|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{امامت}}
| | #تغییر_مسیر [[احترام و تکریم زن]] |
| <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[تکریم زنان در قرآن]] - [[تکریم زنان در حدیث]] - [[تکریم زنان در معارف و سیره نبوی]]</div>
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| [[پیامبر گرامی اسلام]] در [[رفتار]] با [[زنان]] به [[کرامت انسانی]] و [[مقام]] «خلیفة اللهی» آنان توجه ویژهای داشت و [[زن]] را به تناسب نقش [[مادری]]، همسری و دیگر ارزشهای خاص وی [[تکریم]] و [[تمجید]] میکرد. در این فصل به برخی گونههای [[رفتاری]] [[پیامبر]] در تکریم و [[تعظیم]] مقام زن اشاره میکنیم.
| |
| | |
| ==قدرشناسی از زنان==
| |
| قدرشناسی، از [[صفات پسندیده]] و ارزنده [[انسان]] است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}که صاحب خلقی [[عظیم]] و اسوهای [[نیکو]] برای همه انسان هاست، در بهره مند بودن از این صفت نیکو نیز سرآمد است. آن [[حضرت]]، به مناسبتهای مختلف و در سخنان خویش از مادرانی که به وی شیر داده بودند و در پرورش ایشان نقش داشتند، همسرانی که در غمها و [[شادیها]] [[یار]] و یاورش بودند و زنان دیگری که به نوعی با [[زندگی]] آن حضرت رابطه داشتند، به [[نیکی]]، یاد و از آنان [[قدردانی]] میکرد.
| |
| [[رسول اعظم]]{{صل}} همواره برای [[زیارت]] [[قبر]] [[مادر]] خود به اَبواء<ref>سرزمینی است بین مکه و مدینه که آمنه، مادر پیامبر در آنجا مدفون است.</ref> میرفت و برای او [[نماز]] میخواند.
| |
| | |
| با اندکی دقت در گزارشهای [[تاریخی]] به عُمق مهر و [[محبت پیامبر]] نسبت به زنانی که به آن حضرت [[خدمت]] کردهاند، میتوان پی برد. [[فاطمه بنت اسد]] یکی از این [[بانوان]] است که بارها از سوی پیامبر اکرم{{صل}} [[تحسین]] شد و حتی پیامبر از او با عنوان «مادر» یاد کرد. وی [[همسر]] [[ابوطالب]] بود و نسبت دیگری با پیامبر نداشت، ولی پیامبر به علت گذراندن بخشی از زندگی در [[خانه]] ابوطالب - پس از [[مرگ]] [[عبدالمطلب]] - و [[مشاهده]] مراقبتها و رفتارهای خالصانه این بانو، وی را مادر خود میدانست و میفرمود: {{متن حدیث|كَانَتْ أُمِّي بَعْدَ أُمِّي الَّتِي وَلَدَتْنِي}}؛ «این بانو مادر من است پس از مادری که مرا به [[دنیا]] آورد»<ref>کنز العمال، ج۱۳، ص۶۳۶.</ref>. پیامبر همواره او را میستود و میفرمود: «بعد از ابوطالب هیچ فردی مهربانتر از فاطمه بنت اسد نسبت به من نبود»<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۸؛ استیعاب، ج۴، ص۴۴۶.</ref>. [[پیامبر]] پس از [[مرگ]] فاطمه، او را در پیراهن خویش [[کفن]] کرد. در [[تشییع جنازه]] او نیز شرکت جست و بر پیکر این بانوی بزرگ [[نماز]] خواند و پس از [[گریه]] و [[سوگواری]]، وی را در [[قبر]] نهاد<ref>استعاب، ج۴، ص۴۴۶.</ref>. به نظر میرسد [[ستودن]] این [[زن]] هم در [[کلام]] و هم در عمل نشان دهنده اوج [[حقشناسی]] و [[حسّ]] [[قدردانی]] در وجود [[حضرت محمد]]{{صل}}است.
| |
| | |
| در روایتی آمده است [[مؤمنان]] در [[سفر حج]]، برای افرادی که به سفر حج و [[زیارت]] [[خانه خدا]] و [[طواف]] نرفته بودند، طواف به جای میآوردند. [[پدر]] و [[مادر پیامبر]] و [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[حضرت علی]]{{ع}} از جمله افرادی بودند که پیامبر برای آنها طواف به جا میآورد.
| |
| | |
| در [[روایات]] گوناگون آمده است که پیامبر همواره [[حلیمه سعدیه]]، مادر رضاعی خود را میستود و تا وقتی زنده بود، برای وی [[هدیه]] میفرستاد و به دیدارش میرفت<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.</ref>.
| |
| | |
| نقل است روزی حلیمه نزد پیامبر آمد. پیامبر ردای خود را پهن کرد تا وی بر آن بنشیند. برخی افراد به این کار پیامبر [[اعتراض]] کردند. [[حضرت]] فرمود: «او، [[مادری]] است که مرا شیر داد»<ref>سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابی داود، تحقیق: سعید محمد اللحام، ج۵، ص۴۱۴.</ref>.
| |
| | |
| [[رسول خدا]]{{صل}} با ثوبیه، [[کنیز]] [[ابولهب]] نیز که چند روزی به پیامبر شیر داده بود، با [[احترام]] [[رفتار]] میکرد<ref>اسدالغابه، ج۱، ص۱۴ و ۱۵.</ref>. [[پیامبر خدا]] حتی به [[خویشاوندان]] ثوبیه و حلیمه احترام میگذاشت. پیامبر با [[سلمی]]، [[خواهر]] حلیمه و شیماء، دختر وی و دیگر [[نزدیکان]] حلیمه سعدیه با [[محبت]] و احترام، رفتار و از آنان [[دلجویی]] میکرد. [[شیوه]] [[رفتاری]] پیامبر با شیماء، خواهر رضاعیاش قابل توجه است. شیماء، دختر [[حارث بن عبدالعزی]] و [[حلیمه سعدیه]]، در [[نبرد]] [[هوازن]] [[اسیر]] شد. وقتی پیامبر دریافت که وی دختر حلیمه و خواهر رضاعیاش است، او را [[تکریم]] و احترام کرد و وی را در ماندن نزد خویش یا بازگشتن به میان قبیلهاش مختار کرد. پس از آنکه شیماء [[تصمیم]] گرفت نزد [[اقوام]] خود بازگردد، وی را بدرقه کرد و هدایایی به او داد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۱۳.</ref>.
| |
| | |
| در مورد قدرشناسی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[حضرت خدیجه]] مطالب بسیاری وجود دارد و در [[سیره]] و [[سخنان پیامبر]]، نکتههای قابل توجه زیادی دیده میشود که به علت درج این مطالب در کتابهای سیره از آنها میگذریم تا به درازگویی دچار نشویم. با این حال، از بیان [[رفتار پیامبر]] با زنانی که به نوعی با حضرت خدیجه{{س}} مربوط بودند، نمیتوان گذشت البته کتابهای موجود به این موضوع کمتر پرداختهاند. برای مثال، امّ زَفَر که نامش سُعَیْرَه بود، و بنا به نقل [[زبیر بن بکار]]، آرایشگر [[خدیجه]]{{س}} بود<ref>ابن حجر عسقلانی، مقدمه فتح الباری، ص۳۲۶.</ref>، همواره مورد [[تکریم]] و [[احترام]] [[پیامبر]] قرار میگرفت. وی زنی سالخورده بود که به [[دیدار]] پیامبر میآمد و آن [[حضرت]] به او احترام میگذاشت و در پاسخ به [[اعتراض]] [[عایشه]] از این همه تکریم و [[بزرگداشت]] پیرزنی ساده میفرمود: {{متن حدیث|أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ كَرَمَ الْوُدِّ مِنَ الإِيمَانِ}}؛ «آیا نمیدانی که گرامیداشت خوبان و [[دوستان]] نشانه [[ایمان]] است»<ref>ابن سلامه، مسند شهاب، ج۲، ص۱۰۲.</ref>.
| |
| | |
| در گزارشهای دیگری آمده است که پیامبر نسبت به دوستان و [[خویشان]] حضرت خدیجه{{س}} نیز [[مهربان]] بود و وقت [[ارزشمند]] خود را صرف احوالپرسی و فرستادن هدایایی برای آنان میکرد، به گونهای که گاه [[حسادت]] [[همسران]] دیگرش برانگیخته میشد. [[پیامبر خدا]] در پاسخ به اعتراض آنان، از [[عظمت]] این بانوی بزرگ [[اسلام]] و نقش او در شکلگیری و رواج [[دین اسلام]] سخن میگفت.
| |
| | |
| نقل شده است وقتی [[ابوالعاص بن ربیع]]، [[همسر]] [[زینب]]، [[دختر رسول خدا]]{{صل}} به [[اسارت]] [[مسلمانان]] درآمد، زینب، گردنبندی را که مادرش، خدیجه در شب [[عروسی]] به وی [[هدیه]] داده بود، برای [[آزادی]] شوهرش نزد پیامبر فرستاد. پیامبر با دیدن گردن بند یادگار خدیجه{{س}} گریست. سپس به [[حرمت]] این بانوی بزرگوار از مسلمانان خواست [[ابوالعاص]] را بدون پذیرش فدیه [[آزاد]] کنند و گردن بند را به [[زینب]] بازگردانند. [[مسلمانان]] پیشنهاد [[پیامبر]] را پذیرفتند<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۰ - ۳۴؛ اسد الغابه، ج۵، ص۴۶۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۱۵. </ref>. روایتهای بسیاری درباره [[سپاس]] و [[ستایش]] [[پیامبر خدا]] از [[خدیجه]]{{س}} نقل شده است. [[عایشه]] میگوید: [[احترام]] و علاقه پیامبر نسبت به خدیجه{{س}} و سخنانش درباره وی، حسادتم را برانگیخت، به گونهای که از ایشان پرسیدم: آیا غیر از پیرزنی، چیز دیگری هم بود، در حالی که [[خداوند]] بهتر از او (جوانتر) را به تو بخشیده است؟ پیامبر از این سخن من [[خشمگین]] شد و فرمود:
| |
| نه، نه، به [[خدا]] [[سوگند]]، بهتر از خدیجه را به من نداد. او در حالی به من [[ایمان]] آورد که [[مردم]]، [[کفر]] میورزیدند و در حالی مرا [[تصدیق]] کرد که دیگران تکذیبم میکردند. با [[مال]] خویش مرا [[یاری]] و [[همراهی]] کرد، در حالی که مردم مرا [از یاری خویش] [[محروم]] کردند. خداوند از وی فرزندانی به من عطا کرد، در حالی که از [[فرزندان]] دیگر همسرانم محروم بودم<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۳.</ref>.
| |
| | |
| عایشه پس از شنیدن [[اوصاف پیامبر]] درباره خدیجه{{س}}، با خود [[عهد]] کرد هیچگاه از خدیجه با [[بدی]] یاد نکند.
| |
| نقل شده است ام سُنبله، هدیهای برای [[حضرت محمد]]{{صل}} آورد. [[همسران پیامبر]] بنا بر دستور خود ایشان، مبنی بر اینکه [[هدیه]] هر کسی را نپذیرند، هدیه وی را نپذیرفتند. ناگاه پیامبر سررسید و برخورد [[زنان]] را با ام سنبله دید. سپس فرمود:
| |
| این هدیه را بگیرید. به [[راستی]] که ام سنبله و قومش، [[بادیهنشینان]] ما هستند و ما [[شهرنشین]] آنها. هرگاه آنها را فرا خواندیم، پذیرفتند و هرگاه از آنان یاری جستیم، ما را یاری دادند<ref>اسماعیل بخاری، تاریخ الکبیر، ج۳، ص۴۴.</ref>.
| |
| | |
| [[رسول خدا]]{{صل}} با این برخورد، از بادیهنشینان، [[دلجویی]] و قدرشناسی و به برخی ویژگیهای آنان از جمله [[وفاداری]]، [[تعهد]] و [[شهامت]] اشاره کرد.
| |
| | |
| از جمله موارد دیگری که از قدرشناسی پیامبر از زنان حکایت میکند و [[منزلت]] [[زن]] را در میان [[اعرابی]] که هنوز رسوب [[تفکر جاهلی]] در اذهان آنها بر جای مانده است، بالا میبرد، به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
| |
| # [[دیدار]] با [[خانواده]] [[شهیدان]] و [[دلجویی]] و [[سپاسگزاری]] از آنها به خاطر [[بردباری]] در [[مصایب]] [[روایت]] شده است [[پیامبر]] در [[خانه]] برخی از آنها میماند و در مواردی آنها را [[یاری]] میرساند. همچنین هرگاه به [[قبا]] میرفت، به خانه اُمّ [[حرام]] میرفت و به او [[احترام]] میگذاشت؛ زیرا [[برادر]] ام حرام در کنار پیامبر [[شهید]] شده بود<ref>الاصابه، ج۴، ص۴۴۱.</ref>. به خَنساء، [[مادر]] چهار شهید نیز احترام مینهاد و شعرهای او را [[تحسین]] میکرد<ref>نک: ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۶۷.</ref>.
| |
| # احترام و توجه به [[کنیزان]] و [[رفتار شایسته]] با آنان که از نظر [[اجتماعی]] در نگاه [[اعراب]] شبه جزیره جایگاهی نداشتند. [[شوخی]] و مطایبه<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۱۰.</ref> با اُمّ ایمن، [[کنیز]] [[پدر]] و مادر آن [[حضرت]] که [[مراقبت]] از [[رسول خدا]] را در [[کودکی]] به عهده داشت و پس از [[مرگ]] مادر آن حضرت، همچنان در [[خدمت]] پیامبر بود و احترام به ثوبیه، کنیز [[ابولهب]] که پیش از این گفته شد و موارد دیگری که در منابع ذکر شده، از این نمونهها است.
| |
| #توجه ویژه به زنانی که از اقشار [[ضعیف]] [[جامعه]] به شمار میروند و برجسته کردن ویژگیهای فردی یا [[قوم]] و قبیلهای آنان. [[رفتار]] آن حضرت در مورد اُمّ سُنْبُلَه، که پیشتر گذشت، [[تفکر]] [[تبعیض]] آمیز با طبقههای فرودست [[اجتماع]] را زیر سؤال برد و [[مقام]] [[انسانی]] روستانشینان و [[شهرها]] را یکی دانست.
| |
| # [[عیادت]] از [[زنان]] [[بیمار]] و [[روحیه]] بخشی به آنان برای [[تحمل]] [[بیماری]] و [[تذکر]] اینکه بیماری مایه [[پاکی از گناهان]] میشود و [[دعا خواندن]] برای شفای آنان.
| |
| # حضور بر [[مزار]] زنان و [[مادران]] [[فداکار]] [[مسلمان]] نیز از نمونههای قدرشناسی آن حضرت است. گفته شده است هنگام مرگ عُمْرَهُ الرابِعَه، دختر [[مسعود بن قیس]] و مادر [[سعد بن عباده]]، [[صحابی پیامبر]]، پیامبر در [[دومه الجندل]] بود. ایشان هنگام بازگشت به [[مدینه]] و باخبر شدن از [[مرگ]] این [[زن]] بر سر [[مزار]] او رفت و برای [[آمرزش]] وی [[نماز]] خواند<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۵۱.</ref>. در مورد اُمّ کَعْب یا اُمّ سَنان و [[نماز خواندن]] [[پیامبر]] بر پیکر آنها [[روایت]] مشابهی آورده شده است<ref>سنن، ج۱، ص۶۴۱.</ref>.
| |
| به طور کلی، [[رفتار]] قدرشناسانه پیامبر با اطرافیان به ویژه [[زنان]] و [[خویشاوندان]]، [[الگوی رفتاری]] مناسبی برای [[مسئولان]] و [[مربیان]] [[تربیتی]] و [[جامعه]] امروز است.<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۵۹.</ref>.
| |
| | |
| ==پذیرش «[[امان]]» زنان==
| |
| یکی از [[آداب و رسوم]] موجود در [[جوامع]] [[جاهلی]] و در میان [[اعراب]] شبه [[جزیره عربستان]]، امان دادن به [[خطاکاران]] یا رانده شدگان از سوی یک گروه یا [[قبیله]] بود. این [[سنّت]] را «[[حق]] الجوار» مینامیدند. افرادی که میان [[قوم]] خود و جامعه جایگاهی ویژه و [[مقام]] و موقعیت والایی داشتند، از این حق برخوردار بودند و میتوانستند افرادی را زیر چتر «امان» خود قرار دهند. به این افراد، به اصطلاح «جواردهنده» میگفتند. [[پس از ظهور]] [[اسلام]]، این سنّت [[پسندیده]] که [[فرصت]] را برای بازگشت گنه کاران به [[زندگی]] سالم و [[پاک]] فراهم میساخت، گسترش داده شد. در واقعه [[فتح مکه]] و در سفارشهای پیامبر به [[مسلمانان]] که به صورت [[بیانیه]] [[صلح]] دوستانه برای فاتحان [[مکه]] خوانده شد، واژه «امان» فراوان دیده میشود. آن [[حضرت]] به فاتحان مکه این گونه سفارش کرد:
| |
| هر کس در [[خانه]] خود را ببندد [و در خانهاش بماند]، در امان است. هر کس به خانه [[ابوسفیان]] [[پناه]] ببرد، در امان است. هر کس سلاحش را بر [[زمین]] اندازد [و [[تسلیم]] شود]، در امان است...<ref>سنن نسایی، ج۶، ص۳۸۲؛ سلیمان بن احمد صبرانی، معجم الکبیر، ج۸، ص۱۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۸۲.</ref>.
| |
| | |
| بر همین اساس، بزرگان مکه به [[حرم]] پناه آوردند. پیامبر نیز آنها را پذیرفت و بخشود. پس از فتح مکه، برخی از افراد که به شیوههای گوناگون، ضربههای مهلکی بر اسلام و مسلمانان وارد کرده بودند، از مکه گریختند یا در جایی پنهان شدند تا جانشان در [[امان]] باشد. به گزارش مستند کتابهای [[مغازی]] و [[سیره]]، بسیاری از این [[مشرکان]] به واسطه امان خواهی همسرانشان از [[پیامبر]] بخشوده شدند و به [[مکه]] بازگشتند. یکی از این موارد، امان دهی [[ام هانی]]، [[دختر ابوطالب]] به شوهر و دو نفر از خویشاوندانش بود. [[پیامبر خدا]] نیز کارش را [[تأیید]] کرد که به [[نجات]] [[جان]] سه نفر انجامید.
| |
| | |
| [[هبیره بن عمرو بن عائذ مخزومی]]، [[همسر]] ام هانی، (دختر ابوطالب) یکی از ده نفری بود که پیش از [[فتح مکه]]، ریختن [[خون]] وی از سوی پیامبر [[مباح]] اعلام شده بود و هر [[مسلمانی]] میتوانست وی را بکشد و [[ثواب]] زیادی به دست آورد. در واقعه فتح مکه، ام هانی به همسرش هبیره و دو نفر از [[خویشان]] او که [[اسلام]] را نپذیرفته و فرار کرده بودند، [[پناه]] داد. [[حضرت علی]]{{ع}} که در پی آن سه نفر بود، در حالی که نقاب بر چهره داشت، [[شمشیر]] به دست، به [[خانه]] اُم [[هانی]] وارد شد. ام هانی که علی{{ع}} را نشناخت، خود را دختر عموی [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کرد. وقتی علی{{ع}}نقاب از چهره برداشت، اُم هانی وی را در آغوش گرفت. علی{{ع}}وقتی آن سه نفر [[مشرک]] را دید، شمشیر کشید. ام هانی به رسم [[عرب]]، پارچهای بر سر آن سه نفر انداخت (کنایه از اینکه آنها در امان او هستند). سپس همراه علی{{ع}} نزد پیامبر آمد و ماجرا را گفت. [[حضرت]] فرمود: «خوش آمدی، ای [[فاخته]]؛ ام هانی!» سپس فرمود: «به [[درستی]] که هر کس را تو امان دهی، ما نیز امان دادهایم و هر کس را پناه دهی، ما نیز پناه میدهیم»<ref>ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۵۳؛ هشام بن محمد بن صائب، جمهرة انساب العرب، تحقیق: محمود فردوس العظم.</ref>. ام [[حکیم]] و فاخته، دختر [[ولید بن مغیره]] نیز از زنانی بودند که برای همسرانشان از رسول خدا{{صل}} امان گرفتند. [[عکرمه بن ابی جهل]] همسر ام حکیم، جزو ده نفری بود که [[عفو عمومی]] [[پیامبر]] شامل حالشان نشد. وی در [[صدر اسلام]] به کارهای ننگین و [[زشتی]] برای از بین بردن [[اسلام]] و [[پیامبر خدا]] دست زد. ام [[حکیم]]، پس از گریختن همسرش به [[یمن]]، نزد [[رسول گرامی اسلام]] آمد و از آن [[حضرت]] خواست تا شوهرش را [[امان]] دهد. پیامبر [[رحمت]] به وی امان داد. ام حکیم شتابان به دنبال همسرش رفت و وی را در سواحل تهامه یافت و خبر امان دادن پیامبر را به وی رساند. [[عکرمه]] پس از شنیدن سخنان همسرش مبنی بر امان دادن پیامبر به او، اسلام را پذیرفت. آن گاه به [[دیدار]] پیامبر رفت و از ایشان خواست تا اشتباههای گذشته وی و ستمهایی را که به ایشان روا داشته است، ببخشاید و نادیده بگیرد. پیامبر سر به [[آسمان]] برد و فرمود:
| |
| بار پروردگارا! هرگونه ستمی که او (عکرمه) به من روا داشته، ببخشای و هر حرکتی که برای خاموش کردن [[نور]] تو انجام داده و هر راه [اشتباهی] که رفته است، ببخشای و هر [[آبرویی]] که در حضور یا غیبتم از من برده است، نادیده بگیر<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۵۱ و ۸۵۲.</ref>.
| |
| | |
| این ماجرا در کتابهای [[تاریخی]] دیگر با تفصیل بیان شده است. [[مالک بن انس]] و [[طبری]]، نام ام حکیم و [[فاخته]]، [[همسر]] [[صفوان]] را در شمار اسامی زنانی آوردهاند که پیش از همسرانشان اسلام را پذیرفتند<ref>مالک بن انس، الموطأ، ص۳۷۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱۸.</ref>. افزون بر این دو [[زن]]، از [[زنان]] دیگری چون ربطه، دختر مُنبّه و همسر [[عمروعاص]]، سلافه، دختر [[سعد بن شهید]] که به [[ام بنی طلحه]] [[شهرت]] داشت و چند نفر دیگر نیز نام برده شده است که برای همسرانشان از پیامبر خدا امان گرفتند<ref>جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۱۱۶؛ تاریخ طبری.</ref>.
| |
| | |
| [[پیامبر اعظم]]{{صل}}، نه تنها در ماجرای امان دادن، بلکه در مواردی مثل [[حکم]] «ظهار»<ref>ظهار یکی از احکام جاهلی است که پس از ظهور اسلام نیز با تغییر و تخفیف حکم بر جای ماند. در زمان جاهلیت اگر مردی زنش را ظهار میکرد، همسرش بر او حرام میشد و باید از یکدیگر جدا میشدند. در اسلام مرد با پرداخت کفاره میتواند با همسرش رابطه داشته باشد.</ref> نیز [[شفاعت]] [[زنان]] را درباره شوهرانشان میپذیرفت. [[خوله]]، دختر [[ثعلبه بن اصرم]]، [[همسر]] پسر عمویش، [[اوس بن صامت بن قیس]] بود. بنا بر [[حکم]] ظهار در [[جاهلیت]]، نباید این [[زن]] و شوهر از یکدیگر جدا میشدند. بر همین اساس، خوله نزد [[پیامبر]] آمد و گفت [[اوس]] [[مالی]] ندارد و جز او کسی بر اوس [[انفاق]] نمیکند. پس از سخنان این زن، آیههای نخستین [[سوره مبارکه مجادله]] نازل شد<ref>نک: {{متن قرآن|قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ * الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ}} «خداوند، سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه میکرد شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را میشنود که خداوند، شنوایی بیناست * کسانی از شما که زنان خود را ظهار میکنند، آن زنان، مادران آنان نیستند، مادرانشان جز کسانی که آنان را زادهاند نمیباشند و اینان بیگمان سخنی ناپسند و نادرست میگویند و باری، خداوند به یقین در گذرندهای آمرزنده است» سوره مجادله، آیه ۱-۲.</ref>. پیامبر پس از خواندن [[آیات]] فرمود: «اوس برای سخنی که گفته است، [[کفاره]] بدهد و نزد همسرش بازگردد». از آنجا که [[رسول خدا]]{{صل}}برای زنان به ویژه زنان [[فداکار]] و [[مؤمن]] [[ارزش]] بسیاری قائل بود، شفاعت و وساطت خوله را درباره همسرش پذیرفت.
| |
| | |
| افزون بر این، پیامبر [[رحمت]]، زنان و دخترانی را که [[مسلمان]] شده و به [[مدینه]] [[هجرت]] کرده بودند، گرچه جزو [[خانواده]] [[دشمنان]] آن [[حضرت]] بودند، [[امان]] میداد و از آنها [[مراقبت]] میکرد. [[ام کلثوم]]، دختر [[عقبه بن ابی محیط]] یکی از دخترانی بود که بدون اجازه خانوادهاش و پنهانی به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. [[پیامبر خدا]] بر اساس مفاد [[صلح]] [[نامه]] [[حدیبیه]] باید وی را به قبیلهاش و نزد [[قریش]] باز میگرداند<ref>ابوالحجاج یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد معروف، ج۲۸، ص۳۱۴.</ref>. وقتی دختر [[جوان]]، شرح حال خود و [[ترس]] از [[آزار]] خانوادهاش را برای [[ام سلمه]] تعریف کرد و [[پیامبر]] از ماجرا [[آگاه]] شد، وی را [[پناه]] داد و به او خوش آمد گفت. نقل شده است [[ام کلثوم]] پس از [[هجرت به مدینه]]، نزد پیامبر آمد و گفت: ای [[رسول خدا]]! من به [[دین اسلام]] و تو [پناه آورده ام]. پس مرا به قومم باز مگردان که آنها عذابم خواهند کرد و من بر شکنجههایشان [[صبر]] و [[طاقت]] ندارم. من یک [[زن]] هستم و شما از [[ضعف]] [[جسمانی]] [[زنان]] آگاه هستی. من دیده ام که مردان را به [[قبیله]] هاشان باز میگردانی، ولی من زن هستم. [[رسول]] [[رحمت]] پس از شنیدن سخنان ام کلثوم فرمود: «[[خداوند]]، [[وفای به پیمان]] حدیبیه را درباره زنان [[شکست]]»<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۱۱.</ref>.
| |
| | |
| نقل شده است [[ولید]] و [[عماره]]، [[برادران]] ام کلثوم، برای بازگرداندن خواهرشان نزد پیامبر آمدند، ولی [[حضرت]] وی را بازنگرداند و از وی [[حمایت]] و [[سرپرستی]] کرد. سپس وی را به [[ازدواج]] [[زید بن حارثه]] درآورد. [[ابن جوزی]] مینویسد: «ام کلثوم وقتی که به مدینه هجرت کرد، هنوز ازدواج نکرده بود و به جز او هیچ زن [[قریشی]] دیگری از [[خانواده]] و [[قوم]] خود جدا نشد و هجرت نکرد»<ref>ابوالفرج ابن جوزی، صفة الصفوة، تحقیق: عبدالرحمان اللادقی، ج۲، ص۵۶ و ۵۸. وفای به عهد در سنّت عرب، به ویژه در آموزههای اسلامی از فضایل به شمار میرفت و شکستن عهد نه تنها بخشیده نمیشد، بلکه زمینه جنگ را نیز فراهم میساخت، ولی پیامبر در موارد ویژه بر اساس حکم الهی عمل میکرد و این عمل پیامبر نقض عهد نبود.</ref>.
| |
| | |
| [[پناه دادن]] به درّه، دختر [[ابولهب]] و [[حمایت]] از وی<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۵، ص۴۷۱.</ref> از دیگر نمونههای [[رفتاری]] [[پیامبر]] با [[زنان]] و [[پناه دادن]] به زنان بیپناه است. آن [[حضرت]]، [[زن]] [[ولید]] را نیز که شوهرش او را [[آزار]] میداد، [[پناه]] داد و واژه «جوار» را برای وی به کار برد. [[احترام]] و ارزشدهی [[رسول خدا]]{{صل}} به زنان و پذیرش امانخواهی آنان برای شوهرانشان، از یک سو، [[حقوق]] و ارزشهای پایمال شده زنان را زنده میکرد و از سوی دیگر، زمینه مناسبی را برای بازگشت و [[توبه]] [[همسران]] آنان فراهم میساخت.
| |
| | |
| بسیاری از کسانی که بر اثر شرایط نامناسب [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] یا [[تربیت]] نادرست [[خانوادگی]]، به [[فساد]] و [[تباهی]] کشیده میشوند، پس از ایجاد زمینه [[فرهنگی]] و [[تربیتی]] مناسب و یافتن [[فرصت]] برای توبه و [[اصلاح]]، [[ارزش]] [[حقیقی]] خویش را پیدا میکنند و میتوانند نقشهای مؤثر و مثبتی در [[جامعه]] ایفا کنند.
| |
| این همان نکتهای است که رسول خدا{{صل}} بر آن تأکید و بر اساس آن عمل کرد که اکنون الگوی مناسبی برای [[مسئولان]] فرهنگی و اجتماعی جامعه ما به شمار میرود.<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۶۵.</ref>.
| |
| | |
| ==[[تکریم]] نقشهای اصیل همسری و [[مادری]]==
| |
| اساسیترین و مهمترین [[مسئولیت]] زنان، تربیت [[نسل]] سالم و [[صالح]] است. این مسئولیت در روند سالمسازی جامعه نقش بسزایی دارد. بر همین اساس، [[اسلام]] به نقش پرورشی زنان توجهی ویژه دارد. زنان در جامعه نقشهای دیگری چون نقش سیاسی، اجتماعی، [[علمی]]، فرهنگی و [[هنری]] نیز بر عهده دارند، ولی همه این نقشها تحت الشعاع نقش اصیل همسری و مادری است. [[رسول اعظم]]{{صل}} با شیوهها و رفتارهای ویژه خود با زنان، اهمیت این نقش را به [[مسلمانان]] و جهانیان گوشزد کرد. سفارش پیامبر به مسلمانان درباره [[مادران]] و تکریم و احترام آنها در روایتهای گوناگونی به چشم میخورد که پرداختن به آن در این مجال نمیگنجد.
| |
| | |
| [[تجلیل]] پیامبر از [[مقام]] [[مادر]] اعم از نَسَبی و رضاعی یکی از نمونههای برجسته قدرشناس بودن او است. اولین بانویی که در [[زندگی پیامبر]] نقشی مهم و اساسی داشت، [[مادر]] آن [[حضرت]]؛ یعنی [[آمنه بنت وهب]] بود. بنا به قول مشهور، این بانوی بزرگوار و باحیا (محتشمه) دوران بارداری خود را درحالی سپری میکرد که در [[مصیبت]] و سوگ [[همسر]] جوانش، عبدالله به سر میبرد و فرزند خود را در این شرایط [[روحی]] سخت به [[دنیا]] آورد. گرچه مادر آن حضرت پس از [[تولد]] او، به [[دلایل]] گوناگون<ref>از جمله رسم عرب بر این بود که خاندانهای شریف، فرزندانشان را شیر نمیدادند و به زنان معروفی که هر ساله برای گرفتن کودکان شیرخواره و پرورش جسم آنان در بادیهها به مکه میآمدند، میسپردند دلیل این کار ممکن بود ترس توطئه یهود یا تألمات روحی که پس از مرگ همسر ایجاد میشد و یا دلایل دیگری باشد که از بحث ما خارج است.</ref>، فرزند خود را به [[حلیمه سعدیه]] سپرد و فاصلهای قابل توجه (بیش از سه سال) بین مادر و فرزند افتاد ولی محمد{{صل}} شیرینی همان لحظههای کوتاه با مادر بودن را فراموش نکرد و از آن روزها به خوبی یاد میکرد:
| |
| در سفری که با مادرم به [[مدینه]] رفتیم، مردی [[یهودی]] مرا نگریست و با فاصلهای بار دیگر نگاهم کرد و نامم را پرسید. گفتم: احمد. در حالی که به پشت من نگاه کرد، شنیدم که میگفت: او همان [[پیامبر]] این [[امت]] است. سپس نزد [[برادران]] یهودی خود رفت و به آنان خبر داد. وقتی این خبر به مادرم رسید، برای من ترسید و از مدینه خارج شدیم و او در [[ابواء]] از دنیا رفت و در آنجا [[دفن]] شد<ref>علی بن یوسف حِلّی، العدد القویه، تحقیق: سیدمهدی الرجایی، ص۱۲۶؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۳۵. این مطلب از ام ایمن نقل میکند.</ref>.
| |
| | |
| گفته شده است پس از [[هجرت به مدینه]] هرگاه پیامبر به خانهای میرسید که مادرش قبل از [[رحلت]] به مدت یک ماه در آنجا سکونت داشت، با حالتی غمگنانه میفرمود: {{متن حدیث|هُنَا نَزَلَتْ بِي أُمّي}}؛ «اینجا همان جایی است که با مادرم در آن ساکن بودیم»<ref>محمد بن یوسف صالحی الشامی، سبل الهدی فی سیرة خیر العباد، تحقیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود، ج۹، ص۳۹۶.</ref>. همچنین هنگام بازگشت از عمرهای که به [[صلح حدیبیه]] انجامید، در [[ابواء]] فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لِمُحَمَّدٍ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ أُمِّهِ}}؛ «[[خداوند]] به محمد در مورد [[زیارت]] [[قبر]] مادرش اجازه داده است»<ref>ترمذی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۵۹.</ref>.
| |
| | |
| نکته جالب در مورد رابطه [[پیامبر]] و [[آمنه]] - با وجود کوتاهی مدت [[زندگی]] با [[مادر]] - این است که آن [[حضرت]] در موقعیتهای گوناگون، ویژگیها و [[اخلاق]] [[شایسته]] مادر را یادآوری میکرد و به فردی که با [[تکلف]] و [[آداب]] ویژه شاهان با آن حضرت سخن میگفت، فرمود: {{متن حدیث|هَوِّنْ عَلَيْكَ فَلَسْتُ بِمَلِكٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَدَّ}}؛ «راحت باش. من [[پادشاه]] نیستم. من فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده میخورد»<ref>حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶.</ref>. [[سادگی]] و [[سادهزیستی]] آمنه در این [[کلام]] ستوده شده و اینکه پیامبر با انتساب به مادرش، خود را معرفی میکند، نشانه قدرشناسی اوست و موجب [[تعظیم]] [[مقام]] مادر میشود.
| |
| | |
| این [[اخلاق نیک]] را در مورد مادر رضاعی آن حضرت نیز میبینیم که تا پایان عمر، او را میستود و مورد [[تکریم]] و تعظیم قرار میداد. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} با تکریم [[حلیمه سعدیه]]، مادر رضاعی خود و پهن کردن ردای خویش زیر پای او و فرستادن هدایایی برای او، تکریم و تعظیم مادر را به افراد میآموخت<ref>سنن، ج۵، ص۴۱۴؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.</ref>. نقل شده است وقتی پس از [[فتح مکه]]، [[قبیله]] حلیمه برای [[بیعت]] با پیامبر نزد ایشان آمدند، آن حضرت احوال مادر رضاعی خود را جویا شد و وقتی خبر رحلتش را شنید، گریست. آن گاه به [[احترام]] وی خانوادهاش را تکریم کرد و از وضعیت [[مالی]] آنها پرسید و هدایایی برای آنان فرستاد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۶۹.</ref>. آن حضرت همچنین برای ثوبیّه، [[همسر ابولهب]] نیز که چند روزی به وی شیر داده بود، هدایای زیادی فرستاد و برای [[آزادی]] وی که [[کنیز]] بود، تلاش بسیاری کرد<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۱۴ و ۱۵.</ref>.
| |
| | |
| آن [[حضرت]] برای [[مقام]] [[مادر]] چنان [[ارزش]] قائل بود که وقتی در [[دومه الجندل]] از [[مرگ]] مادر [[سعد بن عباده]]، یکی از [[صحابه]] خود باخبر شد، بسیار ناراحت گشت. آن گاه پس از بازگشت به [[مدینه]] بر سر [[مزار]] وی رفت و برای او [[نماز]] خواند و [[آمرزش]] خواست<ref>ابن سعد، ج۸، ص۴۵۱.</ref>.
| |
| | |
| در روایتهای دیگری، به [[رفتار پیامبر]] با [[مادران]] صحابه نیز اشاره شد که نشان دهنده توجه و تأکید آن حضرت به [[تعظیم]] و [[تکریم]] مقام مادر است. ماجرای [[اویس]] قَرنی و [[پای بندی]] وی به عهدی که با مادرش برای بازگشت سریع بسته بود، حتی پیش از آنکه محبوبش [[رسول خدا]]{{صل}} را ببیند، در [[تاریخ]] مشهور است. این [[جوان]] [[یمنی]] که برای [[دیدار]] [[پیامبر]] به مدینه آمده بود، وقتی باخبر شد که حضرت در مدینه نیست، به دلیل قولی که به مادرش داده بود، بدون اینکه پیامبر را ببیند، به [[یمن]] بازگشت. وقتی پیامبر از این ماجرا و [[احترام]] و تکریم اویس به مادرش [[آگاه]] شد، با اینکه وی را ندیده بود، فرمود:
| |
| من بوی [[بهشت]] را از قرن میشنوم. [[بشارت]] میدهم شما را به مردی از امتم که وی را [[اویس قرنی]] مینامند و [[شفاعت]] میکند همانند [[ربیعه]] و مُضَر<ref>شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنوؤط، ج۴، ص۲۰؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.</ref>.
| |
| | |
| نکته مهم در رفتار پیامبر با مادران، توجه آن حضرت به مسائل مهم [[تربیتی]] و استفاده از همه [[فرصتها]] برای [[آموزش]] این آموزههای تربیتی به مادران است.
| |
| نقل شده است [[لیلی بنت ابی حثمه]] به فرزندش [[عبدالله بن عامر]] گفت: اگر نزد من بیایی، به تو خرما میدهم. پیامبر سخن وی را شنید و فرمود: «اگر به فرزندت چیزی ندهی، [[[دروغ]] گفته ای] و دروغ گو خواهی بود»<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۵۴۱.</ref>.
| |
| | |
| پیامبر با این سخن خود، به شکل غیرمستقیم به [[مادران]] [[آموزش]] داد که نباید به [[کودکان]] [[دروغ]] بگویند؛ زیرا آنها الگویی برای [[فرزندان]] خود هستند و فرزندان از آنها [[پیروی]] میکنند.
| |
| | |
| در [[اسلام]] و [[روایات معصومین]]{{عم}}، به [[احترام]] و [[خدمت]] به [[مادر]] بسیار تأکید و هم ردیف [[جهاد در راه خدا]] شمرده شده است. در [[حدیث]] از [[پیامبر گرامی اسلام]] نقل شده است: {{متن حدیث|الْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلَالِ السُّيُوفِ}}<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸.</ref> و {{متن حدیث|الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ}}<ref>مستدرک الوسایل، ج۱۵، ص۱۸۰، ح۱۷۹۳۳؛ کنز العمال، ج۱۶، ح۴۵۴۳۹.</ref> [[بهشت]] در سایه [[جهاد]] و زیر قدمهای مادران است. در [[حقیقت]]، [[هدف]] [[پیامبر]] از هم ردیف قرار دادن جهاد در راه خدا و احترام و خدمت به مادر، تبیین [[ارزش]] و جایگاه مادران است. نقل شده است [[معاویه بن جاهمه السلمی]] نزد [[پیامبر اعظم]]{{صل}} رفت و اجازه جهاد خواست و پرسید: آیا در این کار، [[رضای خدا]] و [[آخرت]] هست؟ پیامبر فرمود: آیا مادر تو زنده است؟ گفت: آری. [[حضرت]] فرمود: «بازگرد و به او [[نیکی]] کن». معاویه بن جاهمه چندین بار برای شرکت در جهاد پافشاری میکرد و هر بار همان پاسخ را از پیامبر شنید. وقتی پیامبر پافشاری وی را برای شرکت در [[جنگ]] دید، فرمود: «وای بر تو! همراه و در رکاب او (مادر) باش؛ که بهشت آنجاست».
| |
| | |
| [[مقام]] و جایگاه مادر از نظر [[شریعت مقدس اسلام]] و [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{عم}} بسیار والا و [[ارزشمند]] است، به گونهای که نقش [[مادری]] بر دیگر نقشها و مسئولیتهای [[زنان]] [[برتری]] دارد و در صورتی که دیگر نقشها، این نقش مهم و اصلی را تحت الشعاع قرار دهند، باید آنها را کنار گذاشت و نقش مادری را [[انتخاب]] کرد.<ref>[[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان]]، ص ۷۱.</ref>.
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| == منابع ==
| |
| {{منابع}}
| |
| # [[پرونده:10053607.jpg|22px]] [[ناهید طیبی|طیبی، ناهید]]، [[گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان (کتاب)|'''گونهشناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان''']]
| |
| {{پایان منابع}}
| |
| | |
| == پانویس ==
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:تکریم زنان]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |