جابر بن عبدالله انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:


==پدر جابر==
==پدر جابر==
پدر جابر، [[عبدالله بن عمرو]] [[خزرجی]] [[سلمی]]، [[رئیس]] [[قبیله]] بنی‌سلمه و از افرادی بود که در عقبه با پیامبر اسلام{{صل}} [[بیعت]] کرد و در جنگ‌های بدر و اُحد در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} جنگید و در اُحد [[شهید]] شد. جابر می‌گوید: وقتی پدرم [[تصمیم]] گرفت به میدان اُحد برود، مرا خواند و گفت: "فرزندم، من در این جنگ کشته می‌شوم و پس از رسول خدا{{صل}} کسی را بیشتر از تو [[دوست]] ندارم؛ من مقروضم، قرض‌های مرا بپرداز و نسبت به خواهرانت [[مهربان]] باش". [[عبدالله]] اول کسی است که پس از [[شهادت]]، گوش و دماغش را بریدند. عبدالله با [[عمرو بن جموح]]، [[همسر]] [[خواهر]] خود [[انس]] و الفتی داشت و هر دو در [[اُحد]] کشته شدند و به خاطر همین علاقه پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد تا آن دو را در یک [[قبر]] [[دفن]] کنند.
پدر جابر، [[عبدالله بن عمرو]] [[خزرجی]] [[سلمی]]، [[رئیس]] [[قبیله]] بنی‌سلمه و از افرادی بود که در عقبه با پیامبر اسلام{{صل}} [[بیعت]] کرد و در جنگ‌های بدر و اُحد در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} جنگید و در اُحد [[شهید]] شد. عبدالله با [[عمرو بن جموح]]، [[همسر]] [[خواهر]] خود [[انس]] و الفتی داشت و هر دو در [[اُحد]] کشته شدند و به خاطر همین علاقه پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد تا آن دو را در یک [[قبر]] [[دفن]] کنند.


جابر می‌گوید: در [[روز]] اُحد بر بالین [[پدر]] آمده و او را کشته دیدم، در حالی که اعضای او را بریده بودند، ناراحت شده، [[گریه]] کردم. [[اصحاب]] مرا از گریه باز می‌داشتند ولی [[رسول خدا]] مرا [[نهی]] نکرد. لکن وقتی که عمه‌ام گریه کرد، پیامبر{{صل}} به او فرمود: "چرا گریه می‌کنی، با آنکه [[ملائکه]] [[آسمان]] بر او سایه افکنده‌اند تا وقتی که او را برداشته، دفن کنید"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۹۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۳۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۱ و ج۲۰، ص۱۳۱.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[جابر بن عبدالله انصاری (مقاله)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۰۵-۱۰۷.</ref>
جابر می‌گوید: در [[روز]] اُحد بر بالین [[پدر]] آمده و او را کشته دیدم، در حالی که اعضای او را بریده بودند، ناراحت شده، [[گریه]] کردم. [[اصحاب]] مرا از گریه باز می‌داشتند ولی [[رسول خدا]] مرا [[نهی]] نکرد. لکن وقتی که عمه‌ام گریه کرد، پیامبر{{صل}} به او فرمود: "چرا گریه می‌کنی، با آنکه [[ملائکه]] [[آسمان]] بر او سایه افکنده‌اند تا وقتی که او را برداشته، دفن کنید"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۹۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۳۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۱ و ج۲۰، ص۱۳۱.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[جابر بن عبدالله انصاری (مقاله)|مقاله «جابر بن عبدالله انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۰۵-۱۰۷.</ref>
۱۰۷٬۱۸۸

ویرایش