باب حطه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

باب حطّه: از درهای مسجدالاقصی و جایگاهی مقدس برای توبه در میان بنی‌اسرائیل

حطه را در لغت، برگرفته از ریشه «ح ـ ط ـ ط» می‌دانند.[۱] معانی گوناگون و در عین حال قابل جمعی که در واژه‌نامه‌های عربی برای ریشه یاد شده آمده است، نشان می‌دهد که فرونهادن و پایین آوردن چیزی یا کسی از جای و جایگاه بالای آن، اعم از اینکه مادی یا معنوی باشد، اصلی‌ترین مؤلّفه معنایی آن است[۲]، ازاین‌رو بر زمین نهادن بار چارپایان،[۳] تنزل مقام، برداشتن بار و سنگینی تکلیف یا گناه از دوش انسان[۴]، پایین آمدن بهای کالا[۵] و ... از مصادیق گوناگون این معنا در کاربردهای متفاوت آن است. واژه حطّة، دوبار در قرآن آمده است. (بقره/۲، ۵۸‌؛ اعراف/۷،۱۶۱) عربی یا دخیل بودن آن از چالشهایی است که توجه واژه پژوهان قرآنی و مفسران را به خود معطوف ساخته است. دیدگاه مشهور فرهنگ نویسان عربی[۶]، واژه پژوهان قرآنی[۷] و نیز مفسران شیعه[۸] و سنی[۹] آن را عربی می‌داند. در مقابل، برخی از صاحب نظران، حطه را از واژگان دخیل می‌شمارند، با این تفاوت که فراء آن را نَبطی[۱۰]، سیوطی عبری[۱۱] و برخی دیگر سُریانی می‌دانند[۱۲]، چنان‌که تلاش شماری از پژوهشگران اروپایی برای به دست دادن یک ریشه عبری برای واژه یاد شده، حاکی از وحدت نظر آنان با سیوطی است، هرچند برخی به رغم پذیرش دخیل بودن، ریشه و خاستگاه حطّه را معمّاگونه خوانده و هیچ‌یک از ریشه‌های گفته شده را قانع کننده و پذیرفتنی نمی‌دانند.[۱۳] نیامدن این واژه در برخی منابع مربوط به واژگان دخیل قرآن[۱۴] و نیز پراکندگی آرای صاحبان دیدگاه مقابل، می‌تواند مؤیدی بر دیدگاه مشهور باشد.[۱۵] بنابر آنچه گفته شد، به احتمال قریب به یقین، حطّه از واژگان عربی و منقول به معناست[۱۶]؛ اما از آنجا که گفتاری از بنی اسرائیلِ عبری زبان را گزارش می‌کند، شائبه غیر عربی بودن آن پدید آمده است. ترکیب «باب حطّه» عیناً در قرآن نیامده، بلکه نامی است که دست کم ساختار عربی آن پس از نزول قرآن و به سبب تقارن در کاربرد و نیز ارتباط «الباب» و «حطه» با یکدیگر پدید آمده است: «و اِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَریَةَ فَکُلوا مِنها حَیثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَکُم خَطـیـکُم وسَنَزیدُ المُحسِنین...» . (بقره/۲،۵۸) مشهور[۱۷] مفسران نخستین[۱۸] و نیز مفسران متأخر شیعه[۱۹] و سنی[۲۰] مراد از «القَریَة» را شهر بیت المقدس* و برخی آیه «یـقَومِ ادخُلوا الاَرضَ‌المُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللّهُ لَکُم...» (مائده/۵‌،۲۱) را مؤیّد آن دانسته‌اند.[۲۱] برخی بر این باورند که فرمان ورود یاد شده در آیه مربوط به پس از رهایی بنی* اسرائیل از وادی تیه* است[۲۲]، در هر صورت دست کم این معنای سربسته را می‌توان از آیه برداشت کرد که خداوند، بنی‌اسرائیل را فرمان داد که با حالتی خاص، از دری معین وارد شده، عبارت مشخصی را بر زبان آورند تا خداوند از خطاهای گذشته آنان درگذرد؛ اما گروهی، با تغییر عبارت مورد نظر، جمله‌ای تمسخرآمیز بر زبان آورده، در نتیجه به عذاب الهی دچار آمدند: «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَـلَموا قَولاً غَیرَ الَّذی قیلَ لَهُم...» (بقره/۲، ۵۹)؛ اما اینکه مراد از «البابَ» کدام در و «سُجَّداً» و «حِطَّةٌ» به چه معناست، مفسران به اختلاف گراییده‌اند. تفسیر آیه یاد شده از این نظر، یکی از پرچالش‌ترین مباحث مفسران‌است. «ال» تعریف در «الباب» (بقره/۲،۵۲‌؛ اعراف/۷،۱۶۱) نشان می‌دهد که بنی‌اسرائیل، درِ یاد شده را کاملا می‌شناخته‌اند؛ اما مفسران در تعیین مصداق آن اختلاف دارند. در برابر دیدگاه شماری از مفسران شیعه[۲۳] و سنی[۲۴] که «الباب» را دروازه «القَریَة» می‌دانند، اکثر قریب به اتفاق مفسّران نخست و متأخر[۲۵]، حتی مفسرانی که قریه را شهر «أریحا» گفته‌اند[۲۶] «الباب» را اشاره به یکی از درهای بیت المقدس می‌دانند[۲۷]؛ با این توضیح که شماری از این مفسران، روشن نکرده‌اند که مرادشان از بیت المقدس، شهر قدس است یا مسجدالاقصی [معبد مقدس شهر][۲۸]؛ اما گروهی به صراحت، درِ یاد شده را یکی از درهای مسجدالاقصی خوانده‌اند.[۲۹] ظاهر عبارت برخی نیز همین را می‌رساند.[۳۰] ظاهر آیه و فاصله میان دو بار فرمان به داخل شدن، مؤید این دیدگاه است، زیرا از آن برمی‌آید که باید دو ورود انجام می‌گرفت: یک‌بار ورود به شهر قدس و بار دیگر از درِ مسجد‌الاقصی.[۳۱] این دسته از مفسران در تطبیق درِ یاد شده با یکی از درهای چندگانه مسجد و معبد مقدس اختلاف دارند. باب حطه از سوی برخی چون ابن‌عباس، درِ قُبه‌ای (صخره‌مقدس) که موسی(علیه السلام) و بنی‌اسرائیل به سوی آن نماز می‌گزاردند[۳۲] و نیز درِ بیت ایلیا[۳۳]ـ‌نام یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل[۳۴] که در مسجد*الاقصی، غرفه‌ای برای عبادت داشت‌ـ شناسانده شده است. برخی به صراحت[۳۵] و برخی دیگر به احتمال[۳۶]، باب حطّه را همان درِ صخره مقدس دانسته‌اند که روبه‌روی یکی از پلکانهای شمالی صحن صخره قرار دارد.[۳۷] گزارش ناصر خسرو در سفرنامه خویش به نوعی مؤید این دیدگاه است.[۳۸] براساس پاره‌ای گزارشهای دیگر، باب حطه نزدیک محراب مریم مقدس قرار دارد و گویا نام دیگری برای باب توبه است که بنی‌اسرائیل، در صورت ارتکاب گناه و برای طلب آمرزش، آنجا به تضرع می‌آمده‌اند.[۳۹] برخی از کسانی که درهای بیت المقدس را نام برده‌اند، در ضلع شمالی آن به جز باب توبه از در دیگری یاد نکرده‌اند[۴۰] و این می‌تواند مؤیّد یکی بودن باب توبه و حطه باشد، چنان‌که یاد کرد باب حطه به عنوان جایگاهی برای توبه در میان بنی‌اسرائیل، در پاره‌ای از احادیث شیعه[۴۱] و سنی[۴۲] می‌تواند مؤید دیگری بر یکی بودن آن دو باشد. حالت بایسته ورود بنی اسرائیل از باب حطه موضوع مورد اختلاف دیگری است. واژه «سُجَّداً» بیانگر این حالت است و ظاهراً به سبب آنکه سجده به مفهوم اصطلاحی و شناخته شده آن، آرامش و سکون را می‌طلبد و با حرکتِ هنگام عبور از در، سازگار نیست، زمینه اختلاف یاد شده فراهم آمده است.[۴۳] برخی آن را به معنای ظاهری و شناخته شده گرفته و بر این باورند که بنی‌اسرائیل، باید پس از عبور و برای سپاسگزاری و خاکساری، به سجده می‌افتادند.[۴۴] دیدگاه دوم با توجه به امکان‌پذیر نبودن سجده* اصطلاحی به هنگام حرکت، آن را به معنای غیر ظاهر آن گرفته‌اند؛ با این توضیح که برخی از صاحبان این دیدگاه، با پذیرش نظر ابن‌عباس که اساس و جوهر هر سجده‌ای را خم شدن در برابر فرد مورد تعظیم می‌داند، آن را به معنای خمیده بودن و حالت رکوع گرفته‌اند.[۴۵] بعضی در ادامه این دیدگاه، ورود با حالت خمیده را به سبب تنگ و کوتاه بودن باب حطه، گریز‌ناپذیر خوانده‌اند.[۴۶] هرچند این توجیه با گزارش ناصر‌خسرو مبنی بر قرار داشتن باب حطه در زیر صخره مقدس سازگار است[۴۷]؛ اما با این استدلال که در صورت گزیرناپذیر بودن، دیگر نیازی به فرمان خداوند نبود، مورد تردید واقع شده است.[۴۸] در مقابل، گروهی دیگر، «سُجَّداً» را به‌معنای، خشوع، خضوع و تواضع گرفته‌اند، با این استدلال که سجده، همه جا به معنای شناخته شده آن به کار نمی‌رود[۴۹] و باید متناسب با موارد کاربرد آن معنا شود، چنان‌که در قرآن از سجده خورشید، ماه، ستارگان، کوهها و درختان برای خداوند یاد می‌شود (حجّ/۲۲، ۱۸) که قطعاً نمی‌تواند به معنای شناخته شده آن باشد. مفسران در نصب، رفع و تقدیر حطه، همچنین در تعیین مصداق جمله‌ای که باید بنی‌اسرائیل بر‌زبان جاری می‌ساخت نیز به اختلاف گراییده‌اند. دیدگاه مشهور که آن را مرفوع می‌خواند، به رغم اختلاف در تقدیر جمله و انشایی و اخباری بودن آن، حطه را عربی و به معنای طلب بخشش و آمرزش گناهان می‌داند.[۵۰] برخی این توضیح را آورده‌اند که افزون بر پشیمانی قلبی، توبه باید در رفتار (جوارح) و گفتار انسان نیز بازتاب یابد، ازاین‌رو بنی‌اسرائیل، پس از پشیمانی، فرمان یافتند که خاضعانه از باب حطه عبور کرده، گفتاری مبنی بر طلب آمرزش بر زبان جاری کنند.[۵۱] معنای طلب آمرزش بودن حطه، در پاره‌ای از احادیث شیعه[۵۲] و سنی[۵۳] که مورد توجه مفسران نیز قرار گرفته، بازتاب یافته است.[۵۴] در این احادیث، جایگاه امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) و اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در میان مسلمانان همانند باب‌حطه برای بنی‌اسرائیل خوانده شده است که ورود از آن (محبت و ولایت آنان) مایه آمرزش گناهان و معیار ایمان به خداست. برخی از مفسران با پذیرش معنای مشهور، مصداق جمله‌ای را که باید بنی اسرائیل می‌گفتند، «لا إله إلا اللّه» می‌دانند.[۵۵] دیدگاه دوم، با تشبیه «قولوا حِطَّة» به «قولوا لا إله إلا اللّه» که اساسی‌ترین شعار توحیدی اسلام است، به معنای فراگیرتری قائل شده است. بر اساس این تفسیر، حطه به معنای وانهادن همه باورها، اندیشه‌ها، اخلاق و رفتارهای غیرتوحیدی است که بر دوش انسان سنگینی می‌کند و باید اساس برنامه‌های زندگی بنی‌اسرائیل قرار می‌گرفت[۵۶]و سرانجام اینکه برخی با نفی دیدگاه مشهور و در برداشتی کاملا بی‌سابقه، عبور از باب‌حطه را نمادی از تسلیم شدن در برابر قوانین‌شهری و گفتن حطه را به معنای آگاهی و اقرار به دست کشیدن از آزادی مطلق و پذیرش شرایط شهرنشینی پنداشته‌اند؛ با این توضیح که بنی‌اسرائیل در صحرای سینا، زندگی بیابانی و آزادی داشتند و هنگامی که فرمان اقامت در شهر را یافتند، خداوند از آنان خواست تا قوانین و شرایط شهرنشینی را گردن نهند، زیرا در غیر این صورت شیرازه جامعه از هم می‌پاشید.[۵۷] این دو دیدگاه اخیر با ظاهر آیه و دیدگاه مشهور واژه‌پژوهان و مفسران درباره معنای حطه سازگار‌نیست. از مجموع آیات (بقره/۲، ۵۸ ـ ۵۹‌؛ اعراف/۷،۱۶۱ ـ ۱۶۲) و آنچه تاکنون گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که باب‌حطه در میان بنی‌اسرائیل دارای جایگاهی مقدس و کاملا شناخته شده بوده است و به احتمال زیاد همان در صخره مقدس است که پس از اسلام به نام باب توبه و حطه خوانده شده است.



[۱]. الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۱۱۹، «حطط»؛ مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۱۳؛ المصباح، ج‌۱، ص‌۱۴۱، «حط». [۲]. مفردات، ص‌۲۴۲؛ تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۶، «حطط»؛ ترتیب العین، ص‌۱۸۶، «حط». [۳]. الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۱۱۹؛ ترتیب العین، ص‌۱۸۶، «حط»؛ النهایه، ج‌۱، ص‌۴۰۲، «حطط». [۴]. ترتیب العین، ص‌۱۸۶؛ القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۸۹۴‌ـ‌۸۹۵‌، «حط»؛ تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۶‌ـ‌۲۱۷، «حطط». [۵]. لسان العرب، ج‌۳، ص‌۲۲۶؛ تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۶؛ مجمع البحرین، ج‌۱، ص‌۵۳۳‌، «حطط». [۶]. الصحاح، ج‌۳، ص‌۱۱۱۹؛ ترتیب العین، ص‌۱۸۶؛ المصباح، ج‌۱، ص‌۱۴۱، «حط». [۷]. مفردات، ص‌۲۴۲؛ الغریبین، ج‌۲، ص‌۴۶۰؛ التحقیق، ج‌۲، ص‌۲۴۳ ـ ۲۴۴، «حط». [۸]. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۴؛ جوامع‌الجامع، ج‌۱، ص‌۵۳‌؛ غریب القرآن، ص‌۳۴۳. [۹]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷‌ـ‌۴۲۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹ - ۹۰؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۶۰. [۱۰]. تاج‌العروس، ج‌۱۰، ص‌۲۱۸؛ معانی القرآن، ج‌۱، ص‌۳۸؛ واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰. [۱۱]. الاتقان، ج‌۱، ص‌۲۹۲؛ المتوکلی، ص‌۱۲۴. [۱۲]. واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰. [۱۳]. واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰. [۱۴]. ر. ک: هل فی القرآن اعجمی؛ لغات القبائل الواردة فی القرآن. [۱۵]. واژه‌های دخیل، ص‌۱۸۰. [۱۶]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۹۰؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۶۰؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۹. [۱۷]. تفسیر ثعالبی، ج ۱، ص‌۷۹؛ کنزالدقائق، ج ۲، ص‌۱۷. [۱۸]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۲؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷. [۱۹]. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۲؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ روض الجنان، ج‌۱، ص‌۳۰۲. [۲۰]. کشف‌الاسرار، ج‌۱، ص‌۲۰۳؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۱۴۲؛ التفسیر‌الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۸‌. [۲۱]. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۷؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۳. [۲۲]. تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام)، ص‌۲۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۸‌. [۲۳]. جوامع الجامع، ج‌۱، ص‌۵۳‌؛ الاصفی، ج‌۱، ص‌۳۹؛ کنزالدقائق، ج‌۲، ص‌۱۷. [۲۴]. البحرالمحیط، ج۱، ص۳۵۸؛ تفسیر جلالین، ص۲۱۷؛ التفسیر‌الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۸‌. [۲۵]. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۵. [۲۶]. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۶؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۳. [۲۷]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۵. [۲۸]. تفسیر البیضاوی، ج‌۱، ص‌۱۰۴؛ زادالمسیر، ج‌۱، ص‌۸۵‌. [۲۹]. البحرالمحیط، ج۱، ص۳۵۷؛ نمونه، ج‌۱، ص‌۲۶۸؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸. [۳۰]. التبیان، ج۱، ص۲۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱، ص‌۲۷۹؛ فتح‌القدیر، ج‌۱، ص‌۸۸‌. [۳۱]. الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸. [۳۲]. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۱۴۲؛ روض‌الجنان، ج‌۱، ص‌۳۰۳. [۳۳]. تفسیر مجاهد، ج‌۱، ص‌۲۰۳؛ جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷؛ بیت‌المقدس و تحول قبله، مقدمه، ص‌یب. [۳۴]. قاموس کتاب مقدس، ص‌۱۴۴. [۳۵]. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸. [۳۶]. الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸. [۳۷]. بیت المقدس، ص‌۱۶۴. [۳۸]. سفرنامه، ص‌۶۴‌. [۳۹]. البحرالمحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ الانس الجلیل، ج‌۲، ص‌۳۰؛ روح المعانی، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۳۰. [۴۰]. الموسوعة الذهبیه، ج‌۸‌، ص‌۱۱۷. [۴۱]. کتاب سلیم بن قیس، ص‌۱۲۷‌ـ‌۱۲۸؛ مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج‌۲، ص‌۱۴۷؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۸۳‌. [۴۲]. المعجم الصغیر، ج‌۱، ص‌۱۳۹؛ نظم درر السبطین، ص‌۲۳۵؛ کنزالعمال، ج‌۲، ص‌۴۳۵. [۴۳]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸. [۴۴]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحرالمحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ روح المعانی، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۰. [۴۵]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۷‌ـ‌۴۲۸؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳؛ التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌. [۴۶]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۰؛ روض الجنان، ج‌۱، ص‌۳۰۴؛ روح المعانی، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۱. [۴۷]. سفرنامه، ص‌۶۴‌. [۴۸]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحر المحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ اللباب، ج‌۲، ص‌۹۶. [۴۹]. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ الکاشف، ج‌۱، ص‌۱۱۰؛ الفرقان، ج‌۱، ص‌۴۲۸. [۵۰]. جامع البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۸، ۴۳۰؛ التبیان، ج‌۱، ص‌۲۶۳‌ـ‌۲۶۴؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۱۴۲. [۵۱]. التفسیر الکبیر، ج‌۳، ص‌۸۹‌؛ البحرالمحیط، ج‌۱، ص‌۳۵۸. [۵۲]. بصائر الدرجات، ص‌۳۱۷؛ الامالی، ص‌۱۳۳؛ الخصال، ص‌۵۷۴‌. [۵۳]. جامع الصغیر، ج‌۲، ص‌۱۷۷؛ کنز العمال، ج‌۱۱، ص‌۶۰۳‌؛ فیض القدیر، ج‌۴، ص‌۴۶۹. [۵۴]. تفسیر فرات‌الکوفی، ص‌۳۴۸؛ شواهدالتنزیل، ج‌۱، ص‌۳۶۱؛ ج‌۲، ص‌۱۵۸؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷. [۵۵]. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۴۲۸‌ـ‌۴۲۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ الدرالمنثور، ج‌۱، ص‌۱۷۳. [۵۶]. التحقیق، ج‌۲، ص‌۲۴۴. [۵۷]. فى ظلال القرآن، ج‌۱، ص‌۷۳؛ احسن الحدیث، ج‌۱، ص‌۴۳؛ قاموس قرآن، ج‌۱، ص‌۱۵۲.