ادله نقلی اثبات ولایت فقیه چیست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۹ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۵۸
، ۹ فوریهٔ ۲۰۲۲ربات: جایگزینی خودکار متن (-رده:پرسش +رده:پرسش)؛ زیباسازی
جز (جایگزینی متن - '؛ ::::::' به '؛ ') |
|||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
'''[[ادله نقلی اثبات ولایت فقیه]] چیست؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[فقه سیاسی (پرسش)|فقه سیاسی]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[فقه سیاسی]]''' مراجعه شود. | '''[[ادله نقلی اثبات ولایت فقیه]] چیست؟''' یکی از پرسشهای مرتبط به بحث '''[[فقه سیاسی (پرسش)|فقه سیاسی]]''' است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[فقه سیاسی]]''' مراجعه شود. | ||
==عبارتهای دیگری از این پرسش== | == عبارتهای دیگری از این پرسش == | ||
*چگونه میتوان با ادله نقلی [[ولایت فقیه]] را اثبات کرد؟ | * چگونه میتوان با ادله نقلی [[ولایت فقیه]] را اثبات کرد؟ | ||
== پاسخ نخست == | == پاسخ نخست == | ||
[[پرونده:1100700.jpg|بندانگشتی| | [[پرونده:1100700.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[عباس علی عمید زنجانی]]]] | ||
آیتالله '''[[عباس علی عمید زنجانی]]''' و حجت الاسلام '''[[ابراهیم موسیزاده]]''' در کتاب ''«[[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]»'' در اینباره گفتهاند: | آیتالله '''[[عباس علی عمید زنجانی]]''' و حجت الاسلام '''[[ابراهیم موسیزاده]]''' در کتاب ''«[[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]»'' در اینباره گفتهاند: | ||
*«{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي قِيلَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ- قَالَ{{صل}} الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي- وَ يَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَ سُنَّتِي}}<ref>وسائل الشیعة، ج۱۸، باب۸، حدیث ۵۰.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: خدایا خلفای مرا [[رحمت]] فرست. پرسیدند یا [[رسول الله]]{{صل}} خلفای تو کیانند؟ فرمود: آنها که بعد از من میآیند، [[حدیث]] و [[سنت]] مرا نقل میکنند (در بعضی از [[روایات]] اضافه شده است و آن را به [[مردم]] میآموزند). مفهوم [[خلافت]]، امر روشن و معهود در میان [[مسلمین]] است؛ زیرا [[جانشینی پیامبر]] عهدهداری کلیه مسئولیتهای [[سیاسی]] و [[حکومتی]] به [[نیابت]] وی میباشد. بنابراین معنی [[روایت]] آن است که [[علماء]]، [[خلیفه]] پیامبرند و [[ولایتی]] را که او در زمینه [[حکومت]] داشته است، جز آنچه که از [[خصایص پیامبر]]{{صل}} بوده، برای [[فقها]] [[ثابت]] است. | * «{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي قِيلَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ- قَالَ{{صل}} الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي- وَ يَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَ سُنَّتِي}}<ref>وسائل الشیعة، ج۱۸، باب۸، حدیث ۵۰.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: خدایا خلفای مرا [[رحمت]] فرست. پرسیدند یا [[رسول الله]]{{صل}} خلفای تو کیانند؟ فرمود: آنها که بعد از من میآیند، [[حدیث]] و [[سنت]] مرا نقل میکنند (در بعضی از [[روایات]] اضافه شده است و آن را به [[مردم]] میآموزند). مفهوم [[خلافت]]، امر روشن و معهود در میان [[مسلمین]] است؛ زیرا [[جانشینی پیامبر]] عهدهداری کلیه مسئولیتهای [[سیاسی]] و [[حکومتی]] به [[نیابت]] وی میباشد. بنابراین معنی [[روایت]] آن است که [[علماء]]، [[خلیفه]] پیامبرند و [[ولایتی]] را که او در زمینه [[حکومت]] داشته است، جز آنچه که از [[خصایص پیامبر]]{{صل}} بوده، برای [[فقها]] [[ثابت]] است. | ||
*«{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: الْعُلَمَاءُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} فرمود: علماء [[وارثان]] [[انبیاء]] هستند. و مفاد آن انتقال [[ولایت]] از انبیاء به علماء و فقها است. و جمله {{متن حدیث|وَمَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً}} که در دنباله این حدیث آمده، با انطباق علماء بر [[ائمه معصومین]]{{عم}} مغایرت دارد. | * «{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: الْعُلَمَاءُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} فرمود: علماء [[وارثان]] [[انبیاء]] هستند. و مفاد آن انتقال [[ولایت]] از انبیاء به علماء و فقها است. و جمله {{متن حدیث|وَمَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً}} که در دنباله این حدیث آمده، با انطباق علماء بر [[ائمه معصومین]]{{عم}} مغایرت دارد. | ||
*«{{متن حدیث|قَالَ علی{{ع}}: الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ}}<ref>غررالحکم آمدی، ج۱، ص۱۳۷، چاپ دانشگاه.</ref>. علماء [[حاکمان]] بر مردمند. مفهوم [[حاکم]] کاملاً روشن است و دلالت آن بر [[ولایت فقیه]]، امری غیرقابل تردید است. | * «{{متن حدیث|قَالَ علی{{ع}}: الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ}}<ref>غررالحکم آمدی، ج۱، ص۱۳۷، چاپ دانشگاه.</ref>. علماء [[حاکمان]] بر مردمند. مفهوم [[حاکم]] کاملاً روشن است و دلالت آن بر [[ولایت فقیه]]، امری غیرقابل تردید است. | ||
*«{{متن حدیث|قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يَقْتُلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مَهْدِيّاً أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ يَجْبِي فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ حَجَّهُمْ وَ جُمُعَتَهُمْ وَ يَجْبِي صَدَقَاتِهِمْ}}<ref>بحار الانوار ج ۴۹ ص ۱۹۶</ref>. [[واجب]] است در [[حکم خدا]] و [[حکم]] [[اسلام]] نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جایی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود [[رهبری]] [[عفیف]] و [[پرهیزکار]] و [[عارف]] و [[عالم به احکام]] [[قضا]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[انتخاب]] نمایند. تا [[اموال عمومی]] را گرد آورد و [[حج]] و [[جمعه]] [[مردم]] را بپا دارد و [[صدقات]] را جمع نماید. | * «{{متن حدیث|قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يَقْتُلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مَهْدِيّاً أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ يَجْبِي فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ حَجَّهُمْ وَ جُمُعَتَهُمْ وَ يَجْبِي صَدَقَاتِهِمْ}}<ref>بحار الانوار ج ۴۹ ص ۱۹۶</ref>. [[واجب]] است در [[حکم خدا]] و [[حکم]] [[اسلام]] نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جایی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود [[رهبری]] [[عفیف]] و [[پرهیزکار]] و [[عارف]] و [[عالم به احکام]] [[قضا]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[انتخاب]] نمایند. تا [[اموال عمومی]] را گرد آورد و [[حج]] و [[جمعه]] [[مردم]] را بپا دارد و [[صدقات]] را جمع نماید. | ||
*«{{متن حدیث|قال الحسین{{ع}}: مجاری الامور بیدالعلماء بالله الامناء [[علی]] حلاله و حرامه}}؛ زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه [[وحی]] گرفته شده باشد. که امینان بر [[حلال]] و حرامند. | * «{{متن حدیث|قال الحسین{{ع}}: مجاری الامور بیدالعلماء بالله الامناء [[علی]] حلاله و حرامه}}؛ زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه [[وحی]] گرفته شده باشد. که امینان بر [[حلال]] و حرامند. | ||
*«{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ{{ع}}: يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً}}. مردم باید دقت کنند و از میان فقهائی که [[راوی حدیث]] ما هستند و در [[احکام]] [[حلال و حرام]] ما صاحب نظرند و با احکام [[اهل بیت]]{{عم}} آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب نمایند و او را در میان خود [[حاکم]] قرار دهند. من او را بر شما حاکم قرار دادم. بدین ترتیب [[فقها]] از جانب [[ائمه معصومین]]{{عم}} به عنوان حاکم تعیین شدهاند و مردم هرکسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و [[نائب]] [[امام]] نیز هست. | * «{{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ{{ع}}: يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً}}. مردم باید دقت کنند و از میان فقهائی که [[راوی حدیث]] ما هستند و در [[احکام]] [[حلال و حرام]] ما صاحب نظرند و با احکام [[اهل بیت]]{{عم}} آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب نمایند و او را در میان خود [[حاکم]] قرار دهند. من او را بر شما حاکم قرار دادم. بدین ترتیب [[فقها]] از جانب [[ائمه معصومین]]{{عم}} به عنوان حاکم تعیین شدهاند و مردم هرکسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و [[نائب]] [[امام]] نیز هست. | ||
*«{{متن حدیث|قَالَ الْإِمَامُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ{{ع}}: لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا}}. مؤمنینی که [[فقیه]] هستند برای [[اسلام]] چون [[دژ]] و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر [[دشمنان]] نگهبانند. این نوع [[حفاظت]] که در آن تشبیهی نیز بهکار رفته است، به معنی [[حفظ]] [[علمی]] [[احکام اسلام]] نیست، بلکه منظور از آن تشکیل [[قدرت سیاسی]] و [[اجرای احکام]] و بریائی [[عدالت]] و [[دفع دشمنان]] و [[اداره امور مسلمین]] و سایر مسائلی است که در مفهوم [[ولایت فقیه]] نهفته است. | * «{{متن حدیث|قَالَ الْإِمَامُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ{{ع}}: لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا}}. مؤمنینی که [[فقیه]] هستند برای [[اسلام]] چون [[دژ]] و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر [[دشمنان]] نگهبانند. این نوع [[حفاظت]] که در آن تشبیهی نیز بهکار رفته است، به معنی [[حفظ]] [[علمی]] [[احکام اسلام]] نیست، بلکه منظور از آن تشکیل [[قدرت سیاسی]] و [[اجرای احکام]] و بریائی [[عدالت]] و [[دفع دشمنان]] و [[اداره امور مسلمین]] و سایر مسائلی است که در مفهوم [[ولایت فقیه]] نهفته است. | ||
*«[[امام حسن عسگری]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند. {{متن حدیث|مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ}}<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۹۶.</ref>. از فقها آن کس که پرهیزکار و [[حافظ دین]] و [[مخالف هوای نفس]] و [[مطیع]] [[اوامر]] و [[احکام خدا]] باشد، [[عامه]] [[مردم]] باید از او [[تقلید]] نمایند. تقلید کامل در تمامی [[افعال]] به معنی آن است که در همه امور، [[مرجع]] و مقلد [[مسلمین]] [[فقیه]] است و اداره [[امور اجتماعی]]، [[سیاسی]]، [[اقتصادی]]، و [[مدیریت جامعه اسلامی]] باید به دست فقیه انجام گیرد. | * «[[امام حسن عسگری]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند. {{متن حدیث|مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ}}<ref>بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۹۶.</ref>. از فقها آن کس که پرهیزکار و [[حافظ دین]] و [[مخالف هوای نفس]] و [[مطیع]] [[اوامر]] و [[احکام خدا]] باشد، [[عامه]] [[مردم]] باید از او [[تقلید]] نمایند. تقلید کامل در تمامی [[افعال]] به معنی آن است که در همه امور، [[مرجع]] و مقلد [[مسلمین]] [[فقیه]] است و اداره [[امور اجتماعی]]، [[سیاسی]]، [[اقتصادی]]، و [[مدیریت جامعه اسلامی]] باید به دست فقیه انجام گیرد. | ||
*«[[توقیع شریف]]: {{متن حدیث|وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۸، باب ۴، حدیث ۵۰.</ref>. در حوادث و پیشامدها به [[راویان حدیث]] ما [[رجوع]] کنید زیرا آنان [[حجت]] من بر شمایند و من حجت خدایم. منظور از [[حوادث واقعه]] تنها مسائل و [[احکام]] شرعیه نیست؛ زیرا عمل کردن به [[احکام اسلام]] از واضحات [[ایمان]] است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود. بلکه مقصود از آن، پیشامدهای [[اجتماعی]] و گرفتاریهائی است که برای مردم و مسلمین روی میدهد. در چنین مواردی [[وظیفه]] آن است که باید به [[فقها]] مراجعه کنند. | * «[[توقیع شریف]]: {{متن حدیث|وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۸، باب ۴، حدیث ۵۰.</ref>. در حوادث و پیشامدها به [[راویان حدیث]] ما [[رجوع]] کنید زیرا آنان [[حجت]] من بر شمایند و من حجت خدایم. منظور از [[حوادث واقعه]] تنها مسائل و [[احکام]] شرعیه نیست؛ زیرا عمل کردن به [[احکام اسلام]] از واضحات [[ایمان]] است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود. بلکه مقصود از آن، پیشامدهای [[اجتماعی]] و گرفتاریهائی است که برای مردم و مسلمین روی میدهد. در چنین مواردی [[وظیفه]] آن است که باید به [[فقها]] مراجعه کنند. | ||
*«[[روایت]] [[فقه]] [[رضوی]] که فرمود: {{متن حدیث|مَنْزِلَةُ الْفَقِيهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ كَمَنْزِلَةِ الْأَنْبِيَاءِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ}}<ref>به نقل از علامه نراقی در عوائد، ص۱۸۶.</ref>. جایگاه فقیه در این وقت مانند [[منزلت]] [[انبیاء]] در میان [[بنی اسرائیل]] است. بیشک جایگاه انبیاء بنی اسرائیل [[مقام ولایت]] و [[زمامداری]] امور بنی [[اسرائیلی]] بوده است. | * «[[روایت]] [[فقه]] [[رضوی]] که فرمود: {{متن حدیث|مَنْزِلَةُ الْفَقِيهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ كَمَنْزِلَةِ الْأَنْبِيَاءِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ}}<ref>به نقل از علامه نراقی در عوائد، ص۱۸۶.</ref>. جایگاه فقیه در این وقت مانند [[منزلت]] [[انبیاء]] در میان [[بنی اسرائیل]] است. بیشک جایگاه انبیاء بنی اسرائیل [[مقام ولایت]] و [[زمامداری]] امور بنی [[اسرائیلی]] بوده است. | ||
*«[[اسلام]] [[دین جامع]] و کاملی است که [[طبیعت]] آن [[حکومت]] میطلبد و [[جاودانه]] بودن این [[دین]] احتیاج مداوم آن را به [[تشکیل حکومت]] ایجاب میکند مطالعه اجمالی مسائل کلی اسلام جای تردیدی باقی نمیگذارد که برای استقرار و [[حاکمیت اسلام]] باید حکومت و [[قدرت سیاسی]] تشکیل گردد. اسلام دارای [[قانون]] جامع و کامل است؛ ولی بدون [[تشکیلات حکومتی]] اجرای آن میسر نیست. [[قوانین]] [[مالی]] اسلام، [[حفظ وحدت]]، تأمین سرفرازی اسلام، [[اعلای کلمه حق]]، [[نفی سبیل]] [[کافران]]، [[آمادگی نظامی]]، اعانت [[مظلوم]] و دفع [[ظالم]]، اجرای کامل [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[فلسفه وجودی]] [[امامت]] آنگونه که در [[علل الشرایع]] از [[امام رضا]]{{ع}} نقل گردیده<ref>رجوع کنید به علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۵ و ۲۱۰.</ref>، و نیز عمل به خطابات عمومی [[قرآن]] در زمینههایی مانند [[اجرای عدالت]] و [[حدود الهی]]، و همچنین روایاتی مانند: {{متن حدیث|فَلَوْ لَا ذَلِكَ اخْتَلَطَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ أُمُورُهُمْ}}<ref>علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۹، حدیث ۲۴.</ref> و {{متن حدیث|لَا تَبْطُلُ حُدُودُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ لَا تَبْطُلُ حُقُوقُ الْمُسْلِمِينَ بَيْنَهُمْ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۳۱۴.</ref>، هر کدام دلیل روشنی بر [[لزوم تشکیل حکومت]] و [[نظام سیاسی]] و [[اقتصادی]] و نظامی است. بیشک این [[احکام]] در [[زمان غیبت]] [[امام]] [[معصوم]] [[نسخ]] نشده و قابل تعطیل نیست. حال که [[مسلمین]] موظفند برای [[تشکیل حکومت]]، [[زمامداری]] و [[رهبر]] و [[پیشوائی]] برگزینند، بیشک [[فقیه جامع الشرائط]] [[صالحترین]] و نزدیکترین فرد از نظر صفات به امام است و او در میان همه افرادی که احتمال صلاحیت [[تصدی]] این [[مقام]] را دارد، [[قدر]] متیقن و فرد مسلم است. | * «[[اسلام]] [[دین جامع]] و کاملی است که [[طبیعت]] آن [[حکومت]] میطلبد و [[جاودانه]] بودن این [[دین]] احتیاج مداوم آن را به [[تشکیل حکومت]] ایجاب میکند مطالعه اجمالی مسائل کلی اسلام جای تردیدی باقی نمیگذارد که برای استقرار و [[حاکمیت اسلام]] باید حکومت و [[قدرت سیاسی]] تشکیل گردد. اسلام دارای [[قانون]] جامع و کامل است؛ ولی بدون [[تشکیلات حکومتی]] اجرای آن میسر نیست. [[قوانین]] [[مالی]] اسلام، [[حفظ وحدت]]، تأمین سرفرازی اسلام، [[اعلای کلمه حق]]، [[نفی سبیل]] [[کافران]]، [[آمادگی نظامی]]، اعانت [[مظلوم]] و دفع [[ظالم]]، اجرای کامل [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[فلسفه وجودی]] [[امامت]] آنگونه که در [[علل الشرایع]] از [[امام رضا]]{{ع}} نقل گردیده<ref>رجوع کنید به علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۵ و ۲۱۰.</ref>، و نیز عمل به خطابات عمومی [[قرآن]] در زمینههایی مانند [[اجرای عدالت]] و [[حدود الهی]]، و همچنین روایاتی مانند: {{متن حدیث|فَلَوْ لَا ذَلِكَ اخْتَلَطَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ أُمُورُهُمْ}}<ref>علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۹، حدیث ۲۴.</ref> و {{متن حدیث|لَا تَبْطُلُ حُدُودُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ لَا تَبْطُلُ حُقُوقُ الْمُسْلِمِينَ بَيْنَهُمْ}}<ref>وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۳۱۴.</ref>، هر کدام دلیل روشنی بر [[لزوم تشکیل حکومت]] و [[نظام سیاسی]] و [[اقتصادی]] و نظامی است. بیشک این [[احکام]] در [[زمان غیبت]] [[امام]] [[معصوم]] [[نسخ]] نشده و قابل تعطیل نیست. حال که [[مسلمین]] موظفند برای [[تشکیل حکومت]]، [[زمامداری]] و [[رهبر]] و [[پیشوائی]] برگزینند، بیشک [[فقیه جامع الشرائط]] [[صالحترین]] و نزدیکترین فرد از نظر صفات به امام است و او در میان همه افرادی که احتمال صلاحیت [[تصدی]] این [[مقام]] را دارد، [[قدر]] متیقن و فرد مسلم است. | ||
*«یکی از مسائل ضروری [[فقه]]، [[لزوم]] [[حفظ نظام]] و جلوگیری از [[اختلال نظام]] [[زندگی]] مسلمین است. [[فقها]] این اصل را بهعنوان یک قاعده [[عقلی]] و ضروری، تا آنجا مسلم تلقی نمودهاند که در بسیاری از موارد بهخاطر [[حفظ]] این اصل دست از [[احکام اولیه]] برداشته و به احکامی ثانوی [[فتوا]] دادهاند. بهعنوان مثال در [[شبهات]] غیر محصوره، اجتناب از موارد غیر محصوره را مخل به [[نظام]] و موجب اختلال نظام زندگی دانستهاند<ref>رجوع شود به رسائل شیخ انصاری، باب علم اجمالی.</ref>. بیشک خودداری از تشکیل حکومت در [[جامعه اسلامی]] موجب اختلال نظام میگردد؛ و برای ایجاد آن فقیه جامع الشرائط اگر از دیگران [[اولویت]] نداشته باشد دستکم قدر متیقن است. | * «یکی از مسائل ضروری [[فقه]]، [[لزوم]] [[حفظ نظام]] و جلوگیری از [[اختلال نظام]] [[زندگی]] مسلمین است. [[فقها]] این اصل را بهعنوان یک قاعده [[عقلی]] و ضروری، تا آنجا مسلم تلقی نمودهاند که در بسیاری از موارد بهخاطر [[حفظ]] این اصل دست از [[احکام اولیه]] برداشته و به احکامی ثانوی [[فتوا]] دادهاند. بهعنوان مثال در [[شبهات]] غیر محصوره، اجتناب از موارد غیر محصوره را مخل به [[نظام]] و موجب اختلال نظام زندگی دانستهاند<ref>رجوع شود به رسائل شیخ انصاری، باب علم اجمالی.</ref>. بیشک خودداری از تشکیل حکومت در [[جامعه اسلامی]] موجب اختلال نظام میگردد؛ و برای ایجاد آن فقیه جامع الشرائط اگر از دیگران [[اولویت]] نداشته باشد دستکم قدر متیقن است. | ||
*«در نظام [[حکومت]] غیرفقیه [[ظلم]] در سه مرحله انجام میگردد: | * «در نظام [[حکومت]] غیرفقیه [[ظلم]] در سه مرحله انجام میگردد: | ||
#ظلم نسبت به [[خدا]] که [[حق]] [[حاکمیت خدا]] پایمال میگردد و به [[قوانین الهی]] عمل نمیشود؛ | # ظلم نسبت به [[خدا]] که [[حق]] [[حاکمیت خدا]] پایمال میگردد و به [[قوانین الهی]] عمل نمیشود؛ | ||
#ظلم به امام{{ع}} که مقام او [[غصب]] میگردد؛ | # ظلم به امام{{ع}} که مقام او [[غصب]] میگردد؛ | ||
#ظلم به [[مردم]] که بر [[جان]] و [[مال]] مردم بناحق [[حکم]] میراند. | # ظلم به [[مردم]] که بر [[جان]] و [[مال]] مردم بناحق [[حکم]] میراند. | ||
بنابر [[ضرورت عقلی]] و [[شرعی]] باید تا آنجا که ممکن است از کمیت و کیفیت [[ظلم]] کاسته شود تا [[حکومت]] به محور اصلی خود نزدیک گردد. اجرای حکومت بهدست [[ولی فقیه]] موجب تقلیل ظلم از سه مرحلهای به یک مرحلهای میشود زیرا با [[اجرای قوانین الهی]] [[ظلم به خدا]] و ظلم به [[مردم]] برداشته میشود؛ هرچند که ظلم به [[امام]] [[معصوم]]{{عم}} از [[جهت]] اشغال [[مقام امامت]] (بر فرض آنکه دلیلی بر [[نیابت]] و [[جانشینی]] [[فقیه]] از امام{{ع}} نباشد) همچنان باقی میماند. | بنابر [[ضرورت عقلی]] و [[شرعی]] باید تا آنجا که ممکن است از کمیت و کیفیت [[ظلم]] کاسته شود تا [[حکومت]] به محور اصلی خود نزدیک گردد. اجرای حکومت بهدست [[ولی فقیه]] موجب تقلیل ظلم از سه مرحلهای به یک مرحلهای میشود زیرا با [[اجرای قوانین الهی]] [[ظلم به خدا]] و ظلم به [[مردم]] برداشته میشود؛ هرچند که ظلم به [[امام]] [[معصوم]]{{عم}} از [[جهت]] اشغال [[مقام امامت]] (بر فرض آنکه دلیلی بر [[نیابت]] و [[جانشینی]] [[فقیه]] از امام{{ع}} نباشد) همچنان باقی میماند. | ||
مرحوم [[علامه نائینی]] مشابه این [[استدلال]] را در زمینه [[وجوب]] انتقال حکومت از [[استبداد]] به [[مشروطه]]، بهعنوان نزدیک شدن به محور اصلی [[حکومت اسلامی]] ذکر کرده است<ref>به تنبیه الامه، ص۸، ۴۰ و ۴۸ مراجعه شود.</ref>. | مرحوم [[علامه نائینی]] مشابه این [[استدلال]] را در زمینه [[وجوب]] انتقال حکومت از [[استبداد]] به [[مشروطه]]، بهعنوان نزدیک شدن به محور اصلی [[حکومت اسلامی]] ذکر کرده است<ref>به تنبیه الامه، ص۸، ۴۰ و ۴۸ مراجعه شود.</ref>. | ||
*«[[سیره سیاسی]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مورد [[تشکیل حکومت]] و تحلیل آن [[حضرت]] در مورد [[پذیرفتن]] [[خلافت]] و حکومت که فرمود: {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>. [[سوگند]] به آنکه بذر را شکافت و [[جان]] را بیافرید، اگر حضور یافتن [[بیعت کنندگان]] نبود و [[حجت]] بر [[لزوم]] [[تصدی]] من، با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمیشد؛ و اگر نبود که [[خدا]] از علمای [[اسلام]] [[پیمان]] گرفته که بر [[پرخوری]] و [[غارتگری]] [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] جانکاه و [[محرومیت]] [[ستمدیدگان]] خاموش نمانند، زمام حکومت را رها میساختم و از پی آن نمیگشتم. نشان میدهد که در هر شرایطی که چنان باشد (که امام فرمود)، [[عالمان]] باید چون [[علی]]{{ع}} زمام امور [[جامعه مسلمین]] را بهدست گیرند و خلافت [[رسول الله]]{{صل}} را بر عهده بگیرند»<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۳۰.</ref> | * «[[سیره سیاسی]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مورد [[تشکیل حکومت]] و تحلیل آن [[حضرت]] در مورد [[پذیرفتن]] [[خلافت]] و حکومت که فرمود: {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳.</ref>. [[سوگند]] به آنکه بذر را شکافت و [[جان]] را بیافرید، اگر حضور یافتن [[بیعت کنندگان]] نبود و [[حجت]] بر [[لزوم]] [[تصدی]] من، با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمیشد؛ و اگر نبود که [[خدا]] از علمای [[اسلام]] [[پیمان]] گرفته که بر [[پرخوری]] و [[غارتگری]] [[ستمگران]] و [[گرسنگی]] جانکاه و [[محرومیت]] [[ستمدیدگان]] خاموش نمانند، زمام حکومت را رها میساختم و از پی آن نمیگشتم. نشان میدهد که در هر شرایطی که چنان باشد (که امام فرمود)، [[عالمان]] باید چون [[علی]]{{ع}} زمام امور [[جامعه مسلمین]] را بهدست گیرند و خلافت [[رسول الله]]{{صل}} را بر عهده بگیرند»<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۳۰.</ref> | ||
== پاسخها و دیدگاههای متفرقه == | == پاسخها و دیدگاههای متفرقه == | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
در ادامه مهمترین روایاتی که مورد استناد فقها قرار گرفته است، بیان میشود: | در ادامه مهمترین روایاتی که مورد استناد فقها قرار گرفته است، بیان میشود: | ||
*'''[[مقبوله عمر بن حنظله]]''': روایتی که به مقبوله عمر بن حنظله مشهور است، شامل سؤالات [[عمر بن حنظله]] از [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[وظیفه]] [[شیعیان]] در صورتی است که بین ایشان [[اختلاف]] ایجاد شود. امام صادق{{ع}} در جواب، وی را از [[رجوع]] به [[حکام]] [[طاغوت]] (غیرمشروع) [[نهی]] میکنند و ملاکهایی برای حاکمانی که باید مورد رجوع قرار گیرند، بیان میکنند و میفرمایند چنین افرادی را برای شما [[حاکم]] قرار دادم. مختصر [[روایت]] مورد اشاره چنین است: از امام صادق{{ع}} در خصوص [[حلال]] بودن یا [[حرام]] بودن کار دو نفر از یارانمان که بینشان نزاعی در مورد [[دین]] یا میراثی پیشآمده و به [[قاضی]] و [[سلطان]] [غیر [[مشروع]]] رجوع کردهاند، پرسیدم. [[حضرت]] فرموند: هرکسی که [[دادخواهی]] پیش ایشان برد، چه دادخواهیاش برای امر حقی باشد، چه [[باطل]]،[[ دادخواهی]] به سوی طاغوت بوده است و اگر طاغوت حتی به [[حق]] [[حکم]] کند، برای کسی که حق با اوست، گرفتن [[مال]] از طرف مقابل حرام است؛ زیرا [[خداوند]][[ امر]] کرده است که به [[طواغیت]] پشت کنید و [[کافر]] باشید<ref>{{متن حدیث|سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}}} (کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷).</ref>. | *'''[[مقبوله عمر بن حنظله]]''': روایتی که به مقبوله عمر بن حنظله مشهور است، شامل سؤالات [[عمر بن حنظله]] از [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[وظیفه]] [[شیعیان]] در صورتی است که بین ایشان [[اختلاف]] ایجاد شود. امام صادق{{ع}} در جواب، وی را از [[رجوع]] به [[حکام]] [[طاغوت]] (غیرمشروع) [[نهی]] میکنند و ملاکهایی برای حاکمانی که باید مورد رجوع قرار گیرند، بیان میکنند و میفرمایند چنین افرادی را برای شما [[حاکم]] قرار دادم. مختصر [[روایت]] مورد اشاره چنین است: از امام صادق{{ع}} در خصوص [[حلال]] بودن یا [[حرام]] بودن کار دو نفر از یارانمان که بینشان نزاعی در مورد [[دین]] یا میراثی پیشآمده و به [[قاضی]] و [[سلطان]] [غیر [[مشروع]]] رجوع کردهاند، پرسیدم. [[حضرت]] فرموند: هرکسی که [[دادخواهی]] پیش ایشان برد، چه دادخواهیاش برای امر حقی باشد، چه [[باطل]]، [[دادخواهی]] به سوی طاغوت بوده است و اگر طاغوت حتی به [[حق]] [[حکم]] کند، برای کسی که حق با اوست، گرفتن [[مال]] از طرف مقابل حرام است؛ زیرا [[خداوند]] [[امر]] کرده است که به [[طواغیت]] پشت کنید و [[کافر]] باشید<ref>{{متن حدیث|سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}}} (کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷).</ref>. | ||
[[عمر بن حنظله]] در ادامه میپرسد که با [[تحریم]] [[رجوع]] به [[طواغیت]] [[وظیفه]] آن دو [[مؤمن]] چیست. [[حضرت]] در پاسخ میفرمایند: بروند سراغ کسانی از [[شیعیان]] که [[روایت]] ما را بیان میکنند و [[حلال و حرام]] ما را مورد توجه قرار میدهند و [[احکام]] ما را میشناسند. پس [[راضی]] باشند که چنین فردی [[حاکم]] اینها باشد؛ زیرا من او را بر شما حاکم قرار دادم و هنگامی که چنین فردی به [[حکم]] ما حکم کند و طرفین [[نزاع]] قبول نکنند، همانا [[حکم خدا]] را سبک شمردهاند و ما را رد کردهاند و کسی که ما را رد کرده است، [[خدا]] را رد کرده است و چنین عملی در حد [[شرک]] به خداست<ref>{{متن حدیث|قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ}} (کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷).</ref>. | [[عمر بن حنظله]] در ادامه میپرسد که با [[تحریم]] [[رجوع]] به [[طواغیت]] [[وظیفه]] آن دو [[مؤمن]] چیست. [[حضرت]] در پاسخ میفرمایند: بروند سراغ کسانی از [[شیعیان]] که [[روایت]] ما را بیان میکنند و [[حلال و حرام]] ما را مورد توجه قرار میدهند و [[احکام]] ما را میشناسند. پس [[راضی]] باشند که چنین فردی [[حاکم]] اینها باشد؛ زیرا من او را بر شما حاکم قرار دادم و هنگامی که چنین فردی به [[حکم]] ما حکم کند و طرفین [[نزاع]] قبول نکنند، همانا [[حکم خدا]] را سبک شمردهاند و ما را رد کردهاند و کسی که ما را رد کرده است، [[خدا]] را رد کرده است و چنین عملی در حد [[شرک]] به خداست<ref>{{متن حدیث|قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ}} (کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷).</ref>. | ||
خط ۱۹۸: | خط ۱۹۸: | ||
#با الغای خصوصیت از محل [[نزاع]] حکومت و ولایت نیز [[ثابت]] میشود. | #با الغای خصوصیت از محل [[نزاع]] حکومت و ولایت نیز [[ثابت]] میشود. | ||
آخرین مورد [[استدلال]] مهمترین آن است. قائلان به ولایت [[فقها]] در [[امور حکومتی]] و [[سیاسی]]، با الغای خصوصیت از محل نزاع در سؤال، پاسخ را به همه موارد نزاع و بلکه همه امور [[زندگی]] سرایت میدهند. الغای خصوصیت در مواجهه با [[روایات]] امری متداول است. نتیجه الغای خصوصیت فراهم آمدن امکان تعمیم [[کلام امام]]{{ع}} به موارد مشابه است؛ البته الغای خصوصیت شرایطی دارد و اگر آن شرایط مورد توجه قرار نگیرد، به [[قیاس]] تبدیل میشود که در [[فقه شیعه]] جایز نیست. یکی از ویژگیهای الغای خصوصیت، برداشت عرف، بدون توجه به خصوصیت مذکور در روایت است؛ برای مثال اگر فردی از امام [[معصوم]]{{ع}} در خصوص “شک مردی در [[نماز]] بین رکعت دوم و سوم” سؤال کند، بیشک عرف جواب این سؤال را محدود به مردان نمیداند و آن را به [[زنان]] نیز سرایت میدهد. در خصوص [[روایت]] مورد بحث، از دو موضوع “میراث و دین” و “نزاع” الغای خصوصیت صورت میگیرد؛ زیرا [[درک]] عرف از [[کلام امام]] منحصر نبودن پاسخ [[امام]] به [[نزاع]] در دو حوزه [[میراث]] و [[دین]] و شامل شدن همه اختلافهاست. با الغای خصوصیت دین و [[ارث]]، همچنان [[ولایت]] [[فقها]] در [[قضاوت]] انحصار دارد؛ اما درک عرفی از قضاوت نیز الغای خصوصیت میکند: اگر ما فقط در مورد دین یا میراث نزاع داشتیم، میتوانیم به [[حاکم]] مراجعه کنیم؛ ولی اگر نزاع ما در دین یا میراث نبود، بلکه در یک [[معامله]] محاباتی یا [[صلح]] و یا هبه معوّضه بود،[[ حق]] مراجعه نداریم. این معنی (خصوصیّت) به طور مسلم ملغی است، و [[علما]] هم به این روایت در مراتب ثلاثه (ولایت در افتا، [[قضا]] و [[حکومت]]) [[استشهاد]] کرده و دلیل آوردهاند.... (از طرفی) [[حضرت]] میخواهد بفرماید: شما به [[سلطان]] یا [[قضات]] آنها مراجعه نکنید. حال میخواهد نزاع بین دو نفر باشد یا اگر یک نفر از شما هم مسئلهای برایش پیش آمد و قصد دارد آن را نزد سلطان یا [[قاضی]] وقت مطرح و حل کند، جایز نیست، بلکه باید به روات [[احادیث]] ما مراجعه کند. همان طور که دو نفر بودن و یک نفر بودن مناط نیست، نفس [[منازعه]] هم مناط (ملاک) نخواهد بود؛ بنابراین چارهای جز الغای خصوصیت باقی نمیماند<ref>حسینی تهرانی، ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۱، ص۲۶۵، مشهد: انتشارات علامه طباطبایی، چاپ سوم، ۱۴۲۸ق.</ref>. | آخرین مورد [[استدلال]] مهمترین آن است. قائلان به ولایت [[فقها]] در [[امور حکومتی]] و [[سیاسی]]، با الغای خصوصیت از محل نزاع در سؤال، پاسخ را به همه موارد نزاع و بلکه همه امور [[زندگی]] سرایت میدهند. الغای خصوصیت در مواجهه با [[روایات]] امری متداول است. نتیجه الغای خصوصیت فراهم آمدن امکان تعمیم [[کلام امام]]{{ع}} به موارد مشابه است؛ البته الغای خصوصیت شرایطی دارد و اگر آن شرایط مورد توجه قرار نگیرد، به [[قیاس]] تبدیل میشود که در [[فقه شیعه]] جایز نیست. یکی از ویژگیهای الغای خصوصیت، برداشت عرف، بدون توجه به خصوصیت مذکور در روایت است؛ برای مثال اگر فردی از امام [[معصوم]]{{ع}} در خصوص “شک مردی در [[نماز]] بین رکعت دوم و سوم” سؤال کند، بیشک عرف جواب این سؤال را محدود به مردان نمیداند و آن را به [[زنان]] نیز سرایت میدهد. در خصوص [[روایت]] مورد بحث، از دو موضوع “میراث و دین” و “نزاع” الغای خصوصیت صورت میگیرد؛ زیرا [[درک]] عرف از [[کلام امام]] منحصر نبودن پاسخ [[امام]] به [[نزاع]] در دو حوزه [[میراث]] و [[دین]] و شامل شدن همه اختلافهاست. با الغای خصوصیت دین و [[ارث]]، همچنان [[ولایت]] [[فقها]] در [[قضاوت]] انحصار دارد؛ اما درک عرفی از قضاوت نیز الغای خصوصیت میکند: اگر ما فقط در مورد دین یا میراث نزاع داشتیم، میتوانیم به [[حاکم]] مراجعه کنیم؛ ولی اگر نزاع ما در دین یا میراث نبود، بلکه در یک [[معامله]] محاباتی یا [[صلح]] و یا هبه معوّضه بود، [[حق]] مراجعه نداریم. این معنی (خصوصیّت) به طور مسلم ملغی است، و [[علما]] هم به این روایت در مراتب ثلاثه (ولایت در افتا، [[قضا]] و [[حکومت]]) [[استشهاد]] کرده و دلیل آوردهاند.... (از طرفی) [[حضرت]] میخواهد بفرماید: شما به [[سلطان]] یا [[قضات]] آنها مراجعه نکنید. حال میخواهد نزاع بین دو نفر باشد یا اگر یک نفر از شما هم مسئلهای برایش پیش آمد و قصد دارد آن را نزد سلطان یا [[قاضی]] وقت مطرح و حل کند، جایز نیست، بلکه باید به روات [[احادیث]] ما مراجعه کند. همان طور که دو نفر بودن و یک نفر بودن مناط نیست، نفس [[منازعه]] هم مناط (ملاک) نخواهد بود؛ بنابراین چارهای جز الغای خصوصیت باقی نمیماند<ref>حسینی تهرانی، ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج۱، ص۲۶۵، مشهد: انتشارات علامه طباطبایی، چاپ سوم، ۱۴۲۸ق.</ref>. | ||
*'''فقها [[وارثین انبیا]]''': [[امام صادق]]{{ع}} میفرمایند: “علما [[وارثان انبیا]] هستند. [[پیامبران]] [[درهم]] و [[دینار]] به ارث نمیگذارند و تنها احادیثی از احادیثشان را به جای میگذارند. هر که از آن احادیث بهرهای گیرد، [[حظ]] بسیاری برده است. پس [[نیکو]] بنگرید که این [[علم]] خود را از که میگیرید؛ زیرا در [[خاندان]] ما، [[اهل بیت]]، در هر عصر [[جانشینان]] عادلی هستند که [[تحریف]] غالیها و [[وابستگی]] مخربان و [[تأویل]] نادانها را از [[دین]] میزدایند”<ref>{{متن حدیث|إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ}} (کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲).</ref>. | *'''فقها [[وارثین انبیا]]''': [[امام صادق]]{{ع}} میفرمایند: “علما [[وارثان انبیا]] هستند. [[پیامبران]] [[درهم]] و [[دینار]] به ارث نمیگذارند و تنها احادیثی از احادیثشان را به جای میگذارند. هر که از آن احادیث بهرهای گیرد، [[حظ]] بسیاری برده است. پس [[نیکو]] بنگرید که این [[علم]] خود را از که میگیرید؛ زیرا در [[خاندان]] ما، [[اهل بیت]]، در هر عصر [[جانشینان]] عادلی هستند که [[تحریف]] غالیها و [[وابستگی]] مخربان و [[تأویل]] نادانها را از [[دین]] میزدایند”<ref>{{متن حدیث|إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ}} (کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲).</ref>. | ||
خط ۲۱۰: | خط ۲۱۰: | ||
آنچه در این [[روایت]] برای دلالت بر [[ولایت]] [[فقها]] مورد بحث قرار میگیرد، اولاً واژه {{متن حدیث|الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة}} و ثانیاً عبارت “آنها حجت بر شمایند و من نیز [[حجت خدا]] بر ایشان هستم” است. عبارت “حوادث واقعه” عبارتی مطلق است؛ از اینرو تمامی آنچه برای [[مردم]] پیش میآید، از جمله مسائل شرعیه جدید یا حوادث [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] جدید را شامل میشود. با این حال برخی [[اندیشمندان]] با توجه به لفظ “روات حدیث” منظور از [[حوادث واقعه]] را تنها سوالات [[شرعی]] جدید در نظر گرفتهاند؛ زیرا [[رجوع]] به [[روات حدیث]] به معنای رجوع برای [[کشف]] [[حکم شرعی]] است؛ چراکه حکم شرعی از [[روایت]] و [[حدیث]] استخراج میشود<ref>مؤمن قمی، الولایة الإلهیة الإسلامیة أو الحکومة الإسلامیة، ج۱، ص۴۱۴.</ref>. در مقابل، برخی دیگر از [[فقها]] معتقدند که [[رجوع به فقها]] در سؤالات جدید شرعی در [[زمان]] حضور [[اهل بیت]]{{عم}} هم متداول بوده است؛ لذا معنا ندارد که [[اسحاق بن یعقوب]] از [[امام]] بپرسد که در مواجهه با سؤالات جدید چه باید کرد<ref>خمینی (امام)، ولایت فقیه، ص۷۹.</ref>؛ بنابراین باید حوادث واقعه را به معنای هر چیزی که حادثه جدید است، دانست. | آنچه در این [[روایت]] برای دلالت بر [[ولایت]] [[فقها]] مورد بحث قرار میگیرد، اولاً واژه {{متن حدیث|الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة}} و ثانیاً عبارت “آنها حجت بر شمایند و من نیز [[حجت خدا]] بر ایشان هستم” است. عبارت “حوادث واقعه” عبارتی مطلق است؛ از اینرو تمامی آنچه برای [[مردم]] پیش میآید، از جمله مسائل شرعیه جدید یا حوادث [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] جدید را شامل میشود. با این حال برخی [[اندیشمندان]] با توجه به لفظ “روات حدیث” منظور از [[حوادث واقعه]] را تنها سوالات [[شرعی]] جدید در نظر گرفتهاند؛ زیرا [[رجوع]] به [[روات حدیث]] به معنای رجوع برای [[کشف]] [[حکم شرعی]] است؛ چراکه حکم شرعی از [[روایت]] و [[حدیث]] استخراج میشود<ref>مؤمن قمی، الولایة الإلهیة الإسلامیة أو الحکومة الإسلامیة، ج۱، ص۴۱۴.</ref>. در مقابل، برخی دیگر از [[فقها]] معتقدند که [[رجوع به فقها]] در سؤالات جدید شرعی در [[زمان]] حضور [[اهل بیت]]{{عم}} هم متداول بوده است؛ لذا معنا ندارد که [[اسحاق بن یعقوب]] از [[امام]] بپرسد که در مواجهه با سؤالات جدید چه باید کرد<ref>خمینی (امام)، ولایت فقیه، ص۷۹.</ref>؛ بنابراین باید حوادث واقعه را به معنای هر چیزی که حادثه جدید است، دانست. | ||
جمله پایانی روایت مورد بحث یعنی “آنها [[حجت]] من بر شمایند و من نیز حجت خدا بر ایشان هستم” نیز دلیل دیگری بر دلالت این روایت بر [[ولایت]] فقهاست. حجت بودن به معنای چیزی است که صاحب حجت با دیگران بر اساس آن [[محاجه]] میکند و بدین ترتیب عذری برای ایشان باقی نمیگذارد<ref>مظفر، اصول الفقه، ج۳، ص۱۳.</ref>. حال حجت بودن فقها بر مردم از جانب اهل بیت{{عم}} به معنای [[احتجاج]] [[خداوند]] با بندگانش در [[روز قیامت]] به وسیله فقهاست. این نکته را میتوان بدینگونه نیز بیان کرد که مطابق با [[اندیشهها]] و آموزههای [[شیعه]]، [[حجیت]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} در تمامی [[شئون زندگی]] از جمله امور [[حکومت]] و [[سیاست]] است؛ بنابراین آنگاه که [[امام عصر]]{{ع}} در عبارت فوق میفرمایند من حجت خدا بر فقها هستم، به معنای حجیت در جمیع [[شئون]] است. با آشکار شدن معنای حجیت ائمه اطهار{{عم}} از جانب خداوند و اطلاق این حجیت در همه امور [[زندگی]][[ بشر]]، اتصال [[حجیت]] [[فقها]] به [[ائمه اطهار]]{{عم}} و از آن طریق به [[خدای متعال]] به معنای اطلاق حجیت ایشان نیز هست<ref>خمینی (امام)، کتاب البیع، ج۲، ص۶۳۶-۶۳۷.</ref>؛ زیرا هیچ دلیلی بر سرایت نکردن آن اطلاق به این حجیت در عبارت فوق ذکر نشده است؛ از اینرو از عبارت {{متن حدیث|فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ}}[[ احتجاج]] مطلق [[امام زمان]] با [[شیعیان]] به وسیله فقها و [[جانشینی]] در تمام امور از جمله [[حکومت]] برداشت میشود. این [[روایت]] در مسئله اختیارات فقها نیز مورد توجه قرار میگیرد. | جمله پایانی روایت مورد بحث یعنی “آنها [[حجت]] من بر شمایند و من نیز حجت خدا بر ایشان هستم” نیز دلیل دیگری بر دلالت این روایت بر [[ولایت]] فقهاست. حجت بودن به معنای چیزی است که صاحب حجت با دیگران بر اساس آن [[محاجه]] میکند و بدین ترتیب عذری برای ایشان باقی نمیگذارد<ref>مظفر، اصول الفقه، ج۳، ص۱۳.</ref>. حال حجت بودن فقها بر مردم از جانب اهل بیت{{عم}} به معنای [[احتجاج]] [[خداوند]] با بندگانش در [[روز قیامت]] به وسیله فقهاست. این نکته را میتوان بدینگونه نیز بیان کرد که مطابق با [[اندیشهها]] و آموزههای [[شیعه]]، [[حجیت]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} در تمامی [[شئون زندگی]] از جمله امور [[حکومت]] و [[سیاست]] است؛ بنابراین آنگاه که [[امام عصر]]{{ع}} در عبارت فوق میفرمایند من حجت خدا بر فقها هستم، به معنای حجیت در جمیع [[شئون]] است. با آشکار شدن معنای حجیت ائمه اطهار{{عم}} از جانب خداوند و اطلاق این حجیت در همه امور [[زندگی]] [[بشر]]، اتصال [[حجیت]] [[فقها]] به [[ائمه اطهار]]{{عم}} و از آن طریق به [[خدای متعال]] به معنای اطلاق حجیت ایشان نیز هست<ref>خمینی (امام)، کتاب البیع، ج۲، ص۶۳۶-۶۳۷.</ref>؛ زیرا هیچ دلیلی بر سرایت نکردن آن اطلاق به این حجیت در عبارت فوق ذکر نشده است؛ از اینرو از عبارت {{متن حدیث|فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ}} [[احتجاج]] مطلق [[امام زمان]] با [[شیعیان]] به وسیله فقها و [[جانشینی]] در تمام امور از جمله [[حکومت]] برداشت میشود. این [[روایت]] در مسئله اختیارات فقها نیز مورد توجه قرار میگیرد. | ||
*'''[[روایات]] دیگر''': روایات مورد استناد فقها برای [[اثبات ولایت فقیه]] بسیار است. [[ملا احمد نراقی]] در [[عوائد الایام]] نوزده روایت را در این خصوص ذکر میکند و بسیاری از [[علما]] نیز بر سر این [[ادله]] بحث کردهاند و سخن گفتهاند. با این حال افرادی چون [[علامه]] سیدمحمدحسین [[حسینی]] تهرانی مواردی را علاوه بر این ذکر کردهاند. برخی از روایات مورد استناد برای [[اثبات ولایت]] فقها به اختصار بیان میشود: | *'''[[روایات]] دیگر''': روایات مورد استناد فقها برای [[اثبات ولایت فقیه]] بسیار است. [[ملا احمد نراقی]] در [[عوائد الایام]] نوزده روایت را در این خصوص ذکر میکند و بسیاری از [[علما]] نیز بر سر این [[ادله]] بحث کردهاند و سخن گفتهاند. با این حال افرادی چون [[علامه]] سیدمحمدحسین [[حسینی]] تهرانی مواردی را علاوه بر این ذکر کردهاند. برخی از روایات مورد استناد برای [[اثبات ولایت]] فقها به اختصار بیان میشود: | ||
#{{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: الْعُلَمَاءُ أُمَنَاءُ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳.</ref>. | #{{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: الْعُلَمَاءُ أُمَنَاءُ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳.</ref>. | ||
خط ۲۲۴: | خط ۲۲۴: | ||
}} | }} | ||
== [[:رده:آثار فقه سیاسی|منبعشناسی جامع فقه سیاسی]] == | |||
==[[:رده:آثار فقه سیاسی|منبعشناسی جامع فقه سیاسی]]== | |||
{{منبع جامع}} | {{منبع جامع}} | ||
* [[:رده:کتابشناسی کتابهای فقه سیاسی|کتابشناسی فقه سیاسی]]؛ | * [[:رده:کتابشناسی کتابهای فقه سیاسی|کتابشناسی فقه سیاسی]]؛ | ||
خط ۲۳۶: | خط ۲۳۴: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:پرسش]] | ||
[[رده:پرسمان فقه سیاسی]] | [[رده:پرسمان فقه سیاسی]] | ||
[[رده:(اث): پرسشهایی با ۴ پاسخ]] | [[رده:(اث): پرسشهایی با ۴ پاسخ]] | ||
[[رده:(اث): پرسشهای فقه سیاسی با ۴ پاسخ]] | [[رده:(اث): پرسشهای فقه سیاسی با ۴ پاسخ]] |