بیعت عقبه دوم: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان مدخلهای وابسته}} +{{پایان مدخل وابسته}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{مدخلهای وابسته}} +{{مدخل وابسته}})) |
||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{ | {{مدخل وابسته}} | ||
* [[بیعت]] | * [[بیعت]] | ||
* [[بیعت عقبه اول]] | * [[بیعت عقبه اول]] |
نسخهٔ ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۰۸
بیعت عقبه دوم، یک سال پس از بیعت عقبه اول در سال سیزدهم بعثت، روی داد و هفتاد مرد و دو زن از تیرههای مختلف دو قبیلۀ اوس و خزرج، به مکه آمدند و در ایام تشریق با رسول خدا(ص) در عقبه بیعت کردند. این بیعت که به "بیعة الحرب" هم مشهور شد زمینۀ هجرت حضرت را به یثرب فراهم کرد.
مقدمه
یک سال پس از بیعت عقبه اول در ایام حج سال سیزدهم بعثت، هفتاد مرد و دو زن از تیرههای مختلف دو قبیلۀ اوس و خزرج، به مکه آمدند و پس از ملاقاتهایی با پیامبر(ص) و انجام مناسک حج، در ایام تشریق با رسول خدا(ص) در عقبه بیعت کردند. در این بیعت، مسئلۀ دفاع و جهاد مطرح شد[۱]. لذا این بیعت به عقبۀ دوم یا "بیعة الحرب" مشهور شد و زمینۀ هجرت حضرت را به یثرب فراهم کرد[۲].
مفاد بیعت
مفاد بیعت، بیانگر نقش فعال مسلمانان و هماهنگیهای از پیش صورت گرفته بود و آیۀ ﴿وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[۳] به مفاد این بیعت اشاره دارد[۴] که عبارتاند از:
- اطاعت از رسول خدا(ص) در راحتی و سختی؛
- انفاق در تنگدستی و ثروت؛
- امر به معروف و نهی از منکر؛
- گفتارحق و نهراسیدن از سرزنش دیگران؛
- دفاع از پیامبر(ص) هنگام هجرت به یثرب، همچون دفاع از زنان و فرزندانشان[۵].
مسلمانان با این بیعت، پیمانهایشان با یهود را قطع کردند و از پیامبر(ص) خواستند که پس از پیروزی، آنها را ترک نکند و رسول خدا(ص) نیز فرمود: من از شما هستم و شما از من، با هر که شما بجنگید میجنگم و با هر که صلح کنید صلح میکنم"[۶].[۷]
نتایج بیعت
نتیجه بیعت عقبه دوم، وفاداری، ایجاد انضباط و تشکل سیاسی و در نهایت حکومت نبوی(ص) بود. لذا پس از بیعت، بنا به درخواست پیامبر(ص)، آنها از بین خود دوازده نفر ـ نُه تن آنان از خزرج و سه نفر از اوس ـ را به عنوان نقیب (برای تکفل امور) انتخاب کردند[۸] و در پی تقویت جبهۀ مسلمانان، آیات جهاد با کفار نیز پس از بیعت دوم عقبه نازل شد: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ﴾[۹].[۱۰]
عکسالعمل مشرکان مکه
پس از انعقاد پیمان، صدایی بلند از بالای کوه عقبه برخاست که خبر از این اجتماع و محتوای بیعت میداد که به فرموده پیامبر(ص)، ندای شیطان بود[۱۱]. مشرکان نیز که مشکوک شده بودند از فردای همان شب، با پرسشهایی از یثربیان درصدد کسب اطلاعات برآمدند و زمانی به یقین رسیدند که کاروان اهل یثرب از مکه خارج شده بود[۱۲].
بیعت کنندگان عقبه دوم
بیعت کنندگان در بیعت عقبه دوم 75 نفر بودند. دو تن از آنها از زنان، یازده تن از قبیله اوس و بقیه از قبیله خزرج بودند:
- ابوبرده هانی بن نیار
- ابوایوب خالد بن زید
- ابوالهیثم بن تیهان
- ابوامامة اسعد بن زراره
- ابوطلحه زید بن سهل
- اسید بن خضیر
- ام عماره نسیبه دخترکعب
- ام منیع اسماء بنت عمرو
- اوس بن ثابت
- براء بن معرور
- بشر بن براء
- بشیر بن سعد
- ثابت بن جذع بن عدی
- ثعلبة بن غنمة
- جابر بن عبدالله بن عمرو
- جبار بن صخر
- حارث بن قیس
- خارجة بن زید
- خالد بن عمرو
- خالد بن قیس
- خدیج بن سلامه
- خلاد بن سوید
- ذکوان بن عبد قیس
- رافع بن مالک
- رفاعة بن عبدالمنذر
- رفاعه بن عمرو
- زیاد بن لبید
- سعد بن خیثمه
- سعد بن ربیع
- سعد بن عباده
- سلمة بن سلامة
- سلیم بن عمرو
- سنان بن صیفی
- سهل بن عتیک
- صیفی بن سواد
- ضحاک بن حارثه
- طفیل بن مالک
- طفیل بن نعمان
- ظهیر بن رافع
- عبادة بن قیس
- عباده بن صامت
- عباس بن عباده
- عبدالله بن انیس
- عبدالله بن جبیر انصاری
- عبدالله بن رواحه انصاری
- عبدالله بن زید مناة
- عبدالله بن عمرو بن حرام
- عبس بن عامر
- عقبة بن عمرو
- عقبه بن وهب
- عمارة بن حزم
- عمرو بن حارث
- عمرو بن غزیه
- عمرو بن غنمة
- عمیر بن حارث
- عوف بن حارث
- عویم بن ساعدة
- فروة بن عمرو
- قطبة بن عامر
- قیس بن ابی صعصة
- کعب بن عمرو
- کعب بن مالک
- مسعود بن یزید
- معاذ بن جبل خزرجی
- معاذ بن حارث
- معاذ بن عمرو بن جموح
- معقل بن منذر
- معن بن عدی
- معوذ بن حارث
- منذر بن عمرو
- نهیر بن هیثم
- یزید بن ثعلبه
- یزید بن خذام
- یزید بن عامر
- یزید بن منذر
خشکسالی و دعای پیغمبر(ص)
فشارهای سخت و توانفرسایی که در آن روزهای غمانگیز بر پیامبر اکرم(ص) وارد میشد، موضعگیری منفی قبیله ثقیف و گستاخی قریش در آزار و اذیّت رسول خدا(ص)، پیامبر رحمت را چنان در تنگنا قرار داد که لب به نفرین گشود. خشکسالی سخت و سهمگینی مردم مکّه را در تنگنا قرار داد. چنان که به خوردن گوشت سگ و مردار، خون و پوست خشکیده، استخوانهای سوخته و گوشت مردگان زیر خاک روی آوردند و مادران، فرزندان و گوشه خود را برای سدّ جوع توان فرسا خوردند.
با آمدن سال یازدهم، ابو سفیان به پیامبر(ص) پناه آورد و گفت: ای محمّد؛ تو خود بر پیوندهای خویشاوندی تأکید نمودهای. قوم و قبیله تو از گرسنگی هلاک شدند. اینک برایشان دعا کن. پس رسول خدا(ص) دعا فرمود. با دعای آن حضرت، عذاب و رنج طاقتفرسای مردم برطرف شد. خداوند فرمود: ﴿إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عَائِدُونَ﴾[۱۳].
ما این عذاب را اندکی از شما برمیداریم (ولی) شما در حقیقت باز از سر میگیرید. آمدن ابوسفیان به نزد پیامبر(ص) تأکید بر این مطلب است که مشرکان، به حقّانیت آیین حضرت اعتقاد داشتند، امّا از روی استکبار، برتریطلبی، سرکشی و حفظ امتیازهای ظالمه خویش انکار میکردند.
از سوی دیگر پاسخ مثبت پیامبر(ص) به درخواست ابوسفیان فقط به خاطر پیوندهای خویشاوندی نبود،؛ چراکه پیوند حقیقی همه انسانها، اسلام است و بر همین اساس همگان با هم برادر میشوند. رسول خدا(ص) میخواست دلیل دیگری بر حقّانیت آیین خویش در اختیار او قرار دهد و حجّت را بر وی و مردم قریش که شاهد ماجرا بودند، تمام کند. از سوی دیگر به کسانی که مصالح دنیایی چندانی ندارند، فرصت دهد تا به دور از جوّ ساختگی و فضای متلاطم و کاذب جامعه، در این باره اندیشه کنند.[۱۴].
دعوت قبایل
رسول خدا(ص) فرصت را در موسم حج غنیمت میشمرد و آیین خود را به تکتک قبایل عرضه میکرد تا با پذیرش اسلام، در زمینه نشر و تأیید و حمایت و یاری آن بکوشند. هرگاه میشنید، مسافری صاحب نام و شرف، وارد مکّه شده است، به هر طریقی به سراغ او میرفت و او را به اسلام دعوت میکرد. عمویش ابو لهب همواره به دنبالش روان بود و از مخاطبان وی میخواست که به سخنانش گوش ندهند و از او پیروی نکنند. چنان که برادرزادهاش را به جنون و جادو، و شعر و شاعری متهم میکرد.
در اغلب اوقات مردم سخنان قریش را میپذیرفتند: به خاطر ترس از نفوذ و قدرت قریش یا حفظ مصالح و پیوندهای اقتصادی خود در مکّه خصوصا در موسم حج و بازار عکّاظ. چنان که اقدامات تخریبی ابو لهب در این میان بیشترین تأثیر را داشت. چه او عموی پیامبر(ص) بود و از همگان بیشتر او را میشناخت.
البته این تلاشهای رسول خدا(ص) چندان بیتأثیر هم نبود، بلکه در آینده خصوصا پس از فتح مکّه نقش مهمّی در گسترش اسلام داشت. مورّخان تصریح کردهاند که مردم عرب منتظر اسلام قریش بودند؛ زیرا آنها امام مردم، اهل حرم و فرزندان اسماعیل بودند و احدی منکر این امتیازات نبود. آنگاه که مکّه فتح شد و قریش دستهای خود را به نشانه تسلیم در مقابل آیین محمّد(ص) بالا برد، مردم عرب گروه گروه به آیین مسلمانی درآمدند[۱۵].
گاهی اوقات که پیامبر(ص) قبائل را به اسلام دعوت میکرد، با زشتترین واژهها او را رد میکردند و میگفتند: خانواده و خویشاوندانت ترا بهتر میشناسند که از تو پیروی نکردهاند[۱۶]. این نشان میدهد که فقط ترس از قریش مانع ورود دیگران به اسلام نبوده است، بلکه عوامل دیگری هم در این میان دخالت داشته است. از سوی دیگر جنبش تبلیغی پیامبر اکرم(ص) و دعوت قبایل به اسلام و مسافرتهای متعدد حضرت نشانگر ضعف و بیاعتباری این منطق است که میگوید: بر صاحب دعوت است که در خانه خویش بنشیند تا مردم به سراغ او بیایند.[۱۷].
دعوت فرزندان عامر بن صعصعه
یکی از حوادثی که در خلال دعوت قبایل روی داد، گفتگویی است که پیامبر اکرم(ص) با فرزندان عامر بن صعصعه داشت. بدین ترتیب که: رسول خدا(ص) نزد فرزندان عامر رفت و آنان را به توحید دعوت و نبوّت خویش را بر آنان عرضه داشت. مردی از میان آنان به نام: بیحرة بن فراس به اطرافیان گفت: به خدا قسم؛ اگر میتوانستم این جوان قریش را در اختیار داشته باشم، عرب را به کمک او میخوردم! سپس به پیامبر(ص) چنین گفت: اگر با تو بیعت کنیم و به یاری تو برخیزیم و خداوند ترا بر دشمنانت پیروز گرداند، آیا این کار پس از تو، ما را خواهد بود؟ پیامبر(ص) در پاسخ او فرمود: این کار در اختیار خداوند است، آن را هرکجا بخواهد، قرار میدهد. بیحره گفت: آیا به خاطر تو گلوهایمان را هدف تیر عرب قرار دهیم و آنگاه که خداوند ترا پیروز گرداند، کار مال دیگران باشد؟ برو که ما را به کار تو حاجتی نیست.
بدین ترتیب فرزندان عامر از پذیرش اسلام سرپیچی کردند و آنگاه که مردم به مناطق خود بازگشتند، نزد شیخ قبیله رفتند. پیر از آنان درباره حوادثی که در موسم حج روی داده بود، پرسید. گفتند: جوانی از قریش، یکی از بنی عبد المطلب، نزد ما آمد که گمان میبرد، پیامبر است، از ما میخواست که او را حمایت کنیم و با او بپا خیزیم و او را با خود به سرزمین خویش بیاوریم.
پیر دست خود را بر سر زد و گفت: ای فرزندان عامر؛ آیا میتوان تلافی کرد؟ آیا میشود، آنچه را از دست دادهایم، دوباره به دست آوریم؟ سوگند به آنکه جان فلانی در دست اوست، هرگز خاندان اسماعیل به دروغ مدّعی نبوّت نشدهاند. ادّعای او قطعا حقّ است. عقل شما کجا بود؟![۱۸]چنین حادثهای میان پیامبر اکرم(ص) و قبیله کنده هم پیش آمد[۱۹].[۲۰].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۴۲؛ اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۴۲؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۴۳ و عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۹۱.
- ↑ ر.ک: فرخی، محمد رضا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۴۶؛ شریعتجو، منیره، پیمان عقبه دوم، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸؛ مطهریفر، حمید رضا، بیعت، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ مطهریفر، حمید رضا، بیعت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ «و نعمت خداوند را به یاد آورید و (نیز) پیمانی را که استوار با شما بسته است هنگامی که گفتید: شنیدیم و گردن نهادیم؛ و از خداوند پروا کنید بیگمان خداوند به اندیشهها داناست» سوره مائده، آیه ۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۲۶۰؛ التفسیر الکبیر، ج۴، ص۳۱۹؛ روح المعانی، مج ۴، ج۶، ص۱۲۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۹۹.
- ↑ ر.ک: شریعتجو، منیره، پیمان عقبه دوم، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۳۰؛ فرخی، محمد رضا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۴۷؛ مطهریفر، حمید رضا، بیعت، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۳-۴۴۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند و تنها دین خداوند بر جای ماند، پس اگر دست از (جنگ) بازداشتند (شما نیز دست باز دارید که) جز با ستمگران دشمنی نباید کرد» سوره بقره، آیه ۱۹۳.
- ↑ ر.ک: شریعتجو، منیره، پیمان عقبه دوم، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۱؛ فرخی، محمد رضا، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۴۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵.
- ↑ ر.ک: شریعتجو، منیره، پیمان عقبه دوم، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ «ما اندکی عذاب را (از شما) میگردانیم (اما) بیگمان شما (به آیین خود) باز میگردید. ترجمه قرآن ۵۱۵» سوره دخان، آیه ۱۵.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۴۰۸.
- ↑ بنگرید: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۶- ۲۸۷.
- ↑ سیره حلبی، ج۲، ص۳.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۴۰۹.
- ↑ بنگرید: سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۶؛ الثقات، ج۱، ص۸۹- ۹۱؛ الروض الانف، ج۱، ص۱۸۰؛ حیاة الصحابة، ج۱، ص۷۸- ۷۹؛ دلائل النبوه (ابو نعیم)، ص۱۰۰؛ حیاة محمّد، ص۱۵۲؛ بهجة المحافل، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۴۰.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۴۱۰.