جریر بن اوس طائی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
وی [[جریر بن اوس بن حارثة بن لام طائی]]<ref>سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۶۷۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref> از [[قبیله طی]] است<ref>ابن حزم، جمهره، ص۳۹۹؛ ابن سلام، ابوعبید القاسم، کتاب النسب، ص۳۲۷.</ref>. جریر در حالی [[خدمت]] [[پیامبر]] رسید و [[اسلام]] آورد که [[حضرت]] از [[جنگ تبوک]] برمی‌گشت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. برخی او را با برادرش [[خریم بن اوس طائی|خریم]] [[اشتباه]] گرفته‌اند، ولی ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref> آنان را [[برادر]] دانسته، می‌گوید: هر دو با هم خدمت پیامبر رسیدند و [[شعر]] [[عباس بن عبدالمطلب]] را که در [[مدح]] پیامبر بود برای حضرت خواندند. وی عموی [[عروة بن مضرس طائی]]<ref>صحابی و از بزرگان قبیلة طی بود.</ref> است<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref>.
وی [[جریر بن اوس بن حارثة بن لام طائی]]<ref>سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۶۷۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref> از [[قبیله طی]] است<ref>ابن حزم، جمهره، ص۳۹۹؛ ابن سلام، ابوعبید القاسم، کتاب النسب، ص۳۲۷.</ref>. جریر در حالی [[خدمت]] [[پیامبر]] رسید و [[اسلام]] آورد که [[حضرت]] از [[جنگ تبوک]] برمی‌گشت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. برخی او را با برادرش [[خریم بن اوس طائی|خریم]] [[اشتباه]] گرفته‌اند، ولی ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref> آنان را [[برادر]] دانسته، می‌گوید: هر دو با هم خدمت پیامبر رسیدند و [[شعر]] [[عباس بن عبدالمطلب]] را که در [[مدح]] پیامبر بود برای حضرت خواندند. وی عموی [[عروة بن مضرس طائی]]<ref>صحابی و از بزرگان قبیلة طی بود.</ref> است<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref>.


روزی [[معاویه]] به جریر گفت: «[[سید]]» نزد شما کیست؟ پاسخ داد: کسی که به نیازمند ما کمک کند و از [[جاهل]] ما [[چشم پوشی]] کند و از لغزش‌های ما بگذرد. معاویه او را [[تحسین]] کرد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. [[صحابی]] دیگری به همین نام وجود دارد که لقبش اسلمی است و [[روایت]] [[حرمت]] گوشت خرگوش به دلیل حیض شدنش، از طریق وی نقل شده است<ref>ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۴۳۳.</ref> که با توجه به<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۴.</ref>. او خیلی زود [[مسلمان]] شد و در [[غزوه أحد]] شرکت کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۳۸.</ref>. [[اسامه]] از پدرش زید نقل کرده است که [[جعال بن سراقه]] در حالی که سخت [[غمگین]] بود و به [[سختی]] نفس می‌کشید، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} عازم [[احد]] شد و در ابتدای حرکت، آهی کشید و به آن حضرت عرض کرد: یا [[رسول الله]]، به من گفته‌اند فردا شما (پیامبر) کشته می‌شوی! رسول خدا{{صل}} با [[محبت]] دست به سینه او گذاشت و فرمود: « آیا چنین نیست که همه [[روزگار]] را فردا تشکیل می‌دهد»<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵.</ref>. گفته شده وی و [[ابو بردة بن نیار]]، آخرین نفری بودند که در احد پس از کشته شدن [[مسلمانان]] از [[کوه]] برگشتند و به مسلمانان پیوستند. واقدی به سند خود از [[عمر بن حکم]] می‌گوید: [[ابلیس]] در [[جنگ احد]] به شکل جعال بن سراقه درآمد و سه مرتبه فریاد کشید: [[محمد]] کشته شد، و [[مردم]] از هر سوی گریختند. [[عمر بن خطاب]] می‌گوید: به دلیل شنیدن این صدای مانند ماده بز کوهی به کوه گریختم<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۴۱.</ref>. اینکه ابلیس به شکل جعال درآمد، برای او [[گرفتاری]] درست شد و مسلمانان درصدد برآمدند او را بکشند. [[خوات بن جبیر]] و [[ابوبردة بن نیار]] [[گواهی]] دادند جعال در کنار آنان بر [[ضد]] [[مشرکان]] می‌جنگید و فریاد زننده غیر جعال بوده است<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>.
روزی [[معاویه]] به جریر گفت: «[[سید]]» نزد شما کیست؟ پاسخ داد: کسی که به نیازمند ما کمک کند و از [[جاهل]] ما [[چشم پوشی]] کند و از لغزش‌های ما بگذرد. معاویه او را [[تحسین]] کرد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. [[صحابی]] دیگری به همین نام وجود دارد که لقبش اسلمی است و [[روایت]] [[حرمت]] گوشت خرگوش به دلیل حیض شدنش، از طریق وی نقل شده است<ref>ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۴۳۳.</ref> که با توجه به [[لقب]] اینها، یعنی طانی و اسلمی، به نظر می‌رسد اینها دو نفرند. افزون بر آنکه هیچ کدام از صحابه‌نگاران از [[جریر بن اوس اسلمی]] یاد نکرده‌اند.<ref>[[عظیم ابوالقاسمی|ابوالقاسمی، عظیم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.</ref>
 
 
 
 
 
 
<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۴.</ref>. او خیلی زود [[مسلمان]] شد و در [[غزوه أحد]] شرکت کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۳۸.</ref>. [[اسامه]] از پدرش زید نقل کرده است که [[جعال بن سراقه]] در حالی که سخت [[غمگین]] بود و به [[سختی]] نفس می‌کشید، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} عازم [[احد]] شد و در ابتدای حرکت، آهی کشید و به آن حضرت عرض کرد: یا [[رسول الله]]، به من گفته‌اند فردا شما (پیامبر) کشته می‌شوی! رسول خدا{{صل}} با [[محبت]] دست به سینه او گذاشت و فرمود: « آیا چنین نیست که همه [[روزگار]] را فردا تشکیل می‌دهد»<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵.</ref>. گفته شده وی و [[ابو بردة بن نیار]]، آخرین نفری بودند که در احد پس از کشته شدن [[مسلمانان]] از [[کوه]] برگشتند و به مسلمانان پیوستند. واقدی به سند خود از [[عمر بن حکم]] می‌گوید: [[ابلیس]] در [[جنگ احد]] به شکل جعال بن سراقه درآمد و سه مرتبه فریاد کشید: [[محمد]] کشته شد، و [[مردم]] از هر سوی گریختند. [[عمر بن خطاب]] می‌گوید: به دلیل شنیدن این صدای مانند ماده بز کوهی به کوه گریختم<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۴۱.</ref>. اینکه ابلیس به شکل جعال درآمد، برای او [[گرفتاری]] درست شد و مسلمانان درصدد برآمدند او را بکشند. [[خوات بن جبیر]] و [[ابوبردة بن نیار]] [[گواهی]] دادند جعال در کنار آنان بر [[ضد]] [[مشرکان]] می‌جنگید و فریاد زننده غیر جعال بوده است<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>.


در [[جنگ ذات الرقاع]] (سال چهارم) [[رسول خدا]]{{صل}}، جعیل بن سراقه را در [[مقام]] مژده رسان عازم [[مدینه]] کرد تا خبر [[سلامت]] ایشان و مسلمانان را به [[آگاهی]] [[مردم مدینه]] برساند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۲، ص۴۷.</ref>. او در [[جنگ]] [[بنی قریظه]] (سال پنجم) یک چشمش را از دست داد<ref>ابن نعیم، ج۲، ص۶۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۶۱۶.</ref> و در [[روز]] [[احزاب]] همراه مسلمانان مشغول کندن [[خندق]] بود. در همان روز به دستور رسول خدا{{صل}}، همه [[اهل]] خندق را برای خوردن خرمایی که [[عمره]] برای پدرش رواحه آورده و به [[برکت]] دعای آن [[حضرت]] زیاد شده بود، [[دعوت]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۶.</ref>. در [[شعبان]] [[سال]] ششم، هنگام عزیمت رسول خدا{{صل}} به سوی [[بنی مصطلق]]، [[جانشین]] آن حضرت در مدینه شد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۷.</ref>، ولی [[موسی بن عقبه]]، او را حاضر در جنگ بنی مصطلق دانسته است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref> قول موسی بن عقبه را منافی با [[جانشینی]] وی در [[مدینه]]، و همین را [[شاهد]] بر دو نفر بودن جعیل و جعال می‌داند، در حالی که هیچ شاهدی برای مدعای [[ابن حجر]] وجود ندارد. جعال در [[شوال]] سال ششم در [[سریه کرز بن جابر]] به ناحیه ذی الجذر شرکت کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۱.</ref> و در [[جنگ خیبر]] نیز همراه آن [[حضرت]] بود و [[پیام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را مبنی بر کشته شدن مرحب و [[نزول آیات]] مربوط به [[ارث]] [[دختران]] را برای [[محمود بن مسلمة]] برد که به وسیله مرحب سنگ خورده بود و در آستانه [[شهادت]]، نگران ارث بردن دختران خود بود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۸.</ref>.
در [[جنگ ذات الرقاع]] (سال چهارم) [[رسول خدا]]{{صل}}، جعیل بن سراقه را در [[مقام]] مژده رسان عازم [[مدینه]] کرد تا خبر [[سلامت]] ایشان و مسلمانان را به [[آگاهی]] [[مردم مدینه]] برساند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۲، ص۴۷.</ref>. او در [[جنگ]] [[بنی قریظه]] (سال پنجم) یک چشمش را از دست داد<ref>ابن نعیم، ج۲، ص۶۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۶۱۶.</ref> و در [[روز]] [[احزاب]] همراه مسلمانان مشغول کندن [[خندق]] بود. در همان روز به دستور رسول خدا{{صل}}، همه [[اهل]] خندق را برای خوردن خرمایی که [[عمره]] برای پدرش رواحه آورده و به [[برکت]] دعای آن [[حضرت]] زیاد شده بود، [[دعوت]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۶.</ref>. در [[شعبان]] [[سال]] ششم، هنگام عزیمت رسول خدا{{صل}} به سوی [[بنی مصطلق]]، [[جانشین]] آن حضرت در مدینه شد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۷.</ref>، ولی [[موسی بن عقبه]]، او را حاضر در جنگ بنی مصطلق دانسته است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref> قول موسی بن عقبه را منافی با [[جانشینی]] وی در [[مدینه]]، و همین را [[شاهد]] بر دو نفر بودن جعیل و جعال می‌داند، در حالی که هیچ شاهدی برای مدعای [[ابن حجر]] وجود ندارد. جعال در [[شوال]] سال ششم در [[سریه کرز بن جابر]] به ناحیه ذی الجذر شرکت کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۱.</ref> و در [[جنگ خیبر]] نیز همراه آن [[حضرت]] بود و [[پیام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را مبنی بر کشته شدن مرحب و [[نزول آیات]] مربوط به [[ارث]] [[دختران]] را برای [[محمود بن مسلمة]] برد که به وسیله مرحب سنگ خورده بود و در آستانه [[شهادت]]، نگران ارث بردن دختران خود بود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۸.</ref>.


رسول خدا{{صل}} پس از [[پیروزی]] در جِعِرَّانِه، از [[غنایم]] [[حنین]] به کسانی که می‌خواست [[دل]] آنان را به دست آورد، فراوان عطا کرد. [[سعد بن ابی وقاص]] وقتی عطایای آن حضرت را به دیگران دید، گفت: ای رسول خدا{{صل}}! به [[عیینة بن حصین]] و [[أقرع بن حابس]] و عده‌ای دیگر صد شتر صد شتر بخشیدی، ولی [[جعیل بن سراقه]] را به حال خود رها کردی. حضرت فرمود: «[[سوگند]] به کسی که [[جان]] من در دست اوست، جعیل بن سراقه بسیار بهتر از جهانی آکنده از مانند عینه و [[اقرع]] است. من برای به دست آوردن دل آنان و [[مسلمان]] شدنشان به ایشان بخشیدم و جعیل را به اسلامش واگذاشتم»<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۱۳۹؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، شرح الأخبار، ج۱، ص۳۱۷؛ ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند، ج۲، ص۷۰.</ref>. در [[روایت]] [[ابوسالم جیشانی]] آمده است: رسول خدا از [[ابوذر]] پرسید: جعبل را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: [[فقیری]] مانند دیگر [[فقیران]]. سپس پرسید: فلانی را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: مهتر [[پیشوایان]]. حضرت فرمود: «جعیل بهتر از جهانی آکنده از آن آدم‌هاست». [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۶.</ref>، سند این روایت را صحیح دانسته است. وی پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} زنده بوده و گزارش شرکت جعال ([[جمیل]]) در [[جنگ تبوک]] نیز آمده است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.</ref>
رسول خدا{{صل}} پس از [[پیروزی]] در جِعِرَّانِه، از [[غنایم]] [[حنین]] به کسانی که می‌خواست [[دل]] آنان را به دست آورد، فراوان عطا کرد. [[سعد بن ابی وقاص]] وقتی عطایای آن حضرت را به دیگران دید، گفت: ای رسول خدا{{صل}}! به [[عیینة بن حصین]] و [[أقرع بن حابس]] و عده‌ای دیگر صد شتر صد شتر بخشیدی، ولی [[جعیل بن سراقه]] را به حال خود رها کردی. حضرت فرمود: «[[سوگند]] به کسی که [[جان]] من در دست اوست، جعیل بن سراقه بسیار بهتر از جهانی آکنده از مانند عینه و [[اقرع]] است. من برای به دست آوردن دل آنان و [[مسلمان]] شدنشان به ایشان بخشیدم و جعیل را به اسلامش واگذاشتم»<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۱۳۹؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، شرح الأخبار، ج۱، ص۳۱۷؛ ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند، ج۲، ص۷۰.</ref>. در [[روایت]] [[ابوسالم جیشانی]] آمده است: رسول خدا از [[ابوذر]] پرسید: جعبل را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: [[فقیری]] مانند دیگر [[فقیران]]. سپس پرسید: فلانی را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: مهتر [[پیشوایان]]. حضرت فرمود: «جعیل بهتر از جهانی آکنده از آن آدم‌هاست». [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۶.</ref>، سند این روایت را صحیح دانسته است. وی پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} زنده بوده و گزارش شرکت جعال ([[جمیل]]) در [[جنگ تبوک]] نیز آمده است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref>
 
.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۱۵

آشنایی اجمالی

وی جریر بن اوس بن حارثة بن لام طائی[۱] از قبیله طی است[۲]. جریر در حالی خدمت پیامبر رسید و اسلام آورد که حضرت از جنگ تبوک برمی‌گشت[۳]. برخی او را با برادرش خریم اشتباه گرفته‌اند، ولی ابن عبدالبر[۴] آنان را برادر دانسته، می‌گوید: هر دو با هم خدمت پیامبر رسیدند و شعر عباس بن عبدالمطلب را که در مدح پیامبر بود برای حضرت خواندند. وی عموی عروة بن مضرس طائی[۵] است[۶].

روزی معاویه به جریر گفت: «سید» نزد شما کیست؟ پاسخ داد: کسی که به نیازمند ما کمک کند و از جاهل ما چشم پوشی کند و از لغزش‌های ما بگذرد. معاویه او را تحسین کرد[۷]. صحابی دیگری به همین نام وجود دارد که لقبش اسلمی است و روایت حرمت گوشت خرگوش به دلیل حیض شدنش، از طریق وی نقل شده است[۸] که با توجه به لقب اینها، یعنی طانی و اسلمی، به نظر می‌رسد اینها دو نفرند. افزون بر آنکه هیچ کدام از صحابه‌نگاران از جریر بن اوس اسلمی یاد نکرده‌اند.[۹]




[۱۰]. او خیلی زود مسلمان شد و در غزوه أحد شرکت کرد[۱۱]. اسامه از پدرش زید نقل کرده است که جعال بن سراقه در حالی که سخت غمگین بود و به سختی نفس می‌کشید، همراه رسول خدا(ص) عازم احد شد و در ابتدای حرکت، آهی کشید و به آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله، به من گفته‌اند فردا شما (پیامبر) کشته می‌شوی! رسول خدا(ص) با محبت دست به سینه او گذاشت و فرمود: « آیا چنین نیست که همه روزگار را فردا تشکیل می‌دهد»[۱۲]. گفته شده وی و ابو بردة بن نیار، آخرین نفری بودند که در احد پس از کشته شدن مسلمانان از کوه برگشتند و به مسلمانان پیوستند. واقدی به سند خود از عمر بن حکم می‌گوید: ابلیس در جنگ احد به شکل جعال بن سراقه درآمد و سه مرتبه فریاد کشید: محمد کشته شد، و مردم از هر سوی گریختند. عمر بن خطاب می‌گوید: به دلیل شنیدن این صدای مانند ماده بز کوهی به کوه گریختم[۱۳]. اینکه ابلیس به شکل جعال درآمد، برای او گرفتاری درست شد و مسلمانان درصدد برآمدند او را بکشند. خوات بن جبیر و ابوبردة بن نیار گواهی دادند جعال در کنار آنان بر ضد مشرکان می‌جنگید و فریاد زننده غیر جعال بوده است[۱۴].

در جنگ ذات الرقاع (سال چهارم) رسول خدا(ص)، جعیل بن سراقه را در مقام مژده رسان عازم مدینه کرد تا خبر سلامت ایشان و مسلمانان را به آگاهی مردم مدینه برساند[۱۵]. او در جنگ بنی قریظه (سال پنجم) یک چشمش را از دست داد[۱۶] و در روز احزاب همراه مسلمانان مشغول کندن خندق بود. در همان روز به دستور رسول خدا(ص)، همه اهل خندق را برای خوردن خرمایی که عمره برای پدرش رواحه آورده و به برکت دعای آن حضرت زیاد شده بود، دعوت کرد[۱۷]. در شعبان سال ششم، هنگام عزیمت رسول خدا(ص) به سوی بنی مصطلق، جانشین آن حضرت در مدینه شد[۱۸]، ولی موسی بن عقبه، او را حاضر در جنگ بنی مصطلق دانسته است. ابن حجر[۱۹] قول موسی بن عقبه را منافی با جانشینی وی در مدینه، و همین را شاهد بر دو نفر بودن جعیل و جعال می‌داند، در حالی که هیچ شاهدی برای مدعای ابن حجر وجود ندارد. جعال در شوال سال ششم در سریه کرز بن جابر به ناحیه ذی الجذر شرکت کرد[۲۰] و در جنگ خیبر نیز همراه آن حضرت بود و پیام رسول خدا(ص) را مبنی بر کشته شدن مرحب و نزول آیات مربوط به ارث دختران را برای محمود بن مسلمة برد که به وسیله مرحب سنگ خورده بود و در آستانه شهادت، نگران ارث بردن دختران خود بود[۲۱].

رسول خدا(ص) پس از پیروزی در جِعِرَّانِه، از غنایم حنین به کسانی که می‌خواست دل آنان را به دست آورد، فراوان عطا کرد. سعد بن ابی وقاص وقتی عطایای آن حضرت را به دیگران دید، گفت: ای رسول خدا(ص)! به عیینة بن حصین و أقرع بن حابس و عده‌ای دیگر صد شتر صد شتر بخشیدی، ولی جعیل بن سراقه را به حال خود رها کردی. حضرت فرمود: «سوگند به کسی که جان من در دست اوست، جعیل بن سراقه بسیار بهتر از جهانی آکنده از مانند عینه و اقرع است. من برای به دست آوردن دل آنان و مسلمان شدنشان به ایشان بخشیدم و جعیل را به اسلامش واگذاشتم»[۲۲]. در روایت ابوسالم جیشانی آمده است: رسول خدا از ابوذر پرسید: جعبل را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: فقیری مانند دیگر فقیران. سپس پرسید: فلانی را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: مهتر پیشوایان. حضرت فرمود: «جعیل بهتر از جهانی آکنده از آن آدم‌هاست». ابن حجر[۲۳]، سند این روایت را صحیح دانسته است. وی پس از رحلت رسول خدا(ص) زنده بوده و گزارش شرکت جعال (جمیل) در جنگ تبوک نیز آمده است[۲۴]

.[۲۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۶۷۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.
  2. ابن حزم، جمهره، ص۳۹۹؛ ابن سلام، ابوعبید القاسم، کتاب النسب، ص۳۲۷.
  3. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.
  4. ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.
  5. صحابی و از بزرگان قبیلة طی بود.
  6. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.
  7. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.
  8. ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۴۳۳.
  9. ابوالقاسمی، عظیم، مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۴.
  11. ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۳۸.
  12. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵.
  13. واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۴۱.
  14. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۲.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری ج۲، ص۴۷.
  16. ابن نعیم، ج۲، ص۶۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۶۱۶.
  17. واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۶.
  18. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۷.
  19. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.
  20. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۱.
  21. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۸.
  22. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۱۳۹؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، شرح الأخبار، ج۱، ص۳۱۷؛ ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند، ج۲، ص۷۰.
  23. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۶.
  24. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.
  25. محمدی، رمضان، مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.