مقام دریافت دین به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 '
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ')
خط ۱۹: خط ۱۹:
[[پرونده:334567.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]]]
[[پرونده:334567.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]]]
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[محمد حسین فاریاب]]''' در کتاب ''«[[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[محمد حسین فاریاب]]''' در کتاب ''«[[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«'''دریافت دین''' دومین شأنی که باید بدان پرداخت، شأن دریافت دین است. پرسش ما به‌طور روشن چنین است: اینک که امام{{ع}} خودْ شارع دین نیست، آیا همچون پیامبر، دین (اصل دین، نه تفسیر و تبیین آن) را از جانب خدا گرفته و به مردم ابلاغ می‌کند یا آنکه او دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت می‌کند؟ بر این باوریم که امام{{ع}} دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت می‌کند تا به مردم برساند. در‌این‌باره روایاتی پرشمار در اختیار است که در مبحث شأن ولایت تشریعی به برخی از آنها اشاره شد.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۰. همچنین، ر.ک: همان، ص۲۹۹ و ۳۰۱.</ref> برای نمونه، آن‌گاه که از امام صادق{{ع}} پرسیده شد که علم خود به حلال و حرام را چگونه به دست آورده است، فرمودند: {{عربی|"وِرَاثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}}"}}.<ref>همان، ص۳۲۸-۳۲۷. برای دیدن دیگر روایات، ر.ک: همان؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۶۴.</ref> ضمن آنکه کاملاً معقول است که یک امام، پیش از امامت، از امام ناطق، معارفی را بیاموزد. اما موضع نزاع در این است که آیا او غیر از آنکه از پیامبر یا امام پیشین، علم مربوط به اصل دین را دریافت می‌کند، از جانب خداوند نیز دریافت می‌کند؟ به دیگر سخن، آیا آنچه او از احکام دین می‌گوید، سخنی است که خداوند مستقيماً بدو فرموده تا او به مردم برساند، یا آنکه او تنها ناقل سخنان پیامبر است. البته اگر گفته شود که او دین را تنها از پیامبر و امام پیشین دریافت کرده و برای مردم تبیین می‌کند، بدین معنا نیست که امامان{{عم}} شأنی جز نقل سخن پیامبر ندارند؛ چراکه برای امام، شئون مهم دیگری همچون تفسیر، تبیین، تأويل و... ثابت است که در آینده به آنها خواهیم پرداخت. تفکیک میان این شأن (دریافت دین به‌طور مستقیم از خداوند) با شأن ولایت تشریعی در دیدگاه‌ها چندان صورت نگرفته است. از‌این‌رو، دستیابی به دیدگاه عالمان دین چندان آسان نیست؛ اما می‌توان به سخن مرحوم مظفر اشاره کرد که به صراحت بر این باور پای می‌فشرد که ائمه{{عم}} مانند دیگر راویانی که صرفاً ناقل سخنان پیامبرند، نیستند؛ بلکه ایشان از جانب خداوند منصوب بوده، احکام واقعی را از طريق الهام یا دریافت از معصوم پیشین، تبلیغ می‌کنند؛ مانند پیامبر که از طریق وحی چنین می‌کرد. به باور وی، سخن امامان{{عم}} تنها روایتگری از پیامبر نیست؛ بلکه ایشان خودْ مصدری برای تشریع‌اند؛ پس سخن آنها عین سنت است.<ref>محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج۲، ص۵۷ و ۵۸.</ref> پیش از پاسخ به این مسئله، لازم است به برخی ادله موافق یا مخالف دراین‌باره اشاره کرده، آن‌گاه به داوری بنشینیم.
 
«'''دریافت دین''' دومین شأنی که باید بدان پرداخت، شأن دریافت دین است. پرسش ما به‌طور روشن چنین است: اینک که امام{{ع}} خودْ شارع دین نیست، آیا همچون پیامبر، دین (اصل دین، نه تفسیر و تبیین آن) را از جانب خدا گرفته و به مردم ابلاغ می‌کند یا آنکه او دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت می‌کند؟ بر این باوریم که امام{{ع}} دین را از پیامبر یا امام پیشین دریافت می‌کند تا به مردم برساند. در‌این‌باره روایاتی پرشمار در اختیار است که در مبحث شأن ولایت تشریعی به برخی از آنها اشاره شد.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۰. همچنین، ر.ک: همان، ص۲۹۹ و ۳۰۱.</ref> برای نمونه، آن‌گاه که از امام صادق{{ع}} پرسیده شد که علم خود به حلال و حرام را چگونه به دست آورده است، فرمودند: {{عربی|"وِرَاثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}}"}}.<ref>همان، ص۳۲۸-۳۲۷. برای دیدن دیگر روایات، ر.ک: همان؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۶۴.</ref> ضمن آنکه کاملاً معقول است که یک امام، پیش از امامت، از امام ناطق، معارفی را بیاموزد. اما موضع نزاع در این است که آیا او غیر از آنکه از پیامبر یا امام پیشین، علم مربوط به اصل دین را دریافت می‌کند، از جانب خداوند نیز دریافت می‌کند؟ به دیگر سخن، آیا آنچه او از احکام دین می‌گوید، سخنی است که خداوند مستقيماً بدو فرموده تا او به مردم برساند، یا آنکه او تنها ناقل سخنان پیامبر است. البته اگر گفته شود که او دین را تنها از پیامبر و امام پیشین دریافت کرده و برای مردم تبیین می‌کند، بدین معنا نیست که امامان{{عم}} شأنی جز نقل سخن پیامبر ندارند؛ چراکه برای امام، شئون مهم دیگری همچون تفسیر، تبیین، تأويل و... ثابت است که در آینده به آنها خواهیم پرداخت. تفکیک میان این شأن (دریافت دین به‌طور مستقیم از خداوند) با شأن ولایت تشریعی در دیدگاه‌ها چندان صورت نگرفته است. از‌این‌رو، دستیابی به دیدگاه عالمان دین چندان آسان نیست؛ اما می‌توان به سخن مرحوم مظفر اشاره کرد که به صراحت بر این باور پای می‌فشرد که ائمه{{عم}} مانند دیگر راویانی که صرفاً ناقل سخنان پیامبرند، نیستند؛ بلکه ایشان از جانب خداوند منصوب بوده، احکام واقعی را از طريق الهام یا دریافت از معصوم پیشین، تبلیغ می‌کنند؛ مانند پیامبر که از طریق وحی چنین می‌کرد. به باور وی، سخن امامان{{عم}} تنها روایتگری از پیامبر نیست؛ بلکه ایشان خودْ مصدری برای تشریع‌اند؛ پس سخن آنها عین سنت است.<ref>محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج۲، ص۵۷ و ۵۸.</ref> پیش از پاسخ به این مسئله، لازم است به برخی ادله موافق یا مخالف دراین‌باره اشاره کرده، آن‌گاه به داوری بنشینیم.


'''ادله اثبات شأن دریافت دین]]:''' برخی روایاتی که در نگاه نخست، بیانگر اثبات شأن دریافت و ابلاغ دین برای امامان هستند، عبارت‌اند از:
'''ادله اثبات شأن دریافت دین]]:''' برخی روایاتی که در نگاه نخست، بیانگر اثبات شأن دریافت و ابلاغ دین برای امامان هستند، عبارت‌اند از:
خط ۲۷: خط ۲۸:


'''ادله انکار شأن دریافت دین:''' کسی که منکر شأن دریافت مستقیم دین از خداوند باشد، محکوم به ارائه دلیل نیست و با خدشه در ادله مدعی این شأن می‌تواند به مطلوبش دست یابد. با وجود این، او می‌تواند یک دلیل ارائه کند:
'''ادله انکار شأن دریافت دین:''' کسی که منکر شأن دریافت مستقیم دین از خداوند باشد، محکوم به ارائه دلیل نیست و با خدشه در ادله مدعی این شأن می‌تواند به مطلوبش دست یابد. با وجود این، او می‌تواند یک دلیل ارائه کند:
::::::'''نزول تمام احکام شریعت در دوران [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}}:''' در مبحث شأن ولایت تشریعی، روایات پرشماری نقل شد که محتوای آنها بیانگر این حقیقت بود که تمام احکام در دوران حضرت رسول{{صل}} نازل، یا به وسیله ایشان جعل شده است. برای نمونه، امام صادق{{ع}} در روایتی صحیح به ابوبصیر فرمود: "ای ابامحمد، [[رسول خدا]]{{صل}} به علی{{ع}} هزار باب دانش آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشوده می‌شود. گفتم: ...جامعه چیست؟ فرمود: صحيفه‌ای است به طول هفتاد زراعِ پیامبر که حضرت به زبانش آن را املا کرد و علی{{ع}} با دست خودش نوشت. در این صحیفه همه حرام‌ها و حلال‌ها و هرچه مردم به آن نیاز داشته باشند، آمده است؛ حتی جریمه یک خراش در بدن".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۹. نیز، همان، ص۲۴۱ و ۲۴۲.</ref> بنابراین، حکمی باقی نمی‌ماند تا خداوند بخواهد آن را بر امام{{ع}} القا کند.
 
'''نزول تمام احکام شریعت در دوران [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}}:''' در مبحث شأن ولایت تشریعی، روایات پرشماری نقل شد که محتوای آنها بیانگر این حقیقت بود که تمام احکام در دوران حضرت رسول{{صل}} نازل، یا به وسیله ایشان جعل شده است. برای نمونه، امام صادق{{ع}} در روایتی صحیح به ابوبصیر فرمود: "ای ابامحمد، [[رسول خدا]]{{صل}} به علی{{ع}} هزار باب دانش آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشوده می‌شود. گفتم: ...جامعه چیست؟ فرمود: صحيفه‌ای است به طول هفتاد زراعِ پیامبر که حضرت به زبانش آن را املا کرد و علی{{ع}} با دست خودش نوشت. در این صحیفه همه حرام‌ها و حلال‌ها و هرچه مردم به آن نیاز داشته باشند، آمده است؛ حتی جریمه یک خراش در بدن".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۹. نیز، همان، ص۲۴۱ و ۲۴۲.</ref> بنابراین، حکمی باقی نمی‌ماند تا خداوند بخواهد آن را بر امام{{ع}} القا کند.


'''جمع‌بندی ادله طرفین:''' به نظر می‌رسد از میان ادله موافقان، روایاتی که بیانگر الهام و تحديث بود، بر ارتباط خداوند با امامان{{عم}} دلالت داشت که در آنها بر اعطای علومی به امامان{{عم}} تأكيد می‌شود. ظاهر آنها به نحو اطلاق، شامل علم مربوط به اصل دین هم می‌شود. اما چنان‌که گفته شد، این روایات مطلق‌اند و وقتی ظهور آنها حجت است که مقیدی در کار نباشد؛ در حالی که روایات مورد استناد مخالفان، می‌تواند تقییدی برای آن اطلاقات باشد؛ زیرا در این روایات تأكید می‌شود که تمام حلال و حرام در کتاب جامعه است؛ بدین معنا که تمام اصل دین در دوران پیامبر نازل، یا به وسیله پیامبر تشریع شده است. بنابراین، نتیجه آن اطلاق و این تقیید آن است که خداوند در ارتباط مستقیم با امامان{{عم}} علومی به جز علوم مربوط به اصل دین را به آنها می‌دهد و آنچه مربوط به اصل دین بوده، به صورت کامل در زمان [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} نازل شده است؛ پس امامان شأن دریافت دین از خداوند را ندارند. البته وقتی سخن از نزول تمام دین به میان می‌آید، لزوماً به معنای نزول تمام دین برای تمام مردم نیست؛ بلکه آنچه این مفهوم را محقق می‌سازد، آن است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} تمام معارف دین را (هرچند برای یک نفر) بیان کرده باشد. چه بسیار معارف اعتقادی که ممکن است به دلیل سنگینی و بلندی مضامین آن، [[رسول خدا]]{{صل}} آن را برای گروهی خاص بیان فرموده باشد. در این میان می‌توان به روایت معتبر و معروف [[امام سجاد]]{{ع}} اشاره کرد که فرمود: "به خدا سوگند، اگر ابوذر آنچه را در دل سلمان بود، می‌دانست؛ او را می‌کشت، در صورتی که پیغمبر{{صل}} میان آن دو برادری برقرار کرد. پس درباره مردم دیگر چه گمان دارید؟ همانا علم علما صعب و مستصعب است".<ref>همان، ص۴۰۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۵.</ref> ذیل حدیث، بیانگر آن است که علم و معرفتی که سلمان داشته، به مراتب بیش از علم و معرفت ابوذر بوده است؛ تا آنجا که ممکن است عقاید و معارف سلمان در نگاه ابوذر مساوی با ارتداد، و در نتیجه سلمان، واجب‌القتل شود.<ref>محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref> روشن است اگر سلمان فارسی علم و معرفتی دارد، از آن دست معارفی است که پیامبر اکرم{{صل}} یا [[امام على]]{{ع}} به وی آموخته‌اند. این حدیث نشان می‌دهد چنین نیست که پیامبر اکرم{{صل}} ملزم باشد تمام آنچه خداوند متعال به وی وحی فرموده، به تمام مردم ابلاغ کند. حتی چه‌بسا بیان برخی معارف برای توده مردم، موجب انحراف ایشان از حق شود. با توجه به آنچه گذشت، نمی‌توان از مطرح نشدن پاره‌ای یا بسیاری از معارف دين در عصر حضور پیامبر اسلام{{صل}} برای همگان، نتیجه گرفت که بخشی از دین به هیچ وجه نازل نشده، و بنابراین، در دوران پس از ایشان نازل و بیان شده است؛ زیرا ممکن است بسیاری از احکام و معارف دین به گروهی خاص یا حتی یک نفر گفته شده باشد. واقعیت خارجی نیز نشان می‌دهد که توده مردم از این معارف خبردار نشده‌اند. از‌این‌روست که شاهد اختلافاتی میان مسلمانان درباره معارف دینی پس از رحلت پیامبرشان هستیم. بنابر این، باید گفت دست‌کم یک نفر از تمام این معارف خبردار شده است. این سخن ما را به این حدیث معروف نزدیک می‌کند که: {{عربی|"عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَلِيّاً{{ع}} أَلْفَ بَابٍ، فَفُتِحَ لَهُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ"}}.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۲ و ۳۰۳. مضمون این حدیث به‌طور فراوان در متون شیعه و برخی متون اهل سنت با سندهای متفاوت نقل شده است. برای نمونه، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۸، ۲۹۵ و ۲۹۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۵؛ همو، الامالی، ص۶۳۶؛ همو، الخصال، ج۲، ص۶۴۲-۶۵۲ (شیخ صدوق در کتاب اخیر، بیش از پنجاه روایت در‌این‌باره نقل کرده است)؛ محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۸۲ و ۲۸۳؛ همو، الارشاد، ج۱، ص۱۸۵؛ علی بن حسام الدین متقی هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۴. در این میان، فخر رازی از بزرگ‌ترین دانشمندان اهل سنت پس از نقل این حدیث، سخنی شنیدنی و پرمعنا دارد: فإذا كان حال الولیّ هكذا، فكيف حال النبیّ{{صل}} (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۰۰).</ref>  
'''جمع‌بندی ادله طرفین:''' به نظر می‌رسد از میان ادله موافقان، روایاتی که بیانگر الهام و تحديث بود، بر ارتباط خداوند با امامان{{عم}} دلالت داشت که در آنها بر اعطای علومی به امامان{{عم}} تأكيد می‌شود. ظاهر آنها به نحو اطلاق، شامل علم مربوط به اصل دین هم می‌شود. اما چنان‌که گفته شد، این روایات مطلق‌اند و وقتی ظهور آنها حجت است که مقیدی در کار نباشد؛ در حالی که روایات مورد استناد مخالفان، می‌تواند تقییدی برای آن اطلاقات باشد؛ زیرا در این روایات تأكید می‌شود که تمام حلال و حرام در کتاب جامعه است؛ بدین معنا که تمام اصل دین در دوران پیامبر نازل، یا به وسیله پیامبر تشریع شده است. بنابراین، نتیجه آن اطلاق و این تقیید آن است که خداوند در ارتباط مستقیم با امامان{{عم}} علومی به جز علوم مربوط به اصل دین را به آنها می‌دهد و آنچه مربوط به اصل دین بوده، به صورت کامل در زمان [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} نازل شده است؛ پس امامان شأن دریافت دین از خداوند را ندارند. البته وقتی سخن از نزول تمام دین به میان می‌آید، لزوماً به معنای نزول تمام دین برای تمام مردم نیست؛ بلکه آنچه این مفهوم را