شئون پیامبر خاتم چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان پرسشهای وابسته}} +{{پایان پرسش وابسته}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پرسشهای وابسته}} +{{پرسش وابسته}})) |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == | ||
{{ | {{پرسش وابسته}} | ||
{{پایان پرسش وابسته}} | {{پایان پرسش وابسته}} |
نسخهٔ ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۲۲
شئون پیامبر خاتم چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جمع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل اصلی | عصمت |
شئون پیامبر خاتم چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در اینباره گفته است:
«نبی اکرم چند شأن و وظیفه دارد:
- رسالت و نبوت که اقتضا میکند پیامبر اکرم(ص) پیامآور دین و مبلغ وحی و شریعت برای بشریت باشد.
- زعامت و رهبری سیاسی جامعه، البته این شأن و وظیفه تأکید و توجه بر موقعیت را اقتضا میکند، زیرا رهبر نمیتواند بدون توجه به شرایط عینی و موقعیت واقعی به انجام مسئولیت خود بپردازد که از آن به حکم ولایی یا حکومتی و در تعابیر بعضی از فقهای بزرگ، وابسته به موقعیت زمانی تعبیر شده است.
- قضاوت و رسیدگی به دعاوی مردم که اقتضای صدور حکم ناظر به مورد است، اگرچه عناصر جهانشمول دینی در آن لحاظ شده است[۱].
- شأن عادی و اجتماعی، انبیا مانند دیگران بشر بودند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾[۲]، این امر باعث میشود مثل سایر مردم دارای افعال طبیعی از قبیل: خوردن، آشامیدن و پوشیدن باشند. اگرچه آنان بر اساس احکام جهانشمول و ثابت الهی عمل میکردند، لکن این امر باعث نمیشد که رویه عادی و اجتماعی زندگیشان غیرمتعارف و گسیخته از غرایز انسانی و عرف و آداب و رسوم و فرهنگ روزگارشان باشند، لذا امور عادی و اجتماعی آنان برگرفته از فرهنگ خودشان بود[۳]»[۴].
پاسخهای دیگر
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۲۸۰؛ المیزان، ج۴، ص۳۸۸؛ ر.ک: راه و راهنماشناسی، ج۴، ص۲۰۲-۲۰۸.
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ ر.ک: مبانی کلامی اجتهاد، ص۳۹۸-۴۰۱.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۳۰.