امانت در فلسفه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
خط ۱۴: خط ۱۴:
از این منظر، عقل، خواه در حیطه [[عقل عملی]] و یا نظری، گران‌بهاترین نعمتی است که خداوند به انسان [[عطا]] نموده است. شیخ‌الرئیس [[ابن سینا]]، به مناسبت‌های مختلف در آثار خود، خصوصاً در مباحث مربوط به معرفت‌النفس، به این مسئله اشاره نموده است. وی در کتاب المبدأ و المعاد [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] انسان را به میزان بهره‌مندی از عقل بیان داشته و تصریح نموده است: {{عربی|واعلم أن القوة العقلیه التی هی محل العلوم و المعارف هی اللطیفه المجرده المدیره لجمیع الجوارح و الأعضاء المستخدمه لجمیع المشاعر و القوی، و هی بحسب ذاتها قابله للمعارف و العلوم کلها}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۶۸.</ref>.
از این منظر، عقل، خواه در حیطه [[عقل عملی]] و یا نظری، گران‌بهاترین نعمتی است که خداوند به انسان [[عطا]] نموده است. شیخ‌الرئیس [[ابن سینا]]، به مناسبت‌های مختلف در آثار خود، خصوصاً در مباحث مربوط به معرفت‌النفس، به این مسئله اشاره نموده است. وی در کتاب المبدأ و المعاد [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] انسان را به میزان بهره‌مندی از عقل بیان داشته و تصریح نموده است: {{عربی|واعلم أن القوة العقلیه التی هی محل العلوم و المعارف هی اللطیفه المجرده المدیره لجمیع الجوارح و الأعضاء المستخدمه لجمیع المشاعر و القوی، و هی بحسب ذاتها قابله للمعارف و العلوم کلها}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۶۸.</ref>.


او سپس عوامل مختلف در عدم بهره‌مندی انسان از عقل را طی پنج مرحله برمی‌شمرد و از جمله، [[گناه]] و آلودگی‌های [[اخلاقی]] را اصلی‌ترین [[حجاب]] عقل [[انسانی]] در بهره‌مندی از اشراقات عقل فعّال بیان می‌دارد<ref>عبارت شیخ الرئیس چنین است: {{عربی|الثانی، خبث جوهرها و ظلمة ذاتها لکدورة الشهوات و التراکم الذی حصل علی وجه النفس الناطقة من کثرة المعاصی، فإنه یمنع صفاء القلب و جلاه، فمنع ظهور الحق فیها بقدر ظلمتها و تراکمها کصداء المرأة و خبثها و کدورتها المانعة من ظهور الصورة فیها و إن کانت تامة الشکل}} (المبدأ و المعاد، ص۳۶۸).</ref>. شیخ الرئیس در پایان، [[ارزش]] عقل را [[ادراک]] [[توحید]] و [[معارف الهی]] بیان کرده و می‌گوید: {{عربی|تلک الأمانة التی امتاز الإنسان بحملها عن السماوات و الأرضین و الجبال، هی المعرفة و التوحید، فإن نفس کل إنسان مستعدة لحملها فی الأصل و لکن یمیطها عن النهوض بأعبائها و الوصول إلی تحقیقها الموانع و الأسباب الصارفة و ما روی عن قوله{{صل}}: {{متن حدیث|لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ‏ يَحُومُونَ‏ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاءِ}}. إشاره إلی هذا القابلیة لها، و هذه الأسباب التی هی الحجاب بین النفوس الإنسانیة و عالم ملکوتها، و إلیه أشار بما روی أنه قیل له{{صل}}: یا [[رسول الله]]{{صل}}، أین [[الله]] فی الأرض؟ قال: فی [[قلوب]] [[عباده]] [[المؤمنین]]. و فی الخبر أیضا: «لا یسعنی أرضی و لاسمائی، و وسعنی [[قلب]] [[عبدی]] المؤمن». و الحاصل أنه إذا ارتفع هذه الحجب و الموانع عن قلب الإنسان الذی هو نفسه الناطقة، تجلی فیه صورة الملک و الملکوت و هیئة الوجود [[علی]] ما هی علیه، فیری ذاته فی جنة عرضها السماوات والأرض}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۷۱.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۶.</ref>
او سپس عوامل مختلف در عدم بهره‌مندی انسان از عقل را طی پنج مرحله برمی‌شمرد و از جمله، [[گناه]] و آلودگی‌های [[اخلاقی]] را اصلی‌ترین [[حجاب]] عقل [[انسانی]] در بهره‌مندی از اشراقات عقل فعّال بیان می‌دارد<ref>عبارت شیخ الرئیس چنین است: {{عربی|الثانی، خبث جوهرها و ظلمة ذاتها لکدورة الشهوات و التراکم الذی حصل علی وجه النفس الناطقة من کثرة المعاصی، فإنه یمنع صفاء القلب و جلاه، فمنع ظهور الحق فیها بقدر ظلمتها و تراکمها کصداء المرأة و خبثها و کدورتها المانعة من ظهور الصورة فیها و إن کانت تامة الشکل}} (المبدأ و المعاد، ص۳۶۸).</ref>. شیخ الرئیس در پایان، [[ارزش]] عقل را [[ادراک]] [[توحید]] و [[معارف الهی]] بیان کرده و می‌گوید: {{عربی|تلک الأمانة التی امتاز الإنسان بحملها عن السماوات و الأرضین و الجبال، هی المعرفة و التوحید، فإن نفس کل إنسان مستعدة لحملها فی الأصل و لکن یمیطها عن النهوض بأعبائها و الوصول إلی تحقیقها الموانع و الأسباب الصارفة و ما روی عن قوله{{صل}}: {{متن حدیث|لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ‏ يَحُومُونَ‏ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاءِ}}. إشاره إلی هذا القابلیة لها، و هذه الأسباب التی هی الحجاب بین النفوس الإنسانیة و عالم ملکوتها، و إلیه أشار بما روی أنه قیل له{{صل}}: یا [[رسول الله]]{{صل}}، أین [[الله]] فی الأرض؟ قال: فی [[قلوب]] [[عباده]] [[المؤمنین]]. و فی الخبر أیضا: «لا یسعنی أرضی و لاسمائی، و وسعنی [[قلب]] [[عبدی]] المؤمن». و الحاصل أنه إذا ارتفع هذه الحجب و الموانع عن قلب الإنسان الذی هو نفسه الناطقة، تجلی فیه صورة الملک و الملکوت و هیئة الوجود [[علی]] ما هی علیه، فیری ذاته فی جنة عرضها السماوات والأرض}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۷۱.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۶.</ref>


==معنای امانت در [[حکمت]] [[اشراق]]==
==معنای امانت در [[حکمت]] [[اشراق]]==
در حکمت اشراق، نفس [[انسانی]] محدود به حدّی نیست و در پرتو بهره‌مندی از [[انوار]] قاهره، می‌تواند تا عالی‌ترین مدارج اعتلا یابد و هر مقدار که به نورالانوار [[قرب]] یابد؛ [[نورانیت]] بیشتری می‌یابد؛ تا به آنجا که کاملاً مجذوب نورالانوار می‌گردد<ref>عبارت شیخ اشراق در این رابطه چنین است: {{عربی|النور المدبر اذا لم یقهره شواغل البرزخ، یکون شوقه الی عالم النور القدسیّ أکثر منه الی الغواسق. فکلما ازداد نورا و ضوءا، ازداد عشقا و محبة الی النور القاهر، وازداد غنی و قربا من نورالانوار، ولو کانت الانوار المتصرّفة غیر متناهیة قوة التأثیر، ما حجبها جذب شواغل البرازخ عن الأفق النوری. والانوارالاسفهبدیة اذا قهرت الجواهر الغاسقة، و قوی عشقها و شوقها الی عالم النور، و استضاءت بالانوار القاهرة، و حصل لها ملکة الاتصال بعالم النور المحض}} (حکمة الاشراق، ص۲۲۴)؛ همچنین ر.ک: الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۹، ص۲۴۵.</ref>. و چون چنین قابلیّتی تنها در نفس [[انسانی]] است، بنابراین، نفس ناطقه [[انسان]] [[امانت الهی]] است که [[خداوند]] به نوع [[آدمی]] [[عنایت]] نموده؛ تا چه مقدار از آن بهره ببرد. [[محمد شریف]] (شارح حکمه الاشراق) در انواربه چنین اظهار داشته است: {{عربی|و استدعی من الواهب کما لا یعنی نفسا ناطقة مجرده}}. چون نفس ناطقه، قابل [[کمالات]] عقلیه و وهمیّه و حسیّه است، بنابر آن، او را کمال گفته است؛ همچنان که [[حق تعالی]]، در [[قرآن مجید]] آن معنی را که در ذات انسان است به [[امانت]] تعبیر فرموده است: حیث قال (جلّ ذکره) {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و هرچند [[روح]] امانت در [[شرافت]] بالقوه نفس نیست، بلکه [[کمال نهایی]] آن، رسیدن به [[انوار]] قاهره و نورالانوار است<ref>انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشواق سهروردی)، ص۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۷.</ref>
در حکمت اشراق، نفس [[انسانی]] محدود به حدّی نیست و در پرتو بهره‌مندی از [[انوار]] قاهره، می‌تواند تا عالی‌ترین مدارج اعتلا یابد و هر مقدار که به نورالانوار [[قرب]] یابد؛ [[نورانیت]] بیشتری می‌یابد؛ تا به آنجا که کاملاً مجذوب نورالانوار می‌گردد<ref>عبارت شیخ اشراق در این رابطه چنین است: {{عربی|النور المدبر اذا لم یقهره شواغل البرزخ، یکون شوقه الی عالم النور القدسیّ أکثر منه الی الغواسق. فکلما ازداد نورا و ضوءا، ازداد عشقا و محبة الی النور القاهر، وازداد غنی و قربا من نورالانوار، ولو کانت الانوار المتصرّفة غیر متناهیة قوة التأثیر، ما حجبها جذب شواغل البرازخ عن الأفق النوری. والانوارالاسفهبدیة اذا قهرت الجواهر الغاسقة، و قوی عشقها و شوقها الی عالم النور، و استضاءت بالانوار القاهرة، و حصل لها ملکة الاتصال بعالم النور المحض}} (حکمة الاشراق، ص۲۲۴)؛ همچنین ر.ک: الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۹، ص۲۴۵.</ref>. و چون چنین قابلیّتی تنها در نفس [[انسانی]] است، بنابراین، نفس ناطقه [[انسان]] [[امانت الهی]] است که [[خداوند]] به نوع [[آدمی]] [[عنایت]] نموده؛ تا چه مقدار از آن بهره ببرد. [[محمد شریف]] (شارح حکمه الاشراق) در انواربه چنین اظهار داشته است: {{عربی|و استدعی من الواهب کما لا یعنی نفسا ناطقة مجرده}}. چون نفس ناطقه، قابل [[کمالات]] عقلیه و وهمیّه و حسیّه است، بنابر آن، او را کمال گفته است؛ همچنان که [[حق تعالی]]، در [[قرآن مجید]] آن معنی را که در ذات انسان است به [[امانت]] تعبیر فرموده است: حیث قال (جلّ ذکره) {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و هرچند [[روح]] امانت در [[شرافت]] بالقوه نفس نیست، بلکه [[کمال نهایی]] آن، رسیدن به [[انوار]] قاهره و نورالانوار است<ref>انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشواق سهروردی)، ص۱۱۵.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۷.</ref>


==معنای امانت در [[حکمت]] متعالیه==
==معنای امانت در [[حکمت]] متعالیه==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش