و در برخی موارد اشعار وی را میخوانده است[۴۵]. با این سخنان معلوم میشود این ادعا که ابوالعتاهیه پس از گرایش به زهد جز به زور و تهدید به مدح خلفای عباسی نپرداخته است[۴۶]، سخنی قابل تأمل و نپذیرفتنی است. او در عهد خلافت مأمون از دنیا رفت. منابع دو تاریخ ۲۱۰ق و ۲۱۳ق را برای سال وفات وی بیان کردهاند[۴۷]. او را در جانب غربی بغداد به خاک سپردند و به دستور وی بر قبرش چهار یا پنج بیتی را که در زمان حیات سروده بود، نگاشتند[۴۸]. درباره مذهب و اندیشههای وی سخنان بسیاری گفتهاند. وی را در زمان حیات و پس از مرگش به زندقه متهم کردند، در حالی که چنان که خطیب بغدادی از قول برخی از معاصران و با استناد به اشعارش بیان میکند، او معتقد به خداوند و قیامت و همه اصول و فروع دین بوده است[۴۹]. ابنمعتز اظهار شگفتی میکند که وی به رغم گرایش به زهد و موعظه و یاد مرگ و حشر و دوزخ و بهشت و اموری از این دست، باز هم به زندقه شهرت یافته است[۵۰]. احتمالاً انتساب وی به زندقه متناسب با برخی اندیشههای منتسب به وی درباره اعتقاد به دو جوهر و یا دو عنصر متضاد در عالم است که نشانهای از اندیشههای ثنویه در خود دارد. اما همان گونه که ابوالفرج اصفهانی و برخی دیگر آوردهاند، وی دو جوهر را مخلوقات خدای واحد میدانسته و به دیدگاه خود صورتبندیای توحیدی میداده و از آنچه در میان برخی جماعات چون دیصانیه و مانویه بوده، تبعیت نمیکرده است[۵۱]. برخی انتساب وی به زندقه را ناشی از تأکید بسیار بر مرگ و نابودی و بیتوجهی به رستاخیز و زنده شدن مجدد دانستهاند[۵۲] که این نیز نمیتواند دلیل درستی بر این اتهام بزرگ باشد، زیرا چنان که ابنمعتز بیان کرده، هم باور به حشر و نشر و جزا و عقوبت در سخنان وی ملاحظه میشود[۵۳] و هم منطقاً تأکیدی بر چیزی به معنای نفی امور دیگر نیست. از این تهمت که بگذریم، منابع وی را از شیعیان زیدی دانستهاند[۵۴].
وی با آنکه سالهای متمادی از نزدیکان خلفای عباسی بود و ایشان را مدح میگفت، هیچگاه به آل علی(ع) خیانت نکرد و چنان که مرسوم اهل زمانه بود، ایشان را مذمت نکرد[۵۵]. برخی از محققان از علاقه ابوالعتاهیه به امام کاظم(ع) سخن گفتهاند و اشعاری را از وی نشان دادهاند که در آنها به نحو اشاره گونهای مدح آن حضرت و شخصیت و تقوای ایشان از یک سو و تظاهر به دینداری و زهد دروغین هارون الرشید از سوی دیگر دیده میشود[۵۶]. همچنین ابیاتی از وی منقول است که گویا در رثای امام کاظم(ع) سروده شده است[۵۷]. ابوالعتاهیه از شاعران پرگو بوده است[۵۸] و چنان که از روایت ابنخلکان بر میآید، مسلماً بالغ بر دهها هزار بیت سروده است[۵۹]. آنچه امروز در اختیار ماست همه اشعار او نیست. اشعار بر جا مانده از وی را میتوان در دو بخش کلی بررسی کرد. بخش اعظم اشعار وی زهدیات اوست و بخش کوچکتر آثار وی مجموعهای از مدایح، مراثی، وصف، هجاء و امثال و حکم. در قرن پنجم قمری ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر قرطبی زهدیات وی را گردآوری کرد و بخش دیگر اشعار وی در دوره اخیر (۱۸۸۶م) توسط لویس شیخو تحت عنوان الانوار الزاهیة فی دیوان ابیالعتاهیه به طبع رسید[۶۰]. در دوره اخیر نیز آثار مستقلی درباره وی و شعرش نگاشته شده که از جمله آنها میتوان به کتابهای ابوالعتاهیة رائد الزهد فی الشعر العربی، نوشته اسامة عانونی و ابوالعتاهیة اشعاره و اخباره، نوشته شکری فیصل اشاره کرد.
او هر چند در ابتدای شاعری بر اساس قالبها و مضامین متعارف شاعران زبان عربی سخن میگفت، در پایان عمر به شعر زاهدانه گرایش یافت و از این حیث برای نخستین بار به طور فراگیر ادب عرب را بهرهمند ساخت. برخی محققان بر آناند که وی نه تنها از حیث محتوایی و مضمونی، بلکه از جهت صوری و ادبی نیز در شعر عربی تحول ژرفی ایجاد کرد. به بیان ایشان، ابوالعتاهیه به استثنای قافیه، همه ظواهر شعر کهن را عمداً به کنار نهاد و چه در اوزان و بحور و چه در بهکارگیری واژگان تحول مهمی به وجود آورد[۶۱]. اینکه وی در اشعار زاهدانه خود از چه منابعی الهام گرفته است، از مباحث مورد توجه محققان است. برخی چون شوقی ضیف و خفاجی معتقدند که به غیر از قرآن کریم و روایات نبوی، یکی از مهمترین منابع الهام وی سخنان امام علی بن ابی طالب(ع) است که در ابواب مختلف زهد و ورع به شیواترین بیانی سخن گفته است[۶۲]. ابن ابیالحدید معتزلی در مواضع مختلفی از شرح خود بر نهجالبلاغه ابیاتی از ابوالعتاهیه را ذکر میکند که میتواند تا حد زیادی میزان تأثیرپذیری ابوالعتاهیه را از سخنان امام علی(ع) نشان دهد[۶۳]. چنان که از منابع به دست میآید، امام رضا(ع) به اشعار زاهدانه ابوالعتاهیه علاقه و عنایت داشته است. شیخ صدوق از محمد بن یحیی بن ابیعباد نقل میکند که گفت: عمویم برایم گفت: روزی از امام رضا(ع) شنیدم که ابیاتی را میخواند، با آنکه ایشان بسیار کم شعر میخواند و این ابیات چنین است: “همه ما آرزو داریم که مرگ ما را مهلت دهد، در حالی که مرگ خود نابود کننده آرزوهاست. تو را آرزوهای دروغین فریب ندهد؛ میانهرو باش و بیهودهگری را کنار بگذار. دنیایی را ماند که ماندنی نیست؛ سواری بار میاندازد و پس از درنگی کوچ میکند”. راوی میگوید: به امام گفتم: این اشعار از آن کیست؟ امام در پاسخ وی به شهرت و لقب شاعر که در زبان عربی معنای زشتی دارد اشاره نکردند و تنها به این بسنده کردند که این ابیات را شاعری از عراق گفته است. پس از آن راوی بی آنکه منظور امام را دانسته باشد به ایشان میگوید: من این اشعار را از ابو العتاهیه شنیدم. امام نیز به وی متذکر میشود که خواندن افراد به القاب زشت بر اساس نص قرآن کریم صحیح نیست[۶۴]. این ابیات چنان که برخی از محققان بیان کردهاند، قرابت بسیاری به برخی از خطب نهج البلاغه دارد[۶۵] و توجه امام نیز به آنها ناشی از آن است که این ابیات بیانگر حقیقتی است که مورد تأیید ایشان و دیگر اولیای دین است.[۶۶][۶۷]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۱؛ الأنساب، سمعانی، ج۴، ص۴۳۰؛ تحسین و تقبیح، ص۳۰۵.
- ↑ لسان العرب، ج۱۳، ص۵۱۳؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۳۵۲؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۶۱.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۱- ۲۶۲.
- ↑ «و (همدیگر را) با لقبهای ناپسند مخوانید!» سوره حجرات، آیه ۱۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۶، شص۲۴۹؛ الأنساب، سمعانی، ج۹، ص۴۳۰؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۵۱.
- ↑ وفیات الأعیان، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۳.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۲.
- ↑ أسماء المغتالین، ص۱۳۴؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۵۱-۱۷۵۳، ۱۷۵۷.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۵۲.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۵۱.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۱؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۵۲.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۴.
- ↑ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۵۵.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۳۰۸.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۴.
- ↑ الموشح، ص۳۲۸.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۹۱- ۲۹۲.
- ↑ التذکرة الحمدونیة، ج۹، ص۱۵۱؛ إعتاب الکتاب، ص۷۳.
- ↑ زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۳.
- ↑ الأغانی، ج۱۵، ص۱۸۴.
- ↑ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۲؛ الأغانی، ج۴، ص۲۸۶.
- ↑ زینة المجالس، ص۴۳۹.
- ↑ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۴، ص۱۷۶۳.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۵۲.
- ↑ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰-۲۶۱؛ زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۲؛ صبح الأعشی، ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ الشعر و الشعراء، ج۲، ص۷۹۲.
- ↑ تاریخ الأدب العربی، فاخوری، ص۴۱۸.
- ↑ بهجة المجالس، ج۲، ص۱۸۰؛ الأغانی، ج۴، ص۲۹۷؛ العمدة فی صناعة الشعر و نقده، ج۲، ص۸۱۱.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۹۶.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۹۷.
- ↑ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۴۰، ۲۶۱؛ الأغانی، ج۴، ص۲۷۰، ۳۱۷؛ کتاب الأمالی، ابوعلی قالی، ص۶۴۴؛ تاریخ بغداد، جع ص۲۴۹- ۲۵۰.
- ↑ الموشح، ص۳۲۶؛ الأغانی، ج۴، ص۴۷۹.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۳۰۹.
- ↑ أدب الدنیا و الدین، ص۱۵۳؛ الأغانی، ج۴، ص۲۹۴.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۳۰۳؛ دیوان المعانی، ج۱، ص۱۲۰؛ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۳.
- ↑ بستان الواعظین، ص۱۶۵.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۷۹، ۳۰۹؛ زهر الآداب، ج۱، ص۳۰۵.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۷۹- ۲۸۰.
- ↑ بهجة المجالس، ج۳، ص۶۴ -۶۵؛ الأغانی، ج۱۲، ص۳۷۰؛ المنسوجات و الألبسة العربیة فی العهود الإسلامیة الأولی، ص۲۸.
- ↑ الأوائل، ابوهلال، ص۲۶۴؛ الأغانی، ج۴، ص۳۳۱- ۳۳۲.
- ↑ الأغانی، ج۲۰، ص۴۱۷؛ العقد الفرید، ج۳، ص۲۱۹.
- ↑ المحاسن و المساوی، ص۳۳۷؛ الأغانی، ج۲۰، ص۴۱۹.
- ↑ الأغانی، ج۱۹، ص۱۸۳.
- ↑ تاریخ ادبیات عرب، ص۱۱۶.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۳۳۵.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۳۳۵- ۳۳۶؛ البصائر و الذخائر، ج۸ ص۱۴۱- ۱۴۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۵۱- ۲۵۲.
- ↑ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰.
- ↑ الأغانی، ج۴، ص۲۶۳؛ سرح العیون، ص۴۵۷.
- ↑ تاریخ ادبیات عرب، ص۱۱۷.
- ↑ طبقات الشعراء المحدثین، ص۲۶۰.
- ↑ الأغانی، ج۲، ص۲۶۴؛ سرح العیون، ص۴۵۷؛ أعیان الشیعة، ج۳، ص۳۹۶.
- ↑ تاریخ الأدب العربی، فاخوری، ص۴۲۰.
- ↑ أسطورة الزهد، ص۱۱۹- ۱۲۰.
- ↑ أسطورة الزهد، ص۱۲۰.
- ↑ کتاب الحیوان، ج۷، ص۴۶۸.
- ↑ وفیات الأعیان، ج۱، ص۲۲۲- ۲۲۳.
- ↑ تاریخ الأدب العربی، فاخوری، ص۴۱۹.
- ↑ تاریخ ادبیات عرب، ص۱۱۷.
- ↑ تاریخ الأدب العربی، شوقی ضیف، ج۳، ص۲۵۰؛ الحیاة الأدبیة بعد ظهور الإسلام، ص۱۳۴.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۲، ص۳۲۰، ج۳، ص۳۳۷،۳۴۰، ۳۴۷، ج۵، ص۲۷، ۴۶، ج۶، ص۴۱۲.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۷- ۱۷۸.
- ↑ منهاج البراعة، خوبی، ج۴، ص۳۹۳.
- ↑ منابع: أدب الدنیا و الدین، علی بن محمد ماوردی بصری (۴۵۰ق)، تصحیح: محمد کریم راجح، بیروت، مکتبة الهلال، ۲۰۰۰م، أسطورة الزهد عند أبی العتاهیة، محمد عبدالعزیز کفراوی، قاهره، دارالنهضة، بیتا؛ أسماء المغتالین من الأشراف فی الجاهلیة و الإسلام، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، تصحیح: سید حسن کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۲ق؛ إعتاب الکتاب، محمد بن عبدالله قضاعی معروف به ابن ابار (۶۵۸ق)، تصحیح: صالح اشتر، بیروت، دار الأوزاعی، دوم، ۱۹۸۶م، أعیان الشیعة، سید محسن بن عبدالکریم امین عاملی (۱۳۷۱ق)، تحقیق: سید حسن امین، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق، الأغانی، علی بن حسین معروف به ابوالفرج اصفهانی (۳۵۶ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۲۳ق، الأنساب، عبد الکریم بن محمد معروف به سمعانی (۵۶۲ق)، تحقیق: عبدالرحمن معلمی، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، اول، ۱۳۸۲ق، الأوائل، حسن بن عبدالله معروف به ابوهلال عسکری (قرن ۵ق)، تصحیح: محمد سیدوکیل، طنطا، دار البشیر، اول، ۱۹۸۷م؛ بستان الواعظین و ریاض السامعین، عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی (۵۹۷ق)، تصحیح: أیمن عبد الجبار البحیری، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، دوم، بی تا، البصائر و الذخائر، علی بن محمد توحیدی (۴۱۴ق)، تصحیح: وداد قاضی، بیروت، دار صادر، چهارم، ۱۹۹۹م؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد معروف به ابن عدیم (۶۶۰ق)، تصحیح: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، اول، بی تا؛ بهجة المجالس و أنس المجالس، یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبدالبر (۴۶۳ق)، تصحیح: محمد مرسی خولی، بیروت، دار الکتب العلمیة، دوم، ۱۹۸۱م؛ تاج العروس من جواهر القاموس سید محمد مرتضی بن محمد حسینی زبیدی (۱۲۰۵ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ ادبیات عرب، ژان محمد عبدالجلیل (۱۹۷۹م)، ترجمه: آذرتاش آذرنوش، تهران، امیر کبیر، ۱۳۸۲ش؛ تاریخ الأدب العربی العصر العباسی الأول)، أحمد شوقی عبدالسلام معروف به شوقی ضیف (۱۴۲۶ق)، قاهره، دار المعارف، چهارم، ۱۹۶۶م؛ تاریخ الأدب العربی، حنا فاخوری (معاصر)، تهران، توس، پنجم، ۱۳۸۷ش؛ تاریخ بغداد أو مدینة السلام، احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (۴۶۳ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۷ق؛ تحسین و تقبیح، عبدالملک بن محمد ثعالبی (۴۲۹ق)، ترجمه: محمد ساوی، تصحیح: عارف احمد زغول، تهران، میراث مکتوب، اول، ۱۳۸۵ش؛ التذکرة الحمدونیة، محمد بن حسن معروف به ابن حمدون (۵۶۲ق)، تحقیق: احسان عباس - بکر عباس، بیروت، دار صادر، اول، ۱۴۱۷ق، الحیاة الأدبیة بعد ظهور الإسلام، محمد عبدالمنعم خفاجی (معاصر)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۰ق؛ دیوان المعانی، حسن بن عبدالله ابوهلال عسکری (قرن ۵ق)، تصحیح: احمد سلیم غانم، بیروت، دار الغرب الإسلامی، اول، ۱۴۲۴ق؛ زهر الآداب و ثمر الألباب، ابراهیم بن علی حصری قیروانی (۴۵۳ق)، تصحیح: یوسف علی طویل، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۹۹۳م؛ زینة المجالس، مجد الدین محمد حسینی (قرن ۱۱ق)، تهران، کتابخانه سنایی، ۱۳۶۳ش؛ سرح العیون فی شرح رسالة ابن زیدون، جمال الدین بن نباته مصری (۷۶۸ق)، تصحیح: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، المکتبة العصریة، اول، ۱۹۹۸م؛ شرح نهج البلاغة، عبد الحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدیا۔ (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۴ق، الشعر و الشعراء، عبدالله بن مسلم معروف به ابن قتیبه دینوری (۲۷۶ق)، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره، دار المعارف، دوم، ۱۳۸۶ق؛ صبح الأعشی فی صناعة الإنشا، احمد بن علی معروف به قلقشندی (۸۲۱ق)، تعلیق: محمد حسین شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا، طبقات الشعراء المحدثین، عبدالله بن محمد عباسی (۲۹۶ق)، تصحیح: عمر فاروق طباع، بیروت، دار الأرقم بن أبی الأرقم، اول، ۱۹۹۸م، العقد الفرید، احمد بن محمد اندلسی معروف به ابن عبد ربه (۳۲۸ق)، تصحیح: مفید محمد قمیحة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۴ق؛ العمدة فی صناعة الشعر و نقده، حسن بن رشیق قیروانی (۴۵۶ق)، تصحیح: نبوی عبدالواحد شعلان، قاهره، مکتبة الخانجی، اول، ۱۴۲۰ق؛ عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ق؛ کتاب الحیوان، عمرو بن بحر معروف به جاحظ (۲۵۵ق)، تصحیح: محمد باسل عیون سود، بیروت، دار الکتب العلمیة، دوم، ۱۴۲۴ق؛ کتاب الأمالی، اسماعیل بن قاسم معروف به ابوعلی قالی (۴۹۹ق)، تصحیح: صلاح هلل - سید جلیمی، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، اول، ۲۰۰۱م، لسان العرب، محمد بن مکرم معروف به ابن منظور (۷۱۱ق)، تحقیق: احمد فارس، بیروت، دار صادر، سوم، ۱۴۱۴ق؛ مجمع البحرین، فخر الدین بن محمد علی معروف به طریحی (۱۰۸۵ق)، تحقیق: سیداحمد حسینی، تهران، المکتبة المرتضویة، سوم، ۱۳۷۵ش؛ المحاسن و المساوی، ابراهیم بن محمد بیهقی (قرن ۴ق)، تصحیح: علی عدنان، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۹۹۹م، المنسوجات و الألبسة العربیة فی العهود الإسلامیة الأولی، صالح احمد علی، بیروت، شرکة المطبوعات، اول، ۱۴۲۳ق؛ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، حبیب الله بن محمد هاشمی خویی (۱۳۲۴ق)، ترجمه: حسن حسن زاده آملی - محمد باقر کمرهای، تحقیق: ابراهیم میانجی، تهران، المکتبة الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۰ق؛ الموشح، محمد بن عمران مرزبانی (۳۸۴ق)، تصحیح: علی محمد بجاوی، قاهره، مکتبة النهضة المصریة، بی تا؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، احمد بن محمد برمکی اربلی معروف به ابن خلکان (۶۸۱ق)، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دار الثقافة، ۱۹۷۱م.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ابوالعتاهیه»، دانشنامه امام رضا ص ۵۳۴-۵۴۰.