محقق می‌سازد، آن است که [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} تمام معارف دین را (هرچند برای یک نفر) بیان کرده باشد. چه بسیار معارف اعتقادی که ممکن است به دلیل سنگینی و بلندی مضامین آن، [[رسول خدا]]{{صل}} آن را برای گروهی خاص بیان فرموده باشد. در این میان می‌توان به روایت معتبر و معروف [[امام سجاد]]{{ع}} اشاره کرد که فرمود: "به خدا سوگند، اگر ابوذر آنچه را در دل سلمان بود، می‌دانست؛ او را می‌کشت، در صورتی که پیغمبر{{صل}} میان آن دو برادری برقرار کرد. پس درباره مردم دیگر چه گمان دارید؟ همانا علم علما صعب و مستصعب است".<ref>همان، ص۴۰۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۵.</ref> ذیل حدیث، بیانگر آن است که علم و معرفتی که سلمان داشته، به مراتب بیش از علم و معرفت ابوذر بوده است؛ تا آنجا که ممکن است عقاید و معارف سلمان در نگاه ابوذر مساوی با ارتداد، و در نتیجه سلمان، واجب‌القتل شود.<ref>محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref> روشن است اگر سلمان فارسی علم و معرفتی دارد، از آن دست معارفی است که پیامبر اکرم{{صل}} یا [[امام على]]{{ع}} به وی آموخته‌اند. این حدیث نشان می‌دهد چنین نیست که پیامبر اکرم{{صل}} ملزم باشد تمام آنچه خداوند متعال به وی وحی فرموده، به تمام مردم ابلاغ کند. حتی چه‌بسا بیان برخی معارف برای توده مردم، موجب انحراف ایشان از حق شود. با توجه به آنچه گذشت، نمی‌توان از مطرح نشدن پاره‌ای یا بسیاری از معارف دين در عصر حضور پیامبر اسلام{{صل}} برای همگان، نتیجه گرفت که بخشی از دین به هیچ وجه نازل نشده، و بنابراین، در دوران پس از ایشان نازل و بیان شده است؛ زیرا ممکن است بسیاری از احکام و معارف دین به گروهی خاص یا حتی یک نفر گفته شده باشد. واقعیت خارجی نیز نشان می‌دهد که توده مردم از این معارف خبردار نشده‌اند. از‌این‌روست که شاهد اختلافاتی میان مسلمانان درباره معارف دینی پس از رحلت پیامبرشان هستیم. بنابر این، باید گفت دست‌کم یک نفر از تمام این معارف خبردار شده است. این سخن ما را به این حدیث معروف نزدیک می‌کند که: {{عربی|"عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَلِيّاً{{ع}} أَلْفَ بَابٍ، فَفُتِحَ لَهُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ"}}.<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۰۲ و ۳۰۳. مضمون این حدیث به‌طور فراوان در متون شیعه و برخی متون اهل سنت با سندهای متفاوت نقل شده است. برای نمونه، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۸، ۲۹۵ و ۲۹۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۵؛ همو، الامالی، ص۶۳۶؛ همو، الخصال، ج۲، ص۶۴۲-۶۵۲ (شیخ صدوق در کتاب اخیر، بیش از پنجاه روایت در‌این‌باره نقل کرده است)؛ محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۲۸۲ و ۲۸۳؛ همو، الارشاد، ج۱، ص۱۸۵؛ علی بن حسام الدین متقی هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۴. در این میان، فخر رازی از بزرگ‌ترین دانشمندان اهل سنت پس از نقل این حدیث، سخنی شنیدنی و پرمعنا دارد: فإذا كان حال الولیّ هكذا، فكيف حال النبیّ{{صل}} (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۰۰).</ref>  
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش