نامۀ ۳۶ نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
جز (جایگزینی متن - '== پرسش‌های وابسته == ==' به '==')
خط ۷: خط ۷:
*اما نظرم را که درباره [[جنگ]] خواسته بودی، بدان‌که من با آتش‌افروزان [[جنگ]] آن‌قدر می‌جنگم تا به [[رحمت خدا]] بپیوندم. نه انبوه زیاد [[مردم]] دور و برم بر [[عزت]] و بزرگی‌ام می‌افزاید و نه پراکندگی آن‌ها از پیرامونم، وحشت‌زده و هراسانم می‌کند. [[گمان]] مدار که پسر پدرت (هر چند هم یکه و تنها بماند) [[زبون]] و بیچاره شود، یا از روی [[سستی]] و [[ناتوانی]] از میدان [[کارزار]] به‌در رود. او کسی نیست که زمامش را به دست این و آن بسپارد، یا کمرش را برای سواری دادن آماده بدارد. ولی چنان‌که شاعر [[قبیله]] بنی‌سلیم می‌گوید: اگر از من بپرسی "حال تو چون است؟" بدان‌که من در برابر سختی‌های روزگار [[شکیبا]] و پایدارم؛ برایم ناگوار و گران می‌آید که بر چهره‌ام گرد [[اندوه]] دیده شود و آن وقت با این حالتم [[دشمن]] را به [[سرزنش]] کردن و [[دوست]] را به [[غم]] خوردن وادارم
*اما نظرم را که درباره [[جنگ]] خواسته بودی، بدان‌که من با آتش‌افروزان [[جنگ]] آن‌قدر می‌جنگم تا به [[رحمت خدا]] بپیوندم. نه انبوه زیاد [[مردم]] دور و برم بر [[عزت]] و بزرگی‌ام می‌افزاید و نه پراکندگی آن‌ها از پیرامونم، وحشت‌زده و هراسانم می‌کند. [[گمان]] مدار که پسر پدرت (هر چند هم یکه و تنها بماند) [[زبون]] و بیچاره شود، یا از روی [[سستی]] و [[ناتوانی]] از میدان [[کارزار]] به‌در رود. او کسی نیست که زمامش را به دست این و آن بسپارد، یا کمرش را برای سواری دادن آماده بدارد. ولی چنان‌که شاعر [[قبیله]] بنی‌سلیم می‌گوید: اگر از من بپرسی "حال تو چون است؟" بدان‌که من در برابر سختی‌های روزگار [[شکیبا]] و پایدارم؛ برایم ناگوار و گران می‌آید که بر چهره‌ام گرد [[اندوه]] دیده شود و آن وقت با این حالتم [[دشمن]] را به [[سرزنش]] کردن و [[دوست]] را به [[غم]] خوردن وادارم
<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 783.</ref>.
<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 783.</ref>.
== پرسش‌های وابسته ==


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۴۵


مقدمه

فرازی از نامه

  • اما نظرم را که درباره جنگ خواسته بودی، بدان‌که من با آتش‌افروزان جنگ آن‌قدر می‌جنگم تا به رحمت خدا بپیوندم. نه انبوه زیاد مردم دور و برم بر عزت و بزرگی‌ام می‌افزاید و نه پراکندگی آن‌ها از پیرامونم، وحشت‌زده و هراسانم می‌کند. گمان مدار که پسر پدرت (هر چند هم یکه و تنها بماند) زبون و بیچاره شود، یا از روی سستی و ناتوانی از میدان کارزار به‌در رود. او کسی نیست که زمامش را به دست این و آن بسپارد، یا کمرش را برای سواری دادن آماده بدارد. ولی چنان‌که شاعر قبیله بنی‌سلیم می‌گوید: اگر از من بپرسی "حال تو چون است؟" بدان‌که من در برابر سختی‌های روزگار شکیبا و پایدارم؛ برایم ناگوار و گران می‌آید که بر چهره‌ام گرد اندوه دیده شود و آن وقت با این حالتم دشمن را به سرزنش کردن و دوست را به غم خوردن وادارم

[۳].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس