جز
جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 '
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ') |
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
[[پرونده:373589.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید علی حسینی میلانی]]]] | [[پرونده:373589.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید علی حسینی میلانی]]]] | ||
::::::آیتالله '''[[سید علی حسینی میلانی]]''' در کتاب ''«[[با پیشوایان هدایتگر ج۴ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آیتالله '''[[سید علی حسینی میلانی]]''' در کتاب ''«[[با پیشوایان هدایتگر ج۴ (کتاب)|با پیشوایان هدایتگر]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«خداوند متعال [[ائمه اطهار]]{{عم}} را برای حفظ سرّ خود اختیار کرده است. در بدو نظر واژۀ "سر" به معنای مقابل "علن" است. راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن مینویسد: {{عربی|"علن: العلانیة ضدّ السرّ و أکثر ما یقال ذلک فی المعانی دون الأعیان"}}. <ref> المفردات فی غریب القرآن: ۳۴۵.</ref> ابن فارس در این باره میگوید: {{عربی|"فالسرّ خلاف الإعیان، یقال: أسررت الشیء إسرارً خلاف أعلنته.... أسررتّ الشیء: أخفیته و أسررته أعلنته"}}.<ref>معجم مقاییس اللغة: ۳ / ۶۷.</ref> ابن منظور نیز در لسان العرب مینویسد: {{عربی|"و أسرّ الشیء: کتمه و أظهره، و هو من الأضداد، سررته: کتمته"}}.<ref>لسان العرب: ۴ / ۳۷۵.</ref> | |||
::::::معانی متعدّد کلمۀ "سرّ": البته در لغت عرب واژۀ "سِرّ" معانی متعدّدی دارد. چنان که در کتابهای معجم مقایش الغه، صحاح الغه و لسان العرب ذکر شده است.<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۹ و ۷۰، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۱ و ۶۸۲، لسان العرب: ۴ / ۳۵۸ – ۳۶۰.</ref> گرچه خطور معنای مقابل "علن" در درجۀ اوّل به ذهن قابل انکار نیست؛ ولی این خطور در اثر کثرت استعمال این واژه در این معنا نسبت به معانی دیگر است. پس شیوع استعمال در این معنا منشأ شده که در وهلۀ نخست همین معنا به ذهن بیاید، وگرنه ظاهر عبارتهای لغویون این است که این واژه بین این معنا و معانی دیگر مشترک است، نه این که واژه در معنای مذکور حقیقت باشد –که در علم اصول نیز مقرّر شده که تبادر، علامت حقیقت- و در معانی دیگر مجاز. خلاصه، به نظر میرسد که این لفظ در این معنا و معانی دیگر به نحو حقیقت بوده باشد. معنای دیگری که در لغت برای لفظ "سِرّ" ذکر کردهاند، چنین است: {{عربی|"السرّ: خالص الشیء"}}؛<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۸، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۲.</ref> "سرّ" همان زبده و خالص بودن شیء است؛ به طوری که هیچ چیز دیگری با آن مخلوط نباشد. میگویند: {{عربی|"و منه السّرور"}}. این که انسان به سرور –مقابل حزن- متّصف میشود واضح است، به آن حالت "سرور" گفته میشود؛ چرا که از حزن خالی است. از طرفی لفظ "سُرّه" به معنای "ناف" در لغت عرب از همین جا گرفته شده است: چرا به ناف "سُرّة" گفتهاند؟ {{عربی|"لأنّه خالص جسمه ولینه"}}.<ref>همان.</ref> و بنابر تعبیر بعضی از لغویون بدین جهت به "ناف" سرّه میگویند که در وسط بدن قرار گرفته است. و در روایات نقل شده: {{عربی|"الولد سِرُّ أبیه"}}.<ref>در مستدرک سفینة البحار: ۵ / ۱۹ این گونه آمده است: روی: الولد سرّ أبیه و در اعیان الشیعه: ۵ / ۹۲ این طور آمده است: قوله {{صل}}: «الولد سرّ أبیه».</ref> چون به طور کلّی صفات پدر در فرزند بوده و در او تجلّی نموده و ظاهر میگردد. به عبارت دیگر، اصولاً فرزند معرّف حقیقت پدر است. میگویند: {{عربی|"فلانٌ سرُّ قومه"}} فلانی سرّ قومش است. یعنی کمالات و صفات همه فامیل در این شخص جمع شده و نمایانگر آنها گشته است. معنای دیگر "سرّ الشیء: مستقرّ الشیء" است. به تختی که انسان روی آن میخوابد میگویند: «سریر»، چرا؟ چون انسان روی این تخت استقرار و آرامش پیدا میکند. و نیز گویند: {{عربی|"سریر الرأس مستقرّه"}} در کتاب معجم القائیس اللغه مینویسد: {{عربی|"(السرّ) السین و الراء یجمع فروعه: إخفاء الشیء و ما کان من خالطه و مستقرّه"}}.<ref>معجم مقائیش اللغة: ۳ / ۶۷.</ref> پس تمام مشتقات این کلمه در لغت عرب به این سه معنا بر میگردد. در این جا چیزی به ذهن رسید که در کتابهای لغوی هنوز نیافتم، گرچه جستوجوی زیادی هم نکردهام و آن این است که شاید هر سه معنا به یک معنا برگردد؛ یعنی واژۀ "سرّ" در مقابل "علن" به معنای خالص بودن چیزی و مستقر بودن آن در جای خودش باشد. چون خبر یا مطلبی به عنوان سرّ به کسی گفته میشود که به این معناست که این سخن پیش تو بماند و مستقر باشد و به جای دیگر منتقل نشود. اگر گفتیم: {{عربی|"الولد سرّ أبیه"}} یا {{عربی|"فلانٌ سرّ قومه"}} یعنی صفات افراد این قوم و قبیله در نزد این شخص اجتماع کرده و مستقرّند. | ::::::معانی متعدّد کلمۀ "سرّ": البته در لغت عرب واژۀ "سِرّ" معانی متعدّدی دارد. چنان که در کتابهای معجم مقایش الغه، صحاح الغه و لسان العرب ذکر شده است.<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۹ و ۷۰، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۱ و ۶۸۲، لسان العرب: ۴ / ۳۵۸ – ۳۶۰.</ref> گرچه خطور معنای مقابل "علن" در درجۀ اوّل به ذهن قابل انکار نیست؛ ولی این خطور در اثر کثرت استعمال این واژه در این معنا نسبت به معانی دیگر است. پس شیوع استعمال در این معنا منشأ شده که در وهلۀ نخست همین معنا به ذهن بیاید، وگرنه ظاهر عبارتهای لغویون این است که این واژه بین این معنا و معانی دیگر مشترک است، نه این که واژه در معنای مذکور حقیقت باشد –که در علم اصول نیز مقرّر شده که تبادر، علامت حقیقت- و در معانی دیگر مجاز. خلاصه، به نظر میرسد که این لفظ در این معنا و معانی دیگر به نحو حقیقت بوده باشد. معنای دیگری که در لغت برای لفظ "سِرّ" ذکر کردهاند، چنین است: {{عربی|"السرّ: خالص الشیء"}}؛<ref>معجم مقائیس اللغة: ۳ / ۶۸، صحاح اللغة: ۲ / ۶۸۲.</ref> "سرّ" همان زبده و خالص بودن شیء است؛ به طوری که هیچ چیز دیگری با آن مخلوط نباشد. میگویند: {{عربی|"و منه السّرور"}}. این که انسان به سرور –مقابل حزن- متّصف میشود واضح است، به آن حالت "سرور" گفته میشود؛ چرا که از حزن خالی است. از طرفی لفظ "سُرّه" به معنای "ناف" در لغت عرب از همین جا گرفته شده است: چرا به ناف "سُرّة" گفتهاند؟ {{عربی|"لأنّه خالص جسمه ولینه"}}.<ref>همان.</ref> و بنابر تعبیر بعضی از لغویون بدین جهت به "ناف" سرّه میگویند که در وسط بدن قرار گرفته است. و در روایات نقل شده: {{عربی|"الولد سِرُّ أبیه"}}.<ref>در مستدرک سفینة البحار: ۵ / ۱۹ این گونه آمده است: روی: الولد سرّ أبیه و در اعیان الشیعه: ۵ / ۹۲ این طور آمده است: قوله {{صل}}: «الولد سرّ أبیه».</ref> چون به طور کلّی صفات پدر در فرزند بوده و در او تجلّی نموده و ظاهر میگردد. به عبارت دیگر، اصولاً فرزند معرّف حقیقت پدر است. میگویند: {{عربی|"فلانٌ سرُّ قومه"}} فلانی سرّ قومش است. یعنی کمالات و صفات همه فامیل در این شخص جمع شده و نمایانگر آنها گشته است. معنای دیگر "سرّ الشیء: مستقرّ الشیء" است. به تختی که انسان روی آن میخوابد میگویند: «سریر»، چرا؟ چون انسان روی این تخت استقرار و آرامش پیدا میکند. و نیز گویند: {{عربی|"سریر الرأس مستقرّه"}} در کتاب معجم القائیس اللغه مینویسد: {{عربی|"(السرّ) السین و الراء یجمع فروعه: إخفاء الشیء و ما کان من خالطه و مستقرّه"}}.<ref>معجم مقائیش اللغة: ۳ / ۶۷.</ref> پس تمام مشتقات این کلمه در لغت عرب به این سه معنا بر میگردد. در این جا چیزی به ذهن رسید که در کتابهای لغوی هنوز نیافتم، گرچه جستوجوی زیادی هم نکردهام و آن این است که شاید هر سه معنا به یک معنا برگردد؛ یعنی واژۀ "سرّ" در مقابل "علن" به معنای خالص بودن چیزی و مستقر بودن آن در جای خودش باشد. چون خبر یا مطلبی به عنوان سرّ به کسی گفته میشود که به این معناست که این سخن پیش تو بماند و مستقر باشد و به جای دیگر منتقل نشود. اگر گفتیم: {{عربی|"الولد سرّ أبیه"}} یا {{عربی|"فلانٌ سرّ قومه"}} یعنی صفات افراد این قوم و قبیله در نزد این شخص اجتماع کرده و مستقرّند. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۲: | ||
[[پرونده:11662.JPG|بندانگشتی|right|100px|[[سید مجتبی بحرینی]]]] | [[پرونده:11662.JPG|بندانگشتی|right|100px|[[سید مجتبی بحرینی]]]] | ||
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید مجتبی بحرینی]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید مجتبی بحرینی]]''' در کتاب ''«[[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]»'' در اینباره گفته است: | ||
« با توجّه به کلیّات مسایلی که میدانیم، این گزینش و انتخاب حق تعالی هم بیاساس و بدون حساب نبود و چه بسا خود کلمۀ اِختارَکم مفید این حقیقت باشد. وقتی عدّهای دانشجو و محصّل قابل، جمع شده و استادِ آگاهی میخواهد چند نفر از آنان را برای رشتۀ خاصّی انتخاب کند، قهراً همۀ ملاکها را در نظر میگیرد و بدون حساب و کتاب اختیار و گزینشی نمینماید، هر چند ممکن است دچار اشتباه بشود. وقتی انتخاب یک انسان عادی براساس حساب و ضوابط خاصّ است، به طریق اولی انتخاب و اختیار پروردگار این چنین است. مضاف بر این، در گزینش او هیچ احتمال خطا و اشتباه و یا سایر جهاتی که ممکن است در مخلوق پیش آید و نتیجه خلاف واقع و حقیقت گردد، راه پیدا نمیکند. چنین خدایی از میان همۀ خلقش این چهارده نور مقدّس را برای پذیرا شدن سرش اختیار نموده و اسرارش را به آنان عنایت فرموده، و در مقام فعلیّت و ظهور از نقطۀ ختمیّۀ رسالت به آخرین حلقۀ رشته وصایت رسالت، [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} منتقل شده، همچنین از یکی به دیگری انتقال یافته که این حدیث صریحاً آن را بازگو مینماید: {{عربی|"عن ابی جعفر {{ع}} قال: ان رسول الله {{صل}} دعا علیا فی المرض الذی توفی فیه فقال: یا علی، ادن منی حتی اسر الیک ما اسر الله الی و ائتمنک علی ما ائتمنی الله علیه، ففعل ذلک رسول الله {{صل}} بعلی، و فعله علی بالحسن، و فعله الحسن بالحسین، و فعله الحسین بابی، و فعله ابی بی صلوات الله علیهم اجمعین"}}.<ref>الانوار اللامعه ۱۱۸.</ref> [[امام باقر|حضرت باقر]]{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} علی {{ع}} را در مرضی که از دنیا رحلت نمود طلبید و به او فرمود: علی جان، پیش آی تا اسراری که خدا در اختیار من نهاده و به رسم سرّ سپرده، به تو سپارم، و بر آنچه خدا مرا امین شمرده امین گمارم و در اختیارت بگذارم. این عمل را پیامبر اکرم نسبت به علی{{ع}} انجام داد، و امیرالمؤمنین در حق فرزندش حسن {{ع}}، و امام مجتبی نسبت به برادرش سیدالشهدا، و [[امام حسین]]{{ع}} در حق پدرم، و پدرم هم نسبت به من این کار را عهدهدار شد. صلوات خدا بر همۀ آنها باد. یعنی هر کدام که میخواستند از دنیا بروند اسراری که خداوند به آنها سپرده بود به حجت بعد از خود، که از سلسلۀ اِختارَکم لسره و از زمرۀ برگزیده شدگان برای سرّ حق تعالی بود، میسپردند تا به آخرین آنها رسید، و امروز در اختیار حضرت خاتم الاوصیا، [[امام مهدی|حجة بن الحسن]] {{ع}} قرار دارد» <ref>ر. ک. [[سید مجتبی بحرینی|بحرینی، سید مجتبی]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص:۳۲۴.</ref>. | |||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۴۸: | خط ۵۰: | ||
[[پرونده:11439.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید مجتبی حسینی]]]] | [[پرونده:11439.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید مجتبی حسینی]]]] | ||
::::::آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۲ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آقای'''[[سید مجتبی حسینی]]''' در کتاب ''«[[مقامات اولیاء ج۲ (کتاب)|مقامات اولیاء]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«{{عربی|"وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ"}}<ref>و [خداوند] شما را ظرف اسرار خویش قرار داد.</ref> سِرّ، با غیب اشتراکات زیادی دارد، اما سِرّ، وادی ویژهای است. سِرّ یعنی راز و هر رازی ممکن است غیب هم باشد، ولی هر غیبی ممکن است راز و سِرّ نباشد. توقف کردن در لایههای آشکار پدیدهها، ما را از عالم سِرّ غافل میکند. معمولاً كل عالم و همه مخلوقات، لایههای زیرینی دارند که سِرّ هستند. در اینجا سِرّ به خداوند منتسب شده است. | |||
:::::*'''سِرّ خداوند:''' فرازهای زیارت جامعه کبیره، بسیار توحیدی است. در بعضی از قسمتها ممکن است توحید مستتر و در بخشهای بسیاری توحید ظاهر باشد. ظهور توحید در فرازهایی است که مرجع ضمير، خداوند است: {{عربی|"اِصْطَفَيْكُمْ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اِخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ"}} در همه این عبارات، سخن از خداوند و توحید است. اگر سِرّ، چیزی بود که به همین راحتی بیان میشد، دیگر سِرّ نبود. سِرّ، ماهیتی نورانی دارد که به همراه این مطلب منتقل میشود و ممکن است اصلاً از مقوله لفظ نباشد. [[امام باقر]] {{ع}} فرمودند: خورشید یک هفتادم نور کرسی، کرسی یک هفتادم نور عرش، عرش یک هفتادم نور حجاب و حجاب یک هفتادم نور سِرّ است. | :::::*'''سِرّ خداوند:''' فرازهای زیارت جامعه کبیره، بسیار توحیدی است. در بعضی از قسمتها ممکن است توحید مستتر و در بخشهای بسیاری توحید ظاهر باشد. ظهور توحید در فرازهایی است که مرجع ضمير، خداوند است: {{عربی|"اِصْطَفَيْكُمْ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اِخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ"}} در همه این عبارات، سخن از خداوند و توحید است. اگر سِرّ، چیزی بود که به همین راحتی بیان میشد، دیگر سِرّ نبود. سِرّ، ماهیتی نورانی دارد که به همراه این مطلب منتقل میشود و ممکن است اصلاً از مقوله لفظ نباشد. [[امام باقر]] {{ع}} فرمودند: خورشید یک هفتادم نور کرسی، کرسی یک هفتادم نور عرش، عرش یک هفتادم نور حجاب و حجاب یک هفتادم نور سِرّ است. |