کتاب زرد: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:کتاب زرد]] | [[رده:کتاب زرد]] | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] |
نسخهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۴۰
مقدمه
طبق روایات تاریخی مستند، بنی امیه و بنی عباس، از برخی حوادث در آینده باخبر بودند و میکوشیدند که این حوادث را به نفع خویش رقم بزنند[۱]. مثلاً مروان بن حکم، فرزندانش را "عبدالله" یا "عبیدالله" نامید و چون علت را میپرسیدند، میگفت: پدرانمان خبر دادهاند که بعد از من، حکومت به دست کسی میافتد که عبدالله نام دارد. بنی امیه میدانستند که به زودی حکومت از دست آنان به در خواهد رفت و بنی هاشم به زودی به حکومت خواهند رسید و اولین کسی که از آنان به حکومت میرسد، عبدالله نام دارد؟ امویان، بنی عباس را از ازدواج با بنی حارث بن کعب منع میکردند؛ زیرا که میدانستند مادر اولین خلیفه عباسی، زن حارثی است. بنی عباس هم میدانستند که به زودی به حکومت خواهند رسید و آن قدر حکومت خواهند کرد تا آنکه غلامان آنها به حکومت برسند[۲]. اما علت و منبع این همه آگاهی از چه و از کجا بود؟
در این باره، روایاتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در دست است که منشا آگاهی امویان و عباسیان از حوادث آینده میباشد که مضمون روایات چنین است: «پس از شهادت امام علی(ع)، محمد بن حنفیه نزد برادران خود، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) آمده و میراث پدر خواست. به او فرمودند: تو میدانی که پدرمان مالی باقی نگذاشته است. وی گفت: من مال نمیخواهم، از علم پدر چیزی میخواهم. امام حسن(ع) به امام حسین(ع) فرمودند: برادر! او برادر ماست، از علم پدر به او بده. پس «کتاب زردی» (صحیفه صفرا) را به او دادند».
در آن کتاب، دانش پرچمهای سیاه خراسان، نشانههای آن، زمان و چگونگی برآمدن آنها، و این که کدام یک از قبایل عرب یاران آنند و نیز نام و اوصاف رهبران قیام و اوصاف سرداران و پیروان آنها، به شرح آمده بود. امام علی(ع)، ابن عباس را کمی از جریان آگاه کرده بود، ولی محمد بن حنفیه با دست یافتن به کتاب، پرده از ماجرا بر داشت و حقیقت امر را به تفصیل به بنی امیه و ابن عباس خبر داد[۳]. بنابراین، کتاب زرد یا صحیفه صفراء، «منشأ علم و آگاهی خلفای اموی و خلفای عباسی» بود و آن را «کتاب دولت» نامیده بودند. کتاب دست به دست میچرخید تا این که به دست ابراهیم امام افتاد. چون ابراهیم امام دستگیر شد و عباسیان خواستند از حمیمه فرار کنند، کتاب دولت را در صندوق مسین کوچکی نهادند و در زیر درختان زیتون، در شراة دفن کردند و چون به حکومت رسیدند در پی دست یافتن دوباره به کتاب برآمدند و محل دفن کتاب را کندند، ولی کتاب را نیافتند؛ پس اطراف را به مقدار یک جریب آن قدر کندند که به آب رسید، ولی کتاب را نیافتند[۴].[۵]