←جریان ارتداد قبایل
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
== عبدالقیس پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} == | == عبدالقیس پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} == | ||
=== جریان | === عبدالقیس و جریان ارتداد === | ||
پس از [[رحلت پیامبر]])ص) و درگذشت [[منذر بن ساوی]]، [[جزیرة العرب]] و بحرین را [[آشوب]] فرا گرفت. قبایل [[بکر بن وائل]] و بسیاری از [[قبایل]] دیگر، از [[اسلام]] رو بر گرداندند و با افراشتن [[علم]] [[طغیان]] بر [[ضد]] [[حکومت مدینه]] صف آرایی کردند. در این میان، بنی عبدالقیس با [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[جارود بن معلی]]، در اسلام [[ثابت قدم]] ماندند. [[جارود]] با [[زیرکی]] و دانائی، [[شبهه]] را از قومش زدود و درجواب آن دسته از [[قوم]] که به او گفتند: «اگر محمد [[پیغمبر]] بود هرگز نمیمرد» [[وفات]] [[پیامبران]] متعدد [[خداوند]] را یادآور شد و پاسخ داد: «محمد هم مانند آنان وفات یافت و من [[گواهی]] میدهم که [[لا اله الا الله]] و محمد [[رسول الله]]». بدین ترتیب، عبدالقیسیها با [[تصدیق]] سخنان بزرگ قوم خود، در اسلامشان [[پایدار]] ماندند<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.</ref> و حتی سی سوار هم، به سرداری [[ابان بن سعید]] جهت [[یاری]] [[ابوبکر]] روانه [[مدینه]] کردند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۱.</ref> اما قبایل بنی [[بکر بن وائل]] که از قدیم با این قوم در [[اختلاف]] و [[کشمکش]] بودند، با سخن از [[برتری]] خود بر [[آل]] عبدالقیس در نزد شاه [[ایران]]، [[تأیید]] او را برای [[پادشاهی]] منذر بن نعمان بر [[بحرین]] به دست آوردند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.</ref> و با سپاهی متشکل از سه هزار بنی بکری و هفت هزار [[ایرانی]] به [[رهبری]] [[حُطَم بن ضبیعه]] و نیز [[طَبیان بن عمر]] و [[مِسمَع بن مالک]] به سوی بحرین [[لشکر]] کشیدند که پس از [[الحاق]] قبایل سبابجه <ref>السبیجی که جمع آن میشود السبابجه. یکی از اقوام بومی سند که در دریانوردی مهارت داشتند و به مرور زمان در سرزمینهای حاشیه خلیج فارس سکناگزیده و در تحولات منطقه ای ایفای نقش کردند. (جوالیقی، المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، ص۱۸۳)</ref> در بین راه به آنان،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۳۹.</ref> به [[امید]] بر تخت نشاندن منذر بن نعمان، در برابر [[سپاه]] چهار هزار نفری عبدالقیسیها و هم پیمانانشان صف آرایی کردند. بنی عبدالقیس به [[رهبری]] [[جارود بن معلی]]، در ابتدای [[نبرد]]، در میان [[سپاهیان]] منذر [[شمشیر]] انداخته و بسیاری از [[سربازان]] [[عربی]] و عجمی او را از پای درآوردند. اما با [[مقاومت]] [[قبایل]] و سربازان تحت [[فرماندهی]] منذر، بالاجبار به هَجَر عقب نشستند و در [[دژ]] جُواثا<ref>دژی از آن عبدالقیس در بحرین که اهالی آن در زمان ارتداد دراسلامشان پایدار ماندند. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۶)</ref>و [[برج]] و باروی [[شهر]] «دارین» به محاصره در افتادند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۹.</ref> تا این که توانستند با [[حمله]] غافلگیران [[علاء حضرمی]] و با خروج به موقع از دژهایشان، مرتدین را [[سرکوب]] کرده و با به [[هلاکت]] منذر بن نعمان در کنار دژ چواثا از [[مهلکه]] [[جان]] [[بدر]] برند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۱.</ref> منذر که [[عرب]] او را «[[غرور]]» مینامید هشت ماه بیشتر [[پادشاهی]] نکرد.<ref> اصفهانی، تاریخ پیامبران و پادشاهان، ص۱۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۷۶۴.</ref> مقارن با این تحولات، [[فیروز]] پسر چشیش- عامل شاهنشاه ساسانی در زاره <ref>زاره شهری است از شهرهای بحرین. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۷).</ref>- [[علم]] [[طغیان]] برداشت و با سنگر گرفتن در این شهر و [[یاری]] گرفتن از [[زرتشتیان]] [[قطیف]]، سپاهیان [[خلیفه اول]] را در چند نوبت [[شکست]] داد تا این که در آغاز [[خلافت]] [[خلیفه دوم]]، علاء حضرمی زاره را [[تسخیر]] کرد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۴؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۱۱.</ref> و مرزبان زاره، در یک [[نبرد تن به تن]] توسط [[براء بن مالک]] کشته شد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۵.</ref> بدینسان، زاره [[سقوط]] کرد و شهرهای دارین، شاپور و [[غابه]] نیز به [[سرنوشت]] آن دچار شدند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۴.</ref> همزمان با فروکش کردن [[شورش]] [[بحرین]]، [[فتنه]] عمان که رهبری آن بهدست [[لقیط بن مالک ذوالتاج]] بود، [[مسلمانان]] را در شرایط [[دشواری]] قرار داد. چندان که اگر مدد قبایل [[عبدالقیس]]-به رهبری [[سیحان بن صوحان]]- و [[بنی ناجیه]]- به سرداری [[خُویت بن راشد]]- نبود، [[سپاهیان]] [[مسلمان]] در [[نبرد]] [[دژ]] دَبا<ref>از شهرهای عمان، نامش در اشعار و ایام العربها و الفتوح بسیار آمده است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۴۳)</ref> نابود میشدند. با [[سرکوب]] [[شورشیان]] عمان، بسیاری از آنان به عنوان [[اسیر]] به [[مدینه]] فرستاده شدند و [[ابوبکر]]، هر کدام را به چهارصد درهم فروخت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۵۱؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۹.</ref> [[عکرمه بن ابی جهل]]، یکی دیگر از [[سرداران]] [[خلافت]]، در یک [[سفر]] نظامی به اقلیم مُهره، موفق شد در یک نبرد سنگین، [[مصبح بنی محاربی]]- از [[عبدالقیس]]- را با کمک [[قبایل]] عبدالقیس و [[بنی ناجیه]] مغلوب و متواری نماید.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۴۹.</ref>-<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۶-۱۳۸.</ref> | {{همچنین|جریان ارتداد}} | ||
پس از [[رحلت پیامبر]])ص) و درگذشت [[منذر بن ساوی]]، [[جزیرة العرب]] و بحرین را [[آشوب]] فرا گرفت. قبایل [[بکر بن وائل]] و بسیاری از [[قبایل]] دیگر، از [[اسلام]] رو بر گرداندند و با افراشتن [[علم]] [[طغیان]] بر [[ضد]] [[حکومت مدینه]] صف آرایی کردند. در این میان، بنی عبدالقیس با [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[جارود بن معلی]]، در اسلام [[ثابت قدم]] ماندند. [[جارود]] با [[زیرکی]] و دانائی، [[شبهه]] را از قومش زدود و درجواب آن دسته از [[قوم]] که به او گفتند: «اگر محمد [[پیغمبر]] بود هرگز نمیمرد» [[وفات]] [[پیامبران]] متعدد [[خداوند]] را یادآور شد و پاسخ داد: «محمد هم مانند آنان وفات یافت و من [[گواهی]] میدهم که [[لا اله الا الله]] و محمد [[رسول الله]]». بدین ترتیب، عبدالقیسیها با [[تصدیق]] سخنان بزرگ قوم خود، در اسلامشان [[پایدار]] ماندند<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.</ref> و حتی سی سوار هم، به سرداری [[ابان بن سعید]] جهت [[یاری]] [[ابوبکر]] روانه [[مدینه]] کردند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۱.</ref> اما قبایل بنی [[بکر بن وائل]] که از قدیم با این قوم در [[اختلاف]] و [[کشمکش]] بودند، با سخن از [[برتری]] خود بر [[آل]] عبدالقیس در نزد شاه [[ایران]]، [[تأیید]] او را برای [[پادشاهی]] منذر بن نعمان بر [[بحرین]] به دست آوردند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.</ref> و با سپاهی متشکل از سه هزار بنی بکری و هفت هزار [[ایرانی]] به [[رهبری]] [[حُطَم بن ضبیعه]] و نیز [[طَبیان بن عمر]] و [[مِسمَع بن مالک]] به سوی بحرین [[لشکر]] کشیدند که پس از [[الحاق]] قبایل سبابجه <ref>السبیجی که جمع آن میشود السبابجه. یکی از اقوام بومی سند که در دریانوردی مهارت داشتند و به مرور زمان در سرزمینهای حاشیه خلیج فارس سکناگزیده و در تحولات منطقه ای ایفای نقش کردند. (جوالیقی، المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، ص۱۸۳)</ref> در بین راه به آنان،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۳۹.</ref> به [[امید]] بر تخت نشاندن منذر بن نعمان، در برابر [[سپاه]] چهار هزار نفری عبدالقیسیها و هم پیمانانشان صف آرایی کردند. بنی عبدالقیس به [[رهبری]] [[جارود بن معلی]]، در ابتدای [[نبرد]]، در میان [[سپاهیان]] منذر [[شمشیر]] انداخته و بسیاری از [[سربازان]] [[عربی]] و عجمی او را از پای درآوردند. اما با [[مقاومت]] [[قبایل]] و سربازان تحت [[فرماندهی]] منذر، بالاجبار به هَجَر عقب نشستند و در [[دژ]] جُواثا<ref>دژی از آن عبدالقیس در بحرین که اهالی آن در زمان ارتداد دراسلامشان پایدار ماندند. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۶)</ref>و [[برج]] و باروی [[شهر]] «دارین» به محاصره در افتادند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۹.</ref> تا این که توانستند با [[حمله]] غافلگیران [[علاء حضرمی]] و با خروج به موقع از دژهایشان، مرتدین را [[سرکوب]] کرده و با به [[هلاکت]] منذر بن نعمان در کنار دژ چواثا از [[مهلکه]] [[جان]] [[بدر]] برند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۱.</ref> منذر که [[عرب]] او را «[[غرور]]» مینامید هشت ماه بیشتر [[پادشاهی]] نکرد.<ref> اصفهانی، تاریخ پیامبران و پادشاهان، ص۱۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۷۶۴.</ref> مقارن با این تحولات، [[فیروز]] پسر چشیش- عامل شاهنشاه ساسانی در زاره <ref>زاره شهری است از شهرهای بحرین. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۷).</ref>- [[علم]] [[طغیان]] برداشت و با سنگر گرفتن در این شهر و [[یاری]] گرفتن از [[زرتشتیان]] [[قطیف]]، سپاهیان [[خلیفه اول]] را در چند نوبت [[شکست]] داد تا این که در آغاز [[خلافت]] [[خلیفه دوم]]، علاء حضرمی زاره را [[تسخیر]] کرد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۴؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۱۱.</ref> و مرزبان زاره، در یک [[نبرد تن به تن]] توسط [[براء بن مالک]] کشته شد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۵.</ref> بدینسان، زاره [[سقوط]] کرد و شهرهای دارین، شاپور و [[غابه]] نیز به [[سرنوشت]] آن دچار شدند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۴.</ref> همزمان با فروکش کردن [[شورش]] [[بحرین]]، [[فتنه]] عمان که رهبری آن بهدست [[لقیط بن مالک ذوالتاج]] بود، [[مسلمانان]] را در شرایط [[دشواری]] قرار داد. چندان که اگر مدد قبایل [[عبدالقیس]]-به رهبری [[سیحان بن صوحان]]- و [[بنی ناجیه]]- به سرداری [[خُویت بن راشد]]- نبود، [[سپاهیان]] [[مسلمان]] در [[نبرد]] [[دژ]] دَبا<ref>از شهرهای عمان، نامش در اشعار و ایام العربها و الفتوح بسیار آمده است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۴۳)</ref> نابود میشدند. با [[سرکوب]] [[شورشیان]] عمان، بسیاری از آنان به عنوان [[اسیر]] به [[مدینه]] فرستاده شدند و [[ابوبکر]]، هر کدام را به چهارصد درهم فروخت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۵۱؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۹.</ref> [[عکرمه بن ابی جهل]]، یکی دیگر از [[سرداران]] [[خلافت]]، در یک [[سفر]] نظامی به اقلیم مُهره، موفق شد در یک نبرد سنگین، [[مصبح بنی محاربی]]- از [[عبدالقیس]]- را با کمک [[قبایل]] عبدالقیس و [[بنی ناجیه]] مغلوب و متواری نماید.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۴۹.</ref>-<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۶-۱۳۸.</ref> | |||
=== عبدالقیس و [[فتوحات اسلامی]] === | === عبدالقیس و [[فتوحات اسلامی]] === | ||
با برقراری [[آرامش]] در سرزمینهای کرانه جنوبی خلیج فارس، [[علاء حضرمی]] در [[رقابت]] با [[سعد بن ابی وقاص]] به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، بهویژه ایالت فارس [[لشکر]] کشید و در این [[لشکرکشی]] به علت آشنایی دیرینه قبایل [[ازد]] و عبدالقیس با سواحل و راههای شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی [[اصطخر]] پیشروی کند و با [[تسخیر]] [[شهر]] توج آنجا را سرای [[هجرت]] خویش قرار دهد.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref> هیربد -سردار [[ایرانیان]]-، [[ارتباط]] علاء را با کشتیهایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به [[خلیفه دوم]] رسید و او با اعزام لشکر [[دوازده]] هزار نفری - به [[رهبری]] [[عتبه بن غزوان]] - علاء و سپاهیانش را از [[مهلکه]] [[نجات]] داد.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.</ref> این لشکرکشی تلفات زیادی برای [[مسلمانان]] داشت. [[عثمان بن ابی العاص ثقفی]]- [[والی بحرین]]- بار دیگر با لشکریانی از [[ازد]]، عبدالقیس، [[بنی تمیم]] و بنی ناجیه به سوی جزایر و بنادر ایالت [[فارس]] تاخت<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در [[جزیره]] «بنی کاوان»<ref> بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، [[روحیه]] [[پایداری]] اهالی کرمان را در جنگهای آتی [[تضعیف]] کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref> با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با [[لشکر]] سی هزار نفری از اساوره در برابر [[سپاه]] سه هزار نفری [[عثمان بن ابی العاص]] در «ریشهر» <ref> ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> [[ابن ابی العاص]]، [[جارود العبدی]]، [[مهلب بن ابوصُفره]] و [[عبدالله بن معمر تمیمی]] را بر قسمتهای مختلف سپاه خویش [[فرماندهی]] داد، و برای دلگرمی [[سپاهیان]] [[مسلمان]] که از فیلهای [[ایرانی]] به [[وحشت]] افتاده بودند، شتر را« فیل [[عرب]]» خواند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با [[قتل]] شهرک<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> که به ضرب نیزه [[سَوار بن همام عبدی]] صورت گرفت، شیرازه سپاه [[ایران]] از هم گُسست و راه برای پیشروی [[مسلمانان]] به سوی سرزمینهای داخلی ایران- از جانب خلیج فارس- باز شد. سوار بن همام عبدی، عامل اصلی [[پیروزی]] مسلمانان، طعم شیرین این فتح را نتوانست بچشد؛ زیرا در آن [[نبرد]]، پسر شهرک، به [[انتقام]] [[خون]] [[پدر]]، او را به قتل رساند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref> | با برقراری [[آرامش]] در سرزمینهای کرانه جنوبی خلیج فارس، [[علاء حضرمی]] در [[رقابت]] با [[سعد بن ابی وقاص]] به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، بهویژه ایالت فارس [[لشکر]] کشید و در این [[لشکرکشی]] به علت آشنایی دیرینه قبایل [[ازد]] و عبدالقیس با سواحل و راههای شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی [[اصطخر]] پیشروی کند و با [[تسخیر]] [[شهر]] توج آنجا را سرای [[هجرت]] خویش قرار دهد.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref> هیربد -سردار [[ایرانیان]]-، [[ارتباط]] علاء را با کشتیهایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به [[خلیفه دوم]] رسید و او با اعزام لشکر [[دوازده]] هزار نفری - به [[رهبری]] [[عتبه بن غزوان]] - علاء و سپاهیانش را از [[مهلکه]] [[نجات]] داد.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.</ref> این لشکرکشی تلفات زیادی برای [[مسلمانان]] داشت. [[عثمان بن ابی العاص ثقفی]]- [[والی بحرین]]- بار دیگر با لشکریانی از [[ازد]]، عبدالقیس، [[بنی تمیم]] و بنی ناجیه به سوی جزایر و بنادر ایالت [[فارس]] تاخت<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در [[جزیره]] «بنی کاوان»<ref> بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، [[روحیه]] [[پایداری]] اهالی کرمان را در جنگهای آتی [[تضعیف]] کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref> با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با [[لشکر]] سی هزار نفری از اساوره در برابر [[سپاه]] سه هزار نفری [[عثمان بن ابی العاص]] در «ریشهر» <ref> ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> [[ابن ابی العاص]]، [[جارود العبدی]]، [[مهلب بن ابوصُفره]] و [[عبدالله بن معمر تمیمی]] را بر قسمتهای مختلف سپاه خویش [[فرماندهی]] داد، و برای دلگرمی [[سپاهیان]] [[مسلمان]] که از فیلهای [[ایرانی]] به [[وحشت]] افتاده بودند، شتر را« فیل [[عرب]]» خواند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با [[قتل]] شهرک<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> که به ضرب نیزه [[سَوار بن همام عبدی]] صورت گرفت، شیرازه سپاه [[ایران]] از هم گُسست و راه برای پیشروی [[مسلمانان]] به سوی سرزمینهای داخلی ایران- از جانب خلیج فارس- باز شد. سوار بن همام عبدی، عامل اصلی [[پیروزی]] مسلمانان، طعم شیرین این فتح را نتوانست بچشد؛ زیرا در آن [[نبرد]]، پسر شهرک، به [[انتقام]] [[خون]] [[پدر]]، او را به قتل رساند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref> |