جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
[[مردمان]] همی آمدند گروه گروه در [[دین اسلام]]، چنانک ربّ العزة گفت: {{متن قرآن|وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا}}<ref>«و مردم را ببینی که دسته دسته به دین خداوند درمیآیند» سوره نصر، آیه ۲.</ref>. و گفتهاند: [[رسول خدا]]{{صل}} حلقه در [[کعبه]] بگرفت و روی با [[قوم]] کرد، گفت: {{متن حدیث|ما ذا اقول و ما تقولون}}؟ | [[مردمان]] همی آمدند گروه گروه در [[دین اسلام]]، چنانک ربّ العزة گفت: {{متن قرآن|وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا}}<ref>«و مردم را ببینی که دسته دسته به دین خداوند درمیآیند» سوره نصر، آیه ۲.</ref>. و گفتهاند: [[رسول خدا]]{{صل}} حلقه در [[کعبه]] بگرفت و روی با [[قوم]] کرد، گفت: {{متن حدیث|ما ذا اقول و ما تقولون}}؟ | ||
[[سهیل ابن عمرو]] برخاست، گفت: چه گویم یا رسول اللّه؟ اگر گویم اصیلی، اصیلی اگر گویم کریمی از تو کریمتر و حلیمتر کس نیست! | [[سهیل ابن عمرو]] برخاست، گفت: چه گویم یا رسول اللّه؟ اگر گویم اصیلی، اصیلی اگر گویم کریمی از تو کریمتر و حلیمتر کس نیست! لکن وحشتی افتاد میان تو و قوم تو و به آن [[وحشت]] به [[غربت]] افتادی، آخر [[عزیز]] و مکرّم به میان قوم خود باز آمدی. اگر نزدیک [[اجانب]] عزیز و مکرّم بودی نزدیک [[اقارب]] عزیزتر و مکرّمتر باشی. تو آن کن که سزای طبع [[کریم]] و [[خلق]] عظیمتر است. [[رسول]]{{صل}} گفت: «من امروز آن میگویم با شما که برادرم [[یوسف]] گفت با [[برادران]] خویش: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref> قوله: {{متن قرآن|إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ}}<ref>«چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد،» سوره نصر، آیه ۱.</ref>. چون این [[سوره]] از [[آسمان]] فرو آمد، رسول خدا{{صل}} گفت: {{متن حدیث|یا جبرئیل نُعِيَتْ إِلَيَ نَفْسِي}}! این سوره از [[وفات]] ما خبر میدهد که راه فنا میباید رفت و شربت زهر [[مرگ]] میبباید چشید و در [[خاک]] لحد میباید [[خفت]]! [[جبرئیل]] گفت: ای [[سید]] آن [[جهان]] تو را به از این جهان و جوار [[حق]] تو را به از [[دیدار]] خلق! ای سید، هر چند که راه بدو فنا است، اما فنا طریق بقا است و بقا وسیله لقا است. ای [[جوانمرد]] اگر در کل کون با کسی مسامحهای رفتی درین [[مرگ]]، آنکس جز [[مصطفی]] [[عربی]] نبودی! هر چند درّ [[یتیم]] بود آن [[سید]]{{صل}} از صدف [[قدرت]] برآمده، آفتابی روشن بود از [[فلک]] اقبال بتافته، [[آسمان]] و [[زمین]] بدو آراسته با این همه [[کرامت]] او را گفتند: {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بیگمان تو خواهی مرد و آنان نیز میمیرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref> ای سید و قدم در این سرای [[آدم]] نهادی، عالم کون زیر قدم آوردی. باز آی به [[حضرت]] که عالم ابد روشن به تو است. صعید [[قیامت]] در [[انتظار]] [[شفاعت]] تو است. [[جمال]] فردوسیان [[عاشق]] چهره جمال تو است. آستان حضرت مامشتاق قدم [[معرفت]] تو است. ای سید: هر چه در [[آفرینش]] حلقه درگاه ما میگویند و تا تو نیایی یکی را جواب نیست و هیچکس را بار نیست. ای [[جوانمرد]]، به [[وفات]] او پشت [[جبرئیل]] بشکست، به نادیدن او [[دین اسلام]] [[خون]] گریست، به مفارقت او [[ایمان]] به ماتم پنشست. آن [[روز]] که [[بیماری]] در سینه او بکوفت، ایوان کلمه {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.</ref> بلرزید، و چه [[عجب]]؟! [[سعد معاذ]] یکی از چاکران حضرت وی بود، چون از [[دنیا]] برفت، حضرت [[نبوت]]{{صل}} با این خبر باز داد که: {{متن حدیث|اهتَزَّ العَرْشُ لِمَوْتِ سَعْدِ بن مُعَاذٍ}}. | ||
به [[موت]] [[سعد معاذ]] [[عرش]] [[رحمان]] بلرزید! پس نگاه کن تا با [[فراق]] سید حال چگونه باشد؟! آخرتر نظر وی به [[صحابه]] آن بود که سید{{صل}} از حجره بیرون آمد، باطنش همه درد گرفته، رخسارش زرد گشته، تن [[ضعیف]] و نحیف شده، یک دست بر کتف [[علی]]{{ع}} نهاده و دیگر دست بر دوش [[فضل]] از حجره به [[مسجد]] آمد دو رکعت [[نماز]] کرد، پشت به [[محراب]] باز نهاد، روی به [[یاران]] کرد از دیده او آب روان گشت. صحابه دانستند که سید{{صل}} [[وداع]] خواهد کرد و آن [[دیدار]] بازپسین است که نیز جمال او نخواهند دید. [[سخن]] ملیح او نخواهند شنید. [[محراب]] از او جدا خواهد ماند. [[جهان]] از رفتن وی تاریک خواهد شد. [[جبرئیل]] نیز به [[سفارت]] نیاید. [[رضوان]] نیز به [[بشارت]] نیاید. [[سید]]{{صل}} از حجره به [[خاک]] خواهد رفت و از زیر [[منبر]] در لحد خواهد [[خفت]]. ای دریغا که آن [[جمال]] پر کمال که سلوت اندوهگنان و آرام [[دل]] ممتحنان بود در خاک خواهد شد و خاک بر سر ما خواهد نشست. ما [[خبر آسمان]] نیز از که پرسیم؟ درمان درد هجران از که جوییم؟ [[اندیشه]] دل با که گوئیم؟ همچنین [[خروش]] [[صحابه]] در [[مسجد]] افتاده و گرد [[نومیدی]] بر رخسارها نشسته و چراغ [[شادی]] در سینهها فرو مرده، انفاس همگنان آوه و [[آه]] شده، همه گوش فرا داشته تا سید{{صل}} چه گوید؟ سید به لفظ شیرین و سخن پر آفرین گفت: «ای [[یاران]] من، ای عزیزان و ای [[غریبان]]، ای [[مهاجر]] و [[انصار]]، بدرود باشید که [[عمر]] ما را نهایت آمد و حساب ما فذلک شد و [[دیدار]] ما با [[قیامت]] افتاد. شما را بدرود میکنم و همه [[امت]] را که هستند و خواهند بود بدرود میکنم. [[سلام]] من به همه [[امّت]] رسانید و بگویید: که ما را [[آرزوی دیدار]] شما بود، | به [[موت]] [[سعد معاذ]] [[عرش]] [[رحمان]] بلرزید! پس نگاه کن تا با [[فراق]] سید حال چگونه باشد؟! آخرتر نظر وی به [[صحابه]] آن بود که سید{{صل}} از حجره بیرون آمد، باطنش همه درد گرفته، رخسارش زرد گشته، تن [[ضعیف]] و نحیف شده، یک دست بر کتف [[علی]]{{ع}} نهاده و دیگر دست بر دوش [[فضل]] از حجره به [[مسجد]] آمد دو رکعت [[نماز]] کرد، پشت به [[محراب]] باز نهاد، روی به [[یاران]] کرد از دیده او آب روان گشت. صحابه دانستند که سید{{صل}} [[وداع]] خواهد کرد و آن [[دیدار]] بازپسین است که نیز جمال او نخواهند دید. [[سخن]] ملیح او نخواهند شنید. [[محراب]] از او جدا خواهد ماند. [[جهان]] از رفتن وی تاریک خواهد شد. [[جبرئیل]] نیز به [[سفارت]] نیاید. [[رضوان]] نیز به [[بشارت]] نیاید. [[سید]]{{صل}} از حجره به [[خاک]] خواهد رفت و از زیر [[منبر]] در لحد خواهد [[خفت]]. ای دریغا که آن [[جمال]] پر کمال که سلوت اندوهگنان و آرام [[دل]] ممتحنان بود در خاک خواهد شد و خاک بر سر ما خواهد نشست. ما [[خبر آسمان]] نیز از که پرسیم؟ درمان درد هجران از که جوییم؟ [[اندیشه]] دل با که گوئیم؟ همچنین [[خروش]] [[صحابه]] در [[مسجد]] افتاده و گرد [[نومیدی]] بر رخسارها نشسته و چراغ [[شادی]] در سینهها فرو مرده، انفاس همگنان آوه و [[آه]] شده، همه گوش فرا داشته تا سید{{صل}} چه گوید؟ سید به لفظ شیرین و سخن پر آفرین گفت: «ای [[یاران]] من، ای عزیزان و ای [[غریبان]]، ای [[مهاجر]] و [[انصار]]، بدرود باشید که [[عمر]] ما را نهایت آمد و حساب ما فذلک شد و [[دیدار]] ما با [[قیامت]] افتاد. شما را بدرود میکنم و همه [[امت]] را که هستند و خواهند بود بدرود میکنم. [[سلام]] من به همه [[امّت]] رسانید و بگویید: که ما را [[آرزوی دیدار]] شما بود، لکن [[اجل]] کمین بگشاد و [[مرگ]] [[شبیخون]] آورد از [[حضرت]] آمدیم و باز به حضرت رفتیم، [[سنت]] من نگاه دارید. [[فریضه]] [[حق]] بگزارید، [[نماز]] نگاه دارید، [[بندگان]] را [[نیکو]] دارید، [[یتیمان]] را بنوازید. همه را بدرود کردم، همه را به [[خدا]] سپردم. خداوندا همه را به تو سپردم، [[آدم]] به فرزند سپرد. [[موسی]] به [[برادر]] سپرد. خداوندا من همه را به تو میسپارم. نگاهدارشان تو باش و در [[حمایت]] و رعایت خودشان بدار». | ||
{{متن قرآن|إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ}}<ref>«چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد،» سوره نصر، آیه ۱.</ref>. این «[[نصر]]» و «[[فتح]]» همان است که آنجا گفت: {{متن قرآن|نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ}}<ref>«یاری از سوی خداوند و پیروزی نزدیک است» سوره صف، آیه ۱۳.</ref> بر لسان اشارت، بر ذوق [[اهل]] [[فهم]]، «[[نصر]]» [[نصرت]] [[دل]] است بر [[سپاه]] نفس. و «[[فتح]]» گشاد شهرستان [[بشریت]] است به سپاه [[حقیقت]]. و این نصرت در [[خزانه]] [[حکمت]] است. و مفتاح این «فتح» در خزانه [[مشیت]]. تا هر دستی بدو نرسد. دستی که بدو رسد، [[دست]] [[سعادت]] است که در آستین [[خرقه]] بشریت نبود، ساعد این دست از [[ایمان]] بود. بازو از [[توحید]]، انگشتان از [[معرفت]]<ref>کشف الاسرار.</ref>.<ref>[[سید سلمان صفوی|صفوی، سید سلمان]]، [[سوره نصر (مقاله)|مقاله «سوره نصر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]].</ref> | {{متن قرآن|إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ}}<ref>«چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد،» سوره نصر، آیه ۱.</ref>. این «[[نصر]]» و «[[فتح]]» همان است که آنجا گفت: {{متن قرآن|نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ}}<ref>«یاری از سوی خداوند و پیروزی نزدیک است» سوره صف، آیه ۱۳.</ref> بر لسان اشارت، بر ذوق [[اهل]] [[فهم]]، «[[نصر]]» [[نصرت]] [[دل]] است بر [[سپاه]] نفس. و «[[فتح]]» گشاد شهرستان [[بشریت]] است به سپاه [[حقیقت]]. و این نصرت در [[خزانه]] [[حکمت]] است. و مفتاح این «فتح» در خزانه [[مشیت]]. تا هر دستی بدو نرسد. دستی که بدو رسد، [[دست]] [[سعادت]] است که در آستین [[خرقه]] بشریت نبود، ساعد این دست از [[ایمان]] بود. بازو از [[توحید]]، انگشتان از [[معرفت]]<ref>کشف الاسرار.</ref>.<ref>[[سید سلمان صفوی|صفوی، سید سلمان]]، [[سوره نصر (مقاله)|مقاله «سوره نصر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]].</ref> |