طاهریان: تفاوت میان نسخه‌ها

۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۸ مهٔ ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ')
خط ۲۷: خط ۲۷:
[[طاهر بن حسین]] سرسلسله [[خاندان]] طاهری است. وی از [[فرزندان]] [[زریق بن اسعد]] است که در اوایل [[خلافت عباسی]] به [[طلحة]] الطلحات، [[امیر]] [[سجستان]]، پیوست و با او که از [[اعراب]] [[خزاعی]] بود نسبت [[موالات]] یافت؛ از این‌رو بازماندگان او را به [[قبیله خزاعه]] منسوب کرده‌اند. جد طاهر، [[مصعب]]، در [[زمان]] [[خلافت]] [[مهدی]] در پوشنگ [[قدرت]] و مکانتی داشت و [[پدر]] طاهر، حسین، ظاهراً در زمان [[هارون]] فرمانروای آنجا شد و هنگام اقامت [[مأمون]] در [[مرو]] از [[نزدیکان]] وی به شمار می‌آمد؛ از این‌رو چون حسین در [[سال ۱۹۹ ق]]. درگذشت، مأمون بر جنازه وی حاضر شد و کسانی را برای [[تسلیت]] نزد طاهر فرستاد.
[[طاهر بن حسین]] سرسلسله [[خاندان]] طاهری است. وی از [[فرزندان]] [[زریق بن اسعد]] است که در اوایل [[خلافت عباسی]] به [[طلحة]] الطلحات، [[امیر]] [[سجستان]]، پیوست و با او که از [[اعراب]] [[خزاعی]] بود نسبت [[موالات]] یافت؛ از این‌رو بازماندگان او را به [[قبیله خزاعه]] منسوب کرده‌اند. جد طاهر، [[مصعب]]، در [[زمان]] [[خلافت]] [[مهدی]] در پوشنگ [[قدرت]] و مکانتی داشت و [[پدر]] طاهر، حسین، ظاهراً در زمان [[هارون]] فرمانروای آنجا شد و هنگام اقامت [[مأمون]] در [[مرو]] از [[نزدیکان]] وی به شمار می‌آمد؛ از این‌رو چون حسین در [[سال ۱۹۹ ق]]. درگذشت، مأمون بر جنازه وی حاضر شد و کسانی را برای [[تسلیت]] نزد طاهر فرستاد.
طاهر در [[سال ۱۵۹ ق]]. در پوشنگ دیده به [[جهان]] گشود. ایام [[کودکی]] را در [[عراق]] گذرانید و در آغاز [[جوانی]] مدتی [[راهزنی]] می‌کرد<ref>ابن قفطی، تاریخ الحکماء، ص۳۲۹.</ref>. در زمان [[ولایت]] [[علی بن عیسی]] در [[خراسان]] بدو پیوست و او طاهر را به [[حکمرانی]] پوشنگ گماشت. طاهر در ماجرای دفع [[رافع بن لیث]] نیز همراه هرثمة بن اعین بود و در این مدت شایستگی‌های بسیار از خود نشان داد. در جریان درگیری و [[اختلاف]] [[امین]] و مأمون، مأمون، به توصیه [[فضل بن سهل]]، [[فرماندهی]] سپاهی را که برای [[جنگ]] با [[برادر]] آماده کرده بود به وی سپرد و در این [[مأموریت]] بود که [[لیاقت]] و [[شایستگی]] طاهر بیش از پیش آشکار گردید؛ زیرا وی در زمانی کوتاه [[لشکر]] با [[شکوه]] امین را [[شکست]] داد؛ [[بغداد]] را به [[تصرف]] در آورد؛ خلافت را به مأمون منتقل کرد و از [[اهل عراق]] و [[حجاز]] و [[یمن]] برای مأمون [[بیعت]] گرفت. مأمون نیز در آغاز [[امارت]] بغداد را به طاهر سپرد و او را [[اکرام]] بسیار کرد؛ اما چندی بعد به اشاره فضل بن سهل [[حکومت]] بلاد عراق و جبال و [[اهواز]] و یمن و حجاز را به [[حسن بن سهل]] داد و طاهر را [[مأمور]] [[سرکوب]] [[آشوب]] [[نصر بن شبث]] کرد و آنگاه او را بر [[حکومت]] [[موصل]] و جزیره و [[شام]] و [[مغرب]] گماشت. پس از آنکه [[مأمون]] از [[خراسان]] به [[بغداد]] آمد، [[امارت]] و صاحب شرطگی آن دیار را به [[طاهر]] سپرد. با این همه، [[خلیفه]] در [[باطن]] از طاهر [[خشنود]] نبود؛ زیرا نه تنها [[قدرت]] روزافزون او را مایه خطر می‌دید، بلکه او را [[قاتل]] [[برادر]] خویش می‌دانست و می‌پنداشت که او به دلیل [[رقابت]] و [[دشمنی]] با [[هرثمة بن اعین]]، [[امین]] را که می‌خواست به هرثمة [[پناه]] ببرد- کشته است. طاهر که این موضوع را دانسته بود، مبلغی فراوان به [[احمد بن خالد]] - [[وزیر]] مأمون پس از [[فضل بن سهل]] - [[رشوه]] داد تا خلیفه را متقاعد سازد که امارت خراسان را بدو بسپارد و خلیفه پذیرفت. بدین ترتیب هم طاهر به آرزوی دیرینه خود دست یافت و هم خلیفه از [[دیدار]] قاتل برادر [[رهایی]] یافت<ref>نک: الکامل، ج۶، ص۳۶۰ - ۳۶۲.</ref>.
طاهر در [[سال ۱۵۹ ق]]. در پوشنگ دیده به [[جهان]] گشود. ایام [[کودکی]] را در [[عراق]] گذرانید و در آغاز [[جوانی]] مدتی [[راهزنی]] می‌کرد<ref>ابن قفطی، تاریخ الحکماء، ص۳۲۹.</ref>. در زمان [[ولایت]] [[علی بن عیسی]] در [[خراسان]] بدو پیوست و او طاهر را به [[حکمرانی]] پوشنگ گماشت. طاهر در ماجرای دفع [[رافع بن لیث]] نیز همراه هرثمة بن اعین بود و در این مدت شایستگی‌های بسیار از خود نشان داد. در جریان درگیری و [[اختلاف]] [[امین]] و مأمون، مأمون، به توصیه [[فضل بن سهل]]، [[فرماندهی]] سپاهی را که برای [[جنگ]] با [[برادر]] آماده کرده بود به وی سپرد و در این [[مأموریت]] بود که [[لیاقت]] و [[شایستگی]] طاهر بیش از پیش آشکار گردید؛ زیرا وی در زمانی کوتاه [[لشکر]] با [[شکوه]] امین را [[شکست]] داد؛ [[بغداد]] را به [[تصرف]] در آورد؛ خلافت را به مأمون منتقل کرد و از [[اهل عراق]] و [[حجاز]] و [[یمن]] برای مأمون [[بیعت]] گرفت. مأمون نیز در آغاز [[امارت]] بغداد را به طاهر سپرد و او را [[اکرام]] بسیار کرد؛ اما چندی بعد به اشاره فضل بن سهل [[حکومت]] بلاد عراق و جبال و [[اهواز]] و یمن و حجاز را به [[حسن بن سهل]] داد و طاهر را [[مأمور]] [[سرکوب]] [[آشوب]] [[نصر بن شبث]] کرد و آنگاه او را بر [[حکومت]] [[موصل]] و جزیره و [[شام]] و [[مغرب]] گماشت. پس از آنکه [[مأمون]] از [[خراسان]] به [[بغداد]] آمد، [[امارت]] و صاحب شرطگی آن دیار را به [[طاهر]] سپرد. با این همه، [[خلیفه]] در [[باطن]] از طاهر [[خشنود]] نبود؛ زیرا نه تنها [[قدرت]] روزافزون او را مایه خطر می‌دید، بلکه او را [[قاتل]] [[برادر]] خویش می‌دانست و می‌پنداشت که او به دلیل [[رقابت]] و [[دشمنی]] با [[هرثمة بن اعین]]، [[امین]] را که می‌خواست به هرثمة [[پناه]] ببرد- کشته است. طاهر که این موضوع را دانسته بود، مبلغی فراوان به [[احمد بن خالد]] - [[وزیر]] مأمون پس از [[فضل بن سهل]] - [[رشوه]] داد تا خلیفه را متقاعد سازد که امارت خراسان را بدو بسپارد و خلیفه پذیرفت. بدین ترتیب هم طاهر به آرزوی دیرینه خود دست یافت و هم خلیفه از [[دیدار]] قاتل برادر [[رهایی]] یافت<ref>نک: الکامل، ج۶، ص۳۶۰ - ۳۶۲.</ref>.
طاهر، نخست فرزندش [[طلحه]] را عازم خراسان کرد و سپس خود با [[رضایت]] و [[خوشحالی]] و برای نیل به مقصود اصلی خویش به‌سرعت راهی آن دیار گردید. وی [[مرو]] را مقر حکومت خویش قرار داد و با قدرت و [[تدبیر]] به امارت پرداخت. در این هنگام، خراسان و سیستان گرفتار [[فتنه]] [[خوارج]] به [[رهبری]] [[حمزة بن آذرک]] بود. طاهر در دفع و [[سرکوب]] خوارج اهتمام بسیار ورزید، ولی مأمون وی را به [[اهمال]] و [[سستی]] در این کار متهم کرد و [[نارضایتی]] خویش را در نامه‌ای تند و [[خشونت‌آمیز]] به طاهر آشکار ساخت و او را به‌سختی [[سرزنش]] کرد. طاهر از این [[نامه]] رنجید و جوابی درشت به مأمون داد و برای نیل به [[هدف]] خود، یعنی اعلام [[استقلال]]، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرد و در [[جمادی]] الاخر ۲۰۷ ق. نام مأمون را از [[خطبه]] [[نماز جمعه]] بینداخت<ref>ابن طیفور، بغداد فی تاریخ الخلافة العباسیة، ص۷۱.</ref> و به گفته بلعمی، به جای آنکه بگوید «خدایا [[بنده]] خویش و خلیفت خویش، عبدالله [[مأمون]] را [[نیکو]] دار»، گفت: «خدایا نیکودار تمام [[پیروان]] محمد{{صل}}را بدانچه نیکو داشته‌ای بدان [[برگزیدگان]] خود را»<ref>تاریخ‌نامه طبری، ج۲، ص۱۳۵۰ - ۱۳۵۱.</ref> و بدین‌گونه اعلام [[استقلال]] نمود؛ لیکن پیش از آنکه از ثمره کار خویش بهره گیرد، ناگهانی، (به قولی همان شب) درگذشت. [[وفات]] غیر منتظره [[طاهر]] برای [[خلیفه عباسی]] و [[اهل بغداد]] کاملاً مطلوب و موافق [[آرزو]] بود. از این‌رو در باب کیفیت آن، [[روایات]] به قدری متفاوت است که تشخیص [[روایت]] صحیح مشکل می‌نماید. قول مشهور آن است که مأمون در این کار نقشی داشته است<ref>الفخری، ص۳۱۱.</ref>؛ چنانکه [[شورش]] [[لشکر]] طاهر که بعد از وفات وی به وقوع پیوست، حکایت از آن دارد که آنان [[خلیفه]] را [[مسئول]] [[مرگ ناگهانی]] سردار خویش می‌شمرده‌اند؛ البته بعضی نیز علت [[مرگ]] طاهر را تبی ناگهانی و شدید دانسته‌اند<ref>بغداد فی تاریخ الخلافة العباسیة، ص۷۳؛ الکامل، ج۲، ص۳۸۱.</ref>. با آنکه طاهر از ثمره کار خویش بی‌بهره ماند، نهال [[اندیشه]] استقلال را در [[ایران]] کاشت و دیری نپایید که این نهال بارآور گشت و حکومت‌های مستقلی در [[شرق]] به وجود آمد.
طاهر، نخست فرزندش [[طلحه]] را عازم خراسان کرد و سپس خود با [[رضایت]] و [[خوشحالی]] و برای نیل به مقصود اصلی خویش به‌سرعت راهی آن دیار گردید. وی [[مرو]] را مقر حکومت خویش قرار داد و با قدرت و [[تدبیر]] به امارت پرداخت. در این هنگام، خراسان و سیستان گرفتار [[فتنه]] [[خوارج]] به [[رهبری]] [[حمزة بن آذرک]] بود. طاهر در دفع و [[سرکوب]] خوارج اهتمام بسیار ورزید، ولی مأمون وی را به [[اهمال]] و [[سستی]] در این کار متهم کرد و [[نارضایتی]] خویش را در نامه‌ای تند و [[خشونت‌آمیز]] به طاهر آشکار ساخت و او را به‌سختی [[سرزنش]] کرد. طاهر از این [[نامه]] رنجید و جوابی درشت به مأمون داد و برای نیل به [[هدف]] خود، یعنی اعلام [[استقلال]]، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرد و در [[جمادی]] الاخر ۲۰۷ ق. نام مأمون را از [[خطبه]] [[نماز جمعه]] بینداخت<ref>ابن طیفور، بغداد فی تاریخ الخلافة العباسیة، ص۷۱.</ref> و به گفته بلعمی، به جای آنکه بگوید «خدایا [[بنده]] خویش و خلیفت خویش، عبدالله [[مأمون]] را [[نیکو]] دار»، گفت: «خدایا نیکودار تمام [[پیروان]] محمد{{صل}}را بدانچه نیکو داشته‌ای بدان [[برگزیدگان]] خود را»<ref>تاریخ‌نامه طبری، ج۲، ص۱۳۵۰ - ۱۳۵۱.</ref> و بدین‌گونه اعلام [[استقلال]] نمود؛ لکن پیش از آنکه از ثمره کار خویش بهره گیرد، ناگهانی، (به قولی همان شب) درگذشت. [[وفات]] غیر منتظره [[طاهر]] برای [[خلیفه عباسی]] و [[اهل بغداد]] کاملاً مطلوب و موافق [[آرزو]] بود. از این‌رو در باب کیفیت آن، [[روایات]] به قدری متفاوت است که تشخیص [[روایت]] صحیح مشکل می‌نماید. قول مشهور آن است که مأمون در این کار نقشی داشته است<ref>الفخری، ص۳۱۱.</ref>؛ چنانکه [[شورش]] [[لشکر]] طاهر که بعد از وفات وی به وقوع پیوست، حکایت از آن دارد که آنان [[خلیفه]] را [[مسئول]] [[مرگ ناگهانی]] سردار خویش می‌شمرده‌اند؛ البته بعضی نیز علت [[مرگ]] طاهر را تبی ناگهانی و شدید دانسته‌اند<ref>بغداد فی تاریخ الخلافة العباسیة، ص۷۳؛ الکامل، ج۲، ص۳۸۱.</ref>. با آنکه طاهر از ثمره کار خویش بی‌بهره ماند، نهال [[اندیشه]] استقلال را در [[ایران]] کاشت و دیری نپایید که این نهال بارآور گشت و حکومت‌های مستقلی در [[شرق]] به وجود آمد.


مأمون از نتایج [[قتل]] طاهر و احتمال شورش یارانش بیمناک بود. از این‌رو، با وجود [[نارضایتی]] از طاهر، [[امارت]] [[خراسان]] را به [[فرزندان]] وی سپرد؛ زیرا خلیفه بدین نتیجه رسیده بود که دیگر نمی‌توان ایران را مستقیماً از جانب [[بغداد]] اداره کرد، پس باید بکوشد تا اوضاع را به صورتی نگاه دارد که پیوند [[سیاسی]] میان بغداد و خراسان، دست کم به صورت ظاهر، [[حفظ]] گردد. بدین روی، [[حکومت]] سرزمین‌هایی را که طاهر در دست داشت و اکنون در [[اختیار]] فرزندش، [[طلحه]]، بود، به او واگذاشت. در نتیجه، نخستین [[سلسله]] نیمه مستقل [[اسلامی]] تشکیل و [[حیات سیاسی]] ایران بار دیگر آغاز گردید. این [[تجدید]] [[حیات]]، در واقع، نتیجه [[قیام‌ها]] و شورش‌های متعدد [[ایرانیان]]، از آغاز [[سلطه]] [[عرب]] تا آن [[زمان]] بود که اکنون در قالب استقلال‌طلبی طاهر و خاندانش جلوه می‌یافت. این حرکت در [[تاریخ]] [[ملت ایران]] اهمیت بسیار داشت؛ زیرا بدین وسیله، [[میراث]] کهن [[ایران]] به دست [[ایرانیان]] افتاد و دولت‌های مستقل و [[مسلمان]] [[ایرانی]] [[فرصت]] یافتند تا به [[احیا]] و [[شکوفایی]] و گسترش آن بپردازند.
مأمون از نتایج [[قتل]] طاهر و احتمال شورش یارانش بیمناک بود. از این‌رو، با وجود [[نارضایتی]] از طاهر، [[امارت]] [[خراسان]] را به [[فرزندان]] وی سپرد؛ زیرا خلیفه بدین نتیجه رسیده بود که دیگر نمی‌توان ایران را مستقیماً از جانب [[بغداد]] اداره کرد، پس باید بکوشد تا اوضاع را به صورتی نگاه دارد که پیوند [[سیاسی]] میان بغداد و خراسان، دست کم به صورت ظاهر، [[حفظ]] گردد. بدین روی، [[حکومت]] سرزمین‌هایی را که طاهر در دست داشت و اکنون در [[اختیار]] فرزندش، [[طلحه]]، بود، به او واگذاشت. در نتیجه، نخستین [[سلسله]] نیمه مستقل [[اسلامی]] تشکیل و [[حیات سیاسی]] ایران بار دیگر آغاز گردید. این [[تجدید]] [[حیات]]، در واقع، نتیجه [[قیام‌ها]] و شورش‌های متعدد [[ایرانیان]]، از آغاز [[سلطه]] [[عرب]] تا آن [[زمان]] بود که اکنون در قالب استقلال‌طلبی طاهر و خاندانش جلوه می‌یافت. این حرکت در [[تاریخ]] [[ملت ایران]] اهمیت بسیار داشت؛ زیرا بدین وسیله، [[میراث]] کهن [[ایران]] به دست [[ایرانیان]] افتاد و دولت‌های مستقل و [[مسلمان]] [[ایرانی]] [[فرصت]] یافتند تا به [[احیا]] و [[شکوفایی]] و گسترش آن بپردازند.
۲۱۸٬۸۲۶

ویرایش