۶۴٬۶۴۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(206\,242\,\s299\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(...) |
جز (جایگزینی متن - '</ref>.↵↵{{مدخل امام علی}}' به '</ref>. == جستارهای وابسته == {{مدخل امام علی}}') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
* [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: چون [[پیامبر خدا]] به سوی [[بنی نضیر]] رو آورد، آنان را محاصره کرد و [[خیمه]] فرماندهیاش را در دورترین نقطه دشت متعلق به بنی حُطَمه بر پا کرد و چون [[شب]] در رسید، مردی از [[بنی نضیر]]، تیری به سوی آن [خیمه] پرتاب نمود که به [[خیمه]] اصابت کرد. پس [[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] داد که خیمهاش را به دامنه کوه، منتقل کنند و [[مهاجران]] و [[انصار]]، گِردش را گرفتند. چون [[تاریکی]] همه جا را فرا گرفت، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} را نیافتند. [[مردم]] گفتند: ای [[پیامبر خدا]]! [[علی]] را نمیبینیم؟ فرمود: "[[گمان]] دارم که در پی [[اصلاح]] کار شماست". طولی نکشید که [[علی]]{{ع}}، سرِ [[یهودی]] تیرانداز را که "عزورا" نامیده میشد، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آورد و آن را پیش ایشان افکند. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چگونه این کار را کردی؟". گفت: من دیدم که این خبیث، گستاخ و نترس است. پس به کمینش نشستم و [با خود] گفتم: نکند که جرئت کند و در [[تاریکی]] [[شب]]، در پی غافلگیر کردن ما باشد که دیدم با شمشیرِ کشیده و همراه با نُه نفر از [[یاران]] یهودیاش پیش میآید. به او حمله کردم و سخت گرفتم تا وی را کشتم و یارانش گریختند و خیلی دور نشدهاند، و اگر چند نفر با من بفرستی، [[امید]] دارم به آنان دست یابم. [[پیامبر خدا]]، ده نفر را با او روانه کرد که در میان آنان، ابو دُجانه سِماک بن خَرَشَه و [[سهل بن حنیف]] هم بودند که پیش از آنکه [آنان] به دژ [[پناه]] برند، به آنان رسیدند و همه آنها را کشتند و سرهایشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. ایشان هم [[فرمان]] داد که آنها را در یکی از چاههای بنی حُطَمه بیندازند و آن [اقدامات]، سبب [[فتح]] دژهای [[بنی نضیر]] شد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۹۲.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۱.</ref>. | * [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: چون [[پیامبر خدا]] به سوی [[بنی نضیر]] رو آورد، آنان را محاصره کرد و [[خیمه]] فرماندهیاش را در دورترین نقطه دشت متعلق به بنی حُطَمه بر پا کرد و چون [[شب]] در رسید، مردی از [[بنی نضیر]]، تیری به سوی آن [خیمه] پرتاب نمود که به [[خیمه]] اصابت کرد. پس [[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] داد که خیمهاش را به دامنه کوه، منتقل کنند و [[مهاجران]] و [[انصار]]، گِردش را گرفتند. چون [[تاریکی]] همه جا را فرا گرفت، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} را نیافتند. [[مردم]] گفتند: ای [[پیامبر خدا]]! [[علی]] را نمیبینیم؟ فرمود: "[[گمان]] دارم که در پی [[اصلاح]] کار شماست". طولی نکشید که [[علی]]{{ع}}، سرِ [[یهودی]] تیرانداز را که "عزورا" نامیده میشد، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آورد و آن را پیش ایشان افکند. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چگونه این کار را کردی؟". گفت: من دیدم که این خبیث، گستاخ و نترس است. پس به کمینش نشستم و [با خود] گفتم: نکند که جرئت کند و در [[تاریکی]] [[شب]]، در پی غافلگیر کردن ما باشد که دیدم با شمشیرِ کشیده و همراه با نُه نفر از [[یاران]] یهودیاش پیش میآید. به او حمله کردم و سخت گرفتم تا وی را کشتم و یارانش گریختند و خیلی دور نشدهاند، و اگر چند نفر با من بفرستی، [[امید]] دارم به آنان دست یابم. [[پیامبر خدا]]، ده نفر را با او روانه کرد که در میان آنان، ابو دُجانه سِماک بن خَرَشَه و [[سهل بن حنیف]] هم بودند که پیش از آنکه [آنان] به دژ [[پناه]] برند، به آنان رسیدند و همه آنها را کشتند و سرهایشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. ایشان هم [[فرمان]] داد که آنها را در یکی از چاههای بنی حُطَمه بیندازند و آن [اقدامات]، سبب [[فتح]] دژهای [[بنی نضیر]] شد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۹۲.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۱.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | |||
{{مدخل امام علی}} | {{مدخل امام علی}} | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |